الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد پنجم
( امام على (ع ) و امور اطلاعاتي ، امنيتي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۲ -


فَعِندَ ذلِكَ اءَخَذَ البَاطِلُ مَاَّخِذَهُ، وَرَكِبَ الجَهلُ مَرَاكِبَهُ، وَعَظُمَتِ الطَّاغِيَةُ، وَقَلَّتِ الدَّاعِيَةُ، وَصَالَ الدَّهرُ صِيَالَ السَّبُعِ العَقُورِ، وَهَدَرَ فَنِيقُ البَاطِلِ بَعدَ كُظُومٍ،
وَتَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الفُجُورِ، وَتَهَاجَرُوا عَلَى الدِّينِ، وَتَحَابُّوا عَلَى الكَذِبِ، وَتَبَاغَضُوا عَلَى الصَّدقِ.
فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ الوَلَدُ غَيظا وَالمَطَرُ قَيظا وَتفِيضُ اللِّئَامُ فَيضَا وَتَغيضُ الكِرَامُ غَيضا، وَكَانَ اءَهلُ ذلِكَ الزَّمَانِ ذِئَابا، وَسَلاَطِينُهُ سِبَاعا، وَاءَوسَاطُهُ اءُكَّالا، وَفُقَرَاؤُهُ اءَموَاتا؛ وَغَارَ الصِّدقُ، وَفَاضَ الكَذِبُ، وَاستُعمِلَتِ المَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَتَشَاجَرَ النَّاسُ بِالقُلُوبِ، وَصَارَ الفُسُوقُ نَسَبا، وَالعَفَافُ عَجَبا، وَلُبِسَ الاِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا.
(( پس در آن هنگام كه امويان بر شما تسلط يابند، باطل بر جاى خود استوار شود، و جهل و نادانى بر مركب ها سوار، و طاغوت زمان عظمت يافته ، و دعوت كنندگان به حق اندك و بى مشترى خواهند شد.
روزگار چونان درنده خطرناكى حمله ور شده ، و باطل پس از مدّتها سكوت ، نعره مى كشد، مردم در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مى گذارند، و در جدا شدن از دين متّحد مى گردند، و در دروغ پردازى با هم دوست و در راستگويى دشمن يكديگرند
و چون چنين روزگارى مى رسد، فرزند با پدر دشمنى ورزد، و باران خنك كننده ، گرمى و سوزش آورد، پست فطرتان همه جا را پر مى كنند، نيكان و بزرگواران كمياب مى شوند، مردم آن روزگار چون گرگان ، و پادشاهان چون درندگان ، تهيدستان طعمه آنان ، و مستمندان چونان مردگان خواهند بود،
راستى از ميانشان رخت بر مى بندد، و دروغ فراوان مى شود، با زبان تظاهر به دوستى دارند اما در دل دشمن هستند، به گناه افتخار مى كنند، و از پاكدامنى به شگفت مى آيند، و اسلام را چون پوستينى واژگونه مى پوشند.)) (12)
آفت ها اگر بدرستى شناسائى نگردند، فرد و جامعه را به انحراف مى كشانند.
رهبران و مديران انقلاب را دگرگون مى سازند.
مردم انقلابى را بى تفاوت و سست مى كنند.
اهداف آغازين نهضت فراموش مى شود.
ارزش ها كم رنگ و به تدريج مسخ و فراموش مى گردد.
و انقلابيّون را در برخورد با مشكلات زندگى دلسرد كرده به ضد انقلاب مبدّل خواهد ساخت كه سير ارتجاعى آغاز كرده و خود در برابر ارزشهاى انقلاب ايستادگى كرده و عوامل انقلاب را تضعيف مى كنند.
2 - آفت زدگى ياران پيامبر صلى الله عليه و آله
آفت ها در برخى از نهضت ها تا آنجا پيش رفته اند كه رهبران قيام ها و حركت هاى انقلابى را ار پاى در آوردند با اهداف انقلابى بيگانه ساختند و به وابستگى و سازش كشاندند كه حركتى بر ضدّ حركت تكاملى خود برگزيدند و به نابودى انقلاب خود همّت كردند.
اگر علل سقوطها و علل سير ارتجاعى رهبران ملت ها بدرستى ارزيابى شود اين حقيقت ثابت مى شود كه (( آفت ها)) نقش فراوانى در دگرگونى ها و مسخ ارزشها دارند كه :
برخى از ياران و اصحاب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دست از اسلام ناب بردارند و به خط نفاق و دوروئى پناه ببرند.
امام على عليه السلام اين واقعيّت تلخ را اينگونه توضيح مى دهند كه :
فَلَقَد كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَإِنَّ القَتلَ لَيَدُورُ عَلَى الاَّْبَاءِ وَالاَبْنَاءِ وَالاِخْوَانِ وَالْقَرَابَاتِ، فَمَا نَزْدَادُ عَلَى كُلِّ مُصِيبَةٍ وَشِدَّةٍ إِلا إِيمَانا، وَمُضِيّا عَلَى الحَقِّ، وَتَسلِيما لِلاَمْرِ، وَصَبْرا عَلَى مَضَضِ الْجِرَاحِ.
وَلكِنَّا إِنَّمَا اءَصبَحنَا نُقَاتِلُ إِخوَانَنَا فِى الاِسْلامِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَالاِعْوِجَاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّاءْوِيلِ. فَإِذَا طَمِعْنَا فِى خَصلَةٍ يَلُمُّ اللّهُ بِهَا شَعَثَنَا، وَنَتَدَانَى بِهَا إِلَى البَقِيَّةِ فِيَما بَينَنَا، رَغِبنَا فِيهَا، وَاءَمسَكنَا عَمَّا سِوَاهَا.

(( ما با پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم ، و همانا جنگ و كشتار گرداگرد پدران ، فرزندان ، برادران و خويشاوندان ما دور مى زد، امّا از وارد شدن هر مصيبت و شدّتى جز بر ايمان خود نمى افزوديم ، و بيشتر در پيمودن راه حق ، و تسليم بودن برابر اوامر الهى ، و شكيبايى بر درد جراحت هاى سوزان ، مصمّم مى شديم .
امّا امروز با پيدايش زنگارها در دين ، كژى ها و نفوذ شبهه ها در افكار، تفسير و تاءويل دروغين در دين ، با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم ، پس هرگاه احساس كنيم چيزى باعث وحدت ماست و به وسيله آن با يكديگر نزديك مى شويم ، و شكافها را پُر و باقيمانده پيوندها را محكم مى كنيم ، به آن تمايل نشان مى دهيم ، آن را گرفته و ديگر راه را ترك مى گوييم .)) (13)
و بعضى از ياران مجاهد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه در جَمَل و صفّين نيز حماسه آفريدند، به صف دشمنان و مخالفان امام بپيوندند و براى كشتن آنحضرت هم قسم و هم داستان گردند.
ابن مُلجم مرادى از نمايندگان مردم يَمَن بود كه به مدينه آمد و با امام على عليه السلام بيعت كرد، و چون مريض شد يك هفته در منزل آنحضرت پذرائى شد و با گرفتن هزينه سفر و اسب سوارى و تشكّر فراوان با امام على عليه السلام خداحافظى كرد،
چه كسى باور مى كرد كه او قاتل امام باشد؟
شمر بن دوالجوشن از فرماندهان لشگرهاى امام على عليه السلام در جنگ صفّين بود، جنگ كرد، و زخمى شد.
امّا سرانجام جذب خوارج و منافقان زمان شد و در صحراى كربلا به انواع جنابت ها آلوده گرديد.
و در تداوم سير تاريخ در نهضت هاى اسلامى چهره هاى فراوانى بودند كه سرد شدند، ساكت شدند به انزوا گرائيدند و مجاهدت ها و افتخارات گذشته خود را ناديده انگاشتند.
امام على عليه السلام نسبت به سعد وقّاص و ياران همراه او كه دچار آفت زدگى شدند و گوشه گيرى اختيار كردند و از يارى حقّ سَر باز زدند ، فرمود :
يَا حَارِثُ، إِنَّكَ نَظَرتَ تَحتَكَ وَلَم تَنظُر فَوقَكَ فَحِرتَ! إِنَّكَ لَم تَعرِفِ الحَقَّ فَتَعرِفَ مَن اءَتَاهُ، وَلَم تَعرِفِ البَاطِلَ فَتَعرِفَ مَن اءَتَاهُ.
فقال الحارث : فإ نى اءعتزل مع سعيد بن مالك و عبد اللّه بن عمر، فقال عليه السلام :
إِنَّ سَعِيدا وَعَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ لَم يَنصُرَا الحَقَّ، وَلَم يَخذُلاَ البَاطِلَ.

مشكل حق ناشناسى
(( اى حارث ! تو زيرپاى خود را ديدى ، امّا به پيرامونت نگاه نكردى ، پس سرگردان شدى ، تو حق را نشناختى تا بدانى اهل حق چه كسانى مى باشند؟ و باطل را نيز نشناختى تا باطل گرايان را بدانى .
(حارث گفت من و سعيد بن مالك ، و عبدالله بن عمر، از جنگ كنار مى رويم ، امام فرمود :)
همانا سعيد و عبداللّه بن عمر، نه حق را يارى كردند، و نه باطل را خوار ساختند.)) (14)
و يا اهداف آغازين انقلاب را انكار كردند، و حقائق روشن را ناديده انگاشتند، انس بن مالك با اينكه در روز غدير حاضر بود و پس از بيعت پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد.
امّا در آستانه جنگ جَمَل آن را ناديده گرفت و به دروغ انكار كرد.
امام على عليه السلام در يك سخن افشاگرانه فرمود :
وقال عليه السلام لا نس بن مالك ،وقد كان بعثه إ لى طلحة و الزبير لما جاء إ لى البصرة يذكرهما شيئا مما سمعه من رسول اللّه صلى الله عليه و آله فى معناهما، فلوى عن ذلك ، فرجع إ ليه ، فقال :
إِنِّى اءُنسِيتُ ذلِكَ الاَمْرَ، فَقَالَ عليه السلام :
إِن كُنتَ كَاذِبا فَضَرَبَكَ اللّهُ بِهَا بَيضَاءَ لاَمِعَةً لاَ تُوَارِيهَا العِمَامَةُ.
يعنى البرص ، فاءصاب اءنسا هذا الداء فيما بعد فى وجهه ، فكان لا يرى إ لا مبرقعا.

نفرين كردن امام عليه السلام
و درود خدا بر او فرمود :
(( چون به شهر بصره رسيد انس بن مالك را به سوى طلحه و زبير فرستاد تا آن چه از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آنان شنيده يادشان آورد، انس ، سر باز زد و گفت من آن سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را فراموش كردم ، فرمود)
اگر دروغ مى گويى خداوند تو را به بيمارى برَصَ (سفيدى روشن ) دچار كند كه عمّامه آن را نپوشاند.)) (15)
(پس از نفرين امام انس به بيمارى بَرَص در سر و صورت دچار شد كه همواره نقاب مى زد.)
3 - انقلاب هاى معاصر و آفت ها
و در انقلاب الجزاير، رشد آفت ها، رهبران نهضت را دچار تفرقه و اخلاف كرد كه پس از دادن هزاران كشته بازهم وابسته بمانند
و انقلاب فلسطين را آفت ها از پاى در آورد كه با صهيونيست هاى جلاّد سازش كنند.
و زحمات فراوان جمال عبدالنّاصر در مصر را آفت ها بر باد دادند كه انور سادات پا بر روى كشته هاى فراوان مصر بگذارد و در كمپ ديويد، دست در دست اسحق رابين و موشه دايان بگذارد و سازش كند، و افتخار و صلابت و اصالت اعراب را در هم بشكند،
او در آغاز حركات انقلابى عبدالنّاصر از مشاوران و معاونين او بود.
و در انقلاب ايران ديديم كه :
برخى از ياران و طرفداران انقلاب اسلامى ، به روشنفكران خائن روى كرده و در احمد آباد بر روى قبر مصدّق اجتماع كنند كه امام خمينى رحمة الله عليه به آنها هشدار داد و فرمود:
(باز هم مى روند روى قبر آن مرد و توطئه مى كنند، نكنيد كارى كه من بگويم آن شخص چه سيلى ها به اسلام زد.)
مصدّق از ياران آية اللّه كاشانى بود كه سرانجام به نهضت خيانت كرد.
آقاى لاهوتى كه از زندان آزاد شد، امام خمينى رحمة الله عليه در يكى از برنامه هاى تلويزيونى ايشان را معرّفى كرده فرمود:
(اين آقاى لاهوتى پايش را در زندان ارّه كردند)
و مردم به ايشان علاقمند شدند، امّا به زودى دچار آفت شد و بر ضد امام و انقلاب موضع گيرى كرد.
امام از سپاه پاسداران تشكّر مى كرد.
امّا لاهوتى در يك سخنرانى تهران گفت :
سپاه همان گارد جاويدان است .
امام على عليه السلام فرمود:
انقلاب اسلامى را بايد به ديگر كشورهاى جهان صادر كنيم .
امّا لاهوتى مى گفت :
مگر انقلاب يك بُغچه لباس است كه آن را صادر كنيم ؟
و سرانجام فرزندان او كه داماد يكى از شخصيّت هاى مهم كشور بودند، روزها به شكار بسيجيان مى رفتند و در جنگ مسلّحانه درون شهرى دستگير و هر دو اعدام شدند و لاهوتى نيز از آن غصّه مضاعف دوام نياورد و مُرد.
چه كسى باور مى كرد مرجع تقليدى با عوامل خود به جان مردم افتاده و قتل و غارت را امضاء كند؟
چه كسى باور مى كرد، قائم مقام رهبرى اسناد و اسرار مهم نظامى كشور را در اختيار آمريكا و عوامل آمريكا بگذارد؟ و از باند و گروهى حمايت كند كه 84 نفر را ترور كردند.
و در ادامه نهضت ديديم كه دو نفر از مراجع صاحب رساله عمليّه براى ارتباط با آمريكا بر ضد مواضع فكرى امام خمينى رحمة الله عليه اطّلاعيّه اى صادر كنند.
و چه كسى فكر مى كرد كه يك روحانى با پذيرش ده ها مسئوليت مانند:
وزارت كشور، نمايندگى مجلس ، نمايندگى امام در سپاه ، در جهاد سرانجام پس از استيضاح در مجلس ، امتياز روزنامه اى گرفته ، بر ضدّ رزش هاى انقلاب و اسلام مقاله بنويسد، نظر بدهد
و در پايان انحرافات فكرى خود، از آمريكا و اسرائيل دفاع كند و رهبر و كشور خودش را زير سئوال ببرد؟
اگر كسى تاريخ بيست ساله انقلاب اسلامى را مطالعه كند.
انواع ريزش ها، سقوطها، دگرگونى ها، مسخ شدن ها را خواهد يافت كه (( آفت زدگى )) عامل اصلى آن بود و هم چنان ادامه خواهد داشت .
هركس در تداوم نهضت يا مراحل آغازين به خود (( محورى )) و (( هواپرستى )) روى آورد سقوط كرد،
هواپرستى يكى از آفات در هم شكننده است كه به سادگى قابل درمان نخواهد بود.
با توجّه به بحث (( آفت شناسى )) در انقلاب ، بسيار حياتى و ضرورى است كه گروهى از فرهيختگان ، انقلابيّون دلسوز، مجاهدان خود ساخته ، پرهيزكاران مقاوم با نام (( هسته هاى گزينش و كارشناسى نيروهاى اطّلاعاتى )) ، آفت ها و آفت زدگان را دقيقا شناسائى كرده از پُست هاى كليدى كشور كنار زنند و بدون هرگونه شعازدگى حزب گرائى ، وابستگى جناحى ، هركجا آفت زده اى را يافتند معرّفى و پاكسازى كنند تا انقلاب اسلامى با سلامت و اصالت تداوم يافته و مردم انقلابى ما بتوانند راه امام و شهيدان را پاسدار باشند.
سوم - اهميّت حفاظت اطّلاعات از ديدگاه امام عليه السلام
يكى از روش هاى حفظ نظام اسلامى و سلامت جامعه ، رعايت (( راز دارى )) و پخش نكردن اخبار و اطلاعات مربوط به فرد و جامعه مى باشد.
هر كشورى اسرارى دارد.
هر انسانى مسائلى دارد كه بايد بر ديگران پوشيده باشد.
نبايد ويژگى ها يا كاستى هاى سياسى ، نظامى ، اقتصادى كشور اسلامى را بر زبان راند
يا در نوشته اى نوشت ،
زيرا همانگونه كه گوش هاى دوستان و ياران اخبار مهم كشور را مى شنود، گوش هاى دشمن نيز تيز است ، و اخبار مهم كشور را دريافت كرده بر ضد امنيّت و آرامش كشور و امت اسلامى توطئه هاى خطرناكى را سامان خواهد داد.
از اين رو در سيستم حساب شده تعاليم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حفاظت و اطّلاعات ارزش و جايگاه مهمى دارد.
هم افراد بايد راز دار باشند و هم نيروهاى مسلح و كارگزاران نظام اسلامى بايد اسرار مملكت اسلامى را حفظ كنند،
در هر جا آن را مطرح نكنند،
و در هر جمع و اجتماعى زبان به افشاى آن نگشايند.
در اين قسمت به برخى از تذكّرات مهم و ارزشمند امام عليه السلام نسبت به حفاظت و اطّلاعات اشاره مى كنيم .
1 - حفظ اسرار شخصى
آبرو و اسرار يك مسلمان چونان خون او نقش تعيين كننده در آينده او دارد، اگر با كشتن انسانى به زندگى او خاتمه داده مى شود، با افشاء اسرار يك مسلمان ، و به خطر انداختن آبروى يك فرد نيز زندگى سياسى ، اجتماعى او در خطر جدّى قرار خواهد گرفت .
زيرا آبروى يك انسان به منزله خون اوست ، و چون آبروى مسلمانى از بين برود خون او نيز ريخته شده است و ديگر جايگاهى در جامعه اسلامى نخواهد داشت .
بنابراين در روايات اسلامى سفارش فراوانى شده است كه اسرار برادران مؤ من خود را فاش نكنيد، و خودتان در حفظ اسرار شخصى بكوشيد كه از هركس سزاوارتر به حفظ اسرار شخصى خود مى باشيد.
امام عليه السلام در حكمت 6 به اين واقعيّت اشاره مى فرمايند.
صَدرُ العَاقِلِ صُندُوقُ سِرِّهِ، وَالبَشَاشَةُ حِبَالَةُ المَوَدَّةِ، وَالاِحْتَِمالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ.
المَساءَلَةُ خِبَاءُ العُيُوبِ، وَمَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيهِ.

ارزش رازدارى و خوشرويى
(( سينه خردمند صندوق راز اوست ، و خوشرويى وسيله دوست يابى ، و شكيبايى ، گورستان پوشاننده عيب هاست .
پرسش كردن وسيله پوشاندن عيب هاست ، و انسان از خود راضى ، دشمنان او فراوانند.)) (16)
زيرا اگر انسان خود پاسدار اسرار خود نباشد، ديگران هرگز رعايت حال او را نخواهند كرد.
اگر زندگى اجتماعى انسان به حفظ آبرو و اسرار او بستگى دارد پس هر حرفى را نبايد بزند و مسائل زندگى خود را براى هر كسى نبايد بگويد كه امام عليه السلام فرمود:
الكَلاَمُ فِى وَثَاقِكَ مَا لَم تَتَكَلَّم بِهِ؛ فَإِذَا تَكَلَّمتَ بِهِ صِرتَ فِى وَثَاقِهِ، فَاخزُن لِسَانَكَ كَمَا تَخزُنُ ذَهَبَكَ وَوَرِقَكَ، فَرُبَّ كَلِمَةِ سَلَبَت نِعمَةً وَجَلَبَت نِقمَةً.
ضرورت رازدارى و كنترل زبان
(( سخن در بند توست ، تا آن را نگفته باشى ، و چون گفتى ، تو در بند آنى ، پس زبانت را نگهدار چنانكه درهم و دينار را نگه ميدارى ، زيرا چه بسا سخنى كه نعمتى را طرد يا نعمتى را جلب نمود.)) (17)
امام على عليه السلام با توجّه به حفظ اسرار شخصى و مسئوليّت آن خطاب به فرزندش امام مجتبى عليه السلام فرمود:
وَ المَرءُ اَحفَظُ لِسِرِّهِ
(( هر انسانى بايد بيشتر از ديگران در حفظ اسرار خويش بكوشد.)) (18)
بنابر اين يك مسلمان متعهّد بايد پاسدار اسرار شخصى خود و خانواده خود باشد تا ديگران يا دشمنان دست آويزهاى مهمّى براى افشاگرى بر عليه او نداشته باشند كه در ضرب المثل هاى قديمى زيبا رهنمود داده اند كه :
(( زبان سُرخ سر سبز مى دهد بر باد))
بر امّت اسلامى و بر رهبران و مديران جامعه اسلامى واجب است كه اسرار و اطلاعات شخصى افراد را حفظ كرده راز دار باشند.
امام على عليه السلام به مالك اشتر دستور مى دهد كه :
وَليَكُن اءَبعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنكَ، وَاءَشنَاءَهُم عِندَكَ، اءَطلَبُهُم لِمَعَائِبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّ فِى النَّاسِ عُيُوبا، الوَالِى اءَحَقُّ مَن سَتَرَهَا، فَلاَتَكشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنكَ مِنهَا، فَإِنَّمَا عَلَيكَ تَطهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ، وَاللّهُ يَحكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنكَ، فَاستُرِ العَورَةَ مَا استَطَعتَ يَستُرِ اللّهُ مِنكَ مَا تُحِبُّ سَترَهُ مِن رَعِيَّتِكَ. اءَطلِق عَنِ النَّاسِ عُقدَةَ كُلِّ حِقدٍ، وَاقطَع عَنكَ سَبَبَ كُلِّ وِترٍ، وَتَغَابَ عَن كُلِّ مَا لاَ يَضِحُ لَكَ، وَلاَ تَعجَلَنَّ إِلَى تَصدِيقِ سَاعٍ، فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشُّ، وَإِن تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ.
(( از رعيّت ، آنان كه كه عيب جوترند از خود دور كن ، زيرا مردم عيوبى دارند كه والى در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است ، پس مبادا آن چه بر تو پنهان است آشكار گردانى ، و آن چه كه هويداست بپوشانى ، كه داورى در آن چه از تو پنهان است با خداى جهان مى باشد، پس چندان كه مى توانى زشتى ها را بپوشان ، تا آن را كه دوست دارى بر رعيّت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند، گره هر كينه اى را در مردم بگشاى ، و رشته هر نوع دشمنى را قطع كن ، و از آن چه كه در نظر روشن نيست كناره گير، در تصديق سخن چين شتاب مكن ، زيرا سخن چين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر مى شود امّا خيانتكار است .)) (19)
2 - ضرورت حفظ اسرار جامعه اسلامى
هم چنانكه زندگى و مرگ يك انسان به حفظ آبرو، و حفظ اسرار او بستگى دارد.
تكامل يا سقوط جامعه ، امنيّت و سلامت امّت اسلامى نيز به حفظ اسرار و رازدارى نيازمند است .
زيرا اگر دشمنان جامعه اسلامى از كاستى ها و ضعف ها، از تزلزل ها و سستى هاى موجود در جامعه با خبر شوند، و از وضعيّت داخلى امت اسلامى مطّلع باشند، راه هاى تهاجم و نفوذ را شناخته و آنگاه ضربه هاى خطرناكى را به كشور اسلامى وارد خواهند آورد.
در جنگهاى صدر اسلام يكى از علل پيروزيها و خط شكنى هاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رازدارى و حفظ اسرار نظامى در عمليّات هاى گوناگون بود كه مى توانست دشمن را غافلگير كند، و فرصت هرگونه تحرّكى را از دشمن صلب كند مانند : عمليّات (( ذات السّلاسل ))
و هرگاه امّت اسلامى به اصل (( راز دارى )) توجّه نكرد و مسائل مهم حفاظت و اطلاعات را افشا كرد، ضربه پذير شد و راه را براى غلبه دشمن فراهم كرد.
با توجّه به اهميّت حفظ اسرار، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در يك كلام ارزشمند رهنمود مى دهد كه :
لاَ تَقُل مَا لاَ تَعلَمُ، بَل لاَ تَقُل كُلَّ مَا تَعلَمُ، فَإِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِكَ كُلِّهَا فَرَائِضَ يَحتَجُّ بِهَا عَلَيكَ يَومَ القِيَامَةِ.
ارزش سكوت
(( آن چه نمى دانى مگو، بلكه همه آن چه را كه مى دانى نيز مگو، زيرا خداوند بزرگ بر اعضاء بدنت چيزهايى را واجب كرده كه از آنها در روز قيامت بر تو حجّت آورد.)) (20)
هموراه حوادث گوناگونى در كشور پديد مى آيد، مسائل گوناگونى در دولت و ملت اسلامى رخ مى دهد كه بازگو كردن آن در ميان دوست و دشمن ره آوردهاى شومى خواهد داشت و دشمن را اميدوار خواهد كرد.
پس آنچه مى دانيم نبايد بگوئيم .
و تمامى آنچه را كه مى دانيم نبايد براى همه بازگو كنيم .
بخصوص در شرائط فعلى روزگار ما كه چشم و گوش فضول دشمن در فضا و زمين و دريا با انواع وسائل و ابزار فوق مدرن همه جا حضور دارد.
امام على عليه السلام در يك دستورالمل وحى گونه مى فرمايد:
مؤ من بايد عاقل باشد و زبان خود را با عقل خويش كنترل كند،
هرچه مى گويد حساب شده باشد،
و آنچه را كه مى خواهد بگويد به تجزيه و تحليل بگذارد.
و فرمود :
قَلبُ الاَحْمَقِ فِى فِيهِ، وَلِسَانُ الْعَاقِلِ فِى قَلْبِهِ. ومعناهما واحد.
(( قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد.)) (21)
3 - ضرورت حفظ اسرار نظامى
يكى ديگر از وظائف سنگين و مهم امت اسلامى و نيروهاى مسلّح در امّت اسلامى ، حفظ اسرار نظامى كشور اسلامى است .
اگر دشمن از قدرت نظامى ما با خبر باشد.
و شيوه هاى دفاعى يا تهاجمى ما را بداند.
و از چگونگى ابزار جنگى ما با خبر باشد.
به آسانى مى تواند با ما مقابله كند و راه پيروزى را بر امّت اسلامى ببندد و در مقابل انواع تهاجمات خود را سامان دهد.
از اين رو يكى از وظائف مهم مردم و نيروهاى مسلّح ، حفظ اسرار نظامى است كه با بود و نبود نظام اسلامى برابر است .
چون اين مسئله يكى از مسائل مهمّ نيروهاى مسلّح و نظام اسلامى است حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام خطاب به فرماندهان نظامى در نامه 50 مى نويسد:
مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيِّ بنِ اءَبِي طَالِبٍ اءَمِيرِ المُؤ مِنِينَ إِلَى اءَصحَابَ المَسَالِحِ:
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ حَقّا عَلَى الوَالِى اءَلا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضلٌ نَالَهُ، وَلاَ طَولٌ خُصَّ بِهِ، وَاءَن يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللّهُ لَهُ مِن نِعَمِهِ دُنُوّا مِن عِبَادِهِ؛ وَعَطفا عَلَى إِخوَانِهِ.
اءَلاَ وَإِنَّ لَكُم عِندِى اءَلا اءَحتَجِزَ دُونَكُم سِرّا إِلا فِى حَربٍ، وَلاَ اءَطوِيَ دُونَكُم اءَمرا إِلا فِي حُكمٍ، وَلاَ اءُؤَخِّرَ لَكُم حَقّا عَن مَحَلِّهِ، وَلاَ اءَقِفُ بِهِ دُونَ مَق طَعِهِ، وَاءَن تَكُونُوا عِندِى فِى الحَقِّ سَوَاءً.
فَإِذَا فَعَلتُ ذلِكَ وَجَبَت لِلّهِ عَلَيكُمُ النِّعمَةُ، وَلِى عَلَيكُمُ الطَّاعَةُ؛
وَاءَلا تَنكُصُوا عَن دَعوَةٍ، وَلاَ تُفَرِّطُوا فِى صَلاَحٍ، وَاءَن تَخُوضُوا الغَمَرَاتِ إِلَى الحَقِّ، فَإِن اءَنتُم لَم تَستَقِيمُوا لِى عَلَى ذلِكَ لَم يَكُن اءَحَدٌ اءَهوَنَ عَلَيَّ مِمَّن اعوَجَّ مِنكُم ، ثُمَّ اءُعظِمُ لَهُ العُقُوبَةَ، وَلاَ يَجِدُ عِندِي فِيهَا رُخصَةً.
فَخُذُوا هذَا مِن اءُمَرَائِكُم ، وَاءَعطُوهُم مِن اءَنفُسِكُم مَا يُصلِحُ اللّهُ بِهِ اءَمرَكُم ، وَالسَّلاَمُ.

(( از بنده خدا، على بن ابيطالب ، اميرمؤ منان به نيروهاى مسلّح و مرز داران كشور
پس از ياد خدا و درود! همانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالى به دست آورد، يا نعمتى مخصوص او شد، دچار دگرگونى نشود، و با آن اموال و نعمتها، بيشتر به بندگان خدا نزديك ، و به برادرانش مهربانى روا دارد.
آگاه باشيد! حق شما بر من آن است كه جز اسرار جنگى هيچ رازى را از شما پنهان ندارم ، و كارى را جز حكم شرع ، بدون مشورت با شما انجام ندهم ، و در پرداخت حق شما كوتاهى نكرده ، و در وقت تعيين شده آن بپردازم ، و با همه شما بگونه اى مساوى رفتار كنم .
پس وقتى من مسؤ وليّت هاى ياد شده را انجام دهم ، بر خداست كه نعمتهاى خود را بر شما ارزانى دارد، و اطاعت من بر شما لازم است ، و نبايد از فرمان من سرپيچى كنيد، و در انجام آن چه صلاح است سُستى ورزيد، و در سختيها براى رسيدن به حق تلاش كنيد، حال اگر شما پايدارى نكنيد، خوارترين افراد نزد من انسان كج رفتار است ، كه او را به سختى كيفر خواهم داد، و هيچ راه فرارى نخواهد داشت ، پس دستورالعمل هاى ضرورى را از فرماندهانتان دريافت داشته ، و از فرماندهان خود در آن چه كه خدا امور شما را اصلاح مى كند، اطاعت كنيد، با درود.)) (22)