قضاوتهاى اميرالمومنين على عليه السلام

آيه الله علامه حاج شيخ محمد تقى تسترى

- ۳ -


6- اجبار به زنا

مرد و زنى را كه زنا كرده بودند نزد اميرالمومنين عليه السلام آوردند زن سوگند ياد مى كرد كه مرد او را بر آن عمل مجبور ساخته است ، آن حضرت عليه السلام ادعايش را پذيرفت و حد را از او برداشت .
امام باقر عليه السلام ناقل حديث مى فرمايد: اگر از قضاوت اين زمان چنين قضيه اى را بپرسند مى گويند: ادعاى زن پذيرفته نيست . (52)

7- بر سه دسته تكليفى نيست

زن ديوانه آبستنى را كه زنا داده بود نزد عمر آوردند، عمر دستور داد او را سنگسار كنند، اميرالمومنين عليه السلام به عمر فرمود: آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله نشنيدى كه فرمود: بر سه دسته تكليفى نيست 1- ديوانه تا عاقل شود (53)...

8- معذوريت

چند نفر نزد عمر آمده گواهى دادند كه فلان زن با مردى اجنبى در بيابانى زنا كرده است ، آن زن شوهر داشت . عمر دستور داد او را سنگسار كنند.
زن به درگاه خدا عرضه داشت : خدايا! تو مى دانى كه من بى گناه هستم .
عمر از گفتارش خشمگين شده گفت : آيا شهود را تكذيب مى كنى ؟ اميرالمومنين عليه السلام كه ناظر قضيه بود فرمود: زن را برگردانيد شايد در ارتكاب اين عمل معذور بوده است . زن را برگرداندند و از حالش پرسش نمودند.
زن گفت : روزى من و مرد همسايه شتران خود را به چرا مى برديم و چون شتران من شير نداشتند مقدارى آب به همراه خود بردم ، در بين راه آبم تمام شد و زياد تشنه بودم ، از مرد همسايه آشاميدنى خواستم وى تقاضايم را نپذيرفت ، مگر اين كه با او زنا كنم ، من از اين كار ابا داشتم تا اين كه نزديك بود از تشنگى هلاك شوم ، پس با كراهت به زناى او تسليم شدم .
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: الله اكبر! (( فمن اضطر غير باغ ولا عاد فلا اثم عليه ؛ (54) كسى كه مضطر شود اگر بدون نافرمانى و ستم مرتكب گردد گناهى بر او نيست .
عمر چون اين را شنيد زن را آزاد نمود (55).

9- مفهوم سخن

مردى و زنى را نزد عمر آوردند، مرد به زن گفته بود: زناكار! زن نيز به او گفته بود تو از من زناكارترى . عمر دستور داد هر دو را تازيانه زنند. اتفاقا اميرالمومنين عليه السلام در آنجا حضور داشت فرمود: شتاب مكنيد، زن مستحق دو حد است و بر مرد حدى نيست ، سزاى زن دو حد است ؛ زيرا اولا: به آن مرد تهمت زده و مستوجب حد افترا شده است . و ثانيا: به زناى خود اقرار كرده كه به مرد مى گويد: تو از من زناكارترى ؛ يعنى ، من هم زناكارم ولى كمتر، و از اين جهت مستحق حد زنا هم گرديده است . و آنگاه فرمود: از ناحيه دوم حد كاملى به او زده نمى شود (56).

فصل نهم : قضايايى كه احكام متعدد داشته و كوته فكران بيش از يك حكم نفهميده اند.
1- كيفر لواط شده

مرد لواط شده اى را نزد عمر آوردند، عمر تصميم گرفت او را تازيانه زند و از گواهان پرسيد، آيا شما ديديد با او لواط شد؟ گفتند: آرى . عمر در حكم آن درمانده گرديد، از اميرالمومنين عليه السلام پرسش نمود.
على عليه السلام لواط كننده را خواست ولى او را نديد، آنگاه فرمود: بايد گردنش زده شود، گردنش را زدند.
عمر گفت : او را برداريد.
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: يك عقوبت ديگر او مانده .
عمر گفت : آن چيست ؟
امام عليه السلام فرمود: يك بسته هيزم بخواه و او را در وسط آن قرار ده به آتش بسوزان !
و در روايتى ديگر آن حضرت عليه السلام مى فرمود: اگر مجرمى استحقاق دوبار سنگسارى را داشت هر آينه لواط كار دوبار سنگسار مى شد(57).

2- كيفر ميگسارى در ماه رمضان

نجاشى شاعر، در روز ماه رمضان شراب نوشيده او را نزد اميرالمومنين عليه السلام آوردند، آن حضرت عليه السلام هشتاد تازيانه به او زد، شب او را بازداشت نموده بامدادان نيز او را طلبيده بيست تازيانه ديگر زد.
نجاشى گفت : يا اميرالمومنين ! آن هشتاد تازيانه كه به من زدى كيفر شراب نوشيدنم بود، ولى سبب اين بيست تازيانه دوم را نفهميدم ؟!
حضرت عليه السلام فرمود: بخاطر بى حرمتى و بى اعتنايى تو بود نسبت به ماه رمضان (58).

فصل دهم : احكام قضاياى مشتبه

1- پيشوايى نااهلان

هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رحلت نمود و ابوبكر خليفه شد، روزى مردى را كه شراب نوشيده بود نزد او آوردند تا بر او حد جارى كند. ابوبكر به وى گفت : آيا شراب نوشيده اى ؟
گفت : آرى .
ابوبكر: چرا نوشيده اى با اين كه آن حرام است ؟
مرد: من مسلمان هستم و منزلم در نزديكى قصبه اى واقع است كه اهل آن سامان ، شراب نوشيده و آن را حلال مى شمرند، و من هرگز از حرام بودن آن اطلاعى نداشته ام ، و اگر مى دانستم در دين اسلام حرام است حتما از آن اجتناب مى ورزيدم .
ابوبكر به عمر رو كرده گفت : در اين باره چه مى گويى ؟
عمر گفت : مشكلى است كه علاج آن با حضرت على عليه السلام است .
ابوبكر به غلام خود گفت : برو على را به اينجا بخوان .
عمر گفت : ما نزد او مى رويم .
پس برخاسته همگى به نزد آن حضرت رفتند و سلمان فارسى (رض ) نيز در محضرش حضور داشت ، آنان قصه را به سلمان گفتند و سلمان جريان را بر امام عليه السلام عرضه داشت ؛ حضرت به ابوبكر فرمود: مردى با او بفرست تا وى را به تمام خانه هاى مهاجر و انصار بگرداند و هر كس كه آيه تحريم شراب را از قرآن برايش خوانده گواهى دهد، و اگر كسى نخوانده حدى بر او نيست . ابوبكر دستور آن حضرت را اجرا كرد و هيچ كس به آن گواهى نداد و مرد آزاد شد.
سلمان گفت : يا اميرالمومنين ! اين گروه را ارشاد و هدايت كرديد، آن حضرت عليه السلام فرمود: آرى ، خواستم تاكيد و توصيه اين آيه را در حق خود و اينان تجديد كنم : (( افمن يهدى الى الحق ان يتبع امن لايهدى الا يهدى فمالكم كيف تحكمون (59).
آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند شايسته ترست كه پيروى بشود يا كسى كه هدايت نمى يابد مگر اين كه او را رهبرى كنند، شما را چه مى شود! چگونه حكم مى كنيد؟! (60)
بالمناسبه نقل مى شود كه :
در اغانى آورده : منظور بن زبان با زن پدر خود مليكه دختر سنان مرى ازدواج نموده از او هاشم و عبدالجبار وخوله بهم رسيد. تا زمان خلافت عمر، ماجراى او به عمر رسيد، عمر او را احضار نموده جريان را از او پرسيد، او به اصل قضيه اعتراف نموده ولى مدعى شد كه از حرمت آن اطلاعى نداشته است ، عمر او را بازداشت نموده تا به هنگام نماز عصر، و آنگاه او را بر اين ادعايش سوگند داد و او چهل بار قسم ياد نموده او را آزاد كرد و آنان را از يكديگر جدا نمود(61).
مؤ لّف : ولى اينجا چه جاى قسامه است !

2- گواهى مرد خصى

قدامه بن مظعون شراب نوشيده او را نزد عمر آوردند، دو نفر بر آن گواهى دادند؛ يكى عمر و تميمى كه خصى بود، و ديگرى معلى بن جارود، يكى از آنان گواهى داد كه او را در حال نوشيدن شراب ديده ، و ديگرى كه او را در حال قى كردن شراب . عمر جمعى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را طلبيده تا او را در حل اين مشكل يارى دهند، اميرالمومنين عليه السلام نيز با آنان تشريف آورد. عمر به آن حضرت رو كرده و گفت : يا اباالحسن ! نظر شما در اين قضيه چيست ؟ زيرا شما همان كسى هستيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حقتان فرموده : يا على ! قضاوت تو از تمام اين امت صحيح تر، و دانشت زيادتر مى باشد و اكنون اين دو شاهد در شهادتشان اختلاف است .
حضرت امير عليه السلام فرمود: در گواهيشان اختلافى نيست . و آن كسى كه برقى كردن شهادت داده بر آشاميدن گواهى داده است ؛ زيرا قطعا شراب نوشيده كه آن را قى كرده است .
باز عمر گفت : آيا گواهى مرد خصى پذيرفته مى شود؟
امام عليه السلام فرمود: آرى . نداشتن ريش مانند نداشتن بعض از اعضاى ديگرست و زيانى به شهادت نمى رساند (62)

3- مخالفت مغرضانه

كنيزى كه با مولاى خود قرار داد مكاتبه بسته و 4/3 او آزاد شده بود زنا كرد، او را نزد عثمان بردند و بر زنايش گواهى دادند. عثمان در كيفيت حد او درمانده گرديد مساءله را از اميرالمومنين پرسش نمود. آن حضرت فرمود: تازيانه هايى كه به او زده مى شود بايد به نسبت آزادى و بردگيش تقسيم شود. عثمان همين مساءله را از زيد بن ثابت نيز پرسيد.
زيد گفت : كنيز را به حساب بردگى تازيانه مى زنند. اميرالمومنين به زيد فرمود: چرا به حساب مردگان تازيانه زنند با اين كه 4/3 او آزاد شده است ؟ و حالا كه مى خواهند به يك ترتيب او را تازيانه زنند چرا به حساب آزادها تازيانه نزنند كه آن بيشتر است ؟
زيد گفت : اگر چنين باشد پس در مورد ارث نيز بايد سهم آزاد ببرد.
امام عليه السلام به او فرمود: آرى همين طور است . زيد پاسخى نداشت ، ولى عثمان طبق گفته زيد حكم كرد با اين كه حجت بر او تمام و حقيقت آشكار شده بود (63)

4- بازى دو كودك

در زمان خلافت اميرالمومنين عليه السلام دو كودك سرگرم بازى بودند يكى از آنان چوبدستى تيز خود را پرتاب نموده دندان همبازى خود را شكست . ماجرا نزد حضرت امير عليه السلام مطرح گرديد. كودك زننده گواه آورد كه به هنگام پرتاب اعلام خطر كرده است . امام عليه السلام قصاص را از او برداشت و فرمود: كسى كه در موقع ورود خطر اعلام كند معذور است (64).

5- وصيت به ثلث

مردى كه به ثلث ، وصيت كرده بود بطور خطا كشته شد. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: 3/1 خونبهايش نيز جزء وصيتش مى باشد(65)

6- ديه فرزند به عهده توست !

از زنى بدكار نزد عمر گزارش دادند، عمر ابتداء او را تهديد نموده آنگاه احضارش كرد. زن سخت بهراسيد و از شدت فزع او را درد زاييدن عارض شده به خانه اى پناه برد و پسرى از او متولد گرديد نوزاد پيوسته گريه مى كرد تا اين كه درگذشت ، عمر از شنيدن اين خبر بسيار ناراحت گرديد، ترسى فوق العاده به او دست داد، گروهى از مجلسيان او را دلدارى داده و گفتند: اى خليفه ! چيزى بر تو نيست . عمر گفت : برويد و مساءله را از على عليه السلام بپرسيد، و چون پرسيدند حضرت عليه السلام به آنان فرمود: اگر اجتهاد كرده اين حكم را به او گفته ايد به حق نرسيده ايد، و اگر بدون تامل گفته ايد باز هم خطا كرده ايد. و آنگاه به عمر فرمود: ديه فرزندت بر عهده ات مى باشد(66)

7- تخيير در حق

مردى چشم شخص يك چشمى را كور كرد، حضرت امير عليه السلام مجنى عليه را بين دو حق مخير ساخت ؛ 1- كور كردن يك چشم جانى با گرفتن ديه يك چشم .
2- گرفتن يك ديه كامل و عفو از قصاص (67).

8- تاخير حد

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اجراى حد بر چهار دسته از زنان تا وقت معينى تاخير مى شود؛ از زن مستحاضه ، حائض و نفساء تا پاك شوند و از زن آبستن تا فرزندش را بزايد (68).

9- تاديب

مردى را كه مرد ديگر را در رختخوابش ديده بودند نزد حضرت امير عليه السلام آوردند، آن حضرت عليه السلام دستور داد او را در مدفوعش آلوده سازند (69).
حسين بن خالد مى گويد: از اميرالمومنين عليه السلام پرسيدم از حكم كسى كه مرتكب زناى محصنه شده و در موقع سنگسار شدن فرار نموده آيا بازگردانده مى شود يا نه ؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: در يك صورت بازگردانده مى شود و در صورت ديگر نه ، اگر سبب حد زدنش اقرار خودش بوده او را بر نمى گردانند، و اگر بينه بوده و خودش ‍ انكار مى كرده او را برگردانده و حد كاملى به او مى زنند.
سپس فرمود: اين تفصيلى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را فرموده ، در هنگامى كه ماعز بن مالك نزد آن حضرت به زناى خود اعتراف نموده و در موقع اجراى حد فرار كرد، پس زبير بن عوام ساق شترى به طرف او پرتاب نموده او را به زمين افكند و مردم دورش را گرفته و او را كشتند، و آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله را از قضيه خبر دادند. آن حضرت فرمود: چرا ماعز را به حال خود نگذاشتيد؟ زيرا او خودش به گناهش اعتراف كرده بود و در اين صورت اگر فرار كند باز خواهد آمد و سپس فرمود: اما اگر على عليه السلام نزد شما بود هرگز گمراه نمى شديد و خونبهاى او را از بيت المال به اوليايش داد (70).

10- آزمايش ادعا

زنى ادعا كرد كه در يك ماه سه بار عادت شده است ، اميرالمومنين عليه السلام فرمود: از آشنايان محرمش بپرسند آيا در ماههاى گذشته نيز چنين بوده يا نه ؟ و چنانچه بر آن گواهى دادند ادعايش پذيرفته مى شود وگرنه دروغ گفته است (71).

11- من هم بيش از اين پاسخى نداشتم

روزى حضرت امام حسن عليه السلام در مجلس پدر نشسته بود، ناگهان گروهى وارد شده از آن حضرت جوياى اميرالمومنين شدند. امام حسن عليه السلام به آنان فرمود: مطلب شما چيست ؟ آن را بگوييد.
گفتند: مردى با همسر خود همبستر شده و آنگاه زن با دوشيزه اى مساحقه نموده و او آبستن شده است ، حكمش ‍ چيست ؟ امام حسن عليه السلام فرمود: مشكلى است كه علاج آن با اباالحسن است و من پاسخ شما را مى گويم اگر صحيح بود از جانب خداوند و اميرالمومنين است و اگر خطا بود از سوى خودم مى باشد و اميدوارم اشتباه نكنم ؛ اولا: آن زن بايد مهر دختر را بپردازد؛ زيرا با زاييدن بكارتش زايل مى شود. و ثانيا: زن بايد سنگسار شود چون با داشتن شوهر، مرتكب گناه بزرگى شده است ، و پس از آن كه دختر، فرزند را زاييد بر او حد زنا جارى مى كنند و فرزند را به صاحب نطفه رد مى نمايند.
آن جماعت برگشته اتفاقا اميرالمومنين را در بين راه ملاقات نمودند، آن حضرت عليه السلام به ايشان فرمود: از فرزندم حسن چه پرسيديد و او به شما چه پاسخ داد؟
آنان سوال و جواب را عرضه داشتند، آن حضرت عليه السلام فرمود: اگر اين مساءله را از من مى پرسيديد من هم بيش از اين پاسخى نداشتم (72).

12- چنين جنايتى در اين نواحى روى نداده

ابن ابى الجسرى مردى را ديد كه با همسرش زنا مى كند او را به قتل رساند. وى را به محكمه قضات آن ديار گسيل داشته ، آنان پاسخش را ندانستند از اين رو معاويه ، ماجرا را به ابوموسى اشعرى نگاشت تا ابوموسى مساءله را از اميرالمومنين سوال كند، و چون پرسيد، حضرت عليه السلام به او فرمود: به خدا سوگند! چنين جنايتى در اين نواحى روى نداده ، بگو ببينم اين قضيه از كجا به تو رسيده است ؟
ابوموسى گفت : معاويه آن را برايم نوشته است .
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اگر قاتل چهار نفر گواه بياورد كه بر او گواهى دهند، چيزى بر او نيست ، وگرنه بايد ديه مقتول را به اوليائش بپردازد (73).

13- اينجا بايست تا على بيايد

مردى نزد عمر آمده و گفت : پيش از آنكه مسلمان شوم زنم را يك بار طلاق داده ام ، و بعد از آن كه مسلمان شده ام نيز دو دفعه . (حال مى توانم با او ازدواج كنم و يا محلل لازم است ؟) عمر ساكت ماند. مرد گفت : پس چه مى گوئى ؟
عمر گفت : اينجا بايست تا على بيايد.
آن شخص ايستاد تا هنگامى كه اميرالمومنين عليه السلام تشريف آورد. عمر به آن مرد رو كرده گفت : حالا مساءله ات را از على بپرس . آن حضرت در پاسخ او فرمود: اسلام منهدم مى سازد هر چيزى را كه در حال كفر واقع شده ، تو مى توانى يك بار ديگر با زنت ازدواج نمايى (74).

14- شماره طلاقهاى كنيزان

سروى در مناقب آورده : مردى نزد عمر آورده و از شماره طلاقهاى كنيزان پرسش نمود، عمر جوابش را نداد و به اميرالمومنين عليه السلام رو كرده و عرضه داشت : چند دفعه طلاق به اين مرد بگويم ؟ آن حضرت با دو انگشت اشاره كرد؛ يعنى دو دفعه .
عمر به آن مرد گفت : آيا اين مرد را مى شناسى ؟ گفت : نه .
عمر گفت : اين مرد على بن ابيطالب صاحب مجد و بزرگى است (75).

15- عثمان ندانست

مردى دو زن داشت ؛ يكى از انصار و ديگرى از بنى هاشم ، زن انصاريش را طلاق گفته و پس از چندى درگذشت . زن انصارى نزد عثمان گواه آورد كه هنگام مردن شوهر در عده طلاق بوده و از او ارث مى برد، عثمان حكمش را ندانست و آنان را به نزد اميرالمومنين عليه السلام برد، آن حضرت در پاسخ مساءله فرمود: اگر زن انصارى سوگند ياد مى كند كه در موقع وفات شوهر سه دفعه حيض از طلاقش نگذشته از او ارث مى برد وگرنه ارث نمى برد.
عثمان به زن هاشمى رو كرده و گفت : اين قضاوت كه شنيدى قضاوت پسر عمت على بود آيا آن را قبول دارى ؟
گفت : آرى ، و اينك زن انصارى سوگند ياد كند و ارث ببرد. ولى زن انصارى از قسم خوردن امتناع ورزيد و از ميراث صرفنظر كرد (76).

16- فرق سگ و گوسفند

مردى اعرابى از اميرالمومنين عليه السلام پرسيد؛ سگى را ديدم با گوسفندى جستن كرد و از آنها حملى به هم رسيد، آيا اين حمل به كداميك ملحق است ؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: او را در كيفيت خوراكش ‍ آزمايش كن ، اگر گوشتخوار بود سگ است و اگر علف خوار بود گوسفند.
اعرابى : او را ديده ام گاهى گوشت خورده و گاهى علف .
على عليه السلام او را در آب آشاميدن آزمايش كن ، اگر با دهان آب مى خورد گوسفند است و اگر با زبان آب مى خورد سگ است .
اعرابى : هر دو جور آب مى خورد.
على عليه السلام او را در راه رفتن آزمايش كن ، اگر دنبال گله مى رود سگ است و اگر وسط يا جلو گله مى رود گوسفند است .
اعرابى : گاهى چنين است و گاهى چنان .
على عليه السلام او را در كيفيت نشستن ملاحظه كن ، اگر بر شكم مى خوابد گوسفند است و اگر بر دم مى نشيند سگ است .
اعرابى : گاهى به اين ترتيب مى نشيند و زمانى به آن ترتيب .
على عليه السلام او را ذبح كن اگر در شكمش شكنبه ديدى گوسفند است و اگر روده وامعاء ديدى سگ است .
اعرابى از شنيدن اين نكات دقيق و متحير و مبهوت شد (77).

17- تطهير گوسفندى كه از شير خوك خورده

از اميرالمومنين عليه السلام از حكم گوسفندى كه با شير خوك تغذى كرده پرسش نمودند؛ فرمود: اگر از شيرخوراگى گذشته بايد چند روز متوالى از او نگهدارى نموده به او علف و هسته خرما و نان بخورانيد، و اگر شيرخواره است بايد در مدت هفت روز پى در پى بر پستان گوسفند انداخته شود (78).

18- نذر مشكل

از حضرت امير عليه السلام پرسيدند؛ مردى نذر كرده با پاى پياده خانه خدا را زيارت كند، در بين راه رودخانه اى رسيده كه لازم است با كشتى از آن عبور كند تكليفش ‍ چيست ؟
امام عليه السلام فرمود: در كشتى سرپا مى ايستد تا از آب عبور كند (79).

19- تكرار بر مستمندان

حضرت امير عليه السلام فرمود: اگر براى پرداخت كفاره بيش از يك يا دو فقير يافت نشود بايد مدهاى طعام را چند روز بر آنان تكرار نموده تا به ده مد برسد (80).

20- مجازات

ماموران انتظامى سه نفر را كه در يك قتل شركت كرده بودند دستگير نموده و به دادسراى حضرت امير عليه السلام گسيل داشتند و ماجرا را چنين شرح دادند: يكى از آنان او را بگرفت و ديگرى وى را به قتل رساند و سومى از آنان نگهبانى مى كرد.
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: چشمان ديده بان بايد كور شود، و آن كس كه مقتول را گرفته بايد در زندان ابد جان بسپارد، همان گونه كه آن مرد را گرفته تا جان سپرده است و قاتل نيز بايد كشته شود (81).

21- قصاص يا غرامت

مردى چنان بر شكم مرد ديگر فشار داد كه آن شخص لباسش ‍ را آلوده نمود امير المومنين عليه السلام فرمود: اين مرد در قصاص جنايتى كه مرتكب شده بايد بر شكمش فشار دهند تا او نيز لباسش آلوده شود و يا يك سوم ديه به آن مرد بپردازد (82)

22- ماهى در شكم ماهى ديگر

از امير المومنين عليه السلام پرسيدند، اگر در شكم ماهى ديگرى ديده شود حكم آن چيست ؟
فرمود: هر دو را بخور (83)

23- پاك كردن حيوان نجاست خوار

امير المومنين عليه السلام درباره پاك شدن حيوان حلال گوشتى كه نجاستخوار شده ، فرمود: مرغ نجاستخوار سه روز، مرغابى پنج روز، گوسفند ده روز، گاو بيست روز و شتر چهل روز بايد غذاى پاك بخورند و اگر پيش از اين مدت آنها را ذبح كنند گوشتشان حرام است (84)

24- كشتن سريع

گروهى گاو سركشى را با شمشير كشته و در همان حال نام خدا را بر زبان جاى كرده ، نزد امير المومنين عليه السلام آمده و از حكم گوشت آن پرسش نمود
آن حضرت عليه السلام فرمود: اين هم يك نوع كشتن سريع تند است و گوشتش حلال مى باشد (85)

25- تدليس

زنى پيس اندام را وليش تدليس كرده و به مردى تزويج نمود.اميرالمومنين عليه السلام فرمود: چون مرد با زن همبستر شده بايد مهرش را به او بپردازد، و ولى آن زن كه سبب تدليس شده بايد مهر را به شوهر غرامت دهد و سپس ‍ فرمود: اگر مردى از عيب زنى مطلع نباشد و او را به عقد در آورد مهر به عهده خود زن مى باشد (86)

26- فسخ عقد

زنى آزاد را ندانسته به غلامى تزويج نمودند، زن خيال مى كرد شوهرش نيز آزاد است ، امير المومنين عليه السلام فرمود: زن اگر بخواهد مى تواند از شوهر جدا شود (87)

27- حكم عنين

امير المومنين عليه السلام فرمود: اگر مردى تنها يك بار با زنش مباشرت كند و سپس عنين شود، اختيار فسخ زن از بين مى رود (88)

28- ازدواج با مادر زن

منصور بن حازم مى گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه مردى نزد آن حضرت عليه السلام آمده پرسيد: مردى با زنى ازدواج نموده و قبل از آنكه با او همبستر شود زن مرده است ، آيا مى تواند با مادرش ازدواج نمايد؟
امام عليه السلام فرمود: شخصى از ما چنين كرده و مانعى در آن نيافته است ؟ من عرضه داشتم فدايت شوم تنها افتخار شيعه به حكمى از على عليه السلام است در اين مساله كه ابن مسعود آن را اجازه داده ، پس به نزد على عليه السلام آمده و حكم مساءله را از آن حضرت جويا شده . على عليه السلام به او فرموده اين حكم را از كجا گرفته اى ؟ گفته از آيه قرآن : (( و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن ؛ (89) و حرام شد براى شما دختران زن كه در دامن شما تربيت شده اند اگر با زن مباشرت كرده باشيد.
پس على عليه السلام به او فرموده : حرمت ازدواج با ربائب در آيه مقيد به دخول است وليكن آيه حرمت ازدواج با مادر زن : وامهات نسائكم ؛ و حرام شد بر شما مادر زن ، مطلق است و مقيد به دخول با دختران آنان نمى باشد.
در اين موقع امام صادق عليه السلام به سائل رو كرده و فرمود: آيا شنيدى آنچه را كه اين شخص از على عليه السلام نقل كرد(90)

29- زنت را تنبيه كن

مردى نزد اميرالمومنين عليه السلام آمده گفت : يا اميرالمومنين ! زنم مقدارى از شيرش را دوشيده و آن را به كنيزم خورانيده است . آن حضرت عليه السلام به وى فرمود: زنت را تاديب كن و كنيزت را نگهدارى نما(91)

30- نتيجه اسلام زنى مجوسى

زنى مجوسى قبل از آن كه شوهرش با او همبستر شود مسلمان شد اميرالمومنين عليه السلام به شوهرش فرمود: تو نيز اسلام بياور، مرد نپذيرفت . آن حضرت عليه السلام فرمود: مرد بايد نصف مهر زن را به او بپردازد و زن از او جدا مى شود، و فرمود: اسلام زن سبب عزت و شرافت او گرديد (92)

31- شرط مخالفت با سنت

زنى با پرداخت مبلغى پول به عنوان مهر با مردى ازدواج نمود به شرط اين كه اجازه جماع و طلاق با او باشد. حضرت اميرالمومنين فرمود: اين زن با سنت خدا مخالفت كرده و متصدى حقى شده كه اهليت آن را ندارد، و آنگاه فرمود: سنت اين است كه شوهر نفقه زن را بدهد و اجازه جماع و طلاق هم با او باشد (93)

32- طلاق قبل از مباشرت

مردى با زنى ازدواج نمود و مهر زن را خدمتكارى قرار داد، و پس از مدتى خواست زن را طلاق گويد بدون اين كه با او همبستر شده باشد.
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: آن زن نصف قيمت خدمتكار را به بهاى روزى كه به وى تسليم شده طلبكار است .
و نيز درباره مردى كه كنيز خود را آزاد كرده و آزاديش را مهريه ازدواجش قرار داده و قبل از مباشرت مى خواست او را طلاق دهد، فرمود: آن كنيز نصفش آزاد است ، و با دستمزد خود نصف ديگر قيمتش را به مرد مى پردازد و تمامش آزاد مى شود (94)

33- مجازات كفن دزد

كفن دزدى را نزد معاويه آوردند، معاويه به ياران خود گفت : به نظر شما كيفر اين مرد چيست ؟
گفتند: او را عقوبت ده و آزادش كن .
از آن ميان مردى گفت : على (ع ) چنين حكم نكرده است .
معاويه پرسيد، پس چگونه حكم نموده ؟
گفت : آن حضرت فرموده : دست كفن دزد بايد قطع شود؛ زيرا او هم دزد است و هم نسبت به مردگان هتاك (95)

34- حبس با شكنجه

حضرت امير عليه السلام براى مردى كه سوگند ياد مى كرد با زن خود همبستر نشود و او را هم طلاق نمى داد اتاقى از نى مى ساخت و او را در آنجا زندانى مى كرد. و تنها 4/1 خوراكش را به او مى داد تا زنش را طلاق دهد (96)

35- شرط صحت ايلاء

از اميرالمومنين عليه السلام از حكم مردى كه قبل از دخول با زن خود سوگند ياد مى كرد كه با او همبستر نشود، پرسش ‍ نمودند؛ فرمود: سوگند بر ترك جماع قبل از دخول ، اثرى ندارد (97)

36- قرارداد مكاتبه

مردى كه با كنيز خود قرارداد مكاتبه بسته بود، با وى همبستر شده و كنيز آبستن گرديد، حضرت امير عليه السلام فرمود: مرد بايد مهرالمثل زن را به او بپردازد و كنيز با دستمزدش بقيه قيمت خود را به مولايش مى دهد و آزاد مى شود و اگر نتوانست حكم ام ولد (98) را دارد (99).

37- فروختن كنيزان (ام ولد)

عمر بن يزيد مى گويد: از امام صادق يا امام كاظم عليهماالسلام سوال شد؛ چرا على عليه السلام كنيزان را مى فروخت ؟
فرمود: آنان را به منظور اداى قيمتشان مى فروخت . من پرسيدم به چه ترتيب ؟
فرمود: اگر مردى كنيزى بطور نسيه بخرد و قبل از آن كه قيمتش را به فروشنده بپردازد فرزندى از او بهم رسد، و نتواند قيمتش را اداء نمايد، فرزند را مى گيرد و كنيز را در وجه خودش مى فروشد (100).

38- آزادى اول فرزند

اميرالمومنين عليه السلام درباره مردى كه با وليده ديگرى ازدواج نموده و مالكش گفته بود كه اول فرزندى كه بزايد آزاد باشد، و زن ، دوقلو زاييده بود، فرمود: هر دو را آزاد كن (101)

39- چشم مى بيند و دست مى گيرد

مردى پرنده اى را دنبال كرده تا اين كه بر درختى افتاد و مرد ديگرى آن را بگرفت . اميرالمومنين عليه السلام درباره آنان فرمود: چشم مى بيند و دست مى گيرد(102). و نيز فرمود: پرنده هرگاه قادر بر پرواز شود صيد است و براى هر كس كه او را بگيرد حلال مى باشد(103)

40- انتقال وصيت

مردى شخص غايبى را وصى خود كرد، اتفاقا وصى قبل از موصى درگذشت اميرالمومنين فرمود: وصيت به ورثه وصى منتقل مى شود (104).

41- اشتباه در تعيين دزد

دو نفر نزد حضرت امير عليه السلام به دزدى مردى گواهى دادند، آن حضرت طبق گواهى ايشان دست آن مرد را قطع كرد، پس از مدتى باز همان دو شاهد شخص ديگرى را نزد آن حضرت آورده و گفتند: اين دزد است و ما در تعيين مرد اول اشتباه كرده بوديم . امام عليه السلام گواهى آنان را نپذيرفت و فرمود: نصف ديه را نيز به مرد اول غرامت دهند (105).

42- پيشرو حاجيان

حضرت امير، گواهى پيشرو حاجيان را نمى پذيرفت (106).

43- گواهى دزد توبه كار

مردى كه يك دست و يك پايش در اثر دزدى قطع شده بود و دانستند كه توبه كرده است ، نزد اميرالمومنين عليه السلام بر انجام واقعه اى گواهى داد، آن حضرت گواهيش را پذيرفت (107).

44- على (ع ) بر خلاف تو حكم كرده !

ابن ابى ليلى در مسجد قضاوت مى كرد، از او پرسيدند؛ مردى اراضى خود را در مدتى غير معين به شخصى واگذار نموده و به همان حال مرده است .
ابن ابى ليلى گفت : چون مدتش را معين نكرده زمين و منافعش به همان شخص اختصاص دارد و به ورثه مالك منتقل نمى شود. اتفاقا محمد بن قيس در آنجا حضور داشت ، پس به ابن ابى ليلى گفت : اما على بن ابيطالب در همين مسجد برخلاف تو حكم كرده است .
ابن ابى ليلى گفت : از كجا مى دانى ؟
گفت : از امام محمد باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: على زمين هايى را كه بر غير ورثه حبس شده بود به ورثه رد مى كرد (108).

45- آزادى از ثلث

حضرت امير عليه السلام درباره غلام يا كنيزى كه مولايش ‍ به او گفته بود: تو بعد از وفات من آزاد هستى مى فرمود: بايد از ثلث آزاد شود (109).

46- مستحقين ديه مقتول

حضرت امير عليه السلام فرمود: ديه مقتول بر تمام ورثه به غير از برادران و خواهران مادرى تقسيم مى شود (110).

47- ميراث بردن مرد از زن

مردى و زنى در اثر بيمارى طاعون در يك بستر هلاك شدند و دست و پاى مرد روى زن افتاده بود. على عليه السلام ميراث زن را به ورثه مرد داد و فرمود: مرد بعد از زن مرده است (111).
مؤ لّف : ممكن است اين خبر حمل شود به اين كه آن حضرت در اين قضيه بر طبق يقين خود عمل نموده و يا اين كه در چنين مواردى به مجرد مظنه و وجود قرائن اكتفا مى شود؛ و احتمال دوم اقرب است ؛ زيرا در روايت وارد شده كه دست و پاى مردى بر روى زن قرار داشته و اين قرينه اى است كه مرد بعد از زن مرده است .(مولف )

48- اشتباه موضوع

عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدم از گروهى كه به واسطه خراب شدن خانه يا غرق شدن كشتى هلاك شده و روشن نيست كه كدام يك از آنان قبل از ديگرى مرده ، ارث آنان چگونه است ؟ امام صادق عليه السلام فرمود: همه آنان از يكديگر ارث مى برند، و فرمود: اين حكم در كتاب على عليه السلام نوشته شده است (112).

49- شرط باطل

مردى با غلام خود قرارداد كتابت بست و شرط نمود كه ميراث غلام براى او باشد. حضرت امير عليه السلام فرمود: اين شرط باطل است . و آنگاه به مولاى غلام فرمود:شرط خدا پيش از شرط توست (113).

50- مخالفت با شرط

مولايى با غلام خود قرارداد كتابت بست به شرط اين كه غلام قيمت خود را در ضمن اقساط معينى در هر سال به مولايش پرداخت نموده آزاد شود. غلام بهاى خود را يكجا به مولا تسليم نمود، مولايش نپذيرفت ، غلام نزد اميرالمومنين عليه السلام آمده و قصه خويش را عرضه داشت .
على عليه السلام مولاى غلام را طلبيده به او گفت : چرا تمام قيمت را از غلام نمى گيرى ؟
مولا گفت : من تنها به همان ترتيبى كه با او شرط كرده ام پول را مى گيرم .
آن حضرت (ع ) به مولا فرمود: چون با او شرط كرده اى چنين حقى دارى (114).

51- عقوبت شديد، بنده را آزاد مى كند

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: غلامى كه مولايش او را عقوبت شديد مى دهد (مثل اين كه گوش يا بينى او را ببرد) آزاد مى شود، و مولايش سيطره اى بر او ندارد(115).

52- حد زنا و تهمت

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اگر از زن زناكار بپرسند چه كسى با تو زنا كرده و او شخص معينى را نام ببرد مستحق دو حد مى شود؛ حد زنا و حد افتراء (116).

53- مسلمان محترم است

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: در سرزمين دشمن به مسلمانان حد زده نمى شود(117).

54- در اجراى حد هيچ انتظارى نيست

سه نفر نزد حضرت امير عليه السلام بر زناى مردى گواهى دادند، آن حضرت به آنان فرمود: چهارمى شما كجاست ؟ گفتند: الان مى آيد. آن حضرت عليه السلام دستور داد هر سه نفر را حد بزنند و فرمود: در اجراى حد، يك ساعت هم انتظارى نيست (118).

55- اشتباه در قطع دست

اميرالمومنين عليه السلام دستور داد دست مردى را كه دزدى كرده بود قطع كنند. آن مرد دست چپ خود را جلو آورده ماموران به خيال اين كه دست راست اوست آن را قطع كردند، و چون معلوم گرديد، از على عليه السلام اجازه خواستند تا دست راستش را نيز قطع كنند. آن حضرت عليه السلام فرمود: نه ، چون دست چپش را بريده ايد (119)

56- دزدى از غنائم

گروهى نزد حضرت امير عليه السلام آمده و گفتند: مردى كلاهخودى از غنائم جنگى سرقت كرده ، دستش را قطع كنيد. امام عليه السلام فرمود: دستش را قطع نمى كنم ؛ زيرا در مال شريك بوده است (120)

57- بريدن دست سارق

حضرت امير عليه السلام فرمود: اگر دزدى را در ميان خانه دستگير كنند در حالى كه اموالى هم جمع كرده دستش قطع نمى شود. و هنگامى دستش را مى برند كه اموال را از خانه بيرون برده باشد (121).

58- تفصيلى مربوط به حد دزدى

سارقى را كه چند درهم از داخل آستين مردى سرقت نموده بود نزد اميرالمومنين عليه السلام آوردند. آن حضرت فرمود: اگر از پيراهن بالايى او دزديده ، دستش را قطع نمى كنم ، و اگر از پيراهن داخلى او دزديده دستش را قطع مى كنم (122).

59- بر چهار دسته قطعى نيست

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: چهار دسته از سارقين دستشان قطع نمى شود: 1- رباينده . 2- دزدى بطور خيانت . 3- سرقت از غنائم جنگى . 4- سرقت اجير و مزدور (نسبت به اموالى كه در اختيار اوست )(123).

60- غلام بيت المال

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: غلام من اگر از خودم بدزدد دستش را قطع نمى كنم و اگر از ديگرى بدزدد دستش ‍ را مى برم . و غلام بيت المال اگر دزدى كند دستش را قطع نمى كنم ؛ زيرا او مال تمام مسلمين است (124)

61- اجراى سه حد

حضرت امير عليه السلام مردى را كه مرتكب قتلى شده و شراب نوشيده و دزدى كرده بود، نخست هشتاد تازيانه براى ميگساريش به او زد و دستش را براى دزديش قطع نمود، و در قصاص قتلى كه مرتكب شده بود او را به قتل رساند (125).

62- در جنايتهاى استخوانى قصاص نيست

مردى مرد ديگر را نزد اميرالمومنين عليه السلام برد و گفت : اين مرد به من تهمت زنا زده و گواهى بر اين ادعا نداشت ، مرد انكار مى كرد، مرد اول گفت : يا اميرالمومنين ! حالا كه انكار مى كند پس او را قسم دهيد كه به من تهمت نزده است ، آن حضرت عليه السلام فرمود: در حد سوگند نيست (و با نبودن گواه حد ساقط مى شود) و نيز فرمود: در جنايتهاى استخوانى قصاص نيست (126).

63- قصاص از اشتباه قنبر

حضرت اميرالمومنين عليه السلام به قنبر دستور داد مردى را حد بزند، قنبر اشتباها سه تازيانه زيادتر زد. على عليه السلام سه تازيانه زيادى را از او قصاص گرفت (127).

64- مدت پرداخت ديه

حضرت امير عليه السلام مى فرمود: ديه خطا در مدت سه سال و ديه عمد در مدت يك سال بايد ادا شود (128).

65- ضمانت مجرى حد

حضرت امير، عليه السلام ، مى فرمود: اگر بر كسى حدى از حدود خدا را جارى كنيم و در اثر آن بميرد، ديه اش بر ما نيست . و اگر در حقوق مردم بزنيم و بميرد ديه اش به ذمه ماست (129).
66- اميرالمومنين عليه السلام بر مردى كه عده اى را تهمت زده بود يك حد جارى كرد (130).

67- شرطى كه فروشنده نمود

مردى شترى خريدارى كرد تا آن را نحر كند، فروشنده با خريدار شرط نمود كه سر و پوست شتر براى خودش باشد، مشترى از كشتن شتر پشيمان گرديد نزاعشان درگرفت ، نزد اميرالمومنين عليه السلام رفته از آن حضرت داورى خواستند. على عليه السلام به خريدار فرمود: فروشنده به مقدار سر و پوست با تو شريك است (131).

68- ضمانت غلام و كودك عاريه

حضرت امير عليه السلام فرمود: هر كس غلامى را كه ملك چند نفر است عاريه بگيرد و معيوب شود ضامن او مى باشد. و هر كس كودك آزادى را عاريه بگيرد و سلامتيش را از دست دهد او را ضامن است (132)

69- حريم

منصور بن حازم مى گويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از سايبانى كه با چوب يا نى درست شده و بين دو خانه قرار دارد مال كدام خانه است ؟
امام صادق عليه السلام فرمود: اميرالمومنين فرموده آن سايبان ملك صاحب خانه اى است كه ريسمان به طرف خانه او مى باشد (133)

70- خطاى بنى اميه

امام صادق عليه السلام مى فرمود: على عليه السلام اجازه نمى داد پرونده اى كه تحت رسيدگى يك قاضى بود به قاضى ديگر تسليم شود تا اين كه بنى اميه بر سر كار آمده و با وجود بينه آن را اجازه دادند (134)

71- تازيانه دو سر

وليد بن عقبه شراب نوشيد، چند نفر نزد عثمان بر آن گواهى دادند. عثمان حكمش را ندانست از حضرت امير عليه السلام خواست تا در آن باره حكم كند آن حضرت عليه السلام با تازيانه دو سر چهل ضربه بر بدن وليد بنواخت (135).

72- تفصيلى دقيق

حضرت امير عليه السلام درباره كيفيت مجازات مردى كه مرد ديگر را كشته بود و مقتول دست راستش قطع شده بود چنين فرمود: اگر دست مقتول به واسطه جنايتى كه خودش ‍ سبب آن شده قطع گرديده و يا اين كه ديگرى دستش را بريده ولى ديه اش را به وى پرداخته است ، در اين دو صورت اگر اولياى مقتول بخواهند قاتل را در قصاص مقتول خود بكشند بايد ديه يك دستش را به اوليائش بپردازند. و اگر اولياى مقتول بخواهند ديه بگيرند ابتدا ديه يك دست از تمام ديه كم شده و باقيمانده به آنان پرداخت مى گردد. و اگر قطع دست مقتول در اثر جنايات خودش نبوده ، و يا اگر ديگرى دستش را بريده ديه اى به او نداده است ، در اين دو صورت نيز اگر اولياى مقتول بخواهند قاتل را بكشند بدون پرداخت غرامتى او را مى كشند، و اگر بخواهند ديه مقتول را بگيرند يك ديه كامل مى گيرند (136)

73- فرزندان نابالغ

اميرالمومنين عليه السلام درباره فرزندان نابالغى كه پدرشان كشته شده بود فرمود: صبر كنيد تا آنان بالغ شده اگر بخواهند قاتل پدر را مى كشند و يا با گرفتن مالى با او مصالحه مى كنند، و يا او را عفو مى نمايند (137)

74- اين هم دزدى است

حضرت امير عليه السلام درباره دو نفر كه همديگر را فروخته و فرار مى كردند و اين عمل را كسب خود قرار داده بودند، فرمود: بايد دستشان قطع گردد؛ زيرا آنان هم خود را دزديده اند و هم اموال مردم را (138)

75- گواهى يهود

هنگامى كه اميرالمومنين عليه السلام خطبه شقشقيه را مى خواند مردى نزد آن حضرت آمده و مسائلى سوال كرد، از جمله پرسيد؛ دو نفر يهودى بر اسلام يهودى ديگر گواهى داده اند، آيا گواهى آنان پذيرفته مى شود؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: نه ؛ زيرا يهوديان كلام خدا را تغيير داده و گواهى دروغ مى دهند (139)

76- گواهى نصارى

و نيز پرسيد؛ آيا گواهى دو نفر نصرانى بر اسلام يك نفر مجوسى پذيرفته مى شود؟
آن حضرت فرمود: آرى ؛ زيرا خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: (( ولتجدن اقربهم موده للذين آمنوا الذين قالوا انا نصارى و مى يابى نزديكترين مردم را از نظر دوستى با اهل ايمان ، كسانى كه گفته اند مائيم ترسايان ، براى اين كه بعضى از آنان كشيشان و صومعه نشينانند و آنها از عبادت خدا تكبر نمى كنند.
و كسى كه از عبادت خدا تكبر نمى ورزد گواهى دروغ نخواهد داد(140)

77- تهمت به يكديگر

دو نفر را كه هر كدام از آنان به ديگرى گفته بود با من لواط كرده اى ، نزد حضرت امير عليه السلام آوردند، آن حضرت عليه السلام به آنان حد نزد ولى آنها را تعزير نمود (141)

78- ارش بكارت

دو دختر در ميان گرمابه شدند يكى از آنان با انگشت ، بكارت ديگرى را برداشت ، آنان را به نزد حضرت امير عليه السلام آوردند. آن حضرت فرمود: بايد جانى ارش بكارت ديگرى را بپردازد(142)

79- هتاكى

مردى به مرد ديگر گفت : اى پسر شخص ديوانه !
مرد در پاسخش گفت : خودت پسر شخص ديوانه اى !
على عليه السلام به مرد اول فرمود: بيست تازيانه به ديگر بزند و در حالى كه مرد مشغول تازيانه زدن بود فرمود: مى دانم كه اين ضارب نيز خودش به همين اندازه تازيانه مى خورد. و چون تمام شد آن حضرت تازيانه را به دست دومى داده و او هم بيست تازيانه به اولى زد (143)