آن بلا، كز انبيا و اوليا نزديك شد |
|
باز بر فرزند شاه اوليا نزديك شد |
تافتد، تنها ميان دجله خون چاك چاك |
|
تا رود سرها، به نوك نيزه ها نزديك شد |
تا شود، بى جرم در جنب فرات ، از تيغ كين
|
|
دست عباس على ، از تن جدا نزديك شد |
تا على اكبر شود، صد پاره در نزد پدر |
|
تا ز خون ، قاسم به كف بندد حنا نزديك شد
|
تا كند در كربلا، از قتل فرزندان خويش |
|
مصطفى پيراهن طاقت ، قبا نزديك شد |
تا كند، گيسو پريشان ، در بهشت جاودان |
|
دختر خيرالبشر، خيرالنسا، نزديك شد |
تا بيفتد از هزار و نهصد و پنجاه زخم |
|
بر زمين ، جسم شهيد كربلا، نزديك شد |
تا شود از تيغ و خنجر، شاه مظلومان حسين
|
|
باگلوى تشنه مذبوح از قفا، نزديك شد |
تا ز غل افكندن ، اندر گردن زين العبا |
|
غلغل افتد در حريم مصطفى ، نزديك شد |
تا مه برج حيا، زينب ميان قتلگاه |
|
همزمان گردد، به شمر بى حيا نزديك شد |
تا شود، كلثوم بر جمازه عريان سوار |
|
شر برهنه ، در ميان اشقيا نزديك شد |
تا به بزم ماتم سلطان مظلوم شوند |
|
مصطفى گريان ، خدا صاحب عزا نزديك شد |
هاتفى گفت : اى ذبيح الله ثانى ، جهد كن
|
|
وعده قربانى راه خدا نزديك شد |