مظهر حق

آیة الله العظمی حسین مظاهری

- ۱ -


سخن ناشر

کتاب حاضر، نگرشي اخلاقي بر فضائل و سيره‌ي زندگاني مولاي متّقيان و اميرمؤمنان حضرت علی«سلام الله علیه»دارد که مطالب آن طي 25 جلسه در ماه مبارک رمضان سال 1379 شمسي توسّط فقيه وارسته و مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمي مظاهري«مدّظلّه‌العالي»، بيان گرديده است.

مؤسّسه فرهنگي مطالعاتي الزّهرا«س»، با کسب اجازه از محضر معظّم له، بيانات مزبور را پس از تنظيم و آماده‌سازي، به شکل حاضر منتشر مي‌نمايد. اميد آن که مورد نظر و عنايت اميرالمؤمنين علي«سلام الله علیه»و حضرت صدّيقه‌ي طاهره « سلام الله علیها » واقع شود و خوانندگان محترم به ويژه نسل حقّ‌جوي جوان بتوانند با بهره‌گيري از نکات اخلاقي مندرج در اين اثر نفيس، در حدّ توان سيره‌ي زندگاني آن «اسوه‌ي حسنه» را سرمشق زندگي خود قرار دهند و به سعادت دنيا و آخرت نائل گردند.

در خاتمه از کليّه‌ي عزيزاني که در تنظيم و تحقيق اين اثر ارزش‌مند، نقش‌آفريني کرده‌اند،ظططز تقدير و تشکّر مي‌گردد.

«إنه وليّ الهداية و التّوفيق»

مؤسّسه‌ي فرهنگي مطالعاتي الزّهرا«س»

فصل يکم: ولادت و تربيت اميرالمومنين عليه السلام

مقدّمه‌اي در باب قانون وراثت

قبل از ورود به بحث ولادت و تربيت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» مناسب است به شکل‌گيري شخصيّت آن حضرت با نگاهي اجمالي به چهار قانون وراثت، تربيت، محيط و تغذيه بپردازيم.

قانون وراثت، يک قانون مسلّم علمي است؛ به اين معنا که صفات خوب و بد فرزندان نظير صفات خوب و بد پدر و مادر و اجداد است، همان طور که از نظر شکل و قيافه‌ي ظاهري به همديگر شباهت دارند. مادر با فضيلت و با عفّت، زمينه‌ي سعادت فرزندش را فراهم مي‌کند و پدر با فضيلت و با غيرت هم زمينه‌ساز سعادت فرزند خويش است. اين امر از نظر اسلام مسلّم است که اگر يک کودک از خانواده‌ي با ريشه و با نجابت باشد، همين، زمينه‌ساز بزرگواري و نجابت اوست. همچنان که اگر در خانواده‌ي بي ريشه، بي عفّت و بي غيرت بزرگ شود، همين، زمينه‌ساز براي بي‌عفّتي، بي غيرتي و بي نجابتي اين کودک است [1].

به همين سبب پيامبراکرم «صلی الله علیه و اله و سلم» سفارش مي‌فرمودند که در امر ازدواج، دقّت کنيد و فقط به دنبال امور ظاهري مثل ثروت، زيبايي و شهرت نباشيد. از جمله اموري که در ازدواج، بايد مراعات شود، مسأله‌ي نجابت خانوادگي است. اين روايت از پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم» معروف است که فرمودند:

إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِي مَنْبِتِ السَّوْء [2]

بپرهيزيد از گياهان سبز و خرّمى كه در لجن‌زار پرورش يافته است. گفته شد: يا رسول اللَّه مقصود از اين سخن چيست؟ فرمودند: مراد، زن زيبا و خوب‌رويى است كه در خانواده‌ي بد و محيط فاسد پرورش يافته باشد.

و از جمله اموري که پيامبراکرم «صلی الله علیه و اله و سلم »در امر ازدواج، بر توجّه به آن سفارش مي‌فرمودند، مسأله‌ي اخلاق و دين است.

إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِير [3]

اگر شخصي که اخلاق او و التزام وي به دين پسنديده است، از شما دختر خواستگاري کرد، به او دختر دهيد. و اگر اين قاعده را رعايت نکنيد فتنه و فساد بزرگ در جامعه انساني به بار خواهد آمد.

نظير اين دو روايت، در مجموعه روايت‌هاي معصومين « سلام الله علیهم»فراوان است.

قطع نظر از روايات و قطع نظر از بحث‌هاي علمي، تجربه‌ي اجتماعي نيز همين موضوع را اثبات مي‌کند. فرزنداني که در خانواده‌هاي بي‌ريشه و بي‌شخصيّت پرورش يافته‌اند، معمولاً از نظر شخصيّت و صفات انساني پايين هستند و صفات ناشايست پدر و مادر به آنان منتقل مي‌شود و در اين صورت ديگر پيدا کردن راه سعادت براي آنان مشکل است حتّي يک معلّم خوب و يک مربي نمونه، کمتر مي‌تواند تمام اثرات قانون وراثت را خنثي کند. اگرچه نتيجه‌ي قانون وراثت جبر نيست، امّا زمينه‌سازي اين قانون براي شخصيّت انسان بسيار تأثيرگذار است. در روايت مشهوري آمده است:

الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّه [4]

معناي اين روايت همين است که زمينه‌ي سعادت و شقاوت در دل مادر و نطفه‌ي پدر است و به تعبير ديگر، زمينه‌هاي اصلي سعادت و شقاوت در خانواده شکل مي‌گيرد.

اين، مقدمه‌اي بود در مورد قانون وراثت. اکنون درباره زوايا و تأثير اين قانون در شکل‌گيري شخصيّت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» به اختصار مطالبي بيان مي‌شود.

حضرت علي«ع» و قانون وراثت

در زيارت حضرت ابي عبدالله الحسين«سلام الله علیه» مي‌خوانيم:

أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا [5]

من شهادت مي‌دهم که شما نوري در صلب‌هاي عالي مرتبه و رحم‌هاي پاک بوديد و به هيچ وجه پليدي‌هاي جاهليّت در شما وجود نداشت.

پيامبراکرم« صلی الله علیه و اله و سلم» در روايتي فرموده‌اند:

خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِد ... فَلَمْ يَزَلْ يَنْقُلُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَصْلَابٍ طَاهِرَةٍ إِلَى أَرْحَامٍ طَاهِرَةٍ حَتَّى انْتَهَى بِنَا إِلَى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَمَنَا بِنِصْفَيْنِ فَجَعَلَنِي فِي صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعَلَ عَلِيّاً فِي صُلْبِ أَبِي طَالِب [6]

من و علي از نور واحدي خلق شديم و پيوسته خداوند توانا، نور ما را از صلب‌هاي پاک پدران به رحم‌هاي طاهر و با عفّت مادران (و از اين نسل به آن نسل) منتقل فرمود تا آنکه به عبدالمطّلب ختم شد. پس از آن، خداوند نور ما را به دو قسمت تبديل فرمود. مرا در صلب عبدالله قرار داد و علي را در صلب ابوطالب.

همچنين در زيارت «جامعه‌ کبيره» خطاب به ائمّه‌ي طاهرين « سلام الله علیهم »مي‌گوييم:

خَلَقَکُمُ اللهُ أنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّی مَنَّ عَلَيْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِي بُيُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْکَرَ فِيهَا اسْمُهُ [7]

خداوند شما را به شکل انواري آفريد و پس از آن شما را در گرداگرد عرش خود قرار داد، تا اينکه بوسيلۀ شما بر ما منت نهاد و شما را (در قالب اين ابدان مطهّر) در خانه‌هايي قرار داد که اجازه داده بود نامش در آن برده باشد.

اين در مورد خود اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»بود. امّا راجع به والدين گرامي ايشان، حضرت ابوطالب و حضرت فاطمه بنت اسد.

اين مرد و زن بزرگوار، داراي شخصيّت اجتماعي فوق‌العادّه‌اي بودند. فاطمه بنت اسد کسي است که در ميان عرب جاهلي، از شخصيّت برجسته‌اي برخوردار بود و قبل از اسلام، به جاي مادر پيامبراکرم« صلی الله علیه و اله و سلم»بود؛ حتّي خود پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم » هم او را مادر خطاب مي‌کردند و مي‌فرمودند:

کَانَتْ أمِّي بَعْدَ أمِّيَ الَّتِي وَلَدَتْنِي [8]

او مادر من بود پس از مادري که مرا زاده است.

و به اندازه‌اي به اين مادر احترام مي‌گذاشتند که در روايات مي‌خوانيم: وقتي فاطمه بنت اسد از دنيا رفت، پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم» پيراهن مبارکشان را بخشي از کفن او قرار دادند، بر او نماز خواندند و حتّي وارد قبر وي شدند و قبل از آن که بدن مطهّر او را در قبر قرار دهند، در آن جا خوابيدند [9]. همچنين در روايات آمده است که پيامبر اکرم« صلی الله علیه و اله و سلم » هفتاد «الله اکبر» براي اين زن گفتند [10] که حتّي اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»

براي پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم» اين اندازه تکبير نگفتند.

عمر اعتراض کرد و گفت: يا رسول الله، شما براي اين زن کارهايي کرديد که تا به حال براي هيچ کس انجام نداده بوديد! پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم» فرمودند:

إنَّ هَذِهِ الْمَرْأةَ كَانَتْ اُمِّي بَعْدَ اُمِّيَ الَّتِي وَلَدَتْنِي، إنَّ أبَا طَالِبٍ كَانَ يَصْنَعُ الصَّنِيعَ، وَ تَكُونُ لَهُ الْمَأدُبَةُ، وَ كَانَ يَجْمَعُنَا عَلَی طَعَامِهِ، فَكَانَتْ هَذِهِ الْمَرْأةُ تَفْضُلُ مِنْهُ كُلِّهِ نَصِيباً، فَأعُودُ فِيهِ، وَ إنَّ جَبْرِيلَ أخْبَرَنِي عَنْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أنَّهَا مِنْ أهْلِ الْجَنَّةِ، وَ أخْبَرَنِي جَبْرِيلُ أنَّ اللهَ تَعَالَی أمَرَ سَبْعِينَ ألْفاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ يُصَلُّونَ عَلَيْهَا [11]

اين زن، مادر من بود، پس از مادرم كه مرا به دنيا آورد. ابوطالب، احسان مي‌كرد و صاحب سفره بود و ما را بر خوراك و طعام، گِرد مي‌آورد. پس اين زن، همه‌ي سهمش را به من مي‌داد، و جبرئيل از سوي پروردگارم به من خبر داد كه او از اهل بهشت است، و جبرئيل به من خبر داد كه خداي متعال به هفتاد هزار فرشته فرمان داد تا بر او نماز بگزارند.

و امّا از نظر پدر، نيز اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»

در درجه‌ي والايي قرار دارد، البته برخي از اهل سنّت بي انصافي کرده و حضرت ابي‌طالب را کافر مي‌دانند، در حالي که محقّقين از اهل سنّت و تمامي شيعيان عقيده دارند که او يک مسلمان واقعي بود [12]، حتّي قبل از بعثت هم يک مسلمان ابراهيمي بود. [13] نه فقط ايمان آورد، بلکه کمک‌کار و پشتوانه‌ي اسلام و مسلمين و پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم»بود، تا حدّي که بعد از وفات او، ديگر پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم » نتوانست در مکه زندگي کند. پس از رحلت او و ديگر پشتوانه‌ي اسلام ـ حضرت‌خديجه« سلام الله علیها» ـ که به فاصله‌ي چند ماه از دنيا رفتند، شکست عجيبي به مسلمانان وارد شد و به همين خاطر مجبور به هجرت شدند.

در مکّه درّه‌اي بود به نام «شعب ابي‌طالب». زماني که مشرکين، دست به تحريم اقتصادي مسلمانان زدند و فوق‌العاده آنان را شکنجه مي‌دادند، حضرت ابي‌طالب آنان را در اين شعب جمع کرد و سه سال از آنان مواظبت نمود. اگر کمک‌هاي آن روز حضرت ابي‌طالب نبود، ما الآن به عنوان مسمان از اسلام نمي‌توانستيم سخني بگوييم.

علاوه بر اين‌ها، او پدر تربيتي پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم» هم بود. پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم» در کودکي تحت سرپرستي حضرت ابوطالب «سلام الله علیه»و فاطمه بنت اسد بودند و در خانه‌ي اين دو بزرگوار، رشد کردند؛ لذا اميرالمؤمنين«علیه از نظر وراثت، انصافاً در مرتبه‌ي والايي قرار دارد. اگر نگوييم از اين نظر از پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم »هم بالاتر است، لااقل با ايشان در يک سطح است. هر فضيلتي که براي پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم » بود، براي علي «سلام الله علیه»هم بود، تنها تفاوتشان در مرتبه‌ي پيامبري بود، همان گونه که پيامبراکرم« صلی الله علیه و اله و سلم» در غار حراء به اميرالمؤمنين «سلام الله علیه»

فرمودند:

إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ [14]

آن چه من مي‌شنوم، تو هم مي‌شنوي. آن چه من مي‌بينم، تو هم مي‌بيني. تنها تفاوت من و تو اين است که من پيامبرم و تو پيامبر نيستي، (بلکه وزير و وصي من هستي).

و شيعه حقيقي بايد به همين عقيده، پاي‌بند باشد که هيچ تفاوتي بين پيامبراکرم« صلی الله علیه و اله و سلم » و اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»نيست، جز در پيامبري.

حضرت علي«ع» و قانون تربيت

چنان که قبلاً نيز اشاره کرديم، قانون وراثت، منجر به جبر نمي‌‌شود؛ زيرا قانون تربيت که فراتر از قانون وراثت قرار دارد، مي‌تواند آن را خنثي کند.

اميرالمؤمنين «سلام الله علیه»از نظر قانون تربيت نيز در بالاترين سطح قرار دارد. شخصي مانند پيامبراکرم « صلی الله علیه و اله و سلم» معلّم و مربي اوست. پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم » از همان ابتدا، علي«سلام الله علیه»را تحويل و سرپرستي تربيتي آن بزرگوار را بر عهده گرفتند و تا آخر، معلّم تربيتي او بودند و حضرت علي«سلام الله علیه»از همان کودکي، مانند کودکي که به دنبال مادرش مي‌رود، به دنبال پيامبر« صلی الله علیه و اله و سلم» بودند [15].

از اين نظر هم بايد بگوييم معلّم و مربّي حضرت علي«سلام الله علیه»، افضل از همه‌ي مخلوقات، يعني خود پيامبراکرم« صلی الله علیه و اله و سلم » بودند. علاوه بر اين، پيامبراکرم « صلی الله علیه و اله و سلم » براي علي «سلام الله علیه»،مانند يک رفيق و مصاحب بودند. رفيق خوب نيز، در تربيت انسان به طور فوق‌العادّه مؤثّر است. همچنان که رفيق بد هم مي‌تواند انسان را نابود کند. از اين جهت همه‌ي پدران و مادران بايد به اين تذکر اخلاقي توجه داشته باشند که مراقبت از رفت و آمدهاي فرزندانشان را جدّي بگيرند و ببينند که آنها با چه افرادي نشست و برخاست مي‌کنند، قبل از آن که پشيمان شوند.

حضرت علي«ع» و قانون محيط زندگي

بر اساس قانون محيط، محيط آلوده، افراد آلوده تحويل جامعه مي‌دهد، و محيط شايسته، موجب تربيت افراد شايسته است. در واقع، يکي از زمينه‌هاي شقاوت و سعادت انسان، محيط زندگي اوست. به همين جهت استعمارگران براي تسلّط هرچه بيشتر بر انسان‌ها ابتدا محيط را آلوده مي‌کنند.

قرآن کريم مي‌فرمايد:

«وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَساد [16

و چون برگردد [يا رياستى يابد] كوشش مى‏كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد، و خداوند تباه‌كارى را دوست ندارد.

تبهکاران وقتي بر جامعه‌اي مسلّط شدند، افساد مي‌کنند. و در اثر اين فسادانگيزي هم نسل حاضر و هم نسل آينده را نابود مي‌سازند.

خلاصه آن که محيط آلوده، روح را بيمار مي‌کند. امّا اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»از اين نظر هم در وضعيت برجسته‌اي قرار دارد. او در محيطي زندگي و رشد کرد که پيامبراکرم« صلی الله علیه و اله و سلم» آن را ساخته بود.

حضرت علي«ع» و قانون تغذيه

قانون تغذيه نيز از قوانين بسيار مهم و تأثيرگذار در ساختن شخصيّت انسان است. لقمه‌ي حرام تأثير عجيبي در شقاوت کودک دارد. همچنان که غذاي حلال زمينه‌ي سعادت فرزند را در آينده فراهم مي‌کند. به تعبير ديگر، همان گونه که ميوه‌هاي خوب و غذاهاي لطيف در زيبايي ظاهري و لطافت کودک تأثير دارد، در مورد باطن او هم بدون شک، قضيّه به همين شکل است.

در اين جا با ذکر مثالي به اين بحث خاتمه مي‌دهيم. مرحوم آية الله شيخ فضل‌الله نوري«ره» شخصيّتي بود که براي اسلام و ايران زحمات فراواني کشيد، امّا مخالفان اسلام و ايران به دست ايادي داخلي خود، او را به دار کشيدند. نقل شده است که فرزند ايشان پاي دار از خوشحالي دست ‌زده است. يکي از بزرگان با توجّه به اعمال ديگري که در زمان حيات مرحوم شيخ فضل الله نوری «ره» از اين پسر، سر زده بود، از خود مرحوم شيخ در مورد اين فرزند سؤال کرده بود که چرا اين پسر اين‌گونه شد؟ چرا کارش به اين جا رسيد؟ مرحوم شيخ گفته بود: اين بچّه وقتي به دنيا آمد، مادرش شير نداشت. مجبور شدم براي او دايه بگيرم. بعد از مدّتي فهميدم اين دايه شيعه که نيست هيچ، بلکه دشمن اهل بيت « سلام الله علیهم »است. همان وقت متوجّه شدم که ديگر مشکل است اين فرزند روي سعادت را ببيند.

و امّا اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»، از نظر قانون تغذيه هم رتبه‌‌ي اوّل را داراست. از روزي که پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» او را تحويل گرفتند، با انگشت مبارک خود، او را غذا مي‌دادند، حتّي غذا را در دهان خود مي‌جويدند و له مي‌کردند و در دهان او مي‌گذاشتند [17]. پس از آن نيز اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»با زهدي که داشتند تا آخر عمر شريف، به کمترين غذا و پاک‌ترين آن بسنده ‌کردند.

خلاصه‌ي سخن اين که، از نظر قانون وراثت، قانون تربيت، قانون محيط و مهم‌تر از همه قانون تغذيه، اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»انصافاً در درجه‌ي اوّل قرار دارد و بايد گفت از زمان حضرت آدم‌«سلام الله علیه»

تا امروز و از امروز تا روز قيامت احدي از اين نظر مانند آن بزرگوار نبوده و نخواهد بود.

امّا سخن اصلي در باب ولادت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»و کيفيّت آن است.

ولادت اميرالمؤمنين«ع»

حضرت علي بن ابيطالب«سلام الله علیه»سي سال بعد از عام الفيل، روز جمعه سيزده رجب متولّد شدند. در ميان شيعه مسلّم و در ميان اهل سنّت مشهور است که ولادت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»در خانه‌ي خدا اتّفاق افتاده است؛ امتيازي که هيچ کس از زمان حضرت آدم«سلام الله علیه»تا روز ولادت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»و از آن روز تا به حال نداشته و از اين به بعد هم نخواهد داشت. مرحوم علّامه‌ي اميني در کتاب ارجمند «الغدير»، اين قضيّه را از پنجاه کتاب از شيعه و شانزده کتاب از اهل سنّت نقل کرده است. برخي از علماي اهل سنّت هم در اين زمينه ادعاي تواتر اخبار کرده‌اند[18]. به هر حال، اين قضيّه قابل ترديد نيست.

آن طور که در تاريخ نقل شده، فاطمه بنت اسد براي طواف به مسجد الحرام آمد. در هنگام طواف دچار درد زايمان شد و از خداي متعال براي آسان نمودن زايمان خود، درخواست کمک کرد. در آن هنگام کعبه شکاف برداشته و آن بانوي بزرگوار وارد کعبه شد و شکاف بسته گشت. بعد از آن، کساني که شاهد اين واقعه بودند، هر چه تلاش کردند نتوانستند در کعبه را باز کنند.

سه روز طول کشيد تا اميرمؤمنان«سلام الله علیه»در کعبه به دنيا آمدند. در اين سه روز غذاي مادر علي«سلام الله علیه»از طعام و ميوه‌هاي بهشت بود. پس از سه روز، دوباره همان قسمت ديوار کعبه شکافته شد و مادر به همراه فرزند، بيرون آمدند و به فرمان خداوند نام اين کودک را «علي» گذاشتند[19].

آن طور که مورّخين نوشته‌اند، به نظر مي‌آيد که اين قضيّه به صورت اتّفاقي واقع شده است و فاطمه بنت اسد بدون آن که بداند قرار است چنين اتّفاقي بيفتد، به مسجد الحرام آمده و اتّفاقاً درد زايمان گرفته و از خداوند خواسته است که او را ياري دهد، امّا من فکر مي‌کنم قضيّه فراتر از اين است.

آن فاطمه بنت اسدي که فرزند در شکمش با او سخن مي‌گويد، آن فاطمه بنت اسدي که خداوند او را در خانه‌اش راه مي‌دهد، آن فاطمه بنت اسدي که خداوند با او صحبت مي‌کند و مي‌گويد:

يَا فَاطِمَةُ سَمِيِّهِ عَلِيّاً فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَ إِنِّي خَلَقْتُهُ مِنْ قُدْرَتِي وَ عِزِّ جَلَالِي وَ قِسْطِ عَدْلِي وَ اشْتَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِي وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِي وَ فَوَّضْتُ إِلَيْهِ أَمْرِي وَ وَقْفْتُهُ عَلَى غَامِضِ عِلْمِي وَ وُلِدَ فِي بَيْتِي وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ يُؤَذِّنُ فَوْقَ بَيْتِي وَ يَكْسِرُ الْأَصْنَامَ وَ يَرْمِيهَا عَلَى وَجْهِهَا وَ يُعَظِّمُنِي وَ يُمَجِّدُنِي وَ يُهَلِّلُنِي وَ هُوَ الْامامُ بَعْدَ حَبِيبِي وَ نَبِيِّي وَ خِيَرَتِي مِنْ خَلْقِي مُحَمَّدٍ رَسُولِي وَ وَصِيُّهُ فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ نَصَرَهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عَصَاهُ وَ خَذَلَهُ وَ جَحَدَ حَقَّه [20]

اي فاطمه، او را علي نام‌گذاري کن که من علي اعلايم و او را از قدرت خود و از بزرگي و جلال خود و از ميزان عدل خود خلق نمودم و نامش را از نام خود گرفتم و او را به ادب خود تأديب نمودم و امر خود را بر او واگذاشتم و او را بر پيچيدگي‌هاي علمم واقف ساختم و در خانه‌ي من متولد شد و او اوّلين کسي است که بر بالاي خانه‌ي من اذان مي‌گويد و بت‌ها را مي‌شکند و بر زمين مي‌اندازد و مرا بزرگ مي‌دارد و تمجيد و تهليل مي‌گويد و او بعد از حبيب و پيامبر و برگزيده‌ي خلق من و رسول من، محمد«صلی الله علیه و اله و سلم»، امام است و وصي اوست. پس خوشا به حال دوست‌داران و ياران او و واي بر آنان که او را نافرماني کرده و تنها گذاشتند و حقش را منکر شدند.

مطمئناً مي‌دانسته که زايشگاه او، خانه‌ي خداوند است و به اين عنوان وارد مسجد الحرام شده است.

بعد از سه روز که اميرمؤمنان«سلام الله علیه»همراه با مادر از کعبه بيرون آمدند، ابتدا با پدر خود حضرت ابو طالب رو به رو شده، به ايشان سلام کردند. سپس به پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم» با جمله‌ي «السلام عليک يا رسول الله و رحمة الله و برکاته» سلام و به اذن خدا شروع به قرائت آيات ابتدايي سوره‌ي «مؤمنون» کردند. بعد از آن پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم» نوزاد را تحويل گرفته و زبان مبارک خود را در دهان او قرار داده و سیرابش فرمودند[21].

تربيت حضرت علي«ع» در دامان پيامبر«ص»

در حقيقت از اين جا به بعد، پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» مربّي اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»شدند و اين يکي از بالاترين افتخارات ايشان بود که از همان ابتدا تحت سرپرستي و تربيت پيامبرخدا«صلی الله علیه و اله وسلم» قرار گرفتند[22]. حتّي غذا را در دهان مبارک خود مي‌جويدند و در دهان علي«سلام الله علیه» مي‌گذاشتند[23]. اميرمؤمنان«سلام الله علیه»هم ـ به تعبير خود ـ مانند کودکي که به دنبال مادرش مي‌دود، همراه پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» بودند [24].

هر سال که پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» به غار حرا عزيمت مي‌کردند، تنها اميرالمومنين علي«سلام الله علیه»همراه ايشان بودند؛ حتّي هنگامي که فرشته‌ي وحي، جبرئيل امين، پيام بعثت را در غار حرا ابلاغ کرد، حضرت علي«سلام الله علیه»نيز آن جا بودند که ناله‌ي شيطان را شنيدند و نور وحي و رسالت را ديدند و بوي نبوّت به مشام ايشان رسيد [25].

و آن جا بود که پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» به آن حضرت فرمودند:

هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْر [26]

اين شيطان است که از آن که او را بپرستند، نااميد است. همانا تو مي‌شنوي آن چه را من مي‌شنوم و مي‌بيني آن چه را من مي‌بينم، جز اين که تو پيامبر نيستي و وزيري و بر راه خير مي‌روي.

خلاصه، آن چه از روايات فهميده مي‌شود، آن است که تربيت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»تحت نظر مستقيم پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم»بوده و چنين تربيتي در شکل‌گيري شخصيّت آن بزرگوار، فوق العادّه اهميّت دارد.

اسلام حضرت علي«ع»

نکته‌اي که در اين جا بايد به آن توجّه شود، اين است که اگر چه افرادي مانند عبد‌المطّلب، ابوطالب و فاطمه بنت اسد قبل از بعثت پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» بر دين حضرت‌ابراهيم«سلام الله علیه»بوده‌اند و مسلمان ابراهيمي، امّا اميرمؤمنان«سلام الله علیه»از روزي که از کعبه بيرون آمدند تا روزي که در محراب مسجد کوفه به شهادت رسيدند، مسلمان بودند، آن هم مسلمان محمّدي؛ هم چنان که خود پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم» هم چنين بودند. اگر روز مبعث، جبرئيل ‌امين«سلام الله علیه»با آن تشريفات پيام بعثت پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» را ابلاغ کرد، معنايش اين نيست که قبل از آن پيامبر نبودند. اگر در غدير خم، پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» دست علي«سلام الله علیه»را بلند کردند و به امر خداوند، او را به ولايت منصوب فرمودند، معنايش اين نيست که حضرت علي«سلام الله علیه»قبل از آن وليّ نبودند. خود پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم» مي‌فرمايند:

كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّين[27]

من پيامبر بودم در حالي که آدم«سلام الله علیه»ميان آب و گِل بود.

امّا بالاخره ابلاغ اين امور در ظاهر بايد همراه با تشريفاتي باشد و روز مبعث پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم»، روز انجام اين تشريفات بود. جبرئيل«سلام الله علیه»با قرائت آيات ابتدايي سوره‌ي «علق» آغاز کرد:

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ ! خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ ! اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ ! الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ! عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»

اين چند آيه به منزله‌ي براعت استهلال قرآن است؛ يعني برنامه بيست و سه ساله‌ي پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» در اين چند آيه به طور خلاصه تعيين شده است و معنايش اين است که يا رسول‌الله، تو معلّم آموزشي و پرورشي اين مردم هستي و قرآن تو، کتابي است علمي.

و اين گونه شد که اين تشريفات به اتمام رسيد و پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم» به حسب ظاهر به رسالت مبعوث شدند. معلوم است که اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»هم به حسب ظاهر بايد اسلام بياورند و آن را در قالب شهادتين اظهار کنند؛ لذا اوّل کسي که گفت: «أشهد أن لا إله إلا الله، و أشهد أن محمّداً رسول الله»، حضرت علي«سلام الله علیه»بودند.

بعد از آن که پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» از غار حرا به منزل خود تشريف آوردند، همسرشان حضرت خديجه« سلام الله علیها» اظهار اسلام کرد و شهادتين را بر زبان جاري کرد. بعد از آن هم آيات ابتدايي سوره‌ي «مزّمّل» با بيان دستور‌العمل‌هايي براي پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» نازل شد.

«إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً [28

بار سنگيني بر دوشت آمده، بايد با نماز شب، سحرخيزي، سعه‌ي صدر، صبر، خواندن قرآن، راز و نياز با خدا و بالاخره توکّل بر خدا اين مأموريت خطير را به سرانجام برساني.

فصل دوم: اميرالمومنين عليه السلام از ديدگاه قرآن

آيه‌ي شاهد (سوره‌ي هود)

فصل دوّم بحث در مورد آياتي از قرآن است که در شأن مولي الموحّدين علي«سلام الله علیه»نازل شده است. اين آيات به اندازه‌اي زياد است که طبق برخي از نقل‌ها، ثلث يا ربع قرآن درباره‌ي ايشان نازل شده است [29]. امّا به جهت رعايت اختصار، فقط در مورد چند آيه نکاتي بيان مي‌گردد.

از آن جا که اين فصل هم جنبه‌ي تفسيري دارد، هم جنبه‌ي علمي و هم جنبه‌ي ولايي، لذا سزاوار است همه‌ي عزيزان مخصوصاً جوانان توجّه بيشتري به اين فصل داشته باشند.

1. آيه‌ي شاهد (سوره‌ي هود)

آيه‌ي اوّل در سوره‌ي مبارکه‌ي هود است:

«أَ فَمَن كاَنَ عَلىَ‏ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسىَ إِمَامًا وَ رَحْمَة [30

آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از او [31]، پيرو آن است، و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه‌ي رحمت بوده است، [دروغ مى‏بافد]؟

بنا بر آن چه مورد اتّفاق ميان شيعه و مشهور ميان اهل سنّت است، خداوند متعال مي‌فرمايد: آيا پيامبري که مانند قرآن و علي«سلام الله علیه»،شاهد نبوّت اويند و دليل ديگر اين که کتاب‌هاي آسماني قبل از او نيز بر نبوّت او گواهي داده‌اند، آيا با وجود اين همه دليل، باز هم در نبوّت او شک داريد؟

آن گونه که ملاحظه مي‌کنيد، در اين آيه‌ي شريفه، وجود مقدّس علي‌بن‌ابيطالب«سلام الله علیه»به عنوان شاهدي بر حقّانيّت پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم»معرّفي شده است. اگر کسي علي را بشناسد، همين که او به اسلام گرويده است، کافي است تا به حقّانيّت اسلام پي ببرد؛ چنان چه اگر کسي قرآن شناس باشد، از قرآن پي به حقّانيّت اسلام مي‌برد [32].

آيه‌ي شاهد (سوره‌ي رعد)

مضمون همين آيه به بيان ديگر در آيه‌ي آخر سوره‌ي مبارکه‌ي رعد هم تکرار شده است:

«وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى‏ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب [33]‏»

و كساني كه كافر شدند، مى‏گويند: «تو فرستاده نيستي.» بگو: «كافي است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد.»

در آيه‌ي قبل، قرآن به عنوان شاهد و دليل اوّل ذکر شده بود، در اين آيه ابتدا خداوند متعال به عنوان شاهد معرّفي شده که از اين نظر چندان تفاوتي نمي‌کند؛ چون شاهد بودن قرآن هم به اين دليل است که کلام خداست.

تفاوت ديگر اين آيه و آيه‌ي قبل در مورد شاهد دوّم است. در آيه‌ي قبل فقط از لفظ «شاهد» استفاده شده بود: «وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»، امّا در اين آيه علاوه بر آن، به «صاحب علم الکتاب بودن» او هم اشاره شده است.

تمامي علماي شيعه اتّفاق نظر دارند و ميان اهل سنّت هم مشهور اين است که مراد از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» وجود مقدّس اميرمؤمنان علي«سلام الله علیه» است [34].

و اين فضيلت بسيار بالايي براي آن حضرت است؛ چون از نظر ادبي، «علم» مصدر است که به «الکتاب» اضافه شده است، و در زبان عربي، مصدر مضاف دلالت بر استغراق و شمول دارد؛ يعني علم همه‌ي قرآن نزد علي«سلام الله علیه»است. قرآني که نسخه‌ي مکتوب عالم وجود است، قرآني که «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء [35]»است يا «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبين [36]»؛ هيچ چيز پيدا نمي‌شود مگر اين که در قرآن است، علي«سلام الله علیه»عالم به علم تمامي چنين کتابي است.

در داستان حضرت سليمان«سلام الله علیه»،بعد از آن که هدهد به او خبر داد که در يمن، قومي را ديده‌ام که زني بر آنان سلطنت مي‌کند و همگي خورشيد پرست هستند، حضرت سليمان«سلام الله علیه»نامه‌اي به او نوشت و او را دعوت به خدا پرستي کرد. آن زن در پاسخ با تلطّف و مهرباني، هديه‌اي براي او فرستاد، مبني بر اين که کاري به کار ما نداشته باش؛ تو در منطقه‌ي خود حکومت کن، من هم در منطقه‌ي خودم.

وقتي هديه‌ي آن زن رسيد، حضرت سليمان«سلام الله علیه»خشمگين شد و از اطرافيان خود خواست که تخت آن زن را به آن جا بياورند. يکي از جنّيان که در خدمت او بود، گفت: قبل از آن که از جايت برخيزي، من آن تخت را مي‌آورم، امّا آصف بن برخيا گفت: من به يک چشم به هم زدن آن را مي‌آورم. شاهد بحث من همين جاست که قرآن در معرّفي اين شخص مي‌فرمايد:

«قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك [37

يعني آن شخص بخشي از علم کتاب را داشت و توانست چنين کاري بکند. به فرمايش امام صادق«سلام الله علیه»او به اندازه‌ي قطره‌ي آبي در برابر دريا، از علم کتاب بهره‌مند بود [38]. حال مقايسه کنيد چنين شخصي را با اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»

که طبق آيه‌ي مورد بحث تمامي علم کتاب را در اختيار دارد. وقتي آن شخص با دانستنِ بخشي از کتاب، توانست تخت بالقيس را به يک چشم به هم زدن بياورد، معلوم است که اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»

با علم به تمام کتاب، مي‌تواند دليل و شاهد براي حقّانيّت اسلام و پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم»باشد؛ به عبارت واضح‌تر، پيامبر اسلام«صلی الله علیه و اله و سلم» حقّ است؛ چون کسي که علم تمامي قرآن و کتاب نزد اوست، شهادت مي‌دهد که او حق است.

اگر خود اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»روي منبر مي‌فرمودند: «سلوني قبل أن تفقدوني»، خداوند متعال هم در مورد او مي‌فرمايد: علي آن کسي‌ است که تمام علم قرآن نزد اوست و چون تمامي علم قرآن نزد اوست، دليلي است بر حقّانيّت‌ اسلام.

نکته‌ي ديگري که در اين دو آيه به چشم مي‌خورد، تقارن علي«سلام الله علیه ـ که ان شاء الله بعداً به بحث از آن خواهيم پرداخت ـ در مواقع حسّاس و فرصت‌هاي مختلف نسبت به آن تذکّر دادند:

إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ »و قرآن است؛ همان چيزي که پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم»بارها در روايت ثقلين اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض [39]

اي مردم، من دو چيز گران‌بها در ميان شما مي‌گذارم. تا زماني که پيرو اين دو باشيد، اهل هدايت هستيد: يکي کتاب خدا و دوّم عترت من و اين دو از هم جدا نمي‌شوند تا آن که روز قيامت به من ملحق شوند.

يعني قرآن منهاي عترت ضلالت است، هم چنان که عترت منهاي قرآن هم ضلالت است.

نکته‌ي ديگر اين که لفظ «شهادت» در چند جا از قرآن کريم به اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»اطلاق شده است که در موارد مختلف، معاني مختلفي دارد.

معناي اوّل همين است که در اين دو آيه عرض کردم؛ يعني «دليل». پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»اگر ادعا مي‌کند که پيامبر است، دليلش اين است که علي«سلام الله علیه»به او ايمان آورده است.

معناي دوّم اين لفظ، شهادت بر اعمال بندگان در روز قيامت است؛ يعني اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»در روز قيامت ميزان اعمال ماست. در زيارت آن حضرت هم مي‌خوانيم:

السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا مِيزَانَ يَوْمِ الْحِسَابِ [40]

پاورقى:‌


[1]. جهت ملاحظه‌‌ي تفصيل اين بحث، ن. ک: تربيت فرزند از نظر اسلام، صص 27 ـ 38.
[2]. الکافي، ج 5، ص 332؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 391؛ تهذيب الأحکام، ج 7، ص 403.
[3]. الکافي، ج 5، ص 347؛ تهذيب الأحکام، ج 7، ص 394.
[4]. تفسير القمي، ج 1، ص 227.
[5]. تهذيب‏ الأحكام، ج 6، ص 113.
[6]. معاني الأخبار، ص 56.
[7]. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 613؛ تهذيب الأحکام، ج 6،‌ ص 97.
[8]. کنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، ج 13، ص 636. همچنين ن.ک: الکافي، ج 1، ص 453.
[9]. الکافي، ج 1، ص 453؛ بصائر الدرجات، ص 287.
[10]. المستدرک علی الصحيحين،‌ ج 3،‌ ص 117.
[11]. همان؛ کنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، ج 13، ص 635.
[12]. مرحوم علامه‌ي اميني در تحقيق مفصّلي ايمان ابوطالب را اثبات کرده است. ن. ک: موسوعة الغدير في الکتاب و السنة و الأدب، ج 8، صص 444 ـ 550 و ج 9، صص 11 ـ 45.
[13]. عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا عَبَدَ أَبِي وَ لَا جَدِّي عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ لَا هَاشِمٌ وَ لَا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ قِيلَ لَهُ: فَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ قَالَ كَانُوا يُصَلُّونَ إِلَى الْبَيْتِ عَلَى دِينِ إِبْرَاهِيمَ مُتَمَسِّكِينَ بِه. (كمال‏الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 174)
[14]. نهج البلاغة، خطبه‌ی 192، ص 301.
[15]. همان، ص 300
[16]. بقره / 205.
[17]. نهج البلاغة، خطبه‌ی 192، ص 300.
[18]. موسوعة الغدير في الکتاب و السنة و الأدب، ج 7، صص 35 ـ 44. همچنين ن. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، ص 56 و ج 7، صص 486 ـ 491 و ج 17، صص 364 ـ 372 و نيز ج 30، صص 175 ـ 178.
[19]. ن.ک: الأمالي(للصدوق)، ص 132؛ ‌الأمالي(للطوسي)‌، ص 706.
[20]. همان، صص 707 و 708.
[21]. همان، ص 708.
[22]. ن.ک: کشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين، ص 19.
[23]. نهج البلاغة، خطبه‌ی 192، ص 300.
[24]. همان.
[25]. همان.
[26]. همان، ص 301.
[27]. مرحوم علامه‌ي مجلسي از اين روايت با عنوان «خبر مشهور» ياد مي‌کند. البته اين روايت به صورت «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَم‏ُُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَد» نيز نقل شده است. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 18، ص 278.
[28]. مزّمّل / 5.
[29]. شواهد التّنزيل لقواعد التّفضيل في الآيات النازلة في أهل البيت، ج 1، ص 57.
جهت ملاحظه‌ي برخي از اين آيات و روايات وارده در ذيل هر آيه از منابع شيعه و اهل سنّت، ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، أبواب الآيات النازلة فيهم، ج 23، صص 167 ـ 392 و ج 24، صص 1 ـ 402؛ أبواب الآيات النازلة في شأنه الدالة على فضله و إمامته، ج 35، صص 183 ـ 436 و ج 36، صص 1 ـ 191؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 2، صص 399 ـ 575 و ج 3، صص 2 ـ 588 و ج 9، صص 70 ـ 144 و ج 14، صص 1 ـ 704 و ج 20، صص 1 ـ 220 و ج 22، صص 1 ـ 99 و ج 24، صص 1 ـ 157 و ج 30، صص 1 ـ 125 و ج 33، صص 1 ـ 38.
طبق آن چه در فهرست پاياني کتاب «احقاق الحق» آمده، در مجموع 285 آيه از قرآن کريم که در شأن خصوص اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»يا اهل بيت«سلام الله علیها» نازل شده، به همراه روايات مربوط به هر آيه در اين کتاب ذکر شده است.
[30]. هود / 17.
[31]. فخر رازي از مفسّرين بزرگ اهل سنّت در تفسير اين قسمت از آيه مي‌‌گويد: قوله: مِنْهُ أي هذا الشاهد من محمّد و بعض منه، و المراد منه تشريف هذا الشاهد بأنه بعض من محمّد عليه السلام. (تفسير کبير، ج ‏17، ص 330)
[32]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه الشهيد و الشاهد و المشهود، ج 35، صص 386 ـ 394؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 3، صص 352 ـ 359 و ج 14، صص 309 ـ 321 و ج 20، صص 33 ـ 36 و ج 22، صص 65 ـ 66 و ج 30، صص 29 ـ 31.
[33]. رعد / 43.
[34]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه الذي عنده علم الكتاب، ج 35، صص 429 ـ 436؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 3، صص 280 ـ 285 و ج 14، صص 362 ـ 365 و ج 20، صص 75 ـ 77 و ج 30، ص 99.
[35]. نحل / 89.
[36]. انعام / 59.
[37]. نمل / 40.
[38]. اشاره به روايت سدير:
قَالََ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ يَحْيَى الْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ فِي مَجْلِسِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ «سلام الله علیه»إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّارِ هِيَ قَالَ سَدِيرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لَا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ قَالَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قالَ الَّذِي عِنْدَهُE F عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً «قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا. (الکافي، ج 1، ص 257)
سدير گويد: من و ابو بصير و يحيى بزاز و داود بن كثير در مجلس امام صادق«سلام الله علیه»بوديم، آن حضرت با چهره‌ي خشمگين وارد شد و چون به جاى خود نشست، فرمود: واعجبا از مردمانى كه گمان مى‏كنند ما غيب مى‏دانيم، غيب را جز خداى عز و جل نمى‌داند، من خود قصد نمودم فلان كنيزكم را بزنم، از دست من گريخت و ندانستم در كدام اطاق منزل پنهان شده است.
سدير گويد: چون امام از جاى برخاست و به اندرون منزل تشريف برد، من و ابو بصير و ميسر خدمت او رفتيم و به او گفتيم: قربانت، ما از تو شنيديم كه چنين و چنان فرمودى درباره‌ي كنيزك خود با اين كه مى‏دانيم شما علم بسيارى دارى و باز هم نسبت علم غيب به شما نمى‏دهيم. امام«سلام الله علیه»فرمود: اى سدير مگر تو قرآن نمى‏خوانى؟ گفتم: آري. فرمود: تو در آن چه از قرآن خداى عز و جل خواندى به اين آيه برخوردى: «گفت آن كه نزد او بود علمى از كتاب: من آن را براى تو مى‏آورم پيش از آن كه چشم بر هم زنى»؟ گفتم: قربانت، من آن را خوانده‏ام. فرمود: آن مرد را شناختى و دانستى چه علمى از كتاب نزد او بوده؟ گفتم: به من از آن خبر دهيد. فرمود: علم او به اندازه‌ي يك قطره بوده است در درياى اخضر (مديترانه). اين اندازه چيست نسبت به علم تمامي كتاب؟ گفتم: قربانت، E F چه بسيار كم است اين اندازه! فرمود: اى سدير، چه بسيار است كه خداى عزّ و جلّ او را منسوب به آن علمى كرده كه من به تو خبر مى‏دهم. اى سدير آيا در آن چه از قرآن خداى عز و جل خواندى، اين آيه را خوانده‏اى: «بگو بس است براى گواه ميان من و شما خداوند و كسى كه علم كتاب دارد»؟ گفتم: آن را خوانده‏ام، قربانت. فرمود: كسى كه همه‌ي علم كتاب را دارد بافهم‏تر است يا كسى كه جزئى از علم كتاب را دارد؟ گفتم: نه، بلكه آن كه علم همه‌ي كتاب را دارد او بافهم‏تر است. سپس با دست خود اشاره به سينه‏اش كرده و فرمود: به خدا تمامي علمِ كتاب نزد ما است، به خدا همه‏اش نزد ما است.
[39]. مصادر اين روايت در فصل سوّم خواهد آمد.
[40]. إقبال الأعمال، ص 609.