سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه السلام
جلد ۲

حجة الاسلام و المسلمين على اكبر ذاكرى

- ۸ -


23 - گزينش كاتبان
ثم انظر فى حال كتابك ، فول على امورك خير هم ، واخصص رسائلك الّتى تدخل فيها مكائدك و اءسرارك باجمعهم لوجوه صالح الاءخلاق ممّن لاتبطره ، الكرامه ، فيجترى ء بها عليك فى خلاف لك بحضره ملاء، و لا تقصر به الغفله عن ايراد مكاتبات عمّالك عليك ، و اصدار جواباتها على الصّواب عنك ، فيما ياخذ لك ويعطى منك ، و لا يضعف عقدا اعتقده لك ، و لا يعجز عن اطلاق ما عقد عليك ، و لا يجهل مبلع قدر نفسه فى الامور، فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل . ثم لا يكن اختيارك ايّاهم على فراستك ، و استنامتك و حسن الظّنّ منك ، فاءنّ الرّجال يتعرّضون لفراسات الولاه بتصنّعهم و حسن خدمتهم ، و ليس وراء ذلك من النّصيحه والامانه شى ء. ولكن اختبر هم بما ولوا الصّالحين قبلك ، فاعمد لاحسنهم كان فى العامّه اثرا، و اعرفهم بالامانه و جها، فانّ ذلك دليل نصيحتك اللّه و لمن ولّيت امره واجعل لراس كلّ امر من امورك راسا منهم ، لا يقهره كبيرها، و لا يتشّتت عليه كثيرها، و مهما كان فى كتابك من عيب فتغابيت عنه الزمته .
درباره كاتبان و دبيران خود بنگر و بهترينشان را بر سر كار بياور. براى نگارش تمام نامه هايت كه در آن تدبيرها و رازهايت وجود دارد از آنها كسى را مخصوص دار كه در اخلاص صالحتر از ديگران باشد. كسى كه مكرمت (در حق وى )او را به طغيان نكشاند و بر تو دلير نگرداند،آن سان كه در جمع حاضران مخالف نمايد. غفلتش باعث نشود كه در رساندن نامه هاى كارگزارانت به تو، و نوشتن پاسخ درست آنها، سهل انگارى كند، در آنچه براى تو مى گيرد و آنچه از جانب تو مى دهد. پيمانى را كه به سود تو بسته سست نگرداند و در به هم زدن پيمانى كه به زيان توست در نماند و قدر خود را در كارها بداند؛ چه آنكه ، قدر خود را نداند در شناختن قدر ديگران نادانتر بوده و درماند. و در گزيدن اين كاتبان تنها به فراست و اطمينان و خود گمانى خويش ، اعتماد مكن كه مردم براى جلب نظر واليان به آراستن ظاهر مى پردازند و خويش ‍ خدمتى را پيشه مى سازند. اما در پس آن ، چيزى از خير خواهى و امانت نيست . وليكن آنان را بيازماى به خدمتى كه براى واليان نيكوكار پيش از تو عهده دار بوده اند؛ و بر آن كس اعتماد كن كه ميان همگان اثرى نيكو نهاده است و به امانت از همه شناخته تر است (و امتحان خود را داده ) و اين نشانه خيرخواهى تو براى دين خدا و براى كسى است كه كار او بر عهده شماست .
و بر سر هر يك از كارهايت مهترى از آنان بگمار كه نه بزرگى كار، او را ناتوان سازد و نه بسيارى آن ، وى را پريشان نمايد. و هر عيب كه در كاتبان توست و از آن غافل شوى ، به عهده تو خواهد بود.
24- توجه به بازرگانان و صنعتگران (توليد كنندگان )
ثم استعون بالتّجّار و ذوى الصّناعات ، و اءوص بهم خيرا: المقيم منهم و المضطرب بماله ، و المترفّق ببدنه ، فانّهم مواد المنافع ، واءسباب المرافق ، وجلاّبها من المباعد و المطارح ، فى برّك و بحرك ، و سهلك وجبلك ، و حيث لا يلتئم النّاس لمواضعها، و لا يجترؤ ون عليها، فانّهم سلم لا تخاف بائقته ، و صلح لا تخشى عائلته . و تفقد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك .
نيكى به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير و سفارش به نيكويى درباره آنان را به عهده گير؛ چه كسى كه بر جاى بود و در شهرها اقامت دارد؛ چه آن كه با مال خود از اين سو بدان سو رود و چه آنكه با نيروى بدنى خود تلاش كند (و به توليد بپردازد)؛ زيرا آنان مايه هاى منفعتند و پديدآورندگان وسيله هاى آسايش و راحت و آورنده آن (منافع و سرمايه ها)از جاهاى دوردست و دشوار؛ در بيابان و دريا و دشت و كوهسار منطقه ات و نقاطى كه مردمان در آنجا گردنيايند و در رفتن بدان جا دليرى (و جراءت ) ننمايند. اينان (بازرگانان ) مردمى آرامند و نمى ستيزند و آشتى جويند و فتنه اى
بر نمى انگيزند. به كار آنان بنگر و رسيدگى كن ؛ چه در آنجا باشند كه خود به سر مى برى و يا در شهرهاى ديگر مركز كار گزاريت .
25- جلوگيرى از اجحاف و احتكار
واعلم - مع ذلك - انّ فى كثر منهم صيقا فاحشا، و شحّا قبيحا، واحتكارا للمنافع ، وتحكما فى البياعات ، و ذلك باب مضرّه للعامّه ، و عيب على الولاه . فامنع من الاحتكار، فانّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وصلم منع منه . وليكن البيع بيعا سمحا: بموازين عدل ، واسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع . فمن قارف حكرة بعد نهيك ايّاه فنكّل به ، و عاقبه فى غير اسرف .
با اين همه بدان كه در ميان بازرگانان بسيارند كسانى كه سختى و تنگدستى زننده در معامله دارند و به بخلى زشت گرفتار و در پى احتكار براى سود جويى بيشترند و زورگويى در خريد و فروش دارند. (كالا را به هر قيمت و بهايى كه خواهند مى فروشند) و اين سودجويى و گرانفروشى ، زيانى است براى همگان و عيب است بر واليان و كارگزاران .
پس منع نما از احتكار. زيرا كه رسول خدا(ص ) از آن منع فرمود. بايد خريد و فروش آسان صورت گيرد (بدون تحكم و تحميل قيمت زياد) و با ميزان عدل و با نرخهايى كه نه به زيان فروشنده باشد و نه خريدار. آن كه پس از منع تو دست به احتكار زند، او را كيفر و عبرت ديگران گردان و در كيفر او اسراف و زياده روى منما.
26- رسيدگى به طبقه ضعيف
ثمّ اللّه اللّه فى الطّبقة السّفلى من الّذين لا حيلة لهم ، من المساكين و المحتاجين و اهل البؤ سى والزّمنى ، فانّ فى هذه الطّبقة قانعا و معترا، واحفظ للّه مااستحفظك من حقّه فيهم ، واجعل لهم قسما من بيت مالك ، وقسما غلاّت صوافى الاسلام فى كلّ بلد، فانّ للاقصى منهم مثل الّذى ، و كلّ قد استرعيت حقّه ؛ فلا يشغلنّك عنهم بطر، فانّك لا تعذر بتضييعك التّافه لاحكامك الكثير المهمّ. فلا تشخص همّك عنهم ، ولا تصعّر خدّك . لهم . و تفقّد امور من لايصل اليك منهم ممّن تقتحمه العيون ، و تحقره الرّجال ؛ ففرّغ لاولئك ثقتك من اهل الخشية و التّواضع ، فليرفع اليك امورهم ، ثم اعمل فيهم بالاعذار الى اللّه يوم تلقاه ، فانّ هؤ لاء من بين الرّعية احوج الى الانصافهرست غرر،صفحه من غيرهم ، و كلّ فاعذر الى اللّه فى تادية حقّه اليه .
خدا را!خدا را در طبقه پايين و فرودين از مردم ، آنان كه راه چاره ندارند از فقيران و نيازمندان و گرفتاران رنجور و ناتوان زمين گير. در اين طبقه مستمدانى هستند كه در خواست نمى كند و به خاطر خدا حقى را كه خدا به آنان اختصاص داده و نگهبانى آن را به عهده ات نهاده ، پارس دار. بخشى از بيت المال و بخشى از غله هاى زمينهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار كه براى دورترين آنان همان باشد كه براى نزديكترين آنان است (و همه در بيت المال به طور يكسان سهيمند) و رعايت حق هر يك از آنان را بر عهده تو نهاده اند.
مبادا فرو رفتن در نعمت (و خوشگذرانى و استفاده بى جهت از بيت المال ) تو را از پرداختن به آنان باز دارد.
همانا تو در ضايع گذاردن كار كوچك به خاطر كارهاى بزرگ و مهم معذور نخواهى بود. پس از رسيدگى به كارشان دريغ مدار(و از آنها غافل مشو)و روى خود را بر ايشان برافروخته مدار. به كارهاى كسانى كه به تو دسترسى ندارند بنگر و رسيدگى كن ؛ آنان كه در ديده ها خوارند و مردم ، خرد و كوچكشان مى شمارند. كسى را كه بدو اعتماد دارى براى تفقد حال آن جماعت بگمار؛ كسى از خداترسان و فروتنان باشد؛ تا در خواستهاى آنان را به تو برساند و با آنان چنان رفتار كن كه در روز ملاقات خدا(قيامت ) معذور باشى ؛ زيرا كه اين گروه از ميان مردمان به انصاف نيازمندترند از ديگران . در اداى حق همگان چنان بكوش كه عذرت در پيشگاه خداوند پذيرفته شود.
27- يتيمان و سالخوردگان
و تعهّد اهل اليتم و ذوى الرّقّة فى السّن ممّن لا حيلة له ، و لا ينصب للمسالة نفسه ، و ذلك على الولاة ثقيل ؛ و قد يخفّفه اللّه اللّه على اقوام طلبوا العباقبة فصبّروا انفسهم ، ووثقوا بصدق موعود اللّه لهم .
يتيمان را عهده دار باش و سالخودگان را كه چاره اى ندارند و دست سؤ ال (و در خواست )پش نمى آرند.اين كار بر واليان و كارگزاران سنگين و گرانبار است و حق تمامش هميشه دشوار است . و گاهى خداآن (حق ) را بر مردمى كه در پى عافيتند، سبك مى گرداند.
آنان خود را به شكيبايى وا مى دارند و به وعده راست خدا درباره خويش اطمينان دارند.
28- ارتباط مستقيم با مردم و احقاق حق
و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرّع لهم فيه شخصك ، و تجلس ‍ لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه اللّه الّذى خلقك ، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك ، حتّى يكلّمك متكلّهم غير متتعتع ، فانّى سمعت رسول اللّه - صلّى اللّه عليه و آله و سلّم - يقول فى غير موطن : ((لن تقدّس امّة لايؤ خذ للضّعيف فيه حقّه من القوى غير متتعتع )). ثمّ احتمل الخرق منهم و العىّ، و نحّ عنهم الضّيق والانف يسط اللّه عليك بذلك اءكناف رحمته ، و يوجب لك ثواب طاعته . و اعط ما اعطيت و امنع فى اجمال و اعذار!
بخشى از اوقات خود را خاص كسانى كن كه به تو نياز دارند و صاحب حاجتند. خود را براى كار آنان فارغ دار و در مجلسى عمومى بنشين و در آن مجلس در برابر خدايى كه تو را آفريده ، فروتن باش .سپاهيان و ياران نگهبانت و پاسبانانت را از آنان باز دار (و مراجعين دور نما) تا هر سخنگوى آنان با تو گفتگو كند؛ بى درماندگى لكنت در گفتار كه من از رسول خدا(ص ) بارها شنيدم كه مى فرمود:((هرگز امتى پاكيزه نگرددكه در آن امت ، حق ضعيف و ناتوان را بى ترسى در گفتار و نگرانى ،از توانا نستانند.)).آن گاه خشنونت و درشتى كردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خود همواره كن و تنگخويى و بى حوصلگى بر آنان و خود بزرگ بينى را از خود بران (و دور ساز)تا خدا بدين وسيله درهاى رحمت خود را به روى تو بگشايد و تو را پاداش فرمانبرى عطا فرماييد؛ و آنچه مى بخشى چنان ببخش كه بر تو (و آنان ) گوارا افتد و آنچه (از آنان ) باز مى دارى با مهربانى و پوزشخواهى همراه باشد.
29- رسيدگى به مشكلات و انجام به موقع كارها
ثم امور من امورك لا بدلك من مباشرتها: منها اجابة عمالك بما يعيا كتابك و منها اصدار حاجات الناس يوم ورودها عليك بما تحرج به صدور اعوانك و امض لكل يوم عمله فان لكل يوم ما فيه .
برخى از كارهاست كه تنها بر عهده توست و خود بايد آنها را انجام دهى .از آن جمله است : پاسخ دادن به كارگزارانت ، آن گاه كه كاتبانت درمانند(و در نامه نتوانند مطلب را برسانند) و ديگر بر آوردن نياز مردم در همان روزى كه به تو عرضه مى شود و (معاونان و) يارانت در انجام تقاضاى آنان گرانى كنند(و عذرى آرند) و كار هر روز را در همان روز به انجام رسان كه هر روز را كارى است مخصوص بدان .
30- تعيين زمانى خاص براى عبادت و اعتدال در انجام واجبات
واجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت ، و اجزل تلك الاقسام ، و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيه النية ، و سلمت منها الرعية
و ليكن فى خاصة ما تخلص به لله دينك : اقامة فرائضه التى هى له خاصة ، فاعط الله ، من بدنك فى ليلك و نهارك ووف ما تقربت به الى الله من ذلك كاملا غير مثلوم و لا منقوص ، بالغا من بدنك ما بلغ . و اذا قمت فى صلاتك للناس ، فلا تكونن منفرا و لا مضيعا، فان فى الناس من به العلة و له الحاجة و قد سالت رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - حين و جهنمى الى اليمن كيف اصلى بهم ؟ صل بهم كصلاة اضعفهم ، و كن بالمؤ منين رحيما)). براى آنچه ميان تو و خداست ، نيكوترين اوقات و بهترين ساعات را بگذار هر چند همه كارها (كه در هنگام اداى وظيفه انجام مى دهى ) براى خداست اگر نيت درست (و براى خدا) باشد و رعيت را از آن آسايش حاصل آيد.
بايد در جمله آنچه دينت را براى خدا، خالص مى كنى ،انجام واجباتى باشد كه خاص خداست . پس در بخشى از شب و روز تن خود را خاص ‍ (پرستش ) خدا گردان وآنچه را كه به خدا نزديكت كند،بدرستى به انجام رسان ،بى هيچ كاهش و نقصان . هر چند در اين راه بدنت بفرسايد.
چون با مردمان نماز مى گزارى ، چنان بپاى دار كه نه آنان را متنفر كرده و برمانى و نه نماز را ضايع گردانى ، چه در ميان مردم كسى باشد كه بيمار است و يا حاجتى دارد و گرفتار است و من از رسول خدا(ص ) آن گاه كه مرا به يمن فرستاد، پرسيدم با مردم چگونه نماز گزارم ؟فرمود: ((در حد توانايى ناتوانان نماز بگذار و بر مؤ منان رحمت آر.))
31- زيانهاى جدائى حاكم از مردم
و اما بعد، فلا تطولن احتجابك عن رعيتك ، فان احتجاب الولاه عن الرعيه شعبه من الضيق ، و قله علم بالامور ؛ و الاحتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فيصغر عندهم الكبير، و يعظم الصغيره ، و يقبح الحسن ، و يحسن القبيح ، و يشاب الحق بالباطل . و انما الوالى بشر لايعرف ما توارى عنه الناس به من الامور، و ليست على الحق سمات تفرف بها ضروت الصدق من الكذب ، و انما انت احد رجلين : اما امرؤ سخت نفسك بالبذل فى الحق ، ففيم احتجابك من واجب حق تعطيه ، او فعل كريم تسديه ! او مبتلى بالمنع ، فما اسرع كف الناس عن مسالتك اذا ايسوا من بذلك ! مع ان اكثر حاجات الناس اليك مما لا مؤ ونه فيه عليك ، من شكاه مظلمه ، او طلب انصاف فى معامله .
پس از اين همه ، مبادا خويش را از رعيتت فراوان پنهان كنى كه پنهان شدن واليان از رعيت ، نمونه اى است از تنگخويى (و مهربانى ) و كم اطلاعى در كارها. نهان شدن از رعيت ، واليان را از دانستن آنچه پوشيده (و نهان ) است باز مى دارد. پس كار بزرگ نزد آنان خرد و كوچك به شمار مى آيد و كار كوچك بزرگ مى نمايد. زيبا، زشت شود و زشت ، زيبا گردد و باطل به لباس حق در آيد.
همانا والى انسانى است (مانند ديگران ) كه آنچه را مردم از او پوشيده دارند، نداند. حق را نشانه اى نباشد تا بدان ، راست از دروغ شتاخته شود و به هر حال تو يكى از دو كس خواهى بود: يا مردى كه نفس او در اجراى حق سخاوتمند است ، پس چرا روبگردانى و خود را بپوشانى از حق واجبى كه عطا مى كنى و كار نيكى كه بر عهده گرفته اى ! يا به باز داشتن حق (و بخل ) گرفتارى ؛ در اين صورت مردمان به زودى خود را از درخواست از تو بازدارند. آن گاه كه از بخشش تو نااميد گردند! و اضافه بيشتر در خواستها و نيازمنديهاى مردم بر تو، هزينه و رنجى ندارد. چرا كه شكايت از ستمى است (و درخواست رسيدگى به آن ) و يا انصاف خواستن در معامله اى (كه لازم است از اجحاف جلوگيرى كنى ).
32- دادگرى و جلوگيرى از سوء نزديكان
ثم ان للوالى خاصه و يطانه ، فيهم استشار و تطاول ، و قله انصافهرست غرر،صفحه فى معامله ، فاحسم مادة ، اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال و لا تقطعن لا حد من خاشيتك و حامتك قطيعه ، و لا يطمعن منك فى اعتقاد عقده ، تضر بمن يليها من الناس ، فى شرب او عمل مشترك ، يحملون مؤ ونته على غيرهم ، فيكون مهنا ذلك لهم دونك ، و عيبه عليك فى الدنيا و للآخره .
و الزم الحق من لزمه من القريب و البعيد، و كن فى ذلك صابرا محتسبا، واقعا ذلك من قرابتك و خاصتك حيث وقع ، و ابتغ عاقبته بما يثقل عليك منه فان مغبه ذلك محمودة .
و ان ظنت الرعيه بك حيفا تاءصحر لهم بعذرك ، و عدل عنك ظنونهم باصحارك ، فان فى ذلك وياضه منك لنفسك ، ورفقا برعيتك ، و اعذارا تبلغ به جاجتك من تقويمهم على الحق .
والى و كارگزار را، نزديكان و همراهان و خويشاوندانى است كه در آنان روحيه انحصارطلبى (و به خود اختصاص دادن ) و گردن فرازى و تعدى (و دخالت بى مورد در كارها) و كمى انصاف در معامله وجود دارد. ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن از بن بر آر و به هيچ يك از اطرافيان و حاميانت زمينى را به بخشش (و به عنوان تيول ) وامگذار. و مبادا در تو طمع كنند با بستن پيمانى كه مجاور آنان را زيان رساند؛ در بهره اى كه از آب دارند يا كارى كه بايد با هم به انجام رسانند و در نتيجه رنج و هزينه آن را بر عهده ديگران نهند. پس (سود آن )بر آنان ، تنها گوارا گردد و عيب آن در دنيا و آخرت بر تو ماند.
حق را از آن هر كه باشد، بر عهده گير؛نزديك و آشنا باشد (ملازم حق ) يا دور و بيگانه و در اين راه شكيبا باش و اين شكيبايى را به حساب (خدا) بگذار، هر چند اين رفتار با خويشاوندان و اطرافيانت باشد و عاقبت آن را با همه دشوارى كه دارد بنگر. زيرا پايان آن پسنديده (و فرخنده ) است .
اگر رعيت به تو گمان ستم برد، عذر خود را آشكار با آنان در ميان گذار و با اين كار (و روشنگرى لازم ) از بدگمانى ،آنان را در آر و در اين رفتار نفس خود را (به حق و عدل ) رياضت داده و با رعيت مدارا كرده اى و با عذرى كه مى آورى بدانچه خواهى رسيد كه آوردن آنان به راه حق و صواب است .
33- صلح گرايى و عمل به معاهدات صلح
ولا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضى ، فان فى الصلح دعة لجنودك وراحة من همومك ، و امنا لبلادك ، و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه ، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم ، و اتهم فى ذلك حسن الظن . و ان عقدت بينك و بين عدوك عقدة ، او البستة منك ذمة فحط عهدك بالوفاء، وارع ذمتك بالامانة ، واجعل نفسك جنة دون ما اعطيت ، فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم ، و تشتت آرائهم ، من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوامن عواقب الغدر؛ فلا تغذرن بذمتك ، ولا تخيسن بعهدك ، ولا تختلن عدوك ، فانه لايجرى ء على اللّه جاهل الّا جاهل شقى . و قد جعل الله عهد0 و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته ، وستفيضون الى جواره ؛ فلا ادغال ولا مدالسة و لا خداع فيه ، ولا تعقد عقدا تجوز فيه العلل ، ولا تعولن على لحن قول بعد التاكيد والتوثقة . ولا يدعونك ضيق امر، لزمك فيه عهد الله ، الى طلب انفساخه بغير الحق ، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه وفضل عاقيه ، خير من غدر تخاف تبعته ، وان تحيط بك من الله فيه طلبة ، لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك .
صلحى را كه دشمن ، تو را بدان مى خواند و رضاى خدا در آن است رد مكن ؛ زيرا آشتى ، سپاهيان تو را آسايش رساند و تو را از اندوه برهاند و شهرهايت ايمن گردد. ليكن زنهار! زنهار! بپرهيز از دشمن خود پس از آشتى ، چه بسا دشمن نزديكى جويد تا غافلگير سازد. پس دورانديشى و احتياط را پيشه كن و خوش بينى را در اين مورد متهم نما (و به راه خوش گمانى مرو).
و اگر با دشمنت پيمانى بستى و در ذمه خود او را امان دادى ، به عهد خويش وفا كن و آنچه را بر عهده گرفته اى رعايت كن و نسبت به آنان امانت نگاه دار و خود را چون سپرى برابر پيمانت قرار ده ؛ زيرا مردم بر هيچ چيزى از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن (و احترام كردن به ) وفاى به عهد، سخت همداستان و يك صدا نباشند؛ با همه هواهاى گوناگونشان و اختلاف نظرهاى پراكنده شان . مشركان نيز جداى از مسلمانان وفاى به عهد را ميان خود لازم مى شمردند، چرا كه بد فرجامى و پايان ناگوار پيمان شكنى را دريافته اند. پس در آنچه به عهده گرفته اى خيانت مكن و پيمانى را كه بسته اى مشكن و دشمن را در پيمان خود، مفريب كه جز نادان بدبخت بر خدا دليرى نكند و خدا پيمان و زنهار خود را باعث امن و راحت قرار داده و با رحمت خود (رعايت ) آن را در ميان تمام بندگان نهاده است و آن را چون حريمى استوار ساخته ، تا در استوارى آن بيارمند و در جوارش زندگى نمايند.
در پيمان نه خيانتى توان كرد و نه فريبى داد و نه مكرى پيش آورد. پيمانى مبند كه (در آن صراحت وجود نداشته و) آن را تاءويل مى شود كرد. براى برهم زدن عهد، خلاف معنى لفظ را مجوى ، بعد از اينكه پيمانت استوار و بر قرار گرديده است .
مبادا سختى پيمانى كه عهد خدا بر گردنت نهاده ، تو را بر به هم زدن به ناحق آن پيمان وا دارد. زيرا شكيبايى تو در كار دشوارى كه گشايش در آن را اميدوارى و پايان نيكويش را انتظار مى كشى ، بهتر از مكرى است كه از كيفر آن مى ترسى و اينكه خدا تو را چنان باز خواست كند كه در دنيا و آخرت نتوانى در خواست بخشش كنى .
34- پرهيز از خونريزى
اياك والدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ء ادنى لنقمة ، ولا اعظم لتبعه ، ولا احرى بزوال نعمة ، وانقطاع مدة ، من سفك الدماء بغير حقها. والله سبحانه مبتدى ء بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه ؛ فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام ، فان ذلك مما يضعفه ويوهنه ، بل يزيله وينقله . ولا عذرلك عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لان فيه قود الدن .
و ان ابتليت بخطا وافرط عليك سوطك او سيفك او يدك بالعقوبة ؛ فان فى الوكزة فما فوقها مقتلة ، فلا تطمحن بك نخوة سلطانك عن ان تؤ دى الى اولياء المقتول حقهم .
بپرهيز از خونها و ريختن نارواى آن كه چيزى چون ريختن خون به ناحق آدمى را به كيفر نرساند و گناه را بزرگ ننمايد و نعمت را نبرد و رشته عمر را نگسلد. خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى - كه ميان بندگان كند- درباره خونهايى باشد كه از يكديگر ريخته اند. پس ‍ حكومت خود را با ريختن خون حرام و نامشروع ، استوار و نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن ، حكومت را به ناتوانى و سستى كشاند؛ بلكه دولت را از صاحب آن گرفته ، به ديگرى منتقل گرداند و به كشتن به ناحق و عمد، تو را نزد من و خدا عذرى نباشد؛ زيرا آن قصاص ‍ دارد.
اگر دچار خطا يا تند روى گشتى و تازيانه يا شمشير يا دستت ، از فرمان بيرون شد و به كسى آزار رساند (و به ناخواه كسى را كشتى )، همانا در مشت زدن و بالاتر از آن بيم كشتن است . مبادا نخوت و بزرگى دولت و قدرتت ، تو را وادارد كه خود را برتر دانى و خونبهاى كشته را به خاندانش ادا ننمايى .
35- دورى از خودپسندى
واياك والاعجاب بنفسك ، والثقة بما يعجبك منها، وحب الاطراء، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان فى نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين . بپرهيز از خودپسندى و تكيه بر آنچه باعث خودستانى است و دوست داشتن ستايش (و از چاپلوسى استقبال كردن ) را كه اينها همه ، از بهترين (و حساسترين ) فرصتهاى نفوذ شيطان است كه به وسيله آن كرده و عمل نيكوكاران را نابود سازد.
36- اجتناب از منت گذارى و وعده هاى بى مورد
واياك والمن على رعيتك باحسانك ، او التزيد فيما كان من فعلك ، او ان تعدهم فتبع موعدك بخلفك ، فان المن ييطل الاحسان ، والتزيد يذهب بنور الحق ، والخلف يوجب المقت عند الله والناس . قال الله تعالى : ((كبر مقتا عند الله ان تقولو ما لا تفعلون
بپرهيز كه با نيكى خود، بر رعيت منت گذارى ، يا آنچه را كرده اى بزرگ شمارى ، يا آنان را وعده اى دهى و بر خلاف آن عمل نمايى ؛ زيرا منت نهادن ارج نيكى را مى برد (و احسان را بى ارزش مى نمايد) و كار را بزرگ شمردن و زياده نگرى نور و روشنايى حق را خاموش گرداند و خلاف وعده ؛ خشم خدا و مردم را بر مى انگيزاند. خداى تعالى فرموده است : ((بزرگ دشمنى است نزد خدا كه بگوييد آنچه را عمل نمى كنيد.))
37- موقع شناسى و واقع نگرى
واياك والعجلة بالامور قبل اءوآنها، اءو التسقط فيها عند امكانها، او اللجاجة فيها اذا تنكرت ، او الوهن عنها اذا استوضحت . فضع كل امر موضعه ، واوقع كل امر موقعه .
بپرهيز از شتاب در كارهايى كه هنگام انجام آن نرسيده ، يا سستى در آن ، زمانى كه انجامش ممكن گرديده است ، يا لجاجت و ستيزگى در كارهايى كه راه راست در آن ناپايدار (و غير مشخص ) است ، ياسستى ورزيدن در انجام آن ، زمانى كه آشكار است . پس هر چيز را در جاى خود بگذار و هر كارى را به هنگام آن انجام ده .
38- اجتناب از سوء استفاده و خشم
و اياك و الاستئثار بما الناس فيه اءسوة و التغابى عما تعنى به مما قد وضح للعيون ، فانه ماءخوذ منك لغيرك . و عما قليل تنكشف عنك اءغطية الامور، وينتصف منك للمظلوم . املك حمية انفك ، وسورة حدك ، وسطوة يدك . وغرب لسانك ، و احترس من كل ذالك بكف البادرة ، و تاءخير السطوة ، حتى يسكن غضبك فتملك الاختيار: ولن تحكم ذلك من نفسك حتى تكثير همومك بذكر المعاد الى ربك .
بپرهيز از آن چيزى را به خود مخصوص گردانى كه بهره همه مردم در آن يكسان است و از تغافل در آنچه توجه بدان لازم و در ديدها نمايان است . زيرا آن را كه گرفته اى ،از تو براى ديگرى ،گرفته خواهد شد و بزودى پرده كارها از پيش ديده ات فرو افتد و داد از تو بستانند و به ستمديده رسانند.
به هنگام خشم و غصب خويشتندار باش و تندى و سركشى مكن و دست حمله و يورش پيش مدار و تيزى و شدت زبان نگهدار و از همه اينها خوددارى كن با ترك سخن ناسنجيده شتابزده و خودارى و تاءخير در تهاجم و يورش ، تا خشمت آرام شود و عنان اختيار به دستت آيد و چنين قدرتى بر خود نيابى ، جز آنكه فراوان به يادآورى كه در راه بازگشت به سوى پرودرگار هستى .
39- استفاده از تجربه ها و گفته ها
والواجب عليك ان تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومة عادلة ، اءو سنة فاضلة ، اءو اثر عن نبينا- صلى الله عليه وآله وسلم - اءو فريضة فى كتاب الله ، فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فيها، وتجتهد لنفسك فى اتباع ما عهدت اليك فى عهدى هذا، واستوثقت به من الحجة لنفسى عليك ، لكيلا تكون لك علة عند تسرع نفسك الى هواها.
بر تو واجب است (اى مالك ) كه يادآورى آنچه گذشته بر كسانى كه پيش ‍ از تو بوده اند از حكومت عدلى كه (بر پا) كرده اند وسنت نيكويى كه بنيان نهاده اند يا اثرى كه از پيامبر ما(ص ) بجاست ، يا واجبى كه در كتاب خداست . پس اقتدا كنى بدانچه ما بدان رفتار كرديم و بكوشى در پيروى آنچه در اين عهدنامه بر عهده تو نهادم و من در آن حجت خود را بر تو استوار داشتم تا تو را بهانه اى نباشد، هنگامى كه نفس تو در پى هواى خود مى شتابد.
40- استمداد از خدا براى سعادت و انجام مسؤ وليت
وانا اءسال الله بسعة رحمة ، وعظيم قدرته على اعطاء كل رغبة ، اءن يوفقنى و اياك لما فيه رضاه من الاقامة على العذر الواضح اليه والى خلقه ، مع حسن الثناء فى العباد، وجميل الاثر فى البلاد، و تمام النعمة ، وتضعيف الكرمة ، و ان يختم لى ولك بالسعادة و الشهادة ، انا اليه راجعون )). والسلام على رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - الطيبين الطاهرين ، وسلم تسليما كثيرا والسلام .
من از خدا مى خواهم - با رحمت فراگير و قدرت بزرگش بر انجام هرگونه درخواست - كه من و تو را توفيق دهد، در آنچه خشنودى او در آن است ؛از داشتن عذرى آشكار در پيشگاه او و آفريدگانش و گذاردن (و ياد كرد) نام نيكو، ميان بندگانش و آثار نيك در شهرها و تمامى نعمت فراوانى كرامت و اين كه كار من و تو را به سعادت به پايان رساند و شهادت نصيبمان گرداند كه ، آن را خواهانيم و درود و سلام بى پايان بر فرستاده و رسول خدا(ص ) و خاندان پاك و پاكيزه اش ‍ والسلام .(274)
اضافات عهدنامه در تحف العقول
1/2- در بخش تقوا و خودسازى جملاتى اضافه نقل شده است :
(وامره ان يكسر من نفسه عند الشهوات - فان النفس امارة بالسوء الا مارحم ) ربى ان ربى غفور رحيم . (275)
- وان يعتمد كتاب الله عند الشبهات - فان فيه تبيان كل شى ء و هدى ورحمة لقوم يؤ منون - و ان يتحرى رضى الله ، ولا يتعرض لسخطه ولا يصر على معصيته ، فانه لا ملجا من الله الا اليه .
و او را فرمان دهد كه از شهوت نفس خود بكاهد؛ زيرا به نفس به بدى وا مى دارد جز آن را كه پروردگارم رحم نمايد. براستى پروردگارم آمرزنده و مهربانسست . و (او را فرمان دهد) به اينكه در هنگام بروز شبه ها به قرآن اعتماد كند. زيرا در آن بيان هر چيزى است و هدايت و رحمت است براى مردمى كه ايمان آورند و اينكه به دنبال رضاى خدا باشد و پيرامون خشم وى نگردد و اصرار بر نافرمانيش ننمايد زيرا پناهى از خدا نيست جز به درگاه او.
2/3- در باب عمل صالح ،بر جلب نظر رعيت و رعايت وضع آنان تكيه مى كند:
(فليكن احب الذخائر اليك ذخيرة العمل الصالح )بالقصد فيما تجمع و ما ترعى به رعيتك .
پس بايد بهترين اندوخته ، نزد تو كارهاى نيك و شايسته اى باشد كه مقصود از آن فراهم آوردن رعيت و رعايت وضع آنهاست .
3/4- قبل از جمله لاتنصبن نفسك آمده است :
((و الله فوق من ولاك ) بما عرفك من كتابه و بصرك من سنن نبيه - صلى الله عليه و آله -.عليك بما كتبنا لك فى عهدنا هذا.))
خدا بالا دست والى بر تو است ، براى اينكه قرآن را به تو آموخته و تو را به سنت پيغمبرش بينا كرده است . بر تو باد عمل كردن به آنچه در اين فرمان برايت نوشته ايم .(276)
4/6- در عاقبت ظلم و نتيجه آن مى نويسد:
(و هو للضالمين بمرصاد) و من يكن كذلك فهو رهين هلاك فى الدنيا وللاخرة . (277)
خدا در كمين ستمكاران است و هر كه چنين باشد پايبند هلاك است در دنيا و آخرت .
5/7- درباره توجه ، به مردم مى فرمايد:
(فليكن لهم صغوك ) واعمد لاعم الامور منفعة و خيرها عاقبة و لا قوة الا بالله .
بايد تمام توجه تو به عموم مردم باشد و تكيه نما بر امورى كه منفعت آن عمومى تر و خوش سرانجام تر باشد. نيرويى نيست جز نشاءت گرفته از خدا.
6/8 - بين جمله كل وتر. و جمله و تغاب ،اين جمله در تحفالعقول آمده است :
((و اقبل العذر، وادرء الحدود بالشبهات .))
عذر را بپذير و در شبهه ها حدود را ترك و دفع كن .
7/9- درباره افرادى كه قبلا سمتهايى داشته اند و حضرت مالك اشتر را از همكارى باآنها نهى مى كند.
خصوصياتى در تحف العقول آمده كه در نهج البلاغه نيست از جمله تصريح دارد كه نبايد سيره وى اجحاف به مسلمانان و اهل كتاب باشد و از آنجا كه تقطيع آن باعث گسستگى مطلب مى شود، تمام آن را نقل كرده و آنچه در نهج البلاغه آمده مشخص مى كنيم ،گرچه در برخى كلمات آن اختلاف عبارتى وجود دارد:
اءيقن (ان شر وزرائك من كان للاشرار وزيرا و من شركهم فى للاثام ) و قام بامورهم فى عباد الله . (فلايكونن لك بطانة ) تشركهم فى امانتك كما شركوا فى سلطان غيرك فاردوهم و اوردوهم مصارع السوء ولايعجبنك شاهد مايحضرونك به ، (فانهم اعوان الاثمة و اخوان الظلمة ) وعباب كل طمع ودغل (وانت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل اءدبهم ونفاذهم ) ممن قد تصفح الامور فعرف مساويها بما جرى عليه منها، (فاولئك اخف عليك مؤ ونة و اءحسن لك معونة واحنى عليك عطفا واقل لغيرك الفا، لم يعاون ظالما على ظلمه ولا آثما على اثمه ) ولم يكن مع غيرك له سيرة اجحفت بالمسلمين و المعاهدين . (فاتخذ اولئك خاصة لخلوتك وملائك ثم ليكن آثرهم عندك اءقولهم بمر الحق ) واءحوطهم على الضعفاء بالانصاف (واءقلهم لك مناظرة فيما يكون منك مما كره الله لاوليائه واقعا ذلك من هواك حيث وقع ) فانهم يقفونك على الحق ويبصرونك ما يعود عليك نفعه (والصق باهل الورع والصدق ) وذوى العقول والاحساب (ثم رضهم على ان لايطروك ولا يبجحوك بباطل لم تفعله فان كثرة الاطراء تحدث الزهو وتدنى من الغرة ) والاقرار بذلك يوجب القت من الله . (278)
يقين بدان كه بدترين همكارى و وزيرانت كسى است كه وزير افراد بد بوده و در گناههاى آنها شركت داشته است و به كارهاى آنها در ميان بندگان خدا اقدام نموده است . مبادا آنان را از مخصوصان خود سازى و شريك امانت و مسؤ وليت خود نمايى ، آن گونه شريك حكومت جز تو، شدند و آنان را هلاك كردند و به پرتگاه بدى و زشتى كشاندند و از ظاهر سازى آنها نزدت فريفته و متعجب مشو؛ زيرا اينان ياران گنهكاران و برادران ستمكارانند و مركز هر طمع و دغلى . تو مى توانى جانشينان بهترى براى آنان به دست آورى كه ادب و نفوذ آنها را دارند. از كسانى كه كارها را خوب سنجيده و نيك و بد آنها را فهميده ، آنان خرج كمترى براى تو دارند و كمك بهتر و نيكوترى به تو مى كنند و تو را بيشتر دوست دارند و با ديگران الفت كمترى دارند. ستمكارى را در ستمش كمك نكرده اند و نه گنهكارى را در گناهش .با ديگرى سيره و روشى كه اجحاف به مسلمانان و معاهد باشد نداشته اند. پس اينان را مخصوص ‍ مجلس محرمانه و آشكارت قرار ده .
بايد مخصوص تر به تو از آنها كسى باشد كه به مر و حقيقت حق ، گوياتر بوده و محتاطتر در انصاف و عدالت نسبت به ضعفا و ناتوانان باشد. و با هر كمتر هم نظر و هماهنگ است . در كارهايى كه خدا براى دوستانش ‍ نخواسته ، و هواى نفس ، تو را بدان كشانده است . پس براستى اينان تو را به راه حق وادارند و به آنچه سودش به تو رسد بينا سازند. خود را ببه اهل ورع و پارسايى و صدق و خردمندان و مردم خانواده دار، متصل گردان و آنها را بربيت و عادت ده كه ستايشت نكنند و بيهوده به كارى كه نكرده اى ، خاطرت را شاد ننمايند؛ زيرا ستايش بسيار، خود پسندى آرد و به فريب و سركشى نزديك سازد و پذيرش آن موجب دشمنى خداوند گردد.

 

next page

fehrest page

back page