الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد هفتم
( امام على (ع ) و مديريت )

مرحوم محمّد دشتى

- ۹ -


(معاويه ! مرا به جنگ خوانده اى ، اگر راست مى گويى مردم را بگذار و به جنگ من بيا، و دو لشكر را از كشتار بازدار، تا بدانى پرده تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده ، و ديده چه كس پوشيده است ؟ من ابوالحسن ، كشنده جدّ و دايى و برادر تو در روز نبرد بدر، (77) مى باشم كه سر آنان را شكافتم ، همان شمشير با من است ، و با همان قلب با دشمنانم ملاقات مى كنم ، نه بدعتى در دين گذاشته ، و نه پيامبر جديدى برگزيده ام ، من بر همان راه راست الهى قرار دارم كه شما با اختيار رهايش كرده ، و با اكراه پذيرفته بوديد.
خيال كردى به خونخواهى عثمان آمده اى ؟ در حالى كه مى دانى خون او به دست چه كسانى ريخته شده ، اگر راست مى گويى از آنها مطالبه كن ، همانا من تو را در جنگ مى نگرم كه چونان شتران زير بار سنگين مانده ، فرياد و ناله سر مى دهى ، و مى بينم كه لشكريانت با بى صبرى از ضربات پياپى شمشيرها، و بلاهاى سخت ، و بر خاك افتادن مداوم تن ها، مرا به كتاب خدا مى خوانند در حالى كه لشكريان تو، كافرند و در انكار، از بيعت كنندگانند و پيمان شكن .) (78)
2 - رهبرى و جانشينى
در آستانه حركت براى جنگ تبوك ، به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گزارش دادند كه :
احزاب سياسى و گروههاى منافق ، قصد دارند در غيبت تو در شهر مدينه ، دست به توطئه هائى بزنند و از فرصت به دست آمده سوء استفاده كنند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى جانشينى خود در مدينه ، و هم براى ريشه كَن شدن توطئه ها، امام على عليه السلام را انتخاب كرد تا در مدينه بماند.
و هرگونه توطئه اى را سركوب كند.
با توجّه به لياقت ها و مديريّت عالى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به آن حضرت فرمود:
اءنْتَ مِنى بمنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى ، الاّ اَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى
(تو از براى من به منزله هارون براى موسى هستى ، جز اينكه پس از من پيغمبرى نيست ).
آنچه از اين حديث به اثبات مى رسد تنها رهبرى و جانشينى در روزهاى غيبت پيامبر از مدينه نيست بلكه ماجراى مانور نظامى به سوى تبوك باعث شد تا امامت و ولايت امام على عليه السلام را به جهانيان ابلاغ فرمايد. (79)
اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را براى على عليه السلام (انتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ موسى ) جماعتى از صحابه روايت كرده اند و در نزد ما از ثابت ترين و صحيح ترين احاديث است ؛
الف - و سَعْد بن ابى وقّاص نيز روايت كرده است .
ب - ابن ابى خَيْثَمَة (80) و جابربن عبداللّه و اسماء دختر عميس (81) و ابن عبّاس و ابوسعيد خِدرى و اُمُّ سَلَمة هم روايت كرده اند.
ج - تِرمذى گفته است :
ما را حديث كرد قاسم بن دينار كوفى از ابونُعيم و او از عبدالسّلام بن حرب و او از يحيى بن سعد بن مُسيِّب و او از سعد بن ابى وقّاص كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به امام على عليه السلام فرمود:
اَنْتَ مِنى بمنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى
و گفت : اين حديث ، حديثى است حَسَن و صحيح .
و گفت :
ما را حديث كرد محمود بن غَيلان از ابواحمد زُبيرى و او از شريك و شريك از عبداللّه بن محمّد بن عقيل و او از جابربن عبداللّه كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به امام على عليه السلام فرمود:
انْتَ مِنى بمنزلَةِ هارونَ مِنْ موسى ، الاّ اَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى .
د - يحيى بن معين (82) حديث كرد كه به ما گفت : مروان بن معاويه فزارى و او از موساى جُهنى و او از فاطمه سلام الله عليها كه فاطمه سلام الله عليها فرمود:
از اسماء دختر عُميس شنيدم كه مى گفت : از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه به على عليه السلام فرمود:
((انتَ مِنى بمنزِلَةِ هارُونَ مِنْ موسى اءلاّ اَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى )).
براى اطّلاع بيشتر از مديريّت نظامى امام عليه السلام به كتاب امام على عليه السلام و امور نظامى و دفاعى جلد چهارم اين مجموعه مراجعه شود.
در چشمه سار نهج البلاغه
1 - مديريّت سياسى
خطبه 4 نهج البلاغه : ويژگيهاى اهل بيت (عليه السلام )
(و يقال : إ نه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير)
O خصائص اهل البيت عليهم السلام
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِى الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِى النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرينَ حَتَّى سَتَرَنِى عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النيَّةِ أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَق فِى جَوَاد الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لاَ دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لاَ تُمِيهُونَ الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنى مَا شَكَكْتُ فِى الْحَق مُذْ أُرِيتُهُ لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلاَلِ الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَق وَ الْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأ
ترجمه خطبه 4
(پس از فتح بصره ايراد فرمود:)
O ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام
((شما مردم به وسيله ما، از تاريكيهاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترّقى رسيديد، صبح سعادت شما با نور ما درخشيد، كَر است گوشى كه بانگ بلند پندهارا نشود، و آن كس را كه فرياد بلند، كَر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او اءثر خواهد كرد؟ قلبى كه از ترس خدا لرزان است ، همواره پايدار و با اطمينان باد. من همواره منتظر سرانجام حيله گرى شما مردم بصره بودم ، و نشانه هاى فريب خوردگى را در شما مى نگريستم ، تظاهر به ديندارى شما پرده اى ميان ما كشيد ولى من با صفاى باطن درون شما را مى خواندم . من براى واداشتن شما به راه هاى حق ، كه در ميان جادّه هاى گمراه كننده بود به پاخاستم در حالى كه سرگردان بوديد، و راهنمايى نداشتيد، بدنبال رهبر و راهنما بوديد امّا او را نمى يافتيد، امروز زبان بسته را به سخن مى آورم ، دُور باد راءىِ كسى كه با من مخالفت كند، از روزى كه حق به من نشاند داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم ، كناره گيرى من چونان حضرت موسى عليه السلام برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولت گمراهان حاكم گردد، امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار داريم ، آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمى ماند.))
خطبه 40 نهج البلاغه : ضرورت حكومت
فى الخوارج لما سمع قولهم : ((لا حكم إ لا للّه ))
O ضرورة وجود الحكومة
قال عليه السلام :كَلِمَةُ حَقِّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لاَ حُكْمَ إِلا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلاَءِ يَقُولُونَ لاَ إِمْرَةَ إِلا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرِّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِى إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلغُ اللَّهُ فِيهَا الاَْجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِي حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرُّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ
وفى رواية اءُخرى اءنه عليه السلام لما سمع تحكيمهم قال :
حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ وَ قَالَ أَمَّا الاِْمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الاِْمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ

ترجمه خطبه 40
(آنگاه كه شعار خوارج را شنيد مى گويند، لاحكم الاللّه ، فرمود:)
O ضرورت حكومت
((سخن حقّى است ، كه از آن اراده باطل شده !
آرى درست است ، فرمانى جز فرمان خدا نيست ، ولى اينها مى گويند زمامدارى جز براى خدا نيست ، در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا بد، نيازمندند، تا مؤ منان در سايه حكومت ، بكار خود مشغول و كافران هم بهرمند شوند، و مردم در استقرار حكومت ، زندگى كنند، به وسيله حكومت بيت المال جمع آورى مى گردد و به كمك آن با دشمنان مى توان مبارزه كرد، جادهّها اءمن و امان ، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مى شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران ، در امان مى باشند
منتظر حكم خدا درباره شما هستم .
و نيز فرمود:
اما در حكومت پاكان ، پرهيزكار به خوبى انجام وظيفه مى كند ولى در حكومت بدكاران ، ناپاك از آن بهرمند مى شود تا مدّتش سرآيد و مرگ فرا رسد.))
نامه 19 نهج البلاغه : نامه به يكى از فرمانداران
إ لى بعض عماله
O التحذير من سوء المعاملة مع النّاس
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لاَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الاِْدْنَاءِ وَ الاِْبْعَادِ وَ الاِْقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
ترجمه نامه 19
(نامه به يكى از فرمانداران )
O هشدار از بد رفتارى با مردم
((پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت ، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم ، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم ،
زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند، زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان ، نرمى و درشتى را به هم آميز، رفتارى تواءم با شدّت و نرمش داشته باش ، اعتدال و ميانه روى را در نزديك كردن يا دور نمودن ، رعايت كن .))
2 - مديريّت اجتماعى
خطبه 16 نهج البلاغه
( لما بويع بالمدينة )
1 - سياسة النظام
ذِمَّتِى بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاَتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلاَ وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص وَ الَّذِى بَعَثَهُ بِالْحَق لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلاَكُمْ وَ أَعْلاَكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَص رَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا
2 - استقامة الامام عليه السلام و صدقه
وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لاَ كَذَبْتُ كِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ
أَلاَ وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النَّارِ أَلاَ وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا نهج البلاغة ص : 58وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ

ترجمه خطبه 16
(پس از بيعت مردم مدينه با امام على عليه السلام فرمود:)
1 - اعلام سياست هاى حكومتى
((آن چه مى گويم به عهده مى گيرم ، و خود به آن پاى بَندم ، كسى كه عبرت ها براى او آشكار شود، و از عذاب آن پند گيرد، تقوى و خويشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه مى دارد. آگاه باشيد، تيره روزى ها و آزمايش ها، همانند زمان بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بار ديگر به شما روى آورد. سوگند به خدايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش مى شويد، چون دانه اى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند، به هم خواهيد ريخت ، زير و رُو خواهيد شد، تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود، آنان كه سابقه اى در اسلام داشتند، و تاكنون منزوى بودند، بر سر كار مى آيند، و آنها كه به ناحق ، پيشى گرفتند، عقب زده خواهند شد. 2 - فضائل اخلاقى امام على عليه السلام
به خدا سوگند، كلمه اى از حق را نپوشاندم ، هيچگاه دروغى نگفته ام ، از روز نخست ، به اين مقام خلافت ، و چنين روزى خبر داده شدم ، آگاه باشيد همانا گناهان چون مركب هاى بدرفتارند، كه سواران خود ((گناهكاران )) را عنان رها شده در آتش دوزخ مى اندازند، اما تقوى ، چونان مركب هاى فرمانبردارى هستند كه سواران خود را، عنان بر دست ، وارد بهشت جاويدان مى كنند.
حَقُّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلِّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ
واءقول : إ ن فى هذا الكلام الا دنى من مواقع الا حسان ما لا تبلغه مواقع الاستحسان ، وان حظ العجب منه اءكثر من حظ العجب به . وفيه - مع الحال التى وصفنا - زوائد من الفصاحة لا يقوم بها لسان ، ولا يطلع فَجها إ نسان ، ولا يعرف ما اءقول إ لا من ضرب فى هذه الصناعة بحق ، وجرى فيها على عرق . ((وَما يَعْقِلُهَا إ لا الْعَالمُونَ)). ومن هذه الخطبة

( و من هذه الخطبة )
3 - حقيقة الضلال و ضرورة التقوى
شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِى ءٌ رَجَا وَ مُقَصرٌ فِى النَّارِ هَوَى الْيَمِينُ وَ الشمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَق هَلَكَ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلا يَعْرِفَ قَدْرَهُ لاَ يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِى بُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ وَ لاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلا رَبَّهُ وَ لاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلا نَفْسَهُ
حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است ، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست ، از دير باز چنين بود، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند، و پيروز شوند، امّا كمتر اتفاق مى افتد كه چيز رفته باز گردد.
((كلمات امام على عليه السلام پيرامون حق و باطل ، از سخنان نيكويى است كه كلام كسى از سخن سرايان به آن نخواهد رسيد، و بيش از آن چه كه ما در شگفت شويم ، شگفتى ، برابر آن فرومانده است ، در اين كلمات امام على عليه السلام ريزه كارى هايى از فصاحت است كه نه زبان قدرت شرح آن را دارد، و نه انسانى مى تواند از دَرّه هاى عميق آن بگذرد، اين اعتراف مرا كسانى كه در فصاحت پيشگامند و با سابقه ، درك مى كنند.))
3 - سرگردانى مردم ، و ضرورت تقوا
آن كس كه بهشت و دوزخ را پيش روى خود دارد، در تلاش است . برخى از مردم به سُرعت به سوى حق پيش ‍ مى روند، كه اهل نجات اند، و بعضى به كُندى مى روند و اميدوارند، و ديگرى كوتاهى مى كند و در آتش جهنّم گرفتار است . چپ و راست گمراهى ، و راه ميانه ، جادّه مستقيم الهى است كه قرآن و آثار نبّوت ، آن را سفارش مى كند، و گذرگاه سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است ، و سرانجام بازگشت همه بدان سُو است . ادّعا كننده باطل نابود شد، و دروغگو زيان كرد، هر كس با حق در افتاد هلاك گرديد، نادانىِ انسان همين بس كه قَدر خويش نشناسد. آن چه بر اءساس تقوى پايه گذارى شود، نابود نگردد، كشتزارى كه با تقوى آبيارى شود، تشنگى ندارد. مردم ! به خانه هاى خود روى آوريد، مسائل ميان خود را اصلاح كنيد، توبه و بازگشت پس از زشتى ها ميسّر است ، جز پروردگار خود، ديگرى را ستايش نكنيد، و جز خويشتنِ خويش ديگرى را سرزنش ننماييد.))
نامه 27 نهج البلاغه
(إ لى محمد بن اءبى بكر حين قلده مصر:)
1 - الاخلاق الاجتماعيّة
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِى اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِى حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ
2 - الاعتدال بين الدنيا و الا خرة
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الاْخِرَةِ فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِى دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِى آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ لاَ تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لاَ يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ
ترجمه نامه 27
(نامه به فرماندار مصر، محمد بن ابى بكر، هنگامى كه او را به سوى مصر فرستاد)
1 - اخلاق اجتماعى
با مردم فروتن باش ، نرمخو و مهربان باش ، گشاده رو و خندان باش ، در نگاههايت ، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوى رفتار كن ، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو ماءيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ ، آشكار و پنهان پرسش مى كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست .
2 - اعتدال گرايى زاهدان
آگاه باشيد، اى بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، امّا مردم دنيا در آخرت آنها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه هاى دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراكهاى دنيا را خوردند، و همان لذّتهايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرمند بودند. سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان ، و تجارتى پُر سود، به سوى آخرت شتافتند، لذّت پارسايى در ترك حرام دنيا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت ازهمسايگان خدايند، جايگاهى كه هرچه درخواست كنند، داده مى شود، و هرگونه لذّتى در اختيارشان قرار دارد.
3 - ضرورة ذكر الموت
فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِى بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ بِخَيْرٍ لاَ يَكُونُ مَعَهُ شَرُّ أَبَداً أَوْ شَرِّ لاَ يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلكُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ الدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ وَ لاَ تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ وَ لاَ تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنهِ بِرَبهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ
4 - اخلاق المسؤ ولين
وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِى بَكْرٍ أَنى قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِى فِى نَفْسِى أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ
3 - ضرورت ياد مرگ
اى بندگان خدا! از مرگ و نزديك بودنش بترسيد، و آمادگيهاى لازم را براى مرگ فراهم كنيد، كه مرگ جريانى بزرگ و مشكلى سنگين به همراه خواهد آورد، يا خيرى كه پس از آن شرّى وجود نخواهد داشت ، و يا شرّى كه هرگز نيكى با آن نخواهد بود، پس چه كسى از عمل كننده براى بهشت ، به بهشت نزديك تر؟ و چه كسى از عمل كننده براى آتش ، به آتش نزديكتر است ؟ شما همه شكار آماده مرگ مى باشيد، اگر توقّف كنيد شما را مى گيرد، واگر فرار كنيد به شما مى رسد، مرگ از سايه شما به شما نزديك تر است ، نشانه مرگ بر پيشانى شما زده شد، دنيا پشت سرشما در حال درهم پيچيده شدن است ، پس بترسيد از آتشى كه ژرفاى آن زياد، و حرارتش شديد، و عذابش ‍ نوبه نو وارد مى شود، در جايگاهى كه رحمت در آن وجود ندارد، و سخن كسى را نمى شنوند، و ناراحتى ها در آن پايان ندارد، اگر مى توانيد كه ترس از خدا را فراوان ، و خوشبينى خود را به خدا نيكو گردانيد، چنين كنيد، هر دو را جمع كنيد، زيرا بنده خدا خوش بينى او به پروردگار بايد به اندازه ترسيدن او باشد، و آن كس كه به خدا خوش بين است بايد بيشتر از همه از كيفر الهى بترسد.
4 - اخلاق مديران اجرايى
اى محمد بن ابى بكر! بدان ، كه من تو را سرپرست بزرگ ترين لشكرم يعنى لشكر مصر، قرار دادم ، بر تو سزاوار است كه با خواسته هاى دل مخالفت كنى ، و از دين خود دفاع نمايى ،
وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ وَ لاَ تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِى اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِى غَيْرِهِ صَل الصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لاَ تُعَجلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لاَ تُؤَخرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ
وَ مِنْهُفَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِي وَ عَدُوُّ النَّبِي وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص
((إِنِّى لاَ اءَخَافُ عَلَى اءُمَّتِى مُؤْمِنا وَلاَ مُشْرِكا؛ اءَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللّهُ بِإِيمَانِهِ، وَاءَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ. وَلكِنِّى اءَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَيَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ)).

هرچند ساعتى از عمر تو باقى نمانده باشد، خدا را در راضى نگهداشتن مردم به خشم نياور، زيرا خشنودى خدا جايگزين هر چيزى بوده امّا هيچ چيز جايگزين خشنودى خدا نمى شود، نماز را در وقت خودش به جاى آر، نه اينكه در بيكارى زودتر از وقتش بخوانى ، و به هنگام درگيرى و كار آن را تاءخير بياندازى ، و بدان كه تمام كردار خوبت در گرو نماز است .
(قسمتى از نامه )
امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: ((بر امّت اسلام ، نه از مؤ من و نه از مشرك هراسى ندارم ، زيرا مؤ من را ايمانش بازداشته ، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى سازد، من بر شما از مرد منافقى مى ترسم كه درونى دو چهره ، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است ))
نامه 46 نهج البلاغه : مسئوليت فرماندارى و...
إ لى بعض عماله
O الولاة و الاخلاق الاجتماعيّة