زندگانى امام على الهادى عليه السلام

باقر شريف قرشى

- ۳ -


دعاى حضرت پس از نماز صبح

امام هادى پس از نماز صبح نمى خوابيد و به تعقيبات از جمله خواندن دعاى ذيل مشغول مى شد:

(( ((يا كبير كل كبير، يا من لا شريك له و لا وزير، يا خالق الشمس و القمر المنير، يا عصمة الخائف المستجير، يا مطلق المكبل الا سير، يا رازق الطفل الصغير، يا جابر العظم الكبير، يا راحم الشيخ الكبير، يا نور النور، يا مدبر الامور، يا باعث من فى القبور، يا شافى الصدور، يا جاعل الظل و الحرور، يا عالما بذات الصدور، يا منزل الكتاب و النور، و الفرقان العظيم و الزبور، يامن تسبح له الملائكة بالابكار و السحور، يا دائم الشبات ، يا مخرج النبات بالغدو و الا صال ، يا محيى الا موات ، يا منشى ء العظام الدارسات ، يا سامع الصوت ، يا سابق الفوت ، يا كاسى العظام البالية بعد الموت ، يا من لا يشغله شغل عن شغل ، يا من لا يتغير من حال الى حال ، يا من لا يحتاج الى تجشم حركة و لا انتقال ، يا من لا يمنعه شاءن عن شاءن ، يا من يرد بالصدقة و الدعاء عن اعنان السماء ماحتم و اءبرم من سوء القضاء، يا من لا يحيط به موضع و مكان ، يا من يجعل الشفاء فيما يشاء من الا شياء، يا من يمسك الرمق من المرض العميق بما قل من الغذاء.

يا من يزيل بادنى الدواء ما غلظ من الداء، يا من اذا وعد وفى ، و اذا توعد عفا، يا من يملك حوائج السائلين ، يا من يعلم ما فى ضمير الصامتين ، يا عظيم الخطر، يا كريم الظفر، يا من له وجه لا يبلى ، يا من له ملك لا يفنى ، يا من له نور لا يطفى ، يا من فوق كل شى ء عرشه ، يا من فى البر و البحر سلطانه ، يا من فى جهنم سخطه ، يا من فى الجنة رحمته ، يا من مواعيده صادقة ، يا من اياديه فاضلة ، يا من رحمته واسعة ، يا غياث المستغيثين ، يا مجيب دعوة المضطرين ، يا من بالمنظر الا على ، و خلقه بالمنظر الا دنى ، يا رب الا رواح الفانية ، يا رب الا جساد البالية ، يا ابصر الناظرين ، يا اسمع السامعين ، يا اءسرع الحاسبين ، يا احكم الحاكمين ، يا ارحم الراحمين ، يا وهاب العطايا، يا مطلق الا سارى ، يا رب العزة ، يا اهل التقوى و اهل المغفرة ، يا من لا يدرك اءمده ، يا من لا يحصى عدده ، يا من لا ينقطع مدده ، اشهد و الشهادة لى رفعة و عدة ، و هى منى سمع و طاعة ، و بها ارجو النجاة يوم الحسرة و الندامة ، انك انت اللّه لا اله الا اءنت وحدك لا شريك لك ، و ان محمّدا عبدك و رسولك صلواتك عليه و آله ، و انه قد بلغ عنك و اءدى ما كان واجبا عليه لك ، و انك تخلق دائما و ترزق ، و تعطى و تمنع ، و ترفع و تضع و تغنى و تفقر و تخذل و تنصر، و تعفو و ترحم ، و تصفح و تتجاوز عما تعلم ، و لا تظلم ، و انك تقبض و تبسط، و تمحو و تثبت ، و تبداء و تعيد، و تحيى و تميت ، و انت حى لا تموت ، فصل على محمّد و آل محمّد، و اهدنى من عندك ، وافض على من فضلك ، و انشر على من رحمتك ، و انزل على من بركاتك ، فطالما عودتنى بالحسن الجميل ، و اعطيتنى الكثير الجزيل ، و سترت على القبيح .

اللهم فصل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجى ، و اقلنى عثرتى ، و ارحم غربتى ، و ارددنى الى افضل عادتك عندى ، و استقبل بى صحة من سقمى ، و سعة من عدتى ، و سلامة شاملة فى بدنى ، و بصيرة فى دينى ، و اعنى على استغفارك و استقالتك قبل ان يفنى الا جل ، و ينقطع الا مل ، و اعنى على الموت و كربته ، و على القبر و وحشته ، و على الميزان و خفته ، و على الصراط و زلته ، و على يوم القيامة و روعته ، و اساءلك نجاة العمل قبل انقطاع الاجل ، و قوة فى سمعى و بصرى و استعمالا لصالح ما علمتنى و فهمتنى انك انت الرب الجليل ، و اءنا العبد الذليل وشتان ما بيننا، يا حنان ، يا منان ، يا ذالجلال و الاكرام ، صل على محمّد و آل محمّد الطيبين الطاهرين ...)). )) (64)

((اى بزرگ هر بزرگ ، اى كه او را شريك و وزيرى نيست . اى آفريننده خورشيد و ماه پرتوافكن ، اى پناهگاه ترسنده پناه جو. اى رها كننده اسير دربند، اى روزى ده طفل كوچك ، اى درمانگر استخوان شكسته ، اى مهربان به پير بزرگ ، اى روشنى روشنى ، اى گرداننده امور، اى برانگيزاننده مردگان ، اى شفا دهنده سينه ها و دل ها.

اى آفريننده سايه و روشنايى ، اى آگاه به درون دل ها، اى نازل كننده كتاب و نور و فرقان بزرگ و زبور، اى آنكه ملائكه او را سحرگاهان و بامدادان تسبيح مى كنند، اى هميشه استوار، اى برآورنده گياهان در چاشتگاه و شامگاه ، اى زنده كننده مردگان ، اى باز آفريننده استخوانهاى پوسيده ، اى شنونده هر بانگ ، اى پيشى گيرنده بر هر فوت شنونده ، اى پوشاننده استخوان هاى فرسوده پس از مرگ ، اى كه او را كارى از كارى باز نمى دارد، اى كه از حالى به حالى دگرگون نمى شود.

اى آنكه نياز به دشوارى جابجايى ندارد، اى آنكه امرى او را مانع امر ديگرى نمى شود، اى آنكه با صدقه و دعا قضاى حتمى را از اوج آسمان بر مى گرداند، اى آنكه او را مكان و جايى در بر نمى گيرد، اى آنكه درمان را در هر چه بخواهد قرار مى دهد، اى آنكه توشه و توان بيمار سخت كم خوراك را همچنان حفظ مى كند، اى آنكه با اندك دارويى بيمارى ريشه دار را از بين مى برد، اى آنكه اگر وعده داد وفا مى كند و اگر تهديد به عذاب كرد مى بخشد، اى آنكه حوايج پرستندگان و خواستاران را در اختيار دارد.

اى پيروز بزرگوار، اى آنكه فنا به ساحتش راه ندارد، اى آنكه مملكتش پايدار است ، اى آنكه پرتو نورش كاستى نپذيرد، اى آنكه عرتش قدرتش فراتر از همه چيز است ، اى آنكه سلطنت و قدرتش دشت و دريا را را در نورديده است ، اى آنكه خشم و غضب او در جهنم متجلى شده است ، اى آنكه در بهشت رحمت اوست ، اى آنكه وعده هايش راست است ، اى آنكه نعمت هايش والاست ، اى آنكه رحمتش واسعه است ، اى فريادرس درماندگان ، اى پاسخگوى درخواست بيچارگان ، اى آنكه در منظر و نگرش والاست و خلقش در منظر پايين ، اى پروردگار ارواح نيست شونده ، اى پروردگار اجسام پوسيده ، اى بيننده ترين بينايان ، اى شنونده ترين شنوايان ، اى سريع ترين حسابرسان ، اى حكيم ترين حكمروايان ، اى مهربان ترين مهربانان ، اى بخشنده عطايا، اى رهاننده اسيران ، اى پروردگار عزت ، اى اهل تقوا و آموزش .

اى آنكه پايانش به دست نيايد، اى آنكه نعمتش به شمار نيايد، اى آنكه يارى اش قطع نشود، شهادت مى دهم در حالى كه شهادت برايم رفعت و توشه است و از من نشانه شنوايى و اطاعت است و بدان وسيله روز پشيمانى و حسرت رستگارى جويم . بدرستى تو خدايى يگانه و تو را شريك نيست و هيچ خدايى جز تو نيست ، شهادت مى دهم كه محمّد بنده و رسول توست ، صلوات تو بر او باد. گواهى مى دهم كه پيامبرت آنچه را كه بر او واجب كردى انجام داد و اداى وظيفه نمود و تو پيوسته مى آفرينى و روزى مى دهى و عطا مى كنى و باز مى دارى و بر مى گيرى و فرو مى گذارى و بى نياز مى گردانى و تهيدست مى كنى و يارى مى دهى و خوار مى گردانى و مى بخشى و مى آمرزى و از آنچه مى دانى در مى گذرى و ستم نمى كنى و قبض و بسط به دست توست و ثبت مى كنى و محو مى گردانى . مى آفرينى و باز مى گردانى و زنده مى كنى و مى ميرانى و خود هميشه زنده اى و مرگ را بر تو چيرگى نيست .

پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا هدايت كن و فضل و مرحمت خود را بر من فرو ريز و مهربانيت را بر من بگستران و بركات خود را بر من فرود آور كه مرا با حسنات نيكويت ماءنوس ساخته اى و مرا با عطاياى گرانقدرت بى نياز كرده اى و زشتى مرا پنهان نموده اى .

پروردگارا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج و گشايشم را نزديك گردان ، از لغزشم در گذر، بر غربتم رحمى كن ، و مرا به بهترين عادت هايت نزد من باز گردان ، سلامتى ام را جايگزين بيمارى نما و زندگيم را فراخى ده و صحت كامل بدنى نصيبم كن ، بصيرتى در دينم عطا نما قبل از آنكه اجلم فرا رسد و اميدم قطع گردد به من كمك كن تا از گناهانم استغفار كنم . بر مرگ و سختى آن و وحشت قبر و سبكى ميزان و لغزش از صراط و ترس و هراس روز قيامت مرا يارى كن .

پروردگارا! قبل از فرا رسيدن اجل از تو عملى نجاتبخش و نيرويى در چشم و گوش خواهانم ، مرا موفق گردان تا از آنچه به من آموخته اى براى مصالح خود استفاده كنم بدرستى تويى پروردگار بزرگ و منم بنده خوار و چه بسيار ميان ما فاصله است ، اى مهربان ، اى پر منت ، اى صاحب جلال و كرامت ، بر محمّد و آل اطهارش درود فرست ...)).

در دعاهاى امامان شيعه - عليهم السلام - صفحات درخشانى از عرفان و توحيد به چشم مى خورد كه انسان را به ايمان و حفظ خود از پليدى و سقوط در گرداب هاى گمراهى فرا مى خواند.

اين دعا كمال معرفت حضرت هادى نسبت به پروردگار و اخلاص نسبت به او را نشان مى دهد. در اين دعا امام آنچنان كه شايسته ذات ربوبى است با خداوند نيايش مى كند و او را مى ستايد و تمامى كارها را به او ارجاع مى دهد و اراده او را بالاتر از همه اراده ها مى شناسد و اين نهايت يقين و توكّل به خداوند است .

دعاى حضرت بعد از نماز عصر

امام هادى - عليه السلام - پس از نماز عصر اين دعاى شريف را مى خواند:

(( ((يا من علا فعظم ، يا من تسلط فتجبر، و تجبر و تسلط، يا من عزّ فاستكبرنى عزّ، يا من مد الظل على خلقته ، يا من منّ المعروف على عباده اءساءلك يا عزيز ذى انتقام ، يا منتقما بعزته من اهل الشرك اءساءلك بحق وليك على بن ابى طالب ، و اقدمه بين يدى حوائجى ان تصلى على محمّد و آل محمّد، و ان تعيننى به على قضاء حوائجى و نوافلى و فرائضى و بر اخوانى ، و كمال طاعتك يا ارحم الراحمين ...)). )) (65)

((اى آنكه والا گشت و عظيم شد، و اى آنكه چيره گشت و قدرت نمود و قدرت نمود و چيره گشت ، اى آنكه عزت يافت پس در عز خود كبريا ورزيد.

اى آنكه بر سر خلق سايه گسترد، اى آنكه با نيكى بر بندگانش منت گذاشت ، از تو مى خواهم اى عزيز صاحب انتقام ، اى آنكه با عزت خويش از اهل شرك انتقام مى گيرى از تو مى خواهم به حق وليّت على بن ابى طالب و او را در پيش ‍ خواسته هايم قرار مى دهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و بدان وسيله بر قضاى حاجات خود و انجام نوافل و واجبات و نيكى به برادرانم و بهترين نوع اطاعتت مرا يارى رسانى اى مهربان ترين مهربانان ...)).

امام هادى در اين دعا از خدا مى خواهد تا بدو كمك كند و او را در برآوردن خواسته هايش ، اداى واجبات الهى ، و نيكى در حق برادران دينى كه از بهترين و برترين طاعات و عبادت هاست يارى رساند.

در اينجا سخن از ادعيه حضرت را كه پس از نماز مى خواندند به پايان مى بريم و ديگر دعاهاى ايشان را هنگام سخن از دانش ها و معارفشان بيان خواهيم كرد.

اتصال به حق و استجابت دعا

يكى ديگر از خصوصيات حضرت امام هادى - عليه السلام - استجابت سريع دعاى ايشان بود زيرا خود و پدرانش از منزلت و مكانت والايى نزد خداوند برخوردار بودند؛ مورخان نقل كرده اند كه حضرت امام صادق از خداوند درخواستى نمى كرد مگر آنكه بسرعت به اجابت مى رسيد. (66) درباره حضرت هادى نيز مورخان نمونه هاى بى شمارى ذكر كرده اند كه ما در اينجا به چند مورد اشاره مى كنيم :

1 - منصور از عموى پدرش چنين نقل مى كند: ((نزد امام على هادى رفتم و گفتم : آقاى من متوكل مرا به خاك سياه نشانده و حقوق مرا از بيت المال قطع كرده است ، اتهام من اينست كه از ملازمان و ياران شما هستم و متوكل اين مطلب را مى داند. سپس از امام درخواست كرد نزد متوكل واسطه شود و حقوق قطع شده اش را برقرار سازد.

حضرت به او گفت : (( ان شاء اللّه )) بى نياز خواهى شد. همان شب فرستادگان متوكل در خانه اش را كوفتند و از او خواستند نزد متوكل بيايد، او نيز شتابان به در قصر خليفه رفت و پرده دار متوكل ((فتح )) را ديد كه بر در ايستاده است . فتح به استقبال او آمد و نسبت به تاءخيرش او را سرزنش كرد و او را بر متوكل وارد ساخت . خليفه با چهره اى گشاده و خنده اى بر لب گفت :

((اى ابوموسى ! سراغ ما نمى آئى و ما را فراموش كرده اى ، چكارى از دستم برايت ساخته است ؟...)).

آن مرد، مشكلات مالى و حقوق و عطاياى قطع شده خود را بيان كرد و متوكل فرمان داد دو برابر حقوق و مزاياى قبلى به او پرداختند او با خوشحالى قصر را ترك كرده در حال خروج فتح را ديد و بسرعت نزد او رفته گفت :

- آيا على بن محمّد به اينجا آمده است ؟

- نه .

- آيا نامه اى نگاشته است ؟

- نه .

آن مرد فتح را ترك كرد و به راه افتاد ليكن فتح خود را بسرعت رساند و گفت : ((شك ندارم كه تو از امام هادى خواسته اى برايت دعا كند پس از او بخواه براى من نيز دعا كند...)).

آن مرد راه خانه حضرت را پيش گرفت و پس از شرفيابى مؤ دبانه در برابر امام بر زمين نشست حضرت فرمود: ((اى ابوموسى ! راضى و خشنود به نظر مى آيى ...)).

آن مرد با خشوع و فروتنى گفت : ((آرى آقاى من از بركت شما به مقصودم رسيدم ليكن به من گفتند كه شما نزد متوكل نرفته ايد و از او درخواستى نكرده ايد...)).

حضرت با لبخند پاسخ داد: ((خداوند متعال مى داند كه ما در كارهاى خود جز به حضرتش رجوع نمى كنيم و در سختى جز به او توكّل نداريم لذا تمامى حوائج ما را برآورده مى سازد و مى ترسيم اگر عدول كنيم او نيز متقابلا ما را بخود واگذارد...)).

آن مرد متوجه شد كه امام برايش دعا كرده است و مقصود وى از راه دعا به دست آمده است و درخواست فتح به يادش آمد پس گفت : ((اى آقاى من فتح از شما التماس دعا دارد برايش دعا كنيد)) ليكن حضرت خواسته او را رد كرد و گفت :

((فتح به ظاهر دوستدار ماست ليكن باطنا با ما نيست ، هنگامى برايش دعا خواهم كرد كه مخلصانه به طاعت خدا روى آورد و قلبا به رسول اللّه (( - صلى اللّه عليه و آله - )) و حق ما اهل بيت اعتراف كند...)).

دعاى ائمه اطهار شامل حال نيكان و مؤ من به خدا و رسول و عارفان به حق اهل بيت مى شد امّا كسانى كه از مسير امامت منحرف بودند و رشته طاعت خدا و رسول را در گردن نداشتند مشمول عنايات امامان نمى شدند. آن مرد از امام خواست دعايى به او بياموزد تا از آن بهره مند شود. حضرت او را به اين دعا راهنمايى كرد:

((اى پشتيبان من و اى پناهگاه و مرجع و مآل من و اى همه توان و هستى من از تو اى (( قل هو اللّه احد، )) پروردگارا تو را به بهترين آفريدگانت سوگند مى دهم كه بر آنان درود فرستى ... سپس حاجت خود را ذكر مى كنى ...)).(67)

2 - در اصفهان شخصى به نام عبدالرحمن مى زيست كه به تشيع تن داده و به امامت امام هادى معتقد بود، ماجرا و علت شيعه شدن او را پرسيدند پاسخ داد:

((من مردى فقير امّا پر جراءت و زباندار بودم همراه گروهى از همشهرى هايم براى دادخواهى به سوى سامرّا حركت كرديم پس از رسيدن به آن شهر، آهنگ قصر متوكل كرديم و به در قصر رسيده بوديم كه از داخل آن دستور احضار على بن محمّد بن الرضا - عليه السلام - صادر شد. درباره اين شخص پرسش كردم گفتند: مردى است علوى كه رافضى ها (شيعيان ) به امامت او معتقدند و احتمال دارد كه متوكل دستور دهد او را بكشند، با خود گفتم : از جاى خود تكان نمى خورم تا او را ببينم ، اندك زمانى نگذشت كه امام - عليه السلام - سواره آمد و مردم براى تجليل و بزرگداشت حضرت بپا خواستند. همينكه او را ديدم محبتش در دلم جاى گرفت و به دعا كردن پرداختم و از خدا خواستم كيد متوكل را از او دور كند، حضرت متوجه من شده نزديك آمد و گفت :

((خداوند دعايت را اجابت ، عمرت را دراز، دارايى و فرزندانت را زياد كرد)).

لرزه بر اندامم افتاد زيرا حضرت ضمير مرا خوانده و از نيت من خبردار بود. بر متوكل داخل شديم ، خواسته هاى خود را برآوردم و بعد راهى اصفهان شدم ، از آن پس خداوند گشايشى در زندگيم به وجود آورد و اموالى به من رسيد كه خواب آن را هم نمى ديدم و الا ن تنها در خانه ام يك ميليون درهم دارم و اين غير از اموالى است كه خارج از خانه دارم . صاحب ده فرزند نيز شده ام و سنّم از هفتاد سال گذشته است و تمامى اينها از بركت دعاى امام - عليه السلام - است )).(68)

3 - يكى ديگر از دعاهاى اجابت شده حضرت بشرح زير است :

((على بن جعفر از وكيلان امام هادى بود، او نزد متوكل سعايت كردند لذا دستور داد تا او را حبس كنند، على مدت ها در سياهچال هاى زندان بسر برد و كارد به استخوانش رسيد، با يكى از كارگزاران حكومتى صحبت كرد و گفت : اگر بتوانى وسيله آزادى مرا فراهم آورى سه هزار دينار به تو خواهم داد. كارگزار، خود را به عبيداللّه كه از مقرّبان متوكل بود رساند و از او خواست درباره على بن جعفر وساطت كند، عبيداللّه پذيرفت و از متوكل درخواست كرد على بن جعفر را آزاد كند، متوكل از اين درخواست برآشفت و گفت :

((اگر درباره ات شك داشتم مى گفتم رافضى هستى ، اين مرد وكيل ابوالحسن هادى است و من عزم قتل او را دارم ...)).

عبيداللّه از پيشنهاد خود پشيمان گشت و به كارگزار ماجرا را گفت ، آن مرد نيز على بن جعفر را از شكست وساطت و تصميم متوكل بر قتل وى با خبر ساخت . على بن جعفر در نهايت درماندگى نامه اى به امام نوشت و در آن گوشزد كرد كه : ((آقاى من خدا را، خدا را به دادم برسيد كه مى ترسم از حق روى گردان شوم . امام در پاى نامه اش چنين نوشت : حال كه مشكلت به اين حد رسيده است براى تو دعا خواهم كرد و از خدا خواهم خواست گره كارت باز شود، بلافاصله متوكل دچار تب شديدى شد و بيمارى او به شكل حادى درآمد و او دستور داد تمام زندانيان بخصوص على بن جعفر را آزاد كنند و به عبيداللّه گفت : چرا نام على را بر من عرضه نكردى ؟ وى پاسخ داد: ديگر هرگز نام او را نخواهم برد، متوكل دستور داد على را آزاد كنند و از او حلاليت طلبيد. على نيز راه مكه را پيش گرفت و در آن ديار به دستور امام مقيم گشت )).(69)

4 - يكى ديگر از دعاهاى اجابت شده حضرت به نقل مورّخين چنين است :

احمد بن الخصيب از دشمنان كينه توز امام - عليه السلام - بود و مى خواست به ناحق و با زور منزل حضرت را تصاحب كند، امام از اين حركت ناجوانمردانه به خشم آمد و گفت : ((از خدا مى خواهم تا تو را از صفحه روزگار محو كند...)).

اندك زمانى نگذشت كه دست انتقام خدايى او را گرفت و هلاك ساخت .(70)

اينها نمونه هاى كمى بود از دعاهاى به اجابت رسيده حضرت كه به وسيله مورّخين نقل شده است . مطلب مهم آنست كه ((دعا)) به دست انسان و كار او نيست بلكه به دست خداست و اين خداوند است كه دعاى هر كه را از بندگان بخواهد مستجاب مى كند شكّى در اين نيست كه امامان اهل بيت از مقام والايى نزد خداوند برخوردارند زيرا آنان به معنى واقعى كلمه (( مخلصين له الدين )) بوده اند و حقّ پرستش خداوندى را بجا آورده و مفاهيم ((اخلاص ))، ((عبوديت )) و ((ايمان )) را با تمام وجود مجسّم ساخته اند. خداوند نيز پاداش آنان را داده و نه تنها ايشان را مستجاب الدعوه قرار داده است بلكه مشاهد و مراقد آنان را نيز بركت داده كه در آن جايگاه ها، دعاها به هدف اجابت اصابت مى كند.

علوم و معارف حضرت

خداوند متعال حضرت امام هادى را سيراب از علم لدنّى فرمود و حضرت را بى هيچ كوشش و تلاش ، مركز حقايق و اسرار خويش قرار داد. علم و دانش حضرت زبانزد خاص و عام بود و كسى را ياراى عرض اندام در برابر معارف گسترده حضرت نبود، دانش امام در زمينه اى خاص منحصر نمى گشت بلكه شامل تمام شاخه هاى معرفت بشرى اعم از حديث ، فقه ، فلسفه و كلام بود، مرجعيّت و سنديّت امام مورد قبول تمام علماى عصر بود و آنان در مسائل پيچيده و غامض شرعى به ايشان رجوع مى كردند و راءى صائب او را نصب العين قرار مى دادند.

عجيب آنكه متوكل عباسى سرسخت ترين دشمن امام و اجدادش نيز از اين امر مستثنا نبود و هنگام اختلاف آراء، نظر امام را پرسيده و آن را بر ديگر آرا مقدم مى داشت كه ما مورد آن را در بحث هاى آينده بيان خواهيم كرد.

بهر حال ما در اين بخش به گوشه اى از معارف و حكم حضرت كه در زمينه هاى گوناگون روايت شده و شامل مسائل مختلف اجتماعى و تربيتى مى گردد اشاره مى كنيم :

حديث

احاديث منقول از پيامبر اكرم و امامان اهل بيت تنها در زمينه احكام شرعى و دينى نيست بلكه شامل تمامى جنبه هاى فكرى و اجتماعى مى گردد و به وجود آورنده بنيادهاى اخلاق و معاشرت و برنامه هاى زندگى است . امام هادى روايات متعددى را از پيامبر اكرم و اجداد گرامى خود نقل كرده است و ميراث عظيم فكرى آنان را براى ما به يادگار گذاشته است كه اختصارا برخى را مرور مى كنيم :

احاديث پيامبر اكرم (ص ) به روايت امام هادى (ع )

امام هادى احاديثى چند را به نقل از اجداد خود از پيامبر روايت مى كند از جمله اين احاديث عبارتند از:

1 - مسعودى مى گويد: محمّد بن فرج در محله معروف به ((سراى غسان )) واقع در شهر گرگان برايم نقل كرد: ابودعامه به من گفت : به عيادت امام هادى - كه بيمار بود و بر اثر بيمارى در آن سال وفات كرد - رفتم ، همينكه خواستم از حضور حضرت مرخص شوم ايشان فرمودند: اى ابودعامه حقّت بر ما واجب گشت . دوست دارى برايت حديثى بگويم كه خشنود شوى ؟

گفتم : يابن رسول اللّه چقدر به احاديث شما نياز دارم !

حضرت فرمود: پدرم محمّد بن على از پدرش على بن موسى از پدرش موسى بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد صادق از پدرش محمّد باقر از پدرش امام سجاد از پدرش سيدالشهدا از پدر بزرگوارش اميرالمؤ منين برايم نقل كرد كه فرمود: پيامبر اكرم به من گفت : يا على بنويس .

گفتم : يابن رسول اللّه چه بنويسم ؟

فرمود: بنويس : (( ((بسم اللّه الرحمن الرحيم )) ((ايمان )) آنست كه با دل آدمى عجين گردد و كردار و اعمال ، مصدق آن باشد. امّا ((اسلام )) آنست كه بر زبان جارى مى شود و شرعيّت ازدواج حاصل مى گردد...)).

ابودعامه مى گويد: گفتم : يابن رسول اللّه به خدا نمى دانم كداميك بهتر است : متن حديث يا سند آن ؟

امام هادى فرمود: اين (حديث را) صحيفه اى است به املاى پيامبر و خط على بن ابى طالب كه نسل به نسل از پدرانمان به ميراث برده ايم ...(71)

اين حديث شريف به تفاوت ميان ((ايمان )) و ((اسلام )) پرداخته است و فرق آنها را چنين بيان مى كند: ((ايمان )) آن حالت نفسانى است كه ضمير و قلب انسان را فرا مى گيرد و با موجوديت آدمى مى آميزد و نتيجه طبيعى و بيان آن به وسيله اعمال صالحى است كه از انسان هاى مؤ من به خداوند سر مى زند و به منصه ظهور مى رسد. امّا ((اسلام )) با اداى شهادتين به زبان حاصل مى گردد و خون ، مال و ناموس گوينده آن محترم مى شود و ديگر آثار وضعى مترتب بر اداى شهادتين بر آن بار مى گردد و حليّت زناشوئى از آثار آن است )).

2 - حسن بن على از امام هادى به نقل از پدران بزرگوارش نقل مى كند كه اميرالمؤ منين فرمود: شنيدم پيامبر اكرم مى گفت :

((در روز حشر منادى فرياد مى زند: يا رسول اللّه ! خداوند پاداش اوليا و پيروان تو و اهل بيت بزرگوارت را كه براى خاندانت محنت ها كشيدند و با دشمنانت سر ستيز داشتند به تو واگذار نموده است هر طور مى خواهى آنان را جزا و پاداش بده و من خواهم گفت : پروردگارا آنان را در بهشت جاى ده و اين همان ((مقام محمودى )) است كه خداوند به من وعده داده است ...)).(72)

اهل بيت - عليهم السلام - پرچم اسلام را با سرافرازى به اهتزاز درآوردند و با ستمگران و كجروان به نبرد برخاستند و در تمام حالات مدافع كرامت و حقوق انسانى بودند و هرگز از حقگويى لب فرو نبستند. دشمنان جنايتكار آنان نيز از پاى ننشستند و اجساد پاك اين خاندان مطهر را آماج ضربات شمشير و نيزه ساختند و در به شهادت رساندن آنان بر يكديگر سبقت جستند. خداوند پاداش اين خاندان و دوستداران آنان را ((بهشت )) قرار داد تا در آن هر گونه بخواهند تصرف كنند. اميد آنكه خداى متعال ما را نيز از زمره محبّان خاندان نبوت قرار دهد.

3 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از اجداد و پدران گرامى خويش نقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:

((خداوند را به سبب نعمت هايى كه به شما ارزانى داشته است دوست بداريد، مرا نيز بخاطر دوستى خداوند دوست بداريد و اهل بيت مرا هم دوست داشته باشيد...)).(73)

پيامبر بزرگوار دستور مى دهد خداوند را دوست بداريم زيرا او سرچشمه هر نيكى و بخشش است و هستى انسان از اوست همچنانكه دستور مى دهد تا حضرتش و اهل بيت گراميش را دوست داشته باشيم زيرا در حقيقت دوستى آنان دوستى خدا را به دنبال دارد.

4 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويش نقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:

((روز قيامت من شفاعت چند گروه را به گردن مى گيرم : الف - دوستداران و متمسكان به اهل بيت من . ب - مدافعان از اهل بيتم در برابر دشمنى ها. ج - هر كسى حوايج اهل بيت مرا برآورده سازد. ه - - هر كس مشكلات آنان را بر طرف كند...)).(74)

پيامبر بزرگ اسلام بر لزوم دوستى اهل بيت عصمت و طهارت تاءكيد مى ورزيد و مهر به آنان را بر هر مسلمانى واجب مى دانست زيرا پيروى از آنان امت اسلامى را از هر گونه اختلاف ، دوگانگى ، تفرقه و انحراف باز مى دارد. و ضمانتى است براى سلامت دين و دنياى مسلمانان در تمام ادوار تاريخ .

5 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران گرامى خويش نقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:

((خداوند متعال مى گويد: ((اى آدميزاد! با من به انصاف رفتار نمى كنى ، من با نعمت هايم به تو محبت مى كنم و تو با ناسپاسى و گنهكارى با من كينه توزى مى كنى ، نيكويى و خير من به سوى تو سرازير است و شرّ و بدى تو به طرف من بالا مى آيد. فرشته اى بزرگوار در هر شب و روز همچنان اعمال قبيح تو را ثبت كرده برايم مى آورد، اى آدميزاد! اگر اوصاف خودت را از ديگرى مى شنيدى و نمى دانستى كه اين اوصاف متعلق به كيست بسرعت كينه شخص موصوف را در دل مى گرفتى ...)).(75)

اين حديث شريف انسان را به نيكوكارى و دورى از اعمال مبغوض نزد خداوند دعوت مى كند و تفسير آيه شريفه (( ((اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح )) )) (76) مى باشد. خداوند متعال بندگان را طبق اعمالى كه در دنيا انجام داده اند پاداش مى دهد.

6 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران گرامى خويش نقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:

((دخترم ((فاطمه )) ناميده شده است زيرا خداوند تبارك و تعالى او و دوستدارانش را از جهنم دور كرده است و ميان آنان و دوزخ فاصله انداخته است ...)).(77)

اخبار متواترى از پيامبر اكرم در فضيلت بانوى زنان دو عالم و پاره تن رسول اللّه فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - به دست ما رسيده است ، از جمله اين احاديث ، حديث شريف فوق است كه با صراحت اعلام مى دارد: خداوند فاطمه زهرا و دوستداران او را از آتش دوزخ بر كنار داشته است .

7 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويش از جدّ بزرگوارش امام محمّد باقر، از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده است كه مى گفت :

((در كنار پيامبر اكرم بودم ، على - عليه السلام - نيز در سمت ديگر حضرت قرار داشت كه ديديم عمر بن الخطاب در حالى كه مردى را محكم گرفته بود نزد رسول اللّه آمد، حضرت فرمود: اين مرد چه كرده است ؟ عمر گفت : يا رسول اللّه ! اين مرد از شما نقل مى كند كه گفته ايد: هر كس بگويد: (( لا اله الا اللّه ، محمّد رسول اللّه )) وارد بهشت خواهد شد و اين مطلب را اگر مردم بشنوند در انجام اعمال نيك و واجبات كوتاهى خواهند كرد آيا شما چنين گفته ايد؟ پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) پاسخ داد: آرى ، بشرط اينكه به دوستى و امامت اين شخص معترف و پايبند باشند و به امام على اميرالمؤ منين اشاره كرد)).(78)

شكى در اين نيست كه تمسك به ولايت اميرالمؤ منين و اعتراف به منزلت والا و مرتبه بلند امام موجب رهايى از آتش ‍ دوزخ است و اخبار بدين مطلب تصريح كرده اند.

8 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران گراميش نقل مى كند كه : اميرالمؤ منين از پيامبر اكرم اين حديث را نقل مى كرد:

((يا على هنگامى كه خداوند آدم را آفريد من و تو را از نور خويش خلق كرد و در صلب او قرار داد. اين نور، نسل به نسل منتقل شد تا آنكه در صلب عبدالمطلب قرار گرفت ، سپس نور من در صلب عبداللّه و نور تو در صلب ابوطالب مستقر گشت ، نبوت جز براى من و وصايت جز براى تو روا نيست و هر كس وصايت تو را منكر گردد نبوت مرا انكار كرده است و هر كس نبوت مرا منكر شود خداوند او را به رو در آتش دوزخ خواهد افكند...)).(79)

خداوند متعال پيامبر عظيم الشاءن محمّد و جانشين او، على را از يك نور آفريد و آنان پرتوافكن زندگى فكرى و اجتماعى گشتند و زمين را از پليدى هاى بت پرستى و خرافات جاهلى پاك كردند و مردم را از قيود بندگى رهايى بخشيدند. اين دو بزرگوار يك نور و يك روح هستند در دو كالبد، و هر كس ولايت و وصايت على را انكار كند در حقيقت نبوت پيامبر اكرم را منكر شده است و در آخرت نصيبى نداشته از زمره زيانكاران خواهد بود.

9 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويش نقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) به اميرالمؤ منين گفت :

(( ((يا على محبك محبى ، و مبغضك مبغضى ؛ )) (80) اى على دوستدار تو دوستدار من است و دشمن تو دشمن من است ...)).

اخبار متعددى داريم كه تصريح مى كند: هر كس امام اميرالمؤ منين را دوست داشته باشد پيامبر را دوست داشته است و هر كس بغض امام را در دل داشته باشد به رسول اللّه بغض ورزيده است . عمده اين اخبار از پيامبر اكرم روايت شده است زيرا على در حقيقت با پيامبر از يك نور است و در مدينه علم حضرت محسوب مى گردد و پدر سبطين پيامبر؛ امام حسن و امام حسين و مدافع حضرت در تمام مواقف دشوار و تنگناها بود.

10 - امام على هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويش از جد خود اميرالمؤ منين نقل مى كند كه حضرت رسول اللّه مى فرمود: ((هر كس كه خشنود مى گردد كه خداوند را در روز حشر با ايمنى كامل ملاقات كند و از هراس ‍ بزرگ روز واپسين نباشد، بايد تو را يا على و فرزندانت ، حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمّد بن على ، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمّد بن على ، على بن محمّد، حسن بن على و مهدى ، خاتم آنان را دوست بدارد.

يا على ! در آخرالزمان قومى پديدار خواهند شد كه تو و فرزندانت را دوست خواهند داشت و شما را بر پدران ، مادران ، خواهران و خويشان خود مقدم خواهند داشت . يا على ! مردمان آن زمان ، اين قوم دوستدار شما را دشمن خواهند داشت در صورتى كه اگر دوستشان داشته باشند برايشان بهتر خواهد بود بهترين درودهاى خداوند بر اين قوم باد، اينان روز قيامت زير پرچم ((حمد)) خواهند بود و به پاداش اعمال دنيايشان گناهان آنان بخشوده خواهند شد و به درجات بالا خواهند رسيد...)).(81)

اين روايت به روشنى منزلت رفيع دوستداران اميرالمؤ منين را نزد خداوند نشان مى دهد و نتيجه اين دوستى را ايمن در روز هراس بزرگ بيان مى دارد. خداوند در آن روز مواليان ائمه را به بهترين وجه پاداش نيك مى دهد و به درجه اولياى خود مى رساند.

اين روايت همچنين به صراحت امامت ائمه اثنى عشر را بر امت ، پس از پيامبر بيان مى كند و آنان را مشعلداران هدايت و راهنمايان مردم به سوى نور معرفى مى كند.

11 - امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد: پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) گفت :

((مردم دو گروهند: مردى كه راحت كرد و مردى كه راحت شد؛ امّا آنكه راحت شد ((مؤ من )) است كه از رنج دنيا راحت گشت و به سوى رحمت خدا و پاداش كريمانه اش پرواز كرد. و امّا آنكه راحت كرد ((فاجر و بدكار)) است كه با مرگ خود، مردم ، درختان و چهار پايان را از شرّ خود راحت كرد و به سوى كردار خود و نتايج آن از اين جهان رفت ...)).(82)

اين حديث به ستايش از مؤ من و منزلت وى پرداخته است هنگامى كه مؤ من از دنيا به سراى باقى مى شتابد از رنج ، اندوه و سختى آن راحت مى شود و در پيشگاه خدايى كريم قرار مى گيرد كه پاداش او را دو برابر مى دهد و بر حسنات و درجات وى مى افزايد. اين حديث همچنين فاجر را تحقير كرده و مى گويد مرگ او آسايش مردم را از شرّ و دراز دستى ها در پى خواهد داشت حتّى مرگ فاجر را موجب راحتّى درخت و چهارپايان مى داند زيرا او سرچشمه شرّ است براى آنان . و پس از مرگ ، بدكار بايد مكافات عملكرد دنياى خود را ببيند.

اين احاديث بعضى از رواياتى بود كه امام هادى از جد گرامى خويش رسول اكرم نقل كرده است كه بخش عمده آن مربوط به فضيلت اين خاندان معصوم و منزّه از هر گونه رجس و پليدى مى باشد.

رواياتى كه امام هادى از اميرالمؤ منين (ع ) نقل كرده است

حضرت هادى مجموعه اى از كلمات قصار و حكمت آميز و مواعظ اخلاقى و آداب معاشرت را از حد خويش ‍ پيشاهنگ و حكمت و عدالت در زمين ؛ اميرالمؤ منين روايت كرده است و ما در اينجا برخى از آنها را مى آوريم :

1 - حضرت نقل مى كند كه اميرالمؤ منين فرمود:

(( ((اياكم و المنى فانها من بضايع الفجرة ؛ )) (83) از آرزوهاى بى حاصل بپرهيزيد كه آن سرمايه بدكاران است )).

اسلام با سرافرازى و افتخار به جنگ تمام عوامل انحطاط و عقب ماندگى جامعه از جمله تكيه بر آرزوهاى بى حاصل و خيال پرورى و ترك عمل را كنار زد زيرا يكى از عوامل كند شدن پيشرفت زندگى همين به خيالات دلبستن است كه بسيارى از مفاسد را به دنبال دارد.

2 - حضرت هادى نقل مى كند كه حضرت اميرالمؤ منين مى فرمود:

(( ((من اءصبح و الا خرد همه استغنى غير مال و استاءنس بغير اءهل ، و عزّ بغير عشيرة ...)). )) (84)

((هر كه انديشه و سعى خود را مصروف آخرت كند بى مال ، دارا خواهد بود و بدون خانواده اش ، الفت خواهد يافت و بدون نياز به خاندان ، عزيز و محترم خواهد گشت )).

هر كه مطمح نظرش آخرت باشد و براى آن بكوشد با تقوا و پرهيزگارى خود، به مرز توانگرى حقيقى خواهد رسيد و ديگر نيازى به ثروت مادى نخواهد داشت و احساس انس و همدمى خواهد كرد زيرا دل و جانش به حق متصل است . همچنانكه نزد مردم عزيز و محترم خواهد شد و اين عزت ناشى از خاندان نبوده بلكه برخاسته از صلاح و تقواى اوست .

3 - حضرت هادى از جد گرامى خويش اميرالمؤ منين چنين روايت مى كند:

(( ((العلم وراثة كريمة ، و الا داب حلل حسان . و الفكرة مرآة صافية ، و الاعتبار منذر ناصح ، و كفى بك ادبا لنفسك تركك ما كرهته لغيرك ...)).(85)

((دانش ، ميراثى است گرانقدر و آداب ، زيورهايى است نيكو و انديشه ، آيينه اى است صاف و روشن ، اعتبار و پند گرفتن ، هشدار دهنده اى است صادق ، بهترين درس اخلاق و ادب براى تو آنست كه آنچه را از ديگران نمى پسندى خود انجام ندهى ...)).

اين سخنان زرين نمونه هايى از گنجينه گرانبهاى دانش امام است و آدمى را فرا مى خواند تا به زيور علم و ادب آراسته گردد زيرا اين دو صفت بهترين ارمغانى است كه انسان مى تواند در اين جهان به دست آورد و توشه آخرت سازد. امام دقيقترين تعبير را درباره انديشه بكار برده است و آن را به آيينه اى صاف تشبيه كرده است كه تمام نيكى ها و بدى ها در آن منعكس مى گردد و انسان پاكرفتار تنها انديشه ها و تصورات نيك را در آن مى آفريند و آن را با پليدى ها آلوده نمى كند.

امام اميرالمؤ منين عالى ترين معيار اخلاق عملى را چنين بيان مى كند: هر حركتى را از ديگران نپسنديدى آن را خودت هم انجام نده ، اين دستور در عين سادگى نتايج عملى حيرت انگيزى به دنبال دارد.

4 - امام هادى - عليه السلام - از اميرالمؤ منين چنين نقل مى كند:

(( ((من دخله العجب هلك ...؛ )) (86) خودپسندى مايه هلاكت آدمى است ...)).

خودپسندى ، انسان را به وادى هلاكت مى كشاند و زيان هاى ويرانگرى از جمله تجاوز به حقوق ديگران ، چشم پوشى از زشتى هاى خود و بى توجهى به ارزش هاى انسانى را در بر دارد.

5 - حضرت امام هادى مى فرمود اميرالمؤ منين مى گويد:

(( ((من اءيقن بالخلف جاد بالعطية ؛ )) (87) هر كس كه به عوض و نتيجه ، يقين داشته باشد از بخشش و عطا كمترين دريغى نخواهد داشت )).

چقدر اين بيان زيباست ! و چه خوب رابطه بخشش و نتيجه آن را بيان مى كند. آرى هر كه در راه خدا انفاق كند و يقين داشته باشد خداوند پاداش آن را در دنيا يا آخرت خواهد داد طبيعى است كه با طبيب خاطر و به فراوانى به بخشش و عطا مى پردازد.

6 - امام هادى - عليه السلام - نقل مى كند كه : ((مردى يهودى نزد اميرالمؤ منين - عليه السلام - آمد و از حضرت پرسيد: آن چيست كه خدا ندارد؟ و آن چيست كه نزد خداوند موجود نيست ؟ و آنچه را خدا نمى داند چيست ؟!

حضرت امير - عليه السلام - پاسخ داد: امّا آنچه را كه خدا نمى داند ((فرزند)) است چون خداوند براى خود فرزندى نمى شناسد و اين تكذيب ادعاى شماست كه مى گوييد: عزيز فرزند خداست ! و امّا آنچه نزد خداوند وجود ندارد ((ستم )) است زيرا خداوند به بندگان ، ظلم و ستم روا نمى دارد و امّا آنچه خدا ندارد ((شريك )) است كه ساحت ربوبى از آن منزّه است .

يهودى از پاسخ حضرت مبهوت شد و شهادتين را بر زبان آورده مسلمان گشت سپس امام را مخاطب ساخته گفت : شهادت مى دهم كه تو حق هستى و از اهل حق و سخن به حق گفتى ...)).(88)

اميرالمؤ منين باب مدينه علم پيامبر بود و همانطور كه خود گفته بود اگر برايش كرسى قضاوتى نصب مى گشت بر آن با يهود طبق تورات ، با مسيحيان طبق انجيل و با اهل زبور طبق داورى مى فرمود و فتوا مى داد و قطعا اگر خلافت پس از وفات پيامبر به حضرت واگذار مى شد تمام اهل كتاب به اسلام مى گرويدند و ديگر كسى بر دين سابق باقى نمى ماند.

7 - امام هادى - عليه السلام - از پدران خود نقل مى كند كه : پيرمردى از اهل عراق هنگام عزيمت امام اميرالمؤ منين براى جنگ صفين از ايشان پرسيد:

((به ما بگو آيا حركت ما به سوى اهل شام طبق قضا و قدر الهى است ؟

اميرالمؤ منين پاسخ داد: آرى اى پير به خدا قسم بر بلندى تپه اى نمى رويد و بر دشتى فرود نمى آييد جز آنكه طبق قضا و قدر الهى است .

آن مرد معترضانه گفت : ((يا اميرالمؤ منين ! بنابراين رنج و تلاش من بيهوده است ...)).

حضرت كه ديد شنونده مفهوم حقيقى قضا و قدر را درك نكرده است پاسخ داد: تند نرو! شايد تو گمان كرده اى اين قضايى حتمى و قدرى است لايتغير در صورتى كه اگر چنين باشد پاداش و مكافات بى فايده خواهد بود و امر و نهى يكسان بشمار خواهد آمد و معناى وعده و وعيد از بين خواهد رفت و نه مى توان نيكوكار را ستود و نه بدكار را ملامت و سرزنش كرد. حتّى سرزنش نيكوكار منطقى تر از بدكار خواهد بود و بهتر خواهد بود كه بدكار را به جاى ملامت ستود، اين اعتقاد بت پرستان ، دشمنان خدا، قدريه و مجوس اين امت است .

اى مرد! خداوند تكليف به اختيار كرده است و نهى او هشدار است در برابر عمل كم پاداش زياد مى دهد، عصيان بندگان ، با قدرت خداوند منافات ندارد و هيچ كس خدا را به اجبار نپرستيده است . حضرت جل و علا زمين و آسمان ها را به باطل نيافريده است و اين گمان كفار است پس واى بر ايشان از آتش دوزخ ...

پاسخ حضرت آن مرد را به وجد آورد و شادى عميق خود را طى ابياتى چنين بيان كرد:

(( انت الامام الذى نرجو بطاعته   يوم النجاة من الرحمن غفرانا... ))

((تو امامى هستى كه با اطاعتش از خداوند در روز قيامت انتظار بخشش و آمرزش داريم )).

((ابهامات و غوامض دين ما را آشكار كردى خداوند به تو جزاى نيك عطا فرمايد)).

((هيچ عذرى ندارى كه كار زشت را فاسقانه و براى معصيت كارى انجام دهى و بعد بگويى خداوند مرا مجبور به انجام معاصى ساخته است كه اين پيروى از شيطان است )).

((خداوند نه زشتى و عصيان را براى بندگان خواسته است و نه انجام آنها را مى پسندد و قتل اولياى خويش را به ناحق و ستمگرانه هرگز امضا نكرده است )).

((چگونه خداوند چنين معاصى را دوست مى دارد در حالى كه حكمت وى مغاير آنست و خود با صراحت اعلام كرده است )).(89)

ما در بحث هاى آينده به تفصيل مساءله قضا و قدر را مورد بررسى قرار خواهيم داد.

8 - حضرت هادى - عليه السلام - از اميرالمؤ منين نقل مى كند كه مى فرمود:

(( ((كم من غافل ينسج ثوبا ليلبسه ، و انما هو كفنه ، و يبنى بيتا ليسكنه ، و انما هو موضع قبره ...)). )) (90)

((چه بسيارند غافلانى كه پيراهنى مى بافند تا آنرا بپوشند ليكن كفن آنها خواهد بود و يا خانه اى مى سازند تا در آن زندگى كنند، امّا آرامگاه ابدى آنان همين خانه خواهد بود...)).

اين حديث شريف آدمى را به هوشيارى و بيدارى فرا خوانده از دنياپرستى و پيروى هواهاى نفسانى برحذر مى دارد.