۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام محمد تقى الجواد ( عليه السلام )

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۶ -


امام جواد صلوات الله عليه وأبوصلت هروى

در كيفيت شهادت حضرت رضا (عليهالسلام) نقل كرديم كه آن حضرت به ابوصلت دربارهء قبر و دفن خويش دستوراتىصادر فرمودند و او سخنانى را كه امام تعليم داده بود ، بر زبان آورد ، قبر امام (عليهالسلام) پر از آب گرديد و ماهيها در آن پديد آمدند ، بعد ماهى بزرگى آمده، همهء آنها را خورد ، سپس با تكلم ديگر ، قبر شريف خشك گرديد و آب فرو رفت و اينكار در حضور مأمون انجام گرفت . ابوصلت گويد : چون امام رضا (عليهالسلام) دفن گرديد ، مأمون به من گفت : آن كلمات را به من تعليم كن ، گفتم والله فراموشم شدند ، حتى يك كلمه هم ياد نمى آورم ، به خدا قسم راست مى گفتم ، منظورم اغفال مأمون نبود ، ولى او از من قبول نكرد ، و به زندانم انداخت و گفت : اگر نگويى تو راخواهم كشت . او هر روز مرا مى خواست و مى گفت : اگر نگويى به مرگ محكوم هستى ، منهم مرتب قسم مى خوردم كه از يادم رفته است . اين كار يك سال طول كشيد ، از طولزندان به تنگ آمدم ، در يك شب جمعه غسل كردم و همه را شب را با احياء و ركوع و سجدهو گريه به سر بردم ، و از خدا مىخواستم كه از زندان نجاتم دهد . چون نماز صبح را خواندم ناگاه ديدم كه ابوجعفرجواد (عليهالسلام) به زندان آمد ، فرمودند : اباصلت ! سينه ات به تنگ آمدهاست ؟ گفتم : آرى ، والله اى مولاى من ! فرمودند : آنچه را كه امشب كردى ، اگر ازقبل انجام داده بودى خداوند خلاصت كرده بود ، به طورى كه الان خلاصت فرمود : برخيز برويم . گفتم : كجا برويم ، نگهبانان در زندان هستند ، مشعلها را در دست دارند ؟ !! فرمودند : برخيز آنها تو را نخواهند ديد ، بعد از اين نيز با آنها در يك جا نخواهىبود ، امام (عليهالسلام) دست مرا گرفتند و از ميان آنان بيرون بردند ، آنها نشسته با هم صحبت مى كردند ، مشعلها در ميانشان ولى ما را نديدند . چون از زندان بيرون آمديم ، فرمود : كجا ، مى خواهى به روى ؟ گفتم : به خانه ام در شهر هرات ،فرمود : عبايت را بر سر بكش ، من عبا را بر سر كشيدم ، حضرت دست مرا گرفت ، گمانكردم كه مرا از طرف راستش به طرف چپ حركت داد ، بعد فرمودند : سرت را باز كن ، عبارا از سرم انداختم ، امام (عليهالسلام) را نديدم ولى ديدم در كنار در خانهام هستم ، وارد منزلم شدم و تا امروز كه اين قضيه را مى گويم ، نه مأمون را ملاقاتكرده ام و نه كسى از مأموران او را . (144)

بخش پنجم خوشه‌هايى از علم و فضيلت و اخلاق او

از امام جواد (عليه السلام) سخنان و تعاليم و رهنمودهاى فراوانى ، نقل شده است ما در اين قسمت تلاشداريم ، بخشى از تعاليم عاليهء آن بزرگوار را به عنوان تعلم خويشتن و تذكر ويادآورى به ديگر دوستان و شيفتگان مكتب مقدس آن بزرگوار ، آورده باشيم تا اعمال ورفتار خود را ، با موازين و معيارهاى آموزشى و تربيتى آن بزرگ بسنجيم و از ثمراتدنيوى واخروى آن بهره‌مند گرديم .

1 . محبوبيت و ثروت واقعى

من استغنى بالله افتقر الناس اليه و من اتقى الله أحبهالناس . فردى كه تنها تكيه گاهش پروردگار باشد ، به غناى واقعى مى رسد و ديگران به او نياز پيدا مى كنند ، و هر آن كس كه تقوى و رستگارى را پيشهء خود ، سازد ،مردم او را از ته دل دوست مى دارند . (145)

شرح كوتاه :

اغلب مردم در زندگىخود ، تكيه گاهها و اميدگاههايى پيدا مى كنند . عده اى در اثر پندار غلط ، چشم بهافراد ذى نفوذ يا ثروتمند يا صاحبان جاه و رياست ، مى دوزند ، و آنان را تكيه گاهزندگى خود ، قرار مى دهند ، غافل از آنكه ، امكانات زندگى آنان زوال پذير وفانىوعارضى است و خود آنان ، در نياز مطلق به سر مى برند . به قول سعدى : درويش و غنىبنده اين خاك درند * آنان كه غنى ترند ، محتاج ترند پس ، تنها تكيه گاه حقيقى كههرگز فنا وزوال در او راه ندارد ، ذات بارى تعالى است و كسى كه به سرچشمهء غنا وهستى ارتباط و اعتماد پيدا كند ، هرگز نياز و احتياجى به اين و آن ، نخواهد داشت ،بلكه ضعيفان و ناتوانان هستند كه به او نيازمند خواهند بود . و كسى كه راه تقوى ودرستكارى پيش گيرد ، با وجود آنكه نفع آن ، عايد شخص خود او است ، باز از محبت و علاقهء قلبى ديگران نيز برخوردار خواهد شد ، چون خاصيتتقوى بر اين پايه نهاده شده است .

2 . شكر نعمت

ما عظمت نعم الله على أحد ، الا عظمت اليه حوائج الناس ، فمن لميحتمل تلك المؤونة عرض تلك النعمة ، للزوال . (146) نعمت پروردگار ،هر قدر بر فردى فزونى گيرد ، نيازها و چشم داشتهاى مردم نيز بر او ، فزونتر مىگردد . اگر متحمل چنين زحمتى نگردد ، اين نعمت رو به زوال مى رود .

شرح كوتاه :

حفظ و نگهدارى موهبتهاى الهى ، نياز به شايستگى و لياقت و نگهدارى و مراقبت دارد كهيكى از راههاى نگهدارى آن ، اين است كه در راه رفاه و آسايش بندگان الهى ، صرف گرددو شكرگزارى واقعى هر نعمت ، آن است كه در مواردى كه خداوند متعال تعيين فرموده است، صرف گردد و اگر در انجام شكرگزارى هر نعمت ، كوتاهى و قصور صورت گيرد ، خود بهخود آن نعمت ، رو به زوال وفنا مى رود . به عنوان نمونه علم و دانش در هر فنى يكىاز نعمتهاى بزرگ الهى است كه نصيب فرد مى گردد ، اگر در راه توسعه و تعليم بهنيازمندان و فاقدين آن ، كوتاهى و مضايقه گردد ، به تدريج آن دانش رو به فنا و زوالمى رود تا دارندهء خود را ترك نمايد و از او رخت بربندد .

3 . شرافت واقعى

الشريف كل الشريف من شرفه علمه ، والسودد كل السودد ، لمن اتقى الله ربه . شريفواقعى ، فردى است كه با شرافت علم و دانش آراسته گردد . سيادت و بزرگوارى حقيقى بافردى است كه راه تقوى و خداشناسى را پيش گيرد . (147)

شرح كوتاه :

جمعى ،افتخار و شرافت را در ثروت ، وعده اى در رياست ، پاره اى از مردم در رفاه و ماديت وجمعى هم در نسب و نژاد و قبيله گرايى جستجو مى كنند و كسانى را كه فاقد اين مزاياباشند به ديدهء حقارت و پستى مى نگرند ، ولى در منطق امام جواد (عليهالسلام) شرافت واقعى و اصالت حقيقى از آن علم و دانشى است كه زينت بخش فرد مى گردد .بزرگوارى و عظمت شخص ، منوط به امتيازات و فضايل روحى و معنوى است كه فرد در راهكسب آن ، خود را به زحمت مى افكند و آن راه تقوى و پرهيزكارى است كه والاترين شرفو مرتبت انسانى است .

4 . پاى هر سخن منشين

من أصغى الى ناطق فقد عبده فان كانالناطق عن الله ، فقد عبد الله وان كان الناطق ينطق عن ابليس فقد عبد ابليس . (148)

كسى كه به سخنگويى گوش فرا مى دهد ، او را پرستش كرده است ، بنابراين اگراو از خدا سخن مى گويد ، در واقع خدا را پرستش كرده است و اگر از زبان ابليس ، سخنمى گويد ، ابليس را مورد ستايش قرار داده است .

شرح كوتاه :

سخن هرچه باشد و از هركسى صادر گردد ، اثر خاص خود را دارد و گوش فرا دادن به سخنان اين و آن ، معمولا بااثربخشى آن در دل آدمى ، همراه است و از آنجا كه اهداف سخن گويان مختلف است ، جمعىسخنگوى حقند و جمعى ، ديگر سخنگوى باطل و ناروا ، خضوع در برابر هر كدام از اين دوگروه ، يك نوع كرنش و پرستش مى باشد ، چون روح پرستش چيزى جز تسليم نيست .بنابراين آنان كه به سخنان حق گوش مى دهند ، پرستندگان حقند و آنان كه به سخنگويانناحق و باطل ، گوش فرا مى دهند ، پرستندگان باطلند . پس لازم است از رونق دادنمحفل سخنگويان باطل ، پرهيز نمود و اجازه نداد كه سخنان واهى آنان از مجراى گوش ،به اعماق دل و جان انسان برسد .

5 . تحت كنترل و مراقبت دائمى

اعلم انك لن تخلومن عين الله فانظر كيف تكون . (149)

بدان ! تو در هيچ شرايطى از ديدگاهپروردگار ، بيرون نخواهى بود ، اكنون ببين ، چگونه و در چه شرايطى خواهى بود ؟

شرح كوتاه :

از آثار ايمان به خداوند بزرگ ، احساس يك مراقبت دائمى و هميشگى استكه سر تا سر وجود فرد را تحت مراقبت و علم و آگاهى خود ، قرار دارد ، و هيچ نقطه اىاز علم و آگاهى او بيرون نيست و كنترل و مراقبت او از هر طرف ، ما را احاطه كردهاست . به هر مقدار كه پايهء ايمان بالاتر رود ، ادراك اين مراقبت ، بيشتر و عميق ترخواهد بود ، تا آنجا كه انسان خود را به طور دائم در حضور و إشراف هميشگى او خواهدديد . اين نوع احساس ، بزرگترين وسيلهء اصلاح فرد ، و اجتماع و عالى ترين وزيباترين جلوهء ايمان است كه احياء كردن آن به مهم ترين نابسامانيهاى اجتماعى مىتواند ، سامان و نشاط بخشد و آمادگى فرد براى لياقت و شايستگى اين ديدار و مراقبتالهى ، يكى از بهترين وسائل تربيت و سازندگى نفس است و اين سخن آن عارف نامى معاصر، از اين حديث شريف ، الهام گرفته است ، جايى كه مى گويد : عالم محضر خداست ، درمحضر خدا معصيت نكنيد .

6 . كاشف راز بودن

زمان الأيام تهتك لك الامر عن الأسرار الكامنة . (150)

گذشت زمان پرده ها را بالا مى زند و اسرار نهان را بر تو آشكار مى سازد .

شرح كوتاه :

حقايقى كه در جهان به وقوع مى پيوندد ، معمولا هنگام وقوع خود ، توأم با پاره اى از عواملى استكه نهان بودن آن را ، ايجاب مى كند و آن را تحت پوششهاى بازدارندهء خود ، نگه مىدارد كه با مرور زمان و گذشت روزگار ، به تدريج آن موانع كنار مى روند و حقيقت ، چهرهء خود را آشكار و نمايان مى سازد . از اين رو ، درك واقعى حقيقت ، هميشه پس ازگذشت زمان وقوع آن ، تحقق مى يابد ، درست آن موقعى كه غبارهاى تعصب و رازدارى وكتمان حقيقت از روى آن عبور كرده و رخت بربسته باشند . اكنون در عالم سياست ، رسمبر اين شده است كه اسرار سفارتخانه‌هاى برخى از كشورهاى جهان را ، پس از سى سال درمعرض ديد و نگاه افكار عمومى قرار مى دهند ، درست هنگامى كه نشاط و حساسيت نسلى از وقوع آن حوادث ، خنثى و منقضى يا بى طرفشده باشد . اين شيوه ، از يك واقعيت طبيعى الهام گرفته است كه گذشت ايام ، پرده هارا بالا مى زند و حقايق را صاف و روشن نشان مى دهد .

7 . شماتت روزگار

من عتبعلى الزمان ، طاقت معيشته . (151)

كسى كه روزگار را با ديدهء بدبينى و انكاربنگرد و از روى سخط ، لب به ملامت روزگار بگشايد ، ملامتش به درازا مى كشد و از آنطرفى نمى بندد .

شرح كوتاه :

زمان ، بستر وقوع يك امر يا حادثه اى است كه در آنموقع مخصوص و زمان ويژه ، صورت مى گيرد و خود زمان در وقوع آن ، كوچكترين دخالت ونفوذى ندارد ، بلكه عوامل گوناگون ديگرى در وقوع آن ، دست به دست هم داده و آن رابه وجود آورده اند . كسى كه از پى جويى عوامل حقيقى ، غفلت ورزيده و نظر خود را بهعوامل غير حقيقى متوجه ساخته است ، طبيعى است كه دچار اشتباه گرديده و اين اشتباه ،او را به اشتباههاى ديگرى نيز خواهد كشاند ، به حدى كه او را يك فرد خيالى ياسوفسطايى در خواهد آورد و در زندگى دچار بحرانهاى روحى و مشكلات عاطفى خواهد نمود واز شماتت ، كوچكترين طرفى نخواهد بست . بدبينى به روزگار ، جز ايجاد نفرت و دور شدناز حقايق زندگى و سرد شدن از ابزار و عوامل توفيق و پيشرفت ، ثمر ديگرى نخواهد داشت.

8 . كم گويى و گزيده گويى

المرء مخبوء تحت لسانه . (152)

شرح كوتاه :

كمگويى ، ننگها را مى پوشاند و آدمى را از لغزشها بازمى دارد . آدمى در زير زبانخود ، پنهان است و زبان است كه راز آدمى را فاش ساخته ، و سر نهانى او را آشكار مىسازد . اين عبارت كه از پيشوايان معصوم (عليهالسلام) ديگر هم ، با عباراتمختلف نقل شده است ، ترجمه واقعى اين كلمه ، همان است كه سعدى شيرازى شاعر تواناى ادب پارسى مى گويد :زبان در دهان اى خردمند چيست ؟ * كليد در گنج صاحب هنر چو در بسته باشد ، چه داندكسى * كه گوهر فروش است يا پيله ور ؟ ولى وقتى زبان گشوده گشت ، اسرار پنهانى عيانگرديد ، خيلى از مسائل فاش مى گردد . اگرچه پيش خردمند ، خامشى ادب است * به وقتمصلحت آن به ، كه در سخن كوشى دو چيز طيرهء عقل است ، دم فرو بستن * به وقت گفتن ،و گفتن به وقت خاموشى سخن هر فرد ، معيار عقل و ميزان درك و فهم او است كه بهوسيلهء اظهار آن ، حدود عقل و درك او روشن مى گردد . چه بهتر كه انسان با برگزيدهگويى و دقت وتأمل در سخنان خود ، به توانايى عقلى خود ، كمك و يارى رساند و خود رااز خطرات و انحرافات زبان ، مصون دارد .

9 . پيروزى دشمن

من أطاع هواه ، أعطىعدوه مناه . (153)

كسى كه از هواى نفس خود ، فرمانبرى كند ، به دشمن خودفرصت مى دهد كه به آرزوى ديرينه ى خود نائل گردد .

شرح كوتاه :

در وجود هر فرد ،دو رشته از فعاليتها وجود دارد كه مى توان از آنها به عوامل منفى و مثبت وجودانسان ، تعبير آورد ، كه عقل نماينده و نمايانگر جنبه اثباتى و سازندگى او است وپيروى از نفس و تمايلات حيوانى آن ، نمايانگر جنبه منفى و تخديرى است كه مانع تكاملبشرى بوده ، و پيروى بى قيد و شرط از شهوات ، بزرگترين عامل سيه روزى و بدبختى بشربه شمار مى آيد . اطاعت از دستورات عقل و ادراكات صحيح بشرى ، راه تكامل و سازندگىفرد است و سرپيچى از دستورهاى آن ، راه عقب ماندگى و تقاعد از پيشرفت ، محسوب مىگردد .

اطاعت و پيروى از خواهشهاى نفسانى و تمايلات حيوانى ، راه عقب گرد است كه دشمنانتكامل و پيشرفت ، بر وجود انسان مستولى و غالب مى سازند و او را از سعادت واقعىبازمى دارد و فرد را همانند حيوان جوياگر لذات و شهوات ، و تمايلات نفسانى و اموردنيوى درمى آورد .

10 . تفقه در دين ، راه سعادت و خوشبختى

ألفقه ثمن لكل غال ، و سلم الى كل عال. (154)

دين شناسى ، بهاى هر متاع گرانقدر و نردبان ترقى براى وصول به هر مقامبلندپايه‌اى است كه براى بشر متصور مى باشد .

شرح كوتاه :

تفقه در دين ، شناختمعارف و اصول و فروع دين ، راه سعادت و خوشبختى در تمام شئون زندگى ، اعم از مادى ومعنوى مى باشد . دين شناسى ، پايه و اساس تكامل انسان و مايهء وصول به عالى تريندرجات رفيع انسانيت است ، و راه اثبات آن به اين ترتيب مى باشد كه دانشمندان وروان شناسان براى تكامل روحى و پيشرفتهاى معنوى بشر ، مكتبها و تزها و نسخه‌هاىمختلفى ارائه داده اند كه گاهى نه تنها انسان را به جايى نمى رسانند ، بلكه او راحيران و سرگردان و دچار مشكلاتى مى سازند ، تنها راه و نسخه شفا بخشى كه از طرفپروردگار عالم ، براى تكامل و پيشرفت ارائه شده است ، همان فقه ناميده مى شود كهآئين زندگى و راه و رسم مادى و معنوى بشر را نشان مى دهد و پيروى از دستورات آننسخهء پربها ، با ارزش ترين درسها را به انسان ياد مى دهد ، از اين رو فقه ،اشرف علوم و شريف ترين دانشها لقب گرفته است ، وأئمهء معصوم (عليهالسلام) تكامل هر فرد را مرهون فقاهت و در پرتو بهره مندى او ، از فقه دانسته است .

11 . معاونت ستمگر

العامل بالظلم والمعين عليه ، والراضى شركاء . (155)

آن كس كه ستمگر و ظالم است و آنكه معاونت و يارى او را به عهده دارد و آنكه برستم ، رضايت و خشنودى دارد ، همگى در امر ظلم و ستم ، شريك و سهيم هم هستند و درعقوبت يكسان .

شرح كوتاه :

ظلم و ستم و تعدى به حقوق ديگران ، يكى از معاصى وگناهان بزرگى است كه جز با بخشيدن وعفو ذى حق ، قابل بخشش الهى نيست . در گسترش وتوسعه ابعاد ظلم ، تنها خود ستمگر مسئوليت اين عقوبت را ندارد ، بلكه افرادى نيز كهدر انعقاد آن سهمى هر چند اندك دارند ، مسئول هستند . از اين رو امام جواد(عليهالسلام) مى فرمايد : كسى كه كمك و يارى بر ستمگر نمايد ، يا فردى كه خودعامل يا معاون ستم نيست ، بلكه حدود شركت او در اين حد است كه قليا بر ستم او ،رضايت و خشنودى دارد و در مقابل ستم از خود ، و اجتماع خود دفاع و مبارزه نشان نمىدهد ، او هم در عقوبت ستم و ستمكاران سهمى دارد ، چون سكوت و رضايت او ، ستمگرانرا جرى تر و متعدى تر مى سازد ، و اين خود نوعى معاونت بر ستم به شمار مى آيد .ميان دو كس جنگ چون آتش است * سخن چين بدبخت هيزم كش است

12 . زينتها و آرايشها

حديث شريفى است از آن بزرگوار كه ما فقط ترجمهء آن را مى آوريم : عفت ، زينت وزيور فقر است . شكرگزارى و سپاس ، زينت ثروت و غنا است . بردبارى و تحمل ، زينتگرفتارى وإبتلا است . تواضع و فروتنى ، زينت بزرگوارى و بلندپايگى است . فصاحت ،زينت و آرايش سخن است . حفظ و نگهدارى ، زينت حديث است . تواضع ، زيور دانش و علماست . ادب ، زينت عقل است . خوشرويى ، زينت كرم و سخاوت است . ترك منت ، زينت احسانو نيكوكارى است . خشوع و تدبر ، زينت نماز است . زينت ورع و تقوى ، ترك تمام آنچيزى است كه كوچكترين نفعى به حال خود نداشته باشد . (156)

13 . روز انتقام

يوم العدل على الظالم ، أشد من يوم الجور على المظلوم . (157)

روز انتقام بر ستمگر ،شديدتر از روزگار ظلم و ستم بر ستم كش مى باشد .

شرح كوتاه :

ظلم و ستم بر هرفردى ، ناروا و ناخوشايند است ، ولى از آنجايى كه هر عملى ، عكس العملى دارد ، وظلم نيز اثر طبيعى خود را دربرخواهد داشت و روزگار پس گرفتن نتيجه ظلم ، به خودستمگر نيز ، باز خواهد گشت ، از آن رو ، روز انتقام شديدتر از روز زور و ظلم خواهدبود ، چون مظلوم ، معمولا عادت تحمل ظلم را بر خود تحميل نموده است و خود را دربرابر ستم ، بردبار و مصون جلوه گر ساخته است ، ولى ستمگر هرگز به چنين ستمها ، تندر نداده و گرفتار اين قبيل آزارها و اذيتها نگرديده است ، از اينرو رويارويى او ،با نتيجهء طبيعى عمل نارواى خود ، خيلى شديدتر و سخت تر و شكننده تر خواهد بود .

14. فضايل انسانى

من وثق بالله أراه السرور ، ومن توكل على الله كفاه الامور ،والثقة بالله حصن لايتحصن فيه الا المؤمن ، والتوكل على الله نجاة من كل سوء وحرزمن كل عدة . والدين عز والعلم كنز ، والصمت نور ، وغاية الزهد ، الورع ، ولا هدمللدين مثل البدع ، ولا أفسد للرجال ، من الطمع ، وبالراعى ، تصلح الرعية . سرورواقعى ، تنها با تكيه و اعتماد بر لطف خدا است . توكل و اعتماد بر خداوند موجبكفايت امور است . تكيه و اعتماد بر خداوند ، قلعهء محكم هر فرد مؤمنى است كه مىتواند او را از هر ناروا و بدى ، نجات دهد و از شر هر دشمن ، مصون و محفوظ نگهدارد . عزت و سربلندى واقعى ، تنها مرهون عمل به احكام دين است . كنز واقعى ، علم ودانش است . سكوت در برابر معصيت ، نور الهى است . نتيجه ى زهد وورع ، پرهيز از گناهاست . هيچ امرى ، شالودهء دين را همانند بدعت ، ويران نمى سازد . هيچ چيز همانندطمع ، تباهگر شخصيت انسانى نيست . رشد و صلاح هر ملتى ، با رهبر و رئيس ملت است . (158)

15 . عمل جاهل

من انقطع الى غير الله وكله الله اليه ، و من عمل على غير علم ماأفسد اكثر مما يصلح . (159)

هر آن كس كه جز پروردگار عالم بر ديگرى بپيوندد ، خداوند متعال امور او را بر اوواگذار مى كند و رشته‌هاى پيوند با خود را قطع مى كند و هر آن كس كه بدون علم وآگاهى ، كارى را شروع كند ، فساد و تبهكارى او خيلى بيشتر از اصلاح و آبادانى اوخواهد بود كه در نظر گرفته است .

شرح كوتاه :

هر رشته متخصصى دارد كه بدون نظر ومشورت او ، كار صورت درستى به خود نمى گيرد . متخصصين علوم الهى ، انبياء وپيشوايان معصوم (عليهالسلام) و اولياى خدا هستند كه بى راهنمايى آنان ،فساد بيشتر از صلاح خواهد بود .

16 . روشنايى دين

عن ابى جعفر الثانى (عليهالسلام) : قال : قال أميرالمؤمنين قال رسول الله

(صلى الله عليه وآله) : إن الله خلق الأسلام فجعل لهعرصة وجعل له نورا وجعل له حصنا وجعل له ناصرا فأما غرصبته فالقرآن واما نورهفالحكمه واما حصنه فالمعروف واما انصاره فأنا واهل بيتى و شيعتنا . (160)

شرح كوتاه :

امام جواد (عليهالسلام) از پدر بزرگوارش و ايشان از جدش روايتمى كند كه أمير المؤمنين (عليهالسلام) فرمودند : رسول خدا (صلى اللهعليه وآله) فرمودند : همانا خداوند اسلام را آفريد و براى آن عرصه و روشنايى وقلعهء محكم و يارى كنندگانى قرار داد ، اما ميدان آن قرآن ، و روشنايى آن حكت ، وقلعهء آن احسان است و يارى كنندگان آن ، من و اهل بيتم و شيعيان ما مى باشند .

17 . چهار اندرز جاودان

كيف يضيع من الله كافله ؟ وكيف ينجو من الله طالبه ؟ ومن إنقطع الى غير الله وكله اليه ، و من عمل على غير علم أفسد اكثر مما يصلح . (161)

چگونه ضايع مى گردد ، كسى كه خداوند كفيل او باشد ؟ و چگونه نجات مى يابد فردفرارى كه خداوند جوياگر او باشد ؟ آن كه به غير خدا ، دلبستگى داشته باشد خداوند بهاو وامى گذارد . فردى كه بدون علم و دانش ، گام بردارد فسادگرى او ، بيش از اصلاحگرى او مى گردد .

شرح كوتاه :

انسان در زندگى مادى با قوانين و مقررات معمولى ،محدوديتهايى را براى خود فراهم ساخته است كه در چارچوب آن مقررات زندگى مى كند بههنگام ارتكاب خلاف ، با همان قوانين دستگير مى گردد ، در صورتى كه اين قوانين درمحدودهء خاص خود ، اثربخشى دارد و دائرهء محدودى را اشغال كرده است . خداوند عالمكه خالق بشر و ادارهء كنندهء عالم هستى است ، در اداره تكوينى و تشريعى بشر ،قوانين و مقررات فراگيرى دارد كه به تمام جنبه‌هاى زندگى او احاطه دارد و انسانمنضبط ، فردى است كه خود را با آن قوانين تكوينى و تشريعى همدم و همگام سازد و اگرنه اگر فرار كرد ، هرگز نمى تواند از دائرهء نامحدود پليس الهى ، خارج گردد به هركجا و به هر سو پا نهد ، باز در محدودهء حفاظت الهى و در دائره استحفاظى او است وجاى گريزى وجود ندارد .

18 . نيت خالص

باز در همان كتاب نقل مى كند : القصد الى الله تعالى بالقلوب ،أبلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال . (162)

رو نمودن به سوى خداوند متعال با دلهاى وارسته و خالص ، بليغ تر از به زحمت افكندناعضا و جوارح بدن ، بى نيت پاك مى باشد .

شرح كوتاه :

خيلى از اعمال عبادى مكلفتوأم با نيت و بستگى به خلوص آن دارد . نيت ، برنامهء عملى و تنظيم امور بر وفق خواست شارع مقدس مى باشد در اعمال وطاعات ، مكلف بيش از جنبه‌هاى كمى و مقدارى ، جنبه‌هاى كيفى و چگونگى اعمال مطرحاست . عمل وقتى همراه با خلوص نيت گرديد ، آنگاه است كه ثمربخش و مفيد خواهد بود نهبه زحمت افكندن بدن بدون نيت خالص .

19 . مرثيه براى پدر و من

مرحوم كشى در كتاب رجال خود ( ص 16 ) روايت كرده است كهابو طالب قمى گفت : نامه اى به امام (عليهالسلام) نوشتم و در آن چند بيتاز ابيات پدرش ، امام ابو الحسن على بن موسى الرضا (عليهالسلام) را يادكرده بودم و از امام جواد (عليهالسلام) درخواست كرده بودم تا اجازه دهد تادربارهء خود ، شعرى بگويم : امام (عليهالسلام) آن قسمت از نامه را كه اشعارنامبرده در آن قيد شده بود ، پاره كرده و پيش خود نگه داشته بود ، در بالاى قسمتباقيمانده كاغذ نوشته بود قد أحسنت ، جزاك الله اخيرا كارى نيكو كرده اى ، خدابه تو پاداش نيك دهاد ! او به من اذن داده بود تا براى پدرش ، امام رضا (عليه السلام) مرثيه بگويم و افزوده بودند : براى پدرم و براى من هم ، مرثيه بساز . (163)

شرح كوتاه :

اين تعبير و تعليم ، بسيار تكان دهنده است ، جايى كه امام مى فرمايند. مصيبت مرا هم نيز ، فرياد كن و براى من هم ، مرثيه بساز با اينكه او هنوز زندهاست ، يعنى امكانات اجتماعى مرا را نا به حقان گرفته اند ، و رسالتم را پايمال كردهاند از اين ديدگاه چون شهيدان ديگرم .

20 . اعتماد وتوكل به خدا

هر كس به خدا اعتماد كند ، خداوند او را مسرور خواهد ساختو هر كس به خدا توكل كند ، خدا در كارهاى او ، كافى خواهد بود .

21 . صبر و پايدارى

هر كس صبر را پيشه ى خود سازد ، به حقيقت نزديكتر مى گردد ، وهر كس عيب جوئى مى كند ، از او عيب جوئى خواهند كرد ، و هر كس بد بگويد با او بد مى شوند وهر كس درخت تقوى بكارد ، ميوهء آرزوى خود را مى چيند

سخنان كوتاه از امام جواد (عليهالسلام)

22 . امام (عليهالسلام) دربارهء زيارت پدرش [ حضرت رضا (عليهالسلام) ] فرموده است : هر كه پدرم امام رضا (عليهالسلام) را در طوس زيارت كندپاداش او بهشت است و در عبارت ديگرى ، هر كه قبر پدرم را در طوس عارفا بحقه ، زيارتكند ، از جانب خدا ، ضامن بهشت او هستم . (164)

23. دربارهء توفيق و وسايل هدايت فرمودند : مؤمن احتياج به سه چيز دارد : اول : توفيقخاصى از جانب خدا كه خداوند ، وسايل و امكانات و شرايط هدايتش را فراهم آورد . دوم: خودش واعظ خودش باشد و در عبرتهاى جهان بينديشد . سوم : از كسى كه خيرخواه و ناصحاوست ، نصيحت قبول كند .

24 . دربارهء رضا و كراهت نسبت به كارهاى خوب و بدى كه انجام مى شود ، فرمودند :هر كه به وقت انجام كارى ، حاضر باشد ولى آن را دوست ندارد ، ثواب يا عذاب آن كار ،ربطى به او ندارد ، گويى اصلا در آن جا نبوده است و هر كه از كارى غايب باشد ولى آنرا دوست بدارد ، در ثواب و يا عقاب آن كار ، شريك است ، گويى كه به وقت انجام آنكار ، حضور داشته است . (165)

25 . ديدار برادران دينى : ديدار برادران دينى يك نوع مصونيت و پناه و بارور كردنعقل است ، هر چند كه در فرصت اندك بوده باشد .

26 . توبه و بازگشت : تأخير انداختن توبه خود فريبى است . امروز و فردا كردن دركارها ، سرگردانى است ، جنايت بر خدا ( معصيت ) هلاكت است ، ادامهء گناه ايمنى ازعذاب خداست ، چون فقط زيانكاران از عذاب خدا ايمن مى شوند .

27 . مصاحب نامناسب : از رفاقت با آدم شرور پرهيز نما ، او چون شمشير است كه ظاهرشتماشايى ، ولى نتيجه اش كشتن وفانى سازى است .

28 . پندآموزى روزگار : گذشت روزگار اسرار مخفى را براى تو آشكار مى كند ، باگذشت روزگار ، نتايج اعمال به صاحبان آن باز مى گردد و حقايق آشكار مى گردد . (166)

29 . عزت واقعى : عزت مؤمن در بى نيازى او از مردم است .

9 . در مورد عفو و گذشت اموال مسروقه :

در كتاب تحف العقول عن آل الرسول (صلىالله عليه وآله) تأليف ابن شعبهء حرانى آمده است به سوى امام ابو جعفر ثانىامام جواد (عليهالسلام) ، لباسى از ديار دوردست حمل مى شد كه داراى قيمت وارزش قابل توجهى بود ، در بين راه ، راهزنان آن را دزديدند ، فردى كه حامل آن لباسبود ، نامه اى به محضر امام (عليهالسلام) نوشت و سرگذشت خود را خبر داد كهدر بين راه اين لباس را از من دزديده اند . امام (عليهالسلام) در پاسخ آن ،چنين نگاشتند : نفوس و اموال ما از مواهب الهى و از عاريتهاى او ، پيش ما هستند ،عاريتى هستند كه پس گرفته خواهند شد . برخى از اين عاريتها در سرور و شادى بهرهبردارى مى شوند و برخى در راه خدا و در اجر و ثواب از آن استفاده مى كنند كه كسىكه جزع وفزع او ، بر صبر و شكيبايى اش غلبه نمايد ، اجر و ثواب او از بين مى رود وبه خداوند متعال از اين حالت پناه مى بريم . (167)

صحيفهء جواديه (عليهالسلام)

دعا و راز و نياز با آفريدگار هستى بخش ، درمكتب پيشوايان معصوم (عليهالسلام) خود يك آموزش عالى و يك تعليم مكتبى است، دعا ، مغز ارتباط بشر با خدا و ابزارى است در سوق دادن مردم به سوى هستهء مركزىجهان خلقت و وسيله اى است در رهانيدن انسان ، از عالم خاكى و بردن او به عالم ملكىو ملكوت علوى در اين فراز كوتاه چند دعا از امام جواد (عليهالسلام) مىآوريم . البته جا دارد دعاهاى آن بزرگوار از لا به لاى كتابهاى دعا ، جمع آورى وتحت عنوان صحيفهء جواديه (عليهالسلام) در مجموعه اى گردآورى شود كه خودهمانند صحيفهء علويه ، سجاديه ، كاظميه ، مهديه صحيفه اى خواهد بود ، هم اكنون تيترو عنوان آن را آماده كرده ايم موسوم به صحيفه جواديه (عليهالسلام) اينك چند دعاى كوتاه :

1 . راز و نياز با آفريدگار بى نياز :

يا من لاشبيه له ولا مثال ! انت الله لاإله الا انت ، ولاخالق إلا انت ، تفنى المخلوقين ، وتبقى أنت ، حلمت عين عصاك ، وفيالمغفرة رضاك . (168)

اى خدايى كه شبيه و نظير ندارى ، تويى آن معبودى كه جز تو معبود ديگرى نيست ،آفريدگارى جز تو نيست ، آفريده ها را فانى مى سازى و تو خود باقى مى مانى و تو ازمعصيت كاران ، چشم پوشى كرده اى در صورتى كه خشنودى و رضاى تو در آمرزش و بخشش مىباشد .

2 . دعا در حال قنوت :

منائحك متتابعة ، واياديك متوالية ، ونعمك سابغة ، وشكرناقصير ، وحمدنا يسير ، وأنت بالتعطف على من اعترف جدير . اللهم وقد غص أهل الحقبالريق ، وارتبك أهل الصدق في المضيق ، وأنت اللهم بعبادك وذوي الرغبة اليك شفيق ،وبإجابة دعائهم و تعجيل الفرج عنهم حقيق . اللهم فصل على محمد وآل محمد ، وبادرنامنك بالعون الذي لا خذلان بعده ، والنصر الذي لاباطل يتكأده ، واتح لنا من لدنكمتاحا فياحا ، يأمن فيه وليك ، ويخيب فيه عدوك ، ويقام فيه معالمك ، ويظهر فيهاوامرك ، وتنكف فيه عوادي اعدائك . اللهم بادرنا منك بدار الرحمة ، وبادر أعدائك منبأسك بدار النقمة . اللهم اعنا واغثنا ، وارفع نقمتك عنا واحلها بالقوم الظالمين. (169)

جوائز تو پشت سر هم ، نعمتهاى تو پيوسته ، احسانهاى تو سرازير ، شكر ما كوتاه ،حمد و سپاس ما ، ساده ولى تو به عطوفت و مهربانى به فردى كه اعتراف نمايد شايسته اى، خدايا ! مردم هر وقت در تنگنا و در مضيقه هستند در صورتى كه تو ، به بندگان وصاحبان رغبت مهربان ، و به پذيرش دعا و تعجيل فرج از آنان سزاوار هستى خدايا ! درودخود را به محمد (صلى الله عليه وآله) و آل او برسان و ما را مشمول عون و كمكخود قرار ده كمكى كه ديگر هرگز خوارى و ذلت و دربر نداشته باشد ما را به پيروزى و نصرت نايلفرما ، نصرتى كه باطل نتواند با آن مبارزه كند خدايا ! از سوى خودت فرصت مناسبى رادر اختيار ما قرار بده كه ولى و دوست تو در آن جايگاه ، احساس اقليت و آسايش نمايدو دشمن تو ، نااميد و مأيوس گردد ، معالم و نشانه‌هاى دين تو استوار گردد ، اوامرتو ظاهر شود و دشمنى‌هاى دشمنان تو ، منكوب شود ، خدايا ما را به دار رحمت به سرعتبرسان واعداى دين خود را فورا به جايگاه بلا و نقمت وارد ساز . خدايا ! تو كمك وپناه ما باش ! بلاى خود را از ما بردار و آن بلايا را به قوم ستمگر وارد آور ! اىارحم الراحمين ! . (170)

3 . دعائى در قنوت :

اللهم أنت الأول بلا اولية معدودة ، والآخر بلا آخرية محدودة، انشئتنا لالعلة اقتسارا ، واخترعتنا لا لحاجة اقتدارا ، وابتدأعتنا بحكمتكاختيارا ، وبلوتنا بأمرك و نهيك اختبارا ، وايدتنا بالآلات ، ومنحتنا بالأدوات ،وكلفتنا الطاقة ، وجشمتنا الطاعة ، فامرت تخييرا ، ونهيت تحذيرا ، وخولت كثيرا ،وسألت يسيرا ، فعصي امرك فحلمت ، و جهل قدرك فتكرمت ، فأنت رب العزة والبهاء ،والعظمة والكبرياء ، والإحسان والنعماء ، والمن والآلاء ، والمنح والعطاء والإنجازوالوفاء ، ولا تحيط القلوب لك بكنه ، ولاتدرك الأوهام لك صفة ، ولايشبهك شئ من خلقك، ولايمثل بك شئ من صنعتك ، تباركت أن تحس أو تمس ، أو تدركك الحواس الخمس ، وأنىيدرك مخلوق خالقه ، وتعاليت يا إلهي عما يقول الظالمون علوا كبيرا . اللهم ادللأوليائك من اعدائك الظالمين الباغين الناكثين القاسطين المارقين ، الذين اضلواعبادك ، وحرفوا كتابك ، وبدلوا احكامك ، وجحدوا حقك ، وجلسوا مجالس اوليائك ،وحرفوا كتابك ، وبدلوا احكامك ، وجحدوا حقك ، وجلسوا مجالس اوليائك ، جرأة منهمعليك ، وظلما منهم لأهل بيت نبيك عليهم سلامك وصلواتك ورحمتك وبركاتك ، فضلواواضلوا خلقك ، وهتكوا حجاب سترك عن عبادك ، واتخذوا اللهم مالك دولا ، وعبادك خولا، وتركوا اللهم عالم ارضك في بكماء عمياء ظلماء مدلهة ، فاعينهم مفتوحة ، وقلوبهم عمية ، ولم تبق لهماللهم عليك من حجة ، لقد حدرت اللهم عذابك ، وبينت نكالك ، ووعدت المطيعين احسانك ،وقدمت إليهم بالنذر ، فآمنت طائفة ، فأيد الله الذين آمنوا على عدوك وعدو أوليائكفاصبحوا ظاهرين ، وإلى الحق داعين ، وللإمام المنتظر القائم بالقسط تابعين ، و جدداللهم على أعدائك واعدائهم نارك وعذابك الذي لاتدفعه عن القوم الظالمين . اللهم صلعلى محمد وآل محمد ، وقو ضعف المخلصين لك بالمحبة ، المشايعين لنا بالموالاة ،المتبعين لنا بالتصديق والعمل ، والموازين لنا بالمواساة فينا ، المحيين ذكرنا عنداجتماعهم ، وشدد اللهم ركنهم ، وسدد لهم اللهم دينهم الذي ارتضيته لهم ، واتممعليهم نعمتك ، وخلصهم واستخلصهم ، وسد اللهم فقرهم ، والمم اللهم شعث فاقتهم ، واغفر اللهم ذنوبهم وخطاياهم ، ولاتزغ قلوبهم بعد إذ هديتم ، ولاتخلهم أي رببمعصيتهم ، واحفظ لهم ما منحتهم به من الطهارة بولاية أوليائك ، والبراءة من أعدائك، انك سميع مجيب ، وصلى الله على محمد وآله الطاهرين . (171)

4 . در پاسخ درخواست دعا :

يا ذا الذي كان قبل كل شئ ، ثم خلق كل شئ ، ثم يبقى و يفنى كل شئ ، و يا ذا الذي ليس في السماوات العلى ، و لا في الأرضين السفلى و لافوقهن و لا بينهن و لاتحتهن إله يعبد غيره . (172)

اى خدايى كه پيش از هر چيزى بوده ، سپس هر چيزى را آفريد ، او خود مى داند ولى هرچيزى فانى مى گردد . اى خدايى كه نه در آسمانهاى بالا و نه در زمينهاى پائين ، نهدر بالاها و نه در بين زمين و آسمان و نه زير آنها ، خدايى جز او مورد عبادت وستايش نيست .