الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد دوازدهم
( امام على (ع ) و امور معنوي و عبادي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۳ -


در يك رنگى و يك شكلى لباس إ حرام يكجا بيابند،
خداگونه شوند
و چونان قطرات پراكنده به اقيانوس عظيم انسان ها بپيوندند،
خود را و حقيقت انسان بودن خود را بيابند،
به خدا برسند و خدائى زندگى كنند.
چه نيكو سرودند كه :
قطره درياست اگر با درياست
ورنه او قطره دريا درياست
مراسم حج آنچنان مهمّ و سرنوشت ساز است ،
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
وَاللّهَ اللّهَ فى بَيْتِ رَبِّكُمْ، لا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا.(64)
خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد، زيرا اگر كعبه خلوت شود مهلت داده نمى شويد.
3 - جايگاه آزمودن ها ، سنجش ها
يكى ديگر از ضرورت هاى راه ((رهائى )) و پيوستن به نور و كاروان آشنائى خداپرستان ، پاك شدن ، خالص شدن ، از خود و تعلّقات مادّى فاصله گرفتن است ،
كه پاك شدن و خالص ماندن نيز راه و رسمى دارد،
شيوه هاى روشن و دستورالعمل هاى مشخّص دارد،
و سنجش ها، آزمون ها، يكى از روش هاى پاك شدن هاست ، كه يكى از ره آوردهاى آن خودشناسى و پندپذيرى است .
خدا انسان را مى آزمايد، تا او را پاك كند، روح او را پالايش دهد،
از ناخالصى ها رهايى بخشد،
سبُك بار و سبُك بال كند،
تا بتواند با ديگر سبُكبالان به پرواز درآيد.
آزمودن ها، سنجش ها، مَحَك زدن ها، براى آن است كه :
انسان پاك شود،
به ميزان خلوص ايمان خود آگاه گردد،
تا قدر و منزلت خود را دريابد،
توانمندى روح و ايمان خود را باز شناسد،
درجات و مراتب يقين را بداند،
مراتب تواضع و فروتنى خود را بشناسد،
و قدرت و مقاومت و استقامت خود را به ارزيابى گذارد.
وگرنه آفريدگار هستى كه انسان ها را مى شناسد، و از درجات ايمان و مراتب يقين آنان آگاه است ، نيازى به آزمودن ندارد، ديگران مى آزمايند تا بدانند، امّا خداوند آگاه مى آزمايد تا انسان ها خود را بشناسند و عبرت گيرند.
آزمودن ها براى خودسازى يك ضرورت است ،
براى تداوم راه يك اصل است ،
تا آزمايش نگرديم از ضعف ها و توانمندى هاى خود آگاهى نداريم ،
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
اءَلا تَرَوْنَ اءَنَّ اللّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الاءَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ (صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَيْهِ)، إِلَى الا آخِرِينَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ؛ بِاءَحْجَارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ، وَلا تُبْصِرُ وَلا تَسْمَعُ، فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ((الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاما)).
ثُمَّ وَضَعَهُ بِاءَوْعَرِ بِقَاعِ الاءَرْضِ حَجَرا، وَاءَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَرا، وَاءَضْيَقِ بُطُونِ الاْ وْدِيَةِ قُطْرا.
بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَرِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَعُيُونٍ وَشِلَةٍ، وَقُرًى مُنْقَطِعَةٍ؛ لا يَزْكُو بِهَا خُفُّ، وَلا حَافِرٌ وَلا ظِلْفٌ.
ثُمَّ اءَمَرَ آدَمَ عليه السلام وَوَلَدَهُ اءَنْ يَثْنُوا اءَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ. فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ اءَسْفَارِهِمْ، وَغَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ.
تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الاءَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَمَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ، وَجَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلا يُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ، وَيَرْمُلُونَ عَلَى اءَقْدَامِهِمْ شُعْثا غُبْرا لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَشَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ، ابْتِلاَءً عَظِيما، وَامْتِحَانا شَدِيدا، وَاخْتِبَارا مُبِينا، وَتَمْحِيصا بَلِيغا، جَعَلَهُ اللّهُ سَبَبا لِرَحْمَتِهِ، وَوُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ.
وَلَوْ اءَرَادَ سُبْحَانَهُ اءَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ، وَمَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ، بَيْنَ جَنَّاتٍ وَاءَنْهَارٍ، وَسَهْلٍ وَقَرَارٍ، جَمَّ الاءَشْجَارِ دَانِى الِّثمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَى ، مُتَّصِلَ الْقُرَى ، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ، وَرَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَاءَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَعِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَرِيَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَطُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ.
وَلَوْ كَانَ الاءِسَاسُ الَْمحْمُولُ عَلَيْهَا، وَالاءَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا، بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَيَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ، وَنُورٍ وَضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فى الصُّدُورِ، وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَلَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ، وَلكِنَّ اللّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِاءَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِاءَنْوَاعِ الَْمجَاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ، إِخْرَاجا لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْكَانا لِلتَّذَلُّلِ فى نُفُوسِهِمْ، وَلِيَجْعَلْ ذلِكَ اءَبْوَابا فُتُحا إِلَى فَضْلِهِ، وَاءَسْبَابا ذُلُلا لِعَفْوِهِ.(65)

(آيا مشاهده نمى كنيد كه همانا خداوند سبحان ، انسان هاى پيشين از آدم عليه السلام تا آيندگان اين جهان را با سنگ هايى در مكّه آزمايش كرد كه نه زيان مى رسانند، و نه نفعى دارند، نه مى بينند، و نه مى شنوند، اين سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايدارى مردم گردانيد.
سپس كعبه را در سنگلاخ ‌ترين مكان ها، بى گياه ترين زمين ها، و كم فاصله ترين درّه ها، در ميان كوههاى خشن ، سنگريزه هاى فراوان ، و چشمه هاى كم آب ، و آباديهاى از هم دور قرار داد، كه نه شتر، نه اسب و گاو و گوسفند، هيچكدام در آن سرزمين در آسايش نيستند.
سپس آدم عليه السلام و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه برگردند، و آن را مركز اجتماع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانند، تا مردم با عشق قلبها، به سرعت از ميان فلات و دشت هاى دور، و از درون شهرها، روستاها، درّه هاى عميق ، و جزاير از هم پراكنده درياها به مكّه روى آورند، شانه هاى خود را بجنبانند، و گرداگرد كعبه لااله الااللّه بر زبان جارى سازند، و در اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته ، و بدنهاى پر گرد و غبار در حركت باشند، لباسهاى خود را كه نشانه شخصيّت هر فرد است درآورند، و با اصلاح نكردن موهاى سر، قيافه خود را تغيير دهند، كه آزمونى بزرگ ، و امتحانى سخت ، و آزمايشى آشكار است براى پاكسازى و خالص شدن ، كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد.
اگر خداوند خانه محترمش ، و مكانهاى انجام مراسم حج را، در ميان باغ ها و نهرها، و سرزمينهاى سبز و هموار، و پر درخت و ميوه ، مناطقى آباد و داراى خانه ها و كاخ ‌هاى بسيار، و آباديهاى به هم پيوسته ، در ميان گندم زارها و باغات خرّم و پر از گُل و گياه ، داراى مناظرى زيبا و پرآب ، در وسط باغستانى شادى آفرين ، و جاده هاى آباد قرار مى داد، به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبك تر مى شد. اگر پايه ها و بنيان كعبه ، و سنگهايى كه در ساختمان آن بكار رفت از زمرّد سبز، و ياقوت سرخ ، و داراى نور و روشنايى بود، دلها ديرتر به شك و ترديد مى رسيدند، و تلاش شيطان بر قلبها كمتر اثر مى گذاشت و وسوسه هاى پنهانى او در مردم كارگر نبود، در صورتى كه خداوند بندگان خود را با انواع سختى ها مى آزمايد، و با مشكلات زياد به عبادت مى خواند، و به اقسام گرفتاريها مبتلا مى سازد، تا كبر و خودپسندى را از دلهايشان خارج كند، و به جاى آن فروتنى آورد، و درهاى فضل و رحمتش را بروى شان بگشايد، و وسائل عفو و بخشش را به آسانى در اختيارشان گذارد.)
و در جاى ديگرى به فلسفه آزمايش ها اشاره فرمود كه :
فلسفه عبادات اسلامى
وَعَنْ ذلِكَ مَا حَرَسَ اللّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَالزَّكَوَاتِ، وَمُجَاهَدَةِ الصِّيَامِ فى الاءَيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ، تَسْكِينا لاَِطْرَافِهِمْ، وَتَخْشِيعا لاَِبْصَارِهِمْ، وَتَذْلِيلا لِنُفُوسِهِمْ، وَتَخْفِيضا لِقُلُوبِهِمْ، وَإِذْهَابا لِلْخُيَلاَءِ عَنْهُمْ، وَلِمَا فى ذلِكَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعا، وَالْتِصَاقِ كَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالاءَرْضِ تَصَاغُرا، وَلُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّيَامِ تَذَلُّلا؛ مَعَ مَا فى الزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الاءَرْضِ وَغَيْرِ ذلِكَ إِلَى اءَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَالْفَقْرِ.
انْظُرُوا إِلَى مَا فى هذِهِ الاءَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ، وَقَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ!
(66)
(خداوند بندگانش را، با نماز و زكات و تلاش در روزه دارى ، حفظ كرده است ، تا اعضا و جوارحشان آرام ، و ديدگانشان خاشع ، و جان و روانشان فروتن ، و دل هايشان متواضع باشد، كبر و خودپسندى از آنان رخت بربندد، و براى آن كه در سجده ، بهترين جاى صورت را بخاك ماليدن فروتنى آورد، و گذاردن اعضاء پرارزش بدن بر زمين ، اظهار كوچكى كردن است .
و روزه گرفتن ، و چسبيدن شكم به پشت ، مايه تواضع كردن است ، و پرداخت زكات ، براى مصرف شدن ميوجات زمين و غير آن ، در جهت نيازمنديهاى فقرا و مستمندان است .
به آثار عبادات بنگريد كه چگونه شاخه هاى درخت تكبّر را در هم مى شكند، و از روييدن كبر و خودپرستى جلوگيرى مى كند.)
بنابر اين حجّ، رمز و راز هستى است ،
تجلّى گاه وحدت ، و راز به هم پيوستن هاست ،
كعبه محور اصلى وحدت و به هم رسيدن هاست ،
خانه خدا مركز وحدت دل ها، وحدت انديشه ها، وحدت انسان هاست .
بايد انسان ها به مراسم حجّ روى بياورند و در اقيانوس عظيم انسان ها غرق شوند،
تا خود را بيابند،
همراهان همراه را باز شناسند،
همراهان كاروان نور و صفا را پيدا كنند،
دل ها را شستشو دهند،
پاك گردند،
غبار از چهره دل كنار زنند و زنگار از روح بزدايند،
و آنگاه در دلِ نورانى و روح شاداب ، خدا را، جلوه حق را، نور زلال حقيقت را نظاره باشند.
فصل اوّل :دعا و نيايش
1 - دعا و نيايش در ميدان جنگ
خداگرائى ونيايش در تمام حالات زندگى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حتّى در ميدان هاى نبرد جاى توجّه و الگوگيرى دارد كه با نام و ياد خدا زندگى مى كرد، دوست مى شد يا خشم مى گرفت يا جهاد مى كرد.
امام على عليه السلام همواره قبل از آغاز نبرد، دست به دعا و نيايش بر مى داشت و به ياران خويش و حتّى به دشمنان نيز دعا مى كرد و مى فرمود:
اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَر، لااِله الاّ اللّه ، وَ اللّهُ اكْبَر، يا اللّهُ، يا احدُ، ياصَمَدُ يارَبّ محمّدٍ، بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ، لاحول ولاقوة الاّ باللّه العَلِىّ العظيمِ، اِيّاكَ نَعْبُد و ايّاك نستعينُ، اللّهم كُفّ عنّا باءس الظّالِمينَ.
و يا در آغاز نبرد حروف رمز آغازين سوره مريم ((كهيعص )) را با صداى بلند مى خواند.(67)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه 206 نهج البلاغه در آغاز نبرد صفّين آنگاه كه شنيد ياران او مردم شام را ناسزا مى گويند، فرمود:
إِنِّى اءَكْرَهُ لَكُمْ اءَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ، وَلكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ اءَعْمَالَهُمْ، وَذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ، كَانَ اءَصْوَبَ فى الْقَوْلِ، وَاءَبْلَغَ فى الْعُذْرِ، وَقُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ:
اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَدِمَاءَهُمْ، وَاءَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَبَيْنِهِمْ، وَاهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ، حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ، وَيَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَالْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.

اخلاق در جنگ
((من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، امّا اگر كردارشان را تعريف ، و حالات آنان را بازگو مى كرديد به سخن راست نزديك تر، و عذرپذيرتر بوديد، خوب بود به جاى دشنام آنان مى گفتيد.
خدايا! خون ما و آنها را حفظ كن ، بين ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت كن ، تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند، و آنان كه با حق مى ستيزند پشيمان شده به حق بازگردند.))(68)
2 - طرح شِكوه ها
امام على عليه السلام در نهج البلاغه قسمت حكمت ها رهنمود مى دهد كه مشكلات خود را در هرجا و پيش هر كس مطرح نكنيد، گرچه مى توانيد نزد مؤ من درد دل كنيد؛
امّا حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام درد دل ها را با خداى خود مى گفت .
سر در چاه كرده ، اسرار نهان را مطرح مى فرمود، وهر مشكل و دردى را با خداى خود در ميان مى گذاشت .
خداگرائى در همه حال ، در غم و شادى ، و در مشكلات و سختى ها، و در همه حالات زندگى ، از ويژگى هاى امام على عليه السلام بود،
كه در مشكلات مبارزه با سران بنى اميّه و تحمّل سختى ها مى فرمود:
اللَّهُمَّ إِنِّى اءَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَمَنْ اءَعَانَهُمْ! فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى ، وَصَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتى ، وَاءَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتى اءَمْرا هُوَ لى . ثُمَّ قَالُوا: اءَلا إِنَّ فى الْحَقِّ اءَنْ تَاءْخُذَهُ، وَفى الْحَقِّ اءَنْ تَتْرُكَهُ.
معاتبة على الناكثين
فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم كَمَا تُجَرُّ الاءَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ، فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فى بُيُوتِهِمَا، وَاءَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم لَهُمَا وَلِغَيْرِهِمَا.
فى جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلا وَقَدْ اءَعْطَانى الطَّاعَةَ، وَسَمَحَ لى بِالْبَيْعَةِ، طَائِعا غَيْرَ مُكْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلى بِهَا وَخُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَغَيْرِهِمْ مِنْ اءَهْلِهَا، فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْرا، وَطَائِفَةً غَدْرا.
فَوَاللّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلا رَجُلا وَاحِدا مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلاَ جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لى قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَلَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَلا بِيَدٍ.
دَعْ مَا اءَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتى دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ!

((بار خدايا، از قريش و از تمامى آنها كه ياريشان كردند به پيشگاه تو شكايت مى كنم ، زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند، و در غصب حق من ، با يكديگر هم داستان شدند، سپس گفتند:
برخى از حق را بايد گرفت و برخى را بايد رها كرد.
(يعنى خلافت حقّى است كه بايد رها كنى )
طلحه و زبير و يارانشان بر من خروج كردند، و ناموس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به همراه خود مى كشيدند چونان كنيزى را كه به بازار برده فروشان مى كشانند، به بصره روى آوردند، در حالى كه همسران خود را پشت پرده نگهداشتند. پرده نشين حَرَم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند.
لشكرى را گرد آوردند كه همه آنها به اطاعت من گردن نهاده ، و بدون اكراه ، و با رضايت كامل با من بيعت كرده بودند،
پس از ورود به بصره ، به فرماندار من و خزانه داران بيت المال مسلمين ، و به مردم بصره حمله كردند، گروهى از آنان را شكنجه و گروه ديگر را با حيله كشتند.
به خدا سوگند! اگر جز به يك نفر دست نمى يافتند و او را عمدا بدون گناه مى كشتند كشتار همه آنها براى من حلال بود، زيرا همگان حضور داشتند و انكار نكردند، و از مظلوم با دست و زبان دفاع ننمودند، چه رسد به اينكه ناكثين به تعداد لشكريان خود از مردم بيدفاع بصره قتل عام كردند.))(69)
3 - محو جمال دلدار
به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در گرفتن وحى بدون واسطه حالتى دست مى داد كه از خود، و جهان پيرامون خود، به گونه اى بى توجّه بود كه ديگران فكر مى كردند، پيامبر بيهوش است ،
در حالى كه مدهوش بود.
(مدهوش بودن يعنى توجه كامل و شديد به چيزى داشتن ، آنچنان كه به چيز ديگرى نپردازد.)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نيز در سجده نماز شب ، با توجّه به عظمت خدا، مدهوش مى شد كه ديگران فكر مى كردند، حضرت بيهوش ‍ شده است .
در جنگ صفّين كه پيكانِ تيرى در پاى حضرت فرو رفته و مانده بود و جرّاح نمى توانست آن را بيرون بياورد، و شكافتن پوست و گوشت پا، نيز عميق بود تا پيكان تير بيرون آيد،
و اين گونه جرّاحى بسيار مشكل و داراى درد شديد و غير قابل تحمّل بود.
امام مجتبى عليه السلام به طبيب جرّاح فرمود:
((صبر كن تاپدرم به نماز مشغول شود كه در عبادت نيمه شب و در راز و نياز عارفانه ، حالتى به پدرم دست مى دهد كه به چيزى جز خدا توجّه ندارد و مدهوش بر زمين مى افتد تو سعى كن در آن حالت ، پيكان تير شكسته را از پاى پدرم بيرون بكشى .))
طبيب صبر كرد تا نيمه شب فرا رسيد،
و آنگاه كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام گرم عبادت شد، و مدهوش بر زمين افتاد،
طبيب با عمليّات جرّاحى لازم ، تير را از پاىِ حضرت بيرون كشيد،
وقتى امام على عليه السلام به حال عادّى بازگشت پرسيد:
اين خون ها در اطراف سجّاده براى چيست ؟
پاسخ دادند:
در حالِ نماز تير را از پاى شما بيرون كشيديم .(70)
4 - مدهوش در عبادت
ابودرداء نقل مى كند:
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در سحرگاهان در حالِ عبادت ديدم ، به او نگاه مى كردم كه در سجده طولانى از خود بى خود شده ، و خاموش بر زمين افتاده است ،
بالاى سرش رفتم ، او را حركت دادم ، ديدم تكان نمى خورد.
فورا به خانه فاطمه زهرا رفتم ،
دَر زدم ،
فرمود: كيستى ؟
گفتم : ابودرداء خادم درگاه شما.
فرمود : چه شده است ؟
گفتم :
اى بانوى اسلام ، على درحال عبادت وفات كرده است .
حضرت زهرا فرمود:
((او وفات نكرده است ، بلكه از خوف خدا مدهوش است .))(71)
5 - عبادت در كودكى
در آغاز بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن روزهائى كه مسلمانى وجود نداشت ، همه مردم مى ديدند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، خديجه و كودكى به نامِ على عليه السلام وارد خانه خدا مى شوند،
و نماز مى گزارند.
امام على عليه السلام خود فرمود:
وَ لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم قبْلَ النّاسِ بِسَبْعَ سِنينْ وَ اءنَا اءوَّلُ مَنْ صَلّى مَعَهُ
(و همانا من با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيش از همه انسان ها نمازخواندم ، در حالى كه 7 ساله بودم ، من اوّل كسى هستم كه با پيامبر نماز گزاردم .)(72)
و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هم فرمود:
يَا عَلى اءنْتَ اءوَّلُ هذِهِ الْاُمَّةِ اِيْمانَا بِاللّهِ و رَسُولِهِ
(اى على ، تو اوّل فرد از اين امّت اسلام هستى ، كه به خدا و پيامبرش ايمان --- آوردى .)
6 - ذكر هميشگى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام (73)
يكى از ويژگى هاى امام على عليه السلام آن بود كه همواره به ياد خدا بود،
و در هر حال ذكر مى گفت ،
و ذكر هميشگى حضرت ((اَلْحَمْدُ لِلّه )) بود،
كه مدام از زبان مباركش جارى مى شد.
وقتى لباس نو مى پوشيد،
آنگاه كه سوار اسب مى شد،
الحمدللّه مى گفت ،
و مى فرمود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَكْرَمَنا وَ حَمَلَنا فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقَنا مَنَ الطَّيِّباتِ وِفَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْضيلا
(حمد خدارا كه ما را كرامت بخشيد و در صحرا و دريا وسيله سوارى عطاكرد، و از روزىِ پاكيزه روزى داد و بر بسيارى از آفريده ها ما را برترى بخشيد.)(74)
و يا آيه 13 سوره زخرف را مى خواند كه :
((سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَلَنا هذا وَ ماكُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَ إِنّا اِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون )) رَبِّ اِغْفِرْلى ذُنُوبى اِنَّهُ لايَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّاَنْتْ
(پاك و برتر است خدائى كه اين سوارى را تسليم من نمود كه هرگز بر آن قدرت نداشتيم ، و بازگشت ما به سوى خداست .)
و بعد مى فرمود :
خدايا مرا ببخش كه همانا بخشاينده گناهان ، كسى جز تو نيست .
و وقتى از خانه بيرون مى آمد، مى فرمود :
بسم اللّه (75)
و بر سفره به هنگام صرف غذا مى فرمود:
(بسم اللّهِ الرَّحمن الرَّحيم )(76)
7 - سجده براى موفقيّت ها
يكى ديگر از حالات معنوى و عبادى ارزشمند اميرالمؤ منين عليه السلام آن بود كه :
پس از شنيدن يك خبر شادى آفرين ،
يا به دست آوردن يك موفّقيّت سياسى ، اجتماعى ، به سجده مى رفت و خدا را سپاس مى گفت .
روزى در جمع ياران سجده شكرى انجام داد.
پرسيدند:
چرا هم اكنون سجده شكر گذاردى ؟
پاسخ فرمود :
براى اينكه با يارى خداوند يكى از دستورات رسول خدا را انجام دادم و يك موفّقيّت مطلوب به دست آوردم .(77)
8 - امام على عليه السلام و نماز شب
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نمازهاى روزانه را در وقت خود مى خواند.
و براى نوافل و مستحبّات اهميّت فراوان قائل بود،
و نماز شب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام هرگز ترك نمى شد،
زيرا كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيد:
صَلوة اللَّيْلِ نُورٌ
( نماز شب نور است )
ابن الكَوّاء نقل مى كند :
حتّى در ((ليلة الهرير)) كه كوفيان و شاميان از آغاز شب تا صبح مى جنگيدند،
در آن شب نيز نمازِ شبِ امام على عليه السلام ترك نگرديد.(78)
نوف بكّالى ، نسبت به حالات شبانه و نماز شب آن حضرت نقل مى كند:
يَا نَوْفُ، طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فى الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فى الا آخِرَةِ، اءُولئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الاءَرْضَ بِسَاطا، وَتُرَابَهَا فِرَاشا، وَمَاءَهَا طِيبا، وَالْقُرْآنَ شِعَارا، وَالدُّعَاءَ دِثَارا، ثُمَ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضا عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ.
يَا نَوْفُ، إِنَّ دَاوُودَ عليه السلام قَامَ فى مِثْلِ هذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ: إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلا اسْتُجِيبَ لَهُ، إِلا اءَنْ يَكُونَ عَشَّارا اءَوْ عَرِيفا اءَوْ شُرْطِيّا، اءَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ (وهى الطنبور) اءَوْ صَاحِبَ كَوْبَةٍ.

(در يكى از شب ها حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را ديدم كه براى عبادت از بستر بر خواست ، و نگاهى به ستارگان افكند، و به من فرمود: خوابى ! يا بيدار؟ گفتم بيدارم ، امام على عليه السلام فرمود:)
(اى نوف ! خوشا به حال آنان كه از دنياى حرام چشم پوشيدند، و دل به آخرت بستند،
آنان مردمى هستند كه زمين را تخت ، خاك را بستر، آب را عطر، و قرآن را پوشش زيرين ، و دعا را لباس رويين خود قرار دادند، سپس دنيا را همانند عيسى مسيح عليه السلام وا نهادند.
اى نوف ! همانا داوود پيامبر (كه درود خدا بر او باد) در چنين ساعتى از شب برمى خواست ، و مى گفت :
((اين ساعتى است كه دعاى هر بنده اى به اجابت مى رسد، جز باجگيران ، جاسوسان ، شبگردان و نيروهاى انتظامى حكومت ستمگر، يا نوازنده طنبور و طبل )).)(79)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در وصفِ شبِ پرهيزكاران ، و نمازِ شب آنان فرمود:
اءَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ اءَقْدَامَهُمْ، تَالِينَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلا. يُحَزِّنُونَ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ وَيَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ.
فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةً فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعا، وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقا، وَظَنُّوا اءَنَّهَا نُصْبَ اءَعْيُنِهِمْ.
وَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ اءَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَظَنُّوا اءَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَشَهِيقَهَا فى اءُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَى اءَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَاءَكُفِّهِمْ وَرُكَبِهِمْ، وَاءَطْرَافِ اءَقْدَامِهِمْ، يَطْلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالَى فى فَكَاكِ رِقَابِهِمْ.

((پرهيزكاران در شب برپا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكّر و انديشه مى خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى يابند، وقتى به آيه اى برسند كه تشويقى در آن است ، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پرشوق در آن خيره شوند، و گمان مى برند كه نعمت هاى بهشت در برابر ديدگانشان قرار دارد،
و هرگاه به آيه اى مى رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى سپارند، و گويا صداى برهم خوردن شعله هاى آتش ، در گوششان طنين افكن است ، پس قامت به شكل ركوع خم كرده ، پيشانى و دست و پا بر خاك ماليده ، و از خدا آزادى خود از آتش جهنّم را مى طلبند.))(80)
9 - توجّه به مستحبّات
نماز، صحبت كردن با خداست ،
و كسى كه عاشق خداست و دوست دارد با خدا صحبت كند نماز مى خواند و وقت و لحظات عمرش را بى حساب نمى گذراند.
امام صادق عليه السلام نقل كرد كه :
امام على عليه السلام در امّت اسلام تنها فردى بود كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند و از نماز سيرى نداشت .
عَنْ ابى عبداللّه عليه السلام قال : فَاِنَّ عَلِيّا كانَ يُصَلّى فى الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةَ اءلْفَ رَكْعَةٍ
(( از ابى عبداللّه عليه السلام نقل شده كه فرمود :
على عليه السلام نماز مى خواند در شبانه روز 1000 ركعت نماز))(81)
10 - پياده به سفر حج رفتن
سفر حج يكى از بزرگترين سفرهاى معنوى است ،
و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بارها به سفر حج تشريف بردند، امّا در بين راه ، نعلين يا كفش خود را در مى آورد و با پاى برهنه سفر مى كرد كه بيشتر خدا را خشنود سازد و اجر فراوان به دست آورد.(82)
امام على عليه السلام در وصف حجّاج بيت اللّه فرمود:
وَفَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ، الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاءَنَامِ، يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاءَنْعَامِ، وَيَاءْلَهُونَ إ لَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ، وَجَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ، وَإ ذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعا اءَجَابُوا إ لَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَصَدَّقُوا كَلِمَتَهُ، وَوَقَفُوا مَوَاقِفَ اءَنْبِيَائِهِ، وَتَشَبَّهُوا بِمَلاَئِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ.
يُحْرِزُونَ الاءَرْبَاحَ فى مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ، وَيَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ.
جَعَلَهُ سُبْحَانَهُوَتَعَالَى لِلاِسْلاَمِ عَلَما، وَلِلْعَائِذِينَ حَرَما، فَرَضَ حَقَّهُ، وَاءَوْجَبَ حَجَّهُ، وَكَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ:
((وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا، وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعَالَمين )).

((خدا حجِّ خانه محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده كه چونان تشنگان به سوى آن روى مى آورند، و همانند كبوتران به آن پناه مى برند.
خداى سبحان ، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش ، و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد، و در ميان انسان ها، شنوندگانى را برگزيد، كه دعوت او را براى حج ، اجابت كنند، و سخن او را تصديق نمايند، و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند، همانند فرشتگانى كه بر گِرد عرش الهى طواف مى كنند، و سودهاى فراوان ، در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران ، به دست آورند، و به سوى وعده گاه آمرزش ‍ الهى بشتابند.
خداى سبحان ، كعبه را براى اسلام ، نشانه گويا، و براى پناهندگان خانه امن و اَمان قرار داد، اَداى حق آن را واجب كرد، و حج بيت اللّه را واجب شمرد، و بر همه شما انسان ها مقررّ داشت ، كه به زيارت آن برويد، و فرمود:
(آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بى نياز است (83) .)))(84)
11 - اشك هاى فراوان
آنان كه با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام زندگى مى كردند و فراوان با او بودند،
و در سَفَر و حَضَر حالات گوناگون حضرت را مشاهده مى كردند نقل كردند كه :
((امام على عليه السلام فراوان در فكر فرو مى رفت و بسيار اشك مى ريخت .))(85)
زيرا خود در وصف مردان خدا فرمود:
فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ اءَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الاءِقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ.
غَضُّوا اءَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ، وَوَقَفُوا اءَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ اءَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى الْبَلاَءِ كَالَّتى نُزِّلَتْ فى الرَّخَاءِ.
وَلَوْلا الاءَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اءَرْوَاحُهُمْ فى اءَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقا إِلَى الثَّوَابِ، وَخَوْفا مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فى اءَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فى اءَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَالْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ.
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَاءْمُونَةٌ، وَاءَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَاءَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ. صَبَرُوا اءَيَّاما قَصِيرَةً اءَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً.
تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ.
اءَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَاءَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اءَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

((امّا پرهيزكاران ! در دنيا داراى فضيلت هاى برترند، سخنانشان راست ، پوشش آنان ميانه روى ، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است ، چشمان خود را بر آن چه خدا حرام كرده مى پوشانند، و گوش هاى خود را وقف دانش سودمند كرده اند، و در روزگار سختى و گشايش حالشان يكسان است .
و اگر نبود مرگى كه خدا بر آنان مقدّر فرمود، روح آنان حتى به اندازه برهم زدن چشم ، در بدنها قرار نمى گرفت ، از شوق ديدار بهشت ، و از ترس ‍ عذاب جهنّم خدا در جانشان بزرگ و ديگران كوچك مقدارند، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده و در نعمت هاى آن بسر مى برند، و جهنّم را چنان باور دارند كه گويى آن را ديده و در عذابش گرفتارند.
دل هاى پرهيزكاران اندوهگين ، و مردم از آزارشان در اءمان ، تن هايشان فربه نبوده ، و درخواست هايشان اندك ، و عفيف و پاكدامنند. در روزگار كوتاه دنيا صبر كرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند، تجارتى پر سود كه پروردگارشان فراهم فرمود، دنيا مى خواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نكردند ، مى خواست آنها را اسير خود گرداند كه با فدا كردن جان ، خود را آزاد ساختند.))(86)
فصل دوّم :ترويج فرهنگ اذان
1 - اذان گفتن امام
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مرتّب اذان مى گفت .
در كوفه بالاى بام مسجد مى رفت و اذان مى گفت .
حتّى در شب ضربت خوردن (شب نوزدهم ماه مبارك رمضان ) نيز اذان گفتن را ترك نفرمود.
امام على عليه السلام پس از خواندن نماز شب ، به بالاى بام مسجد كوفه مى رفت و انگشتان مبارك بر گوش مى نهاد و با صداى بلند، به گونه اى اذان مى گفت كه ، صداى اذان آن حضرت به گوش تمام مردم كوفه مى رسيد.(87)
2 - تشويق به اذان رايگان
شخصى خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمد كه اذان مى گفت ،
و به مردم قرآن مى آموخت ،
و از اين راه حقوق دريافت مى كرد و زندگى خود را اداره مى نمود.
به امام على عليه السلام گفت :
سوگند به خدا! اى اميرالمومنين ، من تو را براى خدا دوست دارم .
حضرت در پاسخ او فرمود :
امّا من تو را در راه خدا دوست نمى دارم .
آن شخص شگفت زده پرسيد :
چرا ؟ مگر من چه عمل ناروائى را مرتكب شدم ؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
براى اينكه اذان گفتن را راه كسب خود قرار دادى .
و براى آموزش دادن قرآن از مردم حقوق دريافت مى كنى .
در حالى كه از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود:
((هركس در تعليم قرآن از مردم اُجرتى بگيرد، بهره او همان است و در قيامت اجرى نخواهد داشت .))(88)
فصل سوم :ترويج فرهنگ نماز
نماز و نيايش ، جان و روح شيداى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را تشكيل مى دادند.
نماز عشقِ امام على عليه السلام بود،
شور و نشاط حضرت در نماز شكل مى گرفت ،
در نماز به پرواز در مى آمد و تا آنجا پَرمى كشيد كه جز او، هيچ فرشته اى توان پرواز نداشت .
در نماز مدهوش مى شد و بر زمين مى افتاد، و از غير خدا مى بريد و به جان جانان وصل مى گشت .
به نمونه ها توجّه كنيد:
1 - اوّلين نمازگذار
تمام دانشمندان اهل سنّت و محقّقان شيعه ، به اين حقيقت اعتراف دارند كه از مردان ، اوّل كسى كه ايمان آورد، على عليه السلام بود،
و سنّ او به هنگام ايمان آوردن به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم 7 سال بود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام خود مى فرمايد:
وَلَقَدْ صَلَّيْتُ مع رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم قَبْلَ النّاسِ بِسَبْعِ سِنينٍ وَ اَنَا اَوَّلُ مَنْ صَلّى مَعَهُ
((و من در حالى كه هفت ساله بودم قبل از همه مردم با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نماز خواندم .))(89)
اين حديث به گونه ديگرى نيز نقل شد:
كه امام على عليه السلام فرمود:
عَبَدْتُ اللّهَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم سَبْعَ سِنيِنَ قَبْلَ اَنْ يَعْبُدَهُ اَحَد مِنْ هذِهِ الْاءُمَّةِ(90)
(خدا را همراه با پيامبر عبادت كردم در حاليكه هفت ساله بودم پيش از آنكه كسى از اين امّت خدا را بپرستد)
2 - اهميّت دادن به نماز اول وقت
هرگاه وقت نماز پنجگانه مى رسيد،
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حالت اضطراب و ناراحتى داشت ، به گونه اى كه رخسار حضرت سرخ مى گرديد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى پرسيدند:
شما را چه مى شود، كه اينقدر ناراحت و نگرانيد؟
مى فرمود:
(وقت امانتى كه خداوند آن را بر آسمان وزمين عرضه كرد و آنها نپذيرفتند، رسيد.)(91)
در اينجا به برخى از نمونه ها توجّه كنيد:
الف - نماز امانتى بزرگ
ابودرداء نقل مى كند :
كانَ اءميرَالْمُؤ مِنينْ عليه السلام اِذا حَضَرَ وَقْتَ الصَّلوةِ تَلَوَّنَ وَ تَزَلْزَلَ فقيل لهُ مالك ؟
فيقول :
جاءَ وَقْتُ اءمانَةً عَرَضَها اللّهُ تَعالى عَلَى السَّمواتِ وَ الا ءرْضِ وَ الْجِبالِ فَاءَبَيْنَ اءنْ يَحْمِلْنَها وَ حَمَلَها الانْسانُ فى صَنْعِفِه فَلااءدْرى اءُحْسِنُ اِذا م ا حَمَلْتُ اءم لا؟(92)

(آنگاه كه وقت نماز مى رسيد، اميرالمؤ منين رنگ چهره اش دگرگون شده و مضطرب مى شد، به حضرت مى گفتند : چه شده است شما را؟
پاسخ مى داد:
وقت انجام امانتى رسيده است كه خداى بزرگ آن را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرد و آنها نتوانستند آن را بپذيرند، و انسان آن را پذيرفت در حالى كه از همه ناتوان تر بود، پس من نمى دانم آيا اين امانت سنگين را نيكو برداشتم يا نه ؟
ب - بخشنامه براى نماز اوّل وقت
امام على عليه السلام پس از آنكه محمد بن ابى بكر را براى فرماندارى مصر انتخاب كرد، دستور العملى نسبت به نماز اوّل وقت به او نوشت :