امير المؤمنين اسوه وحدت

علامه شيخ محمد جواد شرى
مترجم : محمد رضا عطائى

- ۱۵ -


فصل دوازدهم

پيامبر، برادريش را با على به مسلمانان اعلان مى‏فرمايد

دولت اسلامى از آغاز هجرت شروع به نمو كرد و رشد اين دولت در تاريخ بشرى تنها نمونه‏اى است كه وجود داشته است.ما پيش از اسلام هيچ دولتى را سراغ نداريم كه بر اساس برادرى، نشات گرفته از ايمان به وحدانيت آفريدگار و عدالت او،ايمان به روز جزا،برابرى همه مردم در پيشگاه خدا و برترى نداشتن هيچ كس بر ديگرى جز به تقوا و بطلان هر نوع امتياز خانوادگى،قومى و يا قبيله‏اى-كه سنت عدالت الهى آن را پذيرا نيست-بر پا شده باشد.و نيز پيش از اسلام هيچ دولتى را سراغ نداريم،كه پيدايش آن نتيجه توجه مجموعه مشتركى از مردم با ايمان به اين مبانى و اصول برجسته باشد.

مضافا بر اين كه،اين برادرى فراگير،اگر نمونه عينى نداشت،به صورت يك انديشه مجرد باقى مى‏ماند.ولى پيامبر خواست كه به عموم مسلمانان نمونه‏اى محسوس در شكل برادريهاى خصوصى بدهد كه قوام هر كدام از آنها بر دو تن از پيروانش استوار باشد.دو برادر خوانده برادرى خود را براى خدا در آن نوع اخوت به صورت عملى آغاز مى‏كنند.پس،هر يك از آن دو نفر بدان گونه با ديگرى رفتار مى‏كند كه با برادر پدر و مادريش.اين برادريهاى ويژه را پيامبر پس از هجرت ايجاد و اعلان فرمود.

از ميان آن برادريها،برادريى بود كه تاريخ به وجود آمدنش به ده سال قبل از هجرت برمى‏گردد،پيامبر (ص) تصميم گرفت كه آن را پس از اين كه در مكه به هاشميون اعلان كرده بود به مسلمانان نيز اعلان عمومى كند.آن همان اخوتى بود كه‏پيامبر (ص) در روز انجمن منزل بين خود و على ايجاد كرد.

در سيره حلبى آمده است:«پيامبر پس از هجرت،بين ابو بكر و عمر،بين ابى بكر و خارجة بن زيد،بين عمر و عتبان بن مالك،بين ابى رويم خثعمى و بلال،بين اسيد بن حضير و زيد بن حارثه،بين ابو عبيده و سعد بن معاذ و بين عبد الرحمان بن عوف با سعد بن ربيع...عقد اخوت بست،سپس دست على بن ابى طالب را گرفت[و گفت]:اين برادر من است!پس على و رسول الله دو برادر بودند...» (1)

و ابن هشام در السيرة النبويه،مطلب ذيل را نقل مى‏كند:«رسول خدا (ص) بين اصحاب خود از مهاجران و انصار عقد اخوت بست،و گفت:براى خدا دو نفر دو نفر برادر خوانده شويد! سپس،دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت:اين برادر من است!پس،رسول خدا سيد رسولان و پيشواى پرهيزگاران و فرستاده پروردگار جهانيان-كه كسى از بندگان خدا به عظمت او و همانند او نيست-با على بن ابى طالب برادر است.

«حمزة بن عبد المطلب شير خدا و شير رسول خدا و عموى رسول الله با زيد بن حارثه خادم رسول خدا برادرند.ابو بكر صديق فرزند ابى قحافه و خارجة بن زهير برادر بلحارث از قبيله خزرج برادرند،عمر بن خطاب و عتبان بن مالك برادر بنى سالم بن عوف بن عمر بن عوف از قبيله خزرج برادر،مى‏باشند...» (2) .

البته برادرى از اين نوع ممكن است دو نتيجه در پى داشته باشد:

(1) جايگزين كردن ملاك نزديكى به خدا به جاى همخونى.جايى كه هيچ قرابت همخونى وجود ندارد مثل اين كه دو نفر از دو قبيله يا از دو شهر و دو قبيله باشند كه قرب به مبدا و ايمان آنان به دين اسلام به منزله همخونى باشد.در اين نوع قرابت انگيزه‏اى نهفته است كه دو برادر در راه خدا را براى همكارى در راه خدمت‏به اين مبدا آماده مى‏سازد.چنان كه پيدايش اين نوع از قرابت روحى و تربيتى هر يك از دو برادر را نسبت‏به ديگرى-اگر چه ميان يكى از آن دو با خويشاوند ديگرش چيزى كه منجر به سوءتفاهم و يا عداوتى شود-بركنار دارد.

گذشته از اين،برادرى ميان دو شخص از دو قبيله،باعث دوستى هر يك از ايشان با افراد قبيله ديگر مى‏گردد.براستى هر يك از آن دو نفر،ديگرى را با انگيزه اخوت اسلامى جديد دوست مى‏دارد.هر كدام از آنان خويشان نسبى دارند كه او را دوست مى‏دارند و او نيز آنان را دوست مى‏دارد،آنان نسبت‏به او فداكارى مى‏كند و او نيز براى ايشان فداكارى مى‏كند.ميان اين خويشاوندان و كسى كه با خويشاوندشان رابطه روحى دارد بزودى پيوندى محكم ايجاد مى‏شود.به اين ترتيب،برادرى روحى در رديف خويشاوندى نسبى قرار مى‏گيرد.همچنانكه خويشاوندى خونى كمك براى قرابت روحى مى‏گردد.

(2) براستى در اين نوع برادرى خصوصيتى است كه حكايت از تشابه روحى بين دو شخص دارد،بويژه آن كه اين برادرى از جانب رسول خدا (ص) يعنى آشناترين فرد به اصحاب خود، تعيين شده باشد،چه آن كه هيچ دو نفرى از اصحاب پيامبر (ص) به شباهتهاى روحى خود-به اندازه پيامبر (ص) -شناخت ندارد.بدان وسيله است كه برادرى عاملى براى كمك به آن دو به نفع اسلام و مسلمانان-به اندازه اخلاص آنان به اصول اسلامى-مى‏باشد.

مقصود از برادرى ميان پيامبر و على چيست؟

هر گاه برادرى ميان رسول خدا و على را-پيش از هجرت و بعد از هجرت-مورد توجه قرار دهيم مى‏بينيم كه برادرى ما بين آن دو،اولين هدف را كه عبارت از نزديك شدن دو قبيله از يك شهر و يا از دو شهر است،تعقيب نمى‏كند.چه آن كه پيامبر و على نه از دو شهر بودند و نه از دو قبيله،بلكه دو پسر عمو از درجه اول بودند.بدان وسيله نتيجه مى‏گيريم كه انگيزه براى برادرى بين پيامبر و على همان تشابه روحى آنان است.در عين حال خود همان اخوت،تثبيت و تاكيدى است‏براى پيمانى كه پيامبر با على ده سال پيش از هجرت بسته بود،آن روزى بود كه پيامبر خدا (ص) بستگان نزديك خود راگرد آورد و از آنان درخواست كمك كرد و به شخص كمك كننده وعده داد كه برادر،وصى و جانشين او در ميان آنان خواهد بود.على تنها فردى بود كه به پيامبر گفت:«يا رسول الله من مددكار تو خواهم بود.»

مى‏خواهم بگويم كه پيامبر انتظار دارد برادرى كه پيامبر براى خود انتخاب مى‏كند،از همه مردم به او از نظر خلق و خوى،علم و اخلاص شبيه‏تر باشد.براستى برادر تو كه از يك پدر و مادر به دنيا آمده‏ايد،برادرى است كه تو انتخاب و اختيار نكرده‏اى و براى برادرى خود برنگزيده‏اى بلكه به عنوان برادر تو متولد شده است.گاهى بين تو و او نه تنها اخوت روحى نيست‏بلكه صميميت و صداقتى هم وجود ندارد.اگر تو در باره او مخير باشى اى بسا كه او را به برادرى خود انتخاب نكنى!

چه بسيار خردمند دانايى كه خويشاوندى،او را به برادرى فرد نادانى ملزم ساخته است و چه زيادند افراد پرهيزكار صالحى كه خويشاوندى آنان را مجبور به برادرى شخصى بدبخت و بدكار كرده است.دو برادر از يك پدر و مادر زمانى خوشبخت و كامياب مى‏شوند كه تشابه روحى داشته،از نظر بينش و اخلاق همگون باشند.

اما برادرى را كه تو براى خود-در دوران شكل‏پذيرى عقل و مردانگى-انتخاب مى‏كنى بيشتر اوقات از نظر روانى شبيه‏ترين و از جهت استعداد،نزديكترين فرد به تو است.هر گاه آن كسى كه براى خود،برادر انتخاب مى‏كند،فرستاده خدا و پيامبر باشد،ترديدى نيست كه اين همگونى ميان او و برادرش امرى حتمى است.بدون شك برادر او شبيه‏ترين مردم به او از نظر خصلت،دانش و اخلاص خواهد بود.برادرى پيامبر با على در تاريخ امر مشخصى است و اين خبرى متواتر است.البته اين برادرى در قلب پيامبر معنا و اهميت‏خاص خود را داشت.حاكم در مستدرك خود به دو طريق صحيح از پيامبر خدا آورده است كه او به على فرمود:«تو در دنيا و آخرت برادر منى!» (3) پيامبر خدا روزى-در حالى كه چهره‏اش مى‏درخشيد-از منزل بيرون شد،عبد الرحمان بن عوف‏علت را پرسيد،پيامبر فرمود:

«از جانب پروردگارم مژده‏اى درباره برادر و پسر عمويم و دخترم رسيده است مبنى بر اين كه خدا على را همسر فاطمه گردانيده است.پيامبر به على فرمود:«تو در بهشت‏برادر،همراه و رفيق منى‏» (4)

پيامبر روزى على را در موردى كه مربوط به او و برادرش جعفر و زيد بن حارثه بود،مخاطب قرار داده،فرمود:«...و اما تو يا على برادر و همراه منى...!» (5)

روزى پيامبر با على عهدى بسته و به او گفت:«تو برادر و وزير منى،قرضم را ادا مى‏كنى و به وعده من عمل مى‏كنى و مرا بريئ الذمه مى‏سازى...» (6)

چون زفاف فاطمه با على برگزار شد،پيامبر خدا به ام ايمن فرمود:«برادرم على را نزد من بطلب!»ام ايمن (به شوخى) گفت:او برادر توست و در عين حال (دخترت را) به ازدواج او در مى‏آورى؟پيامبر فرمود:آرى اى ام ايمن!پس،على را نزد او طلبيد و او آمد...» (7) .

همسر بانوى زنان

پيامبر در گراميداشت على در حد اعلان برادريش با او بسنده نكرد،بلكه افتخار بى‏نظير ديگرى نيز بر آن افزود،او را به دامادى خود انتخاب كرد و دخترش فاطمه زهرا را كه درباره او گواهى داد بر اين كه بانوى زنان اهل بهشت (يا بانوى زنان با ايمان) است همسر او قرار داد (8) . و درباره او گفت:«فاطمه پاره تن من است،هر كه او را به‏خشم آورد،مرا به خشم آورده است.» (9) . و عايشه ام المؤمنين درباره او گفته است:«از نظر كلام و بيان،كسى را از فاطمه به رسول خدا (ص) شبيه‏تر نديده‏ام،و او هرگاه بر پيامبر وارد مى‏شد،خوش آمد مى‏گفت و به احترام او از جا برمى‏خاست و دست او را مى‏گرفت و مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند» (10) .

عايشه هر گاه از فاطمه دختر پيامبر ياد مى‏كرد،مى‏گفت:«كسى را راستگوتر از او نديده‏ام مگر پدرش را» (11) .

البته شخصيتهاى برجسته‏اى از اصحاب،خواستار ازدواج با بانوى زنان بودند پيامبر (ص) به آنان جواب رد مى‏داد و مى‏گفت:«من در اين باره منتظر فرمان خدايم‏»و مقصود او از اين حرف اين بود كه درباره ازدواج وى منتظر دستورى از جانب خداست.

هنگامى كه على درخواست همسرى با او را كرد،پيامبر به او گفت:«خوش آمدى و شايسته‏اى! »پس،در سال اول هجرى دخترش را به همسرى او در آورد.على،پس از جنگ بدر در سال دوم هجرى با او زفاف كرد.

براستى كه مقدر اين ازدواج آن بود كه ثمره‏هاى بى‏نظيرى داشته باشد.از جمله اين ثمره‏ها دو در قيمتى اين امت‏بود كه پيامبر درباره آنها و مادرشان فرمود كه فرشته‏اى از آسمان آمده، مژده مى‏دهد كه فاطمه بانوى زنان اهل بهشت است و حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشتند (12) .

با تولد آن دو بزرگوار شريفترين خانواده‏ها در تاريخ اسلام،شكل گرفت،و اعضاى چهار گانه اين خانواده،خاندان پيامبر و عترت او گرديدند كه پيامبر مسلمانان را مامور كرد تا هنگام صلوات فرستادن بر او بر آنان نيز درود فرستند.اين خاندان همان است كه پيامبر (ص) مسلمانان را به پيروى اعضاى آن واداشته است زيرا آنان يكى از دوثقلند كه پيروى آنها موجب ايمنى از گمراهى است.

خانواده‏اى كه خداوند فضيلتش را ستوده است

پيامبر (ص) درباره على و خانواده او هيچ سخنى جز به فرمان الهى و زبان وحى نگفته است، دليل بر عظمت اين خاندان و جايگاه برجسته آنان در اسلام همين بس كه خداوند هيجده آيه پياپى درباره ايشان فرو فرستاده است،و در اين آيه‏ها از فداكارى و خدا دوستى اين خانواده و مرتبه ايشان در بهشت‏سخن گفته است.

واحدى در البسيط،امام رازى در تفسير كبير،زمخشرى در كشاف،نظام الدين نيشابورى در غرايب القرآن (13) و شبلنجى در نور الابصار (14) از ابن عباس روايت كرده‏اند كه حسن و حسين مريض شدند،على و فاطمه نذر كردند اگر فرزندانشان شفا يابند سه روز به عنوان سپاسگزارى از خدا روزه بگيرند،پس حسن،حسين و كنيزشان فضه در آن مورد از آنان پيروى كردند.

دو فرزند شفا يافتند و اعضاى خانواده سه روز پياپى روزه گرفتند.نزد اين خانواده در تمام آن سه روز جز مقدارى نان جو وجود نداشت.روز اول بهنگام افطار،مستمندى آمد و طعام خواست،على خوراك خود را به او داد،و همسر دو فرزندش و فضه نيز همان كار را كردند.در روز دوم به هنگام افطار يتيمى آمد و غذايى طلبيد،آنچه نزد ايشان بود به او دادند.در روز سوم اسيرى آمد،و غذايى خواست و آن خانواده همان كار روز اول و دوم را انجام دادند،پس، خداوند سوره‏«هل اتى‏»را درباره آنان نازل كرد كه در آن آيات شريفه زير آمده است:

«نيكان از جامى بياشامند كه در آميخته با كافور بهشتى باشد.چشمه‏اى كه بندگان خدا از آن مى‏نوشند به نوعى خاص جريان دارد.وفاى به نذر مى‏كنند و مى‏ترسند از روزى كه آسيبش فراگير است.و براى دوستى خدا طعام خود را بر مستمند،يتيم واسير مى‏خورانند.فقط براى خدا شما را اطعام مى‏كنيم،پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهيم.براستى ما از پروردگارمان درباره روزى مى‏ترسيم كه چهره‏ها درهم كشيده شود و در كمال سختى باشد.پس خداوند آنان را از آسيب آن روز نگهدارد و تازه و شادمان آنها را حاضر كند.و به دليل آن كه صبر كردند پاداش آنان را بهشت و حرير قرار دهد...» (15)

از چيزهايى كه قابل ذكر است اين است كه در هيچ روايتى نيامده كه اعضاى اين خانواده بگويند،براى چه كسى خوراكشان را به اينان دادند:«تنها براى خدا شما را اطعام مى‏كنيم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهيم‏».براستى كه ايشان در دلهاى پاك خود آن را پنهان داشتند و به زبانشان نگفتند پس،خداوند آنچه را كه آنان پنهان داشته بودند در كتاب خود، آشكار فرمود.اين تنها گواهى قرآنى است،درباره هيچ يك از مسلمانان چنين وحيى نازل نشده است.اين كار انجام نشد مگر براى اين كه فداكارى اين خانواده در تاريخ بى‏نظير بود.ما نمى‏دانستيم كه تمام اين خانواده چنين ايثارى را بر جان خود روا داشتند و غذاى ضرورى خود را سه روز پياپى براى رضاى خدا به نيازمندان دادند.و چرا نه؟چه آن كه على برادر پيامبر (ص) و همسرش پاره تن پيامبر و دو فرزندش-به شهادت آيه مباهله-فرزندان پيامبرند.

اعضاى اين خانواده بزرگوار همان كسانى هستند كه پيامبر خدا-روزى كه خداوند در آيه كريمه او را مامور ساخت كه با نصاراى نجران مباهله كند-آنان را با خود همراه برد و اين بهمراه بردن ايشان دليل بر اين است كه آنان پس از پيامبر،بلند مرتبه‏تر از همه مسلمانانند،و بردن على-بطور خصوصى-بيانگر اين مطلب است كه علاقه ميان پيامبر و على از چهارچوب برادرى تجاوز كرده،به درجه اتحاد و يگانگى رسيده است.در صفحه‏هاى آينده خواهيم ديد كه على نسبت‏به پيامبر به منزله جان اوست.


پى‏نوشتها:

1-ج 2 ص 97.

2-ج 1 ص 505.

3-ج 3 ص 14 و ترمذى در صحيح خود جلد 5 روايت كرده است.

4-تاريخ بغداد ج 12 ص 268 و استيعاب،ابن عبد البر ج 2 ص 460 (فيروزآبادى در كتاب خود فضائل الخمسه ج 1 ص 114 آن را نقل كرده است.)

5-طبقات ابن سعد ج 8 ص 114.

6-كنز العمال ج 6-ص 155.

7-مستدرك صحيحين از حاكم ج 3 ص 159.

8-بخارى آن را در صحيح خود با سندش از عايشه در كتاب آغاز خلقت در باب علامتهاى نبوت،روايت كرده است.

9-همان كتاب.در باب مناقب خويشاوندى پيامبر و منقبت فاطمه.

10-حاكم در مستدرك ج 3-ص 154 روايت كرده است.

11-مستدرك ص 160.

12-ترمذى آن را در صحيح خود ج 2 ص 306 روايت كرده است.

13-حاشيه بر تفسير طبرى ج 29 ص 112-113.

14-ص 102.

15-سوره دهر (76) آيه‏هاى 5-13.

 

prev page fehrest page next page