عاشورا حماسه جاویدان

سيد محمد شفيعى مازندرانى

- ۱ -


پيشگفتار

عاشورا، نقطه عطفى است كه در تاريخ بشر، از آغاز تا انجام، مانند ندارد.

عاشورا، خورشيدى است كه درخشش آن، روز به روز بيشتر مى شود.

عاشورا، در جامعه انسانى، تجلّى عشق به اهل بيت پيامبر است كه ضامن سعادت و عامل حيات معنوى جوامع انسانى است.

عاشورا، نشان روحيه زنده ظلم ستيزى و حق محورى امّت است.

عاشورا، حيات خويش را به خون پاك شهيدانى از تبار عشق مديون است. و راز جاودانگى آن را بايد در همت بى مانند و نداى بى نظير حيات بخش و آسمانى مردى همچون «سيدالشهدا»، حسين بن على (عليهم السلام) جويا شد; حسينى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) از او با عنوان هاى: «زينت آسمان ها و زمين»، «چراغ هدايت» و نيز «كشتى نجات» نام برد.

روزى «اُبىّ بن كعب» در محضر رسول الله (صلى الله عليه وآله) بود كه امام حسين (عليه السلام) وارد شد، پيامبر (صلى الله عليه وآله) به او نگريست و فرمود:«يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، يَا زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَْرَضِينَ»(1)

أُبىّ بن كعب با تعجّب گفت: «اى پيامبر، آيا جز تو كسى زينت آسمان ها و زمين است؟»

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) پاسخ دادند:«اى اُبىّ، سوگند به خدايى كه مرا برانگيخت، حسين در آسمان ها، بزرگ تر از زمين است و در قسمت راست عرش الهى نوشته شده است:مِصْباحُ هُدى وَ سَفِينَةُ نَجاةِ».(2)

نيز فرمودند:«اَلا وَ صَلَّى اللهُ عَلَى الْباكِينَ عَلَى الْحُسَينِ»;(3)«همانا، خداوند بر عزاداران حسين سلام و درود فرستاده است!»

و ما اكنون در اين مجموعه برآنيم:

*تاريخ سازان عاشوراورهبر آن نهضتوحاميانويارانش را بهتر بشناسيم وياد وخاطره شان راگرامى بداريم و پيامشان را به نسل هاى بعد انتقال دهيم.

*آگاهى هايى درباره زندگى آن بزرگواران كسب كنيم و بكوشيم زندگى خود وجامعه مان رابا خط ومشى آنان همگون سازيم وهم كاروان آنان باشيم.

در اين راستا بايد:

1 ـ تاريخ نهضت كربلا و شرح زندگى قهرمانان آن را مرور كنيم تا افزون بر الگوپذيرى از آنان، نگذاريم حماسه عظيمشان در لابلاى تاريخ دفن شود.

2 ـ به بيان ايثار و فداكارى هاى آنان بپردازيم و هميشه از مصيبت ها و رشادت هايشان ياد كنيم.

3 ـ با ديده عبرت بين و پندپذير به آنان توجه كنيم.

4 ـ براى پرسش هاى اساسى در مورد حماسه عاشورا، پاسخ هاى منطقى ارائه دهيم.

وَ السَّلامُ عَلى مَن اتَّبَعَ الْهُدى ـ اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا بِحَقِّ عاشُوراءِ

مقدمه حضرت آيت الله العظمى فاضل لنكرانى (دام ظلّه العالى)

وقتى نگارش كتاب «حماسه عاشورا» به انجام رسيد، از استادم، مرجع عاليقدر، آيت الله العظمى فاضل لنكرانى دام ظلّه ـ تقاضا كردم مقدمه اى بر آن بنگارند كه معظم له يكى از نوشته هاى ارزشمند و پرمحتواى خود، در باره «علم امام حسين (عليه السلام) از زمان شهادتش» را در اختيارم گذاردند تا بخش هايى از آن را با عنوان «مقدمه» بياورم.

مطالبى كه در پى مى آيد، گزيده اى است از آن نوشته گرانسنگ:

تواريخ معتبر و احاديث مورد اعتماد، همگى شواهد زنده و ادّله قطعى است بر آگاهى امام حسين (عليه السلام) از شهادت خود، در سفر به سوى كوفه.

در نقل هاى معتبر و تواريخ قابل استناد و احاديث مندرج در كتب اخبار از طرق شيعه و سنى، نمونه هاى قابل اعتماد بسيارى را در اثبات اين سخن مى توان يافت:

1 ـ در كتاب «كامل ابن اثير»(4)آمده است: «عمربن عبدالرحمان، امام (عليه السلام) را از سفر به كوفه برحذر داشت. امام (عليه السلام) ضمن تشكر و ارج نهادن به تذكّرات او، فرمود:

«چيزى كه رخدادش حتمى و انجام شدنى است، تحقّق مى يابد; خواه از رأى تو سرپيچى كنم و يا سخنت را بپذيرم و از سفر به كوفه منصرف شوم.»(5)

2 ـ «مروج الذهب»(6)قصه ورود ابوبكر، عمر بن عبدالله بن حارث بن هشام، برامام و سخنان او را نقل كرده، پاسخ آن حضرت را چنين آورده است:

«پسر عمو ! خداوند به تو پاداش نيكو دهد، باور و اعتقادت درباره اين سفر، تو را رنجور مى سازد، ليكن بدان آنچه خواسته پروردگار است، همان خواهد شد.»(7)

ابوبكر از اين سخنِ امام خطر را فهميد و بى درنگ گفت: «اى ابوعبدالله. قيام تو براى خداست و نزد پروردگار ثبت و محاسبه خواهد شد (زيرا با آگاهى از خطر، اقدام به سفر كرده اى.) »

3 ـ به نقل مقتل نويسان، عبدالله بن عمر كه در مكه بود، وقتى براى وداع با امام حسين آمد، خطاب به آن حضرت گفت:«من با تو مانند يك شهيد وداع مى كنم».(8)

جاى بسى شگفت است كه بگوييم: عبدالله، پسر عمر مى دانست اين سفر، سفرِ شهادت است، امّا فرزند على و سبط پيامبر (عليهم السلام) نمى دانستند !

4 ـصاحب مجمع البحرين در ذيل واژه «كربل» مى نويسد: «روايت است كه امام حسين (عليه السلام) زمين هاى اطراف مرقد مطهرِ خود را، از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريد و به اهالى آنجا هبه كرد و شرط كرد كه زائران قبر شريفش را ميهمان كنند و مرقد وى را به آنان را نشان دهند».

5 ـ علاّمه بزرگوار سيد محسن امين جبل عاملى در «لواعج الأشجان» مى نويسد:

«عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير به محضر امام حسين (عليه السلام)(در مكه) آمدند و از آن حضرت خواستند كه از اين سفر منصرف شود، ليكن امام (عليه السلام)پاسخ منفى داد و فرمود: اين مأموريتى است از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و من چاره اى جز انجام آن ندارم.»

ابن عباس پس از شنيدن اين سخن و بيرون آمدن از محضر امام، پيوسته مى گفت:

«افسوس برحسين ! كشته شدن او قطعى است!»(9)

از اين سخن بر مى آيد كه امام مأموريت خطيرى از جانب پيامبر دارد و بايد آن را اجرا كند و چنين نيست كه دعوت مردم كوفه و نظريات كارشناسان، علّت حركتِ حسين بن على (عليهم السلام) به جانب كوفه باشد.

6 ـ مرحوم سيد محسن امين در همين كتاب(10)مى نويسد: «عبدالله پسر عمر ـ به حضور امام رسيد و پيشنهاد صلح با گمراهان را داد و آن حضرت را از جنگ برحذر داشت، امام (عليه السلام) در پاسخ وى، به پيش آمدِ صحنه هاى خونين در اين سفر اشاره كرد و فرمود: «در پستى روزگار همين بس كه سر يحيى بن زكريا هديه نابكارى از ستمگران گشت» ; يعنى، اى اباعبدالرحمان ، تاريخ تكرار مى شود و ما هم مصمّم بر پيش آمد حساب شده اى هستيم و نيز فرمود: «به خدا قسم ! من به هر پناهگاهى بروم، آن قدر پى جويى مى كنند تا بيابند و شهيدم كنند. اينان چون قوم يهود كه احترام روز شنبه را رعايت نكردند، حرمت مرا محترم نشمرده، در حقّم عصيان مى كنند. به خدا قسم ! تا خونِ دلِ مرا نريزند، دست برنمى دارند. امّا بدان كه سرانجام مردمى ستمگر برآنها حكومت خواهند كرد و آن قدر پست و بى مقدار مى شوند كه ديگر در جامعه هيچ قدر و منزلتى نخواهند داشت.

آرى، هركس سخن از شهادت گفته، امام يا تأييد كرده و يا به طور تلويح و تصريح پيشامد ناگوار در اين مسير را بيان كرده است. حال، با اين همه، شايسته است كه باز هم بگوييم آن حضرت به اميد پيروزى ظاهرى از مكه حركت كرد و تا آخرين روزهاى حيات، اين اميد پابرجا بود و تنها چند ساعت قبل از شهادت به يأس مبدّل شد؟!

شهادت امام در كربلا، در ميان اهل بيت همواره مطرح بود

زمين كربلا از 25 سال پيش از نهضت عاشورا، شاهد اشك هاى امام على (عليه السلام) است. مسجد كوفه سخنان آن حضرت به سعد وقاص را فراموش نكرده است كه عمر فرزندِ نالايق سعد ـ را قاتل فرزند عزيزش (حسين) شناساند و البته سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيش از ولادت يزيد در گوش ها طنين انداز بود. آن حضرت فرمود:

«مرا با يزيد چه كار، خداوند به او هيچ گونه بركتى ندهد. پروردگار ! او را از رحمت خود دور گردان !»; «ما لي وَ لِيَزِيد لا بارَكَ اللهُ فِيهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْ يَزِيد».(11)

آرى، داستان كربلا چيزى نبود كه بر خاندان رسالت و آنان كه به اين خاندان نزديك بودند، مخفى باشد، بلكه روايت هايى وجود دارد كه هر يك از آنها، به گوشه اى از اين رخداد پرداخته و از آن پرده برمى دارند; به طورى كه شخص متتبّع يقين و قطع پيدا مى كند كه اين حادثه را، با تمام جزئياتش، به زبان هاى مختلف و موارد گوناگون، گوشزد كرده اند.

حال چگونه مى شود چنين پيشامدى بر شخص امام حسين (عليه السلام) مخفى بماند؟!

بعضى گمان مى كنند امام حسين (عليه السلام) مصداق گفتار امير مؤمنان (عليه السلام) در جنگ صفين را كه در باره كربلا فرمود: «هيهُنا مَناخُ رِكابِهِمْ، وَ مَوْضِعُ رِحالِهِمْ، وَ هيهُنا مِهْراقُ دِمائِهِمْ، فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّد يُقْتِلُونَ بِهذِهِ العَرَصَةِ تَبْكي عَلَيهِم السَّماء وَ الاَْرض...».(12)نمى دانست و نيز آگاهى نداشت جوانانى كه امير مؤمنان (عليه السلام) به آنها اشاره كرده، چه كسانى هستند و در چه زمانى كشته مى شوند. و چون امام على (عليه السلام) با اشاره و آوردن ضمير «هم» بيان كرد، فقط در صحنه كربلا، در آن روز بود كه امام حسين خود را مصداق سخن پدر ديد، آن هم به صورت ترديد!

چه انديشه سستى! اينان درباره امام چگونه مى انديشند كه اين گونه سخن مى گويند! آيا اگر آن حضرت، امام هم نبود; بلكه فردى عادى مانند: محمد بن حنفيه اين سخنان را از پدر مى شنيد و اكنون خود را با صفوف لشكر خونخوار يزيد روبه رو مى ديد، مى توانستيم به محمد بن حنفيه نسبت ترديد بدهيم؟

اشتباه كسانى كه اينگونه مى انديشند، اينجاست كه گمان كرده اند گفتار على (عليه السلام) درباره اين حادثه در جنگ صفين، منحصر در اين يك جمله است، درحالى كه چنين نيست. على (عليه السلام) سخنان ديگرى نيز در اين زمينه فرموده و در آن آشكارا نامِ حسين (عليه السلام) را برده و از تشنگى او در وقت شهادت در زمين كربلا سخن گفته است.

علامه مجلسى (رحمه الله) در كتاب «بحارالأنوار» روايتى را از بعضى كتب معتبر نقل كرده كه: روزى على (عليه السلام) بسيار گريست، وقتى از علت گريه اش پرسيدند، فرمود: «گريه من براى پيروزى نيست; بلكه، متأسفم چرا اين فرزندم حسين كه امروز تشنه كامانى را سيراب كرد، همين سيراب شدگان (از اهل كوفه)، فردا در كربلا او را تشنه كام خواهند كشت.»

روشن است كه اين سخنِ حضرت را، تنها راوى يعنى عبدالله بن قيس نشنيد، بلكه بيشتر مردمى كه پيرامون على (عليه السلام) گرد آمده بودند، آن را شنيدند.

با اين اوصاف، آيا رواست كسى بگويد: امام وقتى به زمين كربلا رسيد، احتمال داد گفته پدرش با آن سفر قابل تطبيق باشد؟!

قصه كربلا قصه اى نيست كه محارم اين خاندان، به تمام خصوصيات و حوادث آن آگاه نباشند. در اثبات اين سخن، باز هم اوراقى از تاريخ را مرور مى كنيم:

* در كتاب «قاموس الرجال»، در ذيل نام «حبيب»، داستان ملاقات ميثم و حبيب آمده است كه در شرح حال ميثم تمّار مى توانيد آن را بخوانيد.

* طبرى از ابو مخنف نقل مى كند: امام حسين (عليه السلام) از مكه با زن و فرزند حركت كرد و اين خبر به محمد بن حنفيه (كه در آن هنگام در مدينه بود) رسيد. محمد كه در تشتى وضو مى ساخت، با شنيدن اين خبر سخت گريان شد، آن قدر گريست كه صداى افتادن قطرات اشكش در تشت به گوش مى رسيد».(13)

در اينجا اين پرسش وجود دارد كه محمد حنفيه چرا گريه مى كرد؟ اگر او هم مانند امام اميد به پيروزى داشت، نبايد مى گريست. اگر خبر تأثّرانگيز نيست و سخن از فتح و پيروزى و اميد به پيروزى ملى مردم كوفه است پس گريه براى چيست؟! آيا جز اين است كه گريه گوشزد يك پيش آمد حساب شده اى است كه محارم اين خاندان كم و بيش از آن آگاهند؟

* در كتاب «اربعين الحسينيه» آمده است كه حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: «چون امام حسين از مدينه آهنگ كوفه كرد، زنان بنى عبدالمطّلب مجلسى براى سوگوارى فراهم كردند. امام حسين (عليه السلام) چون از اين اجتماع آگاه شد، به آن مجلس رفت و فرمود: اى زنان عبدالمطلب، خدا و رسول راضى نيستند اين سِرّ ناگفتنى را فاش كنيد. شما را به خدا نوحه سرايى نكنيد. زنان هاشمى گفتند: ما اگر براى تو نگرييم، گريه خود را براى كدام مظلوم ذخيره كنيم؟ امروز مانند روز رحلت رسول خدا و على و فاطمه(عليهم السلام)و ساير دختران پيامبر است و اشك هاى ما بى اختيار جارى است».(14)

چرا زنان هاشمى محفل سوگوارى تشكيل مى دهند؟ در حالى كه حركت امام بايد زنان حرمسرا و خاندان رسالت را به سرور آورد; زيرا سخن از اميد به پيروزى و تأسيس حكومت است!

بديهى است، آنان مى دانند كه اين حركتِ امام به سوى قربانگاه است نه پيروزى و تشكيل حكومت. آنها از رسول خدا شنيده اند كه فرزند عزيزش در كربلا شهيد مى شود و با عزم امام، خاطره هاى مكنون را فاش مى سازند و هماهنگ مى گريند و با اين كارشان مى گويند: «امام در اين سفر در خون پاك خود دست و پا خواهد زد!»

امام از اين آشفتگى و آشكارسازى راز، ناراحت مى شود و مى فرمايد: «چرا سِرّ مكنون را فاش مى كنيد؟»

آنان گفتند: «اى حسين بن على، ما را از گريه بازمى دارى؟ چگونه ساكت شويم و اشك نريزيم؟!»

* * *

ممكن است كسى بگويد: چرا خود را در بن بست مى افكنيد و مى گوييد: امام آگاه بود كه سرنوشتش چيست؟ در اين صورت چرا به يك اقدام مرگبار و تهلكه آميز دست يازيد؟ چرا حادثه اى را آفريد كه در آن خود و يارانش كشته شدند و اهل بيتش به اسيرى رفتند؟

در پاسخ چنين كسى بايد گفت حسين (عليه السلام) يك رسالت تاريخى دارد كه بايد روى تاريخ را سفيد كند و آيندگان بدانند خدمتگزار اسلام كه بود و چگونه بايد باشد؟

رسالت او رسالتى بود كه از ناحيه مصلحت اسلام، در سرنوشت زندگى امام پيش بينى شده بود و تنها اين راه خواسته خداوند متعال و رسول خدا و پدرش اميرمؤمنان ـ است. از اين جهت است كه عزم راسخ حسين (عليه السلام) با سخنان امثال ابن عباس و ديگران كه در صدد منصرف كردن او بودند، متزلزل نگشت. آنها نمى دانند وظيفه حسين چيست؟ ولى امام مى داند به كجا مى رود و چه مى شود. و از چه راه بايد برنامه را پياده كند.

* * *

دقت در پاره اى از اسناد و مدارك:

1 ـ در تاريخ طبرى(15)جريان برخورد زهيربن قين با امام (عليه السلام) ، از ابومخنف نقل شده است: «زهير پس از برگشت از حضور امام حسين (عليه السلام) به ياران خود گفت: «هركدام از شما مايليد با من باشيد، بسيار به هنگام است و هركدام كه رفتنى هستيد، بدانيد اين جدايى هميشگى است.»زهير در راه برگشت از مكه مى كوشيد با امام روبه رو نشود امّا به هرحال اين اتفاق رخ داد. او در اين برخوردِ كوتاه چه ديد و شنيد! كه به خيمه آمد و با همه كسانش وداع كرد؟ آيا امام از او خواست يارى اش كند تا كوفه را تسخير كنند؟ و گفت: اگر با ما همكارى كنى آينده خوشى دارى و چون از اعيان كوفه هستى مقام بزرگى در حكومت آينده نصيب تو خواهد شد؟! اگر زهير از سخنان امام (عليه السلام) اين گونه برداشت كرده بود، پس نبايد اميد ملاقات هاى بعدى را با كسان خود قطع كند و آنان را از زندگى خرّم تر در آينده مأيوس نمايد».(16)

از رفتار زهير مى توان فهميد كه امام (عليه السلام) حقيقت امر را بر او آشكار كرده و يادآورى هايى به او نموده است. پس حسين (عليه السلام) هم مى دانست عاقبت كار چه مى شود و هم به زهير وعده نيل به شهادت در راه انجام وظيفه را داده بود. جز اين وعده و دانش امام به آينده روشن و صحنه كربلا، چيزى موجب سخنان زهير در جمع ياران خود نيست.

2 ـ در الكامل(17)دو پيشامد نقل شده است كه مجموع آن را در اينجا خلاصه مى كنيم:

الف ـ امام خبر شهادت مسلم را در «ثعلبيه» و برادر رضاعى اش (يقطر) را در «زباله» شنيد، اما هيچ ترديد و خللى در اراده و عزم راسخ او پيدا نشد و به راه خود ادامه داد.

ب ـ امام پس از شنيدن اين خبر، به ياران خود اعلام كرد: «شيعيان ما راه پيمان شكنى در پيش گرفتند و ما را تنها گذاشتند، هركس مى خواهد برگردد مانعى ندارد، ما به كمك كسى نياز نداريم».

اين اعلان عمومى براى آن بود كه همه بدانند امام به كجا مى رود و گمان نبرند كه كوفه مقصد است و حكومت كوفه در انتظار آنهاست و در پى اين اعلان بود كه گروهى، جز كسانى كه از مكه با امام همراه بودند، از آن حضرت جدا شدند.

ج ـ برگشت اين افراد و دريافت آن اخبار دردناك، در عزم راسخ امام خللى وارد نساخت و به راه خود ادامه داد تا به منزلگاه عقبه رسيد.

د ـ در عقبه نيز مرد عربى با او ملاقات كرد و وضع اسفبار كوفه را برايش گفت كه: «اگر به كوفه روى جاى پايى جز نوك نيزه ها و لبه تيز و برنده شمشيرها ندارى». و به او سوگند داد كه از تصميم خود منصرف شود .

امام فرمود: آنچه گفتى بر ما پوشيده نيست و تذكرات تو چيز تازه اى بر آگاهى هاى ما نيفزود. امّا من تصميم ديگرى دارم; زيرا اراده حق چيزى نيست كه من بتوانم در برابر آن تصميمى بگيرم; يعنى مأموريتى است كه براى انجام آن مى روم.

همه اين سخنان و اخبارِ صد در صد منطقى، در اراده امام كوچك ترين تزلزلى ايجاد نكرد و با تصديق گفتار، به راه خود ادامه داد. آيا باز هم امام از عاقبت كار ناآگاه است و با اميد به پيروزى و تشكيل حكومت ادامه سفر مى دهد؟ و به اتكاى نيروى مردم بىوفا و پيمان شكن در اين وادىِ خطرناك قدم مى گذارد؟ يا اين كه ظاهر امر جريانى است و باطن آن چيزى ديگر؟

آرى، هيچ چيز برحسين (عليه السلام) پوشيده نبود و هيچ عاملى نمى تواند موجب انصراف او گردد. بلكه بعد از گفتگو باز هم به راه ادامه مى دهد تا هرچه زودتر به ميعادگاه برسد و در محل مأموريت، انجام وظيفه كند.

3 ـ ماجراى داستان ملاقات امام حسين (عليه السلام) با چهارنفرى كه از كوفه مى آمدند، در الكامل(18)چنين آمده است: امام از وضع كوفه و از قيس بن مسهّر ـ پيام آور خود ـ پرسيدند. آنها گفتند: «قيس شهيد شد» امام با شنيدن اين خبر گريست و با حال گريان اين آيه را تلاوت كرد: " فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ... " .(19)

سؤالى كه در اينجا به ذهن مى رسد اين است كه: از اين برخورد و گفتگوها و سخنان امام و تمسك به آيه مذكور، چه چيزى برداشت و استنباط مى شود؟ پاسخى كه امام از وضعيت كوفه مى شنود يأس آور است. مردم به پيروى از اربابان نابخرد و ستمگر خود، شمشيرها را از غلاف بيرون كشيده، آماده جانبازى براى حكومت جبار يزيد و قطعه قطعه كردن اجساد پاكان روزگار، جوانان اهل بيت عصمت و شخص امام مظلوم و بى ياورند. در چنين وضعيتى اگر باز هم بگوييم كه امام به پيروزى اميد دارد، سخنى است كه هيچ عقل و منطقى آن را نمى پذيرد. امّا با همه اين ها در تصميم امام خلل وارد نمى شود. روشن است كه مطلب مهمى در پيش رواست كه امام از آن آگاه است. از اين جهت پس از خبر شهادت قيس آيه مباركه: " فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ... " را تلاوت مى كند.

منشأ اين پرسش ها و تلاوت آيه اين است كه امام براى برانداختن اين حكومت و احياى حكومت قرآنى و برنامه هاى مترقى اسلام، حركت كرد و به رسالت خويش عمل نمود.

* * *

اشاره ها

مردان الگو

تاريخ سازان عاشورا در هر عصر و مكانى اسوه هستند براى انسان هاى آن زمان. مى توان از هدايت هاى آنان راه يافت و از رهنمودهاى آنان درس گرفت.

اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: برترين انسان ها بعد از پسرم حسن، حسين است. او بعد از برادرش مظلوم و در كربلا كشته مى شود. او و اصحابش در قيامت برترين شهيدانند; «خَيْرُ الخلق، بعد ابني الحسن، ابني الحسين، المظلوم بعد أخيه، المقتول في أرض كربوبلاء، ألا و انّه و اصحابه من سادة الشهداء يوم القيامة» ;(20).[در معالى السبطين آمده است:«خيرالخلق و سيّدهم بعد الحسن، أخوه ابني الحسين»](21)

ترديدى نيست كه: امام حسين (عليه السلام) و يارانش براى همه انسان ها اسوه اند و خود آن حضرت نيزبه اين حقيقت اشاره كرده، فرموده اند:«وَلَكُم فِىَّ اُسوَةٌ»;(22)«زندگى من براى شما الگو و اسوه است.»البته آنان نه تنها براى ما كه براى انسان هاى برترِ ديگر نيز اسوه هستند.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمود:«لِي أُسْوَةٌ بِمَا يُصْنَعُ بِالْحُسَيْنِ (عليه السلام) »;(23)«آنچه حسين(عليه السلام) انجام داد، براى من نيز الگو و اسوه است.»

و نيز پدر بزرگوارش مى فرمود:«يَكُونُ لِي بِالْحُسَيْنِ (عليه السلام) أُسْوَةٌ»;(24)«اسوه من حسين(عليه السلام)است.»

و نيز در روايت آمده است كه موعود اسلام(عجّ)، روز جمعه اى(25)در روز عاشورا قيام مى كند و اين مسأله گوياى آن است كه امام حسين(عليه السلام)اسوه امام زمان(عليه السلام)نيز مى باشد. پس آن حضرت اسوه جاودانه جوامع اسلامى است.

جلوه هاى تولّى و تبرّى

كتاب سرخ حيات بخش عاشورا، داراى دو فصل است:

*فصلى مربوط به حمايت و همسويى با اولياءالله و كسانى كه خود را فداى راه حق كرده اند;(تولّى).

* * فصلى ديگر مربوط است به اظهار انزجار و نفرتِ فرزندان حق در مقابل هواداران باطل(تبرّى).

آرى، اين دو فصل، سراسر كتاب تاريخ عاشورا را، در طول حيات عاشورا تشكيل مى دهد. بر اين اساس پيروان عاشورا بايد با جامع نگرى و واقع بينى، هر دو فصل را مورد توجه قرار دهند و از اين راه به دو مسأله مهم تولّى و تبرى بنگرند و بدان جامه عمل بپوشند. گرچه بعضى از خوانندگانِ اين كتاب شورانگيز، تنها به عنوان يك كتاب تاريخ، كه به زمان گذشته تعلق دارد، بدان مى نگرند ليكن بايد به كتاب عاشورا به عنوان يك كتاب زندگى ساز و هميشه زنده و رهنمود دهنده نگريست.

شكوفايى فطرت ولايت

برپايى عزادارى در مصيبت اهل بيت (عليهم السلام) همان تولّى و تبرّى است و گوياى تجلّى روحيه خدادوستى و شكوفايى فطرت ولايت است. بديهى است كه توجه كامل به فلسفه عزادارى، باعث خلوص بيشتر عزاداران مى گردد و نيز توجه به اثرات حيات بخش عزادارى هاى خداپسند، بهتر مى تواند راز حمايت ائمه معصوم(عليهم السلام)از عزادارى ها را تبيين كند.

عزادارى و آثار مثبت آن

با توجه به آثار و بركات عزادارى، فلسفه و اهميت آن روشن مى گردد; زيرا:

عزادارى و بزرگداشت خاطره اسوه هاى شهادت و ايثار :

الف ـ بزرگداشت از آرمان ها و اهداف بلند آنان است.

ب: احترام و همسويى با شهيدان است.

ج: نوعى ابراز قدرت در برابر قاتلان آنان (طاغوت ها و خودكامگان تاريخ) است.

د: خروج از حزب بيداد و ورود به حزب عدالت است.

ائمه معصوم (عليهم السلام) فرمودند:«مَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَنا كانَ عَلَيْنا»;(26)«كسى كه با ما نباشد، دشمن ما است»آرى، كسى كه به عمد، در پيشگاه عظمت عاشورا ابراز عشق نكند، در شمار يزيديان خواهد بود.

هـ ـ جلب الطاف خدا را در پى دارد.

و ـ تبليغ از دينوحقايق اسلامى استونورانيّت ومعنويّت خاصّى به جامعه مى بخشد.

ز ـ اثرات تربيتى فراوانى براى جامعه در پى دارد.

اقبال، متفكر معروف لاهورى مى گويد:

رمز قرآن از حسين آموختيم *** زآتش او شعله ها اندوختيم

ماسوى الله را مسلمان، بنده نيست *** پيش فرعونى، سرش افكنده نيست

خون او تفسير اين اسرار كرد *** ملت خوابيده را بيدار كرد

اى صبا اى پيك دور افتادگان *** اشك ما را بر مزار او رسان(27)

بزرگترين مصيبت

در لسان اهل بيت (عليهم السلام) بزرگ ترين مصيبت، همانا قتل حسين بن على (عليهم السلام) است.

عبدالله بن فضل گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: اى پسر پيامبر، چرا روز عاشورا روز غم و مصيبت و حزن و اندوه و آه و ناله است اما روز ارتحال رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و روز شهادت فاطمه (عليه السلام) و روز قتل اميرمؤمنان (عليه السلام) و روزى كه امام حسن (عليه السلام) با سمّ (معاويه) مسموم گشت؟! چنين نيست؟!

امام (عليه السلام) پاسخ داد: بى شك روز شهادت امام حسين (عليه السلام) روز تحقّق بزرگ ترين مصيبت است; چراكه پس از ارتحال پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، ازاعضاى اصحاب كساء، اميرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام)باقى ماندند و همين مسأله مايه آرامش خاطر مردم بود و همچنين پس از شهادت فاطمه(عليها السلام)وجود ديگر اعضاى اصحاب كساء و نيز پس از على (عليه السلام) وجود ديگر اصحاب كساء و پس از حسن (عليه السلام) وجود امام حسين (عليه السلام) باعث دلگرمىِ مردم بود، ولى با شهادت امام حسين(عليه السلام) ، مردم بى پناه شدند و شهادت او، شهادت همه اصحاب كساء بود، لذا روز شهادت آن حضرت روز عظيم ترين مصيبت است .(28)

بخش اول : تاريخ سازان عاشورا

امام حسين (عليه السلام)

تولد

امام حسين در سوّم شعبان سال چهارم هجرى متولد شد و حدود 7 سال با پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) و فاطمه و 47 سال با پدرش اميرالمؤمنين و 47 سال با برادرش امام حسن زندگى كرد. آن حضرت داراى 6 پسر و چهار دختر بود.

امامت

حسين بن على (عليهم السلام) در سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى پس از شهادت برادرش امام مجتبى (عليه السلام) به امامت رسيد و مدت امامتش ده سال به طول انجاميد.

تواضع سالار شهيدان

ابن عَبْد الْبِرّ در الإستيعاب مى نويسد: امام حسين (عليه السلام) 25 بار پياده به حج مشرف شد;(29)در روايت آمده است كه روزى امام حسين (عليه السلام) در حالى كه از كوچه اى مى گذشت، جمعى از فقرا را ديد كه به خوردن غذا مشغولند. آنان حضرت را به خوردن غذا دعوت كردند. امام اين آيه را تلاوت كرد: " إِنَّ الله لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ " ; «خدا مستكبران را دوست نمى دارد». بر جمع آنان وارد شد و از غذايشان خورد و در حقشان دعا كرد و آنان را به منزل خود دعوت نمود. آنگاه كه فقيران به منزل امام رفتند، حضرت دستور داد آنچه دارند براى پذيرايى از اين ميهمانان بياورند.(30)(برخى نوشته اند كه امام (عليه السلام) وقتى در جمع آنها شركت جست، فرمود: غذاى شما ازصدقه است وبر من روانيست از آن بخورم).

امام حسين(عليه السلام)در قرآن

امام حسين (عليه السلام) در آيات قرآن مورد توجّه قرار گرفته و اين آيات را مى توان به سه دسته تقسيم كرد:

1 ـ در برخى از آيات، از «خمسه طيبه و اهل بيت عصمت و طهارت» سخن گفته شده كه امام حسين (عليه السلام) يكى از آنها است; مانند آيات تطهير، آيات ذوى القربى، آيات عترت، آيات نذر على و فاطمه و... و همچنين در دوران انبياى گذشته گاهى از اهل بيت و خمسه طيّبه سخن گفته شده; از جمله در زمان آدم (عليه السلام) .(31)

صاحب «الدرّ الثمين» در تفسير آيه " ...فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات..."روايتى نقل كرده كه در آن آمده است:«أنّه(آدم(عليه السلام))رأى ساق العرش و أسماء النّبي و الأئمة(عليهم السلام)فلقنه جبرئيل: قل:يا حميد بحقّ محمّد، يا عالي بحقّ علي، يا فاطر بحقّ فاطمة، يا محسن بحقّ الحسن والحسين ومنك الإحسان»وقتى به نام حسين رسيداشك از چشمان آدم جارى شدو خطاب به جبرئيل گفت: برادرم، جبرئيل! وقتى نام پنجمين را مى شنوم قلبم مى شكند... جبرئيل پاسخ داد:او همانا از فرزندان تو است كه مصيبت ها در برابر مصيبت او كوچك وحقير مى شود.آدم گفت:برادرم! آن مصيبت چيست؟ جبرئيل گفت: او با لب تشنه، غريب و يكه و تنها كشته مى شود،يار وياورى ندارد... فرياد برمى آورد:
«و عطشاه، و قلّة ناصراه...»هيچكس پاسخش نمى دهد جز با شمشير... سرش را مانند گوسفند از قفا و پشت گردن مى برند، خيمه هايش را غارت مى كنند و سرش را همراه سرهاى يارانش بر سر نيزه ها زده، شهرها را مى گردانند... پس آدم و جبرئيل گريستند.(32)

2 ـ و در آياتى كه از «اولى الأمر» سخن گفته و اطاعت از آنها را براى مؤمنان لازم مى شمارد، بى ترديد امام حسين (عليه السلام) يكى از مصاديق بارز آنها است: " أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ " .(33)

3ـ برخى از آيات قرآن، مربوط به شخص امام حسين(عليه السلام)است. در روايات آمده است: سوره و الفجر، سوره امام حسين است. و مصداق آيه: " يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ " ، شخص امام حسين (عليه السلام) است.(34)صاحب كتاب «الحسين فى القرآن»(35)با بيش از 250 روايتِ قابل اعتبار، ثابت كرده است كه 128 آيه از آيات قرآن مربوط به شخص امام حسين(عليه السلام) است.

امام حسين (عليه السلام) سيد الشهدا

تنها شهيدى كه در لسان امامان معصوم، «سيّدالشهدا» لقب يافت، سردار نهضت عاشورا، حسين بن على است. در زبان پيامبر و ائمه معصوم(عليهم السلام) ، لقب سيد الشهدا براى سه تن به كار رفته است: اميرالمؤمنين، حمزه، و امام حسين (عليهم السلام) .

امام صادق (عليه السلام) هنگام زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمود:

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ الاَْوْصِيَاءِ»; «درود برتو اى وصىّ اوصيا.»

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ الاَْوْلِياءَ»;«درود برتو اى ولىّ اوليا.»

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الشُّهَداء...»; «درود برتو اى سيد وسرور شهيدان.»(36)

تعبير «سيدالشهدا» به وسيله رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، درباره حضرت حمزه، اميرمؤمنان و امام حسين(عليهم السلام)آمده است. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: چهارتن در قيامت، سواره محشور مى شوند كه عبارتند از: من، صالح پيامبر، برادرم على و عمويم حمزه...(عمّى حمزة بن عبدالمطّلب، اسدالله و اسد رسوله، سيدالشهداء)دراينجا لقب سيدالشهدا براى حمزه به كار رفته است.(37)

انس بن مالك گويد: روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: از اين در، بهترين وصى ها و سيد شهيدان وارد مى شود.(38)پس از چندى ديديم كه على بن ابى طالب از همان در وارد شد.(39)

در حديثى ديگر آمده است كه آن حضرت دستى روى حسين(عليه السلام)كشيد و فرمود: آگاه باشيد كه او (حسين)، سرور شهيدان از آغاز تاپايان زندگى بشرى است ولى پدر او از او بهتر و برتر است.(40)

امام صادق (عليه السلام) از امام حسين به عنوان «سيد شباب الشهداء» ياد كرده است.(41)

* * *

ابن اثير مى نويسد: «حسن و حسين از نام هاى بهشتى اند كه در دوران جاهليت، در ميان مردم ديده نشده اند».(42)

در حديثى ديگر از رسول گرامى اسلام آمده است:

«لمّا عرج بي إلى السماء رأيتُ عَلى باب الْجَنَّةِ مَكْتُوباً:... وَ الْحُسَينُ صَفْوَة الله...»;«در بالاى در ورودى بهشت نوشته شده است: ... و حسين] (عليه السلام) «برگزيده خدا است... .»(43)

عشق به دانش

عبدالله بن حبيب، سوره حمد را به يكى از فرزندان امام حسين(عليه السلام)آموخت و آنگاه كه فرزند، آن سوره را پيش پدر قرائَت كرد، امام(عليه السلام)هزار دينار به معلم هديه داد و هزار حُلّه،(44)نيز برايش فرستاد و دهان وى را پر از دُرّ نمود:«أعطاه ألف دينار و ألف حُلَّة و حَشاه فاهُ دُرّاً».(45)

بيعت با يزيد، هرگز!

در نيمه رجب سال 60 ه . وقتى معاويه از دنيا رفت. وليد، حاكم مدينه، شب هنگام آن حضرت را به بيعت با يزيد دعوت كرد ليكن آن بزرگوار از بيعت با يزيد سر باز زد و به به مبارزه با حكومت فاسد يزيد برخاست.

امام حسين (عليه السلام) اسوه تاريخ

امام حسين (عليه السلام) نه تنها اسوه تمامى مردم، كه الگوى امامان معصوم پس از خود نيز مى باشد. ائمه معصوم (عليهم السلام) پس از شهادت آن حضرت، طبق خط فكرى ايشان عمل مى كردند و هر يك بنا بر اقتضاى وضعيت روزگار خود، امام حسين (عليه السلام) را پيشواى فكرى خويش مى دانستند.

آرى، امام حسين اسوه امروز و فردا و همه ادوار تاريخ بشرى است. امام زمان (عج) روز عاشورا قيام خواهندكرد و امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا، از حضور ياران خود در ركاب امام زمان(عج) خبر داد.(46)

آن حضرت زندگى خود را فداى خدا كرد و خداوند عنايتى ويژه در حق او نمود.

درروايت آمده است كه وقتى امام دهم (على النقى(عليه السلام)) مريض شد، هيأتى را مأمور كرد تا به زيارت امام حسين(عليه السلام)بشتابند و در كنار قبر آن حضرت، ايشان را دعا كنند! آنان گفتند: شما خود نيز اماميد، پاسخ داد: «درست است، ليكن خداوند مكان هايى را براى عبادت خود برگزيده است و سر زمين كربلا يكى از آنهاست و من دوست دارم در جايى كه خدا بدان توجه خاص دارد وآن را موردعنايت ويژه قرار داده است، برايم دعا شود.»(47)

امام حسين (عليه السلام) خود نيز فرموده اند:«وَ لَكُمْ فِىَّ اُسْوَةٌ» ;(48)«زندگى و( نهضت حيات بخش) من، الگوى شماست.»

امام صادق (عليه السلام) مى فرمود:«لي اُسْوَةٌ بِما يَصْنَعُ بِالحسين» ;(49)«آنچه كه حسين انجام داد الگوى من است.»

امام باقر (عليه السلام) نيز مى فرمود:«يكونُ لي بالحسين بْن علي اُسْوَةٌ».(50)

پى‏نوشتها:‌


1 . مستدرك الوسائل، ج5، ص86
2 . سفينة البحار، ج1، ص257 ; ماده «حسن». متن حديث در منابع معروف به همين صورت آمده و «انّ الحسين» در كنار آن نيست و « هدى» نيز «الف و لام» ندارد.
در «معالى السبطين» همين روايت را بدين شكل نوشته است: «الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة». به نظر مى رسد مؤلف محترمِ «معالى السبطين» تحقيق دقيقى در اين باره نكرده است; زيرا وى اين حديث را به بحار الأنوار نسبت داده، در حالى كه در بحار و منابعى كه از بحار نقل حديث نموده اند، همان گونه است كه بدان پرداختيم.
اين احتمال نيز وجود دارد كه برخى هنگام نقل حديث: «...إن الحسين بن علي في السماء أكبر منه في الأرض، فإنّه لمكتوب عن يمين عرش الله مصباح هدى و سفينة نجاة...» (بحار الأنوار، ج36، ص204) به جاى كلمات وسط حديث، نقطه گذاشته اند و در مرور زمان نقطه ها حذف شده، به صورت بالا در آمده است.
3 . همان.
4 . ابن اثير، الكامل، ج4، ص37، دار صادر، بيروت.
5 . «...وَ مَهْمَا يَقْضِ مِنْ اَمْر يَكُنْ، اَخَذْتُ بِرَأْيِك أوْ تَرَكْتُ».
6 . مسعودى، مروج الذهب، ج3، چاپ مصر، ص66
7 . «جَزَاكَ اللهُ خَيْراً يَابْن عَمِّ فَقَد اجْتَهَدْتَ رَأْيَكَ، وَمَهْمَا يَقِضَ اللهُ يَكُنْ، فَقَالَ: عِنْدَ اللهِ نَحْتَسِبُ اَبا عَبْدِ الله».
8 . «أسْتَوْدِعُكَ الله مِنْ قَتِيل»
9 . علامه محسن امين، لواعج الأشجان، ص71، انتشارات بصيرتى، قم.
10 . ص71 و 72
11 . ابن نما، مثيرالأحزان، ص22، مؤسسة الامام المهدى (عج).
12 . «اين زمين محل پياده شدن و بارانداز آن هاست و در اينجا خونِ پاكشان ريخته مى شود و گروهى از خاندان پيغمبر در خون خود مى غلطند» نك : ميلانى، قادتنا، ج6، ص47
13 . تاريخ طبرى، ج4، ص297
14 . لواعج الأشجان، ص30
15 . تاريخ طبرى، ج4، ص298. به نقل از مقتل ابى مخنف، ص75، چاپخانه علميه، قم.
16 . نك : ارشاد، مفيد، في توجه الحسين... الى الكوفة، ص221، چاپ بصيرتى.
17 . ابن اثير، الكامل، ج4، ص43
18 . ابن اثير، الكامل، ج4، ص49 و 50
19 . احزاب ; 23
20 . اثباة الهداة، ج4،ص452 ; معالى السبطين، ج1، ص117
21 . علامه حائرى مازندرانى، معالى السبطين، ج1، ص117
22 . نك : طبرى،التاريخ،ج4،ص304
23 . نك : بحارالأنوار،ج44،ص227 ; وسائل الشيعه، ج3، ص265، باب استحباب احتساب البلاء و...
24 . وسائل الشيعه، ج3، ص265، باب استحباب احتساب البلاء و...
25 . نك : مستدرك سفينة البحار، ماده «جمع».
26 . بحارالأنوار، 74/421، حديث 40
27 . ديوان اقبال لاهورى، ص144
28 . بحارالأنوار، ج44، ص269 و وسائل الشيعه، ج14، ص503، باب 66- باب استحباب البكاء لقتل الحسين.
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ، قَالَ: «قُلْتُ لاَِبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام)يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ صَارَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ يَوْمَ مُصِيبَة وَ غَمّ وَ حُزْن وَ بُكَاء دُونَ الْيَوْمِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)وَ الْيَوْمِ الَّذِي مَاتَتْ فِيهِ فَاطِمَةُ وَ الْيَوْمِ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام)وَ الْيَوْمِ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحَسَنُ بِالسَّمِّ؟ فَقَالَ: إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَعْظَمُ مُصِيبَةً مِنْ جَمِيعِ سَائِرِ الاَْيَّامِ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكِسَاءِ الَّذِينَ كَانُوا أَكْرَمَ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَانُوا خَمْسَةً فَلَمَّا مَضَى عَنْهُمُ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله)بَقِيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَكَانَ فِيهِمْ لِلنَّاسِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مَضَتْ فَاطِمَةُ كَانَ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لِلنَّاسِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام)كَانَ لِلنَّاسِ فِي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ، فَلَمَّا مَضَى الْحَسَنُ كَانَ لِلنَّاسِ فِي الْحُسَيْنِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ، فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ لَمْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ الْكِسَاءِ أَحَدٌ لِلنَّاسِ فِيهِ بَعْدَهُ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ، فَكَانَ ذَهَابُهُ كَذَهَابِ جَمِيعِهِمْ كَمَا كَانَ بَقَاؤُهُ كَبَقَاءِ جَمِيعِهِمْ فَلِذَلِكَ صَارَ يَوْمُهُ أَعْظَمَ الاَْيَّامِ مُصِيبَةً ...»
29 . نك : الأستيعاب ج 382 كه در حاشيه الاصابه چاپ شده است، چاپ مطبعه سعاده مصر، ج1، ص148 طبع حيدرآباد.
30 . بحارالأنوار، ج44 ،ص189
31 . بقره: 31 «الأسماء: اسماء انبياءالله واسماء محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسين و اسماء رجال من خيار شيعتهم».
32 .بحارالأنوار، ج44، ص245 ، و روى صاحب الدر الثمين في تفسير قوله تعالى" ...فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات..."أنه رأى ساق العرش و أسماء النّبي و الأئمة(عليهم السلام)فلقنه جبرئيل: قل يا حميد بحقّ محمّد، يا عالي بحقّ علي، يا فاطر بحقّ فاطمة، يا محسن بحقّ الحسن و الحسين و منك الإحسان. فلمّا ذكر الحسين سالت دموعه و انخشع قلبه و قال: يا أخي جبرئيل في ذكر الخامس ينكسر قلبي و تسيل عبرتي؟ قال جبرئيل: ولدك هذا يصاب بمصيبة تصغر عندها المصائب. فقال: يا أخي و ما هي؟ قال: يقتل عطشاناً غريباً وحيدا فريداً ليس له ناصر و لا معين، و لو تراه يا آدم و هو يقول وا عطشاه وا قلّة ناصراه، حتّى يحول العطش بينه و بين السماء كالدخان، فلم يجبه أحد إلاّ بالسيوف و شرب الحتوف فيذبح ذبح الشاة من قفاه و ينهب رحله أعداؤه و تشهر رؤوسهم هو و أنصاره في البلدان و معهم النسوان كذلك سبق في علم الواحد المنّان، فبكى آدم و جبرئيل بكاء الثكلى.
33 . نساء : 59
34 ." يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي"(فجر ـ 27) امام صادق(عليه السلام)مى فرمود: «اقْرَءُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فِي فَرَائِضِكُمْ وَ نَوَافِلِكُمْ فَإِنَّهَا سُورَةٌ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ(عليهما السلام)مَنْ قَرَأَهَا كَانَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ(عليهما السلام)يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي دَرَجَتِهِ مِنَ الْجَنَّةِ، إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ».
ابو اسامه كه در مجلس حاضر بود گفت: چگونه اين سوره، سوره حسين است؟ امام پاسخ داد: أ لا تسمع إلى قوله تعالى" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي"إنّما يعني الحسين بن علي صلوات الله عليهما فهو ذو النفس المطمئنة الراضية المرضية و أصحابه من آل محمد صلوات الله عليهم...الرضوان عن الله يوم القيامة و هو راض عنهم و هذه السورة في الحسين بن علي(عليهما السلام)و شيعته و شيعته آل محمد خاصة فمن أدمن قراءة الفجر كان مع الحسين(عليهما السلام)في درجته في الجنة إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. بحارالأنوار، ج24، ص93 ; تأويل الآيات الظاهرة، ص769
35 . سيد محمد واحدى گيلانى.
36 . بحارالأنوار، ج100، حديث 9
37 . نك : بحارالأنوار ،ج7،ص135
38 . «...يَدْخُلَ عَليكم مِنْ هذا الباب خَيْرُ الأوصياءِ وسيّدالشهداء».
39 . نك : بحارالأنوار، ج38، ص16
40 . نك : بحارالأنوار، ج44، ص238، «امّا إنّه سيِّدُالشّهداء مِنَ اْلأوّلين والآخرين في الدُنيا والآخرة... و أبوهُ أفضلُ منهُ وَخيرٌ».
41 . نك : «...الْحُسَيْنُ(عليه السلام)سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاءِ» تهذيب الأحكام، ج6، ص74 و بحارالأنوار، ج14، ص168
42 . اسدالغابه، ج2، ص19 ـ 18، «... اَلحَسَنُ وَ الْحُسَينُ مِنْ أسماءِ أهل الجنّة لَمْ يَكُونا في الْجاهلّية».
43 . بحارالأنوار، ج27، ص4
44 . جامه، قطيفه.
45 . اعيان الشيعه، ج1، ص579
46 . نك : مقرم، مقتل الحسين، ص158
47 . بحارالأنوار، ج101،ص112
48 . نك : الأستيعاب، ج382 كه در حاشيه الاصابه چاپ شده است. چاپ مطبعه سعاده مصر، ج1، ص 148، طبع حيدرآباد.
49 . بحارالأنوار، ج44، ص189
50 . بحارالأنوار، ج47، ص116