سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا

محمّد صادق نجمى

- ۱۲ -


بخش سوم : در كربلا: هنگام وداع

متن سخن :

وداع با بانوان حرم

((ثمّ انّه ودّع عياله وَاَمَرَهُمْ بِالصَّبْرِ وَلبسِ الاُزر وقال :
اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ وَاعْلَمُوا اَنَّاللّه حاميكُمْ وَحافِظُكُمْ
وَسَيُنْجِيُكُمْ مِنْ شَرّالا عْداءِ وَيَجْعَلْ عاقِبَةَ اءَمْرِكُمْ اِلى خَيْرٍ
وَيُعَذِّبُ عَدُوَّكُمْ بِاءْنواعِ الْعَذابِ وَيُعَوِّضَكُمْ عَنْ هذِهِ الْبَلِيَّةِ بَاءْنواعِ النِّعَمِ وَالْكَرامَةِ
فَلا تَشْكُوا وَلا تَقُولُوا بِاءلْسِنَتِكُمْ ما يَنْقُصُ مِنْ قَدْرِكُمْ))(253)

ترجمه و توضيح لغات :
ازر (به ضم اول و ثانى جمع ازار به كسر اول ): معجر و هر لباسى كه روى لباسها مى پوشند و به قرينه اينكه بانوان حرم در سفر و حضر داراى معجر و ازار بودند مى توان گفت كه منظور در اينجا نوع خاصى از لباس و روپوش بوده كه جمع و جور و در حال سفر و در مرئى و منظر دشمنان استفاده كردن از آن آسانتر باشد. بلاء: امتحان ، غم و اندوه شديد. بليه : امتحان و مصيبت . حفاظت و حمايت : از گفتار بعضى لغت شناسان و موارد استعمال مى توان استفاده نمود كه حفاظت بيشتر در حفظ اصل اشياء و حمايت در حفظ متعلقات آنها به كار مى رود مثلاً در درهم و دينار مى گويند:((يحفظه )) و نمى گويند ((يحميه )) و به مراتع قُرق شده مى گويند ((حمى القوم ))؛ زيرا منظور حفظ و حراست نباتات و گياهان مرتع است نه آب و خاك آن .

ترجمه و توضيح :
اگر بگوييم آخرين وداع حسين بن على عليهما السلام از سخت ترين لحظات و از شديدترين دقايق در روز عاشورا براى آن حضرت و براى بانوان حرم و همچنين براى امام سجاد عليه السلام بوده است سخنى به گزاف نگفته ايم ؛ زيرا از يك سو دختران پيامبر مى بينند كه اينك پس از شهادت همه مردان و جوانانشان تنها ملجاء و ماءوايشان و امام و پيشوايشان نيز وداع و اعلان جدايى مى كند؛ جدايى كه ديگر بازگشتى در آن نيست ، حال پس از وى در اين بيابان پهناور چه كنند و در اين غربت و بى كسى به چه كسى پناه ببرند. يك مشت زنان و اطفال بى دفاع از حمله و هجوم دشمنان چگونه دفاع كنند و درد دل خويش را با چه كسى بگويند؟
اينك بايد براى آخرين بار و براى چند لحظه باز هم به دور او جمع شوند و دامن او را بگيرند و از او استمداد كنند و با وى به درد دل بنشينند. و از سوى ديگر آن امام عطوف و مهربان و آن روح عاطفه و محبت و آن مجسمه غيرت و شهامت نظاره گر گروهى از اطفال مى باشد كه صداى ناله و گريه آنان بلند است و به درخواست دختران يتيمى گوش فرا مى دهد كه براى نجات از دست دشمن محل امنى و يا براى نجات از تشنگى ، كاسه آبى از وى طلب مى كنند. او خود را در ميان عده اى از بانوان داغديده مى بيند كه از كثرت ناراحتى و شدت مصائب و عظمت حوادث ، مبهوت و حيران ، مهر سكوت بر لب زده و ياراى سخن گفتن ندارند.
خواننده عزيز! فكر مى كنيد عكس العمل امام عليه السلام در اين صحنه عجيب كه كوهها را متزلزل مى كند چه باشد و با اين بانوان و دختران غمزده كه اندوهشان تا اعماق استخوان تاءثير مى گذارد چگونه سخن بگويد؟
آيا او از ديدن اين صحنه دلسوز و تصور حوادث جانگداز آينده ، اظهار ضعف خواهد نمود و تسلط بر افكار و اعصاب خود را از دست خواهد داد؟ و احيانا آن هدف عالى و مقصد بزرگى را كه انتخاب كرده است ولو براى چند لحظه به فراموشى خواهد سپرد؟!
ممكن است هر كسى اين صحنه را به فكر خود يك نوع ترسيم كند و هر نويسنده در پاسخ امام به شكلى قلم فرسايى و هر گوينده اى به نوعى بيان نمايد و يا زبانحالى بسازد كه مانند اغلب زبانحالها زبانحال و بيانگر طرز فكر خود گوينده است كه به امام نسبت داده و از شخصيت والاى امام ، شخصيتى مانند خود مجسم نموده است .
پس چه بهتر كه ما در اين مرحله نيز مانند همه مراحل از مدينه تا كربلا اختيار از قلم برگيريم و گفتار و پاسخ امام را از بيان معصومين عليهما السلام و از نقل علماى بزرگ و اهل فن بشنويم و به ترجمه جملات و داعيه امام حسين عليه السلام آنچنان كه نقل شده است بپردازيم :
((ثمّ انّه ودّع عيالَه ثانياً وَاَمَرَهُمْ بلبسِ الاُزر...؛)) او براى دومين بار اهل و عيالش را وداع كرد و آنان را به صبر و شكيبايى دعوت و به پوشيدن لباسها(ى چابك و جمع جور) توصيه نمود. آنگاه فرمود براى روزهاى سخت و غمبار آماده باشيد و بدانيد كه خداوند پشتيبان و حافظ شماست و در آينده نزديك شما را از شرّ دشمنان نجات خواهد داد و عاقبت شما را مبدل به خير و دشمن شما را به عذابهاى گوناگون مبتلا خواهد نمود. و در عوض اين سختى و مصيبت ، انواع نعمتها و كرامتها را در اختيار شما قرار خواهد داد. پس گله و شكوه نكنيد و آنچه ارزش شما را كم كند بر زبان نياوريد)).
سخنان بالا را علامه مجلسى در ذيل روايتى از امام باقر عليه السلام نقل نموده است كه به احتمال قوى تتمه همين روايت و بيان امام باقر عليه السلام باشد. و در صورت مجزا بودن از آن روايت باز هم برگرفته از روايت ديگرى است كه ازنظر مرحوم علامه مجلسى مورد اعتبار و داراى وثاقت بوده است (254) و بر همين اساس مرحوم مقرم كه يكى از علماى محقق و از شخصيتهاى علمى و از افراد مطلع در تاريخ و حديث مى باشد با اينكه مطلب بالا را از ((جلاءالعيون )) نقل نموده مجموع جملات آن را به صورت يك روايت مورد اعتماد و نقل صحيح از حسين بن على عليهما السلام مورد بررسى قرار داده و چنين مى گويد:
در اين گفتار و سخن حسين بن على عليهما السلام بيان دو موضوع مهم مورد نظر بوده است كه هيچيك از مورخان و تحليل گران در قيام حسين بن على عليهمالسلام متوجه اين دو موضوع نگرديده اند. اول اينكه امام عليه السلام مى خواهد به بانوان حرم تفهيم كند كه آنان در اين راه طولانى و در دست اين دشمنان به قتل نخواهند رسيد و سالم به وطن خويش مراجعت خواهند نمود. و دوم اينكه لباس و معجر آنان به غارت نخواهد رفت .
مرحوم مقرم در تاءييد آنچه از متن اين سخن فهميده است چنين مى گويد: زيرا پس از امر به پوشيدن لباس كه از سوى آن حضرت صادر گرديد:((وامرهم بالصبر ولبس الازر)) از به كار بردن لفظ حمايت و حفاظت با اينكه يكى ازآن دو كافى بوده ، دو موضوع مهم بالا به دست مى آيد و بلاغت كلام امام عليه السلام در اين است كه بگوييم منظور از جمله :((ان اللّه حاميكم )) حمايت از دستبرد دشمن به حريم خاندان عصمت در مورد غارت ، و منظور از جمله ((وحافظكم )) حفاظت از قتل و به شهادت رسانيدن آنهاست (255).

وداع با امام سجاد(ع )

(( 1 - ((وعن زين العابدين عليه السلام قال : ضمنى والدى عليه السلام الى صدره يوم قتل والدماء تغلى وهو يقول : يا بنى احفظ عنى دعاء علّمتنيه فاطمة عليهاالسلام و علّمها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وعلّمه جبرئيل عليه السلام فى الجاجة والمهمّ والغمّ والنازلة اذا نزلت والا مر العظيم الفادح قال اُدع : بحق يس والقرآن الحكيم وبحق طه والقرآن العظيم يا من يقدر على حوائج السائلين يا من يعلم ما فى الضّمير يا منفّس عن المكر وبين يا مفرّج عن المغمومين يا راحم الشّيخ الكبير يا رازق الطّفل الصغير يا من لايحتاج الى التّفسير صلِّ على محمد وآل محمد وافعل بى كذا وكذا))(256).
2 - ((... عن ابى جعفر عليه السلام قال لما حضرت على بن الحسين الوفاة ضمنى الى صدره ثم قال . يا بُنَىَّ اوصيك بما اوصانى به ابى حِين حضرته الوفاة وبما ذكر ان اباه اوصاه به يابنىّ ايّاك وظلم من لا يجد عليك ناصرا الااللّه ))(257).))

ترجمه و توضيح لغات :
ضمنى الى صدره : مرا به سينه خود چسبانيد، مرا به سينه خود كشيد. والدماء تغلى (از غلى يغلى ): خون از وى مى جوشيد. نازله : مصيبت شديدى كه به انسان وارد مى شود. امر فادح : امر سنگين و غيرقابل تحمل . نفّس اى فرّج ؛ مُنَفّسِ: برطرف كننده . اياك (اسم فعل است ): برحذر باش .

ترجمه و توضيح :
امام - طبق معمول - پس از وداع با بانوان حرم براى وداع با امام سجاد عليه السلام به سوى خيمه او حركت نمود وداع حسين بن على با فرزندش و جانشين بعد از خودش چگونه بوده و در آن لحظه حساس ميان آن پدر عزيز و فرزند دلبندش چه گذشته است . براى ما روشن نيست .
البته مسعودى مطلبى نقل مى كند كه ظاهرا مضمون روايات و خلاصه اش اين است كه حسين بن على عليهما السلام به هنگام وداع با امام سجادوصاياى خاص مربوط به امامت را بر وى نموده و دستور داد كه ميراث مخصوص امامت از قبيل صحف وسلاح و غيره را كه در نزد ام سلمه است پس از مراجعت به مدينه از وى تحويل بگيرد(258).
و اما آنچه به صورت سخن و گفتار از آن حضرت در اين بخش از وداع نقل گرديده دو مطلب است كه هردو از امام سجاد عليه السلام و يكى از دو معصوم حاضر در صحنه وداع كه در ميان خيمه بجز او و پدر ارجمندش كسى وجود نداشته ، نقل شده است .

1 - توجه به درگاه ربوبى

امام سجاد عليه السلام مى گويد: روزى كه پدرم كشته شد در حالى كه خون از تمام بدنش مى جوشيد مرا به سينه خود كشيد و فرمود:((فرزندم ! اين دعا را از من فرا بگير و هنگام حاجت و غم و اندوه جانكاه و در حوادث مهم و كمرشكن ، با آن خدا را بخوان و اين دعايى است كه مادرم فاطمه براى من تعليم نمود كه او از پدرش رسول خدا و او از جبرئيل فرا گرفته بود )) ((بحق يس والقرآن الحكيم وبحقّ طه والقرآن العظيم ...؛)) اى خدايى كه بر آنچه نيازمندان از درگاهت بخواهند قادرى ؛ اى آنكه از اسرار دلها آگاهى ؛ اى خدايى كه غم از دلهاى مغمومين و اندوه از دلهاى اندوهگين مى زدايى ، اى آنكه بر پيران خسته رحم مى كند و بر كودكان شيرخوار روزى مى رساند؛ اى آنكه نيازى به تفسير ندارد به محمد و فرزندانش درود بفرست و حوايج مرا برآر)).

2 - از خطرناكترين ستمها برحذر باشيد

ابوحمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود پدرم امام سجاد، هنگام وفاتش مرا به سينه خود كشيد و فرمود فرزندم : برتو وصيت مى كنم آنچه را كه پدرم حسين بن على عليهما السلام هنگام وفات و شهادتش آن را توصيه نمود. امام سجاد فرمود از جمله وصاياى پدرم اين بود:((فرزندم ! بپرهيز از ستم كردن بر كسى كه مدافع و يار و ياورى بجز خدا ندارد)).
و اين بود دو وصيت حسين بن على عليهما السلام هنگام وداع با امام سجاد عليه السلام كه احتمال دارد اين دو وصيت در دو ملاقات و وداع جداگانه صورت گرفته باشد و به كار بردن دو تعبير مختلف : ((يوم قتل والدماء تغلى )) و:((حين حضرته الوفاة )) مى تواند قرينه اى بر اين تعدد باشد.
نتيجه :
آنچه از اين وصاياى سه گانه استفاده مى شود اين است كه : حسين بن على عليهما السلام آن نمونه صبر و استقامت و آن امام و پيشوا و سرمشق براى انسانهاى مؤ من و پاك در مبارزه با كفر و الحاد در هدف خويش از روزى كه تصميم به مبارزه گرفته تا آخرين لحظه كوچكترين تزلزل و تنزل به خود راه نداده بلكه قدم به قدم پيش رفته و به مناسبت شرايط زمانى و مكانى عكس العمل نشان داده است و براى او صحنه وداع عاشورا كه در يك قدمى شهادت خود و اسارت بانوان حرم قرار گرفته نه تنها با شهر و ديارش مدينة الرسول كه از آرامش روحى و احترام عمومى برخوردار بود فرقى نكرده و از نظر او نه تنها اين لحظه حساس با لحظاتى كه در مكه معظمه و در كنار خانه امن خدا به سر مى برد و يا بيابان آرام حجاز را به سوى كربلا مى پيمود فرقى ندارد بلكه امروز به افكار مدينه تا مكه تجسم و به گفتار مدينه تا كربلا فِعليّت و تحقق مى بخشد.
اگر آن روز در كنار قبر رسول خدا عرض مى كرد: ((اللهم انى احب المعروف وانكر المنكر))(( و اگر در مدينه مى گفت (( :((ويزيد رجل شارب الخمر ومثلى لا يبايع مثله )) و اگر در آغاز حركت از مدينه تشخيص داده بود كه : ((وعلى الاسلام السلام اذ بليت الامة براع مثل يزيد)) و اگر آن روز سوگند ياد مى كرد كه : ((واللّه لا اعطى الدنية من نفسى )) و اگر در كنار كعبه در ضمن خطبه اى ، آينده خود را ترسيم مى نمود و اگر در منزل بيضه با استناد به گفتار پيامبر خدا مبارزه با يزيد را از وظايف خود معرفى مى نمود و... امروز هم به بانوان حرم با قاطعيت دستور مى دهد كه لباس سفر به تن كنيد و از نوعى لباس كه شما را در طول اسارت در مرئى و منظر دشمنان و در داخل حرم از نامحرمان حفظ مى كند بهره برگيريد و خود را بر بلاها و سختيها آماده سازيد و كلمه اى كه در آن گلايه اى از اسارت و شكوه اى از فشار دشمن باشد بر زبان نياوريد؛ زيرا كه هدف ، الهى است .
آرى ، لازمه اقامه امر به معروف و نهى از منكر و جواب رد دادن بر طاغوتها و زيربار ذلت نرفتن ، آماده شدن بر سختيها و تحمل شكنجه ها و اسارتهاست و از همه مهمتر بايد همه اين مراحل آنچنان تواءم با استقامت و پايدارى باشد و آنچنان از معنويت برخوردار گردد كه يك كلمه ، آرى حتى يك كلمه نيز بر زبان نيايد كه مشعر بر عدم رضا و نشانگر ترديد در هدف و ناخشنودى بر تقديم قربانيان و ريخته شدن خون جوانان باشد؛ زيرا موجب از دست رفتن ارزش مبارزات و كم شدن اجر و پاداش خواهد گرديد:
((استعدوا للبلاء ... ولا تقولوا باءلسنتكم ما ينقص من قدركم )) و اما وصيت حسين بن على به فرزندش امام سجاد عليه السلام ممكن است در آن دو جهت و دو جنبه شخصى و عمومى تصور شود:
1 - جنبه شخصى :
انسان چنين تصور مى كند كه اين دو بخش از وصيت حضرت سيدالشهداء عليه السلام يكى در شكل دعا و ديگرى در قالب موعظه و تحذير براى امام سجاد عليه السلام در آن شرايطى كه انبوهى از هموم و غموم او را احاطه كرده و ظلم و ستم دشمن به اوج خود رسيده است مى تواند بزرگترين وسيله تسلى و بهترين سبب آرامش خاطر گردد؛ زيرا از يك سو توجه آن حضرت را يكسره به مقام ربوبى جلب و از همه حوادث و پيشامدهاى اين كره خاكى با تمام سنگينيش منقطع مى سازد و از سوى ديگر از مجازات سريعى كه در انتظار مردم ستمگر كوفه است خبر مى دهد كه آن نيز به نوبه خود مى تواند در تخفيف آلام و در زدودن آثار و ستمها و فشارها مؤ ثر باشد.
2 - جنبه عمومى :
با توجه به موقعيت حضرت سجاد عليه السلام كه بايد امامت امت و هدايت جامعه را پس از پدر ارجمندش به عهده بگيرد حسين بن على عليهما السلام در آخرين لحظات عمرش به واسطه او بار ديگر و پس از آن با خطبه هاى مفصل جامعه بشرى و شيعيان و پيروانش را در قالب دعا به توحيد واقعى و توجه به خداوند متعال كه اساسى ترين برنامه و ماءموريت همه انبياى الهى و رهبران آسمانى است دعوت مى كند و در شكل نيايش انسانها را به قدرت كامله خداوند و احاطه علم او بر اسرار و ضماير همه افراد بشر و همچنين به صفت عطوفت و مهر و رزاقيت او متوجه مى سازد.
و در وصيت ديگرى آنان را موعظه و نصيحت نموده و به بدترين ظلمها و زشت ترين ستمها كه ستم بر مظلومان بى دفاع است و در هر گوشه اى از اين جهان وسيع و هر روز به شكلى و قيافه اى و در ابعاد مختلفى با آن مواجه هستيم متوجه مى سازد و از ارتكاب آن برحذر مى نمايد.
و گمان مى كنم عمومى بودن مفاد اين دو وصيت بر جنبه شخصى آن ترجيح دارد؛ زيرا گذشته از اينكه وجود وظيفه عمومى و والاى امامت و رهبرى ، آن را ايجاب مى كند حمل كردن خطاب ((اياك وظلم من ...)) به ظاهر آن با واقعيات و مقام امام كه معصوم از گناه و مبرّا از هر نوع ظلم و تعدى است تطبيق نمى كند.
خلاصه :
گرچه مخاطب در اين دو وصيت به ظاهر لفظ، امام سجاد عليه السلام است ولى همانند خطابات فراوان قرآنى و اكثر وصاياى معصومين در واقع طرف سخن همه انسانها يا همه پيروان اسلام است .

تذكرى بر ارادتمندان واقعى حسين بن على (ع )

خواننده عزيز! اين بود وصيت و سخنان حسين بن على عليهما السلام در آخرين وداعش كه از منابع موثق و معتبر و از طريق معصومين عليهما السلام به دست ما رسيده و ممكن است وصايا و سخنان ديگرى نيز نقل شده كه به دست ما نرسيده باشد ولى به طورى كه قبلاً توضيح داده شد از همين سه وصيت كوتاه و به ظاهر مختصر مى توان با مقام ارجمند ولايت و چهره مصمم و اراده خلل ناپذير امامت آشنا گرديد و از لابلاى اين جملات استقامت و پايدارى آن حضرت را در راهى كه انتخاب كرده بود به وضوح و روشنى درك نمود.
ولى متاءسفانه در بعضى از كتب مقاتل غير مورد اعتماد و يا در لسان بعضى از گويندگان و ذاكرين ، مطالبى در مورد وداع نقل مى شود كه نه در كتب موثق و منابع معتبر از اين نوع مطالب اثرى ديده مى شود و نه مفهوم بعضى از آنها با مقام امامت و ولايت و اهداف عاليه سالار شهيدان حسين بن على عليهمالسلام سازگار و قابل تطبيق است و پيدايش و نشر اين مطالب در نهايت مى تواند مبين دو نكته زير باشد:
1 - چنين مطالبى ساخته و پرداخته نويسندگان و يا گويندگانى است كه توجهشان صرفا معطوف به ثواب بكاء و ابكاء بوده و از مفاسد و گناه جعل و يا نقل مطالب جعلى و بى اساس ، غافل و يا در اثر كمى اطلاع ، توجهى به جعلى بودن آنها نداشته اند.
2 - نقل بعضى از اين مطالب دليلى است روشن بر عدم شناخت صحيح از مقام والاى ولايت و تنزل دادن مقام ارجمند امامت و در حد يك ضايعه از جنبه عقيدتى كه بايد مورد توجه علما و دانشمندان كه پاسداران حدود و ثغور عقايد و احكام اسلامى هستند قرار بگيرد.
اجازه بدهيد در اين زمينه به جملات و نصايح سودمندى از مرحوم علامه جليل محدث نورى صاحب مستدرك الوسائل كه عمر پربركت خود را در تحقيق و تتبع احاديث و روايات سپرى نموده و آثار گرانقدرى مانند مستدرك (259) و كتابهاى ديگرى به يادگار گذاشته و شاگردانى مانند مرحوم محدث قمى و صاحب الذريعه به جامعه اسلامى تحويل داده است ، گوش فرا دهيم ، آنگاه به نقل يك نمونه از همان مطالب بى اساس كه به موضوع وداع ارتباط دارد از زبان معظم له بپردازيم .
آن مرحوم در كتاب ((لؤ لؤ و مرجان )) پس از بحث مفصل درباره اقسام كذب و مفاسد و عذاب اين گناه بزرگ و اينكه اگر كذب و دروغ در نقل حديث و ذكر مصائب و مناقب باشد ضرر و مفسده اش و همچنين عذاب و كيفرش بيش از دروغهاى ديگر خواهد بود مى گويد:
كسانى كه خود را آماده خواندن مراثى و نقل حادثه جانگداز عاشوراى حسينى نموده اند بايد نه تنها به نقل شفاهى ديگران در مجالس و منابر بسنده نكنند و احيانا عربى بودن جمله اى را كه از نظر بعضيها دليل قاطعى بر صحت سند و متن آن است دليل صحت آن ندانند بلكه در كتابها و تاءليفات نيز بايد كمال دقت را به كار بندند؛ زيرا وجود مطلبى در كتابى به هيچوجه دليل بر صحت آن نيست چون ممكن است مؤ لف يك كتاب اصلاً شخص ‍ مجهول الحال و ناشناخته اى باشد و ممكن است شخص شناخته شده اى باشد اما از نظر علمى در سطحى نباشد كه بتواند درست را از نادرست و صحيح را از سقيم تشخيص دهد و حتى ممكن است يك نفر مؤ لف داراى قوه علمى و تشخيص باشد ولى بعضى از تاءليفات او به عللى داراى وثاقت و اعتبار نباشد مانند اينكه آن كتاب را در دوران جوانى و عدم تجربه واطلاع كافى تاءليف نموده باشد و اين كتاب تنها به لحاظ انتساب به چنين شخصيتى از شهرت و اعتبار در سطح عموم برخوردار شود محدث نورى ضمن بيان شاهد و معرفى نمونه هايى از اين نوع تاءليفات به شرح چند جريان بى اساس و ساختگى و در عين حال مشهور مى پردازد و مى گويد:
چهارم : نقل كنند با سوز و گداز كه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بيت و اصحاب ، حضرت اباعبداللّه عليه السلام به بالين امام زين العابدين آمد پس از پدر حال جريان آن جناب را با اعدا پرسيد خبر داد كه به جنگ كشيد پس جمعى از اصحاب را اسم برد و از حال آنها پرسيد در جواب فرمود: قُتِلَ، قُتِلَ تا رسيد به بنى هاشم و از حال جناب على اكبر و ابى الفضل سؤ ال كرد به همان قسم جواب داد و فرمود بدان در ميان خيمه ها غير از من و تو مردى نمانده .
مرحوم محدث نورى اضافه مى كند كه : اين قصه است و حواشى بسيار دارد و صريح است در اينكه آن جناب از اول مقاتله تا وقت مبارزه پدر بزرگوارش ابدا از حال اقربا و انصار و ميدان جنگ خبرى نداشت .
مؤ لف : در تاءييد نظر شريف محدث نورى (ره ) در اينكه عارضه امام سجاد عليه السلام در روز عاشورا نه آنچنان بود كه از حوادث و جريانات آن روز بى اطلاع باشد مى گوييم .
اولاً:
بررسى دقيق تاريخ نشان مى دهد كه بعضى از حوادث عاشورا مستقيما از امام سجاد عليه السلام نقل گرديده است كه اين نوع روايات مبين حضور آن حضرت در صحنه و مشاهده جريانات و حوادث از نزديك است .
ثانيا:
بر اساس روايتى حسين بن على عليهما السلام آنگاه كه همه ياران خود را از دست داد و به هر طرف نگاه كرد و هيچ كمك و مدافعى براى خود نديد، امام سجاد عليه السلام در حالى كه مريض بود و قدرت بر حمل سلاح نداشت از خيمه خود خارج و رو به سوى صفوف دشمن نهاد، ام كلثوم مى گفت فرزندم برگرد، آن حضرت در جوابش فرمود: عمه ! بگذار در كنار فرزند رسول خدا بجنگم . تا اينكه خود حسين بن على عليهما السلام صدازد خواهر! او را به خيمه برگردان مبادا روى زمين ، از نسل آل محمد خالى بماند(260).
اين جريان نيز شاهد ديگرى است بر اينكه امام سجاد عليه السلام در عين وجود عارضه و كسالت مزاج ، حوادث آن روز را قدم به قدم پيگيرى مى نمود و در جايى كه امام زمان خود را تنها ديد براى دفاع از آن بزرگوار به سوى صفوف دشمن حركت نمود.
تكميل تذكر: با عرض پوزش از خوانندگان ارجمند در اينجا بحث وداع و سخن حسين بن على عليهما السلام را كه نسبت به سخنان گذشته قدرى مفصل و طولانى گرديد با تكميل تذكر و موعظه مرحوم محدث نورى به پايان مى بريم :
به طورى كه ملاحظه فرموديد مرحوم محدث نورى يكى از علل اشتباه پاره اى از مطالب بى اساس را با روايات صحيح و مستند عربى بودن آنها را كه از نظر بعضيها دليل صحت متن و سند محسوب مى گردد معرفى نمود.
به عقيده ما اين بخش از تذكر آن مرحوم درس بزرگى است براى پويندگان حق و پيروان حقيقت و هشدارى است كه گويندگان را بيشتر به تفحص ‍ وتدبر در به كارگيرى الفاظ و نسبت دادن مطالب به شخص حسين بن على عليهما السلام وادار مى سازد؛ زيرا جملات عربى فراوانى در مراثى و ذكر مصائب از شعار گرفته تا شعر و استرحام ديده مى شود كه از زبان آن حضرت نقل مى گردد در صورتى كه پاره اى از اين نسبتها يك نسبت واهى و بى اساس مى باشد. و ما فقط نمونه هايى به عنوان شاهد براى موضوعات سه گانه را در اينجا منعكس مى نماييم : در مورد شعار دو شعار زير از اشتهار و معروفيت خاصى برخوردار مى باشد كه :
1 - مى گويند از جمله رجزها و شعارهايى كه حسين بن على عليهما السلام به هنگام حمله به صفوف دشمن انشاد فرمود اين جمله بود:(( ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى ؛)) اگر آيين محمد صلّى اللّه عليه و آله پابرجا نخواهد بود مگر با كشته شدن من پس اى شمشيرها اينك مرا فرا گيريد)).
2 - باز به آن حضرت نسبت مى دهند كه درباره اهميت مبارزه خود با يزيد و جهاد با بنى اميه مى فرمود:(( انّما الحياة عقيدة و جهاد؛)) زندگى عقيده و جهاد در راه آن است و بس )).
و در مورد شعر مى گويند آن حضرت در بالين فرزندش على اكبر عليه السلام اين ابيات را انشاد نمود:

(( يا كوكباً ما كان اقصر عمره
وكذاك عمر كواكب الاسحار
فاذا نطقت فانت اول منطقى
واذا سكتّ فانت فى اضمارى ))
و در مورد استرحام مى گويند امام عليه السلام از مردم كوفه و دشمنان خود طلب آب مى نمود و چنين مى گفت :(( يا قوم اسقونى شربة من الماء فقد نشفت كبدى من الظَمَاء؛)) مردم مرا سيراب كنيد كه از تشنگى ، كبدم خشك شده است )).
اما در مورد شعارها: نويسنده حقير در بررسيهاى ناقص خود در هيچ تاءليف مورد اعتماد و غير مورد اعتمادى به دو شعار ياد شده دسترسى پيدا ننمود مگر در سر زبانها و مجلات و كتابهايى از نوع مجلات و جرايد.
و اما در مورد شعر: دو بيت ياد شده از ابيات قصيده رائيه ابوالحسن على بن محمد تهامى ، شخصيت اديب و شاعر و سخن سراى شيعى است كه در فوت فرزند كوچكش سروده است .
تهامى در سال 416 ق در مصر به قتل رسيده است و اين قصيده زيبا و بليغ مشتمل بر 84 بيت است (261).
و اما در مورد استرحام و آب خواستن امام از دشمن به صورتى كه ذكر گرديد در هيچيك از منابع نقل نشده است و ظاهرا عدم توجه به مفهوم صحيح و صدر وذيل يك جمله موجب به وجود آمدن چنين مطلبى گرديده است .
توضيح اينكه : موضوع طلب نمودن آب از سوى حسين بن على عليهما السلام در سه مورد و به دو تعبير مختلف آمده است كه دو مورد آن كوچكترين ارتباطى به موضوع مورد بحث و طلب نمودن آب از مردم كوفه ندارد؛ زيرا در يك مورد چنين آمده است :((فقصده القوم وهو فى ذلك يطلب شَرْبَة من ماء فكلما حمل بفرسه على الفرات حملوا عليه باءجمعهم حتى اجلوه عنه ))(262).
((مردم كوفه در حالى به سوى آن حضرت هجوم بردند كه او در پى تحصيل آب بود و هرچه خواست با اسب خود به فرات حمله كند همه آنان بر وى حمله بردند تا اينكه او را از فرات دور ساختند)).
و در مورد ديگر باز چنين آمده است :(( وجعل الحسين يطلب الماء وشمر يقول له واللّه لا ترده او ترد النار(263))) ؛ حسين در پى تحصيل آب بوده و شمر به وى گفت به خدا سوگند وارد آب ((فرات )) نخواهى شد تا وارد عذاب شوى )).
به طورى كه ملاحظه مى شود، در اين دو مورد گرچه كلمه :((يطلب شربة من ماء - و: يطلب الماء)) به كار رفته اما روشن است به قرينه ورود و حمله به فرات منظور طلب نمودن آب از مردم كوفه نيست بلكه مفهوم كلمه تحصيل و به دست آوردن آب از طريق وارد شدن به فرات است .
تنها در مورد سوم و در نقلى از نافع بن هلال چنين آمده است كه :((فاستقى فى تلك الحالة ماء؛ حسين بن على به هنگام شهادتش آب خواست ))(264).
اينك جاى اين سؤ ال فقهى است كه اگر گوينده روزه دارى با توجه و با استناد به گفتار فردى به نام نافع بن هلال يا بدون توجه به نقل وى ، نه تنها مطلبى را مستقيما به امام معصوم نسبت مى دهد بلكه كلمه ((استقى )) و مانند آن را به جمله ((اُسقونى شربة من الماء فقد نشفت كبدى من الظماء)) مبدل مى سازد، روزه چنين فردى صحيح است يا باطل ؟!

بخش سوم : در كربلا: حماسه هاى امام (ع ) در ميدان شهادت

متن سخن :
اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ
وَالْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِالنّار(265)
اَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي
آليْتُ اَنْ لا اَنْثَنى
اَحْمى عِيالاتِ اَبِى
اَمْضِى عَلى دِينِ النَّبى
اَنَا ابْنُ عَلِي الْخَيْرِ مِنْ آلِ هاشِمٍ
كَفانِى بِهذا مَفْخَراً حِينَ اَفْخَرُ
وَجَدّى رَسُولُاللّه ، اءكْرَمُ مَنْ مَضى
وَنَحْنُ سِراجُاللّه فى الاَرْضِ نَزْهَرُ
وَفاطِمَةُ اُمّى اْبنَةُ الطُّهْرِ اَحْمَدَ
وَعَمّى يُدْعى ذُوالجَناحَيْنِ جَعْفَرُ
وَفِينا كِتابُاللّه اُنْزِلَ صادِعاً
وَفينَا الْهُدى وَالْوَحْيُ بِالْخَيْرِ يُذْكَرُ
وَنَحْنُ اَمانُاللّهِ فِى الْخَلْقِ كلّهِمْ
نَسِّرُ بِهذا فىِ الاَنامِ وَنَجْهَرُ
وَنَحْنُ وُلاةُ الْحَوْضِ نَسْقِى مُحِبَّنا
بِكَاءْسٍ وَذاكَ الْحَوْضُ للسَقىُ كَوثَرُ
فَيَسْعَدُ فِينا فىِ الْقِيامِ مُحِبّنا
وَمُبْغِضُنا يوم الْقِيمَةِ يَخْسَرُ(266)
كَفَرَ الْقَوْمُ وَقدْماً رَغِبُوا
عَنْ ثَواب اللّه رَبِّ الثَّقَلَيْنِ
قَتَلُوا قِدْماً عَلِّياً واْبنَهُ
حَسَنَ الخَيْرِ وَجاءوا لِلْحُسَيْن
خيْرَهُ اللّه مِنَ الْخَلْقِ اءَبى
بَعْدَ جَدّى وَاَنَا ابْنُ الْخِيرَتَيْنِ(267)

ترجمه و توضيح لغات :
آلَيْتُ (از ايلاء): سوگند ياد كردن . اِنْثِناءِ: تواضع ، قبول ذلت ؛ منظور امام خضوع در مقابل باطل است . اَمْضى : كشته مى شوم ، مى ميرم . نَزْهَرُ (از: زَهَرَ، زَهُوراً): درخشيدن . صادِع (از صدع ): مطلب را بيان نمود، كشف و حل كرد. رَغِبَ: اگر با ((عن )) متعدى شودبه معناى اعراض است .

ترجمه و توضيح :
از حسين بن على عليهما السلام آنگاه كه شخصا وارد جنگ با دشمن گرديده تا مرحله شهادتش سه موضوع جالب و مهم نقل شده است كه در پايان اين دفتر و به عنوان حسن ختام در اختيار خواننده عزيز قرار مى دهيم : حماسه ها، منشور جهانى و مناجات با پروردگار.
در مورد حماسه هاى آن حضرت در كتب تاريخ اشعار زياد و مختلفى نقل شده است كه ما به نقل سه فراز از اين شعار اكتفا مى نماييم : صاحب عوالم و ابن نما، نقل مى كنند كه حسين بن على عليهما السلام هنگام حمله به صفوف دشمن ، اين اشعار حماسه اى را مى خواند:(( اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ...)).
((مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و پذيرفتن ننگ بهتر از قبول آتش .
من حسين بن على هستم .
سوگند ياد كرده ام كه در مقابل دشمن سر فرود نياورم ، من از اهل و عيال پدرم حمايت مى كنم .
و در راه آيين پيامبر كشته مى شوم )).
خوارزمى مى گويد: حسين بن على عليهما السلام در حالى كه سوار اسب گرديده و شمشير به دست داشت و با حالتى كه از زندگى قطع اميد كرده و تصميم به مرگ و شهادت گرفته بود، در مقابل دشمن قرار گرفت و اين اشعار را مى خواند كه به صفوف دشمن حمله نمود:((اَنَا ابْنُ عَلِي الْخَيْرِ مِنْ آلِ هاشِمٍ)) .
((من پسر على آن مرد نيك هاشمى هستم كه در مقام افتخار همين براى من بس است . جدم رسول اللّه كه شريفترين گذشتگان است و ما چراغهاى خدا هستيم كه در روى زمين مى درخشيم .
و مادرم فاطمه دختر پاك احمد و عمويم جعفر كه ذوالجناحين نام يافته است . كتاب خدا در پيش ماست ؛ كتابى براى روشنگرى نازل گرديده است .
و در ميان ماست وحى و هدايتى كه به نكويى ياد مى شود.
و ما در ميان همه خلق وسيله امن هستيم و اين حقيقت را در ميان مردم گاهى نهان داريم و گاهى عيان .
و ماييم ساقيان حوض كه دوستان خود را با جام مخصوص سيراب مى كنيم و اين حوض گوارا همان ((كوثر)) است .
در روز قيامت دوستان ما به وسيله محبت ما به سعادت و دشمنان ما به خسران خواهند رسيد)).
خوارزمى مى گويد: امام عليه السلام در حملات خود اين شعرها را نيز مى خواند:
((كَفَرَ الْقَوْمُ وَقدْماً رَغِبُوا...)) .
((اين مردم به كفرگراييدندو درگذشته نيزازثواب خداى انس و جن اعراض كرده بودند.
در گذشته على و فرزندش حسن آن مرد نيك سيرت را كشتند و اينك به قتل حسين آماده اند.
پس از جدم ،پدرم برگزيده ترين مردم است و من فرزند دو برگزيده عالم مى باشم )).

بخش سوم : در كربلا: منشور جهانى از قتلگاه كربلا

متن سخن :
((يا شِيعَةَ آلِ اءَبِى سُفْيانَ اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِيْنٌ وَكُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا اَحْراراً فى دُنْياكُمْ
وَاِرْجِعُوا اِلى اَحْسابِكُمْ اِن كُنتم عُرباً كما تزعمون . ...
اَنَا الّذى اءُقاتِلُكُمْ وَتقاتِلُونى وَالنَّساءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ
فَامنَعوا عُتاتَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمى مادُمْتُ حَيّاً))(268).

ترجمه و توضيح لغات :
جُناح : گناه . عُتاب (جمع عاتِى ): ستمگر، تجاوزگر.

ترجمه و توضيح :
خوارزمى مى گويد: حسين بن على عليهما السلام كه حملات پى در پى و جنگ سختى مى نمود و در هر حمله گروهى از دشمن را به خاك و خون مى كشيد يكباره دشمن تصميم گرفت كه با وارد ساختن ضربه روحى آن حضرت را از كار بيندازد و لذا در ميان او و خيمه ها حائل گرديد و حمله به سوى خيمه ها را آغاز نمود.
در اينجا بود كه امام عليه السلام با صداى بلند فرياد نمود:(( يا شِيعَةَ آلِ اءَبِى سُفْيانَ ...)) ؛ اى پيروان خاندان ابى سفيان ، اگر دين نداريد و از روز جزا نمى هراسيد، لااقل در زندگى آزادمرد باشيد و اگر خود را عرب مى پنداريد به نياكان خود بينديشيد و شرف انسانى خود را حفظ كنيد)).
شمر گفت :((ماتَقُولُ يا حُسَيْنُ؛ حسين ! چه مى گويى ؟!)).
آن حضرت عليه السلام پاسخ داد:((اَنَا الّذى اءُقاتِلُكُمْ...؛)) من با شما مى جنگم و شما با من مى جنگيد و اين زنان گناهى ندارند تا من زنده هستم به اهل بيت من تعرض نكنيد و از تعرض اين ياغيان جلوگيرى نماييد)).
شمر گفت :((لَكَ ذلِكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ؛ فرزند فاطمه اين حق را به تو مى دهيم )).
سپس سپاهيان را صدا كرد:((اِلَيْكُمْ عَنْ حَرَمِ الرَّجُلِ وَاْقصُدُوهُ بِنَفْسِهِ فَلَعَمْرِى لَهُو كُفْوٌ كَرِيمٌ...؛ دست از حرم وى برداريد و حمله را متوجه خود او سازيد به جانم سوگند او هماورد شريفى است ...)).

منشور جهانى

اين سخن حسين بن على عليهما السلام گرچه به ظاهر يك خطابه اختصاصى است كه در روز عاشورا آنگاه كه مردم كوفه ناجوانمردانه حمله به سوى خيمه ها را آغاز نمودند، مورد خطاب قرار داده است ، ولى در واقع يك پيام عمومى و يك منشور جهانى است از قتلگاه كربلا به همه جهانيان و در همه زمانها كه :
مردم دنيا اگر معتقد و پايبند به قوانين الهى و دستورات آسمانى نباشند لااقل بايد حدود مليت خويش را مراعات و به اصطلاح تابع قوانين بين المللى باشند.
اما قوانين آسمانى بويژه دين مقدس اسلام هر نوع تجاوز به حقوق ديگران را در مقام جنگ و دفاع و حتى در آنجا كه آغازگر جنگ ، دشمن خونخوار باشد، محكوم كرده و مى گويد:((در راه خدا با كسانى كه با شما جنگ مى كنند (و آغازگر جنگ هستند) پيكار كنيد و تجاوز نكنيد كه خداوند تجاوزگران را دوست ندارد))(269).
يعنى بجز كسانى كه با شما وارد جنگ شده اند متعرض افراد ديگر دشمن نشويد. خانه مهاجمين را خراب و اشجارشان را قطع نكنيد. آب را به روى آنان نبنديد. مجروحين دشمن را مداوا كنيد. فراريها را تعقيب ننماييد و به زنان و پيرمردان ايذا نكنيد، حتى به مهاجمين نيز فحش و ناسزا نگوييد و...
آرى ، پس از قرنها كه حكم ((لا تَعْتَدُوا)) نازل گرديد و حسين بن على عليهما السلام منشور مورد بحث را اعلام نمود، جهان بشريت و به اصطلاح قانونگذاران متمدن ! نيز براى جنگها قوانينى نه در حد قوانين جنگى اسلام ارائه دادند.
اما آيا اين بشر خود خواه و اين حيوان دوپا و درنده تر از هر درنده تا از تربيت آسمانى برخوردار نيست و تا قدم به مرحله انسانيت نگذاشته است - كه تنها در پيروى نمودن از تعاليم انبيا ميسر است - مى تواند خود را به اين منشورها و اين پيغامها و به اين قوانين محدود سازد . و اگر شمر هم در روياروئى امام عليه السلام به قشون خود دستور منع حمله مى دهد، ديديم كه يك عقب نشينى موقت و در اثر نفوذ معنوى كلام آن حضرت بود كه بلافاصله پس از شهادت آن بزرگوار مجددا حمله به سوى خيمه ها و غارت زنان و اطفال شروع گرديد.

تكرار تاريخ

و اينك تاريخ تكرار مى شود و يك بار ديگر پس ماندگان آل ابوسفيان و پيروان و ايادى ابوسفيانهاى قرن ، براى محو اسلام و خاموش نمودن چراغى كه در اين برهه از زمان در ايران درخشيد و همه ملتها و كشورهاى اسلامى در پرتو آن نيروى تازه اى در خود احساس نمودند، در اولين سالهاى تاءسيس جمهورى اسلامى به ايران حمله نمودند.
آرى ، اينك كه مشغول نگارش اين اوراق هستيم هشت ماه است كه جنگى از سوى حزب بعث عراق بر عليه ايران شروع شده است كه اگر نگوييم در تاريخ دنيا، حداقل در تاريخ دو كشور اسلامى بى سابقه است . اين جنگ كه با حمله هوايى و زمينى و دريايى از سوى عراق شروع گرديد در اين مدت چه خسارات جانى و مالى متوجه ايران نموده است . در آينده و در تاريخ به صورت يك فاجعه عظيم براى اسلام و در تاريخ مسلمانان ثبت خواهد گرديد همانگونه كه انقلاب اسلامى ايران به صورت يك رويداد مهم اسلامى به ثبت خواهد رسيد.
ولى آنچه در اين جنگ حائز اهميت است اين است كه اين آل ابوسفيان و شيعيان آل ابوسفيان كه ايمان به خدا و عقيده به روز جزا ندارند، از حريت و آزادگى و از شرف انسانى و حيثيت ملى نيز بويى نبرده اند؛ زيرا در اين مدت طولانى كه از اين جنگ مى گذرد، گذشته از كشته شدن هزاران نفر از جوانان و بهترين و پاكترين رزمندگان و گذشته از تعديات و به اسارت گرفتن افراد غيرنظامى و حتى تجاوز به حريم ناموس مرزنشينان و آواره ساختن يك ميليون و نيم ايرانى از شهر و ديار خويش ، هر روز مواجه هستيم با بمباران شدن شهرهاى ايران و قرار گرفتن بيمارستانها و مدارس و مساجد و افراد غيرنظامى در زير گلوله توپهاى دوربرد و در زير موشكهاى نُه مترى عراق ، چه افراد بيمار و مجروح كه در اين بيمارستانها در اثر موشكها و گلوله هاى توپ در زير تلهاى خاك دفن مى گردد! و چه اطفال خردسالى كه در مدارس و در اثر بمباران هواپيماهاى عراقى بدنشان قطعه قطعه مى گردد و چه مادرانى كه در سوگ اين اطفال صغير و بى گناه مى نشينند و چه نمازگزارانى كه در ميان مسجد و در صف نماز و در اثر گلوله باران عراقيها در زير آوار مى مانند.
و تاءسف بار اينكه دنياى به اصطلاح متمدن ! نه تنها در مقابل اين همه وحشيگرى و ددمنشى ، سكوت اختيار نموده است بلكه اين دشمن انسانيت را با انواع سلاحها تقويت و از نظر مالى و سياسى هر نوع يارى و پشتيبانى را انجام مى دهد.
و اين جنگ براى چندمين بار نشان داد كه هنوز هم بشريت در حالت بربريت به سر مى برد و اين همه ادعاى تمدن جز طبلى پر سروصدا و تو خالى چيزى نيست و هنوز هم دنيا به آن مرحله نرسيده است كه به منشور جهانى حسين بن على عليهما السلام كه از قتلگاه كربلا به جهانيان اعلان نموده جواب مثبت بدهد كه :(( اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ فَكُونُوا اَحْراراً فى دُنْياكُمْ))(270).))

بخش سوم : در كربلا: آخرين مناجات حسين بن على (ع )

متن سخن :
((اَللّهُمَّ مُتَعالىَ الْمَكانِ عَظِيمَ الْجَبَرُوتِ شَدِيدَ الِْمحالِ عَنِّى غَنِىُّ
عَنِ الْخَلائِقِ عَرِيضُ الْكِبْرِياءِ قادِرٌ عَلى ما تَشاءُ
قَرِيبٌ الرَّحْمَةِ صادِقُ الْوَعْدِ سابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاءِ
قَرِيبٌ اِذا دُعيتَ مُحِيطٌ بِما خَلَقْتَ
قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ اِلَيْكَ قادِرٌ على ما اَرَدْتَ
تُدْرِكُ ما طَلَبْتَ شَكُورٌ اِذا شُكرْتَ ذَكُورٌ اِذا ذُكِرْتَ
اَدْعُوكَ مُحْتاجاً وَاَرْغَبُ اِلَيْكَ فَقِيراً وَاَفْزعُ اِلَيْكَ
خائِفاً وَاَبْكِى مَكْرُوباً وَاَسْتَعِينُ بِكَ ضَعِيفاً
وَاَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ كافِياً اَللّهُمَّ احْكُمْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَومنا
فَاِنَّهُمْ غَرُّونا وَخَذَلُونا وَغَدَرُوا بِنا وَقَتَلُونا
وَنَحْنُ عِتْرَةُ نَبِيِّكَ وَوُلْدُ حَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله الَّذِى اصْطَفَيْتَهُ
بِالرِّسالَةِ وَاءتْمَنْتَهُ الْوَحْىِ عَلَى
فَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا فَرَجاً وَمَخْرَجاً يا اَرْحَمَ الراحِمينَ.
...صَبْراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ لا اِلهَ سِواكَ
يا غِياثَالْمُسْتَغيثين مالِى رَبُّ سِواكَ وَلا مَعْبُودٌ غَيْركَ
صَبْراً عَلى حُكْمِكَ يا غِياثَ مَنْ لا غِياثَ لَهُ
يا دائِماً لا نَفادَ لَهُ يا مُحْيِى الْمَوتى
يا قائِماً عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ اُحْكُمْ بَيْنى وَبَيْنَهُمْ
وَاَنْتَ خَيْرُالْحاكِمينَ)).

ترجمه و توضيح لغات :
مُتَعال : برتر. جَبَرُوت : صيغه مبالغه است : قُدْرَتْ: تسلط. مِحال (به كسر ميم ): دقت ، تصرف ، عريض : گسترده . كِبْرِياء: عظمت و بزرگى ، سابِغ : وسيع . شَكُور: شكرگزار و يكى از اسماء خداوند است كه پاداش زياد در مقابل كم مى دهد.ذكور: يادآورنده ، بسيار ياد كننده . بَلاء: آزمايش . رَغِبَ اِلَيْه : تضرع و زارى نمود. فقير: نيازمند. فَزَعَ اِلَيْهِ: به سوى او پناه برد. كرْب : اندوه . غَرُّونا (از غَرَّ): گول زد. غَدْر: خيانت كردن . غِياث : كمك . اِسْتِغاثَة : يارى طلبيدن . نَفاد: تمام شدن .

ترجمه و توضيح :
بنابه نقل شيخ الطائفه ، شيخ طوسى در مصباح المتهجد و مرحوم سيدبن طاووس در اقبال ، حسين بن على عليهما السلام در آخرين دقايق زندگيش ‍ چشمها راباز كرد و به سوى آسمان متوجه گرديد و براى آخرين بار با پروردگار خويش ، پروردگار عالميان چنين مناجات و راز و نياز نمود(271):
((اى خدايى كه مقامت بس بلند، غضبت شديد، نيرويت بالاتر از هر نيرو، تو كه از مخلوقات خويش مستغنى هستى و در كبريا و عظمت فراگير، به آنچه بخواهى توانا، رحمتت به بندگانت نزديك ، وعده ات صادق ، نعمتت شامل ، امتحانت زيبا، به بندگانت كه تو را بخوانند نزديك هستى و بر آنچه آفريده اى احاطه دارى و هركس كه از در توبه درآيد پذيرايى ، آنچه را كه اراده كنى توانايى ، آنچه را كه بخواهى درك توانى كرد، كسى را كه شكرگزار تو باشد شكرگزارى ، ياد كننده ات را يادآورى ، من تو را خوانم كه نيازمند تواءم و به سوى تو روى آرم كه درمانده تواءم ، ترسان به پيشگاهت فزع مى كنم ، غمگين دربرابرت مى گريم ، از تو مدد مى طلبم كه ناتوانم ، خود را به تو وامى گذارم كه بسنده اى ، خدايا! در ميان ما و قوم ما داورى كن كه آنان از راه مكر و حيله وارد شدند و دست از يارى ما برداشتند وما را كه فرزندان پيامبر و حبيب تو محمد صلّى اللّه عليه و آله هستيم به قتل رسانيدند، پيامبرى كه به رسالت خويش انتخاب نموده وامين و حيش قرار داده اى ، اى خدا! اى مهربانترين ! در حوادث ، بر ما گشايش و در پيشامدها، برما خلاصى عنايت كن )).
امام عليه السلام مناجات خويش را با اين جملات به پايان رسانيد:
((در مقابل قضا و قدر تو شكيبا هستم اى پروردگارى كه بجز تو خدايى نيست . اى فريادرس دادخواهان كه مرا جز تو پروردگارى و معبودى نيست . برحكم و تقدير تو صابر و شكيبا هستم . اى فريادرس آنكه فريادرسى ندارد، اى هميشه زنده اى كه پايان ندارد. اى زنده كننده مردگان . اى خدايى كه هركسى را با اعمالش مى سنجى ، در ميان من و اين مردم حكم كن كه تو بهترين حكم كنندگانى )).
و آنگاه كه صورت به خاك مى گذاشت ، گفت :((بِسْمِاللّه وَبِاللّه وَفِى سَبيلِاللّه وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِاللّه ))(272).))