صلح امام حسن (ع)

شيخ راضى آل ياسين
ترجمه : آيه الله سيد على خامنه اى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۴ -


1 - ابن ابى الحديد - ج 3 ص 16 .
2 - ابن ابى الحديد - ج 1 ص 358
3 - علامه ى امينى نجفى در كتاب ( الغدير) ( ج 5 ص 185 تا 329 ) درباره ى حديث سازان و دروغگويان بحث پر ارزشى آورده و در آن از 620 نفر دروغگوى حديث ساز كه در شما راويان حديث و تاريخ معرفى شده اند , ياد كرده است رجوع كنيد .
مترجم : و اكنون كه اين سطور نوشته مى شود , هفته ئى است كه عالم اسلام اين علامه ى كاوشگر مجاهد را از دست داده و داغدار وى و تتمه ى اثر بزرگ و نا تمام او - ( الغدير) - گشته است .
4 - قبيله ى ( كنده) تيره ئى از ( بنى كهلان) بودند كه ابتدا در ( يمن) سكونت داشتند و بعدها بسيارى از بزرگان ايشان به عراق مهاجرت كردند ( كهلان ) و ( حمير) پسران ( سباء بن يشحب بن يعرب بن قحطان) اند و سباء در سلسله نسب هر دو قبيله نامبرده ميشود .
معروف بود كه عرب پس از خاندان ( هاشم بن عبد مناف) چهار خاندان را ببزرگى و شرف مى شناسد : خاندان ( قيس فزارى) و خاندان ( دارميين) و خاندان ( بنى شيبان ) ) و يمنى هاى خاندان ( حارث بن كعب) و اما ( كنده) از خاندانها بشمار نمىآمدندبلكه در عداد ( پادشاهان) بودند و ( پادشاه گمراه امرؤالقيس) از ايشان بود اين طايفه هم در يمن و هم در حجاز حكومت داشتند و پس از اسلام نيز شكوه اين قبيله بر جاى بود نام برخى از آنان در فتوحات و انقلابهاى اسلامى ياد مى شد , بعضى از ايشان استاندارى ولايات را حائز بودند , برخى مانند حسين بن حسن حجرى منصب قضاوت داشتند , برخى مانند جعفر بن عثمان مكفوف از شعراى مبرز بشمار مىآمدند , هانى بن جعد بن عدى - برادر زاده ى حجر - از اشراف كوفه بود , جعفر بن اشعث و پسرش عباس بن جعفر از شيعيان امام ابوالحسن موسى و امام على بن موسى الرضا بودند ولى خود ( اشعث) ( پدر جعفر ) بزرگترين منافق كوفه بود , اسلام آورد و پس از وفات رسولخدا ( ص ) مرتد شد و مجددا اسلام آورد و ابوبكر اسلام او را پذيرفت و خواهرش را كه مادر محمد بن اشعث شد بازدواج او در آورد و امام حسن عليه السلام دختر او را بزنى گرفت و همين زن بود كه باغواى معاويه , آنحضرت را مسموم كرد .
5 - در كتاب ( الاصابة) ( ص 329ج 1 ) مى نويسد : ( وى در حاليكه اسير بود , جنب شد , به مأمور پاسدار گفت : آبى ده تا تطهير كنم و در عوض فردا آبى بمن مده , گفت : ميترسم از عطش بميرى و معاويه مرا بكشد ميگويد : حجر دعا كرد , و از خدا آب خواست , ناگهان ابرى پديد آمد و باران فرو باريد و او هر چه آب مى خواست برداشت يارانش گفتند : دعا كن خدا ما را نجات بخشد گفت : بارالها ! آنچه خير ماست بما عطا كن) .
6 - طبرى ( ج 6 ص 108 )
7 - طبرى مى نويسد : از آنروز بود كه وى براى خود ( مقصوره) ( * ) بنا كرد ( ج 6 ص 132 )
(*) حصارى كه محراب امام را از صفوف مأمويين جدا مى ساخت و همچون سنگرى در برابر سوء قصدهائى از اين قبيل محسوب مى گشت ( م )
8- بعضى را عقيده بر اين است كه اشعار مزبور , سروده ى هند انصارى دختر زيد است درباره حجر .
9- كامل ابن اثير : ( ج 3 ص ( 192 ( ابن سعد) و ( مصعب زبيرى) - بنا به نقل حاكم - بمناسبت شرح حال حجر گفته اند : ( حجر بدستور معاويه در چمنزار عذراء بقتل رسيد و او خود كسى بود كه اين نقطه را فتح كرده بود) مؤلف : و معناى اين جمله ى خود وى كه : ( من اول مردى از مسلمانان كه سگهاى اين وادى بر او پارس كرده اند) نيز همين است يعنى در روز فتح اين سرزمين .
10 - تاريخ طبرى ( ج 6 ص 156 )
11 - كامل ابن اثير ( ج 3 ص 193 )
12 و13- تاريخ طبرى ( ج 6 ص 153 )
14 - يعنى بنى هاشم
15 - شرح نهج البلاغه ( ص 18ج 4 )
16 - تاريخ طبرى ( ج 6 ص 157 ) و جز آن
17 - اين ماجرا در كتابهاى : ( الا ستيعاب ( ( اسد الغابه ( ( الدرجات الرفيعه ( ( امالى شيخ) نيز ذكر شده است
18 - بحار الانوار ( ج 10 ص 149 )
19 - فهرست ابن نديم : ص 136
20 - رجال نجاشى : ص 306
21- ( بحار الانوار) و مدارك ديگر طبرى اين روايت را در مورد امام حسن ( ع ) نقلكرده و اين درست نيست چه , فاجعه ى قتل حجر و يارانش دو سال پس از وفات آنحضرت واقع شده است
22 - محلى است در نزديكى كوفه بر كرانه ى شرقى فرات و در محاذات آن بر كرانه اى غربى فرات , ( مروحة) قرار دارد كه در آن جنگ معروف ( ابو عبيد) پدر ( مختار ثقفى) واقع شده است
23 - اين نوع اعدام , سنت سيئه ئى بود كه زياد بنيان نهاد و پس از او جباران در اين سنت از او پيروى كردند , هنگاميكه معاويه ى دوم - پسر يزيد بن معاويه - بعنوان اعتراض بر بنى اميه و اعتراف به حق خلافت بنى هاشم , از خلافت كناره گيرى كرد امويان كه گناه را از مربى او ( عمر مقصوص) ميدانستند وى را دستگير ساخته و زنده بگور كردند بنگريد به كتاب حياه الحيوان تأليف دميرى ص 62 و در اين كتاب , دميرى , خطبه ى معاويه دوم را نيز نقل كرده كه در آن با ذكر و توضيح علل كناره گيرى خود آشكارا به تشيع و پيروى خود از خاندان پيغمبر ( ص ) اعتراف كرده است .
24 - الاصابة ( ج 4 ص 294 )
25- براى مطالبى كه درباره ى حجر و يارانش نوشتيم , رجوع كنيد به اين ماخذ : (الامامه و السياسه) (كامل) (تاريخ طبرى) (شرح نهج البلاغه) (استيعاب) (النصايح الكافيه) (تاريخ الكوفه).
26- سفينة البحار ( ج 2 ص 360 ) .
27- طبرى جريان سخن چينى عماره بن عقبه را ذكر كرده و سپس مى نويسد : بعضى گفته اند آنكسى كه خبر عمرو بن الحمق را نزد زياد برد و گفت او در شهر - كوفه و بصره - را شورانيده است , ( يزيد بن رويم) بود .
28- بحار الانوار ( ج 10 ص 101 ) .
29-  بحار الانوار ( ج 10 ص 102 )  .
30- ( رشيد) به صيغه ى تصغير تلفظ مى شود ( بر وزن خمين ) و ( هجرى) منسوب به بلاد ( هجر) ( بر وزن صمد ) بحرين است .
31 - سفينة البحار ( ج 1 ص 522 ) .
32- اين خطبه ى زياد را بيشتر مورخان نقل كرده اند و ما اين قسمت از آن را در پاورقيهاى فصل 11 آورديم.
33 - كنايه از اينكه اينمرد بخاطر زبان آورى و صريح گوئى اش جرمى بيشتر از جرم ديگران ندارد ( م ) .
34 - رجوع شود به كامل ابن اثير ( ج 3 ص 183 ) و تاريخ طبرى ( ج 6 ص 130 132 ) .
35- عمير بن يزيد را كه يكى از ياران حجر بود نزد زياد آوردند و قبلا زياد او را برجان و مال امان داده بود وقتى او را در حاضر ساختند دستور داد با زنجير او را ببندند و آنگاه مردان نيرومند , پيكر او را بر سر دست بلند كنند و بر زمين بكوبند و اينكار را چندين بار تكرار كردند ! ( طبرى , ج 6 ص 147 ) .
36 - اين مثل را عرب براى ظاهر آراسته و باطن مغاير با آن مىآورد و در اينجا منظور عمرو آنست كه بظاهر آرام اين مرد منگر , در سينه ى او همان خشم و عدوات روز صفين همچنان موج مى زند ( م ) .
37-  الاصابة ( ج 4 ص 228 229 ) .
38و 39- الاصابة ( ج 4 ص 228 229 ) .
40 - اين عدى , نياى پنجم عدى بن حاتم است , بنابراين سلسله نسب عددى بن حاتم صحابى رسولخدا چنين است : عدى بن حاتم بن عبدالله بن سعد بن الحشرج بن امرى القيس بن عدى  .
41- ( مرباع) نام ماليات خاصى است كه در دوران جاهليت پيش از اسلام , رئيس قبيله بميزان يك چهارم از غنيمت ها مى گرفت ( م ) .
42-  طبرى ( ج 6 ص 5 ) .
43 - كامل ابن اثير ( ج 3 ص 189 ) .
44 - تاريخ مسعودى ( حاشيه ى ابن اثير ) ج 6 - ص 65 .
45- ( المحاسن و المساوى) تأليف : بيهقى ( ج 1 ص 33 )  .
46- ( تاريخ الكوفه) ( ص 388 ) و ( الاصابة) ( ج 4 ص 119 ) .
47- ج 3 ص 23 .
48-  گويا ضرب المثلى است و اشاره به اينكه ( در آنروز تو را در هيچ كار , دستى نبود) يا اينكه ( در آن روز بجاى عمليات جنگجويانه , روشى حيله گرانه و خيانت آميز داشتى همچون روشى كه اكنون در دوره ى زمامداريت دارى) بهر حال در اين روزهاى محدوديت و بى امكانى , مجال مراجعه به كتبى كه احتمالا مبين معناى اين جمله توانند بود نيست و مراجعه به چند تن از فضلاى عربيدان نيز گره اين ابهام را نگشود ( م ) .
49-  كاروان قريش كه به سرپرستى ابوسفيان رهسپار مكه بود و نزديك ( بدر) مورد هجوم مسلمانان قرار گرفت و لشكرى كه پس از شنيدن اين خبر براى دفاع از كاروان قريش , از مكه بدينسو روى آورد و سر انجام بدست مسلمانان مغلوب و منهزم گشت ( م ) .
50- مروج الذهب ( حاشيه ى ابن اثير ) ج 6 ص 117 .
51 - سفينة البحار - ج 1 ص 31 .
52 - يعنى دوستى وارداتش نسبت به ( ابوتراب) و ابوتراب كنيه ئى بود كه على عليه السلام را بدان ميخواندند .
53- ( دو كوه قبيله ى طى) يعنى : ( اجا) و ( سلمى) كه فاصله ى ميان آن با ( فدك) يكروز و با ( خيبر) پنج شب و با ( مدينه) سه منزل راه بود .
54 - رجوع شود به تاريخ طبرى ( ج 6 ص 5 و 157 - 160 ) 496 497 .
55 - مسعودى ( حاشيه ى ابن اثير , ج 5 ص 198 ) و بيهقى ( ج 1 ص 64 ) ماجراى كوشش امام حسن را در واقعه ى جنگ جمل براى تأمين جان مروان كه به اسارت گرفته شده يا در بصره در خانه ى زنى پنهان گشته بود , نقل كرده اند .
شريف رضى در ( نهج البلاغه) ( ج 1 ص 121 ) گويد : گفته اند كه در واقعه ى ( جمل) مروان بن حكم اسير شد , حسن و حسين - عليهما السلام - نزد اميرالمؤمنين - عليه السلام - او را شفاعت كردند و آن حضرت ويرا رها كرد حسن و حسين گفتند : با تو بيعت خواهد كرد , اى اميرالمؤمنين ؟ فرمود : مگر پس از قتل عثمان با من بيعت نكرده بود ؟ مرا نيازى به بيعت او نيست , دست او دست يهودى است , ( * ) اكنون بيعت ميكند و پس از لحظه ئى خيانت ميورزد , بدانيد كه او را حكومتى خواهد بود بدان كوتاهى كه سگى بينى خود را بليسد و او پدر ( چهار گوسفند) است و اين امت از او و فرزندان او روز خونينى بخود خواهد ديد مؤلف : مروان , پاداش كوششى را كه حسن براى تأمين جان او كرده بود بدينصورت داد كه براى قتل او ميان ( معاويه) و ( جعده) واسطه شد و ( از كوزه همان برون تراود كه در اوست)
(*) عرب به هر دست خيانتكار و هر انسان فريبگرى مى گويد : دست يهودى ( م )
56- تاريخ مسعودى ( حاشيه ى ابن اثير , ج 6 ص 55 56 )
57- چاهى در نزديكى مدينه ( م )
58- ابن عبدالبر
59 - ابن قتيبة , متوفى بسال 276 ( ص 159 - 160 ) نظير يا نزديك به همين را يعقوبى و طبرى نيز نقل كرده اند
60 - ابن ابى الحديد ( ج 4 ص 4 )
61- يعقوبى ( ج 2 ص 200 ) و مسعودى ( در حاشيه ى ابن اثير , ج 6 ص 57 ) با اندك تفاوتى در برخى از كلمات
62- تأليف طبرى
63 - ج 6 ص 5 چاپ پاريس
64 - ص 61