شرح غررالحكم و دررالكلم ، جلد چهارم

جمال الدين محمد خوانسارى‏

- ۱۵ -


6093 عليك بالصّبر فى الضّيق و البلاء. لازم باش صبر را در تنگى و بلا، زيرا كه ثواب صبر عظيم است و الم بلا را سبك گرداند و گشايش دهد و مانع از نزول بلاى ديگر شود چنانكه مكرّر بتفصيل مذكور شد.

6094 عليك بالعقل فلا مال اعود منه. لازم باش عقل را پس نيست مالى سودمندتر از آن. مراد ملازمت فرمانبردارى عقل است و عمل بمقتضاى آن، يا سعى در تقويت و افزونى آن بفكرها و تجربتها و مانند آنها.

6095 عليك بالقنوع فلا شي‏ء ادفع للفاقة منه. لازم باش خشنود بودن بنصيب و بهره خود را، پس نيست چيزى دفع كننده‏تر مر درويشى را از آن. ظاهر اينست كه اين باعتبار اين باشد كه اين معنى بالخاصيّه درويشى را دفع كند. و ممكن است كه باعتبار اين باشد كه با وجود آن ديگر او را فقر و حاجتى نماند پس در حقيقت توانگر باشد نه درويش.

6096 عليك بالادب فانّه زين الحسب. فراگير ادب را پس بدرستى كه آن زينت حسب است.

مراد به «حسب» چنانكه در فصل سابق مذكور شد كرم و شرفيست كه آدمى خود تحصيل كرده باشد، يا مال يا دين يا آنچه شمرده شود از مفاخر پدران اين كس. و مراد به «ادب» نيز در آنجا مذكور شد.

6097 عليك بالتّقوى فانّه اشرف نسب. لازم باش پرهيزگارى را پس بدرستى كه آن شريفترين نسبى است، يعنى پرهيزگار بودن شريفتر از هر نسبى است كه باعث شرافت شود مثل سيادت و مانند آن.

6098 عليك بالزّهد فانّه عون الدّين. فراگير زهد را پس بدرستى كه آن يارى كننده دينداريست، مراد به «زهد» بى‏رغبتى در دنياست چنانكه مكرّر مذكور شد.

6099 عليك بالعفّة فانّها نعم القرين. لازم باش عفت را پس بدرستى كه آن نيكو همنشينى است، «عفت» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى باز ايستادن از حرامهاست.

6100 عليك بحسن الخلق فانّه يكسبك المحبّة. فراگير نيكوئى خوى را پس بدرستى كه آن كسب مى‏فرمايد ترا دوستى، يعنى باعث اين مى‏شود كه مردم ترا دوست دارند و اين أمريست سودمند در دنيا و آخرت.

6101 عليك بالبشاشة فانّها حبالة المودّة. لازم باش گشاده‏روئى را پس بدرستى كه آن دام دوستى است يعنى داميست كه بآن دوستى مردم را توان شكار كرد.

6102 عليك بالاحتمال فانّه ستر العيوب. لازم باش احتمال را پس بدرستى كه آن پرده عيبهاست. مراد به «احتمال» بردبارى و تحمل بى‏ادبيهاى مردم است، يا بر خود گرفتن مؤنات و اخراجات مردم.

6103 عليك بذكر اللّه فانّه نور القلب. لازم باش ياد خدا را پس بدرستى كه آن نور دل است، يعنى باعث روشنى آن مى‏شود. و در بعضى نسخه‏ها «القلوب» بجاى «القلب» است و بنا بر اين ترجمه اينست كه: «آن نور دلهاست» و اين بفقره سابق موافق‏ترست.

6104 عليك بالصّدق فانّه خير مبنىّ. لازم باش راستى را، پس بدرستى كه آن خيريست بنا گذاشته شده. و ممكن است كه «خير مبنىّ» باضافه خوانده شود و معنى اين باشد كه: بهترين بنا گذاشته شده‏ايست و در بعضى نسخه‏ها بجاى «مبنىّ»: «منبى‏ء» ذكر شده است بتقديم نون بر باء بصيغه اسم فاعل از «إنباء» و بنا بر اين ترجمه اينست كه: آن بهترين خبر دهنده‏ايست يعنى بهترين خبريست و آنرا «خبر دهنده» گفتن بر سبيل مجازست.

و ممكن است كه ضمير راجع بصدق بمعنى صادق باشد يعنى راستگو بهترين خبر دهنده ايست، و بنا بر اين «خبر دهنده گفتن آن» بر سبيل حقيقت است و اوّل ظاهرترست و موافق است با سجع فقره آينده.

6105 عليك بالحلم فانّه خلق مرضىّ. لازم باش بردبارى را پس بدرستى كه آن خوئى است پسنديده شده.

6106 عليك بالوفاء فانّه اوقى جنّة. لازم باش وفادارى را پس بدرستى كه آن نگاهدارنده‏تر سپرى است. و در بعضى نسخه‏ها «أوفى» بفاست نه بقاف، و بنا بر اين ترجمه اين است كه: آن رساتر سپرى است.

6107 عليك بصالح العمل فانّه الزّاد الى الجنّة. لازم باش عمل شايسته را پس بدرستى كه آن توشه است بسوى بهشت.

6108 عليك بالورع فانّه خير صيانة. لازم باش پرهيزگارى را پس بدرستى كه آن بهترين نگاهدارييست، پرهيزگارى را نگاهدارى گفتن باعتبار اينست كه آن نگاهدارى نفس است از محرّمات

6109 عليك بالامانة فانّها افضل ديانة. لازم باش امين بودن را پس بدرستى كه آن افزونتر ديندارييست.

6110 عليك بطاعة من لا تعذر بجهالته. لازم باش فرمانبردارى كسى را كه معذور نيستى در ندانستن او. مراد امام زمان است چنانكه مشهور است حديث حضرت رسالت پناهى صلّى الله عليه وآله كه فرموده: هر كه بميرد و نداند امام زمان خود را بميرد مردن جاهليت، يعنى كفار عرب كه پيش از اسلام بودند، و تعبير از امام باين عبارت اشاره بدليل وجوب فرمانبردارى اوست، چه ظاهرست كه كسى كه شناختن او واجب باشد فرمانبردارى او واجب باشد و اگر نه چه ثمره بر شناخت او مترّتب شود

6111 عليك بحفظ كلّ امر لا تعذر باضاعته. لازم باش نگاهدارى هر امرى را كه معذور نباشى در ضايع كردن آن. مراد تأكيد در محافظت بر واجبات است كه آدمى معذور نيست در ضايع كردن آنها.

6112 عليك بالاحسان فانّه افضل زراعة و اربح بضاعة. لازم باش احسان را پس بدرستى كه آن افزونتر زراعتى است، و سود كننده‏تر سرمايه‏ايست.

6113 عليك بالاخلاص فانّه سبب قبول الاعمال و افضل الطّاعة. لازم باش اخلاص را پس بدرستى كه آن سبب قبول عملهاست و افزونتر طاعتى است. مراد به «اخلاص» چنانكه مكرّر مذكور شد خالص گردانيدن عمل است از براى حق تعالى و رضاى او و تقرّب باو و آميخته نساختن آن بغرضى ديگر كه منافى آن باشد.

6114 عليك بالرّفق فانّه مفتاح الصّواب و سجيّة اولى الالباب. لازم باش نرمى را پس بدرستى كه آن كليه صواب است و خصلت صاحبان عقلهاست، «صواب» بمعنى درست است و مراد سلوك درست و كارهاى درست است.

6115 عليك بمقارنة ذى العقل و الدّين فانّه خير الاصحاب. لازم باش همراهى صاحب عقل و دين را پس بدرستى كه چنين كسى بهترين مصاحبان است.

6116 عليك بالقصد فى الامور، فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل. لازم باش ميانه روى را در كارها، پس كسى كه ميل كند از ميانه روى ستم كند، و كسى كه فرا گيرد ميانه روى را عدل ورزد، يعنى ميانه روى در هر كار عدل است و شايسته، و ميل از آن ستم و ظلم است و ناشايست.

6117 عليك بادمان العمل فى النّشاط و الكسل. لازم باش دايم داشتن عمل را در نشاط و كاهلى. مراد به «نشاط» اينست كه رغبت و شوق بعمل باشد و به كاهلى خلاف آن، و اين كه سنگين و گران باشد آن بر او، و در أمر به «لازم بودن عمل در هر دو حال» در أعمال واجبى شبهه نيست، و امّا در أعمال سنتى، پس در بعضى أحاديث وارد شده كه در وقت كاهلى ترك آن‏ بهترست و عملى كه نشاطى در آن نباشد أجرى ندارد.

6118 عليك بالعفاف و القنوع، فمن اخذ به خفّت عليه المؤن. لازم باش پرهيزگارى و قنوع را، پس هر كه فرا گيرد آن را سبك گردد بر او اخراجات. مراد به «قنوع» راضى بودن بنصيب و بهره خود است از دنيا، «و هر كه فرا گيرد آنرا» يعنى قنوع را يا هر يك از پرهيزگارى و قنوع را.

6119 عليك بالصّبر و الاحتمال، فمن لزمهما هانت عليه المحن. لازم باش صبر و تحمل را، پس هر كه لازم شود آنها را سهل مى‏گردد بر او محنتها.

6120 عليك بالاستعانة بالهك و الرّغبة اليه فى توفيقك و تركك كلّ شائنة او لجتك فى شبهة او اسلمتك الى ضلالة. لازم باش يارى جستن بخداى خود را، و رغبت كردن بسوى او را در توفيق دادن تو، و ترك نمودن تو هر صفت زشت كننده را كه داخل كند ترا در شبهه يا بسپارد ترا بسوى گمراهى. «توفيق» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى تهيه نمودن اسباب خيرست از براى كسى، و مراد اينست كه: لازم باش يارى جستن بخدا را، و رغبت بسوى او را در اين كه توفيق دهد ترا در اين كه ترك كنى تو هر صفت زشت كننده را كه ترا در شبهه اندازد يا بگمراهى رساند. ممكن است كه و «تركك» عطف باشد بر «الرّغبة» و معنى اين باشد كه: و لازم باش اين را كه ترك كنى، تا آخر.

6121 عليك بمكارم الخلال و اصطناع الرّجال فانّهما يقيان مصارع‏ السّوء و يوجبان الجلالة. لازم باش خصلتهاى گرامى را، و احسان كردن بمردان را، پس بدرستى كه اينها نگاه مى‏دارند از جايگاههاى افتادن در بدى يا از افتادن در بدى، و واجب مى‏سازند بزرگى را، يعنى سبب بزرگى ميشوند.

6122 عليك بالعفاف فانّه افضل شيم الاشراف. لازم باش پرهيزگارى را پس بدرستى كه آن افزونترين خصلتهاى مردم بلند مرتبه است.

6123 عليك بترك التبذير و الاسراف و التّخّلق بالعدل و الانصاف. لازم باش ترك تبذير و اسراف را، و خصلت كردن عدل و انصاف را. «تبذير» و «اسراف» هر دو بيك معنى است، و همچنين «عدل» و «انصاف» چنانكه مكرّر مذكور شد.

6124 عليك بطاعة اللّه سبحانه فانّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ شي‏ء. لازم باش فرمانبردارى خدا را پس بدرستى كه فرمانبردارى خدا افزون است بر هر چيزى.

6125 عليك بالاعتصام باللّه فى كلّ امورك فانّها عصمة من كلّ شي‏ء. لازم باش چنگ در زدن بخدا را در همه كارهاى خود پس بدرستى كه اين نگاهدارييست از هر چيزى يعنى از هر آفتى و شرّى.

6126 عليك بلزوم الصّمت فانّه يلزمك السّلامة، و يؤمنك النّدامة. فراگير جدا نشدن از خاموشى را، پس بدرستى كه اين لازم تو مى‏سازد سلامتى را، و ايمن مى‏گرداند ترا از پشيمانى.

6127 عليك بمنهج الاستقامة فانّه يكسبك الكرامة، و يكفيك الملامة. لازم باش راه واضح راست روى را، پس بدرستى كه اين كسب مى‏فرمايد ترا گرامى بودن، و باز مى‏دارد از تو سرزنش را.

6128 عليك باخوان الصّفاء فانّهم زينة فى الرّخاء و عون فى البلاء. فراگير برادران پاك درون را، پس بدرستى كه ايشان آرايشى‏اند در فراخى، و يارى كننده‏اند در بلا.

6129 عليك بتقوى اللّه فى الغيب و الشّهادة و لزوم الحقّ فى الغضب و الرّضى. لازم باش ترس از خدا را در نهان و آشكار، و جدا نشدن از حق را در خشم و خشنودى.

6130 عليك بالعدل فى الصّديق و العدوّ و القصد فى الفقر و الغنى. لازم باش عدل را در دوست و دشمن، و ميانه روى را در درويشى و توانگرى.

6131 عليك بلزوم الحلال و حسن البرّ بالعيال و ذكر اللّه فى كلّ حال. فراگير لازم بودن حلال را، و نيكوئى خوبى كردن باعيال را، و ياد خدا را در هر حال.

6132 عليك بالفكر فانّه رشد من الضّلال و مصلح الاعمال. فراگير فكر را پس بدرستى كه آن راه يافتن است از گمراهى، و بصلاح آورنده عملهاست. «راه يافتن است از گمراهى» يعنى سبب يافتن راه راست و بيرون آمدن از گمراهى مى‏شود.

6133 عليك بالورع فانّه عون الدّين و شيمة المخلصين. لازم باش پرهيزگارى را پس بدرستى كه آن يارى كننده دين است و خصلت مخلصان يعنى جمعى كه خالص ساخته‏اند اعمال خود را از براى خدا و آميخته بغرض ديگر نگردانيده‏اند، و ممكن است كه «مخلصين» بفتح لام خوانده شود و مراد جمعى باشند كه حق تعالى ايشان را خالص ساخته باشد از براى بندگى خود و صاف كرده باشد از براى آن.

6134 عليك بالصّبر فانّه حصن حصين و عبادة الموقنين. لازم باش صبر را پس بدرستى كه آن حصارى است محكم و عبادت موقنان است، يعنى آنان كه يقين كامل بمعارف إلهيّه داشته باشند چه ايشان چون يقين بفضيلت صبر و نيكوئى عاقبت آن دارند آن را شعار خود ساخته‏اند.

6135 عليك بالجدّ و الاجتهاد فى اصلاح المعاد. لازم باش جدّ و اجتهاد را در اصلاح معاد. [جدّ] بمعنى كوشش است و «اجتهاد» بمعنى بذل جهد و صرف طاقت يعنى ترك مكن اين را كه جدّ كنى و بقدر مقدور سعى نمائى در كارى چند كه باعث صلاح معاد گردد و «معاد» يعنى بازگشت يا روز بازگشت.

6136 عليك بحسن التّأهّب و الاستعداد، و الاستكثار من الزّاد. لازم باش نيكوئى تهيه گرفتن و آماده شدن و بسيار فرا گرفتن از توشه آخرت را.

6137 عليك بالتّقيّة فانّها شيمة الافاضل. لازم باش تقيه را پس بدرستى كه آن خصلت افاضل است مراد به «تقيه» اينست كه كسى هر گاه ترسد از كسى بنحوى سلوك كند با او كه سبب ايذا و اضرار او نگردد مثل اين كه وضو و نماز را در برابر مخالفان بطور ايشان بكند تا اذيّتى باو نرسانند، و «افاضل» يعنى مردم افزون مرتبه يعنى علما كه عارفند بأحكام شرعيه و مى‏دانند وجوب تقيه را.

6138 عليك بالصّبر، فبه يأخذ العاقل و اليه يرجع الجاهل. لازم باش صبر را پس بآن فرا مى‏گيرد عاقل، و بسوى آن بر مى‏گردد جاهل، يعنى عاقل در مصيبتها در ابتدا فرا مى‏گيرد صبر را، و صبر ميكند بر آنها، و جاهل بعد از اين كه مدّتى بى‏صبرى كند و جزع و اضطراب نمايد آخر صبر كند و چاره نيابد غير آن، و بر آن بى‏صبرى او ثمره مترتّب نگردد، پس هر گاه چنين باشد بايد كه لازم بود صبر را و از آن جدا نشد و تعب و زحمت بى‏صبرى را بعبث بر خود نگذاشت.

6139 عليك بالصّدق، فمن صدق فى اقواله جلّ قدره. لازم باش راستگوئى را، پس كسى كه راست گويد در گفتارهاى خود بلند گردد قدر او.

6140 عليك بالرّفق، فمن رفق فى افعاله تمّ امره. لازم باش نرمى را پس كسى كه نرمى كند در كارهاى خود انجام يابد كار او.

6141 عليك بمواخاة من حذّرك و نهاك فانّه ينجدك و يرشدك. لازم باش برادرى كسى را كه بترساند ترا و باز دارد ترا، پس بدرستى كه او بلند گرداند ترا و راه راست نمايد ترا، و مراد ترسانيدن از بديها و بازداشتن از آنهاست.

6142 عليك بطاعة من يأمرك بالدّين فانّه يهديك و ينجيك. لازم باش فرمانبردارى كسى را كه امر ميكند ترا بديندارى، پس بدرستى كه‏ او راه مى‏نمايد ترا و رستگار مى‏گرداند ترا.

6143 عليك بالورع، و ايّاك و غرور الطّمع، فانّه وخيم المرتع. لازم باش پرهيزگارى را، و بپرهيز از فريب طمع، پس بدرستى كه آن وخيم مرتع است. «مرتع» بمعنى چراگاه است و «وخيم» زمينى را گويند كه علفى نداشته باشد كه سودى دهد و مراد اينست كه طمع آدمى را بچراگاه چنين مى‏فرستد و بجائى نمى‏فرستد كه نفعى در آن باشد و تعبير بلفظ «چراگاه» اشاره است باين كه صاحب طمع را از آدميان نبايد شمرد بلكه از حيوانات چرنده بايد دانست.

6144 عليك بلزوم الصّبر، فبه يأخذ الحازم، و اليه يؤل الجازع. فراگير لازم بودن صبر را، پس بآن فرا مى‏گيرد دور انديش، و بسوى آن بر مى‏گردد جزع كننده، اين همان مضمون فقره «عليك بالصّبر فبه يأخذ العاقل» است كه چند فقره قبل از اين نقل شد و عبارت تغيير يافته.

6145 عليك بالقصد فانّه اعون شي‏ء على حسن العيش و لن يهلك امرؤ حتّى يؤثر شهوته على دينه. لازم باش ميانه روى را، پس بدرستى كه آن يارى كننده‏تر چيزيست بر نيكوئى زندگانى، و هلاك نمى‏شود هرگز مردى تا اين كه اختيار كند خواهش خود را بر دين خود.

«بودن ميانه روى يارى كننده‏تر چيزى بر نيكوئى زندگانى» ظاهرست و محتاج ببيان نيست، و «هلاك نمى‏شود» يعنى هلاكت معنوى از براى كسى نمى‏باشد مگر باين كه او اختيار كند خواهش خود را بر دين خود، و از براى خواهش خود كارى كند كه ضرر بدين او رساند.

6146 عليك بلزوم اليقين و تجنّب الشّكّ فليس للمرء شي‏ء اهلك‏ لدينه من غلبة الشّكّ على يقينه. فراگير لازم بودن يقين را، و دورى گزيدن از شكّ را، پس نيست از براى مرد چيزى هلاك كننده‏تر از براى دين او از غلبه كردن شكّ بر يقين او. مراد اينست كه در معارف إلهيّه البته تحصيل يقين و اجتناب از شكّ بايد و چيزى هلاك كننده‏تر نيست از براى دين از غلبه كردن شكّ بر يقين يعنى از اين كه شكّ در آنها غلبه كند بر يقين و يقين را زايل كند يا نگذارد كه حاصل شود. و ممكن است كه مراد اين باشد كه بقدر مقدور در هر علمى بايد كه لازم يقين بود و فكر نمود تا بيقين برسد و ذهن را عادت بتشكيك نبايد داد، زيرا كه چيزى هلاك كننده‏تر نيست مردين را از غالب شدن شكّ بر يقين يعنى از اين كه كسى عادت بشكّ كند و در اكثر مطالب تشكيك كند و بيقين نرساند، چه اين معنى باعث اين شود كه در معارف إلهيّه نيز يقين تحصيل نتواند كرد و تشكيكات كند و دين او فاسد گردد.

6147 عليك بالصّدقة تنج من دناءة الشّحّ. لازم باش صدقه دادن را تا رستگار گردى از پستى بخيلى يعنى يكى از فوايد عمده لازم بودن تصدّق دادن اينست كه بسبب آن از دنائت بخيلى كه از اخلاق و ملكات ذميمه است بيرون مى‏آئى.

6148 عليك بالسّعى و ليس عليك بالنّجح. بر تست سعى كردن و نيست بر تو فيروزى يافتن مراد اينست كه در حاجتى كه خود داشته باشى و در كار باشد يا حاجتى كه ديگرى بتو آورد آنچه بر تست و لازم است كه بكنى اينست كه در آن باب بقدر مقدور سعى كنى و بر تو نيست اين كه آن البته بر آيد و حاصل شود، زيرا كه آن ديگر بدست تو نيست همين كه سعى خود را كردى از عهده آنچه بر تست بر آمده، و اگر از براى مؤمنى باشد بثواب آنچه وارد شده در باب سعى از براى حاجت مؤمن برسى هر چند آن حاصل نشود.

6149 عليك بالجدّ و ان لم يساعد الجدّ. بر تست جدّ و هر چند يارى نكند جدّ. «جدّ» بكسر جيم بمعنى كوشش است و بفتح جيم بمعنى بخت است، و اين فقره مباركه هم مضمون فقره سابق است، و مراد اينست كه: بر تست كوشش در ضروريّات خود، و همچنين از براى حاجتى كه مؤمنى بتو آورد، و هر گاه كوشش خود را بكنى تو از عهده آنچه بر تست برآئى و بأجر و ثواب آن برسى، و هر چند بخت يارى نكند و آن امر حاصل نشود.

حرف عين بلفظ «عليكم»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب عليه السّلام در حرف عين بلفظ «عليكم» در خطاب جمع كه ترجمه آن اينست كه: فرا گيريد، يا لازم باشيد.

و مانند اين عبارات، و خطاب با أصحاب و شيعيان خودست. فرموده آن حضرت عليه السّلام:

6150 عليكم بالمحجّة البيضاء فاسلكوها، و الّا استبدل اللّه بكم غيركم. لازم باشيد راه سفيد را پس سلوك كنيد آنرا، و اگر نه بدل كند خدا بشما غير شما را. مراد به «راه سفيد» راه حقّ است كه سفيد و روشن است و مراد اينست كه در هر عصرى بايد كه جمعى بر راه حقّ باشند پس شما بر آن راه باشيد و سلوك آن كنيد، و اگر نه حق تعالى بعوض شما جمعى ديگر را بر آن خواهد داشت.

6151 عليكم باعمال الخير فتبادروها، و لا يكن غيركم احقّ بها منكم. لازم باشيد كارهاى خير را پس پيشى گيريد به آنها، و نبوده باشد غير شما سزاوارتر به آنها از شما، يعنى شما پيشى بگيريد به آنها، و مگذاريد كه ديگران پيشى بگيرند به آنها، پس ايشان سزاوارتر باشند به آنها از شما.

6152 عليكم بالتّواصل و الموافقة، و ايّاكم و المقاطعة و المهاجرة. لازم باشيد پيوستن و موافقت كردن را، و بپرهيزيد از بريدن و ترك كردن.

مراد امر مؤمنان است بپيوستن با يكديگر و موافقت نمودن با هم، و نهى ايشانست از بريدن از يكديگر و ترك نمودن يكديگر.

6153 عليكم بالقصد فى المطاعم فانّه ابعد من السّرف، و اصحّ للبدن و اعون على العبادة. لازم باشيد ميانه روى را در خوردنيها، پس بدرستى كه اين دورترست از إسراف، و صحيح كننده‏ترست بدن را، و يارى كننده‏ترست بر عبادت. مراد ميانه روى است در آنها بحسب كميت و كيفيت هر دو، و «بودن ميانه روى در هر يك از آنها دورتر از اسراف» ظاهرست، و همچنين «صحيح نگاهدارنده‏تر مر بدن را» زيرا كه خوردن زياد و همچنين ألوان مختلف باعث بيماريها گردد، و همچنين «يارى كننده‏تر بر عبادت» زيرا كه زياد خوردن و همچنين طعامهاى رنگارنگ باعث سنگينى و كسالت شود كه عبادت را دشوار كند.

6154 عليكم بموجبات الحقّ فالزموها، و ايّاكم و محالات التّرّهات. فرا گيريد واجب كننده‏هاى حقّ را پس لازم باشيد آنها را، و بپرهيزيد از برگرديده شده‏هاى باطلها. مراد به «واجب كننده‏هاى حقّ» دلائل و براهين‏ است كه حقّ را واجب و لازم كنند و ديگر شبهه در آن نماند، و مراد به «بر گرديده شده‏هاى باطلها» باطلهاست كه بسبب شبهه‏ها بر گردانيده شده‏اند از صورت خود و بصورت حق در آمده‏اند، و ممكن است كه «موجبات» بفتح جيم خوانده شود بصيغه اسم مفعول و مراد بآن حقها باشد كه ثابت كرده شده و قرار داده شده‏اند در جاهاى خود و از مواضع خود بدر نرفته‏اند، يا اين كه بحسب عقل و يا شرع واجب گردانيده شده‏اند.

6155 عليكم بلزوم الدّين و التّقوى و اليقين فهنّ احسن الحسنات و بهنّ ينال رفيع الدّرجات. فرا گيريد لازم بودن دين و پرهيزگارى و يقين را، پس آنها بهترين حسنات‏اند، و به آنها رسيده مى‏شود بلند پله‏ها، يعنى به آنها مردم بدرجه‏هاى بلند مى‏رسند.

6156 عليكم بلزوم العفّة و الامانة فانّهما اشرف ما اسررتم، و احسن ما اعلنتم، و افضل ما ادّخرتم. فرا گيريد لازم بودن پرهيزگارى و امين بودن را، پس بدرستى كه آنها شريفتر چيزيست كه نهان كنيد، و نيكوتر چيزيست كه آشكار نمائيد، و افزونتر چيزيست كه ذخيره كنيد.

6157 عليكم بهذا القرآن، احلّوا حلاله، و حرّموا حرامه، و اعملوا بمحكمه، و ردّوا متشابهه الى عالمه، فانّه شاهد عليكم، و افضل ما به توسّلتم. لازم باشيد اين قرآن را، حلال گردانيد حلال آنرا، و حرام گردانيد حرام آنرا، و عمل كنيد بمحكم آن، و بر گردانيد متشابه آنرا بسوى عالم آن، پس‏ بدرستى كه قرآن گواهيست بر شما، و افزونتر چيزيست كه متوسّل شويد بآن.

«اين قرآن را» يعنى قرآن مجيد را كه در ميان شماست و بايد كه در همه جا حاضر باشد بعنوانى كه اشاره بآن توان كرد، و مراد به «محكم قرآن» آياتيست كه معانى آنها واضح است و اشتباهى در آنها نيست و هر كه عارف بزبان عرب باشد معنى آنها را مى‏تواند فهميد و به «متشابه آن» آياتى كه معانى آنها واضح نيست و در آن اشتباه باشد و احتمالات مختلف رود، و مراد اينست كه بآيات محكمه آن عمل كنيد و بمتشابهات آن براى خود حكم مكنيد، و «بر گردانيد آنها را بعالم آنها» يعنى بپرسيد معانى آنها را از يكى از أهل بيت صلوات اللّه عليهم كه عالمند بمراد از آنها يا از كسى كه علم او منتهى شود بايشان و مراد به «شاهد بودن قرآن» اينست كه آن در قيامت گواهى دهد نزد حق تعالى براى هر كه عمل كند بآن و ملازمت آن نمايد، و بر هر كه عمل نكند بآن و ترك آن كند.

6158 عليكم فى قضاء حوائجكم بكرام الانفس و الاصول تنجح لكم عندهم من غير مطال و لا منّ. لازم باشيد در بر آوردن حاجتهاى خود آنان را كه نفسها و نژادهاى ايشان گرامى باشد تا اين كه بر آورده شود آنها از براى شما نزد ايشان بى‏تأخيرى و بى‏منتى.

مراد اينست كه اگر محتاج شويد در حاجتهاى خود باين كه نزد كسى ببريد نزد كسى ببريد كه بلند مرتبه باشد نفس او و نژاد او نه بلئيمان پست مرتبه و نژاد، زيرا كه حاجت نزد كريمان برآيد بى‏تأخيرى و پس انداختنى و بى‏منتى، و نزد لئيمان بر نيايد، و اگر بر آيد بعد از اين باشد كه تأخير كنند و پس اندازند و بى‏منت نباشد.

6159 عليكم بصدق الاخلاص و حسن اليقين فانّهما افضل عبادة المقرّبين. لازم باشيد راستى اخلاص را، و نيكوئى يقين را، پس بدرستى كه آنها افزونتر عبادت مقرّبان است. مراد به «اخلاص» خالص گردانيدن عبادت است از براى رضاى خدا، و آميخته نساختن آن بغرضى ديگر و مراد به «يقين» يقين در معارف إلهيّه است و «مقرّبان» يعنى نزديكان درگاه الهى.

6160 عليكم بدوام الشّكر و لزوم الصّبر فانّهما يزيدان النّعمة و يزيلان المحنة. لازم باشيد سخاوت و نيكوئى خوى را، پس بدرستى كه اينها زياد ميكنند نعمت را و زايل ميكنند محنت را. «زياد شدن نعمت» بسبب شكرست چنانكه در قرآن مجيد واقع شده و مكرّر مذكور شد، و «زايل شدن محنت» بسبب صبرست چنانكه مكرّر چند وجه از براى آن مذكور شد، و ممكن است كه هر يك سبب هر يك گردند.

6161 عليكم بالسّخاء و حسن الخلق فانّهما يزيدان الرّزق و يوجبان المحبّة. لازم باشيد سخاوت و نيكويى خوى را، پس بدرستى كه اينها زياد ميكنند روزى را، و واجب مى‏سازند دوستى را، يعنى سبب دوستى مردم مى‏گردند براى صاحب خود يا دوستى خدا و خلق هر دو.

6162 عليكم فى طلب الحوائج بشراف النّفوس ذوى الاصول الطّيّبة فانّها عندهم اقضى و هى لديكم ازكى. فرا گيريد در طلب حاجتها نفسهاى بلند مرتبه صاحبان اصلهاى نيكو را، پس بدرستى كه آنها نزد ايشان بر آمده‏ترست و آنها نزد شما پاكيزه‏ترند يعنى حاجتهاى‏ خود را اگر ضرور شود كه نزد كسى ببريد و از او خواهيد بايد كه نزد كسى از مردم شريف بلند مرتبه صاحبان نژادهاى نيكو ببريد، زيرا كه حاجتها نزد ايشان بر آمده‏ترست يعنى زودتر و بيشتر بر مى‏آيد، و «آنها» يعنى آن نفوس «نزد شما پاكيزه‏ترند» و شما را ننگ و عارى نباشد از طلب ايشان، بخلاف مردم لئيم پست مرتبه پست نژاد كه حاجت نزد ايشان كم و بد بر مى‏آيد، و توسّل بايشان خفت و ذلّت شماست، يا اين كه و «آنها» يعنى آن حاجتها كه نزد ايشان بر آيد نزد شما پاكيزه‏ترست و شما را ننگ و عارى نباشد از آنها. و در بعضى نسخه‏ها و «هم» بجاى و «هى» است يعنى و ايشان نزد شما پاكيزه‏ترند و ابن ظاهرترست و در بعضى نسخه‏ها «فانّه أقضى» است بجاى «فانّها عندهم أقضى»، و بنا بر اين ترجمه اينست كه پس بدرستى كه اين يعنى بردن حاجت نزد ايشان بر آورنده‏ترست. و در بعضى نسخه‏ها «لديهم» بجاى «لديكم» واقع شده و بنا بر اين ترجمه اينست: و «آنها» يعنى آن حاجتها نزد ايشان پاكيزه‏ترست يا افزونتر يعنى پاكيزه‏تر بر مى‏آيد يا افزونتر بر مى‏آيد.

6163 عليكم بلزوم اليقين و التّقوى فانّهما يبلّغانكم جنّة المأوى. فرا گيريد لازم بودن يقين و پرهيزگارى را، پس بدرستى كه آنها مى‏رسانند شما را بجنة المأوى يعنى بهشت كه مأوى و جايگاه مؤمنان است يا خصوص بهشتى كه اين نام دارد چنانكه مكرّر مذكور شد.

6164 عليكم بالاحسان الى العباد و العدل فى البلاد تأمنوا عند قيام الاشهاد. لازم باشيد احسان كردن بسوى بندگان خدا را، و عدل كردن در شهرها را، تا ايمن گرديد نزد بر پاى ايستادن حاضران. خطاب بحكام و امراى شهرها بوده، و «تا ايمن گرديد» يعنى هر گاه لازم گرديد اينها را ايمن گرديد نزد بر پاى ايستادن حاضران در روز قيامت، يا نزد برخاستن گواهان يعنى گواهان كه گواهى دهند در آن روز بر أعمال مردم كه أئمه طاهرين باشند صلوات اللّه عليهم أجمعين.

6165 عليكم بالتّقوى فانّه خير زاد و احرز عتاد. لازم باشيد پرهيزگارى را پس بدرستى كه آن بهتر توشه‏ايست و نفيس‏تر آماده شده‏ايست يا نگاهدارنده‏تر آماده شده‏ايست يعنى آماده شده‏ايست نگاهدارنده‏تر از همه آماده شده‏ها، از آفات دنيوى و أخروى.

6166 عليكم بصنائع المعروف فانّها نعم الزّاد الى المعاد. لازم باشيد كرده شده‏هاى احسان را، پس بدرستى كه آنها نيكو توشه‏ايست بسوى روز بازگشت، «كرده شده‏هاى احسان را» يعنى احسانها را كه بكنيد.

6167 عليكم باخلاص الايمان فانّه السّبيل الى الجنّة و النّجاة من النّار. لازم باشيد اخلاص ايمان را پس بدرستى كه آن راه است بسوى بهشت و رستگارى از آتش. مراد به «اخلاص ايمان» خالص گردانيدن آنست از براى حق تعالى، و ممكن است «و النجاة» برفع خوانده شود عطف بر «السبيل» و ترجمه اين باشد: پس بدرستى كه آن راه است بسوى بهشت و رستگارى از آتش، يعنى سبب رستگارى از آن مى‏شود.

6168 عليكم بصنائع الاحسان و حسن البرّ بذوى الرّحم و الجيران فانّهما يزيدان فى الاعمار و يعمران الدّيار. لازم باشيد كرده شده‏هاى احسان را، و نيكوئى احسان كردن بصاحبان خويشى و همسايگان را، پس بدرستى كه اينها زياد ميكنند در عمرها، و آباد مى‏گردانند شهرها را، «كرده شده‏هاى احسان را» يعنى احسانها را كه بكنيد.