چهره درخشان حسين بن على (ع)

على ربانى خلخالى

- ۸ -


نگاهى ديگر  
حافظ جمال الدين زرندى در كتاب نظم الدر (ص 215 )حديثى مرسل هلال بن خباب آورده است كه بى شباهت به اين صورت ماتم نيست ، هلال بن خباب گويد: جبرئيل نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله بود پس امام حسن و امام حسين عليهماالسلام آمدند و به دوش پيغمبر صلى الله عليه و آله پريدند، پيغمبر صلى الله عليه و آله به مادر آنان فرمود:(شايد مراد از ام سلمه رضى الله عنها باشد به قرينه آن كه هلال از حسن بن محمد حنيفه روايت مى كند و او از پدرش محمد بن حنيفه و وى از ام سلمه روايت مى كند ) به هر حال خواه اين مادر باشد و خواه مادر اصلى ، پيغمبر صلى الله عليه و آله به مادرشان فرمود: آيا اينان را مشغول و سرگرم نمى كنى ، پس ‍ مادر آنها را برگرفت ولى آنها خود را از دست ما در در بردند و آمدند و بر پشت پيغمبر صلى الله عليه و آله برجستند پس پيغمبر صلى الله عليه و آله خود آنها را برگرفت و در كنار خود نهاد .
جبرئيل گفت : چگونه دوست ندارم در حالى كه آن دو ريحانه من در دنيا هستند پس جبرئيل گفت : آگاه باش كه امت تو اين پسرت را مى كشند (يعنى امام حسين عليه السلام را ).
پس جبرئيل بال هاى خود را به هم زد تا لرزه آنها را فرا گرفت و تربتى را آورد و گفت : آگاه باش كه او بر روى اين تربت كشته مى شود پيغمبر گفت : اسم اين تربت چيست ؟گفت : كربلا.
هلال بن خباب گويد: همين كه حسين عليه السلام در سال 61 هجرى در سرزمين مصيب وارد شد و شب را در همان مكان كه او را محاصره كردند به صبح رسانيد يك نفر از بوميان محل را كه از نژاد نبظى بود نزد امام عليه السلام آوردند حسين به او گفت : اسم اين سرزمين چيست ؟او گفت :
كربلا.(334)
امام حسين عليه السلام گفت : رسول الله صلى الله عليه و آله راست گفت : سرزمين كرب و اندوه و بلاست ، به اصحاب خود فرمود: بارها را به زمين نهيد، خيمه ها را فرود آريد الا اى خيمگى فروهل ، اين جا مناخ قوم است سواران شترها را مى خوابانند، محل ريختن خون آنان است . (335)
داستان زن گناهكار  
در زمان امام جعفر صادق عليه السلام زنى وفات كرد، چون او را دفن كردند قبر او را بيرون انداخت و بسيار اين قضيه عجيب اتفاق افتاد زيرا آن زن زنا مى كرد و از آنچه از زنا توليد مى شد مى سوزاند ناچار مادر آن زن خدمت به امام صادق عليه السلام آمده جريان را به عرض حضرت رسانيد حضرت فرمود: اين زن خلق خدا را معذب مى داشته قدرى از تربت حسين عليه السلام را با او دفن كنيد و چون از آن خاك پاك در قبر آن زن گذاشتند زمين آرام شد. (336)
جسارت مردى به تربت امام حسين عليه السلام و هلاكت آن لعين  
شيخ طوسى عليه الرحمه به سند معتبر نقل كرده كه موسى بن عبدالعزيز گفت : يوحنا طبيب نصرانى مرا ملاقات و كرد و گفت : به حق پيغمبر و دينت كه بگو كيست آن كسى كه مردم به زيارت او مى روند در ناحيه قصر ابن هبيره ؟ آيا از اصحاب پيغمبر شماست ؟
گفتم : نه او امام حسين عليه السلام پسر دختر پيغمبر ماست .
گفت : به من بگو كه چرا اين سوال را كردى ؟گفت : در اين باب خبر عجيبى دارم و آن اين است : شاپور خادم رشيد شبى مرا طلبيد چون به نزد او رفتم مرا برداشت و به خانه موسى بن عيسى برد كه از خويشان خليفه بود ديدم كه موسى بن عيسى بى هوش در رختخواب افتاده و در پيش رويش ‍ تشتى بود كه جميع احشايش در آن ريخته بود و هارون الرشيد او را در آن ايام از كوفه طلبيده بود.
شاپور از خادم مخصوص موسى پرسيد: اين چه حالت است كه در او مى بينم ؟گفتن يك ساعت پيش از اين در نهايت صحت و خوشحالى نشسته بود و با نديمان خود صحبت مى كرد و شخصى از بنى هاشم حاضر بود و گفت : من بيمارى شديدى داشتم و به هر چه معالجه كردم فايده نداشت تا آن كه كاتب من گفت از تربت امام حسين عليه السلام بردار و مدوا كن ، من چنين كردم و عافيت يافتم پس موسى بن عيسى گفت : هيچ از آن تربت پيش تو مانده است ؟گفتم : بلى .
پس فرستادم قدرى از آن تربت آوردند موسى گرفت و از روى استخاف در مقعد خود داخل كرد چون چنين كرد فرياد النار، النارش بلند شد و گفت : تشت بياوريد، چون تشت آوردندد اينها كه در تشت است از او جدا شد پس نديمان پراكنده شدند و مجلس به ماتم مبدل شد شاپور به من گفت كه بيا ملاحظه كن كه آيا چاره اى در علاج اين مرد مى توانى كرد ؟چون در تشت نظر كردم ديدم كه جگر و اسپرز و شش و دلش همه در تشت افتاده بسيار تعجب كردم و گفتم : هيچ كس چاره اين را نمى تواند كرد جز حضرت عيسى بن مريم عليه السلام كه مرده را زنده مى كرد شاپور گفت : راست مى گويى ، اما اين جا باش تا معلوم شود كه حالش به كجا منتهى مى شود من شب نزد ايشان ماندم تا سحر كه موسى بن عيسى به جهنم واصل شد. (337)
راوى گفت : يوحنا با اين نصرانيت مدتى مى آمد و حضرت امام حسين عليه السلام را زيارت مى كرد و بعد از آن مسلمان شد و اسلامش نيكو شد .
شيخ طوسى به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده است كه از امام
محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمودند: خداوند عالميان در عوض كشته شدن امام حسين عليه السلام چند چيز كرامت و مقرر فرمود:
امامت در فرزندان آن حضرت قرار داد و تربت آن حضرت را از براى هر ناخوشى شفا نمود و دعا كنندگان در نزد آن بزرگوار متسجاب شود و روزهاى زائران از وقت بيرون رفتن از خانه هاى خود تا وقت برگشتن از عمر ايشان ، محسوب نخواهد شد. (338)
تربت امام حسن عليه السلام به نماز ارزش مى دهد 
فاطمه زهرا عليهاالسلام وقتى كه پدر بزرگوارش دستور تسبيحات معروف را به ايشان دادند (34 بار الله اكبر 33 بار الحمد الله 33 بار سبحان الله ) سر قبر عموى بزرگوارش جناب حمزة بن عبدالمطلب رفت و از تربت شهيد براى خود تسبيح ساخت .
اين كار فاطمه زهرا عليهاالسلام چه معنا دارد ؟ خاك شهيد و قبر او محترم است ، من براى عبادت خدا كه مى خواهم خود را بشمار نيازمند به تسبيح هستم چه فرق مى كند كه دانه هاى تسبيح از سنگ باشد يا چوب يا خاك ، و از هر خاكى آدم بردارد، برداشته است ، ولى من اين را از خاك تربت شهيدان بر مى دارم و اين نوعى احترام و به شهيد و شهادت است نوعى به رسميت شناختن قداست شهادت است تا آن كه بعد از شهادت است ، نوعى به رسميت شناخت قداست سيدالشهداء است تا آنكه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام خود به خود لقب سيد الشهداء از جانب حمزه عليه السلام گرفته شده و به نوه برادر بزرگوارش حسين بن عليهماالسلام داده شد و پس از آن ديگر كسى بخواهد از خاك شهيد تبرك بجويد از خاك امام حسين عليه السلام تهيه مى كند.
ما كه مى خواهيم نماز بخوانيم و از طرفى سجده بر فرش و بر مطلق خوردنى و پوشيدنى را جايز نمى دانيم با خود خاك يا سنگى بر مى داريم ، ولى گفته اند، حالا كه بايد بر خاك سجده كرد بهتر كه خاك از تربت شهيدان باشد.
امام فرمود: سجده كنيد بر تربت جدم حسين بن على عليه السلام كه در نمازى كه بر آن تربت مقدس سجده كرده ايد، حجاب هاى هفتگانه را پاره مى كند، يعنى ارزش شهيد را درك بكن ، خاك تربت او به نماز تو ارزش ‍ مى دهد. (339)
سوغات براى حوريان  
در خبر آمده حورالعين وقتى ببيند يكى از فرشتگان به زمين هبوط مى كند از او تسبيح تربت از خاك سيد الشهدا هديه مى طلبند.
عطر تربت امام حسين عليه السلام  
فرشته اى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و خبر شهادت سيد الشهداء را به آن حضرت داد و سپس به دريا نازل شد و بالش را بر دريا پهن كرد و صحيه زد و گفت : يا اهل البحار البسو اثواب الحزن ، فان فرخ الرسول مذبوح . اى اهل درياها جامه حزن بپوشيد كه پسر پيغمبر شهيد خواهد شد.
بعد تربت مقدس را بر بالش برداشت و عروج كرد و در آسمان فرشته نماند مگر آنكه آن تربت را بوئيد و اثرى از آن تربت مقدس در او ماند و بر كشتگان آن بزرگوار لعن كرد وهو يفوح كالمسلك و آن مانند مشك بوى خوشى مى دهد.
(340)
چهار عذاب قبر با تربت  
در غيبت شيخ طوسى آمده كه عبدالله بن جعفر حميرى به حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نوشت : آيا جايز است در قبر ميت ا ز تربت بگذراند يا نه ؟
فرمود: بلى مى گذارند، با حنوط ميت مخلوط مى كنند ان شاء الله .
و از حضرت امام رضاعليه السلام روايت شده چه مانع است يكى از شما را هر گاه ميت را دفن كند مقابل رويش تربتى از خاك امام حسين عليه السلام گذارد و زير سرش مگذارد.
علامه مجلسى عليه الرحمه در تحفة الزائر گويد: مستحب است با ميت در قبر نهادن تربت و كفن را با آن نوشتن .
شوشترى در خصائث الحسينيه گويد: از خصائص تربت مقدس يكى آن است كه هر گاه با مرده در قبر باشد براى او در قبر امان است آقاى بهبهانى در خواب از امام حسين عليه السلام پرسيد: آيا از كسى كه در جوار شما دفن شده سوال مى كنند ؟ فرمود: كدام فرشته را جرات مى كند كه از او بپرسد. (341)
ابوالفرج از محمد بن حسن اشنائى نقل كرده ، بعد از تخريب قبر سيدالشهداء عليه السلام به دست متوكل عباسى لعنة الله خود را در خطر انداختيم و با مرد عطارى براى زيارت امام حركت كرديم روزها پنهان و شب ها را مى رفتيم تا به غاضريه رسيديم نيمه شب از دو پاسگاه كه خواب بودند گذشتيم و خود را به قبر رسانيدم نشانى نداشت ، جست وجوى مى كرديم ، تا به صندوقى كه دور قبر بود و سوازنده بودند رسيديم ، جاى خشت ها چون خندق فرو رفته بود زيارت كرديم ، بوى خوشى از آن استشمام نموديم كه مانندش بو نكرده بوديم من به رفيق عطر فروش گفتم : بو كن چه عطرى است ؟گفت : به خدا از هيچ عطرى آن را نبوييده ام .
با قبر وداع كرديم و رفتيم و گرد آن چند جا نشانه گذاشتيم چون متوكل كشته شد با جمعى از سادات و شيعه سر قبر رفته آن نشانه ها را آورديم و آنان را به صورت اول باز گردانيديم ، صدق زيارت روشن شد.
اشهد لقد طيب الله لك التراب واوضح بك الكتاب .
گواهى كه خدا خاك را به تو خوشبو كرد و كتاب را به سبب تو روشن كرد . (342)
استشفاى امام محمد باقر عليه السلام با تربت  
جعفر بن قولويه قمى طيب الله رمسه در كامل الزيارة گويد:
محمد بن مسلم گفت : به مدينه رفتم و بيمار شدم امام محمد باقر عليه السلام شربتى با غلام خود برايم فرستاد و دستمالى بر آن بود چون غلام آورد گفت : اين را بخور كه حضرت به من فرموده نروم تا بياشامى چون گرفتم و خوردم ديدم شربت سردى بود در نهايت خوش طعمى و بوى مشك مى داد، غلام گفت : چون آشاميدى خدمت حضرت برو.
من تعجب كردم كه قادر به حركت نيستم و نمى توانم بر پابايستم ، ولى چون آن شربت در جوفم قرار گرفت ، گويا از بندى رها شدم ، برخاستم به در خانه آن حضرت آمده رخصت جستم .
حضرت فرمود: صح الجسم فادخل ، گريه كنان داخل شدم و سلام كردم و دست و سر مباركش را بوسيدم فرمود: چرا گريه مى كنى ؟گفتم : قربانت شومه بر غربت خود مى گريم و دورى راه از خدمت شما و ناتوانى درماندن و ملازمت شما كه پيوسته به شما بنگرم فرمود: اما كمى قدرت تو خداوند شيعيان و اهل مودت ما را چنين و بلا را به سوى ايشان منعطف كرد.(343)
آب را آشاميدم و سالم شدم  
شيخ طوسى عليه الرحمه از مشايخ كرام خود روايت نموده است كه محمد رازدى مى گويد: من در مسجد جامع مدينه نماز مى خواندم در كنار من دو مرد بودند كه يكى از آنها جامه سفيد بر تن داشت و يكى از آنها به ديگرى گفت : كه در تربت امام حسين عليه السلام شفايى از هر درد است و من مرضى داشتم و به هر دوا كه مداوا كردم عافيت نيافتم تا آنكه خوف هلاك بر من مستولى شد و از خود نااميد شدم و نزد ما پير زالى بود از اهل كوفه كه به نزد ما مى آمد در وقتى كه مرضم نهايت شدت را داشت او گفت : در تو را هر روز در زيادتى مى بينم ، مى خواهى تو را معالجه كنم كه از اين مرض ‍ نجات يافتى .
گفتم : بسى محتاجم به چنين چيزى ، پس آبى در قدحى كرد و به نزد من آورد چون آن آب را آشاميدم سالم شدم كه گويا هرگز آزارى نداشتم .
بعد از چند ماه آن زن نزد من آمد و او سلمه نام داشت گفتم : بالله اى سلمه آن چه دواى بود كه به من دادى ؟گفت : با يك دانه از تسبيح كه در دست دارم تو را مداوا كردم گفتم : اين تسبيح چيست ؟گفت : خاك قبر امام حسين عليه السلام است من به او گفتم اى رافضيه ، مرا مداوا به خاك قبر امام حسين عليه السلام مى كنى ؟پس آن زن خشمناك شد و از پيش من بيرون رفت و در همان ساعت آزار من عود كرد و چنان شدت به هم رسانيده است كه خوف هلاك بر خود دارم .(344)
شفاى شريف حجاز به وسيله تربت و شيعه شدن او  
يكى از اساتيد بزرگوار از مرجع فقيد شيعه علامه بزرگوار مرعشى نجفى نقل مى كند:
شريف مكه كه از سادات حسنى بود و مذهب اهل سنت داشت در زمان ناصرالدين شاه قاجاريه به ايران سفر كرد او مهمان امير كبير شد و امير كبير هم به احترام او جمعى از عالمان و بزرگان را دعوت كرد هنگام صرف غذا كه امير كبير شريف را دعوت به حضور بر سر سفره كرد او عذر آورد كه : در بين عرب مرسوم است چنانچه مهمان خواهشى از ميزبان داشته باشد از صرف غذا امتناع مى كند تا اين كه ميزبان برآوردن حاجت او را به عهده بگيرد من نيز الان از شما خواهشى دارم !
امير كبير گفت : چه خواهشى داريد ؟ او گفت : از شما آشپزى مى خواهم كه بتوانم برايم چنين غذاهايى تهيه كند.
امير كبير پذيرفت و پس از صرف غذا به كنيزى كه آشپز او بود، قضيه را خبر داد او بسيار متاثر شد و گفت : من شيعه هستم و چگونه مى توانم در ين اهل سنت زندگى كنم ؟ولى كار از كار گذشته بود و شريف او را با خود به حجاز برد.
پس از مدتى شريف مكه به چشم درد شديدى مبتلا شد كه پزشكان از معالجه آن ناتوان بودند او به دعا و توسل رو آورد، ولى سودى نبخشيد تا نابينا شد به خاطرش رسيد از آشپز ايرانى نيز سوالى كند وقتى قضيه را با او در ميان گذاشت او قدرى تربت امام حسين عليه السلام بر ديدگان شريف ماليد و پس از آن ديدگانش بينا شد.
شريف پرسيد: آيا تو جادوگرى كردى ؟گفت به خدا پناه مى برم .
پرسيد: پس چه چيزى بود؟گفت : از اين مطلب بگذر، لازم نيست بدانى .
شريف اصرار زيادى كرد و آن بانو شيعه ايرانى گفت : به من قول بده كه در امانم تا حقيقت مطلب را برايت بگويم .
شريف گفت تو در امانى ، و از جانب من اذيتى به تو نخواهد رسيد .
او گفت : ما شيعيان هنگامى كه خود را ناچار مى بينيم ، به تربت امام حسين عليه السلام استشفا مى كنيم ، واين هم تربت آن عزيز گرامى بود از زمين كربلا.
شريف ، پس از اين قضيه تشيع اختيار كرد و به نزديكان خويش نيز خبر داد و از آنها درخواست كرد كه به مذهب شيعه در آيند.
تربت امام حسين عليه السلام باعث قبولى نماز  
از چيزهايى كه باعث قبولى نماز مى شود روى مهر تربت نماز خواندن است چنانچه در خبر است :
السجود على تربد الحسين يتم الصلاة و ان كانت ناقصة .
سجده بر تربت حسين عليه السلام نماز را تمام و تكميل مى كند و اگر چه ناتمام شد.
در خبر ديگر است كه در بحار و تظلم الزهراء عليها السلام نقل شده ، امام صادق عليه السلام فرمود: السجود على تربة الحسن يخرق الحجب السبه .(345)

سجده بر تربت حسين عليه السلام حجاب هاى هفت گانه را پاره مى كند
مراد هفت آسمان است يعنى به درجه قبول مى رسد.
روايت شده كه هر گاه يكى از شما خواهد كه بر دارد تربت را به طواف انگشتان بردارد و قدر آن مثل نخود است پس ببوسد آن را را وبر هر دو ديده بگذارد و بر ساير بدن بمالد و بگويد:
الهم بحق هذه من حل بها و ثوى فيها و بحق جده و ابيه و اخيه و الائمه من ولده بحق الملائكه الحافين به الا جعلتها شفاء من كل داء و برءا من كل و نجاة من كل افه و حرزا مما اخاف و احذر.
ترجمه دعا: خداى بحق اين تربت و بحق هر كه در آن وارد شده و اقامت گزيده در آن بحق جدش و پدرش و مادرش و برادرش و امامان از اولادش و بحق فرشتگانى كه گرد اويند كه بگردانى آن را درمان هر درد و بهبودى از هر بيمارى و نجات از هر آفت و حرز از هر چه بيم دارم و بهراسم .
پس آن را استعمال نمايد و روايت شده كه مهر كردن تربت امام حسين عليه السلام آن است كه بر آن سوره انا انزلناه فى ليلة القدر بخوانى و نيز روايت شده كه هر گاه تربت را بخورى يا به كسى بخورانى بگو:
بسم الله و بالله ، اللهم اجعله رزقا واسعا، و علما نافعا، و شفاء من كل داء، انك على كل شى ء قدير.
به نام خدا و بذات خدا، خدايا بگرداش روزى واسع و دانش سودمند و درمان هر درد بدرستى كه تو بر هر چيز توانايى . (346)
به غبار كربلا بخشيده شد  
در بغداد فاسقى عمر خود را به بدى طى كرد و اموال زيادى داشت وقت مرگ وصيت كرد مرا در نجف دفن كنيد شايد از بركت جناب امير حقتعالى مرا عفو فرمايد خويشانش به وصيت او عمل نموده بعد از تغسيل ، و تكفين او را برداشته متوجه نجف شدند، خدمه علوى شب در خواب ديدند جناب امير عليه السلام بر سر صندوق (قبر )آمده خدمه را طلبيد و فرمود: فردا صبح فاسقى را در تابوت به اين خانه جا خواهند آورد، بايد شما مانع شويد و نگذاريد او در زمين نجف دفن كنند، زيرا زنانكار و بدكار است و گناهش از شمار بيرون است .
صبح خدمه جمع شده و خواب را 4به همه گفتند، مطابق بود به دروازده آمدند به انتظار نشسته كسى را نديده متفكر برگشتند از قضا آن جماعت راه نجف را گم كرده و به كربلا برخوردند چون روز شد از آنجا به نجف رفتند شب باز خدمه در خواب ديدند حضرت فرمود چون صبح شد همه بيرون رويد و آن تابوتى كه شب قبل از ورود منع كردم با عزت بياوريد و ساعتى در روضه من بگذاريد بعد او را در بهترين جا دفن كنيد.
ايشان علت منافى دو امر را پرسيدند: كه در اين دو امر چه سرى است ؟ فرمود: شب گذشته آن جماعت راه گم كرده به زمين كربلا حسينم رسيدند و باد خاك كربلا را داخل تابوت او كرد و از براى خاطر فرزند مظلومم حسين حق تعالى از گناهان او گذشته .
خدمه صبح پيشواز رفته بعد از ساعتى جنازه گرد آلوده را آوردند و به امر حضرت عمل كردند و صورت واقعه را براى آن جماعت بيان كردند. (347)
اگر خواهى نجات از آتش قهر
زيارت كن غريب كربلا را
نمى سوزد به آتش كه از شوق
زيارت كرده شاه نينوا را
ثواب گريه براى امام حسين عليه السلام  
1- در كامل الزيارات و ثواب الاعمال و امالى مروى است كه امام جعفر صادق عليه السلام به ابى عماره منشد يعنى شعر خوان فرمود:
هر كه در مصيبت حسين بن على شعرى بخواند و پنجاه نفر را بگرياند، بهشت از آن اوست ، و هر كه بخواند در مصيبت امام حسين عليه السلام يك بيت و سى نفر را بگرياند، باز بهشت از آن اوست ، و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام و بيست نفر را بگرياند، بهشت براى اوست ، و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام شعرى پس بگرياند، يكى نفر را بهشت براى اوست ، و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام ، پس ‍ خود را به گريه در آورد، بهشت از آن اوست . (348)
گريستن بر حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام اگرچه از افعال جوارح و اعضا و كار چشم است ، اما سبب آن محبت قلبى است كه از تصور ورود آن مصائب عظميم بر آن محبوب خداوند تبارك و تعالى قلب به سوزش در آيد و سبب شود براى بيرون آمدن اشك از ديدگان است رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المومنين لا تبرد ايدا .
به درستى كه براى شهادت حضرت ابى عبدالله عليه السلام حرارتى در دل هاى مومنان است كه هرگز سرد نشو. (349)
ابن قولويه به اسنادش از ابى عماره منشد نقل مى كند كه گفت : در هيچ روزى به نام حسين بن على نزد امام صادق عليه السلام برده شد كه آن روز آن حضرت خندان ديده شود تا شب و آن حضرت مى گفت :
الحسين عبرة كل مومن .
حسين عليه السلام سبب ريزش اشك هر مومنى است . (350)
ثواب سوگوارى سيد الشهداء عليه السلام  
عده زيادى از صحابه از معاذ بن جبل روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با رنگى پريده بر ما وارد شد و فرمود: من محمدم ، اولين و آخرين را به من داده اند مادام كه در ميان شما هستم اطاعتم كنيد و هنگامى كه از اين دنيا رفتم به كتاب خدا تمسك جوييد، حلالش را حلال و حرامش ‍ را حرام بدانيد تا در نتيجه مرگ با راحتى و مسرت شما را دريابد،قضاى الهى گرفته و مشتمل گشته كه بعد از من فتنه هايى چون پاره هاى شب ديجور به شما رو مى آورد هر گاه رسولانى مى رفتند، رسولان ديگر جايگزين مى شدند تا آن جا كه چهره واقعى نبوت دگرگون شد و به صورت سلطنت در آمد خداوند رحمت كند كسى كه نبوت را به درستى دريافت كند و به صدق و سلامت از عهده آن بر آيد اى معاذ! نگهدار و بشمار.
معاذ مى گويد: آن حضرت هنگامى كه در شمردن به پنجمى رسيد فرمود: يزيد، خداوند در يزيد بركت قرار ندهد آنگاه چشمانش پر از اشك شد و فرمود: خبر شهادت امام حسين عليه السلام را به من دادند و تربت قلتگاه او را برايم آورده و به من خبر دادند كه قاتلش كيست سوگند به خدايى كه جانم به دست اوست مردمى كه حسين در بين آنها كشته مى شود و آنها از كشته شدنش جلوگرى نكنند خداوند بين سينه ها و قلوبشان اختلاف مى افكند اشرارشان را بر آنها مسلط مى گرداند و آنان را درچار تفرق مى سازد آنگاه فرمود:
آه و افسوس بر آل محمد چه مصيبتى كه از جانب خليفه انتصابى عياش ‍ شهوت پرست به در دانه هاى آل محمد عليهم السلام رو مى آورد، فرزند من و فرزندانش را مى كشد. (351)
زيد بن ابى زياد روايت كرده كه روزى رسول خداصلى الله عليه و آله از خانه عايشه به طرف خانه فاطمه عليهاالسلام رفت و شنيد حسين بن على عليه السلام مى گريد فرمود: آيا نمى دانى كه گريه او مرا ناراحت مى كند. (352)
سوگوارى عمومى  
فقيه ابن مغازلى (واسطى )در كتاب المناقب روايت مى كند: در اطراف قبر حسين عليه السلام چهل هزار فرشته پريشان مو و غبار آلود تا قيامت بر او مى گريند و در نقل ابوبكر زاغونى هفتاد هزار فرشته آمده است از اينها ثابت مى شود كه اندوه و زارى بر سبط پيامبر صلى الله عليه و آله دامنه ا ش تا قيامت كشيده خواهد شد تا هنگامى كه عزاى عمومى حسين در روز رستاخيز برگزار شود بارش اشك ها ادامه دارد، عزايى كه با شركت تمام مخلوقات در صحنه محشر به پا مى گردد.
سوگوارى و عزادارى  
سوگوارى و عزادارى براى فقيد از دست رفته ، طبيعى بشر است و از مهر و محبت بر مى خيزد، چون سرشت بشر به مهر آميخته است بشرى كه مهر ندارد، بشر نيست اگر مهرى در كار نباشد، سوگى و عزايى نخواهد بود از دست رفتن انسانى عزيز و محبوب ، زيان زندگان خواهد بود، اشك زنده بر مرگ عزيزان بيشتر از احساس محروميت ريشه مى گيرد، به ويژه اگر انسان از دست رفته بزرگ باشد، شهيد باشد، در راه خدا جانبازى كرده باشد، عزاى حسين انسانى گذشته از مهر رنگ حياتى دارد و تكامل بشرى را در پى خواهد داشت عزاى شهيد زنده نگه داشتن شهادت است .
اسارت بانوى بانوان شهادت پيشواى شهيدان را همگانى و جاودانى كرد، سوگوارى بر آنحضرت ، شهادت و اسارت را همه دانى و جاودانى مى كند.
اگر سوگوارى پيشواى شهيدان نبود كسى امروز حسين را نمى شناخت ، راه حسين را نمى شناخت و بشر از راهنماى هاى امام حسين عليه السلام و نياكان حسين و فرزندان حسين بهره اى نداشت و محروم بود!
اگر سوگوارى پيشواى شهيدان نبود، كسى امروز يزيد را نمى شناخت راه يزيد را نمى شناخت يزيديان را نمى شناخت ، سعادت بشرى تامين نمى شد، شهيد رهبر اجتماع بشرى است در همه زمان ها و همه مكان ها .
رهبرى شهيد وقتى است كه شهيد شناسا باشد، شهيد ناشناخته نمى تواند رهبرى كند سوگوارى و عزادارى براى شهيد، جامعه را شهيد شناس ، فرد را شهيد شناس مى سازد اشك بر شهيد از دل بر مى خيزد و دل را به سوى راه شهيد رهبرى مى كند.
سوگوارى براى شهيد، نفرت طبيعى را به سوى ظالم و ستمگر بر مى انگيزد ناله ها و اشك هات سندى هاى زنده ظلم ظالمان هستند، سندهاى گويايى كه حكومت هاى ظالم و بيدادگرى را رسوا مى سازند اشك بر شهيد، حقايقى را كه قدرت هاى ظالمانه نهان كردند فاش مى سازد.
سوگوارى بر شهيد، در پرورش اجتماع و آموزش مردم تاثير كلى دارد.
شهيد معلم جامعه است و سوگوارى بر او، درس ها و تعليمات او را بيان مى كند و بلندگوى سخنان شهيد براى جهانيان است عاطفه بشرى رهنماى بشر است عاطفه اگر به سوى خير رهنما گردد بشر را سعادتمند و خوشخبت مى سازد و اگر به سوى شر رهنما شد بشر را شقى و بدبخت مى كند و سوگوارى بر شهيد عاطفه را به سوى خير راهى مى كند زندگانى هستند كه حياتشان براى بشر، سود است و مرگشان زيان مانند نيكوكاران و خدمتگزاران بشر زندگانى هستند كه مماتشان براى بشر سود است و حياتشان زيان بخش ، مانند ستمكاران و قلدران بشرى حسين در سطح بالاترى از نيكوكاران قرار دارد، چون حياتش براى بشر سودمند بود و شهادتش نيز براى بشر سودمند است پس بزرگداشت شهادت موجب تامين سعادت بشر است و سوگوارى براى شهيد راهى است براى بزرگداشت شهادت .
اشك از مهر ريشه مى گيرد، و مهر از اشك بر مى خيزد، مهر اشك مى ريزد و اشك مهر مى ريزد اشك عاطفه انيگز است آزادى روحى مى بخشد و بشر را از اسارت عقده هاى روحى مى رهاند،و به سوى راه حسين روانه مى سازد.
مجرمى كه به راه امام حسين عليه السلام برود، محرم مى گردد، و پليدى كه دست به دامان حسين عليه السلام بزند پارسا مى شود اشك دعوتى است به سوى راه امام حسين عليه السلام .
دعوت اشك با زيان است ، با قلم نيست ، دعوت اشك دعوت با دل است ، دعوت كننده دل است و دعوت شونده دل .
داعى و مدعو، در اشك يكى است و ميان آن دو اتحاد برقرار است اتحاد داعى و مدعو تاثير را چند برابر مى كند، چون دو گانگى و بيگانگى در ميان آن دو نيست هر دو يكى هستند، و دو تا نيستند، دعوت پذير اشك ، دعوت را آزادى مى پذيرد نه اسير زور است و نه گرفتار زر، دعوت با زور، دعوت با زر، آزادى ندارد، انسان ساز نيست .
انسان سازى دعوت وقتى است كه با زور و زر همراه نباشد انسان شدن وقتى است كه طمعى و ترسى در كار نباشد،و دعوت پذير، آزادى عمل داشته باشد بتواند به دعوت رو كند و بتواند به دعوت پشت كند اين وقت است كه دعوت نتيجه مى دهد و انسان مى آفريند.
اشك ، حس كنجكاوى ، را بر مى گزيند، و پرسش هاى پى در پى مى آورد.
حسين عليه السلام كه بود؟ قاتلش كه بود؟ چرا كشته شد؟ چه مى خواست ؟ راضش چه بود؟از مشخصات حسين عليه السلام مى پرسند و از مشخصات قاتل امام حسين عليه السلام .
پاسخ اين پرسش ها، دل تيره را روشن مى سازد و دل غافل را هشيار مى كند.
شهيدانى كه براى امام حسين عليه السلام گريستند  
گريه زبان دل است و از مهر بر مى خيزد گريه مرهم دل هاى سوخته و داروى دردمندان است دلى كه مهر ندارد، دلى كه سوزد ندارد، اشك ديده ندارد، دلى كه مهر مى ورزد، مى سوزد و اشك مى ريزد.
گريه ويژه انسان ها و نشانه مردمى است جانوران نمى گريند، اشك نمى ريزند، گريه از انسانيت ريشه مى گيرد، جانوران دوپايى كه اشك ندارند، از مردمى بدورند، صورت انسانى دارند و سيرت انسانى ندارند، آن كه در مردمى پيش است گريه اش بيش است .
گريه بر مظلوم ، بر ستمديدگان كمكى است به مظلوم ، گريه بر شهيد، دعوت به يارى شهيد است گريه بر غريب ، همدردى با اوست گريه بر بيچاره نخستين گام چاره اوست .
امام حسين عليه السلام سرور مظلومان است پيشواى شهيدان است ، رهبر آزادگان است برترين انسان است گريه بر امام حسين عليه السلام پيمودن راه حسين عليه السلام است پاسخ به دعوت امام حسين عليه السلام است ، كمك و يارى حسين عليه السلام است حسين عليه السلام زنده است دعوت مى كند، يارى مى طلبد.
گريستن براى حسين عليه السلام لبيك گفتن به نداى امام حسين است .
سيف و مالك از مادر يكى بودند و از پدر و دوتا، روز شهادت شرفياب شدند و اشك ريختند واجازه نبرد خواستند.
حسين عليه السلام پرسيد:برادر زادگان من ، از چه كسى مى گرييد؟ اميد
دارم كه ساعتى نگذرد كه ديدگانتان روشن گردد.
گفتند: خداى مار را فداى تو مى كند، برخود نمى گرييم ، و بر تو مى گرييم ، چرا كه مى بينم حضرتت را دشمن از هر سو احاطه كرده و غريب مانده اى يار و ياورى ندارد، و ما بيش از يك جان نداريم كه فداى تو كرده و از تو دفاعه كنيم .
حسين عليه السلام فرمود: خداى بدين احساس شما، بدين از جان گذشتن شما كه در راه من گام بر مى داريد، بهترين پاداش را بدهد پاداشى كه شايسته پرهيزكاران باشد اجازه صادر شد سيف و مالك به سوى دشمن رو كردند ولى از حسين عليه السلام دل نمى كندند، گاه بر مى گشتند و رو به حسين كرده مى گفتند: سلام بر تو اى پسر رسول خدا!
حسين عليه السلام پاسخ مى داد: سلام بر شما باد، رحمت حق بر شما باد بركات الهى بر شما باد عشق حسين عليه السلام سر تا پاى دو برادر را فرا گرفته بود و دل هايشان از مهر او آكنده بود، از حسين به سوى حسين مى رفتند پيشواى آنها حسين بود پشتيبان آنها هم حسين بود بر سپاه يزيد تاختند هر كدام بر دگرى پيش مى جست و خود را وظيفه مند مى دانست كه از برادر حمايت كند.
جانبازى كردند دليرانه نبرد كردند و مردانه كوشيدند تا شربت شهادت نوشيدند.
سيف و مالك ، دو عموزاده بودند، ولى از يك پستان شير خورده بودند، وه چه مادرى ! وچه پسرى ! چه شير پاكى ! مادرى كه فرزند خود را سعادتمند كرد، فرزندانى كه مادر را سعادتمند كردند برادران با دوست خود، شبيب ، سه تنى از كوفه بيرون شدند به يارى حسين عليه السلام به سوى كوى شهادت شتافتند، خود را از ديده بانان يزيد نهان داشتند كوشيدند تا خود را به حسين عليه السلام رسانند و در زمره سربازان او قرار گرفتند.
شبيب از مردان دلير بود و سوابقى نيكو داشت ، در جهادهاى سه گانه پدر حسين عليه السلام جمل صفين ، و نهروان شركت داشته ، شمشير زده جانبازى كرده بود، اينك به يارى حسين عليه السلام شتافته تا زندگانى از سر گيرد و حيات جاودانى را تجديد كند.
شبيب در دفاع از نخستين حمله يزيديان ، مردانه جنگيد تا جان دادد و به شهادت رسيد و همچون دو يار باوفاى خويش سيف و مالك ، تنهايى و غريبى حسين عليه السلام را نديد هر چند حسين عليه السلام از آغاز غريب بود هنوز هم غريب است بشر بدان پايه از ترقى و تكامل نرسيده كه حسين عليه السلام را از بى كسى و غريبى بيرون كند سعادت بشر وقتى است كه اجتماع بشرى از يزيديان تهى گردتد و از حسينيان پر شود كه جهان گلستان خواهد شد. (353)
سوگوارى عمومى زمانى صورت مى گيرد، كه مادر داغديده اش فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله با جامه هاى خونين وارد محشر شود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى دخترم فاطمه وارد محشر مى شود لباس هاى خونين با اوست ، سپس به پايه اى عرش چنگ مى زند و عرض مى كند: اى جبار، بين من و قاتل فرزندم داورى كن به خداى كعبه سوگند كه به نفع دخترم داورى مى كند.
اين حديث را سيد محمود شيخانى مدنى در كتاب خود الصراط السوى بر صحت گفتار سلميان بن يسار هلالى گواه آورده است گفته سليمان چنين است : سنگى را يافتند كه بر آن نوشته بود:
لابد ان ترد القيامة فاطم
و قيمصها بدم الحسين ملطخ
ويل لمن شفعاوه خصماوه
والصور فى يوم القيامة ينفخ
ناگزير حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد عرصه قيامت مى شود در حالى كه پيراهنش به خون حسين آغشته است واى بر آن كسانى كه شفيعانشان دشمنان مدعى آنهاست و صور در قيمامت دميده خواهد شد.
نگهدارى خون و لباس مقتول ، نزد امت عرب و امت هاى ديگر اشاره به اين است كه هنوز قصاص خون خواهى نشده است دل مجروح بعد از خونخواهى اليتام كامل مى يابد.
گريه آسمان براى امام حسين عليه السلام  
از امام محمد باقر عليه السلام روايت شد (354) كه فرمود: قاتل يحيى بن زكريا (355) و قاتل حسين بن على عليه السلام هر دو ولد الزنا بودند و آسمان سرخ نشد مگر براى امام حسين عليه السلام و يحيى پيامبر عليه السلام مظلوم و تا قيامت باقى خواهد بود و در كتاب تحفة الابرار از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:
ما بكت السماء على احد الا على يحيى بن زكريا و الحسين ابن على ، و حمرتها بكاوها .
هرگز آسمان بر كسى گريه نكرد، مگر بر يحيى بن زكريا و حسين بن على و گريه آسمان سرخى آن است . .
در اين جا لازم است فرموده امام سجاد عليه السلام راجع به امام حسين عليه السلام را كه در چند مورد به حضرت يحيى پيامبر عليه السلام شباهت داشته مقدارى توضيح دهيم .
عده اى از محدثان از سيد سجاد عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود:
بيرون شديم با پدرم حسين عليه السلام پس فرمود: نيامديم در منزلى و كوچ نكرديم از آنجا مگر آن كه ياد نمود يحيى بن زكريا را و روزى فرمود كه از پستى اين جهان بود كه سر حضرت يحيى بن زكريا را و روزى فرمود كه از پستى اين جهان بود كه سر حضرت يحيى عليه السلام را هديه فرستادند براى زن زناكارى از بنى اسرائيل بعيد نيست كه تكرار ذكر امام حسين عليه السلام و يحيى عليه السلام اشاره به همين معنا باشد اما وجه شباهتى كه ميان اين دو مظلوم بوده بسيار است و ما به ذكر هشت وجه بسنده مى كنيم :
اول : آن كه همنامى بر اين كه هر دو معصوم پيش از تسميه آنها نبوده چنان كه در روايات فراوان وارد است كه نام يحيى و حضرت امام حسين عليهماالسلام را كسى پيش از اين دو مظلوم نداشته .
دوم : مدت حمل هر دو شش ماه بوده چنان كه در چند روايت وارد است .
سوم آنكه قبل از ولادت هر دو اخبار و وحى آسمانى به ولايت و شرح مجارى احوال هر دو آمد، چنان كه مشروحا در باب ولادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام است و در تفسير آيه (و حملته امه كرها و وضعته كرها ) (سوره احقاف ، آيه 46 ). محدثان و مفسران نقل كرده اند.
چهارم : گريستن آسمان بر هر دو كه در روايات فريقين در تفسير آيه (فما بكت عيلهم السماء و الارض )وارد است .
قطب راوندى روايت كرده : بكت السماء عليهما اربعين صباحا...
پنجم ، آنكه قاتل هر دو ولدالزنا بوده و در اين باب چندين روايت وارد شده بلكه از حضرت محمد باقر عليه السلام مروى است كه پيامبران را نكشد مگر اولاد زنا.
ششم : آنكه سر هر دو را در طشت طلا نهادند و براى زنان زناكاران و زنازداگان هديه بردند چنان كه در چند روايت آمده است با اين تفاوت كه سر حضرت يحيى عليه السلام را در طشت بريدند كه خون او به زمين نرسد تا سبب غضب الهى شود لكن كفاره كوفه و اتباع بنى اميه (لعنهم الله ) در اين حد نيز رعايت را از حضرت سيدالشهداء عليه السلام نكردند.
هفتم ، تكلم سر حضرت يحيى عليه السلام چنان كه در تفسير قمى است و تكلم سر مطهر سيدالشهداء عليه السلام چنان كه در جاى خود گذشت .
هشتم ، انتقام الهى براى حضرت يحيى و امام حسين عليه السلام به كشته شدن هفتاد هزار تن چنان كه در خبر مناقب است .
از تطبيق حال سيدالشهداء با حضرت يحيى عليهماالسلام معلوم مى شود سر احاديث وارد كه آنچه در امت هاى سابق واقع شده در اين امت واقع شود. (356)
تمام چشم ها روز قيامت گريه مى كنند به شدت و ناراحتى ، مگر چشمى كه براى امام حسين عليه السلام گريه كرده باشد پس آن چشم روز قيامت شاد و خندان است . (357)
آسمان چهل روز براى امام حسين عليه السلام خون گريه كرد. (358)
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه پس از كشته شدن امام حسين عليه السلام آسمان چهل روز گريه كرد سوال شد از علامات گريه آسمان ؟ فرمود: آفتاب طلوع مى كرد در حالى كه سرخ بود و غروب مى كرد در حالى كه سرخ بود. (359)
در تذكرة سبط بن جوزى از هلال بن ذكوان نقل شده كه چون حسين عليه السلام شهيد شد، دو يا سه ماه گذشت ، ديوارها را گويى خون آلوده مى ديدم از هنگام نماز صبح تا غروب آفتاب و گفت : به سفرى رفتيم ، باران بر ما باريد كه نشانه آن در جامه هاى ما مانند خون بماند. (360)
طبرسى در اعلام الورى از زهرى روايت مى كند كه گفت : به ما رسيده كه هنگام قتل امام حسين عليه السلام هيچ سنگى را بر نمى داشتند جز آنكه زير آن خون تازه بود. (361)
زمان كشته شدن حسين بن على عليهماالسلام آسمان خون مى باريد و همه چيز در نظر ما رنگ عزا و خون به خود گرفته بود. (362)
وقتى امام حسين عليه السلام كشته شد آسمان گريه كرد و گريه آسمان آن بود كه صفحه آسمان تماما سرخ شده بود. (363)
ابن سيرين گفته است : بعد از يحيى بن زكريا، آسمان بر احدى گريه نكرد و مگر براى امام حسين . (364)
آفتاب براى امام حسين عليه السلام گريه مى كند  
عيسى بن حارث روايت كرده كه چون حسين بن على عليه السلام را شهيد كردند در آن اوقات (365)تا هفت روز هر گاه نماز عصر مى گزارديم نظر مى كردى بر آفتاب كه بر ديوارهاى خانه ها تابيده بود گويى از شدت سرخى لحاف سرخ است .
او گفت : كه از زكريا بن يحيى بن عمر الطائى شنيدم كه او از يكى از محبان شنيده بود كه شمر لعين را قطعه اى طلا به دست آمده بود و در ميان اموال امام حسين عليه السلام و آن را به دختر خود داد و او به زرگر داد كه زيور بسازد چون او به كوره برد خاكستر بيرون آورد. (366)
گريه امام سجاد عليه السلام  
از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام چهل سال بر پدر بزرگوار خود گريه كرد و در اين مدت روزها روزه داشت و شب ها به عبادت قيام داشت و غلام آن حضرت هنگام افطار آب و طعام بر آن بزرگوار حاضر مى كرد و نزد آن جناب مى نهاد و عرض ‍ مى كرد: ميل بفرما اى مولاى من ، آن حضرت با گريه و ناله مى فرمود:
قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا .
چگونه آب و طعام بخورم و حال آن كه پسر رسول خداصلى الله عليه و آله را با شكم گرسنه و لب تشنه شهيد كردند .
اين جملات را مكرر مى فرمود تا آنكه طعام و آب را با آب ديده ممزوج و مخلوط مى داشت و هميشه به اين حال بود تا خداى خود را ملاقات كرد از يكى از غلامان حضرت روايت شده كه گفت : روزى امام سجاد عليه السلام به صحرا تشريف برد، من نيز از پشت سر آن جناب بيرون رفتم وقتى به آن حضرت رسيدم ديدم كه بر روى سنگ ناهموارى سر به سجده گذاشته و شنيدم گريه او را كه در سينه خود مى گردانيد، و شمردم كه هزار مرتبه اين تهليلات را در سجده خواند:
لا اله الا ا لله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا ورقا، لا اله الا الله ايمانا و تصديقا .
آن گاه سر از سجده برداشت ديدم صورت و ريش مباركش را آب ديدگانش ‍ فرو گرفته عرض كردم : اى سيد و آقاى من ، وقت آن نشده كه اندوه شما، مام شود و گريه شما كم گردد ؟
فرمود: واى بر تو يعقوب بن اسحاق ابراهيم عليه السلام (367) پيامبر و پيامبر زاده بود و دوازده پسر داشت و خداى بزرگ يكى از پسرانش را از نظر او غايب كرد از حزن و اندوه مفارق آن پسر، موى سرش سفيد شد و پشتش خميده گرديد و چمشش از بسيارى گريه نابينا شد و حال آن كه پسر وى در دنيا زنده بود ولى من با چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بيت كشته و سر بريده ديدم پس چطور حزن و من به آخر رسد و گريه ام كم شود.
روايت شده كه آن حضرت بعد از قتل پدر بزرگوارش از مردم كناره گرفت و در باديه در خانه اى كه سياه چادر گويند چند سال منزل فرمود و گاه به زيارت جدش اميرالمومينن عليه السلام و پدرش امام حسين عليه السلام مى رفت و كسى مطلع نمى شد. (368)
امام صادق عليه السلام فرمود: پس از شهادت امام حسين عليه السلام زنان بنى هاشم خضاب نكردند و روغن نماليدند و سرمه نكشيدند تا سر عبيدالله زياد رسيد و جدم امام زين العابدين آن چنان مى گريست كه اشك او محاسنش راتر مى كرد. (369)
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كس كه چون يادى از ما در نزد او شود و ديدگانش پر از اشك گردد، اگر چه اندازه بال مگسى باشد، خداوند گناهانش را بيامرزد، هر چند مانند كف دريا باشد. (370)
امام سجاد عليه السلام بر پدر بزگوارش چهل سال گريست ، وقتى ماه محرم مى آمد امام كاظم عليه السلام را كسى خندان و شاد نمى ديد تا روز عاشورا كه بر آن حضرت روز مصيبت و حزن بود. (371)
من روضه خوانى را دادند  
آقا سيد اسدالله نقل كرده اند: مجلس روضه خوانى داشتيم ، شب ختم شد، درها را بستيم ، و خوابيديم ، در خواب ديدم جلسه روضه تمام شده مردم رفته اند ولى آقايى ايستاده است خدمتش عرض كردم : آقا روضه تمام شده مى خواهيم درها را ببنديم و استراحت كنيم ، فرمود: براى كه روضه خوانديد؟
گفتم : براى امام حسين .
فرمود: مى خواهى مزد شما را بدهم ، پرسيدم شما كى هستيد ؟جوابى نفرمود دست در جيب مباركش كرد و يك عدد و ان يكاد... با يك زنجير زيبا مرحمت كرد و فرمود: اين براى خودت بعد چيز ديگرى داد و گفت : اين براى كنيز زهرا.گفتم : مقصود كيست ؟
فرمود: عيالت كه زحمت پذيرايى روضه را عهده دار بود و براى بچه ها هم دو چيز ديگر لطف فرمود: عرض كردم : خودتان را معرفى نكرديد ؟
فرمود: شما براى چه كسى روضه مى خوانديد ؟
عرض كردم : براى امام حسين فرمود: من پدرشان هستم از شادى بيدار شدم ديدم اتاق ، معطر و ان يكاد آن جا است كه هنوز زنجيرش را داريم از آن حرزها هم در ناراحتى و بيمارى بچه ها استفاده كرديم يك بار هم پسرم تصادف كرد، از بركت حرزها سالم ماند. (372)

next page

fehrest page

back page