با کاروان نور

استاد حسين انصاريان

- ۴ -


حنظلة بن اسعد شباسى

حنظله ، از جوان مردان روزگار و شجاعان نامدار ، و از انسان هاى برجسته بود .

ارباب رجال و مقاتل و محدثين ، نام نامى و اسم گرامى و نورانى او را زينت كتاب هاى خود كرده اند ، و او را از بزرگان كم نظير شيعه به شمار آورده اند ، و وى را به شجاعت و فصاحت زبان ، و قرائت قرآن ستوده اند .

او در دلِ فتنه و ناامنى ، و جوّ ارعاب و وحشت ، و فضاى جاسوسى و ترس ، خود را از كوفه به كربلا رسانيد ، تا با دفاع از دين و اهل بيت (عليهم السلام) گوى سعادت دنيا و آخرت را به دست آورد .

حنظله از جمله كسانى است كه حضرت حسين (عليه السلام) او را براى گفتگو با سردار سپاه دشمن ، ابن سعد عنيد ، گسيل داشت .

در كتاب شريف منتهى الآمال آمده : حنظله قَدّ مردى برافراشت و پيشاپيش امام ايستاد و در حفظ و نگهدارى آن حضرت ، خود را سپر تير و نيزه و شمشير ساخت ، و هر زخم شمشير و سنانى كه به قصد امام مى رسيد آن را عاشقانه به جان خود مى خريد ; و همى ندا در مى داد كه :

اى قوم ! من مى ترسم بر شما همانند آن عذاب هايى كه بر امت هاى گذشته وارد شد وارد شود ، و مانند عذاب هاى قوم نوح و عاد و ثمود ، و آنان كه پس از ايشان راه كفر و انكار گرفتند بر شما نازل گردد ، من بر شما از روز قيامت مى ترسم ، روزى كه از صحراى محشر رو به دوزخ گردانيد و شما را از عذاب الهى نگاه دارنده اى نباشد .

اى قوم ! حسين را مكشيد كه خدا شما را به سبب عذاب ، مستأصل و هلاك كند .

مطابق برخى از روايات ، حضرت حسين (عليه السلام)فرمود :

اى حنظلة بن اسعد ! خدا تو را رحمت كند . بدان كه اين گروه مستوجب و مستحق عذاب شدند . تو اينان را به سوى حق دعوت كردى ولى آنان از پذيرش دعوتت امتناع كردند ، و بر تو و يارانت تاختند و به تو و اصحاب تو ناسزا گفتند .

حنظله گفت :

فدايت شوم سخن به صدق گفتى ، آيا من به سوى پروردگارم نروم ، و به برادرانم ملحق نشوم ؟

حضرت فرمود :

چرا اى حنظله ! شتاب كن و به سوى آنچه از جانب حق برايت مهيا شده برو كه از دنيا و آنچه در دنياست بهتر است . آرى ، برو به سوى سلطنتى كه هرگز كهنه نشود و زوال نپذيرد .

پس حضرت را وداع كرده و گفت :

اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أبَاعَبْدِاللّه ! صَلّى اللّهُ عَلَيْكَ وَعَلى أهل بَيْتِكَ وَعَرَّفَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ فِي الْجَنَّةِ .

حضرت حسين دعاى حنظله را آمين گفت ، سپس حنظله به ميدان شتافت و سر در راه جانان داد و جان به جان آفرين از طريق شهادت تسليم كرد .

مردى با بصيرت از قبيله خزيمه

در مقتل ابومخنف آمده : عمر سعد مردى از قبيله خزيمه را به رسالت نزد حضرت حسين (عليه السلام)فرستاد كه به آن حضرت بگو : قصد تو از آمدن به اين سرزمين چيست ؟

آن مرد تا كنار خيمه امام آمد ، حضرت به يارانش فرمود : او را مى شناسيد ؟

گفتند : آرى ، وى اهل خير و صلاح است و جاى شگفتى است كه در چنين موقعيتى شنيع و فظيع و خطرناك و پر فتنه پيدا شده است .

حضرت فرمود : از او بپرسيد چه مى خواهد ؟

به او گفتند : چه قصدى دارى ؟

گفت مى خواهم خدمت حضرت حسين برسم .

زهير بن قين گفت : سلاح خود را زمين بگذار و وارد شو .

گفت : اطاعت مى كنم . سلاحش را بر زمين گذاشت و وارد شد . پس از سلام به محضر حضرت حسين (عليه السلام) ، دست و پاى آن بزرگوار را بوسيد و گفت : مولاى من ! چه چيز شما را به اين صحرا كشانيد ؟

حضرت فرمود : نامه هاى شما مردم كوفه كه پى در پى فرستاديد .

گفت : پسر پيامبر ! مردمى كه به سوى شما نامه فرستادند امروز از خواص ابن زيادند .

حضرت فرمود : برگرد و صاحب خود را از آنچه شنيدى خبر ده .

گفت : مولاى من ! كدام عاقل و خردمند بهشت را مى گذارد و آتش دوزخ را انتخاب مى كند ، به خدا سوگند از تو جدا نمى شوم تا جانم را فدايت كنم .

حضرت فرمود :

وَاصَلَكَ اللّه كَمَا وَاصَلْتَنَا بِنَفْسِكَ .

خدا تو را از مقربين قرار دهد چنان كه با همه وجودت با ما پيوند برقرار كردى .

سعيد بن عبداللّه حنفى

كتاب هاى رجال و تاريخ و مقاتل از سعيد به عنوان انسانى شايسته ، شيعه اى كامل ، جوانمردى وفادار و عبدى صالح ياد كرده اند .

شب عاشورا هنگامى كه امام پس از خطبه معروفش فرمود : تاريكى شب شما را فرو پوشانده ، برخيزيد و برويد و خود را از اين مهلكه برهانيد .

سعيد بن عبداللّه از جاى برخاست و گفت :

اى پسر پيامبر ! به خدا سوگند ما دست از يارى ات بر نداريم و تو را رها نكنيم ، تا خدا بداند كه ما وصيت پيامبر را در حق ذريه اش حفظ كرديم ، به خدا سوگند اگر بدانم كشته مى شوم سپس زنده مى گردم ، آنگاه به آتش سوخته خواهم شد و خاكسترم را بر باد مى دهند و هفتاد بار با من چنين كنند از تو جدا نخواهم شد تا جانم را فدايت كنم . چگونه از تو جدا شوم در حالى كه يك بار كشته شدن بيشتر نيست و پس از آن كرامت و عزت سرمدى و نعمت ابدى است ، نعمتى كه هرگز براى آن زوال و فنايى نمى باشد !

سعيد به صورتى ويژه شهيد شد ، و آن به هنگام ظهر عاشورا بود كه امام با ياران باقى مانده به نماز جماعت ايستادند ولى دشمن شروع به تيراندازى كرد . سعيد پيش روى امام خود را سپر قرار داد ، و از هر طرف تير آمد ، او از آن تير استقبال كرد ، و به سر و صورت و سينه و دست و پا نمى گذاشت تيرها به حضرت اصابت كند ، و در حال خريدن تيرها به بدن مى گفت :

خدايا ! اين قوم را چون قوم عاد و ثمود لعنت كن .

پروردگارا ! سلام مرا به پيامبرت برسان ، و به او ابلاغ كن كه من از درد زخم هايى كه به سبب تيرهاى دشمن به بدنم رسيد چه ديدم و چه كشيدم .

خدايا ! من از اين كه بدنم را سپر اين همه تير قرار دادم قصدى جز پاداش و ثواب تو در يارى فرزند پيامبرت نداشتم .

هنگامى كه قدرت و توانايى از سعيد برفت و بر زمين افتاد ، روى به حضرت حسين نمود و گفت : يا بن رسول اللّه آيا من به عهدم وفا كردم ؟ حضرت فرمود آرى تو پيشاپيش من به سوى بهشت مى روى .

سويد بن عمرو

شيخ طوسى ، آن فقيه و رجالى بزرگ و استاد بسيارى از فقها در كتاب رجال خود سويد را از اصحاب حضرت سيد الشهداء شمرده است .

علامه سماوى در ابصارالعين از طبرى روايت مى كند كه : سويد پيرمردى شرافتمند و عابد و بسيار نمازگزار بود ، و از نظر شجاعت انسانى فوق العاده و در جنگ ها تجربه زيادى آموخته بود . روز عاشورا پس از شهادت بشر بن عمرو حضرمى به سوى دشمن تاخت و جنگى نمايان كرد تا جراحت زيادى برداشت و به رو در خاك در افتاد . دشمن خيال كرد او شهيد شد وى را رها كردند تا وقتى شنيد دشمن عربده مى كشد كه حسين (عليه السلام) به شهادت رسيد ، او كاردى نزد خود پنهان كرده بود با همان كارد تا جايى كه توان داشت كنار بدن حضرت حسين جنگيد و از حريم قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) دفاع كرد . دشمن بر او تاخت و وى را محاصره كرد تا به ضربت اسلحه عروة بن بكار و زيد بن ورقا به شرف با عظمت شهادت نايل شد و به جهانيان اين درس را داد كه هيچ زمانى براى دفاع از حق دير نيست و هيچ گاه انسان بازنشسته از مسئوليت نمى شود !

عبداللّه بن عمير

مامقانى گويد : عبداللّه بن عمير مكنّى به ابووهب ، مردى دلاور و شجاع و در شهر كوفه نزديك بئر الجعده كه در قبيله هَمْدان است منزل داشت و همسرش از قبيله بنى نمرين قاسط بود .

روزى از خانه بيرون شد ، مشاهده كرد سپاهى انبوه و لشگرى فراوان به طرف نخيله ، سان مى دهند . پرسيد اين لشگر براى چيست و عزم كجا دارد و به جنگ چه كسى عازم است ؟

گفتند عازم كربلا براى جنگ با حسين (عليه السلام)هستند .

عبداللّه گفت : به خدا سوگند من بى ترديد و شك به جنگ با كفار بسيار حريصم ، و جنگ با اين قوم را كه براى ريختن خون پسر پيامبر بيرون مى روند ثوابش را كمتر از جنگ با كافران نمى دانم و به ثوابش اميدوارم .

آنگاه به خانه درآمد و همسرش را از آن ماجرا خبر داد . آن زن صالحه شايسته گفت : انديشه خوبى كردى و به فكر مناسبى افتادى ، مرا هم با خود ببر . عبداللّه شبانه با همسرش به سوى كربلا حركت كرد و شب هشتم به محضر حضرت حسين (عليه السلام)مشرف شد .

هنگامى كه روز عاشورا رسيد اول كسى كه به سوى لشگر حضرت حسين (عليه السلام)تير انداخت عمر سعد بود ، و اول كسى كه قدم به ميدان مبارزه بر ضد لشگر حق گذاشت و مبارز طلبيد يسار ، آزاد كرده پدر ابن زياد بود .

حبيب بن مظاهر و برير بن خضير خواستند به ميدان او روند حضرت حسين (عليه السلام)فرمود : شما در جاى خود باشيد . عبداللّه بن عمير پيش آمد و از حضرت رخصت ميدان رفتن خواست .

حضرت به او نظر كرد ، مردى ديد گندم گون ، بلند قامت ، داراى بازوانى قوى ، فرمود : گمان دارم كه عبداللّه ، قرين و حريف مناسبى براى اين دشمن خداست . سپس او را براى مبارزه رخصت داد .

عبداللّه به ميدان تاخت . يسار گفت : كيستى كه به مبارزه با من بيرون شدى ؟ عبداللّه خود را معرفى كرد . يسار گفت : بازگرد كه توهم كفو و حريف من نيستى حريف من حبيب يا زهير است . عبداللّه گفت : حرام زاده مگر مبارزه و جنگ به فرمان توست كه هر كه را بخواهى بيايد و هر كه را نخواهى برگردد . اين بگفت و با يك ضربت كارى ، يسار را به خاك هلاك انداخت .

اين زمان همسر صالحه و وفادارش ستون خيمه را برگرفت و به سوى شوهر شتافت و گفت : پدر و مادرم فدايت براى ذريه پاك محمد (صلى الله عليه وآله) فداكارى كن . شوهر به سوى او نظر كرد ، خواست او را به خيمه بازگرداند نپذيرفت ، او جامه شوهر را مى كشيد و مى گفت تو را رها نمى كنم تا با تو يكجا شهيد شوم .

در ابصارالعين آمده : عبداللّه چون نتوانست همسر خود را از ميدان جنگ دور كند و او را به خيام حرم برگرداند به حضرت حسين (عليه السلام) متوسل شد . امام (عليه السلام) به ميدان آمد و به آن زن شيردل فرمود : خدا شما را از جانب خاندان پيامبر پاداش خير دهد ، به سوى حرم برگرد . خداى رحمتت كند جهاد بر زنان مقرر نيست .

زن اطاعت نموده به خيمه ها بازگشت ، عبداللّه در مبارزت همى كوشيد تا شربت شهادت نوشيد .

زن وقتى از شهادت شوى خود آگاه شد به سوى كشته شوهر شتافت و بر بالين او نشست و خاك و خون از چهره اش پاك مى كرد و مى گفت : بهشت بر تو گوارا باد . من از خدايى كه بهشت را روزى تو گردانيد درخواست مى كنم كه به زودى مرا به تو ملحق سازد .

شمر به غلام خود گفت برو اين زن را به شوهرش ملحق كن . آن نابكار غدار ، و مطرود از رحمت پروردگار پيش آمد و عمودى بر فرق آن زن صالحه زد كه مغز سرش پريشان شد و همانجا جان به جان آفرين تسليم كرد !

مالك بن عبد و سيف بن حارث

طبرى مى نويسد مالك بن عبد وسيف دو برادر مادرى و پسر عمو بودند كه با شبيب بن حرث به كربلا آمدند و به لشگر حضرت حسين (عليه السلام) پيوستند .

ابومخنف مى گويد : مالك و سيف روز عاشورا در حالى كه سيلاب اشك از ديدگانشان جارى بود خدمت حضرت حسين (عليه السلام) رسيدند .

امام فرمود : شما را چه مى شود و براى چه گريه مى كنيد ؟

گفتند : پدر و مادر ما فدايتان باد ، گريه ما نه براى خود ماست كه اينك كشته مى شويم بلكه براى غربت و تنهايى توست كه در محاصره دشمن قرار گرفته ايد و كارى از دست ما براى نجات شما از حلقه اين محاصره ساخته نيست .

حضرت فرمود : من اميدوارم پس از ساعت ديگر ديده هاى شما روشن و به نعيم ابد نايل گردد ، خدا شما را پاداش خير عنايت كند ، شما با اين مواساتى كه نسبت به من داريد و به سبب سعى و كوششتان در راه خدا شايسته پاداش نيك هستيد .

سپس با يكديگر به ميدان شتافتند و در جنگ با دشمن پشتيبان هم بودند . آنگاه براى اين كه به فيض زيارت و ديدار حضرت حسين (عليه السلام) نايل شوند . به سوى خيمه برگشتند و به اين گونه به امام سلام دادند :

اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّه !

حضرت پاسخ داد :

وَعَلَيْكُمَا السَّلاَم وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكَاتُه

پس از آن به ميدان بازگشتند و آن چنان كوشيدند تا شربت شهادت نوشيدند .

مسلم بن عوسجه

كتاب هاى رجالى اهل سنت مانند اصابه ، استيعاب ، اسدالغابة ، وطبقاتو كتاب هاى رجالى شيعه اتفاق دارند كه مسلم از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله)بود . او را مردى شب زنده دار ، قارى قرآن ، شجاعى شيرافكن برشمرده اند و نامش را در كتاب فتوحات ذكر كرده اند .

او از خواص اصحاب اميرمؤمنان (عليه السلام) و ملازم ركاب حضرت در جمل و صفين و نهروان بود ، و به روايت مهيج الاحزان چندين بار قرآن را از نظر اميرالمؤمنين گذرانيد .

در زمانى كه مسلم بن عقيل به كوفه آمد ، مسلم وكيل آن حضرت در قبض اموال و خريد اسلحه و گرفتن بيعت از مردم بود . امام عصر (عليه السلام) در زيارت ناحيه مقدسه بر او سلام كرده است .

مامقانى در كتاب رجالش مى نويسد : قلم از بيان جلالت قدر و عدالت و قوت ايمان و شدت تقواى مسلم بن عوسجه عاجز و زبان ناتوان است .

هنگامى كه حضرت حسين (عليه السلام) در شب عاشورا اجازه انصراف اصحاب را داد و فرمود : من بيعت خود را از همه شما برداشتم راه بيابان را پيش گيريد و به خانه و ديار خود بازگرديد . مسلم بن عوسجه از جاى برخاست و گفت :

اى سيد و مولاى ما ! آيا ما شما را تنها بگذاريم ؟ اگر چنين كنيم فرداى قيامت در محضر عدالت جواب جدت پيامبر را چه بگوييم و چه عذرى بياوريم ؟ به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا نيزه ام را در سينه اين كافران بشكنم و تا قبضه شمشير در دست من است با اين گروه جهاد خواهم كرد . و اگر براى من اسلحه اى نماند كه به جهاد ادامه دهم با سنگ مى جنگم . به خدا سوگند دست از يارى تو برندارم تا معلوم شود كه تا زنده بودم ذريه پيامبر را حفظ كردم . به خدا سوگند اگر بدانم كشته مى شوم و دوباره زنده مى گردم ، سپس مرا مى كشند و به آتش مى سوزانند و تا هفتاد مرتبه با من اينگونه رفتار مى شود هرگز از تو جدا نشوم !

مسلم ، روز عاشورا چون شير غرّان و همچون برق خاطف و صرصر عاصف بر آن سپاه خون آشام زد و جنگى نمايان كرد ، و پنجاه تن سوار را به خاك هلاك انداخت تا از كثرت زخم و جراحت به زمين افتاد . حضرت حسين (عليه السلام) با حبيب بن مظاهر بر بالين او آمد و فرمود :

يَرْحَمْكَ اللّه يَا مُسْلِم ! فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً ) .

هفهاف بن مهند راسبى

هفهاف ، بنا به نوشته دانشمندان رجالى مردى تهمتن ، شيرافكن ، كوه كن ، نيكوسيرت و از شجاعان بصره و از مخلصين جماعت شيعه است .

هفهاف در عشقورزى به اميرمؤمنان (عليه السلام)و محبت شاه ولايت و اطاعت از اهل بيت (عليهم السلام) گوى سبقت از ديگران ربوده بود و در جنگ صفين ملازم ركاب آن حضرت بود .

پس از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) روزگارش را در خدمت حضرت مجتبى (عليه السلام) به سر رسانيد و پس از شهادت آن حضرت ساكن بصره شد . تا اين كه شنيد حضرت حسين (عليه السلام)از مكه عازم سفر عراق گرديده .

هفهاف ـ در عين اين كه بيرون رفتن از بصره سخت بود و فضاى جاسوسى و رعب و وحشت بر آن ديار حكومت داشت ـ از بصره بيرون تاخت تا عصر عاشورا خود را به كربلا رسانيد .

بر لشگر عمر سعد وارد شد و پرسيد : مولايم حسين كجاست ؟

گفتند تو كيستى و كجا بودى ؟

گفت : من هفهاف بن مهند راسبى بصرى هستم ، براى يارى حسين آمده ام .

گفتند : ما حسين را كشتيم و از اولاد و اصحاب او جز بيمارى و جماعتى از زنان و دختران را باقى نگذاشتيم ، اكنون گروهى از لشگر عمر سعد به غارت خيمه هاى حسين هجوم برده اند !

دنيا در نظر هفهاف تاريك شد و آه از نهادش برآمد ولى نگفت اكنون كه حسين (عليه السلام)شهيد شده جايى براى مبارزه من نيست ، بلكه او مبارزه را اصلى اصيل براى دفاع از حق مى دانست ، و ادامه راه حسين (عليه السلام) را بر خود از واجب ترين امور به شمار مى آورد ; به همين خاطر با ايمانى استوار و اخلاصى بى نظير براى دفاع از دين و ملحق به حضرت حسين (عليه السلام) هم چون پلنگ بر آن لشگر بى نام و پر ننگ حمله برد و از چپ و راست سر و دست پرانيد و بسيارى را به دوزخ رسانيد ، تا از همه طرف به دستور عمر سعد به او حمله شد و در محاصره قرار گرفت تا اسبش از پاى درآمد و پياده ماند . او پياده به جنگ ادامه داد تا بر اثر كثرت جراحت نزديك گودال قتلگاه به خاك افتاد و با به سر بردن پيمان به حضرت حسين (عليه السلام) پيوست .

اينان اصحاب و ياران امام بودند كه قلم و بيان از توصيف شخصيت آنان تا ابد عاجز است ، چه رسد به بيان شخصيت هايى هم چون قمر بنى هاشم ، على اكبر ، و ساير جوانان بنى هاشم و به خصوص سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) .

قمر بنى هاشم

از آنجا كه قلم شكسته اين عاجز از وصف شخصيت باعظمتى چون قمر بنى هاشم ناتوان است به ناچار به زيارت هايى كه نسبت به وجود مقدّس او از معصومين (عليهم السلام) رسيده متوسّل شده و نكات آن زيارات را براى شناخت دورنمايى از شخصيت آن حضرت يادآور مى شوم .

سلام خدا و سلام همه فرشتگان مقرب و انبياى الهى و عباد شايسته حقّ و همه شهدا و صديقين و نفوس پاكيزه و پاك در آنچه صبح و شام است بر تو اى فرزند اميرالمؤمنين !

گواهى مى دهم كه حضرت تو مقام تسليم به حقّ و تصديق به واقعيّات و وفادارى و خيرخواهى نسبت به سالار شهيدان را در حدّ كمال داشتى .

برترين جزا ، به خاطر مقام صبر و استقامت و خلوص نيّت و كمك بر برادر مظلومت ، براى تو باد .

سلام بر تو اى عبد صالح ! اى مطيع فرامين خدا و رسول حقّ و اميرالمؤمنين و امام مجتبى و حضرت حسين !

گواهى مى دهم در راه حقّ سستى نكردى ، و در احياى دين كوتاهى نداشتى ، عمر بابركت خود را در بصيرت گذراندى ، به صالحين اقتدا كردى ، و از جميع انبيا متابعت نمودى . تو در صبر و جهاد و يارى امام معصوم و دفاع از برادرت و در پاسخ گويى به دعوت حقّ و طاعت رب انسانى نيكو و بزرگوار بودى(74) .

امام سجّاد (عليه السلام) فرمود :

براى عمويم قمر بنى هاشم نزد خداوند در قيامت منزلتى است كه جميع شهدا به آن غبطه مى خورند ، و همه شهدا را آرزوى آن مقام است !(75) !

اى حرمت قبله حاجات ما   ياد تو تسبيح و مناجات ما
فخر شهيدان همه عالمى   دست على ماه بنى هاشمى
هم قدم قافله سالار عشق   ساقى عشّاق و علمدار عشق
سرور سالار سپاه حسين   داد سر و دست به راه حسين
عمّ امام و اخ و ابن امام   حضرت عباس عليه السّلام
مكتب تو مكتب عشق و وفاست   درس الفباى تو صدق و صفاست
شمع شد و آب شد و سوخته   روح ادب را ادب آموخته
آب فرات از ادب تست مات    موج زند اشك به چشم فرات
ياد حسين و لب عطشان او   وان لب خشكيده طفلان او
تشنه برون آمدى از موج آب   اى جگر آب برايت كباب
مزد تو زين سوختن و ساختن   دست سپر كردن و سر باختن
دست تو شد دست گواه خدا   خطّ تو شد خطّ امان خدا
چار امامى كه تو را ديده اند   دست علم گير تو بوسيده اند
اى به فداى سر و جان و تنت   وين ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمى پشت سر   وقت شهادت قدمى پيشتر
مدح تو اين بس كه امام زمان   حجّت حقّ مالك ملك جهان
گفت به تو گوهر والا نژاد   جان برادر به فداى تو باد
او كه به قربان برادر شود   كيست رياضى كه فدايش شود

حضرت حسين (عليه السلام)

نسبت به سالار شهيدان نيز نكاتى از زيارت حضرت را يادآور مى شوم باشد كه در آيينه اين نكات بتوانيم گوشه اى از شخصيّت حضرت را كه دريايى بى ساحل است تماشا كنيم .

سلام بر تو اى خازن و نگهبان علوم و اسرار كتاب مسطور ! اى وارث علوم تورات و انجيل و زبور !

سلام بر تو اى امين رحمان ! اى شريك قرآن ! اى نگهبان دين ! اى باب حكمت خداوند عالميان !

سلام بر تو اى باب تواضع و طاعت ! كه هركه از آن وارد شود از هر بلا ايمن است .

درود بر تو اى صندوق علم خدا ! اى محل سرّ حقّ ! اى خون خدا و پسر خون خدا !

يا ابا عبداللّه ! چون خون پاكت به زمين ريخت سرادق عرش و ارواح خلايق به لرزه آمد ، و آسمان و زمين و ساكنان بهشت و موجودات دريا و خشكى برايت گريه كردند .

گواهى مى دهم وجودت در منت هاى پاكى و از ريشه طهارت و پاكيزگى است .

تو امر به قسط و عدل فرمودى ، و به آن دو حقيقت دعوت كردى .

سلام بر تو اى بزرگ جوانان اهل بهشت ! اى آن كه رضا و خوشنودى تو و سخط و غضبت از خشنودى و غضب خداست !

سلام بر تو اى امين خدا ! حجت حقّ ! اى باب اللّه ! اى دليل به سوى خدا و دعوت كننده به اللّه ! اى آن كه حلال خدا را حلال دانستى ، و حرام حقّ را حرام حساب كردى ، نماز برپا داشتى و زكات پرداختى ، و امر به معروف نمودى و نهى از منكر كردى ، و بر اساس حكمت و موعظه حسنه به راه خدا دعوت نمودى !

سلام بر تو اى ابا عبداللّه ! اى حجّت خدا در روى زمين و شاهد و گواه حقّ بر خلق ! درود خداوند بر امام شهيد و كشته ستم و پيشواى اهل زهد و عبادت .

سلام بر امام نيكوكار ، امام راضى به قضاى حقّ ، امام پاكيزه و باتقوا ، هادى و مهدى ، اسير رنج و مصائب .

گريه بر حضرت حسين (عليه السلام)

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

مَنْ ذُكِرَ الْحُسَيْنُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدارُ جُناحِ ذُباب كانَ ثَوابه عَلىَ اللّهِ عَزَّ وَجَلْ وَلَمْ يَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ.

آن كه حسين را نزد او ياد كنند ، از ديدگانش به اندازه بال مگس اشك بيايد ثوابش بر خداوند عزّ و جل است ، و كمتر از بهشت براى او رضايت نمى دهد .

راوى مى گويد : امام صادق (عليه السلام) فرمود :

. . . مَنْ اَنْشَدَ فِى الْحُسَيْنِ بِيْتاً فَبَكى وَاَظُنُّهُ قالَ اَوْ تَباكى فَلَهُ الْجَنَّةُ .

آن كه براى حسين (عليه السلام) شعرى بگويد ، پس گريه كند ، و گمان كنم حضرت فرمود يا خود را شبيه گريه كننده سازد ، مزدش بهشت است .

امام ششم (عليه السلام) در روايتى فرمود :

مَنْ ذَكْرَهُ فَبَكى فَلَهُ الْجَنَّةُ .

آن كه حسين (عليه السلام) را ياد كند و گريه كند مزدش بهشت است .

زيارت حضرت حسين (عليه السلام)

راوى مى گويد از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم :

قَبْرُ الْحُسَيْنِ . . . رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ ، مِنْهُ مِعْراجٌ اِلَى السَّماءِ فَلَيْسَ مِنْ مَلَك مُقَرَّب وَلا نَبِىّ مُرْسَل اِلاّ وَهُوَ يَسْأَلُ اللّهَ تَعالى اَنْ يَزُورَ الْحُسَيْنَ فَفوْجٌ يَهْبِطُ وَفوْجٌ يَصْعَدُ .

قبر حسين باغى از باغ هاى بهشت است ، از آنجا محل عروج به آسمان است ، ملك مقرب و نبىّ مرسلى نيست مگر اين كه از خداوند زيارت حسين را مى خواهد ، پس دسته اى براى زيارت فرود مى آيند ، و گروهى بعد از زيارت بالا مى روند .

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

رسول خدا و على مرتضى و فاطمه زهرا و امامان (عليهم السلام) براى زائر حسين (عليه السلام)دعا مى كنند .

امام ششم (عليه السلام) به معاوية بن وهب فرمود :

. . . وَمَنْ يَدْعُوا لِزُوَّارِهِ فِى السَّماءِ اَكْثَرُ مِمَّنْ يَدْعُو لَهُمْ فِى الاَْرْض.

. . . و آنان كه براى زائران حسين در ملكوت دعا مى كنند ، بيش از دعا كنندگان در زمين هستند .

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

چهار هزار ملك غبار آلوده كنار قبر حسين هستند ، تا قيامت بر او گريه مى كنند ، سرپرست آنان فرشته ايست بنام منصور ، زائرى به جانب زيارت نمى رود مگر اين كه او را استقبال مى كنند ; و وداع كننده اى با او وداع نمى كند مگر اين كه او را مشايعت كنند ; بيمار نمى شود مگر اين كه او را عيادت مى نمايند ; نمى ميرد مگر اين كه بر جنازه اش نماز مى خوانند و پس از مرگ او برايش استغفار مى كنند(83) .

روايات و احاديث در رابطه با گريه بر حضرت و زيارت وجود مقدّس و مبارك او از طريق پيامبر و ائمه به اندازه ايست كه بيش از چند جلد كتاب است . روايات ذكر شده در اين نوشتار نمونه اى از آن روايات است كه از معتبرترين و پاكيزه ترين كتاب يعنى كامل الزيارات نقل شد .

بيست و شش امتياز اصحاب حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)

در خاتمه لازم است خوانندگان عزيز را به بيست و شش امتياز از قول امامان معصوم (عليهم السلام) در رابطه با اصحاب حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) كه در كتاب هاى زير به آن اشاره شده توجّه دهم .

بحار الأنوار ـ كنز كراجكى ـ زيارت ناحيه ـ لهوف ـ امالى صدوق ـ تهذيب ـ مناقب ابن شهر آشوب ـ مروج الذهب ـ رجال كشّى ـ معانى الاخبار ـ كامل الزيارات ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ـ تفسير ثعلبى ـ خرائج راوندى ـ علل الشرايع ـ دار السلام ـ تذكره ابن جوزى و شرح شافيه ابن فرّاس .

1 ـ آنان با همه وجود از خداوند راضى بودند و حضرت حقّ هم از آنان راضى بود .

2 ـ باوفاتر و بهتر از اصحاب تمام انبيا و ائمه بودند .

3 ـ نامشان از ازل در لوح محفوظ ، بدون كم و زياد شدن ثبت بود .

4 ـ احدى در گذشته بر آنان سبقت نگرفت ، و يك نفر بعد از آنان به مقام آنان نمى رسد .

5 ـ درجه آنان از همه شهداى اولين و آخرين بالاتر است .

6 ـ در اوج مقام زهد و عبادت بودند .

7 ـ در بلندى همّت و رفعت شأن ، نمونه نداشتند .

8 ـ دين حقّ تا قيامت به آنان نصرت يافت .

9 ـ عاشق ترين عاشقان نسبت به حضرت حسين (عليه السلام) بودند .

10 ـ خاكى كه در آن دفن شدند خاك مقدّس و مبارك و پاك قلمداد شد .

11 ـ پيش از اتفاق افتادن حادثه كربلا ، انبيا و اوليا از آن حادثه و برپا كنندگانش خبر دادند و از ياران حضرت تعبير به برادران خود نمودند .

12 ـ سادات شهدا در دنيا و آخرتند .

13 ـ شهيدان كوى حسين گويى شهيد با همه انبياى خدا هستند .

14 ـ در قيامت كنار مولايشان حضرت سيد الشهداء قرار دارند .

15 ـ از اولياء اللّه و اصفياء اللّه و اودّاء و طاهرون و ابرار و مهديّون مى باشند .

16 ـ معروف و شناخته شده در ملكوتند ، چنان كه ستاره هاى آسمان معروف اهل زمينند .

17 ـ اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنان را در زمان خود مى يافت دهانشان را مى بوسيد ، و در كنار خود به عنوان بهترين انسان ها مى نشاند .

18 ـ از شدّت عشق و شوق به شهادت از اسم تير و نيزه و شمشير تو گويى غافل بودند .

19 ـ خود حضرت حقّ به وقت شهادتشان متولّى قبض روحشان بود ، ملائكه آنان را به آب بهشت شستند ، و به طيب بهشتى حنوط كردند و بر آنان نماز گذاردند .

20 ـ پيش از شهادت به اعجاز حسينى جايگاه خود را در بهشت ديدند .

21 ـ به محض شهادت به جنّت خاص حقّ « و ادخلى جنّتى » وارد شدند .

22 ـ به وقت شهادت از دست رسول حقّ (صلى الله عليه وآله وسلم)و اميرالمؤمنين على (عليه السلام) آب بهشتى نوشيدند .

23 ـ قسمتى از خون شريفشان به هنگام شهادت به وسيله رسول الهى براى عرضه در قيامت ضبط شد .

24 ـ مباشر حفر قبور دفن اجساد مطهّرشان روح باعظمت رسول الهى بود .

25 ـ به توسط حضرت حسين (عليه السلام) به نعيم دائمه بشارت داده شدند .

26 ـ از شدّت شهامت و شجاعت ، صدق و كرامت ، درستى و فضيلت ، مورد مدح دشمن قرار گرفتند .

« والفضل ما شهدت به الاعداء »