حسن بن علي عليهماالسلام بيدارترين سردار

نوشته حسين استادولي 

- پى‏نوشت‏ها -


1_ درخـت بـلنـد خـرمـا.
2_ اشاره به روايات وارده در تفسير و تـاءويـل آيـاتـى از سـوره الرحـمـن : مرج البحرين يلتقيان (19) بينهما برزخ لايبغيان (20) فباءى ءالاء ربكما تكذبان (21) يخرج منها اللؤ لؤ و المرجان (22).
3_ فيروز آبادى در قاموس اللغة اين نامها را شبر (حسن ) و شبير (حسين ) و مشبر (محسن ) خوانده است .
4_ ايـن وصـلت آسـمانى سه محصول ديگر نيز داشت ، دو دختر باكرامت به نـامـهـاى زيـنـب كـبـرى (ام كـلثوم ) و زينب صغرى (ام كلثوم صغرى ) و يك پسر نامولود يعنى محسن كه در جريان حمله به خانه على عليه السلام ، از مادر سقط شد.
5_ اسـتـحـباب عقيقه براى طفل از نشانه هاى اهميت و ارزش فرزند در خانواده اسـت و سـبـب نوعى بيمه شدن طفل مى باشد. در تاءكيد استحباب آن همين بس كه در روايت اسـت اگـر كسى به بزرگسالى هم رسيد و براى او عقيقه نكرده بودند براى خود عقيقه كند (وسايل الشيعه 15/145و 173 )
6_ علت يادنشدن نام اهل بيت و جانشينان بر حق پيامبر در قرآن كريم چند چيز اسـت : اولا بـرخـى آيـات گـر چـه نزولش درباره آنان است ولى معنايش منحصر به آنان نـيـسـت چـرا كـه شـيـوه بـيـان قـرآن كـلى گـويـى اسـت تـا مـردم را بـه سـوى فـضاسل سوق دهد و نپندارند كه فضايل منحصر در عده اى انگشت شمار است بلكه هر كس مـى تـوانـد بـدان مـقـامـات دسـت يـابـد، گـرچـه عـمـلا ايـن تـكـامـل بـه تحقق نپيوسته و مصداق ديگرى نيافته باشد. ثانيا اگر صريحا نام برده مـى شـدنـد، مـنـافـقانى كه دشمن سرسخت اسلام بودند و در كمين ضربه زدن به پيكره اسـلام لحـظـه شمارى مى كردند بى شك دست به تحريفئ مى زدند و بر سر قرآن همان بـلايـى را مى آوردند كه امتهاى سابق بر سر كتابهاى آسمانى خود آوردند، و نمونه آن را نـيـز مـشـاهـده مـى كنيم كه چون نتوانستند دست به تحريف لفظى قرآن بزنند تحريف معنوى كردند و معانى آيات را جابجا نمودند.
ثـانـيـا ذكـر نام اهل بيت در قرآن سازگار با روش قرآن كه از آيات محكم متشابه استفاده مـى كـنـد تـا بـيـمـاردلان شـناخته شوند، نبود و شبهه اى در حقانيت اين خاندان براى آنان بـاقـى نـمى نهاد، در نتيجه آزمونى كه مى بايست براى امت اسلامى فرا مى آمد محقق نمى گـشـت و صـف پـيـروان خـالص پـيـامـبـر صلى اللّه عليه و آله از بيماردلان سست ايمان و مـنـافـقـان جـدا نـمـى شـد، حـال آنـكـه بـنـاى خـداونـد آزمـون امـتـهـا اسـت از ايـن رو اهـل بـيـت پيامبر را هم به وصف معرفى كرد تا در بيان حق كوتاهى نشده باشد، و هم نام نـبـرد تـا عـلل فـوق پـيـش نـيـايـد، و لذا مـى بـيـنـيـم كـه نـه از اهل بيت و ساير مؤ منان نام برده شد و نه از منافقان و كافران . تنها از ابولهب نام برده شـد آن هـم بـه خـاطـر آنـكـه وى عـمـوى پـيـامـبـر بـود، ذكـر نـام وى در قـرآن دليـل صـداقت و بى كم و كاست بيان نموده و در راه خدا ملاحظه خويشان خود را نمى كرده است .
7_ مقره : فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه ....
8_ روضه كافى / 305، بحارالانوا 11 /174، 187،192. الدرالمنثور 1/. 147
9_ شورى
10_ اكثر تفاسير و كتابهاى حديث فريقين روايات آن را آورده اند.
11_ آل عـمـران : فـمـن حـاجـك فـيـه مـن بـعـد مـا جـاءك مـن العـلم فـقـل تـعـالوا نـدع ابـنـاءنـا و ابـنـاءكـم و نـسـاءنـا و نـسـاءكـم و انـفـسـنـا و انـفـسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين (61).
12_ مصادر آن در مكاتيب الرسول / 180 و 181 و اميرالمؤ منين على بن ابى طـالب عـليـه السـلام تـرجـمـه نـگـارنـده / 285 ـ 314 و نـيـز تـفـاسـيـر قـرآن ذيل آيه ، تاريخ يعقوبى 20/82، بحارالانوار 21/276ـ 355.
13_ احـزاب : انـمـا يـريـد اللّه ليـذهـب عـنـكـم الرجـس اهل بيت و يطهركم تطهيرا(33).
14_ براى توضيح بيشتر حديث كساء به قلم نگارنده نشر همين مركز.
15_ منظور از قيام ، قيام به شمشير است والا همه امامان قائمند و هيچ كدام قاعد نيستند. و قابل توجه است با اينكه اين مطلب درباره همه امامان عليه السلام صادق است ، پيامبر آن را درباره اين دو امام فرمود، زيرا اختلاف بيشبر درباره روش اين دو بزرگوار است .
16_ مكاتيب الرسول صلى اللّه عليه و آله 1/273.
17_ ترجمه مقاتل الطالبيين / 43.
18_ از معجزات حضرتش آن كه : سالى در راه حج كه قدمهاى مباركش ورم كرد به همراهان خود فرمود: در فلان منزل شخصى سياهى از راه مى رسد كه با او داروى درد پـاى مـا هـسـت ، آن را از وى خـريدارى كنيد. گفتند: در سر راه ما منزلى نيست كه كسى چنين دارويى داشته باشد. اتفاقا در ميان راه با مرد سياهى برخورد كردند و دارو نيز همراه او بـود. امـام خـواسـت قـيمت آن را بپردازد، او نپذيرفت و تقاضا كرد امام در حق او دعا كند كه خداوند فرزند پسرى دوستدار اهل بيت به او عنايت نمايد؛ زيرا همسرش باردار بود.
امـام فـرمود: به منزل بازگرد كه خداوند چنين فرزندى به تو عطا كرده است آن گاه آن دارو را به پاى مبارك ماليد و ورم آن فرو نشست .
19_ كافى 1/461.
20_ وقعة صفين ؟ / 114.
21_ ساباط نام شهرى است نزديك مدائن كه پلى بر روى رود خانه آنجا زده شـده بـود و نـام آن پـل سـابـاط و شـهـر را بـه نـام آن پل خوانده اند.(مراصدالاطلاع )
22_ تحف العقول / 234.
23_ ابـوامـامـه گويد: روزى پيامبر صلى اللّه عليه و آله عصازنان بر ما وارد شـد و مـا بـه احـترام او برخاستيم ، فرمود: ((اين كار را از عجم ها نياموزيد كه به احـتـرام هـم از جا برمى خيزند!))انس مى گويد: با اينكه پيامبر محبوبترين كس نزد مردم بود با اين حال به احترام او برنمى خاستند زيرا مى دانستند اين كار را خوش ندارد.
24_ بـى شك حضور مروان در تشييع جنازه جنبه سياسى داشت و او از سوى عايشه ماءمور بود كه مانع دفن امام در حرم مطهر پيامبر صلى اللّه عليه و آله شود، ولى در عين حال شكوه و عظمت امام او را واداشته بود كه زير جنازه را بگيرد.
25_ بخش اتهامات .
26_ تحف العقول 228، بحارالانوار 78 / 101، حلية الابرار 1/500ـ 518.
27_ زيـرا صـيـد حـيـوانـات خـشـكـى در حال احرام ممنوع است و كفاره دارد.
28_ اشاره به آيه 78 و 79 از سوره انبياء: و داود و سليمن اذ يحكمان فى الحـرث اذ نـفـشـت فـيـه غـنـم القـوم و كـنـا لحـكـمـهـم شـاهـديـن (78) ففهمنا سليمن و كـلا ءاتـيـنـا حـكـمـا و عـلمـا و سـخـرنـا مـع داود الجبال يسبحن والطيرو كنا فعلين (79).
29_ مراد از نوشته شدن بر بال ملخ نوشتن تكوينى است ، يعنى ماءموريت ملخ اين است . 30_ ازدواجهاى مكرر و طلاق دادن زنان .
31_ تـاريـخ عـرب / 246 بـه نـقـل مـا از كـتـاب در مـكـتـب كـريـم اهل بيت
32_ على و فرزندانش عليه السلام
33_ عـلى و فـرزنـدانـش ، بـه نـقـل مـا از كـتـاب در مـكـتـب كـريـم اهل بيت عليه السلام
34_ براى اطلاع بيشتر لسان الميزان 4/253 و معجم الادباء 14/124.
35_ ابن كثير در البداية 11/319 و ابن حجر در لسان الميزان 5/300 و ابن جوزى در المنتظم 7/190 و ابن اثير در لباب الانساب 4/174.

36_ مروج الذهب 3/311.
37_ او عبداللّه بن حسن بن حسن معروف به عبداللّه محض ، نوه امام مجتبى عليه السلام بوده است .
38_ در ايـن بـخـش از پـاورقـى تـرجـمـه مـقاتل الطالبيين ترجمه مقاتل الطالبيين 74 ـ 75 از استاد بزرگوارمان استاد على اكبر غفارى بهره جسته ايم .
39_ و اگـر نـبـود كـه شـايـعـات دشـمـن حـتـى در دل دوستان نيز اثر كرده است ، هرگز در مقام پاسخگويى به اين شبهات بر نمى آمديم .
40_ منتخب التواريخ / 191.
41_ كافى 1/279 ـ 284.
42_ كافى 1/275.
43_ اشـاره بـه سـوره نـسـاء: يـا ايـهـا الذيـن ءامـنـوا اطـيـعـو الرسـول و اولى الامـرمـنـكـم ... (59) و سـوره احـزاب : و ما كان لمؤ من و لامؤ منه اذا قضى اللّه و رسـوله اءمـرا اءن يـكـون لهـم الخـيـرة مـن اءمـرهـم و مـن يـعـص اللّه و رسـوله فـقد ضل ضلالا مبينا (36).
44_ اشاره به سوره حجرات : يا ايها الذين ءامنوا لا تقدموا بين يدى اللّه و رسوله واتقوا اللّه ان اللّه سميع عليم (1) و حديث ثقلين كه فرمود: ((... از آن ان جلو و عقب نيفتيد كه هلاك مى شويد، و به آنان چيزى نياموزيد كه آنان از شما داناترند)).
45_ سوره انفال : و ان جنحوا للسلم فاجنع لها...(61).
46_ سـوره نـسـاء: الم تـرالى الذيـن قـيـل لهـم كـفـو ايـديـكـم و اقـيـمـوا الصـلوة و اتـو الزكـوة فـلمـا كـتـب عـلهـم القتال ... (77).
47_ سـوره حـج : اذن للذيـن يـقـاتـلون بـانـهم ظلموا و ان اللّه على نصرهم لقدير(39).
48_ تاريخ پيامبر اسلام / 234 و نيز صلح با بنى ضمره و بنى اشجع .
49_ نهج البلاغه ، خطبه 3، موسوم به شقشقيه .
50_ تاريخ يعقوبى 2/217.
51_ الغدير 10/139 ـ 148.
52_ سـوره اسـراء: و اذ قـلنـا لك ان ربـك احاط بالناس و ما جعلنا الرؤ يا التـى اريـنـاك الا فـتـنـة للنـاس و الشجرة الملعونة فى القرءان ... (60) و روايات در زيل آن و نيز روايات ذيل سوره قدر.
53_ سـوره اسـراء: و اذ قـلنـا لك ان ربـك احاط بالناس و ما جعلنا الرؤ يا التـى اريـنـاك الا فـتـنـة للنـاس و الشجرة الملعونة فى القرءان ... (60) و روايات در زيل آن و نيز روايات ذيل سوره قدر.
54_ الغدير 10/284 كه به مغيرة بن شعبه گفت : از پاى نخواهم نشست تا نام محمد را دفن كنم !
55_ مروج الذهب 3/43.
56_ اجـتـمـاع مردم و هلهله و كف زدن آنان در هنگام دار زدن شهيد راه حق آية اللّه شيخ فضل اللّه نورى فراموش شدنى نيست .
57_ مروج الذهب 3/41ـ45 به اختصار و گزيده .
58_ در روايتى كه در روضه كافى / 59 ـ 63 آمده آن حضرت بسيارى از آن بـدعـتـهـا را بـر مـى شـمـرد، سـپـس مـى فـرمـايـد: اگـر بـخـواهم دست به اصلاح بزنم لشكريانم از اطراف من مى پاشند.
59_ ارشاد مفيد/ 190.
60_ ممكن است قصاص قاتل پس از خطبه و بيعت انجام گرفته باشد.
61_ شـهـرى اسـت قـديـمـى و پـهـنـاور كـه سـه فـرسخ تا فرات فاصله دارد.(مراصدالاطلاع )
62_ عباس عموى پيامبر ده پسر داشت ، از جمله عبداللّه و عبيداللّه ، كه اين هر دو در راه اسـلام از زمـان پـيـامبر منشاء خدمت و حق پرستى بودند و در اين راه فداكاريهاى بسيار نمودند. معارفى از اهل بيت كه به واسطه ابن عباس (عبداللّه ) به ما رسيده است و وى تـا آخـريـن دقـايـق حـيـات پـايـدار و پـيـرو صـديـق و پـاكـبـاخـتـه اهـل بيت باقى ماند ولى متاءسفانه برادر ديگر (عبيداللّه )، على رغم همراهيهاى بسيار با اهل بيت آخرالامر و ساوس شيطانى معاويه ... .
63_ به روايت مسعودى : يمن .
64_ امالى مفيد / 306
65_ ايـن جـمـله امـام بـهـتـرين دليل بر روحيه دموكراسى و طرفدارى آزادى سياسى بودن ان حضرت است .
66_ بحارالانوار 44/21، اسدالغابة 2/13/
67_ بـه روايـتـى ديـگـر: مـعاويه كس مى فرستاد تا در سپاه قيس بن سعد شايعه كنند كه امام مجتبى با معاويه صلح كرد و در سپاه امام شايعه كند قيس به معاويه پـيـوست . آن گاه سه نفر از جمله مغيره را براى مذاكره به مدائن فرستاد، و آنان چون از خـيـمـه بـيـرون آمـدنـد از پيش خود گفتند: امام صلح را پذيرفت . آن گاه عده اى از خوارج بدون تحقيق ، بر امام يورش بردند....
(تاريخ يعقوبى 2/214 ـ 215)
68_ ارشاد مفيد/ 189 ـ 190.
69_ ممكن است منظور از خلفاى شايسته ، كلى باشد و افراد خاصى در نظر نـبـاشـد، يـعـنـى مـعاويه متعهد است آن گونه عمل كند كه يك جانشين شايسته پيامبر بايد عـمـل نـمايد. و نيز ممكن است منظور خلفاى سه گانه باشند، و از اين رو آنان را شايسته خـوانـده كـه اولا ظـاهـر اسـلام و تـقـديـس خـود را در انظار مردم حفظ مى كردند. ثانيا چون مـعـاويـه روى آنـان حـسـاسيت نشان مى داد و خود را طرفدار آنان قلمداد مى كرد، امام از همين مـوقـعـيـت اسـتفاده كرده دست وى را مى بندد و او را متعهد مى سازد كه اگر راست مى گويد مانند آن خلفا عمل كند. و گرنه جمع ميان كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره خلفا عملى نيست ، زيـرا آنـان در بـسـيـارى مـوارد بـا كـتـاب خـدا و سـنـت پـيـامـبـر مـخالفت كردند (اجتهاد در مقابل نص ، علامه سيد شرف الدين عاملى ، ترجمه على دوانى )، از جمله خليفه دوم ، عرب را بـر غـيـر عـرب تـرجيح داد و در ميان عرب ، قريش را بر غير قريش ، و در ميان قريش بنى تيم و عدى را بر ساير تيره ها مقدم داشت . حتى سيره خود خلفا با يكديگر تفاوت داشـت ، مـثـلا ابـوبـكـر و عـمـر بـراى دخـتـران خـود عـايشه و حفصه همسران پيامبر از بيت المـال حـقـوق قـرار دادند و عثمان حقوق آنها را قطع كرد و در اين زمينه ميان عايشه و عثمان اخـتـلاف و درگـيـرى بـود و عـايـشـه عـثـمـان را بـه نعثل يهودى تشبيه مى كرد (امالى مفيد / 125)
70_ تاريخ يعقوبى 2/215
71_ در اين بخش از بحثهاى استاد شهيد مطهرى (سيرى سيره ائمه اطهار / 83 ـ 108) زياد استفاده شده است .
72_ البته روشن است كه امام حسن عليه السلام بر حق بود و معترض او بر باطل ، و يزيد بر باطل بود و معترض او بر حق . ولى ما در اينجا بحث رااز نظر اجتماعى بررسى مى كنيم نه اعتقادى .
73_ چـنـانـكـه فـرمود: جمجمه هاى عرب به دست من بود (يعنى بر سران و اشـراف عـرب مـسـلط بـودم ) و مـى تـوانـستم جنگ راه بيندازم ، ولى براى خدا و حفظ خون مسلمانان چنين نكردم . (بحار 44/25)
74_ سوره كهف / 65 ـ 82.
75_ بحار الانوار 44 2 و 19.
76_ بحار الانوار 44 2 و 19.
77_ بحار الانوار 44 / 20 و 24.
78_ بحار الانوار 44 / 20 و 24.
79_ تاريخ يعقوبى 2/216.
80_ ارشاد مفيد / 191.
81_ بحارالانوار 44 / 22.
82_ كافى 1/302
83_ ابن الحجاج شاعر بغدادى اين سخن را به شعر در آورده :
 

يا بنت ابى بكر، لاكان و لا كنت
 
لك التسع من الثمن و بالكل تملكت
 
تجمك تبغلت ، و ان عشت تفيلت
 
((اى دختر ابوبكر ، نه حق با پدرت ابوبكر بود و نه با تو، تو يك نهم از يك هشتم ارث پيامبر سهم دارى و اينك همه را تصرف كرده اى ! روزى بر شتر سوار شدى ...)).
84_ تذكرة الخواص / 122. و در تاريخ يعقوبى 2/225 اين سخن را پس از مراسم تكفين آورده است .
85_ مروج الذهب 3/8.
86_ همان مدرك .
87_ بـراى شـرح حـال فـرزنـدان آن حـضـرت ـ كـتـاب مـنـتـهـى الآمال ، محدث قمى .
88_ تحف العقول / 233 ـ 236.
89_ بحارالانوار 78/111 و 116.
90_ كـلمـة الامـام الحـسـن عـليـه السـلام / 41 بـه نقل از ارشاد القلوب / 79.
91_ كلمة الامام الحسن / 244.
92_ تاريخ يعقوبى 2/226 و 227.
93_ تحف العقول / 236.
94_ بـحـارالانـوار 44 / 138 ـ 140، سـخـنـان ديـگـرى از آن حـضـرت در مـسـائل گـونـاگـون انسانى وجود دارد كه اين دفتر را گنجايش آنها نيست . هر كه خواهان است به كتب مزبور مراجعه نمايد.