ده گفتار
استاد محسن قرائتى
- ۱ -
فهرست مطالب
مقدمه
قرآن و امام حسين
عليه السلام
انگيزه ، اخلاص ،
نشاط و آگاهى در كربلا
اما
مسئله ى انگيزه
امّا
آگاهى
حركت امام حسين بر
اساس قرآن
اهداف امام حسين
عليه السلام و قرآن
امر به معروف و
امام حسين عليه السلام
جلوه هاى قرآن در
كربلا
عزّت و ذلّت در
كربلا
نماز و امام حسين
عليه السلام
قرآن و ياد شهدا
زيارت عاشورا در سايه قرآن
مقدمه
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد و آله
اجمعين
سالهاست در فكر ترويج تفسير قرآن هستم و در اين راستا خداوند توفيقاتى مرحمت فرموده
است . در سال هشتاد كه از حج برگشتم ، پيشنهاد دوستان در ستاد تفسير، مرا در شب و
روز عيد غدير به فكر واداشت كه آيا مى توان مسير سخنرانى هاى محرم را قرآنى كرد،
يعنى سيماى امام حسين عليه السلام و اهداف آن عزيز را ومسائل كربلا و صحنه هايى كه
پيش آمد از جهاد، تصميم ، عشق ، ايمان ، خلوص و شهادت تا نماز، پذيرش عذر و توبه ى
حُر تا پيشگامى حضرت در فرستادن فرزندش قبل از ديگران به ميدان نبرد و تا آياتى كه
حضرت از آغاز سفر تا كربلا تلاوت فرمودند و تا وفادارى ياران و امثال آن را كه صدها
آيه ى قرآن به آن اشاره دارد، در قالب قرآن مطرح كنيم تا محتواى سخنرانى ها، قرآن ،
ولى نمونه هاى عينى و مصاديق آن از كربلا باشد.
با خود گفتم كه اگر قرآن به جاى مسائل ديگر مطرح شود، آثار نورانى خود را در دل ها
خواهد داشت و نوعى مهجوريت زدايى از قرآن خواهد بود، به علاوه جمله ى معروف پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله را كه فرمود: هرگز ميان قرآن واهلبيت من فاصله اى نيست ، با
تمام وجود لمس خواهيم كرد. انّى تاركٌ فيكم الثّقلين كتاب
اللّه و عترتى ما اِن تمسّكتم بهما لن تَضلّوا فاِنّهما لن يفترقا حتّى يَردا علىّ
الحوض
گفتم : اگر اين فكر بخواهد پخته و بى عيب مطرح شود، زمان زيادى مى خواهد، ولى از
سوى ديگر از دست دادن محرم نيز حيف است . لذا تقريبا در يك شبانه روز آياتى كه با
حركت امام حسين عليه السلام ارتباطى داشت در ده گفتار به قلم آوردم كه در هر گفتار
حدود ده تا بيست آيه ى مناسب را به دوستان مبلّغ و سخنران ارائه دهم و البتّه آن
عزيزان آيات و روايات مشابه را به آن اضافه خواهند كرد و اين مقدمه اى باشد كه كم
كم اُنس ما به قرآن بيشتر شود و به رهبران معصوم نزديك تر شويم .
امام رضا عليه السلام فرمود: اگر از هرچه من گفتم سؤ ال كنيد كه از كدام آيه
استفاده كرده ام ؟ جواب خواهم داد كه اين سخن من برخاسته از فلان آيه است .
گفتار اوّل برگرفته از كتاب همگامى امام حسين با قرآن
و گفتار سوّم را از
موسوعه كلمات امام حسين و باقى گفتارها را به لطف
خدا خودم نوشتم .
به اميد روزى كه همه ى داستان هاى ما قرآنى ، استدلال ها قرآنى ، درسهاى عرفان ،
اخلاق و عقائد قرآنى ، مسائل زندگى ، اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و نظامى ما قرآنى ،
روابط بين الملل و حتّى روضه هاى ما با محوريت قرآن و كلمات نورانى اهل بيت پيامبر
عليهم السلام (عِدل قرآن ) باشد و از نقل خواب ها، تاريخ ها، لفظبافى ها و داستان
هاى سست بكاهيم و به سراغ نور واقعى برويم و ديگر شاهد آن نباشيم كه عاشقان امام
حسين عليه السلام بهره ى كمى از قرآن ببرند، همان گونه كه گروهى ديگر بهره كمى از
اهل بيت عليهم السلام مى برند و عملا شاهد جدايى ميان جلسات حفظ و قرائت قرآن و شبى
با قرآن با جلسات عزادارى و هيآت مذهبى باشيم كه كم كم از تاريخ و حماسه ى بسيار
مهم كربلا كاسته شود. بايد بدانيم كه روزگارى علامه امينى ها قدس سرّه روى منبر
بوده اند و امروز كه قشر تحصيل كرده بيشترى با سؤ الات فراوان داريم بايد چگونه
باشيم !؟
خدايا! قرآن را نور فكر، عقيده ، قلم ، بيان و عملِ فرد و جامعه ى ما قرار بده .
قرآن و امام حسين عليه السلام
اگر قرآن سيدالكلام است ،(1)
امام حسين سيد الشهداست .(2)
اگر در صحيفه ى سجاديه درباره ى قرآن مى خوانيم : و ميزان
القسط امام حسين عليه السلام مى فرمايد: امرت بالقسط(3)
اگر قرآن موعظه ى پروردگار است ؛ موعظة من ربكم
(4)، امام حسين عليه السلام در عاشورا فرمود: عجله نكنيد تا شما را به
حقّ موعظه كنم . لا تعجلوا حتّى اعظكم بالحقّ(5)
اگر قرآن مردم را به رشد هدايت مى كند؛ يهدى الى الرشد(6)،
امام حسين عليه السلام نيز مى فرمايد: من شما را به دو راه رشاد دعوت مى كنم
ادعوكم الى سبيل الرشاد(7)
اگر قرآن عظيم است ؛ و القرآن العظيم
(8) امام حسين عليه السلام نيز سوابق عظيمى دارد.
عظيم السوابق
(9)
اگر قرآن حقّ و يقينى است ؛ و انّه لحقّ اليقين
(10) در زيارت امام حسين عليه السلام نيز مى خوانيم : آنقدر صادقانه و
خالصانه عبارت كردى كه به در جه ى يقين رسيدى . حتّى اتاكَ
اليقين
(11)
اگر قرآن مقام شفاعت دارد؛ نعم الشفيع القرآن
(12) امام حسين عليه السلام نيز مقام شفاعت دارد.
وارزقنى شفاعة الحسين
(13)
اگر در دعاى چهل و دوم صحيفه سجاديه درباره ى قرآن مى خوانيم كه پرچم نجات است ؛
عَلَم نجاة در زيارت امام حسين عليه السلام نيز مى
خوانيم او نيز پرچم هدايت است . انّه راية الهدى
(14)
اگر قرآن شفادهنده است ؛ و نُنزّل من القرآن ما هو شفاء(15)
خاك قبر امام حسين عليه السلام نيز شفاست . طين قبر الحسين
شفاء(16)
اگر قرآن منار حكمت است ،(17)
امام حسين نيز باب حكمت الهى است . السلام عليك يا باب حكمة
رب العالمين
(18)
اگر قرآن امر به معروف و نهى از منكر مى كند؛ فالقرآن آمرٌ و
زاجر(19)امام
حسين نيز فرمود: هدف من از رفتن به كربلا امر به معروف و نهى از منكر است .
اريد اءن آمر بالمعروف و اَنهى عن المنكر(20)
اگر قرآن نور است ؛ نوراً مبينا(21)،
امام حسين نيز نور است . كنت نوراً فى الاصلاب الشامخة
(22)
اگر قرآن براى تاريخ و همه ى مردم است ؛ لم يجعل القرآن
لزمانٍ دون زمان و لالِلناس دون الناس
(23)، درباره امام حسين عليه السلام نيز مى خوانيم كه آثار كربلا از
تاريخ محو نخواهد شد. لا يدْرس اءثره و لايُمحى اسمه
(24)
اگر قرآن كتاب مباركى است ؛ كتاب انزلناه اليك مبارك
(25)، شهادت امام حسين عليه السلام نيز براى اسلام سبب بركت و رشد است
الّلهم فبارك لى فى قتله
(26)
اگر در قرآن هيچ انحرافى نيست ؛ غير ذى عوج
(27) درباره ى امام حسين عليه السلام نيز مى خوانيم : لحظه اى از حق به
باطل گرايش پيدا نكرد. لم تَمِلْ من حقّ الى الباطل
(28)
اگر قرآن ، كريم است ؛ انّه لقرآن كريم
(29)، امام حسين نيز داراى اخلاق كريم است . و
كريم الخلائق
(30)
اگر قرآن عزيز است ؛ انّه لكتاب عزيز(31)،
امام حسين فرمود: هرگز زير بار ذلّت نمى روم هيهات منّا
الذّلة
(32)
اگر قرآن ريسمان محكم است ؛ انّ هذا القرآن ... العروة
الوثقى
(33)، امام حسين نيز كشتى نجات و ريسمانِ محكم است .
ان الحسين سفينة النجاة و العروة الوثقى
(34)
اگر قرآن بيّنه و دليل آشكار است ؛ جائكم بيّنة من ربّكم
(35)، امام حسين نيز اينگونه است اَشهد اَنّكَ على
بيّنة من ربّك
(36)
اگر قرآن را بايد آرام و با تاءنّى تلاوت كرد؛ و رتّل القرآن
ترتيلا(37)
زيارت قبر امام حسين را نيز بايد با گام هاى آهسته انجام داد.
و امش بمشى العبيد الذليل
(38)
اگر تلاوت قرآن بايد با حزن باشد؛ فاقروه بالحُزن
(39) زيارت امام حسين عليه السلام نيز بايد با حزن باشد.
و زره و انت كئيب شعث
(40)
آرى ، حسين عليه السلام قرآنِ ناطق و سيمايى از كلام الهى است .
انگيزه ، اخلاص ، نشاط و آگاهى در كربلا
بر خلاف دنياى امروز كه به ثروت ، نيرو، اطلاعات ، تخصص ، تكنولوژى و حمايت ديگران
تكيه دارد، اسلام كارائى و نقش همه ى آنها را در كنار ايمان به خدا، اخلاص ، نشاط و
انگيزه مى داند.
نمونه ها:
نماز بى نشاط، مورد انتقاد قرآن است . قاموا كسالى
(41)
انفاق بى نشاط، مورد انتقاد قرآن است . هم كارهون
(42)
انجام كار بدون نشاط يا همراه با بهانه گيرى ، به منزله ى انجام ندادن آن است ، بنى
اسرائيل چون بعد از بهانه گيره هاى زياد، گاوى را ذبح كردند قرآن مى فرمايد: گويا
ذبح نكردند. فذبحوها و ما كادوا يفعلون
(43)
بارها قرآن از كسانى كه هنگام رفتن به جبهه بى نشاط بودند، انتقاد كرده است .
اثّاقلتم الى الارض
(44)
از ايمان و توجّه كسانى كه تنها به هنگام اضطرار روبه خداوند مى كنند، انتقاد كرده
و مى فرمايد: همين كه در آستانه غرق شدن قرار گرفتند، خدا را مى خوانند ولى همين كه
نجات يافتند، فراموش مى كنند. فاذا ركبوا فى الفلك دعوا
اللّه ... فلمّا نجّاهم ...(45)
ايمان در لحظه ى خطر كار فرعونى است كه در آستانه ى غرق شدن گفت : ايمان آوردم و
خداوند در پاسخ او فرمود: الا ن و قد عصيت قبل
(46)
در كربلا نشاط بود؛ امام حسين عليه السلام فرمود: مرگ مانند گردنبند در سينه دختران
جوان است .
فرزند سيزده ساله امام حسن عليه السلام (حضرت قاسم ) فرمود: مرگ نزد من از عسل
شيرين تر است .
ياران امام حسين عليه السلام مى گفتند: اگر بارها زنده شويم باز كشته شويم ، دست از
تو بر نمى داريم .
نشاط بالاتر از رضايت و تسليم است ، ريشه ى نشاط ايمان به راه ، رهبر و هدف است و
بى نشاطى ، نشانه ى باورنداشتن راه ، رهبر و هدف است .
اما مسئله ى انگيزه
اسلام به انگيزه ى انسان بسيار توجّه دارد، حتّى سير كردن گرسنگان اگر بر اساس
اخلاص نباشد و انگيزه ى غير الهى داشته باشد، بى ارزش است .
يكى از سوره هاى قرآن سوره ى عبس است كه در ده آيه ى
اوّل آن به شدّت انتقاد مى كند كه چرا به روى نابينايى عبوس شد، در حالى كه نابينا
نه عبوسيت را مى بيند و نه خنده را، اما اسلام اصل عبوس بودن را زشت ميداند، نه به
خاطر فميدن يا نفهميدن مردم . اسلام ارزشها و ضد ارزشها را واقعى مى بيند، نه
قراردادى ، سياسى ، اقتصادى و تعصّبى .
انگيزه ى امام حسين عليه السلام خودنمايى ، قدرت طلبى ، انتقام نبود، انگيزه امام و
يارانش اصلاح در دين جدّش بود. انگيزه ى يارانش رسيدن به مال و مقام و تظاهر نبود،
آنان با خدا معامله كردند و لذا كودك اسير شده امام در برابر كاخ بنى اميه سخنرانى
مى كند و مى فرمايد: به عدد دانه هاى شن خدا را شكر مى كنم ؛
الحمدللّه عدد الرمل و الحصى و زينب كبرى مى فرمايد:
چيزى جز زيبايى نديدم ؛ ما رايت الا جميلا در حالى كه
اگر انگيزه غير خدا باشد، بايد گلايه ها و ضعف ها و ناسپاسى ها در كار باشد.
خلاصه آنكه گرچه اسلام به آمادگى همه جانبه در برابر دشمن توجه دارد؛
واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة
(47)
به آموزش هاى تخصّصى عنايت دارد، گرچه نزد بيگانگان باشد؛
اُطلب العلم و لو بالصين
به حمايت افراد توجّه دارد؛ تعاونوا على البّر و التّقوى
(48)
به ثروت و اطلاعات توجه دارد، اما همه ى اينها به منزله ى عينك وسيله ى ديدن هستند،
لكن كار ديدن از چشم است و توفيق تنها از اوست ؛ و ما توفيقى
الاّ باللّه
(49) و نصرت تنها از او مى باشد؛ و ما النصر الاّ
من عند اللّه
(50)
امّا آگاهى
امروز خلبانان متخصّص منطقه اى را بمباران مى كنند، بدون آنكه بدانند چرا و براى چه
؟
در كربلا همه ياران امام حسين عليه السلام آگاه بودند. از آغاز سفر تا كربلا تمام
جملات امام نشانه ى اين بود كه اين سفر كاميابى مادّى و برگشتى ندارد، يك انتخاب
آزادانه ، آگاهانه ، مخلصانه و عاشقانه بود.
در اسلام حتّى اشك و سوزى ارزش دارد كه بر اساس آگاهى باشد؛
تفيض اعينهم من الدمع مما عرفوا(51)
باور و يقين كه آمد، انسان در كار خود ترديد ندارد. زينب كبرى در سخنرانى به يزيد
مى گويد: من تو را پست و كوچك مى دانم ؛ انّى لاستصغركَ
آرى اگر انسان در اثر معرفت و شناخت يقين پيدا كرد، پخته مى شود و هيچ پخته اى خام
نمى شود، ولى اگر بر اساس احساسات و شعارها داغ شد، ممكن است بعد از مدّتى گرفتار
ترديد و سرد شود، چون هر داغى سرد مى شود.
در قرآن دو نوع دخول داريم : يكى دخول مردم در فضاى ايمان و ديگرى دخول ايمان در
فضاى دل . داخل شدن مردم به ايمان آسان است ؛ يدخلون فى دين
اللّه افواجا(52)
امّا داخل شدن ايمان در دل ، كار سختى است ؛ و لمّا يدخل
الايمان فى قلوبكم
(53)
اكنون كه اين سطرها را مى نويسم ، شبى است كه حضرت على عليه السلام در روز آن در
غدير خم به امامت نصب شد، همانها كه يدخلون فى دين اللّه
افواجا بودند، صحنه را ديدند و تبريك هم گفتند، اما پس از چندى على عليه
السلام را رها كردند، زيرا ايمان در قلبشان داخل نشده بود. اين است تفاوت دخول مردم
در دين با دخول دين در مردم .
حركت امام حسين بر اساس قرآن
آياتى كه امام حسين عليه السلام در مسير راه به آن استناد فرمودند:
آيه اوّل : همين كه نماينده يزيد در مدينه (مروان ) تصميم گرفت كه از امام حسين
عليه السلام براى يزيد بيعت بگيرد، امام فرمود: ويلك يا
مروان فانّك رجس واى برتو، تو پليد هستى و ما خانواده اى هستيم كه خداوند
در شاءن ما فرموده است : انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس
اهل البيت و يطهّركم تطهيرا(54)
همانا خداوند مى خواهد كه از شما اهل بيت هر پليدى (احتمالى ، شك و شبهه اى ) را
بزدايد و شما را چنانكه بايد و شايد پاكيزه بدارد.
آيه دوّم : امام حسين عليه السلام در پايان وصيت نامه اى كه قبل از حركت به كربلا
نوشتند، به اين آيه استناد كردند: و ما توفيقى الا باللّه
عليه توكّلت و اليه اُنيب
(55) توفيق من به جز به (اراده ) خداوند نيست كه بر او توكّل كرده ام و
به او روى آورده ام .
آيه سوّم : همين كه براى فرار از بيعت با يزيد، از مدينه به سوى مكه خارج شدند (28
رجب )، اين آيه را تلاوت فرمودند: فخرج منها خائفا يترقّب
قال ربّ نجّنى من القوم الظالمين
(56) آنگاه كه (موسى ) از آنجا ترسان و نگران بيرون شد و گفت :
پروردگارا! مرا از قوم ستمكار نجات بده .
آيه چهارم : شيخ مفيد قدس سرّه مى گويد: همين كه امام حسين عليه السلام به سوى
مدينه رهسپار شد، گروه هايى از جن و فرشته براى يارى آن حضرت حاضر شدند، امّا امام
اين آيات را تلاوت فرمودند: اينما تكونوا يدرككم الموت و لو
كنتم فى بروج مشيّدة
(57) هرجا كه باشيد و لو در برجهاى استوار سر به فك كشيده ، مرگ شما را
فرا مى گيرد. همچنين آيه ى : كبَرز الّذين كتب عليهم القتل
الى مضاجعهم
(58) كسانى كه كشته شدند، در سرنوشتشان نوشته شده بود (با پاى خويش ) به
قتلگاه خود رهسپار مى شدند.
آيه پنجم : همين كه امام حسين عليه السلام شب جمعه سوم شعبان (قبل از حركت به
كربلا) وارد مكه شدند، اين آيه را تلاوت فرمودند: و لمّا
توجّه تلقاء مَديَن قال عسى ربّى اَن يهدنى سواء السبيل
(59) و چون رو به سوى مدين نهاد، گفت : باشد كه پروردگارم مرا به راه
راست راهنمايى كند.
آيه ششم : در مكه همين كه با ابن عباس گفتگو مى كردند درباره ى بنى اميّه اين آيات
را تلاوت فرمودند: انّهم كفروا باللّه و برسوله و لاياءتون
الصلاة الاّ و هم كُسالى
(60) آنان به خداوند و پيامبر او كفر ورزيده و جز با حالت كسالت به نماز
نپرداخته اند.... و همچنين آيه ى : يرائون الناس و لايذكرون
الله الا قليلا با مردم رياكارى كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى كنند. و آيه
ى مذبذبين بين ذلك لا الى هؤ لاء و لا الى هؤ لاء و من يضلل
اللّه فلن تَجِدَ له سبيلا(61)
در اين ميان (بين كفر و ايمان ) سرگشته اند، نه جزو آنان (مؤ منان ) و نه جزو اينان
(نامؤ منان ) و هر كس كه خداوند در گمراهى واگذاردش ، هرگز براى او بيرون شدنى
نخواهى يافت . و فرمودند: كلّ نفس ذائقة الموت و انّما
توفّون اُجوركم
(62) هر جاندارى چشنده (طعم ) مرگ است و بى شك در روز قيامت پاداشهايتان
را به تمامى خواهند داد.
آيه هفتم : در آستانه عيد قربان كه امام حسين عليه السلام از مكه به سوى كربلا حركت
كردند، نماينده يزيد در مكه راه را بر حضرت بستند، درگيرى با تازيانه رخ داد، به
امام حسين گفتند: مى ترسم شما ميان مردم شكاف بيفكنى !! حضرت اين آيه را تلاوت
فرمودند: لى عملى و لكم عملكم انتم بريئون مما اعمل و انا
برى ء مما تعملون
(63) عمل من از آن من و عمل شما از آن شما، شما از آنچه من مى كنم برى و
بركناريد و من از آنچه شما مى كنيد برى و بركنارم .
آيه هشتم : همين كه در مسير كربلا خبر شهادت مسلم را شنيدند فرمودند:
انّا للّه و انّا اليه راجعون
(64) كسانى كه چون مصيبتى به آنان رسد، گويند: ما از خداييم و به خدا باز
مى گرديم .
آيه نهم : در نزديكى كربلا همين كه حُر به امام گفت : چرا آمده اى ؟ فرمود: نامه
هاى دعوت شما مرا به اينجا آورد، ولى حالا پشيمان شده ايد و اين آيه را تلاوت
فرمود:
فمَن نَكَث فانّما يَنكُث على نفسه
(65) پس هركس كه پيمان شكند، همانا به زيان خويش پيمان شكسته است .
آيه دهم : در مسير كربلا همين كه خبر شهادت نامه رسان خود
قيس بن مسهّر صيداوى
را شنيد گريه كرد و اين آيه را تلاوت فرمودند: و
منهم مَن قَضى نَحبَه و منهم مَن يَنتَظر و ما بَدّلوا تَبديلا(66)
از ايشان كسى هست كه بر عهد خويش (تا پايان حيات ) به سربرده است و كسى هست كه
(شهادت را) انتظار مى كشد و هيچ گونه تغيير و تبديلى در كار نياورده اند.
آيه يازدهم : همين كه فرماندار كوفه (ابن زياد) نامه رسمى براى حُر فرستاد كه راه
را بر حسين عليه السلام ببندد و او نامه را به امام عرضه داشت ، امام اين آيه را
تلاوت فرمودند: و جعلناهم ائمّة يدعون الى النار...(67)
و آنان را پيشوايانى خوانديم كه به سوى آتش دوزخ دعوت مى كنند و روز قيامت يارى نمى
يابند.
آيه دوازدهم : امام حسين عليه السلام در كربلا درباره لشكر يزيد براى دخترش سكينه
اين آيه را تلاوت فرمود: اِستَحوَذ عليهم الشيطان فاَنساهم
ذكر اللّه
(68) شيطان بر آنان دست يافت ، سپس ياد خدا را از خاطر آنان برد.
آيه سيزدهم : در روز عاشورا براى لشكر يزيد اين آيه را تلاوت فرمود:
فاجمعوا اَمركم و شُركائكم ثمّ لايكن امركم غُمّة ثمّ اقضوا الىّ و لاتنظرون
(69) شما با شريكانى كه قائليد، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد
سپس در كارتان پرده پوشى نكنيد، آنگاه كار مرا يكسره كنيد و مهلتم ندهيد.
و نيز آيه انّما ولىّ اللّه الذى نزل الكتاب و هو يتولّى
الصالحين
(70) سرور من خداوند است كه (اين ) كتاب آسمانى را فرو فرستاده است و او
دوستدار شايستگان است . و نيز آيه ى : و انّى عذت بربّى و
ربّكم ان ترجمون
(71) و من از شرّ اينكه سنگسارم كنيد، به خود و پروردگار شما پناه مى برم
. و همچنين آيه ى : اعوذ بربّى و ربّكم من كلّ متكبّر لايؤ
من بيوم الحساب
(72) من به پروردگار خود و پروردگار شما از (شرّ) هر متكبّرى كه به روز
حساب ايمان ندارد، پناه مى برم .
اهداف امام حسين عليه السلام و قرآن
در اسلام به همان مقدار كه از فساد انتقاد و با آن مقابله شده ، نسبت به اصلاح
سفارش و تأ كيد شده است . قرآن تنها به ايمان و تقواى درونى اكتفا نمى كند، بلكه
اصلاح را لازمه ى ايمان و تقوى مى شمارد. آمن و اصلح
(73) و فمن اتّقى و اصلح
(74)
خداوند خود اوّل مصلح است ؛ و اصلح بالهم
(75) و لذا از مردم نيز خواسته تا اوّل عيب هاى خود را اصلاح كنند؛
تابوا و اصلحوا...(76)
و سپس به اصلاح جامعه بپردازند. فاتّقوا اللّه و اصلحوا ذات
بينكم
(77) اصلاح گر هرگز به دنبال فتنه انگيزان نمى رود،
و اصلح و لا تتّبع سبيل المفسدين
(78) البتّه اصلاحات بايد بر معيار عدل و قانون باشد
فاصلحوا بينهما بالعدل و القسط(79)
كسى كه راههاى صلاح و اصلاح را به روى خود ببندد، نابود خواهد شد هر چند فرزند
پيامبر باشد؛ انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح
(80) (اى نوح !) او از خاندان تو نيست ، براستى كه عمل او غير صالح است .
اولياى الهى از خدا درخواست مى كردند كه به صالحان ملحق شوند.
اَلحِقنى بالصالحين
(81)
قرآن معمولاً ايمان را همراه عمل صالح بيان كرده است ؛ الذين
آمنوا و عملواالصالحات
اثر بخشى عمل صالح محدود به زمان و مكان نيست و حتّى نسل هاى بعدى از اعمال پدران
صالح خود خير و بهره مى برند. و كان ابوهما صالحا(82)
قرآن هدف از كاميابى از نعمت ها را انجام عمل صالح مى داند،
يا ايّها الرّسول كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا
(83) يعنى بهره گيرى و كاميابى شما از نعمت ها بايد براى انجام كار نيك و
عمل صالح باشد.
خداوند متعال حكومت آينده ى زمين را نصيب بندگان صالح خود خواهد كرد.
اِنّ الارض يَرثُها عبادى الصالحون
(84)
انسان بعد از اصلاح خود، بايد به اصلاح ديگران بپردازد و تمام توان خود را در اين
راه بكار گيرد ان اريد الا الاصلاح ما استطعت
(85) چيزى جز اصلاح تا سر حد توانم نمى خواهم .
البتّه خداوند متعال اصلاح طلبان واقعى را از كسانى كه شعار اصلاح مى دهند، جدا مى
كند و چهره ى مدّعيان دروغين را افشا مى كند؛ قالوا انّما
نحن مصلحون اءلا اِنّهم هم المفسدون و لكن لايشعرون
(86) آنها مى گويند: فقط ما اصلاح طلبيم ، آگاه باشيد آنها خود فساد
كنندگانند، ولى نمى فهمند.
آرى ، خداوند مصلحين واقعى را مى شناسد. و اللّه يعلم المفسد
من المصلح
(87)
خداوند به مصلحان واقعى را وعده ى پاداش داده است . انّا
لانضيع اجر المصلحين
(88)
نكته قابل توجه آنكه هر چه ميزان فساد بالا برود، تلاش مصلحانه ى بيشترى را طلب مى
كند. (آرى هر چه هوا گرم تر شود، نياز به آب زيادتر مى شود) و هر چه مفسدان
خطرناكتر شوند، مصلحان بزرگترى مى طلبد. در برابر نمرود جز ابراهيم و در برابر
فرعون جز موسى و در برابر يزيد جز حسين عليه السلام چه كسانى مى توانند مقابله
كنند؟!
بديهى است برنامه ى اصلاحات هميشه با نامه و گفت وگو و تذكّر پيش نمى رود، بلكه
شرايطى پيش مى آيد كه بايد به استقبال خطر رفت . امام حسين عليه السلام اوّلين
مصلِح اسلامى است كه به استقبال سخت ترين شدايد رفت و جان خود را تسليم حقّ نموده و
به شهادت رسيد.
امر به معروف و امام حسين عليه السلام
امر به معروف و نهى از منكر نشانه ى وجدان بيدار، سوز و تعهّد، عشق به مكتب ، حضور
در صحنه و عشق به مردم است .
امر به معروف و نهى از منكر سبب دلگرمى نيكوكاران ، كنترل خلافكاران و حافظ حقوق
مظلومان است .
جامعه ى بى تفاوت و ساكت ، جامعه ى مرده و بدون رشد است . حضرت لوط به مردمى كه در
برابر گناه ساكت بودند فرمود اءليس منكم رجل رشيد(89)
آيا يك انسان رشد يافته در ميان شما نيست ؟
قرآن شرط بهترين امّت بودن را انجام امر به معروف و نهى از منكر مى داند؛
كنتم خير اُمّة اُخرجت للناس ...(90)
آنگاه كه قهر خداوند بر خلافكاران نازل شود، خداوند ناهيان از منكر را نجات مى دهد.
وانجينا الذين ينهون عن السوء(91)
يكى از بركات نماز آن است كه انسان را از منكرات باز مى دارد.
اِنّ الصلوة تَنهى عن الفحشاء و المنكر(92)
آمرِ به معروف در پاداش انجام معروف شريك است .(93)
ترك امر به معروف سبب سلطه ى اشرار مى شود.
امر به معروف و نهى از منكر وظيفه ى تمام انبيا در طول تاريخ است .
لقد بعثنا فى كل اُمّة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتَنِبوا الطاغوت
(94)
امام حسين عليه السلام درباره ى علّت قيام خود فرمودند: مگر نمى بينيد كه به حقّ
عمل نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى شود.(95)
من بنا دارم (هر چند با شهادت و ريختن خونم باشد) امر به معروف و نهى از منكر كنم .
انّى اُريد اءن آمر بالمعروف ...
آرى ، امر به معروف و نهى از منكر مراحلى دارد كه در بعضى مراحل بايد تا شهادت پيش
رفت . چنانكه خون هاى مقدّسى در راه آن ريخته شده است . و
يقتلون الذين يأ مرون بالقسط(96)
توجيهات نابجا
بعضى براى سكوت خود توجيهاتى دارند و كلماتى را مى گويند از قبيل :
كار از كار گذشته است .
با يك گل بهار نمى شود.
ما و او را در يك قبر نمى گذارند.
عيسى به دين خود، موسى به دين خود.
ديگران هستند، به ما چه ربطى دارد.
در زندگى شخصى افراد دخالت ممنوع است .
نانم قطع شده و مردم از من رنجيده مى شوند.
خجالت مى كشم و با او رودرواسى دارم .
ولى قيام امام حسين عليه السلام ثابت كرد كه با يك حركتِ خالصانه ، مى توان تاريخ
را متحوّل كرد و با يك گل بهار مى شود.
ما بايد با طاغوت ها مبارزه كنيم ، زير پا و سُم اسب برويم ولى زير بار زور نرويم .
سر به نيزه دهيم ولى در برابر ظلم سر خم نكنيم و نبايد تصوّر كنيم كه آثار امر به
معروف و نهى از منكر فورى است ، زيرا گاهى آثار يك كلام يا قيام و حركت ، بعد از
سال ها جلوه مى كند.
جلوه هاى قرآن در كربلا
قرآن بارها مى فرمايد: به منطق و حقّ فكر كنيد، نه به تعداد نفرات و تعبيراتى از
قبيل : اكثرهم لا يعملون
(97)، اكثرهم فاسقون
(98)، اكثرهم كاذبون
(99) را به كار برده است .
قرآن مى فرمايد: هر گامى و كلامى بايد بر اساس بصيرت باشد
ادعوا الى اللّه على بصيرة اَنا و مَن اتّبعى
(100) در امام حسين عليه السلام و حضرت ابوالفضل و اصحاب عليهم السلام
روز عاشورا ده سخنرانى كوتاه براى موعظه و ارشاد مردم داشتند.
قرآن ، از ايثارگران تجليل مى كند؛ و يؤ ثرون على انفسهم
(101)، در كربلا جلوه هاى بسيارى از ايثار به چشم مى خورد كه نمونه ى
بارز آن ايثار حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام است .
قرآن به عفو كردن و پذيرش عذر مردم سفارش مى كند كه نمونه ى بارز آن در كربلا عفو و
بخشش حرّبن يزيد رياحى است .
قرآن مى فرمايد: و العاقبة للمتّقين
(102)و و العاقبة للتقوى
(103) در كربلا نام نيكى از دهها هزار جنايتكار نيست ، امّا نام 72 تن
سرباز امام حسين عليه السلام همچنان زنده است .
قرآن مى فرمايد: اى پيامبر! ما نامت را بلند داشتيم ؛ و
رفعنا لك ذكرك
(104)، در كربلا نام حسين عليه السلام براى هميشه بلند آوازه ماند.
قرآن مى فرمايد: اُمرت لان اكون اوّل المسلمين
(105) يعنى رهبر بايد پيشگام باشد و در كربلا امام حسين عليه السلام
فرزندش على اكبر عليه السلام را قبل از جوانان بنى هاشمى به ميدان نبرد فرستاد.
قرآن مى فرمايد: فاستقم كما اُمرتَ و مَن تابَ مَعَك
(106) اى پيامبر! تو و يارانت استقامت بورزيد، در كربلا بهترين جلوه هاى
استقامت را در امام حسين و يارانش عليهم السلام مى بينيم .
قرآن به جاى نام بردن از افراد، ملاك ها و معيارها را بيان مى كند. مثلاً مى
فرمايد: مولاى شما كسى است كه در ركوع نمازش انگشتر خود را به فقير داد و در يك
لحظه بين نماز و زكات را جمع كرد، و اين مردمند كه بايد جستجو كرده مصداق آيه را
پيدا كنند، در كربلا امام حسين عليه السلام نفرمود: من با يزيد بيعت نمى كنم بلكه ،
بلكه فرمود: مثلى لايبايع مثله يعنى خطِ ستيز حقّ و
باطل در طول تاريخ بوده ، هست و خواهد بود.
قرآن مى فرمايد: بدى هاى مردم را با خوبى جواب دهيد؛ ويدرؤ ن
بالحسنة السيئة
(107)، در كربلا حُرّ راه را بر امام مى بندد، ولى امام حسين عليه السلام
به تشنگان لشكر حُر و حتّى به اسب هاى آنها آب مى دهد.
قرآن پيروى از خدا و اولياى الهى و وفادارى را سفارش مى كند، برخى ياران امام حسين
عليه السلام كه جان خود را براى نماز ظهر عاشورا سپر كرده و تيرها را به جان خريدند
هنگامى كه امام بعد از نماز و در لحظه آخر عمر آنان بالاى سرشان آمد آنها پرسيدند:
آيا وفا كرديم ؟ گويا تا آن لحظه نسبت به وفادارى خود شك داشتند!
قرآن در بسيارى از آيات سفارش به توحيد مى كند، جمله اى كه امام حسين عليه السلام
فرمود: لا معبود سواك بهترين جلوه ى اين آيات است .
قرآن به نهى از منكر و غيرت دينى و دفاع از حريم سفارش مى كند، در كربلا آخرين جمله
امام حسين عليه السلام در گودى قتلگاه به لشكر يزيد اين بود كه به خيمه هاى من حمله
نكنيد و ناموس مرا پاس داريد و اگر دين نداريد لا اقل در دنيا آزاد مرد باشيد!
قرآن به تسليم و رضا در پيشگاه خدا سفارش مى كند، امام حسين عليه السلام نيز كه
روزى بر دوش پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله و روزى زير سُم اسبان ، در هر حال
راضى و تسليم خداوند است .
عزّت و ذلّت در كربلا
در برنامه هاى اسلام به مسئله ى عزّت توجه خاصى شده است . پرستش خداوند عزيز،
عزّت آفرين است ، اما بندگى در برابر غير خدا (خواه جمادات يا غير آن ) ذلّت است .
كفى بى عزّا اَن اكون لك عبدا
گذاشتن دست انسان در دست رهبران غير معصوم ، توهين به انسانيّت و به ذلّت كشاندن
بشر است .
براى غير خدا كار كردن (هر چيز و هركس كه باشد) باختن و خسارت است ؛
خابَ الوافِدن على غيرك و خَسِر المتعرّضون الاّ لك
اگر دراسلام غيبت كردن ، نسبت ناروا دادن ، توهين ، تمسخر، تحقير، افشاگرى ، طعنه و
نيش زدن ، منّت گذاشتن ، مردم را با نام بد صدا زدن و فحش و ناسزا حرام است ، به
خاطر آن است كه در اين كارها عزّت ديگران شكسته مى شود.
اگر ستايش ستمگر عرش خدا را به لرزه مى آورد، چون درآن عزيز كردن نااهلان است .
اگر انسان حق ندارد عيوب و گناهان و ضعف هاى خود را حتّى براى نزديك ترين دوستانش
نقل كند، به خاطر حفظ عزّت است .
اگر به تشيع جنازه ، رسيدگى به فقرا، عيادت بيماران ، وام دادن ، ديد و بازديد،
كتمان عيب ديگران سفارش شده است ، به خاطر حفظ عزّت انسان هاست .
اگر به صبر و قناعت وترك سؤ ال از مردم و چاپلوسى سفارش شده است ، به خاطر عزّت
انسان هاست .
به چند نكته توجه كنيد:
1- عزّت به معناى نفوذناپذيرى است ، نه داشتن امكانات . ممكن است كسى هيچ گونه
امكانات مادى نداشته باشد، ولى هيچ تهديد و تطميعى در او اثرى نكند، اين فرد عزيز
است و ممكن است كسى همه گونه امكانات داشته باشد، ولى باز هم افراد و يا اشيايى در
او اثر بگذارند كه اين گونه افراد ذليلند.
2- سرچشمه ى همه ى عزّت ها خداست . در قرآن مكرّر مى خوانيم :
اِنّ العزّة للّه جميعا
قرآن عزّت خواهى از غير خدا را نكوهش مى كند. اءيبتغون عندهم
العزّة
(108)
3- فروتنى در برابر حق عزّت است ؛ العزّ ان تذلّ للحقّ(109)
شيطان عزّت خود را از نژادِ آتشى خود مى طلبيد، در حالى كه عزّت او در سايه طاعت
خدا بود.
عزّت هاى دنيوى در حقيقت ذلّت است . اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: دنيا به
گونه اى است كه عزّت آن ذلّت است ، داشتن مركب زيبا كه به ظاهر عزّت است ، در واقع
نوعى وابستگى و اسير شدن نسبت به آن است . باغ و بستان به ظاهر براى كشاورز عزّت
است ، امّا تا تمام عمر و قدرت او را نگيرد خودش را عرضه نمى كند.
عزّتى ارزش دارد كه سبب تكبّر و فخرفروشى نگردد و به هر مقدار كه بيشتر شد، انسان
در درون خودش را كوچك تر احساس كندو فروتنى كند؛ الهى اعزّنى
و لاتبتلينى بالكبر و لا تحدث لى عزّا ظاهرا الا اَحدثتَ لى ذلّة باطنة عند نفسى
بقدرها(110)
قرآن سلطه ى كفار را بر مؤ منين ممنوع مى داند؛ لن يجعل
اللّه للكافرين على المؤ منين سبيلا(111)
قرآن پذيرفتن ظلم را مثل ظلم كردن حرام مى داند. لاتَظلِمون
و لا تُظلِمون
(112)
قرآن زندگى با ذلّت را مرگ و مرگ با عزّت را زندگى مى داند.
قرآن آنچه را ملاك دانسته در راه خدا بودن است ، نه كشتن و نه كشته شدن ؛
اِنّ اللّه اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة ... فيَقتلون و
يُقتلون
(113)
قرآن به انسان عزّت داده و فرموده :
هستى براى توست ؛ خلق لكم
(114)
روح خدا در توست ؛ نفخت فيه من روحى
(115)
تو مسجود فرشتگان هستى ؛ فسجدوا الا ابليس
(116)
تو جانشين خدا هستى ؛ انّى جاعل فى الارض خليفة
(117)
سرپرست شما خداست ؛ اللّه ولىّ الذين آمنوا(118)
انبيا پدران شما هستند؛ ملّة ابيكم ابراهيم
(119)
آفرينش تو هدفدار است ؛ و ماخلقت الجن والانس الا ليعبدون
(120)
در كربلا جلوه ى عزّت الهى را مى بينيم ، نوجوان 13 ساله اى به نام حضرت قاسم مى
گويد: اگر مسئولين جامعه ى اسلامى يزيد و طرفدارانش هستند، پس مرگ از عسل شيرين تر
است .
امام حسين عليه السلام مى فرمايد: بنى اميّه مرا بين شهادت و بيعت (سازش ) مخيّر
ساخته است ، هيهات من الذلّة ، در كربلا بدن امام
سوراخ سوراخ شد، اما به عزّتش لطمه اى وارد نشد، انواع غمها بر حضرت زينب وامام
سجاد عليهما السلام وارد شد، اما جلوه هاى عزّت آنها در خطبه ها، تار وپود نظام بنى
اميه را از هم گسست .
نماز و امام حسين عليه السلام
# اگر قرآن در آغاز بزرگ ترين سوره ى خود (بقره ) مى فرمايد:
الّذين يؤ منون بالغيب و يقيمون الصلوة
(121) و همچنين در كوچك ترين سوره ى خود (كوثر) از نماز سخن به ميان مى
آورد، امام حسين عليه السلام آن را اقامه مى نمايد. اَشهد
انّك قد اقمت الصلوة
(122)
# اگر قرآن مى فرمايد: و اركعوا مع الراكعين
(123)، امام حسين عليه السلام نماز را با جماعت آن هم در برابر صفوف دشمن
برگزار مى كند.
# اگر قرآن نحوه ى اقامه نماز در ميدان جنگ را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
آموزش مى دهد؛ و اذا كنتَ فيهم فاقمت لهم الصلوة فلتقم
طائفةٌ منهم معك ...(124)،
امام حسين عليه السلام در ميدان جنگ نماز را اقامه مى فرمايد.
# اگر قرآن نماز را به عنوان يك منبع انرژى زاى غيبى معرّفى و مؤ منان را امر به
استعانت از آن مى فرمايد: استعينوا بالصبر و الصلوة
(125)، امام حسين عليه السلام نيز در بحبوحه ى جنگ و مشكلات آن ، از نماز
استعانت مى جويد.
# اگر قرآن اقامه ى نماز را در اوّل وقت سفارش مى فرمايد؛
اقم الصلوة لدلوك الشمس
(126)، امام حسين عليه السلام نماز ظهر عاشورا را در اوّل وقت اقامه
فرمودند.
# اگر حضرت عيساى مسيح عليه السلام تا زمانى كه نفس دارند، ماءمور به اقامه نماز
شده اند؛ و اوصانى بالصلوة و الزكوة ما دمت حيّا(127)،
امام حسين عليه السلام نيز تا آخرين لحظه همراه نماز است .
# اگر قرآن از كسانى كه تجارت آنها را از نماز غافل نمى سازد، ستايش مى كند؛
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه و اقام الصلوة
(128)، راجع به امام حسين عليه السلام چه بايد گفت كه حتّى حفظ جان هم او
را از نماز غافل نساخت .
# امام حسين عليه السلام نه تنها خود نماز خواند كه نمازهاى نماز گزاران را نماز
كرد. در حديث مى خوانيم : سه چيز موجب قبولى نماز است : حضور قلب ، نماز نافله و
تربت سيدالشهدا.
# امام حسين عليه السلام به خواهرش زينب عليهاالسلام مى فرمايد: در نمازت به من دعا
كن .
# نماز بايد در جامعه و علنى اقامه شود؛ اقيموا الصلوة
و امام حسين عليه السلام با انكه مى توانست در خيمه نماز بخواند و با اينكه نمازش
شكسته بود، در مقابل جمعيت نماز بپا داشت .
هنگام اقامه ى نماز در ظهر عاشورا، 30 تير به سوى حضرت رها شد، يعنى در برابر هر
كلمه از حمد و ركوع و سجده تقريبا يك تير به امام پرتاپ شد.
# به راستى نماز چيست كه در عصر تاسوعا هنگامى كه به سيد الشهدا عليه السلام
پيشنهاد حمله مى شود، حضرت طى چند نوبت گفتگو جنگ را يك روز به تاءخير مى اندازند و
مى فرمايند: انّى اُحبّ الصلوة و نفرمود: مى خواهم
نماز بخوانم ، بلكه فرمود: من نماز را دوست دارم . بسيارى از ما نماز مى خوانيم ،
ولى چقدر دوست داريم ؟
زراره از امام صادق عليه السلام در باره كعبه پرسيد: دهها سال است كه هرگاه درباره
ى حج و كعبه از شما سوال مى كنم ، پاسخ جديدى مى دهيد، علم شما به كجا متّصل است ؟
امام فرمودند: آيا مى خواهى كعبه اى كه هزاران سال قبل از ادم بوده با چند كلمه
اسرارش تمام شود.
اين در حالى است كه كعبه و تمامى اسرار و رموز آن كه امام به آن اشاره فرمودند،
تنها قبله ى نماز است و قبله يكى از شرايط نماز!!
# امام حسين عليه السلام حاضر مى شود تا بدن مباركشان سوراخ سوراخ شود، ولى ارزش
نماز شكسته نشود. سر مقدّس سيد الشهدا بر روى نى قرآن مى خواند، يعنى سر از بدن جدا
مى شود ولى سر و دل از قرآن جدا نمى شود.
عزادارن حسينى ! ظهر عاشورا در هر كجا هستيد، به ياد امام حسين عليه السلام و آخرين
نماز كربلاى او، همراه با حضرت مهدى (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف ) نماز ظهر
عاشورا را باشكوه و با اخلاص بپا داريد.
قرآن و ياد شهدا
در قرآن از افراد ترسو و تن پرور به شدت انتقاد شده است ؛
يخشون النّاس كخشية اللّه
(129) و لا طاقة لنا اليوم
(130) و از افراد شجاع ستايش شده است . مثلاً بعضى براى تضعيف روحيّه ى
مسلمين مى گفتند: دشمنان شما زيادند ولى مؤ منين به جاى ترس ايمانشان زياد مى شود؛
انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم
(131)
قرآن از كسانى كه عاشق جبهه هستند و بخاطر نداشتن امكانات اشك مى ريزند ستايش مى
كند اعينهم تفيض من الدَّمع حَزناً الا يجدوا ما ينفقون
(132)
قرآن از كسانى كه براى خون دادن تسليم فرمان هستند (گرچه خودشان ريخته نشود) ستايش
مى كند. فلمّا اسلما وتلّه للجبين و ناديناه اءن يا ابراهيم
قد صَدّقتَ الرؤ يا(133)
قرآن كسى را كه در جبهه از خود شهامت نشان مى دهد لايق مقام مى داند.
فقتل داود جالوت فاتيناه الملك و الحكمة
(134)
قرآن يكى از ارزشهاى حضرت ابراهيم را جراءت او بر شكستن بت ها مى داند.
تاللّه لاَكيدنّ اصنامكم
(135)
قرآن مى فرمايد: چه بسا پيامبرانى كه با همراهان مخلص به جبهه و جنگ رفتند و در
برابر سختى ها سستى نورزيدند و از خود ضعف نشان نداده و سر فرود نياوردند و اينگونه
كار و روحيّه ى آنان را مى ستايد
و كاءيّن من نبىّ قاتل معه رِبّيونَ كثيرٌ فما وَهَنوا لِما
اصابهم فى سبيل اللّه و ما ضَعُفوا و مااستكانوا و اللّه يحبّ الصابرين
(136)
شايد يكى از اسرار مهم مراسم حج كه بر تمام حجاج بيت اللّه واجب شده است تا شبهايى
را در بيرون مكه (بيابان منى ) بمانند آن است كه آنجا قربانگاه اسماعيل و محل
مبارزه حضرت ابراهيم با شيطان است .
آرى وجوب توقّف در قتلگاه اولياى خدا، يك عزادارى عملى و بيادماندن ياد شهداست .
در برابر اين گروه ، قرآن از گروه هايى به شدّت انتقاد كرده است از جمله :
1 - كسانى كه تنها به زندگى دنيا دل بسته اند. اءرضيتم
بالحيوة الدنيا
2 - كسانى كه رفاه زندگى را محبوب تر از جبهه و جهاد مى دانند.
قل ان كان ابائكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و
اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها اءحبّ اليكم من اللّه و رسوله و جهاد فى
سبيله فتَربّصوا...(137)
3 - كسانى كه از دشمن مى ترسند. قالوا لاطاقة لنا اليوم
بجالوت و جُنوده
(138)
4 - كسانى كه مسئله نا امنى خانه را مطرح مى كنند و براى فرار از جببهه و جنگ ، از
پيغمبر مرخّصى مى خواهند. يقولون اِنّ بُيوتنا عورة و ما هى
بعورة
(139)
5 - كسانى كه از پيامبر براى شركت در جبهه عذرخواهى مى كنند و بهانه مى گيرند كه
شركت ما در جنگ تبوك سبب گناه مى شود، زيرا در برخورد با روميان به دخترانشان نگاه
خواهيم كرد و گرفتار فتنه و گناه خواهيم شد. در حالى كه بزرگ ترين فتنه و گناه كه
در آن غرق شده اند، فرار از جبهه و تنها گذاشتن پيامبر است و
منهم مَن يقول ائذن لى و لا تَفتِنّى اَلا فى الفتنة سقطوا(140)
كسانى كه گرمى هوا را براى ترك جنگ بهانه قرار دادند. قالوا
لا تَنفروا فى الحَّر قل نارُ جهنّم اشدُّ حرّا(141)
كسانى كه به خاطر نرفتن به جبهه خوشحالند. فرح المخلّفون
بمَقعَدهم خلاف رسول اللّه
(142)
خداوند به پيامبرش دستور مى دهد بر مرده ى مرفّهانِ بى درد و منافقانِ ترسو و
فراريان از جبهه نماز نگزار و حتّى بر سر قبر فراريان نبايد حاضر شد، پس بر مزار
شهدا بايد حاضر شد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام هر هفته دوبار (دوشنبه و پنجشنبه ) پياده چند كيلومتر راه
را از منزل تا مزار شهداى اُحد طى مى كرد و حتّى مقدارى خاك قبر شهيد را به خانه
برد و از آن دانه هاى تسبيح ساخت و در دست مى چرخاند تا بدين وسيله شهدا فراموش
نشوند.
خداوند آنچه در زمين و آسمان است آفريد؛اللّه الذى خلق
السموات و الارض
(143)
و آن را مسخّر بشر قرار داد؛ سَخّر لكم ما فى السموات و ما
فى الارض
(144) و بشر را براى عبادت و بندگى آفريد؛ وما
خلقت الجنّ و الانس الاّ لِيَعبدون
(145)
و قلّه ى عبادت نماز است و قلّه ى نماز سجده است كه در سجده بهتر است بر خاك كربلا
و تربت شهيد سجده كنيم تا شهدا فراموش نشوند.
در آداب سفر حج مى خوانيم : كسى كه مكه رود و پيامبر را در مدينه زيارت نكند جفاكار
است و كسى كه به مدينه رود و پيامبر را زيارت كند و شهداى اُحد را در كنار مدينه
زيارت نكند، جفا كرده است ، بنابراين چنين نتيجه مى گيريم كه الوهيّت مكه به نبوّت
مدينه و نبوّت مدينه به شهادت اُحد پيوند خورده است . يعنى مكه به مدينه وابسته و
مدينه به اُحد. آيا در اين سرّى نيست كه شهداى اُحد 72 نفر بودند و شهداى كربلا 72
نفر و شهداى حزب جمهورى هم 72 نفر بودند؟!
|