چهره درخشان حسين بن على (ع)

على ربانى خلخالى

- ۳ -


ابراهيم فداى امام حسين عليه السلام شد  
ابن شهر آشوب در مناقب سند را به ابن عباس مى رساند كه فرمود: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و آن حضرت حسين عليه السلام را بر زانوى راست و ابراهيم را بر زانوى چپ جاى داده بود مكرر گاهى حسين و گاه ابراهيم را مى بوسيد در اين حال به رسول خدا صلى الله عليه و آله وحى رسيد و فرمود:
پيك الهى از سوى خدا بر من فرود آمد و گفت : اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: من حسين و ابراهيم را براى تو نخواهم گذاشت ، يكى را فداى آن ديگرى كن .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله چون اين كلمات را شنيد نگاهى به امام حسين عليه السلام كرد گريه اش افتاد و نگاهى هم به ابراهيم كرد و گريست .
فرمود: مادر ابراهيم كنيزكى است و چون در گذرد كسى جز من بر وى محزون نشود اما مادر حسين عليه السلام فاطمه است و پدرش على است كه پسر عمو و گوشت من و خون من است و چون درگذرد، دختر من و پسر عموى من محزون گردند و من نيز محزون شوم ، لاجرم اختيار كردم حزن خود را بر حزن ايشان هان اى جبرئيل ، مقبوض مى شود ابراهيم و من او را فداى حسين كردم ابن عباس مى گويد: پس از سه روز ابراهيم درگذشت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمود: فداى كسى شوم كه فداى او كردم پسرم ابراهيم را. (122)
محبت رسول الله صلى الله عليه و آله به حسنين عليهماالسلام  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله نشسته بود كه حسن و حسين عليهماالسلام وارد شدند حضرت به احترام آنها از جاى برخاسنت و به انتظار ايستاد كودكان در راه رفتن ضعيف بودند لحظاتى چند طول كشيد نرسيدند، رسول اكرم صلى الله عليه و آله به طرف كودكان پيش رفت و از آنان استقبال نمود آغوش باز كرد، هر دو را بر دوش سوار نمود و به راه افتاد و مى فرمود: فرزندان عزيز مركب شما چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد. (123)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليهماالسلام را بوسيد اقرع بن حابس كه ناظر مهر و عطوفت پيغمبر صلى الله عليه و آله به فرزندان خود بود عرض كرد: من ده فرزند دارم و هرگز آنها را نبوسيده ام .
حضرت در جواب فرمود: به من ربطى ندارد كه خداوند ريشه رحمت و شفقت را از قلب تو كنده است . (124)
روزى پيغبمر اكرم صلى الله عليه و آله با جمعى از مسلمين در نقطه اى نماز مى گزارد موقعى كه آن حضرت به سجده مى رفت حسين عليه السلام كه كودك خردسالى بود، به پشت پيغمبر سوار مى شد، و پاهاى خود را حركت مى داد و هى هى مى كرد، وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله مى خواست سر از سجده بر دارد او را مى گرفت و پهلوى خود به زمين مى گذارد باز در سجده ديگر و تا پايان نماز طفل مكرر به پشت پيغمبر صلى الله عليه و آله سوار مى شد يك نفر يهودى ناظر اين جريان بود پس از نماز به حضرت عرض كرد: شما با كودكان طورى رفتار مى كنيد كه ما هرگز چنين نمى كنيم !
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در جواب فرمود: اگر شما به خدا و رسول خدا ايمان مى داشتيد به كودكان خود عطوف و مهربان بوديد مهر و محبت پيغمبر عظم الشان نسبت به كودكان مرد يهودى را سخت تحت تاثير قرار داد و صميمانه آيين مقدس اسلام را پذيرفت . (125)
مردى به نام يعلى عامرى از محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله خارج شد تا در مجلسى كه دعوت داشت شركت كند جلو منزل امام حسين عليه السلام را ديد كه با كودكان مشغول بازى است طولى نكشيد رسول اكرم صلى الله عليه و آله همراه اصحاب خود از منزل خارج شد وقتى امام حسين عليه السلام را ديد دست هاى خود را باز كرد و از اصحاب جدا شد به طرف فرزند رفت تا او را در بگيرد كودك خنده كنان اين طرف و آن طرف مى گريخت و رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز خندان از پى او بود بچه را گرفت ، دستى زير چانه كودك و دست ديگر پشت گردن او گذارد لب بر لبش نهاد و او را بوسيد.
رهبر عاليقدر اسلام در حضور مردم با فرزندش چنين رفتار كرد تا علاوه بر اداى وظيفه ، مردم را در راه تربيت فرزندان به شاد كردن كودكان و بازى با آنان بيشتر متوجه فرمايد. (126)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الحسن و الحسين امامان ان قاما او قعدا.(127)
امام حسن و امام حسين عليهماالسلام هر دو امامند: اگر چه يكى قيام كند و يكى بنشيند، يعنى براى پيش رفت اسلام در برابر مخالفان قرآن و اسلام سكوت كند.
ابوهريره مى گويد: روزى پيغمبر صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليهماالسلام را بر دوشت مبارك سوار نموده بود در ميان راه گاهى حسن را مى بوسيد، گاهى حسين را مردى عرض كرد: يا رسول الله اين دو كودك را دوست دارى ؟فرمود: آرى هر كس حسن و حسين عليهماالسلام را دوست بدارد با من دستى كرده و هر كس با آنان دشمنى كند با من دشمنى كرده است .
امام حسن و امام حسين عليهماالسلام شبيه ترين مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند. (128)
ز اذان مى گويد: شنيدم از على بن ابى طالب عليه السلام كه فرمود:
الحسن و الحسين ريحاتنا رسول الله (129)
رسول خدا صلى الله عليه و آله به حسينين عليهماالسلام اشاره فرمود و گفت : اينها دو گل من هستند در دنيا.
چند حديث ديگر نيز در همين زمينه با مختصر تفاوت (130) روايت شده
است :
پيغمبر صلى الله عليه و آله گاهى به فاطمه عليهماالسلام مى گفت : حسن و حسين را بياور وقتى آنان را به خدمت آن حضرت مى برد، و آنها را به سينه مى چسبانيد و مانند گل مى بوييد. (131)
ابوهريره مى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه دهان حسن و حسين عليهماالسلام را مى مكيد چنان كه خرما را مى مكيد. (132)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله لعلى و فاطمه و حسن و الحسين : انا سلم لمن سالتم و حرب لمن حاربتم . (133)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
امام حسن و حسين عليهماالسلام خوب ترين اهل زمين هستند بعد از من و بعد از پدرشان و مادر آنها افضل روى زمين است . (134)
ترمذى از اسامه نقل مى كند: ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليهماالسلام را روى زانو خود نشانده و فرمود: اين دو نفر پسران من و پسران دخترم هستند. پروردگارا! دوست بدار اين دو را و هر كس دوست دارد اين دو را. (135)
رسول خدا صلى الله عليه و آله كام حسن و حسين عليهماالسلام را با خرما برداشته است . (136)
مناقب امام حسين عليه السلام  
مروى است از ابى حجاب كه گفت : من ملاقات كردم مردى از بنى طرى و به او گفتم :به من رسيده كه شما شنيده ايد نوحه جن را كه بر امام حسين عليه السلام مى كردند گفتم : مرا از آن خبر نمى دهى ؟شيندم كه مى گفت در نوحه اين شعر را:
مسح الرسول جبينه فله بريق فى الخدود
ابواه من عليا قريش و جده خير الجدود
مسخ مى نمود پيغمبر صلى الله عليه و آله پيشانى مبارك امام حسين عليه السلام را به بوسه و غير آن پس او را درخشندگى و نورانيت بود در گونه هاى مباركش پدر و مادرش از بزرگان قريش بودند و جد او بهترين جدها بود. (137)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: دشمنى با اهل بيت عليهم السلام دشمنى با من است .
زيد بن ارقم مى گويد: در محضر خاتم المرسلين صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بوديم كه طاهره با حسنين عليهماالسلام از منزل خويش به در آمده قصد حجره مقدس نمودند سپس اميرالمومنين على عليه السلام پشت سر آنها بيرون آمده رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرموده :
من احب هولاء فقد احبنى و من ابغض هولاء فقد ابغضنى .
آن كس كه محبت اينها را دارد مرا دوست داشته و هر كه با اينان كينه كند، با من دشمنى نموده است . (138)
زر بن حبيش گويد: از محمد بن حنيفه شنيدم كه مى گفت : در ما خاندان شش خصل است كه در هيچ كس پيش از ما نبوده و در هيچ كس بعد از ما نخواهد بود، از ماست محمد صلى الله عليه و آله سيد رسولان و على عليه السلام سيد اوصيا و حمزة سيدالشهدا و حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت و جعفر بن ابى طالب كه با دو بال زينت شده در بهشت پرواز مى كند، هر جا بخواهد، و مهدى اين امت آن كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز مى خواند. (139)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : ملعون است ، ملعون است كسى كه كور و نابيناست از فهم ولايت و دوستى اهل بيت من . (140)
خداوند عالم بهشت را به وجود حسنين عليهماالسلام زينت بخشيد  
على عليه السلام مى فرمايد: حسن و حسين عليهماالسلام در روز قيامت (141)
از دو سوى عرش به منزله دو گوشواره اند، عايشه نيز از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه بهشت عرض كرد: پروردگارا! مرا زينت كن زيرا ساكنان من پرهيزكاران و نيكوكارانند. او وحى كرد، كه آيا زينت نكردم تو را به حسن و حسين . (142)
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعى است كه جان ها همه پروانه اوست
هر كجا مى نگرم نور رخش جلوه گر است
هر كجا مى گذرم جلوه مستانه اوست
هر كس ميل سوى كرب و بلايش دارد
من ندانم كه چه سرى است كه در خانه اوست
رسول اكرم صلى الله عليه و آله بدن امام حسين عليه السلام را به چشم تشبيه كرده است !
ابوهريره مى گويد: روزى در حضور پيغمبر صلى الله عليه و آله
با جمعى از زيادى از صحابه از جمله ابوبكر و عمر فضل بن عباس و زيد بن حارثه و عبدالله بن مسعود بوديم در اين اثناء امام حسين عليهماالسلام كه تازه راه افتاده بود از در وارد شد تا چشم پيغمبر بر او افتاد او را در آغوش ‍ كشيد و صورتش را بوسيد سپس دست هاى كوچك او را گرفت و به او فرمود: حرقة ، حرقة ترق عين بقعه يعنى اى بچه كوچكم ، اى بچه كوچكم ، از زانوان من بالا بيا و حسين هم از زانوان پيغمبر صلى الله عليه و آله بالا آمد تا به روى سينه او مى رسيد و دوباره پايين مى آمد.
آن روز پيامبر اين عمل را با حسين عليه السلام بسيار تكرار كرد سپس ‍ فرمود: بدن حسين من به چشم پشه مى ماند.
آن روز مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله را كسى نفهميد، اما در اثر ترقى علم امروز با ميكرسكوپ چون به چشم پشه نظر كرده اند چشم او را سواخ سوراخ و مشبك ديده اند و متوجه شده اند كه پيغعمبر صلى الله عليه و آله مرادش آن بوده كه بدن حسين من چون چشم پشه مشبك خواهد گشت .
پس از اين مذاكرات پيغمبر دهان خود را بر دهان حسين گذاشت و او را مكيد و فرمود: خداوندا! من حسين را دوست دارم ، تو هم او را دوست
بدار. (143)
دوستى امام حسين عليه السلام واجب است  
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ بنده اى به خدا ايمان ندارد مگر وقتى كه من در نظر وى از جانش محبوب تر باشم و عترتم از عترتش و منسوبانم از منسوبانش محبوب تر باشد.
فخر رازى در تفسيرش ج 7، ص 391، مى گويد: قطعا دعا كردن براى آل محمد منصب بزرگى است و به همين جهت اين دعا در نماز خاتمه تشهد قرار گرفته است و نمازگزار مى گويد: اللهم صل على محمد و آل محمد و ارحم محمد و آل محمد . و اين گونه تعظيم درباره كسى جز آل محمد صلى الله عليه و آله ديده نشده است . همه اينها دلالت دارد بر اين كه محبت آل محمد واجب است تا آن جا كه مى گويد: اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله در پنج با آن جناب مساوى شده اند:
1- صلوات بر او و بر ايشان در تشهد،
2- سلام بر ايشان ،
3- طهارت مستفاد از آيه تطهير: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ... ) (144)
4- حرمت صدقه دادن به ايشان ،
5- لزوم حب ايشان .
كلام فخز رازى بسيار از رجال مذاهب چهارگانه اهل سنت نقل شده كه بسيارى از آنها در الغدير آمده است . (145)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ كسى ايمان ندارد تا اين كه به دوستى من اهل بيت مرا دوست بدارد. (146)
از عمر بن خطاب نقل است : آخرين چيزى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در هنگام رحلتش بدان تكلم كرد اين بود كه فرمود: بعد از من با اهل بيتم خوشرفتارى كنيد. (147)
اى بوده هميشه در تمناى حسين
اين مژده شنو زجد والاى حسين
فردوس بود جاى احباى حسين
دوزخ باشد مقام اعداى حسين
مرد شامى و امام حسين عليه السلام  
شخصى شامى به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد چشمش به مردى افتاد كه در كنارى نشسته بود توجهش جلب شد، پرسيد:اين مرد كيست ؟گفته شد: حسين بن على بى ابى طالب است سوابق عجيبى كه در روحش ‍ رسوخ كرده بود موجب شد كه ديك چشمش به جوش آيد و قربه الى الله آنچه مى تواند دشنام نثار حسين بن على عليهماالسلام كند.
همين كه هر چه خواست گفت و عقده دلش را باز كرد، امام حسين عليه السلام بدون آن كه خشم بگيرد و اظهار ناراحتى كند نگاهى پر از مهر و عطوفت به او كرد و پس از آن كه چند آيه مبنى بر حسن خلق و عفو و اغماض قرائت كرد به او فرمود: ما براى هر نوع خدمت و كمك به تو آماده ايم آن گاه از او پرسيد: آيا اهل شامى ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: من اب اين خلق و خو سابقه دارم و سرچشمه آن را نمى دانم پس از آن فرمود: تو در شهر ما غريبى ، اگر احتياجى دارى حاضريم ، كمك دهيم ، حاضريم در خانه خود از تو پذيرائى كنيم ، حاضريم تو را بپوشانيم ، حاضريم به تو پول بدهيم .
مرد شامى كه منتظر برخورد شديدى از امام بود و هرگز گمان نمى كرد با همچو گذشت و اغماضى رو به رو شود، چنان منقلب شد كه
گفت : آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته مى شد و من به زمين فرو مى رفتم و اين چنين نشناخته و نسنجيده گستاخى نمى كردم تا آن ساعت براى من در همه روى زمين كسى از حسين عليه السلام و پدرش مبغوض تر نبود و از آن ساعت بر عكسى كسى نزد من از او و پدرش محبوب تر نيست . (148)
شام در زمان خلافت عمر فتح شد نخستين كسى كه امارت و حكومت شام را در اسلام به او دادند يزيد ابى سفيان بود يزيد دو سال حكومت كرد و مرد پس از او حكومت اين استان پرنعمت به برادر معاويه بن ابى سفيان واگذار شد.
معاويه بيست سال تمام در اين استان با كمال نفوذ و اقتدار حكومت كرد.
حتى در زمان عمر كه زود حكام عزل و نصب مى شدند و به كسى اجازه داده نمى شد چند سال حكومت يك نقطه را در دست داشته باشدت معاويه در مقر خويش ثابت ماند كسى مزاحمش نشد او به قدرى جاى خود را محكم كرده كه بعدها به خيال خلافت افتاد پس از بيست سال حكومت و بعد از صحنه هاى خونينى كه به وجود آورد به آرزوى خود رسيد و بيست سال ديگر به عنوان خليفه مسلمين بر شام و ديگر قسمت هاى قلمرو كشور وسيع اسلامى آن روز حكومت كرد به اين جهات مردم شام از اولين روزى كه چشم به جهان اسلامى گشودند در زير دست امويان بزرگ شدند و همچنان به جهان كه مى دانيم ، امويان از قديم با هاشميان خصمومت داشنتد در دوران اسلام و با ظهور اسلام خصمومت امويان با هاشميان شديدتر و قوى تر شد و در آل على عليه السلام تمركز پيدا كرد.
بنابراين مردم شام از اول كه نام اسلام را شنيده و به دل سپردند دشمنى آل على عليه السلام را نيز به دل سپردند و روى تبليغات سوء امويان دشمين آل على را از اركان دين مى شمردند اين بود كه اين خلق و خوى آنها مشور بود.
ابن حجر عسقلانى در اصابه نقل كرده كه عمر در كنار كعبه نشسته بود امام حسين عليه السلام را مشاهده كرد و گفت : اين محبوترين مردم در نزد اهل زمين و آسمان است (149)
فصل ششم : اخلاق امام حسين عليه السلام  
امام حسين عليه السلام و غلام خطاكار 
يكى از غلامان (150) حضرت امام حسين عليه السلام جنايتى كرد كه موجب عقوبت گرديد فرمود او را بزنند غلام گفت : (و الكاظمين الغيظ )، امر كرد او را رها كنند باز غلام گفت : اى مولا و آقا من (و العافين عن الناس )، فرمود تو را بخشيدم باز غلام گفت ، (و الله يحب المحسنين ).
امام عليه السلام فرمود: تو را آزاد كردم براى رضاى پروردگار، آنچه به تو مى دادم دو برابر براى تو مقرر كردم .(151)
امام حسين عليه السلام و احترام به برادر  
دو يكى از بنى هاشم و ديگرى از بنى اميه با يگديگر مجادله داشتند اين گفت : قوم من بزرگوارترند و آن مى گفت : قوم من ... قرار شد هر يك نزد ده نفر از مردم قوم و طايفه ده هزار درهم به او بدهند سپس نزد حسين بن على عليه السلام رفت آن حضرت پرسيد: پيش از من به كسى مراجعه كرده اى ؟گفت : آرى به برادرت حسن فرمود: من قدرت ندارم بر عطيه سرور خود چيزى بيفزايم و او نيز صد و پنجاه هزار درهم به اين سائل داد مرد اموى با صد هزار درهم آمد كه از ده تن گرفته بود و مرد هاشمى با سيصد هزار درهم كه از دو تن گرفته بود اموى از اين تفاوت خشمگين شد، پول را به صاحبانش رد كرد هاشمى هم برگرداند، اما امام حسين عليه السلام قبول نكرد، و فرمود: خواهى بردار و خواهى بر خاك بيفكن ، ما عطاى خود را باز نمى ستانيم . (152)
امام حسين عليه السلام و عيادت بيمار  
كشى و ابن شهر آشوب از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده اند كه روزى امام حسين عليه السلام به عيادت بيمارى رفت كه تب شديدى داشت چون حضرت داخل شد تب او مفارقت كرد و آن بيمار عبدالله بن شداد ليثى بود.
گفت : راضى شدم به آنچه خداى بزرگ تو به شما داده است ، تب نيز از شما مى گريزد حضزت فرمود: خداى بزرگ هيچ چيز را خلق نكرده مگر آن كه او را امر كرده است كه ما را طاعت نمايد پس صدايى شنيدند و كسى را نديدند كه مى گفت : لبيك حضرت فرمود: آيا اميرالمومينين عليه السلام تو را امر نكرده كه نزديك نشوى مگر به كسى كه دشمن ما باشد يا گناهگار باشد كه كفاره گناه او باشى ، پس چرا نزديك اين مومن آمده اى ؟(153)
اخلاق حسنين عليهم السلام  
پير مردى مشغول وضو گرفتن بود.(154) اما شيوه صحيح وضو گرفتن را نمى دانست امام حسن و امام حسين عليهماالسلام هنگامى كه طفل بودند وضو گرفتن پيرمرد را ديدند جاى ترديد نبود، تعليم مسائل و ارشاد جاهل واجب است بايد وضوى صحيح را به پيرمرد يا داد اما اگر مستقيما به او گفته شود .
وضو تو صحيح نيست گذشته از اين كه موجب رنجش او مى شود براى هميشه خاطره تلخى از وضو خواهد داشت به علاوه از كجا كه او اين تذكر را براى خود تحقير تلقى نكند و يكباره روى دنده لجبازى نيفتد و هيج وقت زير بار نرود. اين دو طفل انديشيدند و پيرمرد مى شنيد اين يگى گفت : وضوى من از وضوى تو كامل تر است ديگرى مى گفت : وضوى من از وضوى تو كامل تر است .
سپس توافق كردند كه هر دو در حضور پيرمرد وضو بگيرند و پيرمرد حكميت كند طبق قرار عمل كردند و هر دو نفر وضوى صحيحى و كاملى جلو چشم پيرمرد گرفتند پيرمرد تازه متوجه شد كه وضوى صحيح را چگونه بايد انجام داد و به فراست مقصود اصلى دو طفل را دريافت و سخت تحت تاثير محبت بى شائبه و هوش و فطالت آنها قرار گرفت . گفت : وضوى هر دو شما صحيح و كامل است ، من پيرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمى دانم شما به حكم محبتى كه بر امت جد خود داريد مرا متبه ساختيد متشكرم . (155)
سخاوت امام حسين عليه السلام  
كمال الدين بن طلحه رحمة الله در كرم امام حسن عليه السلام قصه زنى كه براى ايشان گوسفند كشته بود بيان كرده كه هر يك از امام حسن و امام حسين عليهماالسلام او را هزار گوسفند و هزار دينار زر دادند همچنين نقل شده كه آن حضرت ميهمان را اكرام مى كرد و طالب را جود مى نمود و رعايت صله رحم مى كرد و فقير را مى نواخت و سائل را رد نمى كرد و برهنه را مى پوشاند و گرسنه را سير مى كرد و حاجت وام دار را روا مى كرد و بر ضعف رحيم بود و بر يتيم مشفق و مهربان و حاجتمندان را اعانت مى نمود و هر چه مال به وى مى رسيد - گرچه اندك بود - بر محتاجان صرف مى كرد.
معاويه چون به مكه آمد مال بسيار و لباس هاى فاخر براى آن حضرت فرستاد هيچ كدام را نپذيرفت و همه را باز پس داد. (156)
امام حسين عليه السلام و بشر خضر مى 
علامه كاشف الغطاء از مجمع البحرين نقل كرده كه امام حسين عليه السلام وقتى به كربلا رسيد زمين نينوا و غاضريه را از بنى اسد به شصت هزار درهم خريد و با آنها شرط كرد كه زوارش را به قبرش راهنمايى كرده و از آنها پذيذيرائى كنند و در قبال اين شرط زمين را دوباره پس از آن كه پولش را پرداخت به آنها واگذاشت ، از اين خبر معلوم مى شود كه همراه امام حسين عليه السلام چقدر پول بود كه مازاد آن بالغ بر شصت هزار درهم بود.
شاهد ديگر بر عظمت اين دستگاه سلطنت تا قضيه محمد بشر خضرمى است ، كه سيد بن طاووس و غيره نقل كردند كه شب عاشوار يا همان شبى كه مرگ بر دور خيمه ها مى گرديد به محمد بشر خضرمى مى گفتند: پسرت در حد رى اسير شد. : جواب داد: من نمى خواهم كه پسرم اسير باشد و من پس از آن زنده بمانم امام حسين عليه السلام سخن مرد را شنيد و به او فرمود: خدا تو را رحمت كند من بيعتم را از تو برداشتم و تو حالا آزادى ، هر طور مى توانى در آزادى پسرت بكوش .
عرض كرد: حسن جان درندگان مرا زنده نگذارند هر گاه از تو جدا بشوم ، حضرت فرمود: اين لباس ها و برده هاى يمنى را به پسرت ده كه در آزادى خود صرف كند پس به او پنج دست لباس عطا فرود كه قيمت آنها هزار دينار بود قيمت هر دست دويست دينار (صد ليره طلا ) معلوم نيست جنس اين لباس ها چه بود كه قيمت يك دست آن صد ليره مى شد و چقدر از اين نوع لباس با حضرت بود، و براى چه آنها را با خود مى برد ؟. (157)
مشاهده آثار پينه بر پشت مبارك  
شعيب بن عبدالرحمان خزاعى گويد: چون حسين بن على عليه السلام به شهادت رسيد: بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند علتش را از امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند، فرمود: اين پينه ها اثر كيسه هاى غذايى است كه پدرم شب ها به دوش مى كشيد و به خانه بيوه زنان و كودكان يتيم و فقرا مى رسانيد.
نيكى به مقدار معرفت  
يك اعرابى ، به محضر امام حسين عليه السلام آمد عرض كرد: يا بن رسول الله ذمه اى در گردن من است و قادر به اداى آن نيستم ناچار به خود گفتم كه بايد از مرد كريمى سوال نمايم و كسى كه از اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله باشد سراغ ندارم حضرت به اعرابى فرمود: من سه سوال از تو مى كنم اگر يكى را پاسخ گفتى يك سوم آن مال را به تو عطا مى كنم و اگر دو سوال را جواب گفتى دو سوم آن مال را صاحب خواهى شد، و اگر هر سه مساله را پاسخ گفتى تمام آن مال را عطا خواهم كرد.
اعرابى عرض كرد: يا بن رسول الله ، چطور مى شود كه مثل شما كه از همه جهات تكميل هستيد از من اعرابى كه بيابانى هستم پرسش كنيد ؟
امام حسين عليه السلام فرمود: (158)از جدم رسول خداصلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود :المعروف بقدر المرفة .
اعرابى عرض كرد: هر چه مى خواهى بپرس اگر بدانم جواب مى گويم و اگز ندانم از شما يادى مى گيرم و لا قوة الا بالله .
حضرت فرمود: افضل اعمال چيست ؟
گفت : ايمان به خداوند تعالى .
حضرت فرمود: چه چيز مردم را از مهالك نجات مى دهد ؟
عرض كرد: توكل و اعتماد به خداى بزرگوار.
فرمود: زينت آدمى در چيست ؟
اعرابى گفت : علمى كه با آن حلم باشد فرمود: اگر بدين شرف دست نيابد ؟
عرض كرد: مالى كه با مروت و جوانمردى همراه باشد.
فرمود: اگر اين را نيز نداشته باشد.
گفت : فقر و پريشانى كه با آن صبر و شكيبايى باشد.
فرمود: اگر اين را هم نداشته باشد.
عرابى گفت : صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند كه او شايستگى جز اين را ندارد.
حضرت خنديد و كيسه اى كه هزار دينار زر سرخ داشت به وى داد و انگشرتى به او عطا كرد كه نگين آن دويست درهم قيمت داشت .
حضرت به اعرابى فرمود: با اين زرها ذمه خود را برى كن ، و اين انگشتر را در نفقه خود صرف كن . (159)
اعرابى آن زرها را برداشت و اين آيه مباركه را تلاوت كرد: (الله اعلم حيث يجعل رسالته ).(160)
كنيز و شاخه گل  
علامه مجلسى ره از كشف الغمه روايت كرده كه انس گفت :
روزى در محضر امام حسين عليه السلام بودم كنيز آن بزرگوار آمد و گلى يك شاخه آن حضرت گذاشت حضرت فرمود: تو را آزاد كردم براى خدا من گفتم يك شاخه گل براى تو مى آوردت او را آزاد مى كنى ؟ حضرت فرمود: خداى بزرگ مى فرمايد: چون تحيت كنند شما را به تحيتى ، پس تحيت كنيد به نيكوتر از آن (161)
و تحيت نيكوتر من آن بود كه او را آزاد كنم . (162)
معلم در نگاه امام حسين عليه السلام  
عبدالرحمان سلمى به فرزند امام حسين عليه السلام سوره حمد آموخت .
وقتى كودك در حضور پدر سوره را خواند امام علاوه بر پول نقد و پارچه اى كه از راه حقشناسى به معلم طفل داد، دهان آموزگار را پرا از در كرد.
كسانى از اين همه عطا تعجب كرده درباره آن از حضرت سوال كردند امام عليه السلام در پاسخ فرمود: كجا پاداش مالى من با عطاى آموزش اين معلم برابرى مى كند (163)
يعنى خدمت آموزش سوره حمد از عطاى مالى من ارزنده تر است .
جز به يكى از سه گروه اظهار نياز مكن  
مردى از انصار از امام حسين عليه السلام حاجيى خواست امام حسين عليه السلام فرمود: اى برادر آبرويت را از خواهش كردن حضورى نگهدار و حاجتت را در نامه اى بنويس زيرا آنجه تو را شاد كند به آن عمل كنم ان شاء الله .
آن مرد نوشت : اى اباعبدالله ، فلانى از من پانصد اشرفى مى خواهد و اصرار دارد بگيرد به او بفرماييد مهلتى بدهد چون امام عليه السلام نامه را خواند به منزل رفته كيسه اى آورد كه هزار اشرفى داشت و به او فرمود:
با پانصد اشرفى وام خود را بپرداز و با پانصد اشرفى ديگر زندگى خود را اداره كن و جز به يكى از سه كس اظهار مكن : دين دار، يا صاحب مروت كه از مردانگى خود شرم دارد، و خانواده دار، كه مى داند آبروى خودت را فروختى و آن را با برآوردن حاجت تو حفظ مى كند. (164)
سخاوت از امام حسين عليه السلام بياموزيد  
امام حسين عليه السلام فرمود: درست است فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: افضل الاعمال بعد الصلاة ادخال السرور فى قلب المومن بما لا اثم فيه .
بهترين كار پس از نماز، وارد كردن شايد در دل مومن است با آنچه گناهى در آن نباشد .
امام حسين عليه السلام فرمود: غلامى ديدم خوراك خود را به سگى مى دهد.گفتم : در چنين حال غذايت را مى دهى ؟ اى فرزند رسول خدا، من غمگينم ، به شادى او شادى مى جويم براى اين كه صاحب من يهودى است مى خواهم از او جدا بشوم پس امام عليه السلام به سوى صاحبش با دويست دينار آمد يهودى گفت : غلام فداى قدمت و بستان براى غلام و مال را برگردانيد.
حضرت فرمود : مال را بخشيدم يهودى گفت : قبول كردم و به غلام بخشيدم .
حضرت فرمود: غلام را آزاد كردم وتمام مال را به او بخشيدم . همسر يهودى گفت : اسلام آوردم و مهريه ام را به شوهرم بخشيدم يهودى گفت : من هم اسلام آوردم ، اين خانه را به او بخشيدم . (165)
شعار آشنايى  
صفات كبريائى را زمردان خداآموز
زمردان خدا اوصاف ذات كبرياآموز
زسربازى سرافرازى بود آزاد مردان را
سرافرازى و سربازى زشاه كربلاآموز
حسين آسا به دفع فتنه بيگانگان برخيز
شعار آشنايى با خدا از آشنا آموز
بيا در مكتب اسلام و بشنو درس قرآن را
مروت عاطفت آزادگى احسان و فاآموز
چون نام شير مردان خدا را بر زبان آرى
نخستين بار آيين ادب را از (نوا )آموز
فصل هفتم : حديث ثقلين و سفينه  
حديث ثقلين  
قال رسول الله صلى الله عليه و آله ن انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى لن تضلوا ما ان تمسكتم بهما (166)لن يفتر قاحتى يردا على الحوض .
حديث ثقلين از احاديث مسلم و قطعى است كه به سندهاى معتبر و عبارات مختلف روايت شده و سنى و شيعه به صحتش اعتراف دارند از اين حديث و امثال آن چند مطلب استفاده مى شود:
1- چنان كه قرآن تا قيامت در ميان مردم باقى مى ماند، عترت پيغمبر صلى الله عليه و آله و نيز تا قيامت باقى خواهند ماند، يعنى هيچ زمانى زمين از وجود امام و رهبر حقيقى خالى نمى شود.
2- پيغبمر اسلام صلى الله عليه و آله با اين دو امانت بزرگوار تمام احتياجات علمى و دينى مسلمين را تامين كرده واهل بيتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمين معرفى كرده ، اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است .
3- قرآن و اهل بيت نبايد از هم جدا شوند و هيچ مسلمانى حق ندارد، علوم اهل بيت اعراض كند و خودش را از ارشاد و هدايت آنان بيرون نمايد.
4- مردم اگر از اهل بيت پيروى كنند و به اقوال آنان تمسك جويند گمراه نمى شوند و هميشه حق در نزد آنهاست .
5- همه احيتاجات دينى مردم نزد اهل بيت موجود است هر كس از آنها پيروى كند گمراه نمى شود و به سعادت حقيقى نايل مى گردد، يعنى اهل بيت از خطا و اشتباه معصومند و با همين قرينه معلوم مى شود كه مراد از اهل بيت و عترت تمام خويشان و اولاد پيغمبر صلى الله عليه و آله نيست ، بلكه افرادى هستند كه از جهت علوم دين كاملند و خطا و عصيان در وجودشان راه ندارد تا صلاحيت رهبرى داشته باشند. و آنها عبارتند از على بن ابى طالب و يازده فرزندش (167) كه يكى پس از ديگرى به امامت منصوب شدند، چنان كه در روايت نيز به همين معنا تفسير شده است از باب نمونه : ابن عباس مى گويد: به رسول اكرم صلى الله عليه و آله گفتم : خويشان شما كه دوست داشتن آنها واجب است كيانند ؟ فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام . (168)
جابر مى گويد:رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا ذريه هر پيغمبر را در صلب خودش قرار داده ولى ذريه مرا در صلب على عليه السلام قرار داد .(169) بر وجوب تمسك به ثقلين در روايات سنى 39 حديث ذكر شده است . (170) بر وجوب تمسك به ثقلين در روايات شيعه 82 حديث ذكر شده است . (171)
حديث عترت مشتمل بر هشت فضيلت براى ائمه اطهار عليهماالسلام
حديث عترت كه از نظر شيعه و سنى متواتر است و در صحت آن ترديد نيست دلالت بر چند فضيلت بزرگ براى ائمه اطهار علهيم السلام دارد:
1- اهل بيت عصمت پس از پيغمبر صلى الله عليه و آله بهترين مرد هستند.
2- همه مردم به وجود آنها نيازمندند ولى آنان از همه مردم بى نيازند.
3- دلالت بر عصمت و طهارت آنان دارد .
4- ائمه اطهار عالم به تمام علوم قرآن هستند.
5- آنها از جانب خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله خليفه و جانشين آن حضرت هستند.
6- امامت و پيشوايى منحصر در آنهاست .
7- براى راه يافتن تنها بايد دست به دامان آنها زد و از آنان مدد خواست .
8- تا روز رستاخيز زمين از وجود آنان خالى نخواهد بود. (172)
حديث سفينه  
اين حديث را نيز بيشتر محدثان اهل سنت در صاح و مسانيد خود به طرق مختلف و متعدد آودره اند، چنان كه به مستدرك حاكم (ج 3، ص 151 ) و نيز به اواسط طبرانى به نقل از اربعين نبهانى (ص 216 ) مى توان مراجعه كرد و به بخشى از اسناد و ماخد حديث دست يافت . و اينك متن حديث ن
عن رسول الله صلى الله عليه و آله ن الا ان مثل اهل بيتى فيكم مثل سفينه نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق و هوى . (173)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اهل بيت من در ميان شما و براى شما امت مانند كشتى نوح است كه هر كس آن را سوار شد، نجات پيدا كرد و هر كس از آن كناره گرفت هلاك گرديد.
عترت و اهل بيت در رديف قرآن به عنوان يكى از دو بازمانده پيغمبر صلى الله عليه و آله و مرجه مسلمين و كشتى نجات و رهنما و ناخداى امت معرفى شده اند پس بر امت اسلامى واجب است اهل بيت را پيشوا و مقتدا بشمرند و از آنها معالم دين خود را اخذ كنند.
گزارشى جالب از باستان شناسان شوروى درباره لوح كشتى نوح نبى حضرت سليمان عليهما السلام استمداد حضرت سليمان عليه السلام به پنچ نور الهى
در جنگ جهانى اول (1916م ) هنگامى كه عده اى از سربازان انگليسى در چند كيلومترى بيت المقدس مشغول سنگرگيرى و حمله بودند، در دهكده كوچكى به نام اونتره يك لوح نقره اى پيدا كردند كه حاشيه اى به جواهرات گرانبها مرصع و در وسطش خطوطى به حروف طلايى نگارش ‍ يافته بود. و چون آن را نزد فرمانده خودميجراى اين گريندل بردند هر چه كوشيد نتوانست از آن چيزى بفهمد، ولى دريافت كه اين نوشته به زبان بيگانه و بسيار قديمى است .
سرانجام اين لوح دست به دست گرديد تا به دست سرپرسست ارتش ‍ بريتانيا ليفتونانت و گلدستون رسيد و ايشان هم آن را به دست باستان شناسان بريتانيا سپردند.
پس از پايان جنگ (1918م ) درباره لوح مذكور به تحقيق و بررسى پرداختند و كميته اى تشكيل دادند كه اساتيد زبان هاى باستانى بريتانيا، آمريكا، فرانسه ، آلمان و ديگر كشورهاى اروپايى عضو آن كميته بودند.
پس از چند ماه بررسى و تحقيق درسوم ژانويه 1920 م معلوم شد كه اين لوح مقدسى است به نام لوح سليمان و سخنانى از حضرت سليمان عليه السلام را در بردارد كه به الفاظ عبرانى قديم نگارش يافته و ما اكنون خود الفاظ را با ترجمه اش در اين جا مى آوريم . (174)
از راست به چپ خوانده شود

زبان عبرانى هم مانند ساير زبان ها دگرگونى يافته و حروف آن بسيار متحول شده چنان كه طبق گفته محققان و اساتيد زبان هاى باستانى ، حروف تهجى آن در زمان حضرت سليمان عليه السلام از راست به چپ بدن صورت بوده است :
اما اكنون از چپ به راست بدين صورت است :

اما در اين زمان از چپ به راست بدين صورت است . (175)

و اينك ترجمه لوح سلميانى :
الله
احمد ايلى
حاسن با هتول حاسين
ياه احمد! مقذا يعنى اى احمد! فريادم رس
يا ايلى ! يعنى يا على ! مرا مدد فرماى
يا باهتول ! يعنى كاشئى يعنى اى بتول ، نظر مرحمت فرماى
ياه حاسن ! ضو مظع يعنى اى حسن ! كرم فرماى
ياه حاسين ! با رفو يعنى يا حسين ! خوش بخش
امو سليمان صوه عئجب زالهلاد افتا يعنى اين سلميان اكنون به اين پنج بزرگوار استغاثه مى كند.
بذت الله كم ايلى يعنى و على قدرت الله است .
اعضاى كميته چون بر مضمون نوشته لوح مقدس اطلاع يافتند هر يك با ديده تعجب به ديگرى نگريستند و انگشت حيرت به دندان گزيدند و پس ‍ از تبادل نظر قراد ، شد كه لوح در موزه سلطنتى بريتانيا نگهداى شود.
اما چون اين خبر به اسقف اعظم انگلستان (BISHOP lord) رسيد، فرمان محرمانه اى به كميته نوشت كه خلاصه اش اين است :
اگر اين لوح درموزه گذاشته شود و در ديدگاه مردم قرار گيرد، اساس ‍ مسحيت متزلزل خواهد شد و سرانجام خود مسيحيان جنازه مسيحيت را بر دوش بلند كرده و در قبر فراموشى دفن خواهند كرد از اين رو بهتر است كه لوح مذكور را در راز خانه كليساى انگلستان گذارده شود و جز اسثقف و اهل سر كسى آن را نبيند. (176)
كسانى كه اين لوح را ديدند و بينشى داشتند، گرايشى عجيب ، به اسلام پيدا كردند و همان وقت ميان دو نفر از دانشمندن به نام وليم و تامس ‍ درباره لوح گفت و گوهايى شد كه به اسلام آوردن هر دو انجاميد. سپس ‍ وليم ، كرم حسين ، و تامس فضل حسين ناميده شد. (177)
اهل بيت عليهم اسلام كشتى نجاتند
سالك راه حق بيا ، نور هدا زما طلب
نور بصيرت از در عترت مصطفى طلب
دم به دم گوش هوش مى فكند اين سروش
معرفت از طلب كنى از بركات ماه طلب
هست سفينه نجات عترت و ما خدا خدا
دست در اين سفينه زن دامن ناخدا طلب
خسته جهل را بگو هرزه مگرد كو به كو
از بر ما شفا بجو از در ما دوا طلب . (178)
پنج نور الهى در كشتى نوح عليه السلام  
در ژوتيه 1951 م گروهى از دانشمندان معدن شناس روسى براى معدن يابى ، مشغول زمين كاوى بودند كه ناگهان به تخته چوب هايى پوسيده برخوردند و پس از كاوش بيشتر معلوم شد كه آن جا چوب هاى بسيارى در زير زمين وجود داشته كه كه گذشت زمان ، آنها را كهنه و پوسيده ساخته از علايمى دريافتند كه بايد اين چوب ها غير عادى مشتمل بر راز نهفته اى باشد.
اين بود كه با دقت كامل زمين را شكافتند و در نتيجه اى تخته چوب هاى پوسيده و چيزيهايى ديگرى از آن جا در آوردند و در آن ميان ، تخته چوبى به شكل مستطيل يافتند كه همه را به حيرت انداخت ، زيرا بر اثر گذشت زمان كهنگى و پوسيدگى به تمام چوب ها راه يافته بود جز اين تخته چهارده اينچ (179) طول و ده اينج عرض داشت و حروفى چند بر آن نقش بسته بود.
دولت روس براى بررسى درباره اين تخته چوب در 27 فوريه 1953 م كميته اى تشكيل داد كه اعضاى آن باستان شناسان و استادان زبان هاى باستانى بودند و ما اكنون نام و عنوان آنان را در اين جا مى آوريم :
1- سولى نوف ، استاد دانشگاه مسكو (بخش زبان ها )
2- ايفاهان خينو، استاد زبان هاى باستانى در دانشكده رچاينا
3- ميثائن لوفارتگ ، رئيس اداره باستانى شناسى
4- تانمول گورتن استاد زبان در دانشگده كيفرو
5-دى راكن عتيقه شناس و استاد دانگشاه لنين
6- ايم احمد كولاد، ناظم اداره تحقيق زتكومن
7- ميجر كولتوف ، (180) ناظر دفتر تحقيقات دانشكده استالين
سرانجام پس از هشت ماه تحقيق و كاوش ، اسرار آن تخته چوب براى كميته كشف معلوم شد كه اين تخته چوب از كشتى نوح عليه السلام است كه براى تمين و مدد خواهى بر آن نوشته و بر كشتى نصب كرده است .
در وسط تخته چوب يك تصوير پنجه نمايى وجود داشت كه عبارتى چند به زبان سامانى (181) بر آن نگاشته بر آن نگاشته بود و ما اكنون آن تخته را در ديدگاه خوانندگان محترم قرار مى دهيم تا تصوير و نوشته ها را چنانكه در زمان حضرت نوح عليه السلام بوده مشاهده كنند:
از راست به چپ خوانده مى شود

كميته تحقق پس از هشت ماه فكر و دقت و زحمت نوشته مذكور را خواندند و به حروف روس درآوردند (182) بدين صورت :
حروف بالاى پنجه :

حروف زير پنجه :

سپس استاد زبان شناس بريتانيا maks .f . n .mr الفاظ مذكور را به انگليسى چنين ترجمه كرد:

O. Mygod My Helper. Keep My Hand
:With Mercy Andwithyour Holybodies
Mohamad. Alia. Shabbir.
Fatema.
They All Are Biggests And Honou_
rables.
Theworld Established For Them.
Help Me By Their Names.

اى لطف خدا من !اى مدد كار من !
به لطف و مرحمت خود و به طفيل و ذوات مقدس محمد، ايليا، شبر، شبير، و فاطمه عليهم السلام دست مرا بگير، اين پنج وجود مقدس از همه با عظمت تر و واجب الاحترام هستند و تمام دنياى براى آنان بر پا شده است .
پروردگارا به واسطه نامشان مرا مدد فرماى .
تو مى توانى همه را به راه راست هدايت نمايى (183)
دشمنان اهل بيت عليهم السلام بخوانند!  
كتاب (ادريس ص 514 و 515 چاپ لندن به سال 1895 )به زبان سريان : اگر اينها نبودند من تو را (خطاب به آدم عليه السلام ) نمى آفريدم و نه آسمان و نه زمين و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را عرض كردم پروردگارا، نام اينها چيست ؟
به آدم خطاب رسيد: به ساق عرض بنگر، چون نگريستم ديدم اين پنج نام مبارك نوشته : (پارقليطا (محمد )، و ايليا (على )، طليه (فاطمه ) شبر ( حسن )، شبير (حسين ) پس مخلوقات مرا تسبيح كنيد كه نيست خدايى جز من و محمد صلى الله عليه و آله فرستاده من است . (184)
مثل اهل بيت عليهم السلام مثل كشتى نوح است
شيعه با اقتدا به اهل بيت كتاب و سنت عمل كرده است پيروان اهل بيت ميان خود و اسلام ديوارى به وجود نياورده و به شخصى بيگانه از اسلام رو نكرده و اشخاصى را كه اسلام آنها را مقتدا و امام نساخته امام نساختند. (185)
بلكه به كسانى رو كرده اند كه بنيان گذار شريعت فرمان داده پس نام شيعه مرز و حايلى ميان آنها و اسلام نيست ولى بر حنيفه و مالكيه شافعيه و حنبليه و ديگر فرق اسلام است كه اين ديوارها را از ميان خود و اسلام بردارند ميان خود و اسلام ابوحنيفه و مالك بن انس و محمد بن ادريس شافعى و احمد بن حنبل و ابوالحسن اشعرى را فاصله و حايل نسازند، اين فقيهان و محدثان و متكلمان مانند ديگر فقيهان و محدثان و متكلمان اسلامى بودند نه بيش .
حدود سه قرن اول اسلامى از اين مذاهب در ميان نبود زيرا ابوالحسن اشعرى در 270 هجرى متولد و حدود 335 درگذشت و احمد بن حنبل در 164 متولد به سال 241 وفات يافت و نيز در سال 95متولد و در 175 وفات يافته و ابوحنيفه متولد به سال 70 و متوفا به سال 150 است .
اما لزوم اقتدا به اهل بيت و اعتراف به امامت و ولايت و ناخدايى آنها (مساوى است با تشيع )نه فاصله زمانى از اسلام نه از متن اسلام بيگانه است . (186)
ابن عباس مى گويد: پيغمبر فرمود: مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است كه هر كس در آن سوار شد نجات يافت و هر كه تخلف نمود غرق شد.
علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان بعد از نقل حديث مزبور از كتب علامه از جمله ذخائر القبى (ص 20 ) الصواعق المحرقه ، تاليف ابن حجر، (چاپ قاهره ، ص 150 و 84 )تاريخ الخلفاء،تاليف سيوطى ( ص 307 )، نور الابصار، تاليف شبلنجى ، (چاپ مصر، ص 114 ) مى گويد: غاية المرام (ص 237 )حديث مذكور را به يازده طريق از عامه و هفت طريق از خاصه نقل كرده است . (187)
در بعضى از كتاب هاى تاريخ گفته شده است از طريق شيعه نه حديث به اين مضمون نقل شده است .

next page

fehrest page

back page