آنچه در كربلا گذشت
(از مدينه تا كربلا)

آيت الله محمد على عالمى

- ۳ -


اين عـزت نفـس حسين است كه نمى گذارد تسليم مردمى پست و فرومايه همچون ابن زياد دست نشانده بنى اميه بشود تا هر گونه بى احترامى را درباره اش انجام دهند و لذا چون كوه در برابر سپاه كوفه مى ايستد و بدون هيچ دغدغه و هراسى از گرگان بنى اميه درس زندگى با عزت را به جهانيان مى آموزد و فرياد مى كشد:
و الله لا اعـطيكم بيدى اعطاء الذّليل و لا افرّ فرار العبيد انى عذت بربّى و ربّكم اءن ترجمون .
(( بخـدا سوگند مانند افراد فرومايه تسليم شما نمى شوم و مانند بردگان هم فرار نمى كنم و تنها به خداى خود و خداى شما پناه مى برم از اينكه خون مرا بريزيد. ))
شعراى اهل بيت در ترسيم و تنظيم اين صفت ممتاز حسين عليه السلام به مسابقه پرداخته و بهترين اشعار را در اين زمينه سروده اند كه از جمله اشعار ابو تمام است :

و نفس تغاف الضّيم حتى كاءنّه  
  هو الكفر يوم الرّوع او دونه الكفر
فـاءثـبت فـى مـستـنقـع المـوت رجله  
  و قال لها من دون اءخمصكالحشر
تـروّى ثـياب المـوت حمـرا فـمـا بدى  
  لها اللّيل الا و هى من سندس ‍ خضر
1 ـ (( انسانيكه از پـذيرش ذلت در روز جنگ آنچـنان خـود را دور مى دارد كه گويا پذيرش ذلت كفر است يا كفر از آن بهتر است . ))
2 ـ (( پاى خود را در باتلاق مرگ محكم كرد و به آن خطاب كرد در روز قيامت از زير چنين قدمى بايد محشور شد. ))
3 ـ (( لباس سرخ مـرگ را بر تـن كرد امـا هنوز شب نشده به سندس سبز بهشتى تبديل گرديد. ))
سيد حيدر حلى نيز در اين زمينه چنين سروده است :
طمعت اءن تسومه القوم ضيما  
  و اءبى الله و الحسام الصنيع
كيف يلوى على الدنية جيدا  
  لسوى الله مالواه الخضوع
فاءبى اءن يعيش الا عزيزا  
  او تجلى الكفاح و هو صريع
1 ـ (( حكومـت بين امـيه طمـع كرد كه حسين را خوار سازد ليكن خدا و شمشير از آن امتناع دارد ))
2 ـ (( آخر چگونه گردنى كه جز براى خدا خم نشده در برابر ناكسان خم گردد. ))
3 ـ (( جز زندگـى با عـزت را نمـى پـذيرد حتـى اگـر در اين ره جان خـود را از كف بدهد. ))
آرى بنى اميه ميخواستند كه حسين در برابر ظلم و جور حكومت خودكامه آنان تسليم گردد و زبان به اعـتـراض نگـشايد و از ايراد و انتـقـاد لب فـرو بندد، و چـون اين عـمل براى حسين سرور آزادگان ذلت و خوارى در برداشت كه نه خدا بر آن رضايت داشت و نه با عزت نفس حسين سازگار بود و حسين از جد و پدر آموخته بود كه جز در برابر اراده خـدا و حق در برابر هيچ قـدرتـى نبايد گـردن كج نمـود لذا از مرگ و شهادت استـقـبال مى كند كه عزتش در آن است امام تسليم خواسته هاى آنان نمى شود كه همراه با ذلت است .(37)
اباة الضيم كيانند؟
اباة الضيم يعنى كسانى كه هرگز زير بار ظلم و ذلت و خوارى نرفته اند در تاريخ گـذشتـگـان مـخـصوصا تاريخ اسلام و به ويژه تاريخ شيعه كه پس از وقوع حادثه جانگـداز كربلا و شهادت امـام حسين عـليه السلام شيعيان و پيروان آنحضرت از آن بزرگوار تاءسى نموده و راه آن حضرت را دنبال كردند نام افراد زيادى ثبت شده است .
پـيشگام در اين خصلت و امتياز در تاريخ اسلام حضرت مولاى متقيان امير مؤ منان على عليه السلام است كه پس از ورود به صفين و قرار گرفتن شريعة در اختيار سپاه شام و منع آب از سپـاهيان عـلى عـليه السلام آن حضرت با اين جملات يارانش را براى تصرف شريعة تحريك نمود:
قـد استـطعـمـوكم القـتـال فاءقروا على مذلة و تاخير محله او رووا السّيوف من الدماء تـرووا مـن المـاء، فـالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين اءلا ان معاوية قاد لمة من الغواة و عمس عليهم الخير حتى جعلوا نحورهم اءغراض المنية .
(( سپاه شام جنگ را بر شما تحميل كردند در اين مورد يا مى بايد ذلت و عقب ماندگى را بپذيريد يا شمشيرها را از خونها سيراب كنيد، كه مرگ شما در حيات شما است در حاليكه سرافكنده ايد، ليكن حياة و زندگى در مرگ شما است در صورتيكه مرگ شرافتمندانه را اخـتـيار كنيد، همـانا مـعـاويه عـده اى از ستـمـكاران و گـمـراهان را گـسيل كرده كه چون حقيقت بر آنها پوشيده است گلوهايشان را هدف تيرهاى شما قرار داده اند.
از جمـله اباة الضيم يزيد بن مهلب است و ديگر زيد بن على بن الحسين عليهماالسلام و مـحمد و ابراهيم پسران عبدالله محض كه بحمدالله در كتاب شاگردان مكتب امام مكتوب است و همـچـنين يحيى بن زيد و ساير سادات از نسل اميرالمؤ منين عليه السلام كه ابن ابى الحديد در جلد اول شرح نهج البلاغـه از صفـحه 300 ذيل خطبه ياد شده حالات بيشتر آنان را ذكر نموده است .(38)

اجر حسين عليه السلام در قبال شهادت
عـن مـحمـد بن مسلم قال : سمعت اءبا جعفر و جعفربن محمد عليهماالسلام يقولان : ان الله تـعـالى عـوض الحسين عـليه السلام مـن قـتـله اءن جعل الامامة فى ذريته و الشفاقى تربيه و اجابة الدعاء عند قبره و لا تعد اءيام زائريه جائيا و راجعا فى عمره .
(( محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب اجماع است روايت مى كند: شنيدم امام باقر و امام صادق عـليهمـاالسلام مـى فـرمـودند: بدرستـيكه خـداى تـبارك و تـعـالى در قـبال شهادت امـام حسين عليه السلام امامت را در فرزندان و ذريه او قرار داد و شفا را در تربتش و استجابت دعا را در نزد قبرش و زائر قبر حسين عليه السلام مدتى را كه ميرود به زيارت تا برميگردد جزء عمر او بحساب نمى آيد. ))
قـال مـحمـد بن مـسلم : فـقـلت لابى عـبدالله عـليه السلام هذه الخـلال تـنال بالحسين عـليه السلام فـمـا له فـى نفـسه ؟ قـال : ان الله تـعـالى اءلحقـه بالنبى فـكان مـعه فى درجته و منزلته ثمّ تلا ابو عـبدالله عليه السلام : والذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان اءلحقنا بهم ذريتهم ... الاية .(39)

(( محمد بن مسلم ميگويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : اينكه فرموديد، لطفى است درباره كسانى كه از ناحيه امام حسين عليه السلام به آنها ميرسد (از فرزندانش كه امـامت به آنها ميرسد و از زائرين كه ثواب زيارت را مى برند و بيماران كه از تربتش شفا مى يابند، پس خدا به شخص ‍ امام حسين در ازاء شهادت چه عوض ميدهد؟
امـام صادق عـليه السلام فرمود: خداوند متعال امام حسين را به پيامبران ملحق مى فرمايد و در بهشت مـقـام و مـنزلت پـيامبر را دارد، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: كسانيكه ايمان آوردند و ذريه آنها در ايمان از آن پيروى نمودند ذريه آنان را بايشان ملحق مى سازيم . ))
(40)
ارزش اعـمال انسان رابطه مستقيم با آثار عمل دارد هر عملى داراى اثر بيشتر باشد ارزش آن بيشتر است حسين عليه السلام با شهادت در راه خدا دين الهى را بيمه كرد و لذا خدا هم اجر و پـاداش مـستـمـر و طولانى به حسين عـطا مـى كند. 1 ـ امـامـت را در نسل او ق رار مى دهد 2 ـ خاك قبر حسين شفاى بيمارانى مى گردد كه از معالجه به پزشك مـاءيوس شده اند 3 ـ دعـا در نزد قبر حسين مستجاب مى گردد 4 ـ سفر زيارت از عمر زوار بحساب نمى آيد.
خدا داستان كربلا را براى انبياء حكايت مى كند
سعـد بن عـبدالله مـى گـويد: از حضرت قـائم عـليه السلام تـاءويل كهيعص ‍ پرسيدم حضرت فرمود: اين حروف از اخبار غيبى است كه خدا بنده خود زكرياى پيامبر را آگاه فرمود سپس براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم آن قصه را بيان كرده است ، هنگاميكه زكريا از پروردگار خواست كه اسامى پنج تن را به او تـعليم فرمايد جبرئيل به امر پروردگار نزد زكريا آمد و اسماء خمسه را بوى آموخت و زكريا هر وقت نام محمد و على و فاطمه و حسن صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين را مى برد شاد مـى شد و غم و اندوه او برطرف مى شد اما وقتى به نام حسين عليه السلام مى رسيد اندوه عـميقى تمام وجودش را فرا مى گرفت و گريه گلويش را مى فشرد و دچار حزن شديدى مى شد لذا روزى عرض كرد خدايا چرا هر وقت نام چهار نفر از پنج تن را مى برم مـوجب تسلى خاطرم مى شود ليكن وقتى نام حسين عليه السلام را بر زبان جارى مى سازم اشكم فرو مى ريزد و اندوه فراوان بر من مستولى مى گردد، پس خداوند تبارك و تـعـالى حكايت شهادت حسين را در كربلا براى زكريا بيان كرد و فرمود: كهيعص فـالكاف اسم كربلا و الهاء هلاك العتره الطاهرة و الياء يزيد و هو ظالم الحسين و العين عطشه و الصاد صبره
(( كاف اشاره به كربلا است و هاء اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهرين است و ياء اشاره است به يزيد كه او ستمكار به حسين است و عين كنايه از تشنگى و عطش حسين است و صاد اشاره به صبر و استقامت و بردبارى حسين ))
وقتى زكريا اين حكايت را شنيد سه روز از مـسجد خارج نشد و از پذيرش مردم در اين سه روز امتناع نمود و به گريه و مرثيه خوانى مشغول گرديد و مى گفت : الهى آيا اين چنين جنايت هولناكى درباره فرزند بهترين مخلوقاتت بوقوع مى پيوندد؟!
خـدايا چـنين حادثـه ناگـوارى را براى نابودى ذريه پـيامـبرت نازل مى فرمائى بارالها آيا لباس مصيبت بر قامت على و فاطمه مى پوشانى ؟!
خدايا آيا اين مصيبت جانكاه را به ساحت مقدس آنان روا مى دارى ؟ سپس از خدا درخواست نمود كه در سن پيرى فرزندى به او كرامت فرمايد كه او را دوست بدارد آنگاه حادثه مؤ لمه براى وى مـقـدر فرمايد مانند فاجعه اى كه براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم حبيب خـود مـقـدر فـرموده است و خدا هم دعايش را مستجاب فرمود يحيى را باو كرامت فرمود و به فاجعه اى مبتلا گرديد (كه سرش را بريدند و براى طاغوت زمان فرستادند.)
و مدت حمل يحيى و امام حسين شش ماه و هر دو يكسال بودند.(41)

جبرئيل براى آدم روضه مى خواند
صاحب كتـاب درالثـمـين در ذيل آيه شريفـه فـتـلقـى آدم ... نقـل مـى كند كه چـون خـداى متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذيرد پرده از جلو چشم آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامى خمسه آل عبا را مشاهده كرد و آنها را بر زبان راند و از جبرئيل پرسيد: اينان كيستند؟
جبرئيل آنها را مـعـرفـى كرد و سپس گفت خدا را به اين اسامى بخوان تا توبه ات را بپـذيرد، آدم پـرسيد چگونه بخوانم ، جبرئيل گفت : بگو يا حميد بحق محمد، يا عالى بحق على ، يا فاطر بحق فاطمة ، يا محسن بحق الحسن و الحسين ، و منك الاحسان .
وقـتـى جبرئيل نام حسين را برد قلب آدم على نبينا و آله و عليه السلام شكست و سرشكش جارى شد، گفت : برادرم جبرئيل چرا هنگامى كه نام پنجمى را بر زبان جارى نمودم قلبم شكست و اشكم جارى شد؟
جبرئيل گـفـت : براى اين فـرزندت مصيبتى روى مى دهد كه مصائب در پيش ‍ آن كوچك و حقيرند.
آدم گفت : اى برادر آن مصيبت چگونه است ؟
جبرئيل گـفـت : يقتل عطشانا غريبا وحيدا فريدا ليس له ناصر و لا معين (( او را با لب تشنه مى كشند در حالى كه غريب و بيكس و تنها است و يار و ياورى ندارد ))
ولو تـراه يا آدم و هو يقـول : وا عـطشاه وا قـله ناصراه حتـى يحول العطش بينه و بين السماء كالدخان ، فلم يحبه اءحد الا باسيوف و شرب الحتوف فيذبح ذبح الشاة من قفاه و ينهب رحله اءعداوه و تشهر راسه و رؤ س انصاره فى البلدان و مـعـهم النسوان كذالك سبق فـى عـلم الواحد المـنان فـبكى آدم و جبرئيل بكاء التكلى .
(( و اگر ببينى اى آدم او را در آن روز كه مى گويد: واى از تشنگى و كمى يار و ياور و تـشنگـى چـنان بر او غـلبه كند كه آسمـان به چـشمـش تـيره و تـار آيد مثل اينكه دود فاصله شده است پس هيچكس او را يارى نكند مگر با شمشير كه بجانش افتند و او را مـانند گـوسفند ذبح كنند و سرش را قفا ببرند و دشمنان پس از كشتن اموالش را غـارت نمايند و سرهاى او و يارانش را شهر به شهر و ديار به ديار بگردانند و زنانش را اسير نمايند.
و اين چنين در علم خداى واحد منان گذشته است .
سپس آدم و جبرئيل گريستند مانند زنى كه فرزندش مرده باشد.(42)

كشتى نوح در كربلا متلاطم مى شود
وقـتـى طوفان نوح جهان را فرا گرفت و جناب نوح پيغمبر با ياران در كشتى نشسته و دنيا را گـردش مـى كرد به سرزمـين كربلا رسيد كشتى دچار گرداب شد و زمين آنرا بسوى خـود مـى كشيد و نوح از غـرق شدن ترسيد و دست بدعا برداشت و عرض كرد: پـروردگـارا مـن همـه روى كره زمـين را با كشتى زير پا گذاشتم و در هيچ جا دچار چنين گرفتارى نشدم كه در اين نقطه به آن مبتلا گشته ام .
جبرئيل نازل شد و گفت : اى نوح اينجا سرزمينى است كه حسين نوه محمد خاتم پيامبران و فرزند خاتم اوصياء را مى كشند.
نوح پرسيد: قاتل او كيست ؟
جبرئيل گفت : قاتل او لعين آسمانهاى هفتگانه و زمين است .
پس نوح هم چهار بار قاتل حسين عليه السلام را لعنت كرد و كشتى به سلامت از آن ورطه رهائى يافت و در جودى به زمين نشست .(43)

بساط سليمان متزلزل مى شود
حضرت سليمان پيغمبر بر بساط خود نشسته و در هوا به سير و سياحت مى پرداخت وقتى به سرزمين كربلا رسيد باد بساطش را سه بار درهم پيچيد كه سليمان ترسيد سقوط كند پـس از آنكه باد ساكت شد بساط سليمان در زمين كربلا فرود آمد و سليمان باد را گـفـت چـرا چـنين كردى ؟ پـاسخ داد: اينجا سرزمينى است كه حسين عليه السلام كشته مى شود، سليمان پرسيد كه حسين كيست ؟ باد گفت او نوه محمد مختار و پسر على كرار است .
سليمان گفت چه كسى او را مى كشد؟
باد گفت : لعنت شده اهل آسمانها و زمين يزيد بن معاويه .
سليمـان دستها را بلند كرد و يزيد را نفرين نمود لعنت فرستاد و جن و انس امين گفتند، آنگاه باد وزيدن گرفت و بساط، حركت نمود.(44)

خواب ام الفضل
ام الفـضل لبابه بنت حارث زوجه عباس عموى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خـواب ديد كه قطعه اى از گوشت بدن رسول خدا از بدن شريفش جدا شد و در دامن ام الفـضل افـتـاد خـدمـت رسول خـدا عـرض كرد خـواب ديده ام . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چه خواب ديده اى ؟
ام الفـضل خـواب خـود را تـعـريف كرد پيامبر فرمود: رؤ ياى صادق است بزودى فاطمه صاحب پسرى خواهد شد كه تو او را در دامن خود پرورش ‍ مى دهى ، وقتى امام حسين متولد گـشت و ام الفـضل نگـهدارى او را به عـهده گـرفـت روزى حسين را خدمت پيامبر برد و رسول خـدا او را بغـل گـرفـتـه و چـشمـانش پـر از اشك شد، ام الفـضل گـفـت پـدر و مـادرم به فـدايت چـرا شمـا را گـريان مـى بينم ؟ رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم فـرمـود: جبرئيل نزد من آمد و مرا آگاه ساخت كه امتم بزودى اين فرزندم را خواهند كشت .(45)

ام سلمه و خاك قبر حسين عليه السلام
انس خدمتگذار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: يكى از فرشتگان مقرب پروردگار اجازه گرفت تا مرا زيارت كند و آن روز پيامبر در خانه ام سلمه و نوبت او بود رسول خدا ام سلمه را فرمود: در را ببند كسى وارد نشود، ام سلمـه جلو در بود كه حسين وارد شد و دوان دوان خـود را در دامـن رسول خدا افكند حضرت او را مى بوئيد و مى بوسيد، فرشته الهى به پيامبر گفت اين فرزندت را امت تو مى كشند اگر بخواهى محل كشته شدنش را به شما نشان مى دهم سپس ‍ سرزمـين كربلا را به حضرت نشان داد و يك قـبضه از خـاك مـحل قـبر حسين را به پـيامـبر تـسليم كرد، رسول خدا آنرا بوئيد و فرمود سرزمين كربلاست پـيامـبر تـربت را به ام سلمـه داد و فـرمـود هرگـاه اين خـاك تـبديل به خون شد بدان كه حسينم شهيد گرديده .(46) ام سلمه خاك را در شيشه اى قـرار داد، مـى گـويد: شبى كه حسين در صبحگاهش به شهادت رسيد ندائى شنيدم كه مى گفت :
اءيها القـاتـلون جهلا حسينا  
  فـابشرو بالعـذاب و التذليل
قـد لعـنتـم عـلى لسان  
  داود و مـوسى و حامـل الانجيل
1 ـ (( اى كسانيكه از روى جهالت حسين را كشتيد شما را به عذاب و خوارى بشارت باد. ))
2 ـ (( بدرستـى كه داود و مـوسى صاحب كتـاب انجيل شما را لعنت كرده اند ))
ام سلمـه مـى گـويد از شنيدن اين اشعار گريان شدم و بسراغ شيشه رفتم ديدم تغيير نكرده است لحظه به لحظه از آن خـبر مـى گـرفـتـم تـا در آن روز ديدم شيشه تبديل به خون شده است .
و در روايت ديگـر از ام سلمه نقل مى كند كه شبى پيامبر از نزد ما غايت شد و پس از مدت درازى برگشت در حاليكه گرد آلود بود و مشتش گره كرده ، گفتم چرا گرد آلود بنظر مـى رسيد؟ فـرمـود: به سرزمين عراق جائى كه آنرا كربلا مى گويند رفتم و قتلگاه فـرزندم حسين و گروهى از فرزندان و اهل بيت خود را مشاهده كردم و اينكه در دست من است مـشتـى از خـاك قتلگاه است كه خون آنها در آنجا بزمين ريخته مى شود و آن مشت خاك سرخ رنگـى بود كه به من داد و فرمود آن را محفوظ نگهدار من آن خاك را در شيشه اى ريختم و درب آن را بستـم و هنگامى كه حسين عليه السلام از مكه معظمه بسوى عراق حركت فرمود هر روز و شب شيشه محتوى خاك را مى نگريستم و براى مصيبت حسين گريه مى كردم تا آنكه روز دهم مـحرم كه امـام حسين به شهادت رسيد اول روز شيشه را نگـاه كردم بحال خـود بود ولى در آخـر وقـت خـاك مـحتوى شيشه را بصورت لخته خون ديدم صدا را بضحه و ناله بلند كردم ولى از ترس دشمن موضوع را پوشيده داشتم و آن روز را هرگز از ياد نخواهم برد.(47)
پيامبر در خواب ام سلمه و ابن عباس
سلمـى يكى از زنان انصار نقل مى كند: روزى بر ام سلمه وارد شدم او را گريان ديدم گفتم : چرا گريه مى كنى ؟
فـرمـود: رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه سر و صورت و محاسنش خاك آلود است پرسيدم يا رسول الله چرا ترا اين چنين مى بينم ؟ فرمود: شهادت فرزندم حسين را در كربلا مشاهده نمودم .
و همـچـنين از ابن عـباس روايت شده كه نيمـه روزى رسول خـدا صلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه غبارآلود و ژوليده مو است و شيشه اى در دست دارد و خـونهائى را از زمـين جمـع كرده در شيشه مـى ريزد، سؤ ال كردم يا رسول الله اين خونها چيست ؟ فرمود: اينها خون حسين و اصحاب او است و اين روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى بود.(48)

خدا چرا گرفتاريها را از انبياء و اولياء دفع نمى كند؟
اين سؤ الى است كه در ذهن اكثر مردم خطور مى كند و گاهى هم به زبان مى آورند: چرا خـدا گـرفـتـاريها را از انبياء و اولياء دفع نمى كند؟ آيا دفع مصائب از پيامبران كه سفيران الهى هستند و اوصياء آنها بمنزله بى توجهى به آنان نيست ؟
براى پاسخگوئى به اين پرسش ناگزير به ذكر مقدمه اى مى باشيم .
اصولا انسان براى اين جهان آفريده نشده است بلكه دنيا كشتزارى است كه بشر بايد به كشت فـضائل بپـردازد تـا ثـمـره و حاصل كشت خـود را در جهان باقى بدست آرد تـحصيل بمصداق الدنيا مزرعة الاخرة . و يا بعبارت ديگر دنيا دانشگاهى است كه در آن بايد به تـحصيل فـضائل و مـكارم اخلاق پرداخت و انبياء الهى نيز براى همين منظور برانگـيخـتـه شده و ايشان و جانشينانشان استادان و مربيان اين دانشگاه اند و استادان و دانشگـاه براى آموزش و پرورش شاگردان متحمل رنج و زحمت فراوان مى شوند و اين از بديهيات است .
و در اينجا باز اين سؤ ال پيش مى آيد كه در دانشگاههاى مردمى (دولتى و خصوصى ) اگـر شاگـردان در مـقـام ايذاء و اذيت مربيان و استادان برآيند با تنبيه و اخراج روبرو گرديده و در نتيجه استادان مورد حمايت قرار مى گيرند چرا در دانشگاه الهى استادان مورد حمايت و شاگردان مورد تنبيه قرار نمى گيرند در پاسخ بايد گفت اتفاقا چنين نيست هم استادان دانشگاه الهى مورد حمايت ذات اقدس حقند و هم شاگردان مورد تنبيه و مؤ اخذه قرار مـى گـيرند النهايه اين حمايت مربيان و مواءخذه شاگردان ممكن است در همين جهان باشد و ممكن است نتيجه و ثمره آن در آخرت عايد دو طرف شود و تاريخ انبياء و قرآن كريم شاهد بر اين مـدعـا است كه در پـايان بحث به داستان مربوط اشاره مى شود اما چرا خداوند مـتـعـال گـرفـتـاريها را از انبياء و اولياء خـود دفـع نمـى كند سه دليل روشن و واضح دارد:
اول آنكه اگر خدا بخواهد در همه موارد انبياء و اولياء خود را از گرفتاريها نجات داده و آنان را بر اعـداء پـيروز گرداند مسئله جبر پيش مى آيد و اين مخالف مقتضاى حكمت است و حكمت الهى بر آن تعلق گرفته كه انسانها در كارشان آزاد باشند.
دوم آنكه دنيا دار امـتـحان و آزمايش است هم براى انبياء و دوستان خدا و هم براى دشمنان چنانكه خدا در آيات دوم و سوم عنكبوت مى فرمايد:
احسب الناس اءن يتـركوا اءن يقـولوا آمـنا و هم لا يفتنون . و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين .
(( آيا مـردم مـى پـندارند كه وقـتـى كه گـفـتـند ايمـان آورديم آنها را بحال خـود وامـى گـذاريم و مـورد امـتـحان و آزمـايش قـرار نمـى گيرند؟ بدرستيكه ما گـذشتـگـان را در مـعـرض امـتحان قرار داديم تا راستگويان و دروغ پردازان از يكديگر تميز داده شوند ))
پس گرفتاريهاى دوستان خدا براى امتحان آنها و هم چنين امتحان مردم است .
سوم آنكه اگر انبياء و اولياء خدا در ايفاء وظيفه دچار زحمت و دردسر و گرفتارى نشوند و خـدا گـرفـتـارى آنها را برطرف نمـايد خوب و بد و صالح و طالح و سعيد و شقى شناخـتـه نمـى شوند و همه مردم حتى فاسق و فاجر هم ادعاى صالح بودن را مى نمايند چـنانكه اگـر كنكور و امـتـحان را از مـدارس و دانشگـاهها بردارند تحصيل كرده و بى سواد همگى ادعاى دانشمندى مى كنند.
پاسخ را از نماينده امام زمان بشنويم
اينك بپـردازيم به داستـانى كه در اين زمـينه از نايب خـاص امـام زمـان عجل الله تعالى فرجه الشريف پرسش بعمل آمده و پاسخ فرموده اند.
چنانكه در علل الشرايع و احتجاج طبرسى و كمال الدين شيخ صدوق آمده است .
مـحمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى مى گويد: با جمعى در خدمت شيخ ابوالقاسم حسين بن روح عـليه السلام بودم و على بن عيسى قيصرى هم در جمع ما بود، يكى از حاضران برخاست و به شيخ گفت سوالى دارم ، حسين بن روح عليه السلام فرمود: بگو.
آنمرد گفت : آيا حسين بن على عليهماالسلام ولى خدا بود؟
شيخ : آرى
آن مرد گفت : آيا قاتل او دشمن خدا بود؟
پاسخ شنيد: بلى .
سائل : چرا خدا دشمنش را بر دوست خود مسلط فرمود؟
شيخ فـرمـود: خـوب تـوجه كن كه چـه مـى گـويم و بدان كه خـداى عـزوجل شخـصا با مـردم روبرو نمـى شود و حضورا با آنها بسخن نمى پردازد بلكه فرستادگانى از جنس خودشان بسوى ايشان فرستاده كه اگر از جنس ‍ خودشان نمى بود مـورد قـبول و پـذيرش قـرار نمـى گـرفـتـند و مردم از آنان فرار مى كردند و با آنكه پـيامبران خود را از جنس آنها انتخاب فرمود كه غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند مـع هذا بدليل آنكه آنها هم بشرى مـثل خودشانند مورد پذيرش قرار نگرفتند و به پـيامـبران گـفـتـند: شما هم مثل ما هستيد پس دعوت شما را نمى پذيريم مگر آنكه چيزى را بياوريد كه ما از مثل آن عاجز و ناتوان باشيم .
پس خداى عزوجل هم معجزاتى به آنان كرامت فرمود مانند طوفان نوح بعد از انذار و اعذار كه طغـيانگـران و مـتـمـردان غـرق گـشتـند و از آن جمـله است انداخـتـن (ابراهيم خـليل الله ) در آتـش كه خـدا آنرا بر خـليل خـود سرد و سالم گـردانيد و ديگر ناقه (صالح ) كه از سنگ سخت خارج شد و مردم از شير او استفاده مى نمودند و از جمله شكافتن دريا (براى مـوسى و پـيروانش و غرق شدن فرعون و سپاهيانش ) و همچنين جارى نمودن چـشمـه ها از سنگ و اژدها شدن عصاى موسى كه ريسمانها و چوبهاى ساحران را كه در انظار مردم بصورت مارها نمايان شده بودند بلعيد و از آنجمله است معجزات بينائى كور مادرزاد و شفاى بيمارى برص و زنده نمودن مرده ها به اذن خدا (بوسيله عيسى بن مريم ) و اخبار به آنچه مى خورند و آنچه در خانه ها ذخيره نموده اند.
و نيز شق القـمر (بوسيله حضرت محمد مصطفى خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله ) و سخن گفتن چهارپايان مانند شتر و گرگ و غيره با آنحضرت .
و چـون انبياء خـدا اين مـعـجزات را آوردند و مـردم از آوردن مـثـل و مـانند آن عـاجز و ناتوان گشتند لطف خدا نسبت به بندگانش و حكمت او چنين تعلق گـرفـته كه پيامبران با اين معجزات گاهى غالب و زمانى مغلوب و گاهى قاهر و وقتى مقهور گردند و اگر هميشه و در همه حال انبياء الهى غالب و قاهر مى بودند و گرفتارى و ابتلائى براى آنان در بين نبود مردم معتقد به خدائى انبياء مى شدند.
و از طرفى خداوند متعال براى اينكه آنان به فضيلت صبر و گرفتاريها برسند و با شناخـتـى كه به مـيزان بردبارى و استـقـامـت انبياء و اولياء خـود در تـحمـل بلاء و مـحنت و اخـتـبار داشت حالات آنها را مـانند احوال ساير مـردم قـرار داد تـا در حال مـحنت و بليه جمـيع احوال هم متواضع نه آنكه بلند پرواز متكبر، و مردم هم بدانند كه براى آنها خدائى است كه آفـريننده آنها است و اداره كننده و مـدبر امـورشان ، پـس او را عـبادت كنند و از فـرستـادگـانش فـرمانبردارى نمايند تا حجت خدا بر كسى كه از حد خود تجاوز مى كند ثـابت گـردد و مـؤ حد از مـعـاند و مـطيع از عـاصى و مـقـر از مـنكر با آمدن پيامبران و فـرستـادگان الهى تميز داده شود آنگاه هلاك مى شود آنكه با بيّنه و برهان ، شايسته هلاك شدن است و زنده مى ماند آنكه با بينه ، شايسته زنده ماندن است . محمد بن ابراهيم مـى گـويد: روز بعد خدمت شيخ ابوالقاسم حسين بن روح رفتم و با وجود گفتم كه از او بپرسيم آنچه را كه ديروز بيان داشت از خود گفته بود يا نه همينكه خدمتش رسيدم بدون مـقـدمـه ابتدا به سخن فرمود و گفت : اگر از آسمان سقوط كنم يا باد مرا از مكان بلندى به گـودالى فرو افكند براى من محبوب تر است از اينكه در امر دين به راءى خود نظر دهم يا از خـود سخن بگويم بلكه آنچه را كه ديروز گفتم از حضرت حجت صلوات الله عليه شنيده ام .(49)
ثواب گريه بر حسين عليه السلام
در باب ثواب گريه بر مصائبى كه بر ائمه معصومين عليهم السلام عموما و بر حسين عليه السلام خصوصا وارد شده روايات زياد است كه براى نمونه به چند حديث و روايت اشاره مى شود:
1 ـ حسن بن فضال روايت مى كند كه حضرت رضا عليه السلام فرمود: من تذكر مصابنا و بكى لما ارتكب منا كان معنا فى درجتنا يوم القيامه ، و من ذكر بمصابنا فبكى و اءبكى لم تـبك عـينه يوم تـبكى العيون و من جلس ‍ مجلسا يحيى فيه اءمرنا لم يمت قلبه يوم تموت القلوب .
(( كسى كه مـتذكر مصائب ما شود و بخاطر ستمهائى كه بر ما وارد شده گريه كند در روز قـيامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و كسى كه مصيبت هاى ما را بيان كند و خـود بگـريد و ديگران را بگرياند در روزى كه همه چشمها گريان است چشم او نگـريد و هر كس ‍ در مـجلسى بنشيند كه در آن مجلس امر ما را زنده مى نمايند روزى كه قلبها مى ميرند قلب او نخواهد مرد.(50) ))
2 ـ حسن بن محبوب از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه حضرت زين العابدين عليه السلام مـى فـرمـود: اگـر مـؤ مـنى براى شهادت امام حسين عليه السلام گريه كند كه اشكهايش بر گونه اش جارى شود خداوند متعال او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد و هر مـؤ مـنى بخـاطر صدمـه و اذيتى كه از دشمنان به ما رسيده بگريد، كه اشكش بر گـونه اش جارى شود خدا او را در بهشت در مقام صديقين جاى دهد و هر مؤ منى به خاطر ما، اذيت و آزارى به او برسد كه اشكش به گونه هايش سرازير شود خدا اذيت و آزار را از او دور گرداند و در روز قيامت از سخط و عذاب دوزخ ايمن باشد.(51)
))
3 ـ ابو عـمـاره شاعـر مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: درباره امام حسين عليه السلام شعرى بگو، من شروع كردم به خواندن شعر و حضرت مى گريست و آنقدر خـواندم كه صداى گريه از بيرون خانه شنيده مى شد سپس امام صادق فرمود: يا اءبا عمارة من اءنشد فى الحسين بن على شعرا فاءبكى خمسين فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فاءبكى ثلاتين فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فاءبكى عشرين فله الجنة و مـن اءنشد فـى الحسين شعـرا فـاءبكى عشرة فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فـاءبكى واحدا فـله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فبكى فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فتباكى فله الجنة .
امـام صادق فـرمـود: (( اى ابا عـماره كسى كه درباره حسين بن على عليهماالسلام شعرى بخـواند و پـنجاه نفـر را بگرياند جاى او بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسين بخـواند و سى نفـر را بگرياند جايگاه او بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسين بخـواند و بيست نفر را بگرياند جايش در بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسين بسرايد و ده نفر را بگرياند بهشت جاى او است و كسى كه شعرى درباره حسين بخواند و يك نفـر را بگـرياند جاى او بهشت است و اگر شعرى بخواند و خود بگريد در بهشت مـنزل خواهد كرد، و اگر شعرى بخواند و تباكى كند (حالت گريه را بخود بگريد) او هم به بهشت خواهد رفت . )) (52)
4 ـ زيد شحام مى گويد: ما گروهى از اهل كوفه خدمت امام صادق عليه السلام بوديم كه جعفر بن عفان وارد شد، امام صادق عليه السلام او را نزديك خود نشانيد.
و سپس فرمود: جعفر!
جعفر گفت : لبيك ، خدا مرا فداى تو گرداند.
امام : بمن رسيده كه درباره امام حسين عليه السلام اشعار خوبى مى سرائى .
جعفر: آرى قربانت گردم .
امام : بخوان .
جعفر اشعارى خواند، امام و كسانى كه اطرافش بودند گريستند و امام صادق عليه السلام آنقـدر گـريه كرد كه سرشگش صورت و محاسن شريفش را فرا گرفت آنگاه فرمود: يا جعفر و الله لقد شهدت ملائكة الله المقربون ههنا يسمعون قولك فى الحسين عليه السلام و لقـد بكوا كما بكينا و اءكثر و لقد اءوجب الله تعالى لك يا جعفر فى ساعته الجنة باءسرها و غفر الله لك .
جعـفـر! بخدا سوگند فرشتگان مقرب خدا در اينجا حضور يافتند و گفتار تو را درباره حسين عـليه السلام شنيدند و گريستند چنانكه ما گريستيم بلكه بيشتر. سپس فرمود: جعـفر! خدا بهشت را در همين ساعت بر تو واجب گردانيد. سپس فرمود: جعفر آيا بيش از اين برايت بگويم ؟
جعفر: آرى آقاى من .
امـام هر كه شعرى درباره حسين بخواند كه خود بگريد يا ديگرى را بگرياند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بيامرزد.(53)
5 ـ صالح بن عقبه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: اگر كسى درباره حسين عليه السلام يك بيت شعر بخواند و خود بگريد و ده نفر را هم بگرياند براى او و گـريه كنندگان بهشت است و اگر بيتى بگويد كه خود بگريد و نه نفر را بگرياند جاى او و گـريه كنندگان در بهشت خواهد بود و پيوسته تعداد نفرات را پائين مى آورد تـا جائيكه فرمود: اگر كسى بيتى درباره حسين بگويد و خود گريه كند ـ و گمان مى كنم فرمود يا تباكى كند ـ جاى او در بهشت خواهد بود.(54)
6 ـ ابو هارون مـكفوف (نابينا) روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام در حديث طويلى فـرمود: و من ذكر الحسين عنده فخرج من عينيه من الدموع مقدار جناح ذباب كان ثوابه على الله عزوجل و لم يرض له بدون الجنة .
(( اگـر نزد كسى از حسين عليه السلام يادى به ميان آيد و اشك از چشمان او باندازه بال مـگـسى جارى شود ثـوابش بر خـداى عـزوجل است كه كمـتـرين آن دخول در بهشت است )) .(55)
7 ـ مـرحوم عـلامه مجلسى مى فرمايد: در بعضى از تاءليفات معاصرين مورد وثوق ديدم كه روايت شده وقـتـى پـيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه زهرا سلام الله عليها را از شهادت امام حسين و مصائب آن حضرت با خبر ساخت فاطمه شديدا گريه كرد و گـفـت : پـدر در چـه زمـانى اين اتـفـاق مـى افـتـد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در زمانى كه نه من باشم و نه تو و نه على .
زهرا كه اين سخـن شنيد گـريه اش شديدتر شد و عرض كرد: پدر پس كى ؟ براى فرزندم اقامه عزا مى نمايد و گريه مى كند؟
رسولخـدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: زنان امتم بر زنان اهلبيت من و مردان آنها بر مـردان اهلبيت من مى گريند و هر سال اقامه عزا خواهند نمود و چون قيامت بر پا شود تـو شفـيع زنان خـواهى شد و من شفيع مردان و هر يك از آنها كه بر مصيبت حسين گريه كرده باشند دستشان را مى گيريم و وارد بهشت مى كنيم .
يا فـاطمـه ، كل عـين باكية يوم القيامة الا عين بكت على مصاب الحسين فانها ضاحكة مستبشره بنعيم الجنة (( فاطمه ، هر چشمى در روز قيامت گريان است به جز چشمى كه بر حسين بگريد كه آن خندان است و او را به نعمتهاى بهشتى بشارت مى دهند. ))
تشكيل مجالس عزا مورد علاقه امامان است
عـزادارى براى ابا عـبدالله الحسين عليه السلام خصوصا، و براى ساير ائمه عليهم السلام كه گرفتار مصائب گرديده و با شمشير يا بوسيله زهر به شهادت رسيده اند عـموما مورد توجه امامان بوده است ، چنانكه ازرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه به فضيل فرمود:
تـجلسون و تـحدثـون ؟ قـال : نعـم جعـلت فـداك ، قـال : ان تـلك المـجالس ‍ احبها فـاءحيوا اءمـرنا يا فـضيل ، فـرحم الله مـن احيى اءمـرنا يا فـضيل مـن ذكرنا عـنده فـخـرج مـن عـينه مثل جناح الذباب غفر الله له ذنوب و لو كانت اكثر من زبد البحر.
امـام صادق عـليه السلام به فـضيل فـرمـود: (( آيا مـجالس عـزا بر پا مى كنيد و از اهل بيت و آنچـه بر آنان گـذشتـه است صحبت مـى داريد؟ فـضيل گفت : آرى قربانت گردم ، امام فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم پس امر ما را زنده گـردانيد كه هر كس امـر مـا را زنده كند مـورد لطف و مـرحمت خدا قرار مى گيرد فـضيل ، هر كس از مـا ياد كند يا نزد او از مـا ياد كنند و به اندازه بال مگس اشك بريزد، خدا گناهانش را مى آمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد.(56)

عزاداران حسين عليه السلام مورد توجه فرشتگان و ائمه اند
مـَسْمـَع كُردين از امـام صادق عـليه السلام روايت مـى كند كه فـرمـود: مـسمـع ، تـو اهل عـراقـى آيا به زيارت قـبر حسين مى روى ؟ عرض كردم : نه من مرد مشهورى هستم از اهل بصره كه در نزد مـا طرفـداران خـليفـه زيادند و دشمـنان مـا از نواصب از اهل قبائل و غيره بسيارند و من ايمن نيستم كه به خليفه برسانند و مزاحم ما بشوند.
فرمود: آيا متذكر مصائب او مى شويد؟ عرض كردم : آرى .
فرمود: آيا از ذكر مصائب حسين ناراحتى به شما دست مى دهد؟
عـرض كردم : آرى به خـدا چـشمـانم پـر از اشك مـى شود كه اهل خانه مى بينند و از غذا باز مى مانم .
حضرت فرمود: خدا اشكت را مورد توجه قرار دهد كه تو از جمله كسانى به حساب مى آئى كه در مصائب ما جزع مى كنند و به خوشحالى ما شاد و به حزن ما اندوهناكند، و بدان كه به هنگـام مـرگ پـدرانم نزد تو حضور يابند و سفارش ترا به ملك الموت مى كنند و فـرشتگان قبل از مردن آنچنان بشارتى به تو حضور مى دهند كه چشمانت روشن گردد و عـلاقـه و مـحبت فـرشتـه مـرگ بر تو بيش از علاقه مادر به فرزند است سپس اشك در چشمان مبارك امام حلقه زد و چشمان من هم اشكبار شد.
آنگـاه امـام صادق عليه السلام فرمود: مسمع ، زمين و آسمان در موقع شهادت اميرالمؤ منين بر ما ترحم نموده و گريستند، و فرشتگان از زمين و آسمان بيشتر بر ما گريستند و از هنگام كشته شدن ما اشكهاى فرشتگان قطع نشده و كسى بر ما گريه نمى كند مگر آنكه قـبل از خارج شدن اشك از چشمش مورد لطف و رحمت خدا قرار مى گيرد، اگر يك قطره از آن اشكها در دوزخ افـتـد شعله هاى آتش دوزخ خاموش گردد و از حرارت و سوزندگى باز ايستد.
سپـس فـرمـود: كسى كه قـلبش براى مـا به درد آيد در وقـت مـردن با ديدن مـا خوشحال و فرحناك گردد و خوشحالى او ادامه خواهد داشت تا در نزد حوض كوثر به ما مـلحق شود، و حوض كوثـر هم با ورود دوستـان مـا خوشحال خواهد شد...(57)

محرم ماه عزا است
1 ـ ابراهيم بن اءبى محمود از حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
ان المـحرم شهر كان اءهل الجاهلية يحرمـون فـيه القـتـال فاستحلت فيه دماؤ نا و هتكت فيه حرمتنا و سبى فيه دزارينا و نساؤ نا و اضرمت النيران فـى مـضاربنا و انتـهب مـا فـيها مـن ثـقـلنا و لم تـرع لرسول الله حرمة فى اءمرنا.