سلحشوران طفّ
ترجمه ابصار العين فى انصار الحسين (عليه السلام)
شيخ محمد بن طاهر السماوى
مترجم: عباس جلالى
- پىنوشتها -
- ۱ -
1- احزاب / 23.
2- كامل: 4 / 57؛ طبرى، تاريخ: 3 / 315.
3- بحارالانوار: 41 / 295، باب 114، حديث
18.
4- معجم كبير: 3 / 111.
5- مثير الاحزان: 79.
6- طوسى، امالى، 90، مجلس 3؛ مفيد، امالى:
319، مجلس 38، حديث 6.
7- مناقب آل ابى طالب: 4 / 53.
8- همان.
9- تسلية المجالس: 2 / 346.
10- ر. ك: ارشاد: 2 / 113؛ اخبار الطوال:
259؛ طبرى، تاريخ: 2 / 336.
11- الحسين سماته و سيرته، 160 - 161.
12- مرحوم سماوى در اجازه روايتى كه به
مرحوم آيت الله والد داده، ياد آور شده اند كه ولادت ايشان در سال 1293 بوده و آن
اجازه به خط ايشان نزد ما موجود است.
13- ر. ك: شعراء العرى، 1 / 475.
14- همان: 1 / 478.
15- شعراء الغرى: 10 / 479.
16- معجم المولفين: 10 / 97.
17- الذريعة الى تصانيف الشيعة: 1 / 65.
18- بحارالانوار: 44 / 202.
19- ارشاد: 2 / 30.
20- قصص / 21.
21- قصص / 23.
22- نام منطقه اى در مكه، (معجم البلدان:
1 / 74).
23- در شمار توابين از او ياد شده است.
24- از تيره تيم بن بكر بن وائل، شخصى
مورد احترام بوده و در منطقه ((عين المورده))
در جمع توابين با سليمان بن صرد به شهادت رسيد.
25- وابسته به سبع، تيره اى از قبيله
همدان و در زمره توابين از او ياد شده است.
26- وى از سران شيعه و توابين است كه در
((عين الورد)) به شهادت سيد.
27- او از توابين شيعه است كه در جنگ
يمانيان و در كوفه شركت جست. شنيد مردم شعار خونخواهى عثمان را سرمى دهند بر آنان
تاخت و به قلب سپاه دشمن فرو رفت و شمشير ميان آنان گذاشت و اين رجز را مى خواند:
انا ابن شداد على دين على |
|
لست لعثمان بن اروى بولى |
يعنى: من فرزند شدادم و آيينم دين على است و محبت عثمان بن اروى را به دل ندارم.
وى همچنان مبارزه كرد تا به شهادت رسيد. و در ماجراى كفن و دفن ابوذر در ربذه،
همراه مالك اشتر از او ياد شده است. ربذه از آبادى هاى مدينه به مسافت سه روز راه و
نزديك منطقه ذات عرق در راه حجاز قرار دارد، كسانى كه از مسير منطقه فيد، آهنگ مكه
نمايند از آن جا عبور مى كنند و قبر ابوذر رضوان الله عليه در آن سامان واقع است
(معجم البلدان: 3 / 24؛ ابن اثير، كامل 4/ 235).
28- وى از موقعيت و مقامى برخوردار بوده و
در عين الورده، به شهادت رسيده، از رفتن او به همراه جمعى ديگر به سرزمين كربلا
جلوگيرى به عمل آمد و به اتفاق گروهى از جمله مختار به زندان افكنده شدند.
29- او فرزند حصين تميمى رياحى و بنابه
نقل دار قطنى، موذن سجاح پيامبر دروغين بوده و سپس اسلام آورده و به جمع ياران
اميرالمؤمنين (عليه السلام) پيوست و پس از جنگ صفين به خوارج گراييد! پسرش
((عبدالقدوس)) معروف به
((ابوهندى)) شاعر ملحد و باده گُسار
بود و نوه اش صالح پسر عبدالقدوس نيز كفر پيشه كرد و مهدى عباسى او را به جرم بى
دينى اش كشت و بر پُل بغداد آويخت ( ر. ك: تهذيب الكمال: 2 / 352؛ تقريب التهذيب: 1
/ 344؛ معارف ابن قتيبه: 404).
30- وى از شهرتى برخوردار بود، پدرش ابجر
مسيحى و بر همان آيين، در كوفه از دنيا رفت، مسيحيان به خاطر آيين او و مسلمانان به
خاطر فرزندش وى را تا جبانه (گورستان) تشييع كردند، عبدالرحمن بن ملجم از كنار آن
ها عبور كرد و پرسيد: اين جنازه كيست؟ او را در جريان گذاشتند وى گفت:
لئن كان حجار بن ابجر مسلما |
|
لقد بوعدت منه جنازة ابجر |
و إنْ كان حجار بن ابجر كافرا |
|
فما مثل هذا من كفور بمنكر |
فلولا اَلَّذِى انوى لفرقت جمعهم |
|
بابيض مصقول الغرارين مشهر |
يعنى: اگر حجار پسر ابجر، مسلمان باشد بايد از جنازه ابجر دورى كند)).
و اگر حجار بن ابجر كافر باشد، اين گونه اقدام از يك كافر بعيد نيست. اگر نيتى كه
دارم در بين نبود، جمعيت آنان را با شمشير صيقلى خود پراكنده مى ساختم.
ابن ملجم با شمشيرى كه حمايل داشت تصميم به شهادت رساندن اميرالمؤمنين (عليه
السلام) را داشت.
31- وى از تيره رُويم شيبانى بود، پدرش
حارث از ياران اميرالمؤمنين (عليه السلام) به شمار مى آمد، روزى بيمار شد، امام
(عليه السلام) به عيادت او آمد و به او فرمود: إنّ عندى
جارية لطفة الخدمة لمرضك؛ كنيزكى دارم كه در دوران بيمارى ات براى تو
خدمتگزار مناسبى است)) و آن كنيزك را بدو بخشيد و حارث، كنيزك را ((لطيفه))
ناميد و همين يزيد از او متولد شد و به او فرزند لطيفه گفته مى شد. وى هوادار عثمان
و از علاقه مندان به او بود. در دوران مصعب بن زبير در منطقه رى به دست خوارج كشته
شد.
32- او فرزنديعطارد بن حاجت بن زراره
تميمى است. حاجب، صاحب كمانى به شمار مى آمد كه نزد كسرى گروگان بود.
33- ارشاد: 2/ 36 - 37.
34- به گفته مامقانى در نتقيح المقال: 3 /
83: ((چنين بر مى آيد كه ماريه دخت منقذ با سعيد عبيده، شيعه
بوده و تقيه ميكرده است؛ زيرا از ابوجعفر (عليه السلام) روايت شده كه وى شيعه شده و
خانه اش محل مناسبى براى گفتگو و مذاكرات شيعيان به شمار مى آمده است)).
35- اين نامه را شيخ مفيد در ارشاد: 2 /
39 و ابن اثير در كامل: 3 / 386 آورده اند.
36- تنگه اى آبگير است كه آب موجود در آن
از بطن خبت سرچشمه مى گيرد و نزديكى مدينه در مسير مكه قرار دارد و دو راهنماى حضرت
مسلم از آن منطقه راه را گم كرده و به سمت مكه منحرف شدند.
37- تيره هاى پنج گانه بصره كه عبارت
بودند از: عاليه، بكر بن وائل، تميم، عبد قيس، اءزد.
38- بزرگ تيره بكر بن وائل.
39- وى معروف به ((بردبار
تميمى)) و بزرگ قبيله تميم بوده است.
40- او بزرگ تيره عبد قيس است و عبيدالله
بن زياد خواهر او، بحريه را به ازدواج خويش در آورد. وى فردى مورد احترام و در جنگ
و نبردها از او ياد شده است.
41- وى بزرگ تيره ازد به شمار مى رفت كه
كشته شدن او بعد از هلاكت يزيد، سبب بروز جنگ گرديد. وى در آن روزگار از كشته شدن
عبيدالله بن زياد جلوگيرى كرد. كنيه اش ابوقيس و فردى مورد احترام همگان بود. او
مردم را گردآورد و با آنان سخن گفت و آن ها را به يارى امام حسين (عليه السلام)
فرخواند ولى توفيق حاصل نكرد. در كتب مقاتل از او به يزيد بن مسعود نهشلى ياد شده
كه اين شخص تميمى و كنيه اش ((ابو خالد))
است و از سران تيره هاى پنج گانه به شمار نمى آيد.
42- او فرزند اسماء بن صلت سلمى، بزرگ
تيره عاليه فردى سرشناس و در جنگ بصره از او ياد شده است.
43- در كامل به جاى عمرو، عمر ذكر شده
است.
44- كامل: 3 / 388؛ ارشاد: 2 / 40.
45- وى فرزند حارث همدانى، از شيعيان
معروف و ياران اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از رزمندگان ركاب بزرگوار در جنگ هايش
به شمار مى رفت، پس از آن حضرت، فرمانروايى برخينواحى از ناحيه امويان بر عهده او
نهاده شد و چنان كه روشن است، پدرش حارث اعور از ياران خاص اميرالمؤمنين (عليه
السلام) تلقى مى شد.
46- وى ابوقتيبه بن مسلم، فرمانرواى
خراسان و از جنگجويان حرون بود كه بيشتر سواركاران عرب تا دويست سال بعد، از نسل او
بودند. مسلم پيك يزيد براى عبيدالله جهت فرمانروايى بر بصره و كوه و بركنارى نعمان
بود، كه با او همراه شد، در برخى كتب به اشتباه وى را ((مسلم
بن عقبه)) گفته اند: زيرا ابن عقبه، شامى است و در جنگ كوفه
دخالتى نداشته، بلكه او مسؤ وليت جنگ معروف مدينه ((حره))
را از ناحيه يزيد عهده دار بوده است.
47- وى رئيس انتظامات عبيدالله بود و در
كتب تاريخى به اشتباه از او به ((حصين بن نمير سكونى))
ياد شده است؛ زيرا وى در دوران يزيد با مردم مدينه و مكه به ستيز پرداخت و در نبرد
((عين الورده))، ميان شاميان از مقام
و موقعيتى برخوردار بود.
48- منطقه معروفى از منزلگاه هاى حاجيان
كه پانزده فرسخ تا كوفه فاصله دارد. معجم البلدان: 4، 291.
49- سيد بن طاوس، لهوف: 126.
50- جمع ((ناوس))
محل قبر فردى نصرانى است، ولى در اين جا منظور آبادى نزديكى كربلاست.
51- منطقه اى در چهارفرسخى مكه كه جزء حرم
محسوب مى شود؛ معجم البلدان: 2، 49.
52- منطقه اى در مدينه كه ابن زبير و
ديگران در آن جا داراى مزرعه بودند.
53- كوهى است ميان تهامه و نجد؛ معجم
البللدان: 4، 107.
54- نام منطقه اى است كه راه بصره و كوفه
در مسير مدينه در آن جا يكى مى شود. مراصد الاطلاع: 2، 634.
55- دره اى وسيع در مسير مكه است كه قبايل
كلاب و عبس و اسد در دهانه آن اقامت داشتند.
56- محلى در مسير مكه است كه گفته مى شود
از آن جا دو سوم مسافت كوفه به مكه طى شده است؛ معجم البلدان: 2، 78.
57- محلى بين ثعلبيه و خزيميه: معجم
البلدان: 3، 129.
58- محلى در نزديكى واقصه.
59- شكارگاه كوهستانى نعمان.
60- ارشاد: 2 / 79.
61- ارشاد: 2 / 80 - 81.
62- طبرانى معجم كبير: 3 / 114، حديث
2942؛ حقايق الوردية: 113؛ ذخيرة العقبى: 150.
63- ابوحفص عمر بن سعد بن ابووقاص، مالك
بن اُهيب بن عبدمناف بن زهرة بن كلاب بن مرة، مادرش كنيز بوده و مادر بزرگ وى حمنة
دختر سفيان بن اُمية بن عبد شمس پسر عموى هاشم مرقال بن عتبة بن ابووقاص، از ياران
على (عليه السلام) به شمار مى آمده است.
64- ارشاد: 2 / 91.
65- در ارشاد، ((عروة
بن قيس)) آمده است.
66- ارشاد: 4 / 95.
67- همان.
68- همان.
69- در ارشاد، ((سهل
بن سعد)) آمده است.
70- يونس / 71.
71- هود/ 55.
72- لهوف، 158.
73- ارشاد: 2 / 109.
74- وى شَمِر بن ذى الجوشن است كه در شعر
و بر سر زبان ها ((شمر)) خوانده مى
شود كه بر خلاف ضبط اوست. و نام پدر شمر، ذوالجوشن و نام خودش شراحيل بن اعو قرط بن
عمرو بن معاوية بن كلاب كلابى ضبابى است. او قاتل اباعبدالله الحسين (عليه السلام)
و مبتلاى به بيمارى پيسى بود و از خوارج به شمار مى آمد.
75- وى را از قبيله كنده و در برخى كتب
((نُسَير)) وارد شده است)).
76- برخى او را به اشتباه
((خولى)) گفته اند و اصبحى منسوب به
((ذى اصبح)) يكى از پادشاهان حمير است كه تازيانه هاى
اصبحى بدو انتساب دارد.
77- سرائر: 1 / 655.
78- ارشاد: 2 / 137.
79- مقاتل الطالبين: 86.
80- تاريخ طبرى: 3/ 309 با اندكى تفاوت در
برخى عبارات.
81- مقاتل الطالبين: 115.
82- لهوف: 166.
83- مقاتل الطالبين: 115.
84- همان: 115؛ لهوف: 167.
85- طبرى، تاريخ: 3/ 331 (با اندكى تفاوت
در برخى كلمات).
86- طبرى، تاريخ: 3 / 332؛ مقاتل
الطالبين: 94.
87- كامل: 4 / 75.
88- لهوف: 169؛ مثير الاحزان: 70؛ بحار 45
/ 46 به نقل از مثير الاحزان.
89- احتجاج: 2 / 101. در آن جمله:
((و به جايگاه خود بازگشت)) وجود
ندارد.
90- لهوف: 169.
91- تاريخ طبرى: 3 / 343.
92- مقاتل الطالبين: 95 در آن،
((غنوى)) ذكر نشده است.
93- عمدة الطالب: 324 (با تفاوتى اندك در
برخى كلمات).
94- خصال: 86 باب دوم؛ عمدة المطالب: 323.
95- خصال: 68، باب دوم، حديث 101.
96- طبرى، تاريخ: 3 / 313.
97- طبرى، تاريخ: 3 / 313، شيخ مفيد آن را
در ارشاد: 2 / 90 آورده است.
98- وى از قبيله همدان است كه به اتفاق
مالك بن نضر ارحبى قبل از درگرفتن جنگ، خدمت امام حسين (عليه السلام) شرفياب شده و
بر آن حضرت سلام كردند. امام (عليه السلام) آن دو را به يارى فراخواند، مالك به
بهانه بدهكارى و زن و فرزند، عذر آورد و ضحاك، مشروط به اين كه هرگاه ملاحظه كرد
يارى اش براى امام حسين (عليه السلام) سودمند نيست، آزاد باشد، به دعوت آن حضرت
پاسخ مثبت داد.
امام (عليه السلام) شرط او را پذيرفت ضحاك مبارزه كرد تا زمانى كه تنها دو تن از
ياران امام باقى ماندند خدمت حضرت رسيد و شرط خود را ياد آورى كرد، امام موافقت خود
را اعلام نمود و فرمود: ولى چگونه مى توانى جان سالم به در ببرى؟! اگر قادر به فرار
هستى، آزادى و مى توانى بروى. ضحاك به سمت اسب خود كه به دنبال پى كردن اسب ها آن
را در خيمه ها پنهان كرده بود و پياده به نبرد مى پرداخت رفت و بر آن سوار شد و آن
را زد تا بر سر سم ايستاد و سپس بر قلب سپاه زد و و آن ها راه را باز كردند و پا به
فرار نهاد. پانزده سوار او را تعقيب كردند وقتى به آبادى نزديك شد، به او رسيدند.
وى بر آن ها حمله ور شد و كثير بن عبدالله شعبى، ايوب بن مشرح خيوانى و قيس بن
عبدالله صائدى او را شناخت و همراهانشان را سوگند دادند تا از او دست بردارند و
بدين ترتيب، ضحاك نجات يافت. وى به بيان برخى از حوادثى كه براى امام حسين (عليه
السلام) و يارانش در جنگ، پيش آمده، پرداخته است.
99- ر. ك: ارشاد: 2 / 91.
100- او از ياران اميرالمؤمنين (عليه
السلام) بوده و در تاريخ جنگ و نبردها از او ياد شده كه وى به فرمانروايى برخى
نواحى متعلق به حكومت بنى اميه در آمد.
101- وى يزيد بن مالك بن عبدالله بن ذويب
بن سلمة بن عمرو بن ذهل بن مران بن جعفى است كه به اتفاق پدر و برادرش سبره خدمت
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيدند. نام وى ((عزيز))
بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وى را ((عبدالرحمن))
ناميد ولى با وجود همنشينى با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كارهاى ناپسندى
از او نقل شده است كه به شرح حال او در اسد الغابة: 5 / 206 و جمهرة انساب العرب
اندلسى: 409 مراجعه شود.
102- اخبارالطوال: 256؛ ارشاد: 2/ 96؛
كامل: 4/ 60.
103- همان؛ ارشاد: 2 / 95 مراجعه شود.
104- طبرى، تاريخ: 3 / 319 (با اندكى
تفاوت).
105- طبرى، تاريخ: 3/ 330؛ كامل: 4 / 74.
106- منسوب به ((سنبس))،
تيره اى از قبيله طى.
107- ابن شهر آشوب مناقب: 4 / 58.
108- مقاتل الطالبين: 88.
109- وى فرزند مظعون بن حبيب بن وهيب بن
خذافة بن جمع قرشى جمحى و به گفته ذهبى ابوسائب عثمان بن مظعون بن حبيب بن وهب بن
حذافة بن جمح بن عمرو بن هصيص بن كعب جمحى است.
ر. ك: اعلام النبلاء: 1 / 153؛ المعارف: 422؛ مقاتل الطالبين: 89.
او سيزدهمين فردى بود كه اسلام آورد و دو هجرت انجام داد و در جنگ بدر حضور داشت و
در سال دوم هجرى، نخستين فردى بود كه در مدينه از دنيا رفت. وى در دوران جاهليت،
نوشيدن شراب را بر خود حرام ساخته بود و از كسانى بود كه پس از اسلام آوردن، تصميم
بر خواجگى خود گرفت كه رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم او را از اين كار بازداشت
و بدو فرمود: عليك بالصيام فانه مجفره؛
((روزه بگير كه قدرت شهوانى تو را از بين مى برد)).
آن گاه كه عثمان بن مظعون بدرود حيات گفت، رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم به
خانه وى آمد و فرمود: رحمك الله يا اباسائب؛
((اى اباسائب خدا تو را مشمول رحمت خود نمايد))
و سپس خم شد و صورت او را بوسيد. وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم سرش را
بالا گرفت آثار گريه بر چهره اش هويدا بود. سپس حضرت بر او نماز گزارد و در بقيع
غرقد دفن نمود و سنگى بر قبر او قرار داد و همواره به زيارت او مى رفت و آن گاه كه
ابراهيم فرزند رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم پس از عثما ناز دنيا رفت، حضرت
فرمود: الحق يا بُنى بفرطنا عثمان بن مظعون؛
((كودكم! به عثمان بن مظعون كه بر ما پيشى گرفت، ملحق شو))
و زمانى كه دخترش زينب از دنيا رفت فرمود: الحقى بسلفنا
الخير عثمان بن مظعون؛ ((به يكى از بهترين گذشتگان ما
عثمان بن مظعون ملحق شو))، (تنقيح المقال: 2 / 249) در اين
كتاب آمده است كه وقتى رقيه دخت رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم از دنيا رفت،
پيامبر همين سخن را فرمود.
110- مقاتل الطالبين: 89.
111- تنقيح المقال: 1 / 219؛ اعيان
الشيعه: 4 / 129.
112- مقاتل الطالبين: 88.
113- مناقب: 4 / 107.
114- مقاتل الطالبين: 88.
115- طبرى، تاريخ: 3 / 332.
116- در مقاتل الطالبين،
((سلم)) آمده است.
117- مقاتل الطالبين: 91.
118- همان.
119- مناقب: 4 / 107، عبارت مناقب:
من هاشم الخير الكريم المفضل است و نيز در آن آمده كه
وى را ((زجر بن بدر جحفى)) به شهات
رساند.
120- در مقاتل الطالبين
و فى اسد اخرى تعد و تذكر موجود است.
121- در نسخه اول، ((عمرو
بن سعيد)) آمده است.
122- مقاتل الطالبين: 92 (با اندكى تفاوت
در نقل وحذف برخى كلمات)، ارشاد: 2 / 108.
123- بحار: 45/ 34.
124- كلاه بلندى كه در جنگ ها مى پوشيدند.
125- وى از قبيله تيم بن ثعلبة بن عكابه
بود. ابو مخنف روايت كرده كه در فصل تابستان از دستان او خونابه بيرون مى آمد و در
زمستان دستان او مانند چوب، خشك مى شدند. طبرى، تاريخ: 3/ 333؛ كامل: 4 / 77. در
برخى كتب و نيز بر زبان عده اى ((ابجر بن كعب))
جارى است؛ ارشاد: 2 / 110.
126- ارشاد: 2 / 111.
127- در مقاتل الطالبين: 93
((كاهل)) آمده است.
128- منطقه اى در مسير مكه، حد فاصل ميان
نجد و تهامه، معجم البلدان: 4 / 107.
129- ارشاد: 2/ 68 - 69، كامل: 4 / 40.
130- نام وى ((ابولسلاس))
است كه در برخى كتب به اشتباه ((ابوسلاس))
آمده: چنان كه در ارشاد: 2 / 124 چنين وارد شده است.
131- ارشاد: 2 / 68 - 69.
132- منسوب به بتهان، تيره اى از تيره هاى
قبيله طى.
133- مناقب: 4 / 106 (با اندكى تفاوت).
134- قمى آورده است كه ((سليمان
بن قتة تابعى خزاعى)) از شيعيان بوده، گفته شده: وى نخستين
فردى بود كه در كربلا بر حسين (عليه السلام) نوحه سرايى كرده، زمانى كه وى به
قتلگاه شهداى كربلا نگريست، به قدرى گريست كه نزديك بود جان دهد. (الكنى و الالقاب
: 1 / 383).
135- مقاتل الطالبين: 95، در اين كتاب،
عائذ بن ثعلبه نيامده است.
136- در مقاتل الطالبين: سالم بن عبدالله
بن عبدالله بن مخزوم، وارد شده است.
137- در مقاتل: ((بكر
بن وائل)) افزوده شده.
138- مناقب: 4 / 106.
139- در مقاتل الطالبين:ص 86
((حلية)) و در تاريخ خليفه،ص 145
((حبله)) آمده است، در اين خصوص طبقات
الكبرى: 4 / 29 مراجعه شود.
140- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 12
/ 251.
141- طبرى، تاريخ: 3 / 278؛ ارشاد: 2 /
39.
142- چاه هاى آب مربوط به قبيله كلب،
(معجم البلدان: 2 / 343).
143- ارشاد: 2/ 40.
144- وى فردى مورد احترام و صاحب آوازه
بود و در باب نشستن ضرب المثل شده، از اين رو، گفته مى شود: فلانى همنشين قعقاع بن
شور است. ماجراى او به اين صورت بوده كه روزى وارد مجلس معاويه شد و جا تنگ بود،
فردى از جا برخاست و جايش را به قعقاع داد و نشست و سپس معاويه به او پاداشى داد.
قعقاع صدا زد: كسى كه به خاطر من از جايش برخاست چه كسى بود؟ گفت: منم. قعقاع در
پاسخ او گفت: پاداشى را كه من به سبب جاى تو بدان نايل شدم، به پاس از جا برخاستنت،
به تو اهدا مى كنم.
145- ابن حجر گفته است: ابومحمد اشعث بن
قيس بن معدى كرب كندى، صحابى در كوفه فرود آمد و در سال 41 در سن 63 سالگى از دنيا
رفت ( ر. ك: تقريب التهذيب: 1 / 80 شماره 608).
146- منطقه اى بين كوفه و مكه، (معجم
البلدان: 3 / 129).
147- طبرى، تاريخ: 3 / 291.
148- منطقه اى بر سر راه حاجيان كوفه بين
ثعلبه و خزيميه (معجم البلدان: 3 / 139).
149- طبرى: تاريخ: 3 / 302؛ ارشاد: 2 /
73.
150- منزلگاهى در مسير مكه به كوفه (معجم
البلدان: 3 / 129).
151- ارشاد: 2 / 75.
152- محلى در راه مكه.
153- ارشاد: 2 / 85.
154- به قبايل چهارگانه، كوفه اطلاق مى
شود كه عبارت بودند از: مدينه، كنده، مذحج، و تميم. قبيله ربيعه با كنده، اسد با
مذحج، همدان با تميم، هم پيمان بودند و ساير قبايل به اين تيره ها مى پيوستند، از
اين رو، گفته شده: قبايل چهارگانه كوفه و تيره هاى پنج گانه بصره.
155- به گفته ابن منظور، ناحيه اى است
معروف در شرق حجاز ( ر. ك: لسان العرب: 5 / 45؛ مراصد الاطلاع: 3 / 148).
156- بنابه گفته حموى، منطقه اى است نزديك
شهر انبار در غرب كوفه (معجم البلدان: 4 / 199).
157- در مناقب 4 / 105، قاتل وى عمرو بن
صبيح و اسد بن مالك و در اخبار الطوال، عمرو بن صبيح عنوان شده است. ( ر. ك: ارشاد:
2 / 107). اين عمرو، يكى از كسانى بود كه براى اسب تاختن بر پيكر نازنين اباعبدالله
(عليه السلام) داوطلب شده بود. ( ر. ك: لهوف سيد بن طاوس: 182).
158- طبرى، تاريخ: 3 / 343؛ مقاتل
الطالبين: 98؛ ارشاد: 2/ 107؛ دينورى، شهادت وى را بعد از شهادت على اكبر (عليه
السلام) دانسته. ( ر. ك: اخبارالطوال: 257).
159- كامل: 4 / 74.
160- ر. ك: مقاتل الطالبين: 97.
161- ر. ك: بحارالانوار: 45 / 33.
162- طبرى، تاريخ: 3 / 332 (با اندكى
تفاوت)؛ مقاتل الطالبين: 188.
163- در مناقب: 4 / 106 بشر بن حوط همدانى
وجود ندارد ( ر. ك: ارشاد: 2 / 107؛ مقاتل الطالبين: 96).
164- ابوالفرج آورده: مادر جعفر بن عقيل
بن ابوطالب، ام الثغر دختر عامر، دختر هصان عامرى از قبيله كلاب است. طبق روايتى كه
از ابوجعفر محمد بن على بن حسين و حميد بن مسلم نقل كرديم، جعفر را عروة بن عبدالله
خثعمى به شهادت رساند و گفته مى شود: مادر او خوصاء دختر ثغر كه نام او عمرو بن
عامر بن هصان بن كعب بن عبدالله بن ابوبكر بن كلاب عامرى است. ( ر. ك: مقاتل
الطالبين: 97).
165- در مناقب 4 / 105 ((بشر
بن سوط همدانى)) آمده است.
166- كافى: 1/ 465، حديث 4؛ بحار: 44 /
198 و 233 ذيل حديث 17 به نقل از كامل الزيارات: 57، حديث 4.
167- در اصابه: 4/ 59 ((عبدالله
بن يقظه)) آمده كه به نظر مى رسد در چاپ هاى جديد اصابه،
اشتباه ذكر شده است.
168- در ارشاد و در اخبار الطوال،
((حصين بن نمير)) آمده كه در نبرد با
على (عليه السلام) بيش از ديگران شدت عمل به خرج مى داد. (كامل: 2 / 452).
169- شهرى نزديك كوفه از ناحيه دريا (معجم
البلدان: 4 / 219).
170- ارشاد: 2 / 71؛ طبرى، تاريخ: 3 /
303.
171- منزلگاهى در مسير مكه ازناحيه كوفه
(معجم البلدان: 3 / 129).
172- كامل ابن اثير: 4 / 42 در طبرى نيز
چنين است: 3 / 303.
173- ارشاد: 2/ 75.
174- طبرى، تاريخ: 3 / 280 (با تفاوتى
اندكى و حذف برخى كلمات).
175- همان.
176- حديقة الورديه: 121.
177- در مستدركات علم الرجال: 4 / 27 آمده
است كه: سعد بن حارث خزاعى آزاد شده اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از ياران رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و از نيروهاى انتظامات همراه اميرالمؤمنين (عليه
السلام) بوده است. وى از ناحيه آن حضرت، فرمانرواى آذربايجان بود و پس از امام على،
در خدمت امام حسن و سپس در جوار اح (عليه السلام) به سر مى برد و به همراه آن حضرت
از مدينه به مكه و از آن جا به كربلا رفت و روز عاشورا در ركاب امام (عليه السلام)
شربت شهادت نوشيد.
178- كامل: 3/ 207؛ معجم البلدان: 4 / 75.
179- كامل: 3 / 207 - 208.
180- حديقة الوردية: 121.
181- تيره اى از بنى اسد بن خزيمه.
182- اسد الغابة: 1 / 123.
183- اصابة: 1 / 68.
184- اسد الغابة: 1 / 123.
185- تيره هايى از بنى اسد بن خزيمه.
186- تيره هايى از بنى اسد بن خزيمه.
187- بحار: 45 / 25.
188- جمهرة النسب: 1/ 241.
189- شيخ طوسى او را از ياران امام باقر
قلمداد كرده است (رجال: 143، شماره 1546 و 269 شماره 3875).
190- رجال كشى: 78 شماره 133؛ منتهى
المقال فى احوال الرجال: 2 / 328.
191- ارشاد: 2 / 37؛ كامل: 4 / 20.
192- ارشاد: 2 / 41؛ لهوف: 108؛ كامل: 4 /
22؛ اخبار الطوال: 231 درمقاتل الطالبين آمده است كه مسلم به خانه
((هانى بن عروه مرادى)) وارد شد.
193- انسان / 29.
194- تسلية المجالس: 2 / 260 - 261؛ بحار:
24 / 386، باب 37.
195- طبرى، تاريخ: 3/ 311.
196- طبرى: تاريخ: 3 / 314.
197- همان.
198- طبرى، تاريخ: 3 / 319 (با اندك
تفاوتى در نقل)؛ ارشاد: 2 / 98.
199- ارشاد: 2 / 103؛ لهوف: 162؛ كامل: 4
/ 68.
200- كامل: 4/ 70.
201- منسوب به تيره اى از قبيله خزاعه.
202- محلى است در سرزمين موصل كه مصعب بن
زبير در زمان اختلاف خود با عبدالملك مروان بر سر خلافت، در سر راه خود به شام در
اين منطقه اردو زد.
203- كامل: 4 / 71.
204- طبرى، تاريخ: 3 / 321؛ كامل: 4/ 71.
205- شيخ طوسى او را در زمره ياران امام
حسين (عليه السلام) دانسته است ( ر. ك: شيخ طوسى، رجال،ص 105).
206- جزرى در اسد الغابة: 4 / 264 و ابن
حجر در اصابه: 6 / 96، شماره 7978، وى را ((مسلم بن عوسجه))
ذكر كرده اند.
207- ر. ك: اخبار الطوال: 235؛ كامل: 4 /
25؛ ارشاد: 2 / 45؛ مقاتل الطالبين: 100.
208- طبرى، تاريخ: 3 / 351؛ كامل: 4 / 58؛
ارشاد: 2 / 92.
209- ارشاد: 2 / 96 (با تفاوتى اندك در
برخى كلمات).
210- احزاب / 23.
211- منطقه اى معروف است كه مركز آن
((اردبيل)) بوده است. حذيفه يمانى در
سال 20 هجرى به اتفاق مسلم بن عوسجه آن سامان را فتح كرد. (تهذيب الكمال: 5 / 495).
212- طبرى، تاريخ: 3 / 325؛ كامل: 4 / 68.
|