پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

سيد محمد نجفى يزدى

- ۱۲ -


حضرت على عليه السّلام و واقعه جانگداز كربلا

كربلا نهضت هميشه جاويد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

نهضت خون بار كربلا و شهادت ابوعبدالله الحسين عليه السّلام و خاندان و ياران باوفاى آن حضرت ، از آنجا كه پشتوانه محكم براى بقاء اسلام و حفظ آن از انحرافات و نابودى اسلام مى باشد، همان اسلامى كه خود رمز سعادت انسانيت در آن است .
از دورانهاى بسيار دور، قبل از ولادت سيدالشهداء و قبل از بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم و بلكه از اوائل خلقت حضرت آدم عليه السّلام مورد گفتگو واقع شده و پيامبران بزرگ الهى از آن آگاه و به آن خبر مى دادند يا نگران آن بوده اند.
اما پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه عليهماالسلام و به طور كلى خاندان نبوت كه اين واقعه از جهات مختلف براى آنها روشن بوده است ، دليل اين مطلب اخبار و روايات و اسناد معتبر تاريخى است كه در كتب اسلامى موجود است .
و اينك ما در اين رهگذر تنها رواياتى را كه از حضرت امير عليه السّلام در اين مورد آمده است ذكر مى كنيم .

خوشا به حال تو اى خاك كربلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

هرثمة بن سليم گويد: با على عليه السّلام به صفين (براى جنگ با معاويه ) مى رفتيم ، وقتى به زمين كربلا رسيديم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با دست مبارك مقدارى از خاك كربلا برداشت و بوئيد، سپس فرمود:
خوشا به حال تو اى خاك ، البته كه از تو گروهى (روز قيامت ) محشور شوند كه بى حساب وارد بهشت مى گردند.
هرثمة وقتى به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء كه از شيعيان حضرت بود گفت : آيا نمى خواهى تو را از كار مولايت اباالحسن به شگفت آورم ؟ وقتى به سرزمين كربلا رسيديم مقدارى از خاك آن زمين برداشت و بوئيد و گفت : خوشا به حال تو اى خاك البته كه از تو گروهى روز قيامت محشور مى شوند كه بى حساب وارد بهشت مى گردند، او از كجا علم غيب دارد؟
جرداء همسرش گفت : اى مرد ما را رها كن ، اميرالمؤمنين جز حق نمى گويد. هرثمة گويد: (روزگار گذشت تا در زمان يزيد) عبيدالله بن زياد براى جنگ امام حسين عليه السلام مردم را بسيج مى كرد، من در آن لشكر بودم ، وقتى به زمين كربلا و امام حسين و اصحاب او رسيدم ، به يادم آمد آن منزلى را كه با على عليه السلام آمده بودم و آنجائى كه حضرت خاك را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم .
از آمدن خود ناراحت شدم ، اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسين رانده نزد حضرت آمدم سلام كردم و حديث پدر بزرگوارش در اين امكان را نقل كردم .
حضرت فرمود: به كمك ما آمدى يا بر عليه ما؟ گفتم : اى پسر پيامبر نه با شما و نه بر عليه شما، زن و فرزندم را رها كردم و از پسر زياد بر ايشان نگرانم ، حضرت فرمود: زود برگرد و دور شو تا كشته شدن ما را نبينى ، سوگند به آنكه جان حسين در دست اوست ، هيچ كس امروز نيست كه كشته شدن ما را ببيند و يارى نكند مگر اينكه داخل جهنم شود. هرثمه گويد: به سرعت از زمين كربلا فرار كردم تا كشته شدن آنها را نبينم . (347)
مؤ لف گويد: اصحاب امام حسين عليه السلام همگى مشخص بودند و يك نفر كم و زياد نمى شد. و چقدر فرق است ميان آنان كه با شتاب و به هر وسيله ممكن خود را به ركاب پسر پيامبر صلى الله عليه وآله رساندند و به فيض شهادت رسيدند و آنانكه نزد حضرت بودند و دنياى پست را اختيار كردند.
چه خوش سروده است اين شاعر اهل بيت عليه السلام
كنگره عشق نيست منزل هر بوالهوس
طائر اين آشيان جان حسين است و بس
قله قاف وجود منزل عنقا بود
بر سر اين آشيان پر نگشايد مگس
پايه اوصاف او، فوق اشارات ماست
رفعت اين پايه نيست افئدة را دسترس
محفل ايجاد را اوست چراغ ابد
تا ابد از نور او مشعله ها مقتبس
گشت چو كرب و بلا عارج معراج عشق
روح امينش فشاند گرد ز سم فرس
او قفس تن شكست تا به قفس ماندگان
در پى او بشكند قالب تن را قفس
كشته بى ديده ام در هوسى داده جان
زنده چو او كس نديد كشته به ترك هوس
رفت و شد اندر پى اش قافله دل روان
ما پى اين كاروان شاد به بانگ جرس (348)
اى شه بافر و نور، عرش مقام تو را
لامسه عقل ما، دم زند از لايمس (349)
بحر ثناى تو را قول نبى زورق (350) است
جنبش ما اندر او جنبش خار است و خس
كشته غفلت بود هر كه تو را كشته خواند
اى دم جان پرورت زنده دلان را نفس

به خدا قسم آنها اينجا فرود مى آيند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جويرة بن مسهر عبدى گويد: در راه صفين وقتى اميرالمؤمنين به زمين كربلا رسيد نگاهى به چپ و راست افكند و گريه كرد.
سپس فرمود: به خدا قسم اينجا فرود مى آيند، مردم سخن حضرت را نفهميدند مگر هنگام شهادت اباعبدالله الحسين عليه السّلام .
يكى از اصحاب گويد: من در آنجا استخوان شترى را به عنوان نشانه همانجائى كه حضرت اشاره كرده بود در زمين نهادم ، وقتى امام حسين عليه السّلام كشته شد، ديدم استخوان همانجائى است كه او و اصحاب او كشته شدند.(351)

وزنه آل محمد صلى الله عليه و آله وسلم اينجا فرود مى آيد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مخنف بن سليم گويد: على عليه السّلام را در زمين كربلا ديدم كه با دست خود اشاره مى كرد و مى فرمود: اينجا اينجا
مردى پرسيد: يا اميرالمؤمنين اينجا چيست ؟ فرمود: وزنه آل محمد صلى الله عليه و آله وسلم اينجا فرود مى آيد، واى بر شما از آنها و واى بر آنها از شما!
آن مرد گفت : اين سخن يعنى چه ؟ فرمود: واى بر آنها از شما زيرا ايشان را مى كشيد و واى بر شما از آنها زيرا خداوند شما را به خاطر كشتن آنها داخل جهنم مى كند.
در روايت ديگرى آمده است : چون به حضرت گفتند اينجا كربلاست فرمود: (سرزمين ) غم و غصه است ، آنگاه با دست مبارك اشاره به مكانى نمود و فرمود:
اينجا محل قرار گرفتن بارهاى ايشان و مكان مركبهاى آنهاست ، آنگاه به مكان ديگرى اشاره نموده فرمود: اينجا خونهاى ايشان ريخته مى شود و سپس حضرت حركت نمود.(352)

اينجا محل كشتگان عاشق است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: اميرالمؤمنين با مردم حركت كرد تا به اطراف زمين كربلا رسيدند حضرت در محلى كه به آن مقدفان گويند طواف كرده فرمود:
اينجا دويست پيامبر و دويست سبط پيامبر شهيد شده اند.
و اينجا محل كشته شدن عاشقان شهيدى است كه نه پشتيبان بر آنها سبقت گرفته اند و نه آيندگان به آنها خواهند رسيد.(353)
و در روايت ديگرى فرمود: خوشا به حال تو اى خاك كه خونهاى دوستان بر تو ريخته مى شود.(354)

آه آه ، خاندان ابوسفيان از من چه مى خواهند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالله بن عباس گويد: هنگاميكه در راه صفين اميرالمؤمنين عليه السّلام به نينوا رسيد با صداى بلند مرا صدا زد و فرمود: اى پسر عباس آيا اين مكان را مى شناسى ؟ عرض كردم : نه ، فرمود: اگر اين زمين را مثل من بشناسى از آن عبور نمى كنى مگر اينكه مثل من گريان خواهى شد، آنگاه حضرت مدتى طولانى به شدت گريست و به گونه اى كه محاسن شريفش ‍ خيس شد و دانه هاى اشك بر سينه او مى ريخت و ما نيز با آن حضرت گريان شديم .
سپس ديديم حضرت از عمق جان ناله مى زد و مى فرمود: آه آه خاندان ابوسفيان از من چه مى خواهند؟
آل حرب كه حزب شيطانند و اولياء كفر از من چه مى خواهند؟ سپس ‍ حضرت خطاب به فرزند خود امام حسين عليه السّلام نموده فرمود:
اى ابا عبدالله صبر كن ، كه پدرت نيز تحمل مى كند مثل آنچه به تو مى رسد، سپس حضرت آب طلبيد، وضو گرفته نماز خواند، دوباره سخنان خود را تذكر داده سپس چشمان مباركش مختصرى به خواب رفت ، وقتى بيدار شد فرمود:

خوابى كه حضرت امير عليه السّلام در سرزمين كربلا ديد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اى ابن عباس آيا آنچه را كه الان در خواب ديدم به تو بگويم ؟ عرض كردم : خير است يا اميرالمؤمنين مقدارى خوابيديد؟ فرمود:
ديدم گويا مردانى از آسمان فرود آمدند با پرچمهاى سفيد و شمشيرهاى براق كه بر كمر داشتند، و اطراف اين زمين را خط كشيدند، سپس ديدم گويا شاخه هاى اين درختان بر زمين آمد، زمين به لرزه افتاد و دريائى از خون نمايان شد.
و ديدم كه گويا حسين من كه فرزندم و پاره تن من و مغز من است در اين درياى خون غرق است و يارى مى طلبد ولى كسى به او جواب نمى دهد.
گويا آن مردان سفيد كه از آسمان آمدند ندا مى كردند: اى خاندان پيامبر صبر كنيد، البته شما به دست بدترين مردم كشته مى شويد و اينك بهشت مشتاق شماست . سپس آنها مرا تسليت دادند و گفتند:
اى اباالحسن بشارت باد تو را، خداوند چشم تو را روشن گرداند آنگاه كه مردم در مقابل پروردگار عالميان برخيزند، و از خواب بيدار شدم .
سپس حضرت افزود: سوگند به آنكه جانم به دست اوست ، صادق مصدق ابوالقاسم محمد صلى الله عليه و آله وسلم به من خبر داد كه هنگام رفتن براى (سركوبى ) شورشيان به اين سرزمين عبور خواهم كرد و اينكه اين زمين كرب و بلا است ، در اين زمين هفده نفر از اولاد من و فاطمه عليهما السلام دفن مى شوند و اين زمين در آسمانها به كرب و بلا معروف است همچنانكه مدينه و مكه و بيت المقدس شهرت دارد و ياد مى شود، سپس ‍ فرمود:

آثار آهوان و داستان عبور عيسى از كربلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اى پسر عباس اطراف اين سرزمين جستجو كن پشكل آهوانى را پيدا كن ، به خدا قسم دروغ نگفتم و خبر دروغ هم به من نداده اند، رنگ آنها زرد است مانند زعفران .
ابن عباس گويد: به دنبال آنها گشتم ، آنها را يافتم ، صدا زدم يا اميرالمؤمنين آنها را پيدا كردم همان گونه كه فرموديد، حضرت فرمود: خدا و رسول او درست فرمودند و به عجله آمد و آنها را برداشته بوئيد و فرمود: همين است اى پسر عباس ، آيا قصه اين ها را مى دانى ؟
اين پشكلها را عيسى بن مريم بوئيده است ، عيسى در حاليكه حواريون با او بودند به اين سرزمين گذر كرد، آهوانى را ديد كه دور هم جمع شده گريه مى كردند! عيسى و حواريون آنجا نشستند و گريه كردند و نمى دانستند چرا عيسى اينجا نشست و گريه نمود؟ عرض كردند يا روح الله چه شده است كه گريانى ؟ فرمود: آيا مى دانيد اين چه زمينى است ؟ اينجا محل كشته شدن پسر ارجمند پيامبر خدا محمد صلى الله عليه و آله وسلم است ، و اوست فرزند بانوى آزاده طاهره كه به مادر من شبيه است و مدفون مى شود در اين زمين كه خاك آن از مشك خوشبوتر است زيرا تربت پسر پيامبر است كه شهيد شده و همينگونه است طينت پيامبران و اولاد آنها.
سپس عيسى عليه السّلام افزود: اين آهوان با من حرف مى زنند و مى گويند: اين زمين را براى چريدن انتخاب كرده اند چون مشتاق تربت پسر پيامبر هستند، آنها معتقدند كه در اين زمين در امانند! عيسى آن پشكلها را بوئيد و در ادامه عرضه داشت :
خدايا اين ها را نگه دار تا آنكه پدر او بيايد و (به ياد سخنان عيسى و احترام او) تسليت باشد براى وى .
و اينك تا امروز باقى مانده و زردى آنها به خاطر گذر ايام طولانى است و اين زمين كرب و بلاست آنگاه حضرت با صداى بلند گريه كرد و عرضه داشت :
اى پروردگار عيسى بن مريم بر قاتلان و كمك كاران و واگذاران او مبارك مگردان ، سپس حضرت دوباره گريه نمود گريه اى طولانى ، به گونه اى كه حضرت از حال رفت ، ما نيز گريه مى كرديم ، تا آنكه بعد از مدتى طولانى به هوش آمد و به من فرمود: اى پسر عباس زمانى كه ديدى اين پشكلها خون شده است و خون تازه از آن مى جوشد بدان كه اباعبدالله كشته شده و در اين زمين دفن شده است .

تحولات طبيعى و شهادت سيد الشهدا عليه السّلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اين عباس گويد: آنها را برداشته و جدا محافظت كردم ، تا آنكه يكروز ديدم خون تازه از آن مى چكد، گريان شدم نشستم و گفتم : به خدا حسين كشته شد، به خدا قسم على در هيچ به من دروغ نگفت و خبر نداد به چيزى مگر آنكه واقع شد چون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم به او خبرهائى مى داد كه از ديگران پنهان مى داشت .
حيران شدم و از منزل بيرون آمدم ، هنگام طلوع فجر بود، به خدا سوگند هواى مدينه چنان تيره و تار شده بود كه مثل دود بود و چشم جايى را نمى ديد، خورشيد طلوع كرد، ديوارهاى مدينه را ديدم كه گويا خون تازه بر آنها بود، با حالت گريان نشستم و گفتم : به خدا قسم حسين كشته شد، صدائى از طرف بيت (خانه خدا يا خانه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ) شنيدم مى گفت :
اى خاندان رسول صبر كنيد، كه فرزند بتول كشته شد، روح الامين به زمين آمد و با صداى بلند گريه كرد و آن وقت روز دهم محرم روز عاشورا بود، بعد از آنكه خبر رسيد معلوم شد كه حضرت در همان روز شهيد شده است ، اين حديث را به اشخاصى كه با حسين عليه السّلام بودند گفتم : آنها نيز گفتند: به خدا قسم كه ما نيز شنيديم آنچه تو شنيدى و نمى دانيم گوينده آن كه بوده است شايد خضر عليه السّلام بوده .(355)

قبر سيدالشهداء زيارتگاه خواهد بود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام در يك پيشگوئى در مورد قبر سيدالشهداء فرمود: گويا مى بينم قصرها و ساختمانهائى كه در اطراف قبر حسين عليه السّلام برافراشته ، و كاروانهائى كه از كوفه به سوى قبر حسين عليه السّلام بيرون مى آيد، روزها و شبها نگذرد تا اينكه از اطراف زمين مردم به سوى آن جناب آمده و اين مطلب ، هنگام انقراض حكومت بنى مروان است .(356)

وقتى چنين شد مبادا جفا كنيد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امير المؤمنين عليه السّلام در بيرون كوفه فرمود: پدر و مادرم فداى حسين مقتول باد، به خدا قسم گويا مى بينم انواع وحشيان (بيابان ) را كه گردنهاى خود را بر قبر او دراز كرده بر او از شب تا صبح گريه و نوحه مى كنند!
پس چون زمان به اينجا رسيد مبادا كه بر او جفا كنيد(357) (شايد منظور حضرت اين باشد كه وقتى جانوران درنده به مصائب حضرت گريه مى كنند شما از نوحه و عزادارى دريغ مكنيد.)

تو را مى كشند و آسمان و زمين بر تو مى گريند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسجد و اصحاب حضرت اطراف او نشسته بودند كه حضرت حسين عليه السّلام وارد شده مقابل ايشان قرار گرفت .
اميرالمؤمنين دست مبارك را بر فرزندش نهاده فرمود: اى پسرك من ، خداوند گروهى را در قرآن سرزنش نموده و فرموده : ((فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانو منظرين (358)؛ يعنى : آسمان و زمين بر آنها گريه نكرد و مهلت به آنها داده نشد.))
به خدا سوگند البته البته كه تو را خواهند كشت و آنگاه زمين و آسمان بر تو خواهند گريست .(359)

پسر پيامبر را مى كشند و تمام اشياء، بر او خواهند گريست

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ميثم تمار مى گفت : به خدا قسم البته البته اين امت پسر پيامبر خود را در روز دهم محرم خواهند كشت و آن روز را روز بركت مى نامند و اين مطلب واقع خواهد شد و در علم خداوند ثبت است .
سپس افزود: بدان كه اين خبر عهدى است كه اميرالمؤمنين به من نموده و خبر داده است كه در قتل او تمام اشياء حتى وحشيهاى بيابان و ماهيان دريا و مرغان آسمان و خورشيد و ماه ستارگان و آسمان و زمين و مؤمنين از جن و انس و تمامى ملائكه آسمانها و زمين و رضوان (كليددار بهشت ) و مالك (نگهبان جهنم ) و حاملان عرش گريه مى كنند، و از آسمان خون و خاكستر ببارد!
سپس افزود: لعنت خداوند بر قاتلين حسين عليه السّلام واجب شده همچنان كه بر مشركين و يهود و مجوس و نصارى واجب شده است .
جبلة (راوى خبر از ميثم ) گويد: گفتم : اى ميثم چگونه مردم آن روز را روز بركت مى دانند؟ ميثم گريست و گفت : مى پنداريد كه توبه حضرت آدم در آن روز قبول شده است با آن كه خداوند توبه او را در ذى الحجه پذيرفت ، و مى پندارند كه توبه داود در آن روز پذيرفته شده با آن كه آن نيز در ذى الحجة بوده است .
مى پندارند يونس در آن روز از شكم ماهى رهائى يافت با آنكه خداوند او را در ذى الحجة نجات داد. مى پندارند كشتى نوح در آن روز بر (كوه ) جودى آرام گرفت در حالى كه استقرار آن در ذى الحجة بوده ، مى پندارند خداوند در آن روز دريا را براى بنى اسرائيل شكافت و حال آنكه آن در ماه ربيع الاول بوده است .
اى جبله بدان كه حسين بن على سرور شهيدان است و براى اصحاب او در قيامت درجه اى (بس عظيم ) است . اى جبله وقتى خورشيد را قرمز مانند خون تازه يافتى بدان كه سيدالشهداء كشته شده است .
جبله گويد: روزى از منزل كه بيرون آمدم ديدم خورشيد چون قطعه هاى سرخ گشته است ناله كردم و گريستم و گفتم : به خدا قسم سرور ما حسين بن على كشته شد.(360)

اين شخص كشته مى شود و كسى او را يارى نمى كند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابو عبداللّه جدلى گويد: نزد امير المؤمنين على عليه السّلام رفتم ديدم ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام در كنار وى مى باشد حضرت با دست مبارك بر كتف فرزند خود زده فرمود:
اين شخص كشته مى گردد و كسى او را يارى نمى كند، عرض كردم : يا امير المؤمنين به خدا قسم آن زمان بسيار ناهموار و زشت است حضرت فرمود: آنچه گفتم واقع مى شود.(361)

حسين عليه السّلام الگوى بشريت در همه تاريخ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادق عليه السّلام روايت كند كه حضرت على عليه السّلام به فرزند برومندش حسين عليه السّلام عرض كرد: فدايت گردم ، حال من چگونه است ؟ فرمود: تو مى دانى آنچه را ديگران به آن جاهلند زود باشد كه عالم از دانش خود سود برد.
اى پسرك من بشنو و ببين قبل از آنكه واقع شود قسم به آنكه جانم به دست اوست بنى اميه خون تو را مى ريزند اما نمى توانند تو را از دين منحرف كنند و از ياد پروردگارت به فراموشى اندازند.
امام حسين عليه السّلام پاسخ داد: قسم به آنكه جانم به دست اوست كافى است كه مرا به آنچه خدا فرو فرستاده اقرار كنم ، من سخن پيامبر و پدرم را تصديق مى كنم .(362)
همتش نازم كه كرد از دين به پا آنسان علم كاسمان افتد گر از پا آن علم برپاستى
دين يزدان سنت احمد طريق مرتضى تا ابد از همت مردانه اش ‍ برپاستى
او چو قلب و عالم امكان چو اعضا لاجرم قلب در انسان همى فرمانده اعضاستى
پا ز مستى بر بساط چرخ مينايى زند هر كه را از عشق آن شد باده در ميناستى
بايدش تا جان و سر بازد به سوداى حسين در حقيقت هر كه را با حق سر سوداستى
عرش باشد صورتى از بارگاه او بلى صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى
با ولاى او غم امروز و فردا را مخور زانكه او يار تو هم امروز و هم فرداستى
عقل را گفتم چه مى گويى تو در حق حسين گفت من خود مات و حيرانم خدا داناستى (363)

پيشگوئى حضرت امير عليه السّلام در مورد مختار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: همانگونه كه گروهى از بنى اسرائيل فرمانبردارى كردند و محترم شدند و گروهى ديگر نافرمانى كرده و عذاب شدند، شما نيز چنين خواهد كرد. كسانى كه اين سخن را مى شنيدند گفتند: يا امير المؤمنين نافرمانبردار ما كيست ؟ فرمود: آنانكه دستور دارند ما اهل بيت را احترام كنند و حقوق ما را بزرگ شمارند اما خيانت كرده و نافرمانى نمودند و حق ما را انكار كردند و اولاد پيامبر را خواهند كشت .
گفتند: يا اميرالمؤمنين اين خبر واقع خواهد شد؟ فرمود بله خبر حقى است كه واقع مى شود. و اين دو پسر من و حسن و حسين را به زودى خواهند كشت . و زود است كه ستم كنندگان در دنيا به شمشيرهاى برخى از مردم كه خدا براى انتقال از آنها بخاطر نافرمانيشان برگزيده به پليدى رسند همچنانكه بنى اسرائيل رسيدند.
پرسيدند: آن مرد كيست ؟ فرمود كه جوانى است از طايفه ثقيف بنام مختار بن ابى عبيدة .
حضرت سجاد عليه السّلام فرمود: وقتى حضرت اين سخن را فرمود (مختار هنوز متولد نشده بود) پس از چندى متولد شد، در ادامه حديث آمده است .

آوردن سر عبيداللّه و شمر ملعون نزد حضرت سجاد عليه السّلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از امام سجاد عليه السّلام سؤ ال شد اى فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم على بن ابى طالب قيام مختار را ذكر نمود اما وقت قيام را مشخص ‍ ننمود، حضرت فرمود: مى خواهيد به شما خبر دهم ؟ گفتند: آرى ، فرمود: سه سال بعد از اين گفتار من ، سر عبيدالله بن زياد و شمر را در فلان روز خواهند آورد و ما در مقابل آن دو سر غذا خواهيم خورد.
چون موعد معين فرا رسيد حضرت با اصحاب خود بر سر سفره بودند به آنها فرمود:
اى برادران خود را پاكيزه داريد، شما در حالى غذا مى خوريد كه ستمكاران بنى اميه نابود مى شوند. پرسيدند: در كجا؟ حضرت ضمن معرفى آن جايگاه فرمود: به همين زودى در فلان روز دو سر را خواهند آورد، در روز مقرر حضرت بعد از نماز مى خواست غذا ميل نمايد كه دو سر را آوردند، همين جا كه چشمان مباركش به آن دو سر ملعون افتاد به سجده رفت و گفت : سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا زنده داشت تا اين را به من نشان داد، آنگاه به غذا خوردن پرداخت و گاهى به آن دو سر نظر مى نمود.
خدمتكاران با ديدن آن دو سر از پختن حلوا غافل شده بودند، يكى گفت : چرا حلوا آماده نكرده ايد؟ حضرت فرمود:
حلوائى شيرين تر از نگاه به اين دو سر نمى خواهيم سپس امام سجاد از قول اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: و آنچه براى كافرين و فاسقين (از عذاب ) در نزد خداوند است سنگين تر و دائمى تر است .(364)

فرزندم حسين كشته مى شود ولى تو يارى نمى كنى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اسماعيل بن زياد گويد: اميرالمؤمنين به براء بن عازب فرمود:
اى براء فرزندم حسين كشته مى شود و تو زنده هستى ولى او را يارى نمى كنى . و همينگونه شد كه حضرت فرموده بود، سيدالشهداء و براء حضرت را يارى نكرد و همواره (با حالت تاءسف ) مى گفت : به خدا قسم اميرالمؤمنين راست گفت .(365)

در خانه تو بز بچه اى است كه فرزند پيامبر را مى كشد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام در خطبه اى به مردم فرمود: از من بپرسيد قبل از آنكه مرا نيابيد، بخدا سوگند در مورد هيچ گروهى كه صد نفر را گمراه يا هدايت كند نمى پرسيد مگر اينكه شما را از منادى آنها و رهبر آنها تا قيامت آگاه مى كنم ، مردى برخاست و (از روى استهزاء) گفت : بگو در سر و ريش من چند تار مو هست ؟
حضرت فرمود: بخدا سوگند دوستم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم مرا از سؤ ال تو آگاه كرد، و همانا بر هر تار از موى سر تو فرشته اى است كه تو را لعنت مى كند و بر هر موى ريش تو شيطانى است كه تو را تحريك مى كند، همانا در خانه تو بز بچه اى است كه فرزند پيامبر را مى كشد و نشانه آن همين است كه به تو گفتم و اگر نه اين بود كه آنچه پرسيدى استدلالش مشكل است (يعنى من جواب تو را مى دانم ولى باور آن بر تو مشكل است زيرا چگونه مى توانى عددى را كه مى گويم تصديق كنى ؟ اگر اين مشكل نبود) من به سؤ ال تو پاسخ مى دادم ولى نشانه (راستگوئى من ) همان خبرى است كه دادم يعنى لعنت فرشتگان و بز بچه ملعون تو.
راوى گويد: پسر اين مرد در اين زمان طفلى بود كه چهار دست و پا مى رفت و در جريان سيدالشهداء عليه السّلام عهده دار قتل حضرت شد و پيشگوئى حضرت به وقوع پيوست .(366)
و در برخى روايات آن مرد را سعد بن ابى وقاص ، پدر عمر سعد ملعون معرفى كرده اند.(367) و برخى او را سنان بن انس نخعى دانسته اند.(368)

توصيه حضرت امير عليه السّلام به حضرت ابوالفضل عليه السّلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در شب بيست و يكم رمضان وقتى مولاى متقيان در بستر شهادت افتاده و لحظات آخر عمر حضرت بود، فرزندش عباس را گرفته به سينه چسبانيد و فرمود:
فرزندم : زود باشد كه چشمم به تو در قيامت روشن گردد، فرزندم چون روز عاشورا شد و داخل آب (فرات ) شدى مبادا از آن آب بنوشى ولى برادرت حسين تشنه باشد.(369)

اى گريه هر مؤمن و فضيلت گريه بر سيدالشهداء عليه السّلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادق عليه السّلام فرمود كه اميرالمؤمنين عليه السّلام نگاهى به امام حسين عليه السّلام نموده و فرمود:
اى گريه هر مؤمن ، حسين عليه السّلام عرض كرد: اى پدر مرا مى گوئى ؟ فرمود: بله اى پسرك من .(370)
و در روايت ديگر فرمود: همانا حسين عليه السّلام كشته مى شود كشته شدنى (مظلومانه ) و من مى شناسم آن خاكى را كه بر آن كشته مى گردد، آن مكان نزديك دو نهر است .(371)
امام سجاد عليه السّلام فرمود: هر مؤمنى كه چشمهايش براى كشته شدن حسين بن على عليه السّلام اشكى بريزد به گونه اى كه بر رخسارش روان شود خداوند به واسطه اين اشك مدتهاى طولانى او را در غرفه هاى بهشت جاى دهد، و هر مؤمنى كه چشمهاى او به خاطر ستمى كه از دشمن ما در دنيا به ما رسيده است گريان شود و اشك او بر گونه اش روان شود، خداوند او را در جايگاه صدق در بهشت جاى دهد، و هر مؤمنى كه به خاطر ما صدمه اى ببيند و چشمهايش اشك آلود شود و اشكش بخاطر تلخى اذيتى كه براى ما متحمل مى شود بر گونه اش روان شود، خداوند صدمات را از او در قيامت برطرف و او را از خشم خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت .(372)

اين مرد قاتل حسين است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالله بن شريك گويد: از اصحاب حضرت على عليه السّلام مى شنيدم كه هرگاه عمر بن سعد از در مسجد داخل مى شد مى گفتند ((هذا قاتل الحسين ؛ اين مرد قاتل حسين است .)) و اين مطلب سالها قبل از كشته شدن حضرت بود.(373)

پيروزى سيدالشهداء در صفين و گريه حضرت امير عليه السّلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالله بن قيس گويد: در جنگ صفين با اميرالمؤمنين عليه السّلام بودم كه ابو ايوب اعور (از سران سپاه معاويه و دشمنان حضرت على عليه السّلام كه حضرت در قنوت نماز او را نفرين مى كرد) آب را تسخير كرد و لشكر حضرت را از آب منع نمود.
سپاهيان حضرت از تشنگى شكايت كردند، اميرالمؤمنين عده اى را فرستاد تا آب را آزاد كنند اما نتوانستند، حضرت ناراحت شد.
ابا عبدالله الحسين عرض كرد: پدر اجازه مى دهيد من بروم و آب را آزاد كنم ، حضرت فرمود: برو پسرم ، امام حسين عليه السّلام بر آن سپاه حمله برد و آب را آزاد كرد، و پيروزمندانه نزد پدر آمد و خبر پيروزى را آورد.
(اما مردم ديدند كه ) حضرت گريه كرد، گفتند: يا اميرالمؤمنين چه چيزى شما را مى گرياند؟ با اينكه اين پيروزى از بركت حسين عليه السّلام است ؟
حضرت فرمود: به ياد آوردم كه او كشته مى شود در سرزمين كربلا با حال تشنگى ، اسب او همهمه كنان مى گريزد و مى گويد: ((الظليمة الظليمة لامة قتلت ابن بنت نبيها؛ يعنى : امان ، امان ، از ظلم امتى كه پسر دختر پيامبرشان را مى كشند.)) (374)

امام زمان (عج ) لحظات آخر زندگى سيدالشهداء را شرح مى دهد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مؤ لف گويد: حضرت امير عليه السّلام به لحظات جانسوز ساعت آخر عمر سيدالشهداء آنگاه كه از زين در اثر نيزه دشمن بر زمين افتاد اشاره نموده است .
و در زيارت ناحيه كه منسوب به امام زمان (عج ) است مى خوانيم :
((و اسرع فرسك شاردا الى خيامك قاصدا مهمما باكيا فلما راءين النساء جوادك مخزيا و نظرن سرجك عليه ملويا برزن من الخدور ناشرات الشعور على الخدود لاطمات الوجوه سافرات و العويل داعيات و بعد العز مذللات و الى مصرعك مبادرات و الشمر جالس على صدرك ، مولغ سيفه على نحرك قابض على شيبتك بيده ذابح لك بمنهده قد سكنت حواسك و خفيت انفاسك و رفع على القناة راءسك (375)؛ يعنى : اسب تو شتابان آمد به آهنگ سراپرده هاى تو شيهه زنان و گريان و چون زنان آن اسب را زبون ديدند و زين را بر آن واژگون ، از پرده بيرون آمدند، موى بر روى ريخته و پريشان كرده و سيلى بر رخسار زنان و رويها گشوده شيون كنان پس از عزت خوارگشته سوى قتلگاه تو شتابان ، شمر بر سينه تو نشسته و شمشير بر گلوى تو نهاده محاسن تو را به دست گرفته و با تيغ هندى ...، (تو را ذبح مى كند) حواس تو خاموش و دم فروبسته و سر مطهر تو را بالاى نيزه زدند. ))(376)

تو گوئى همى بينم اولاد خويش

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در ديوان اشعارى كه منسوب به حضرت امير عليه السّلام است ، خطاب به فرزند گرامى خويش امام حسين عليه السّلام مى فرمايد:
حسين اذا كنت فى بلدة غريبا فعا شر بآدابها
يعنى : اى حسين وقتى در شهرى سفر كردى به آداب آنجا عمل كن .
تا آنكه در ادامه مى فرمايد:
كانى بنفسى و اعقابها و بالكربلاء و محرابها
فتخضب منا اللحى بالدما خضاب العروس باثوابها

يعنى : گويا خودم و نسل خودم و كربلا و محراب آن را مى بينم كه محاسنها با خون رنگين شود همچون رنگ (سرخ ) لبا عروس .(377)

حج را ناتمام گذارده او را مى كشند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام به مسيب بن نجية فرمود: نزد شما خواهد آمد سوارى كه با او حيله شده پر شتاب بدون آنكه حج را به پايان برد مى آيد و او را خواهند كشت ، مقصود حضرت امام حسين عليه السّلام بود.(378)
همانگونه نيز شد و حضرتش - به ظاهر - بر اثر دعوت دهها هزار نفر از مردم كوفه راه عراق را در پيش گرفت ، و روز ترويه (هشتم ذى حجة ) احساس نمود كه بنى اميه مى خواهند حرمت خانه خدا را شكسته به او حمله ور شوند، به همين جهت حج را ناتمام گذارد و با خاندان خود از مكه بطرف كوفه حركت نمود.

فرزند پيامبر نزد شما آيد و او را خواهيد كشت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام خطاب به مردم كوفه فرمود: چگونه ايد زمانى كه فرزند پيامبر شما نزد شما آيد و شما بطرف او هجوم برده او را بكشيد؟ مردم كوفه گفتند: به خدا پناه مى بريم ، اگرخداوند آن روز را بما نشان دهد قطعا كارى مى كنيم كه معذور باشيم (يعنى حتما حضرت را يارى مى كنيم ) حضرت فرمود:
هم اوردوه فى الغرور غروا ارادوا نجاة لا نجاة و لاعذرا(379)
يعنى : آنها او را به فريب انداختند، دنبال نجات بودند، نه نجاتى هست و نه عذرى .

خبرهاى غيبى حضرت امير عليه السّلام در مورد حضرت مهدى عليه السّلام

يا اميرالمؤمنين چرا شما را متفكر مى بينم ؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اصبغ بن نباته گويد: خدمت اميرالمؤمنين عليه السّلام آمدم ديدم آن حضرت متفكر است و زمين را خط مى كشد، عرض كردم :اى امير مؤمنان چرا شما را متفكر مى بينم و بر زمين خط مى كشى ؟ مگر به آن (خلافت در روى زمين تمايل دارى ؟ حضرت فرمود: نه به خدا قسم تا به حال يك روز هم در زمين و دنيا رغبت نكرده ام ولكن فكر مى كردم درباره مولودى كه فرزند يازدهم نسل من است ، او همان مهدى است كه زمين را از عدل و داد پر مى كند همانگونه كه از جور و ستم پر شده باشد.
براى او حيرتى و غيبتى است كه گروهى از آن گمراه و گروهى ديگر هدايت مى يابند...
عرض كردم : يا اميرالمؤمنين اين خبر واقع مى شود؟ فرمود: آرى همانگونه كه خلقت او يقينى است .اى اصبغ تو كجا و اين امر؟ ايشانند نيكان امت با نيكان اين عترت ، عرض كردم : بعد از آن چه مى شود؟ حضرت فرمود: سپس خداوند آنچه خواهد انجام دهد، همانا براى اوست بداها (تغييرات ) و تصميمها و اهداف و نتايجى .(380)

نهمين از فرزندان تو يا حسين همان قائم بالحق است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين عليه السّلام روايت كند كه فرمود: نهمين از فرزندان تو يا حسين همان قائم بالحق است ، همان ظاهر كننده دين ، و منتشر كننده عدل .
امام حسين عليه السّلام عرض كرد: يا اميرالمؤمنين اين خبر واقع خواهد شد؟ حضرت فرمود: آرى قسم به آنكه محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برگزيد و او را از جميع مخلوقات انتخاب كرد، اين خبر واقع خواهد شد، ليكن بعد از غيبت و حيرتى كه در آن ثابت قدم نمى مانند مگر اشخاص با اخلاص كه با روح اليقين مباشرت كرده اند.
آنها كه خدا از آنها پيمان ولايت ما را گرفته است و در دلهايشان نوشته و آنها را به واسطه روح خود تاءييد نموده است . (381)
مؤ لف گويد: انبوه روايات اهل البيت عليه السّلام نشان دهنده اين نكته است كه در آخر الزمان هنگام ابتلا و سختى و امتحان مردم است و گروه بيشمارى از مردم در اثر سستى ايمان و شدت بلا و مشكلات از اين امتحان ناكام خواهند شد، پس بايد بكوشيم تا با تمسك به اهل بيت عليه السّلام و صبر و استقامت ، دين خود را از خطرات مصون بداريم .

او ناپيدائى است رانده شده

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عده اى از صحابه اميرالمؤمنين عليه السّلام گويند: اميرالمؤمنين هرگاه پسرش حسن عليه السّلام وارد مى شد مى فرمود: مرحبا به فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و هرگاه حسين عليه السّلام مى آمد مى فرمود: پدرم فداى تو باد اى پدر فرزند بهترين كنيزان .
عرض كردند يا اميرالمؤمنين چرا به حسن اينگونه و به حسين آنگونه مى فرمائى ؟ پسر بهترين كنيزان چيست ؟ (كه امام حسين پدر اوست ) حضرت فرمود: او ناپيدائى است رانده شده (نامش ) م ح م د پسر حسن پسر على پسر محمد پسر على پسر موسى پسر جعفر پسر محمد پسر على پسر حسين همين شخص و دست مبارك را بر سر امام حسين عليه السّلام نهاد.(382)

غيبت حضرت مهدى طولانى خواهد بود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اصبغ بن نباته گويد: اميرالمؤمنين عليه السّلام از حضرت مهدى ياد نموده فرمود:
آگاه باش كه (او) غيبتى خواهد داشت (طولانى ) به گونه اى كه نادانان گويند:
خداوند را در آل محمد صلى الله عليه و آله برنامه اى نيست !(383) يعنى آنقدر غيبت حضرت طولانى مى شود كه عده اى از معتقدين حضرت ماءيوس شده و ظهور حضرت را منكر مى شوند زيرا مى بينند ظلم و ستم و كفر و نفاق عمومى شده و هر چه انتظار مى كشند حضرت ظهور نمى كند.

اين پسرم سيد و آقاست

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام نگاهى به فرزندش حسين عليه السّلام نموده فرموده : همانا اين پسرم سيد و آقاست همچنانكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را سيد و آقا ناميده است (گويا اشاره است به حديث معروف : ((الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة ؛ يعنى : حسن و حسين دو سرور جوانان بهشتند.))
خداوند از صلب او مردى را به دنيا آورد همنام پيامبر شما در سيرت و صورت . (در برخى روايات آمده است : در صورت مثل او اما در سيرت مثل او نيست ، يعنى گرچه احكام خدا را اجرا مى كند اما در اجراى آن روشهاى جديدى نيز دارد و چه بسا به دشمنان آنگونه كه مهلت داده مى شد مهلت ندهد. زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همين كه كسى شهادتين مى گفت و اظهار اسلام مى كرد مى پذيرفت و ماءمور به باطن افراد نبود به همين جهت منافقين نيز در زمان حضرت زياد بودند و حضرت با آنها كارى نداشت ، اما حضرت مهدى (عج ) منافق را نيز مهلت نمى دهد).
ادامه حديث : هنگام غفلت مردم و مردن حق و غلبه ستم خروج مى كند... از خروج او اهل آسمان و ساكنين آن خوشحال مى شوند، زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد همچنانكه از ظلم و ستم پوشيده باشد.(384)

خوشا به حال استقامت كنندگان در آخر الزمان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام در مورد سختيهاى دوران غيبت و فضيلت استقامت در دين در آن زمان فرمود:
براى قائم ما غيبتى است طولانى ، گويا شيعيان را مى بينم كه در آن دوران چون چهارپايان به دنبال چراگاه مى روند اما نمى يابند (به دنبال پناهگاهى هستند اما پيدا نمى كنند) آگاه باشيد هر كه از شيعيان كه بر دين خود ثابت قدم باشد و طولانى شدن زمان غيبت ، دل او را سخت نكند، او روز قيامت با من است در درجه من سپس فرمود: همانا قائم ما چون قيام كند درگردن او براى هيچكس بيعتى نيست به همين جهت تولدش مخفى و خودش پنهان مى گردد.(385)

صاحب اين امر از فرزندان من است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت على عليه السّلام فرمود: صاحب اين امر (يعنى حضرت مهدى عليه السّلام ) از فرزندان من است ، اوست آنكه درباره او (بخاطر طولانى شدن زمان غيبت حضرت ، ترديد كنند و) بگويند يا مرده يا كشته شده ؟ نه در كدام مكان است ؟ (386)

من و اين دو پسرم حتما كشته خواهيم شد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادق عليه السّلام از پدران بزرگوار خويش روايت كند كه در زمان حضرت امير عليه السّلام آب فرات (طغيان نموده ) زياد شد، حضرت با دو فرزندش حسن و حسين عليه السّلام سوار بر مركب شده از كنار طايفه بنى ثقيف عبور نمود، به مردم خبر رسيد كه حضرت على براى فرو نشاندن آب فرات مى آيد، حضرت فرمود:
به خدا قسم من و اين دو پسرم حتما كشته خواهيم شد و خداوند مردى از اولاد مرا در آخر الزمان برانگيزد تا خونخواهى ما كند، آن مرد (حضرت مهدى (عج ) براى شناخت اهل باطل و گمراهى غايب مى شود (غيبتش ‍ چنان طولانى گردد كه ) شخص نادان گويد: ((ماللّه فى آل محمد من حاجة ! خدا را با آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم كارى نيست .)) (يعنى در اثر طولانى شدن زمان غيبت حضرت مهدى (عج ) عده اى ماءيوس مى گردند و مى گويند: اگر خداوند برنامه اى توسط حضرت داشت انجام مى داد.)

خليفه دوم از مهدى مى پرسد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام باقر عليه السّلام فرمود: روزى عمر بن خطاب از حضرت امير عليه السّلام راجع به مهدى (عج ) سؤ ال نمود و گفت : اى پسر ابى طالب بگو كه نام مهدى چيست ؟
حضرت فرمود: اسم او را نمى گويم همانا حبيب من و خليل من با من عهد نموده است كه خبر ندهم اسم او را (به نااهلان ) تا اينكه خداوند او را مبعوث گرداند و اين از آن امورى است كه خداوند به رسول خود در علم خويش وديعه گذارده است .(387)
مرحوم طبرسى ضمن بيان اين روايت با اندك تفاوتى ادامه مى دهد: عمر گفت : پس از اوصاف او بگو، حضرت فرمود: جوانى است با قامت اندازه ، زيبا صورت ، با موئى نيكو (و بلند) كه بر روى دو شانه اش مى ريزد، نور صورت او سياهى موى محاسن و سر او را مى پوشاند، پدرم فداى فرزند بهترين كنيزان (388) (زيرا نرجس خاتون مادر گرامى حضرت مهدى (عج ) كنيز بوده است ).

next page

fehrest page

back page