امام علي (ع) صداي عدالت انسانيت (جلد ۳)

جرج جرداق
مترجم: سيدهادي خسروشاهي

- ۶ -


امام عقيده خود و مردم را درباره روش عثمان، با اين گفتار كوتاه بيان كرده است: «... او خلافت را براي خود اختيار كرد و در آن استبداد بخرج داد و خودكامگي نمود... و همراه وي بني اميه نيز بپا خاستند و همدست او شدند و مال خدا (بيت المال مسلمانان) را همچون شتري كه گياههاي بهاري را مي خورد، خوردند و پايمال كردند»1 و در هر صورت، از نظر علي بن ابيطالب: «درباره نيكوكاران، با سخناني كه خداوند به زبان بندگانش جاري مي سازد، مي توان استدلال كرد» يعني نيكوكاران را از سخناني كه مردم درباره آنها مي گويند، مي توان شناخت و همچنين است وضعِ بدكاران... ـ و «دلهاي توده مردم، گنجينه وضعِ زمامداران است»!

امّا فرمانداران؛ وضع آنان در قبال فرمانداري، همان وضعي است كه خلفا بايد در قبال خلافت داشته باشند. علي بن ابيطالب فرمانداران را بخاطر تمايل شخصي و يا اراده و هوس فردي و يا به علّت پرورش آنان در محيط اشراف و آريستوكراتها، انتخاب نمي كند و همچنين به اين جهت آنان را برنمي گزيند كه دژي از افتخارات گذشته(!) و ثروت بيكران و يا حتّي سابقه در اسلام(!)، دور آنان را احاطه كرده است!. بلكه علي بن ابي طالب عليه السلام پس از آنكه وضع و موقعيت اجتماعي فرمانداران را بررسي مي كرد و مي ديد كه آنان براي خدمت به توده مردم، نه خودكامگي و فخرفروشي، ساخته شده اند، آنان را براي اين مقام منصوب مي كرد. و همچنين، وقتي در اين انتخاب اقدام مي نمود كه مي ديد آنان به كارها و كوششهاي توده مردم، چنان مي نگرند كه به يك امر مقدّس؛ رشوه نمي گيرند و به غارت و چپاول نمي پردازند و به فسق و تباهي آلوده نمي شوند و ستمگر و ياور ستمگران نيستند.

اگر ما بخواهيم اوامر و دستورات كلّي و اصولي امام علي عليه السلام را در مورد انتخاب فرمانداران و كارمندان، نقل كنيم، سخن به درازا خواهد كشيد، ولي مي توان همه آنها را در يك جمله خلاصه كرد و آن اينكه: كارمندان بايد علاوه بر داشتنِ لياقت و شايستگي، كاردان و مدير باشند. پس مديريت و شايستگي، تنهاراهي است كه بايد آنان، آن را بپيمايند، و از شرايط همين شايستگي است كه آنان «نگهبانان اموال مردم» باشند و هيچگونه سابقه اي در زمينه «همكاري با ستمگران» نداشته باشند. و روي همين اصل بود كه علي بن ابي طالب عليه السلام همه كارمندان دورانِ خلافت عثمان را از كار بركنار ساخت و بجاي آنان، افرادي را گماشت كه مي دانست مردماني دلسوز و مهربان هستند و داراي خصلت عدالت و امانت و راستي اند، بدون آنكه كوچكترين توجهي به محيط تولد(!) و سابقه خانوادگي و اشراف زادگي(!) داشته باشد.

روش و وضع امام درمورد فرمانداران و كارمندان، همان وضع و روشي است كه درباره قضات داشت. و ما به تفصيل از سبك و روش امام درباره انتخاب اين گروه از مأمورين، سخن گفتيم و سختگيري او را در راه و روشي كه بايد قضات بپيمايند گوشزد كرديم.

اكنون به سخني كه امام در مورد فرماندهي سپاه مي فرمايد گوش كنيد: «فرماندهي سپاه را به كسي واگذار كنيد كه به نظر شما، بيش از ديگران مطيع اوامر خداوند و پيامبر و امام بوده و نسبت به اجراي آن، دلسوزتر باشد. كسي كه پاكدامنتر و بردبارتر از سايرين است. سريعاً خشمگين نمي شود و اگر مقصر پوزش خواست مي پذيرد و آرامش مي يابد. نسبت به ناتوانان مهربان و بر زورگويان سختگير است. و سختي كار، او را خسته نمي كند و سست عنصري، وي را از كار باز نمي دارد...»

بدين ترتيب، امتيازات اشراف و بزرگان، بدست علي بن ابي طالب عليه السلام نابود شد و بر باد رفت و همه مردم در قانون وي، در قبال وظايف و مقامات بزرگ، يكسان و برابر اعلام شدند و با اعلام اين مساوات، ستاره «حكومت خانواده ها» خاموش شد، چرا كه وسيله پيشرفت و ترقّي، چنانچه مردم همه با هم در حقوق يكسان باشند، فقط لياقت و شايستگي خواهد بود نه چيز ديگر، و لياقت و شايستگي همان راه بلندپايه اي است كه اشراف و نجباي تاريخ! به سختي مي توانند بيش از چند قدم كوتاه، از آن بالا بروند، و اگر راه دراز و طولاني باشد، وضعِ آنان روشن است كه چگونه خواهد بود!.

امّا كار مساوات و برابري درباره وظايف و مقامات ديگر، بسيار سهل و آسان است!:هر كسي (بدون توجه به مقام و موقعيت) اگر نيكوكار باشد، پاداش نيك مي بيند و اگر بدكردار باشد، كيفر و نتيجه ناگوار در انتظارش خواهد بود. و البته نتيجه نهايي اين دوگونه افراد، يكسان نخواهد بود، چرا كه اگر كسي كار نيكي انجام دهد مورد تقدير قرار خواهد گرفت و آن كس كه به بدكاري آلوده شود، از كار بركنار خواهد شد: امام در عهدنامه خود به بعضي از فرماندارانش، مي فرمايد:

«هرگز در حكومت تو خادم و خائن يكسان نباشند، زيرا خادم و نيكوكاري كه در ازاي خدمت خود مزد و پاداش نبيند، دلسرد و بي قيد مي شود و خائن و بدكاري كه جزاي خيانت خود را به حدّ كمال نيابد و تقبيح نشود، كردار زشت خود را با جرأت بيشتري تكرار مي كند. بايد بر هر دو گروه چنان روا داشت كه براي خود شايسته ديده اند»!

و اكنون اين سخن صريح را بشنويد، كه درباره كسي مي فرمايد كه بايد به مقامي انتخاب شود و كاري بعهده او واگذار گردد: «آنان را نبايد از روي حسن ظنّ خود و اعتماد و اطمينان شخصي، برگزيني، چه بسا كساني كه به انواع مختلف تظاهر به حسن خدمت مي كنند و امر را بر والي مشتبه مي سازند، در حالي كه نه خيرخواه هستند و نه امين. بايد آنان را مورد آزمايش قرار دهي و سابقه خدمتشان را در نظر بگيري (خدمتي كه به واليان صالح پيش از تو انجام داده اند) سپس از ميان آنان، بايد كسي را انتخاب كني كه توده مردم به او حسن نظر دارند و او اثر نيكي از خود در ميان مردم به يادگار گذاشته است، كسي كه به امانت داري و درستي شناخته شده است...».

علي بن ابي طالب عليه السلام آشكارا فرمان مي دهد كه نبايد انتخاب مأمورين و كارمندان، تابع ميل شخصي حاكم و فرماندار و تنها منحصر به حسن ظن و اعتماد و ارزيابي فردي او باشد، چرا كه افرادي كه به دنبال مقام و پُستي هستند، ممكن است كه به ظاهرسازي دست زنند و مدّعي امانت داري و لياقت و مديريت شوند! پس بايد فرماندار درباره آنان تحقيق و بررسي كند و خدمتگزارترين و راستگوترين آنان را برگزيند.

و يگانه مقياس دراين باره، همان خشنودي و رضايت مردم از آنان است كه در سايه لياقت و شايستگي و راستي و كوشش و كار سودمند، در بين مردم ايجاد مي شود. ولي كساني كه هنوز گمان مي كنند نردبان ترقّي و پيشرفت، همان اصول كهنه و پوسيده قديمي، يعني موقعيت خانوادگي و محلّ تولد (حسب و نسب) است سخت در اشتباهند و امام با اين جمله كوتاه، تكليف آنان را يكسره مي كند كه: «... آنان از راه راست دور شده و عقب گرد نموده و بر افتخارات خاندانشان تكيه كرده اند...»! و آن حضرت به هر كارمند و مأموري مي فرمود: «اگر راستگو باشي به تو پاداش خواهيم داد و اگر دروغگو باشي، تو را به كيفر خواهيم رساند». و به همه مردم مي گفت: «اگر كارها را به اهلش ـ افراد شايسته ـ واگذار كنيد، آرامش خواهيد يافت». روي اين اصول، در اعلاميه حقوقِ بشر كه بواسطه انقلاب كبير فرانسه اعلام شد چنين مي خوانيم: «مردم، همه آزاد بدنيا مي آيند و بايد همچنان آزاد بمانند و از لحاظ حيثيت و حقوق، با هم يكسان و برابر باشند»... و همينطور است در قانون اساسي امام: بندگان خدا آزاد آفريده شده اند و از نظر حقوق و احترام انساني، مساوي هستند...

جامعه انساني

* انساني كه در جامعه انساني امام علي عليه السلام زندگي مي كند، فردي است كه حقوق او تضمين شده و اموال او از بين نمي رود و هيچوقت مورد تجاوز و فشار قرار نمي گيرد و به حكومت و دولت خود اعتماد دارد و يقين دارد كه با همه هم ميهنان؛ يكسان و برابر است، چون قانون اين مساوات را لازم مي شمارد.

* انساني كه در جامعه انساني امام علي عليه السلام بسر مي برد، اطمينان دارد كه همه حقوق وي، خواه كوچك باشد يا بزرگ، كم باشد يا زياد، هميشه محفوظ خواهد بود، چون وظيفه حكومت است كه از حقوق او نگهباني و نگهداري كند و از نظر قانون اساسي امام: «حقّ هر كسي مراعات مي شود».

* ملّت، خيرخواه نخواهد بود، مگر آنكه دولتشان باري سنگين بر دوش آنان نباشد!»

علي عليه السلام

ماده دوم اعلاميه حقوق بشر مي گويد: «هدف نهايي از هر جامعه انساني، نگهداري و حفظ حقوق طبيعي انسان است، حقوقي كه هر چقدر زمان تغيير كند و روز و شب پشت سر هم بيايد و برود، هرگز پايمال نمي شود. و آن حقوق عبارت است از: آزادي، مالكيت، اطمينان خاطر (يا آرامش و امنيت) و مقاومت در برابر ظلم و فشار».

قبلاً دانستيم كه جامعه علي بن ابيطالب عليه السلام ، يك اجتماع قبيله اي نيست، زيرا جامعه قبيله اي از نظر وي، اجتماع ستمگر و غاصبي است كه فرزندان خود را تحت فشار قرار مي دهد و نرمش بكار نمي برد و در رويارويي با مسائل، با تعصب احمقانه، نه احساس انساني بلندپايه، برخورد مي كند و امتيازات طبقاتي بزرگان و متنفذان را، بدون مراعات حقوق و كوششهاي هم ميهنان، در نظر مي گيرد. انگيزه قبيله اي موجب افتخارات متكي به گمان و اوهام مي شود و از انسان مي خواهد كه بر برادر خود تكبّر و خودفروشي كند و بر پدر خود برتري جويد، و دليل او بر اين كارها، گمراهي و ناداني و يا هواپرستي است. و علاوه بر همه اينها، جامعه قبيله اي خواستار آشوب و بلوا است و آشوب و بلوا، باعث ويراني سرزمينها و نابودي مردم و نااميدي دلها و تاريكي و سياهي روي زمين است!

همچنين ديديم كه جامعه امام علي عليه السلام ، يك جامعه نژادي نيست كه عرب را بخاطر نسب و محلّ تولد و خاك؛ بر غير عرب ترجيح دهد. پس جامعه نژادي از نظر وي، همان جامعه قبيله اي غاصب و ستمگر در چهار چوب وسيعتري (ازنقطه نظر كثرت افراد) است و همانطور كه علي بن ابي طالب عليه السلام ، قرشي را بر تميمي، اسدي يا عبسي ترجيح نمي داد و مضري را برتر از ربعي نمي شمرد، همينطور هم هيچگونه برتري براي عرب، در قبال رومي يا ايراني، بخاطر نژاد و نسب قائل نمي شد. پس هر انساني در نظر امام عليه السلام ، همان انسان است و جز با علم و عمل، هيچگونه فرق و برتري بين او و برادرش وجود ندارد. و بدين ترتيب علم و عمل، دانش و كردار، دو اساس برتري بين مردم خواهد بود، چرا كه: «كم ارزشترين مردم، كم دانشترين و دورترين آنها از مرحله عمل است» چه، گرانقدرترين مردم كسي است كه «امروز او بهتر از ديروزش و فردايش بهتر از امروزش باشد». و به دليل آنكه مردم با يكديگر يكسان و برابرند و بر آنهاست كه پيوند مهر و دوستي در بين خود ايجاد كنند و «ريسمان دوستي و همدمي را محكم كنند و در پناه و سايه آن با خوشي و راحتي زندگي كنند»، چون «دوستي و همدمي، نعمتي بي نظير و بالاتر از هرگونه قيمت، و مهمتر از هر مهمي است» و چون هر يك از انگيزه هاي قبيله اي يا تعصّبهاي نژادي، موجب جدايي و تفكيك جامعه مي شود، علي بن ابي طالب عليه السلام مي خواهد كه جامعه به شكل «انساني» درآيد و در سايه نعمتِ دوستي بسر ببرد و در خير و نيكي تعاون و همكاري داشته باشد.

تعصّب بيجا، در هر صورت يك خودپسندي شيطاني و مرحله نهايي پستي و زشتي آن است!. و جز شيطان كسي سنگ بناي تعصّب را كار نگذاشته و آن را مركز فعاليت خود قرار نداده است. چرا كه تعصّب، هواداران خود را به دور خودپرستي، تكبّر، كينه، دشمني، غصب، انحصارطلبي، استثمار، احتكار و خودخواهيهاي پوچ و احمقانه جمع مي كند!

امام در خطبه معروف «قاصعه» مي فرمايد: «... خودخواهي و كبر به او (ابليس) روي آورد و او به آفرينش خود، بر آدم فخر و مباهات كرد و بر اصل خويش، تعصّب ورزيد و به همين جهت، پيشواي متعصّبين و پيشرو گردنكشان بشمار آمد كه بنيانِ عصبيّت را پي ريزي كرد.»

و آنگاه امام مردم را مورد خطاب قرار داده است و مي فرمايد: «... شعله هاي تعصّب و خشم، و كينه هاي زمان جاهليت را كه در دلهاي شما پنهان است، خاموش سازيد و اين خودپسندي و تكبر را از خود دور كنيد و مانند متكبّر گردنكش بر فرزند مادرش، نباشيد كه بدون هيچگونه فزوني و برتري، جز آنكه تعصّب و كبر ناشي از رشك به او روي آورده بود، بر وي تكبّر كرد... و از آنچه موجب بوجود آمدن كبر و سربلندي بيجا مي شود، به خدا پناه ببريد چنان كه از حوادث و پيشامدهاي سخت در روزگار، به او پناه مي بريد... و بترسيد از شكنجه ها و سختيهايي كه بر اثر زشتكاري ها و بدكرداريها به ملّتهاي پيش از شما رسيد. پيشامدهاي آنان را در نيكي و بدي، بياد آوريد و بر حذر باشيد كه چون آنان نشويد!».

در اينجا، مجدداً گفتاري از امام عليه السلام را نقل مي كنيم، كه پيش از اين هم آن را ذكر كرده ايم. اين گفتار، با صراحت كامل به: وحدت نژاد بشري و يگانگي كوششهاي مشترك بين همه مردم، و سپس به وحدت وظايف و حقوق بين افراد جامعه، دلالت دارد، و البته با در نظر داشتن اين وحدت در ميان فرزندان يك جامعه، بي شك آن جامعه؛ يك جامعه انساني خالص و بي نظير در انسانيت خواهد بود كه هيچگونه انگيزه قبيله اي و تعصّب نژادي، در آن راه نخواهد داشت. امام عليه السلام در جاي ديگري فرموده است: «... خداوند براي برخي از مردم، بر بعضي ديگر حقوقي قرار داده و آن حقوق را در حالات گوناگون، برابر و يكسان گردانيده و بخشي از آنها را در برابر بخش ديگر، واجب فرموده است و بعضي از آن حقوق، جز در قبال بعضي ديگر، تحقق و وقوع نمي يابد!»

و بدين ترتيب جامعه علوي، يك جامعه انساني محض خواهد بود، و البته اين يك امر اختياري نبوده و وضعِ جامعه ضرورت آن را ايجاب خواهد كرد، چرا كه وظايف مردم در قبال هم، همچون حلقه هاي زنجير، بهم پيوسته و تحكيم يافته است. و همينطور است حقوقشان كه يكنواخت خواهد بود و برخي از آن، جز در قبال بعضي ديگر، عملي نخواهد شد.

پس همانطور كه در قانون اساسي علي بن ابي طالب عليه السلام ، جامعه يك جامعه انساني است نه عربي، در اصل دوّم اعلاميه حقوق بشر هم يك جامعه انساني است نه فرانسوي!...هدف نهايي از اين «جامعه انساني» در اعلاميه حقوق بشر فرانسه همان «حفظ و نگهباني حقوق طبيعي انسان» است...امام عليه السلام هدف نهايي، درجامعه را اين چنين مطرح مي فرمايد: «:هرگز سزاوار نيست كه زمامدار و فرماندار، بر ناموس و خون مردم و احكام و پيشوايي مسلمانان، نظر داشته باشد تا در غارت اموال آنان بكوشد. و جاهل و نادان هم نبايد باشدكه با ناداني خود، مردم را گمراه سازد. و نبايد ستمگر باشد تا با ظلم و جور خود آنان را بيچاره و پريشان نمايد؛ و از تغيير روزگار نبايد بترسد و گروهي را بر گروه ديگري ترجيح دهد (از عدّه اي دستگيري كند و عدّه اي را خوار و زبون سازد) و براي آنكه حقوق مردم از بين نرود و حكم و داوري واقعي، تحقّق يابد نبايد در اين كار خطير رشوه قبول كند...»

در اين نص، به اندازه اي صراحت وجود دارد كه هيچگونه نيازي به تفسير و توضيح و حاشيه نيست. زيرا با اين نص، بخوبي تكليف و وظيفه زمامداري را كه در رأس حكومت قرار گرفته است، شناختيم و دانستيم كه در قبال جامعه چگونه بايد رفتار كند؟، چنانكه هدف نهايي اين جامعه را نيز بدست آورديم.

پس انساني كه در جامعه انساني امام علي عليه السلام بسر مي برد، موجودي است كه حقوق او از هر جهت محفوظ و مصون است. اموال او از آنِ خود اوست و در كمال امنيت و آرامش خواهد بود و بهيچوجه تحت فشار و تجاوز قرار نخواهد گرفت.

انساني كه در جامعه انساني امام زندگي مي كند، يقين دارد كه حكومت و دولت وي، بر او ستم روا نمي دارد و بدينوسيله او را بيچاره نمي سازد و از جامعه جدا نمي كند... و همچنين اطمينان دارد كه او با همه هم ميهنان مساوي و برابر است، زيرا اين تساوي را قانون براي او تضمين كرده و در پناه قانون، گروهي بيشتر از دسته اي ديگر، بهره مند نخواهد شد و انساني بيشتر از انسان ديگر، مورد حمايت قرار نخواهد گرفت؛ او همچنين اطمينان دارد كه همه حقوق وي، كوچك باشد يا بزرگ، كم باشد يا زياد، هرگز پايمال و يا نصيب ديگري نخواهد شد؛ چرا كه وظيفه حكومت و دولت، آن است كه از حقوق وي نگهباني كند، نه آنكه آن را ضايع كند و از بين ببرد! و حقّ همه مردم، در قانون اساسي امام كه مي گويد: « حقوق همه مردم رعايت شده است»، بي شك بايد مراعات شود. اين حقوق در قانون اساسي امام علي عليه السلام و در اعلاميه حقوق بشر فرانسه، عبارتند از: آزادي، تملك، مالكيت، آرامش خاطر، يا امنيت، و ايستادگي در برابر ظلم و ستم...

در مورد حقّ آزادي، به تفصيل سخن گفتيم: و درباره حقِّ مالكيت بايد بطور اجمال بگوييم كه: علي بن ابي طالب عليه السلام در زمينه حقّ مالكيت نصي دارد كه در آن، اين حق را به رسميت مي شناسد و پايه هاي آن را تحكيم مي بخشد و مي فرمايد:

«هرگز به مال كسي تعدّي نكنيد». و البته مال، كنايه از ملك و چيزي است كه در تملك كسي باشد. ولي بي شك در مكتب امام، مراد از آن، مالي است كه با كوشش و زحمت در اختيار كسي قرار مي گيرد، نه مالي كه از راه احتكار و استثمار و يا از غصب كردن ثمره كوشش ديگران بدست مي آيد. و اگر كسي مال ديگري را ببرد، بايد بداند كه صاحب آن در تلاش براي بدست آوردن حقّ خود خواهد بود و در قبالِ غصب كردن اموال ديگران، ساكت نخواهد ماند. و در همين زمينه است كه امام مي فرمايد: «انسان بر مرگ فرزند شكيبا مي شود ولي بر ربوده شدن مال و دارايي، آرام نمي گيرد»! و ربوده شدن مال، همان غارت اموال و غصب كردن دارايي و ملك ديگران است.

امام در جاي ديگر مي فرمايد: «چيزهاي مردم را كم مدهيد» و «كسي بايد مورد سرزنش واقع شود كه بيش از حقّ خود مي گيرد» و«دارايي، از آنِ مردم است». و همه اينها به صراحت دلالت دارند كه مردم چيزهايي دارند كه مالك آنها هستند و دولت بايد از اين چيزها، يا از اين حقوق نگهباني كند. و نبايد حقِّ كسي را كمتر بدهد. و شايد علي بن ابي طالب عليه السلام از چهارچوب زمان و مكان خود، گامي فراتر نهاد كه حقِّ مالكيت افراد را به رسميت شناخت و تثبيت كرد، و سپس به موازات آن، مصلحت توده و جامعه را هم در ملّي كردن بعضي از منابع ثروت، در نظر گرفت... و اگر مصلحت جامعه ايجاب مي كرد، هر ثروتي را كه لازم بود، ملّي اعلام مي كرد و سود آن را به همه مردم برمي گردانيد و البته اين همگام با قانون كلّي امام، در فهم چگونگي آزادي است كه به هر فردي اجازه مي دهد در چهارچوب آزادي توده و مصالح جامعه،از آزادي خود بهره مند شوند.

در مورد حقّ امنيت، بايد خاطرنشان ساخت كه امام علي عليه السلام آن را در طليعه همه حقوق قرار مي دهد. اين حق در واقع با تمام حقوق ديگر پيوند و ارتباط دارد و حقوق ديگر منوط و وابسته به آن است. و اگر امام از جنگ و آشوب، نهي و جلوگيري مي كند، براي آن است كه: « صلح: آرامشي براي سرزمينها است». و اگر اين حق (آرامش و امنيت) مورد هرگونه تجاوز و عمل ناپسندي واقع شود، بي شك زشت و قابل تقبيح است. و: «كسي كه با توسل به شر وبدي پيروز شود در واقع مغلوب شده است». امام براي جامعه انساني خود كه حقوق همگاني را حفظ مي كند، هدفي بالاتر و زيباتر از اين نمي داند كه امنيت و آرامش در سراسر آن حكمفرما باشد و مردم به يكديگر اعتماد پيدا كنند و هرگونه برتري و تفوق طلبي يك فرد بر فرد ديگر، از بين برود، و به همين جهت است كه مي بينيم امام ، تجاوز و تعدّي را به حيوانات وحشي و درنده نسبت مي دهد، چنانكه شكم بارگي و آز وطمع را هم به چهارپايان منسوب مي سازد و مي فرمايد: «هدف حيوانات وحشي و درنده، تجاوز و تعدّي است و همّت چهارپايان، محدود به شكمشان است!». ولي آرمان و هدف انسان غير از اينها است؛ انسان در مكتب و قانون امام، بايد آنچنان باشد كه: «كسي از بدي و آشوب وي نهراسد و همسايه اش از دست او در امان باشد».

علي بن ابي طالب عليه السلام در هيچ دستور و هيچ قانوني، سرانجام بالاتر و بزرگتر از «آرامش و امنيت مردم روي زمين» چيزي را نمي شناسد، پس تمايل به آرامش و كوشش براي امنيت، در نظر و بينش امام، يك وظيفه اخلاقي است كه انسان را از حيوان وحشي و درنده، متمايز مي سازد.

امنيت در نظر امام، همان هدف والايي است كه هر دستور صحيح و هر قانون درستي، در پايان خود به آن مي رسد. و همچنين امنيت، وظيفه اي است كه بايد زمامدار و دولت از آن نگهباني كنند. و در قانون و روش امام، پس از رعايت كامل حقوق همگاني، با حفظ امنيت و رفع و برطرف ساختن تجاوز و تعدّي، كار مردم اصلاح مي پذيرد و مردم به دولت خود اعتماد مي كنند.

البته مفهوم امنيت، در نزد امام همان مفهومي نيست كه در نزد بسياري از فلاسفه و زمامداران و قانونگذاران قرون پيشين وجود داشت، چرا كه مفهوم امنيت در نزد بسياري از آنان، چيزي جز اين نبود كه از دستورات زمامدار و پادشاه كوركورانه اطاعت شود و اوامر وي، بدون چون وچرايي به مرحله عمل درآيد و اگر چه در جامعه، ستم تجاوزكاران طغيان كند و گردنكشان به قلدري و زورگويي بپردازند و حقوقِ مردم را پايمال سازند، مردم با وضع موجود سازگار باشند و بر آن تسليم شوند!... بلكه امنيت در نزد امام علي عليه السلام آن است كه مردم از حكومت خود راضي باشند و به سبب حفظ حقوق و رفاه حالِ عمومي و بسط عدالت و مراعات حقّ مساوات از ادامه حكومت، خوشنود شوند. و فقط در اينصورت است كه امنيت در بين مردم حكمفرما مي شود و دوستي و مهر آنان، نسبت به دولت و حكومت آشكار مي گردد.

امام در دستور خود مي فرمايد: «بهترين هديه براي خوشحالي فرمانداران، برقراري و بسط عدالت در كشور و آشكار شدن دوستي ملّت است. و بدون شك دوستي و مهر آنان وقتي ظاهر مي شود كه كينه اي در دل نداشته باشند. و نيكخواهي آنان آنگاه روشن مي شود كه دولتشان را باري سنگين بر دوش خود ببينند»!

در فصل «جنگ و صلح» اين كتاب ديديم كه دعوت به صلح و آرامش و ابراز انزجار و نفرت از جنگ، دو قاعده و ركن اساسي از اركان و پايه هايي است كه علي بن ابي طالب عليه السلام جامعه خود را بر روي آنها استوار مي سازد. سودها و فوايد صلح به اندازه اي زياد است كه هيچ چيزي، جز مضار و زشتيهاي جنگ، با آنها برابري نتواند كرد. و علاوه بر اينها، صلح، چنانكه امام مي گويد، نعمتي است كه خداوند آن را بر توده ها لازم شمرده و وسيله اي براي آرامش خاطر مردم در قبال ترسها و وحشتها قرار داده است. و در واقع صلح، حقّي است از حقوقِ توده ها كه اگر آن را در معرض خطر ديدند محقّند كه آن را طلب كنند و نگذارند كه از بين برود. امام مي فرمايد: «خداوند صلح را براي جلوگيري از ترسها و هراسها لازم شمرده است».

بنابراين، در جامعه امام، يكي از حقوقِ مردم آن است كه در امنيت و آرامش زندگي كنند. و يكي از وظايف دولت هم آن است كه به هر وسيله اي كه ممكن است، اين حق را رعايت و نگهباني كند. و در هر صورت، علي بن ابي طالب عليه السلام ، صاحب و گوينده اين اصل اساسي است كه: «از آزار هر كس كه در امان باشي، بر برادري با او بكوش»!. و همچنين، علي بن ابي طالب عليه السلام نخستين كسي است كه دولت و حكومت را به مثابه پدر و مادر مهربان، فرض كرده و به فرماندار خود در مصر چنين نوشته است: «سپس كار آنان را چنان مورد بررسي قرار ده كه پدر و مادر، فرزند خود را مورد دلجويي و تفقد قرار مي دهند». و اين يك هدف عالي و بي نظير است كه براي دولت به منظور فراهم آوردن امنيت و آرامش، بعنوان يك وظيفه در قبال مردم كه « فرزندان» او هستند، مرحله اي بالاتر تصور نمي شود.

و به عقيده من، امام بدينوسيله مي خواهد مقام اين « فرزندان» را در گروه خانواده واحد بشري نشان دهد. چنانكه «مسكين دارمي» هم در مورد اعتماد مردم به وي و اطمينان وي از مردم، شعر جالبي را سروده است كه آكنده از احساس و روح آرامش، بزرگواري، محبت و انسان دوستي است: «آتش من و آتش همسايه يكي است. در آنجا پيش از من، ديگ بار مي شود! هيچ همسايه اي كه در كنار من بوده، اگر چه در خانه اش هم مستور نبوده، كوچكترين آزاري از من نديده است!». امّا حق: مبارزه با ظلم و ايستادگي در برابر ستم و جور كه اعلاميه انقلاب كبير آن را رسماً اعلام مي دارد، موضوعي است كه نهج البلاغه امام را آكنده كرده است و ما در جاي جاي آن، سخن از اين حق را مي يابيم. و شايد كمتر خطبه يا سفارش نامه و يا عهدنامه اي از امام باشد كه از توجه به اين حق، خالي بوده و يا مردم را در آن، به آن آگاه نساخته باشد.

امتياز علي بن ابي طالب عليه السلام بر همه انديشمندان قرون پيشين، در اين زمينه، آن است كه او دفع ظلم و برچيدن بساط ستم را موضوعي مربوط به اراده زمامدار و قانونگذار قرار نداده كه هر وقت دلش بخواهد ظلم كند و يا عدالت را اجرا نمايد!، بلكه امام، اين را حقّي از حقوق توده مردم قرار داده، تا كسي را كه در راه رفع ظلم و ستم مي كوشد، بر روي كار بياورند و كسي را كه ستم مي كند و بر مردم فشار مي آورد و زور مي گويد، از كار بركنار سازند.

اوامري را كه امام در مورد حقِّ انسان در مبارزه با ظلم و ايستادگي در برابر ستم و فشار، صادر كرده در چنان شكل و قالبي است كه گويي با روح و سبك و روش انديشمندانِ انقلاب كبير، آميخته است!، امام پيش از هر چيزي، به پيروان خود دستور مي دهد كه: «دشمن ستمكار، و يار و ياور ستمديده باشيد» و «دستِ ستمكار نادان را كوتاه سازيد».

سپس امام، ايستادگي در برابر ظلم و ستم را مورد مقايسه با نرمش و همزيستي، قرار مي دهد و مي بيند كه نرمش و همزيستي در هر حال بهتر است!، مگرآنكه ستمكار و ظالمي بر ستمديده و مظلومي سختگيري كند كه در اينصورت، نرمش و خوشرفتاري هرگز سودي نخواهد بخشيد و در اينجاست كه مي فرمايد: «نرمش و مدارا كن هنگامي كه رفق و مدارا شايسته تر باشد، ولي اگر چاره اي جز شدّت و سختگيري نباشد بر آن تصميم بگير».

مقاومت با شمشير در برابر ستمگر و ظالم، حقّ مشروع و قانوني مردم است، و به همين علّت است كه علي بن ابي طالب عليه السلام ، زمامدار را از ارتكاب ظلم و ستم برحذر مي دارد و خاطرنشان مي سازد كه اگر زمامداري ستمگر و خودكامه و مستبد باشد، مردم حق دارند كه با او بجنگند.

امام به نماينده حكومت مي فرمايد: «عدل و داد را بكار ببر و از فشار و ظلم بپرهيز، زيرا كه اختناق و فشار موجب آوارگي مي شود و زورگويي و ستم، كار را به شمشير مي كشاند»1. مراد از فشار و اختناق، سختگيري بيجا و مراد از زورگويي، همان ظلم و ستم است. و هدف نهايي امام از اين گفتار، (چنانكه آشكار است) تحريك ستمديدگان بر نبرد و مبارزه به منظور نجات خودشان است. و در همين زمينه است گفتاري كه آن را خطاب به افرادي كه مورد ستم و تعدّي واقع شده و همچنان ساكت مانده اند، بيان داشته و فرموده است: «آيا به خشم و غضب نمي آييد كه ببينيد ستمكاران نادان و بي خرد، بر شما حكومت كنند و شما را به بيچارگي بكشانند و شما به بدبختي و خواري تن در دهيد و بهره شما، زيان و خسران باشد؟!». امام همين حق را در گفتارهاي ديگري نيز بيان مي دارد: «هر خوني را (كه بناحق ريخته شود) خونخواه و هر حقّي را هواخواهي است.» و از آنجمله اين سخن گرانقدر است كه بطور آشكار مردم را به دفعِ ظلم و ستم، از هر نقطه اي كه پيش آيد، دعوت مي كند: «سنگ را از هر ناحيه اي كه به سوي شما آمد، به همان نقطه برگردانيد!».

برگردانيدن سنگ به هر نقطه اي كه از آنجا آمده است، كنايه از ايستادگي در برابر تجاوز و دشمني، با هر وسيله اي است كه آن را دفع مي كند و متجاوز و دشمن را از تكرار عمل خود باز مي دارد. و البته اين در صورتي است كه رفتار خود و نرمش عمل، سودي نبخشيده باشد.

و باز در همين زمينه امام مي فرمايد: «وفاداري به نيرنگبازان و حيله گران، در نزد خداوند، خيانت بشمار مي رود»، و «اگر حقّ كسي را ادا كنيد كه او وظيفه خود را ادا نمي كند، در واقع برايش بندگي كرده ايد». در اين سخن، ايمان عميق به مساوات و برابري بين مردم در هر مرحله و زمينه اي، به چشم مي خورد. و همچنين ايمان ريشه دار به لزوم تعاون و همكاري نيك و ثمربخش كه موجب تكافل اجتماعي و حفظِ حقوق مردم از طرف يكديگر است، ديده مي شود. و كسي كه ثمره كوشش شما را مي برد و بر شما ستم مي كند، و شما باز حقّ او را ادا مي كنيد، در واقع او را در منزله معبود قرار داده ايد و صفت همانندي با خود را از او سلب كرده ايد؛ زيرا شما نيز در عهده او حقّي داشتيد كه او آن را انجام نداده است و آنچه را امام از شما مي خواهد، آن است كه: شما حقّ آن فرد را مراعات كنيد و او هم حقّ شما را ادا كند، ولي چنانچه بر شما ظلم كند، بايد حتمااو را تقبيح كنيد و در صورت لزوم بر ضدّاو بجنگيد، اگر چنين رفتار نكنيد، خواري و زبوني را براي خود برگزيده ايد. علي بن ابي طالب عليه السلام معتقد است كه اگر ستمديدگان در گوشه وكنار جهان هم پراكنده شده باشند، حق دارند كه با ستمگران به نبرد برخيزند. و با توجه به همين نكته و براي بيدار ساختن روح دفاع و مبارزه جويي در ستمديدگان، ملتي را كه مورد ستم قرار گرفته و خوار و زبون شده است، مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد: «ستمكاران، مقام و منزلت شما را پايين آوردند و بر آن چيره شدند و زمام كارهايتان را بدست گرفتند... ولي به خدا سوگند!، اگر آنان تك تك شما را در زير هر اختري پراكنده سازند، سرانجام خداوند شما را براي روز انتقام و سرنگوني آنان، گردهم آورد». يعني شما بزودي براي سركوبي ستمكاران دور هم گرد مي آييد، و هرگز آنان قدرت پراكنده ساختن شما را ندارند و اگر هر يك از شما را همچون ستارگانِ پراكنده در آسمان، در گوشه اي انداخته و از هم جدا كرده باشند، بالاخره، شما متحد مي شويد و براي مبارزه با آنان بپا مي خيزيد.

و از عبارات ديگر امام، كه نشان دهنده اين اعتقاد و ايمان است، اين سخن است كه مي فرمايد: «اگر خداوند به ظالم و ستمگر مهلت دهد، هرگز انتقام از وي، و بازپس گرفتن حق را فراموش نمي كند».

شخصيت كامل و يگانه امام، كه باعث شده است گفتار و كردار وي از اصول ثابت، ريشه دار و تزلزل ناپذيري سرچشمه گيرد، هميشه مي كوشد كه اذهان مردم را متوجه حقّ مقدس و طبيعي خود، در مقاومت بر ضدّ ظلم و ستم و برطرف ساختن آن، از هرطرفي كه باشد، كند، حتّي در آن اوقاتي كه شرايطي ويژه، به دسته اي از تشكيلات رسمي دولتي اجازه مي دهد كه مدّتي حقوق همگاني را مراعات نكند!

از همين نمونه ها است اينكه: بعضي از قوانين ويژه مربوط به تشكيلات ارتشي، در بسياري از كشورها، به سربازان و افراد ارتش اجازه مي دهد كه در موقع جنگ و يا در مواقع تفتيش دهكده ها و تعقيب بزهكاران و يا عبور از كشتزارها و مزارع و انتقال از محلّي به محلّ ديگر، طبق دلخواه خود رفتار كنند و هيچكس از ظلمها و تباهيهاي آنان باز خواست نخواهد كرد و يا آنكه اگر بهانه و عذرهاي واقعي و بي اساس را در پاسخ هر پرسشي بتراشد، پذيرفته خواهد شد!

ولي علي بن ابي طالب عليه السلام كه براي مردم امنيت و آرامش مي خواهد و اصرار داردكه در جامعه، ستمگر و ستمديده، وجود نداشته باشد، در توجيه ظلم فردي از افراد، به فرد ديگر، به دليل و بهانه اعتنانمي كند و بهيچوجه راضي نمي شود كه تجاوز را تجويز كند و يا آن را تقبيح نكند.

و به همين علّت به ارتش و سربازان دستور مي دهد كه در موقعِ جنگ و يا عبور از محلّي و يا در موارد توقف در مكاني، به احدي تعدّي نكنند و ستم روا ندارند، و به همه افراد سپاه توصيه مي كند كه بخوبي و براي هميشه بدانند كه مردم همه انسان هستندو حقوقي متساوي با سربازان و ارتشيان دارند.

و از طرف ديگر، امام به همه مردم توصيه مي كند كه در قبال ستمي كه از ناحيه سپاهيان بر آنها وارد شود، سكوت اختيار نكنند و نخوابند!! و به هر وسيله و به هر مناسبتي، در برابر تجاوز سربازان مقاومت كنند، زيرا در مكتب امام، احترام و كرامت انسان اجازه نمي دهد كه مورد تهمت و يا تجاوز قرار گيرد. و حقّ انسان در اينكه آزادانه كار كرده و ثمره كار و كوشش خود را، خود ببيند و كسي نتواند آن را از گلوي او بيرون بكشد، حّق مقدّسي است كه هيچ سپاهيِ مسلّح و يا فرد نيرومندي، در هر مقام و هر موقعيتي كه باشد، نبايد آن را به بازي بگيرد. و به همين جهت در مكتب امام، مردم دعوت شده اند كه سنگ را از هر ناحيه اي كه به طرفشان آمد، برگردانند و اگر سربازان مسلّح، كوچكترين تجاوزي بر آنان روا داشتند، با تمام قوا در برابر آنان مقاومت كنند.

به جان خودم سوگند!! كه اين آخرين مرحله اي است كه در احترام به زندگي و واداشتن مردم در گام نهادن در راه احترام متقابل، مي توان تصور كرد.

علي بن ابي طالب عليه السلام ، نامه زير را به فرمانداران خود، در شهرهايي فرستاد كه قرار بود سربازان و سپاهيان، از سرزمين آنان عبور كنند. امام از فرمانداران خود خواست كه متن نامه را براي توده مردم قرائت كنند، تا همه مردم از حقوقِ خود و چگونگي آن، آگاه شوند.

از بنده خدا، علي، پيشواي مسلمانان، به همه كساني كه لشگر از سرزمين آنها مي گذرد: اما بعد! من لشگري را روانه كرده ام كه به خواست خداوند از سرزمين شما عبور خواهد كرد، من به آنان سفارش كرده ام كه به وظيفه خود عمل كنند و كوچكترين آزار و آسيبي به كسي نرسانند. من از هم اكنون نزد شما و اهل ذمه، درباره زيان رساندن (احتمالي) لشگر، خود را تبرئه مي كنم و بيزاري خود را از آن اعلام مي دارم. مگر آنكه گرسنگي بيچاره كننده اي، راهي براي سير شدن كسي باقي نگذاشته باشد!

شما مردم! هر كدام از آنان را كه بر شما ظلم كرد، در برابر ستم و ظلمش، كيفر دهيد؛ ولي افراد بي خردتان را از تعرض به ايشان بازداريد و دستشان را كوتاه سازيد؛ و من پشت سر سپاه هستم، مرا از ستمهايي كه از ايشان به شما رسيده و يا از سختيهايي كه بر شما روا داشته اند و شما نتوانسته ايد آن را جز به ياري خدا و مراجعه به من، دفع كنيد، آگاه سازيد تا من به ياري و خواست خداوند، آن را اصلاح كنم و تغيير دهم.

شما مي بينيد كه علي بن ابي طالب عليه السلام چگونه به ارتش خود دستور مي دهد كه ظلم نكند و تجاوز ننمايد، و سپس مي بينيد كه چگونه مردم را از حقِّ قانوني خود آگاه مي سازد و به آنها نشان مي دهد كه بايد در برابر تجاوزِ سپاهيان، ايستادگي كنند و متجاوز را در هر مقامي كه باشد، به كيفر برسانند. ولي اگر بنا به دلايلي نتوانستند در برابر تجاوز سپاهيان مقاومت كنند، موضوع را براي رسيدگي به او (دستگاه عالي حكومت) گزارش دهند، تا او متجاوز را به كيفري كه لازم است برساند.

علي بن ابي طالب عليه السلام انديشه مقاومت در برابر ظلم را چنان در دل مردم جاي مي دهد و پايه هاي آن را محكم مي كند كه به تصور نمي آيد، زيرا كه او با روح عجز و زبوني و ترس از كشته شدن در راه دفع ظلم و مقاومت با ستم، بشدّت مي جنگد و مي فرمايد: «باقيماندگان از شمشير، در شما پايدارتر و در نسل و فرزند، بيشتر خواهند بود». يعني كساني كه براي مطالبه حقّ خود، در برابر ظلم و ستم مقاومت مي كنند و بيشترشان كشته مي شوند، نه تنها باقيماندگانشان شرافتمندترند و با افتخار فراوان و عزّت نفس، زندگي خواهند كرد و حقوقشان محفوظ خواهد ماند، بلكه در آينده نيز تعداد آنان بيشتر و زندگيشان پايدارتر خواهد بود. ولي سرشكستگان و زبونان، كساني كه مورد ستم واقع مي شوند و به آن تن در مي دهند و اعتراض نمي كنند، سرنوشتي جز فنا و نابودي نخواهند داشت. امام درباره وضعي كه بايد در قبال احقاق حقوق داشت مي فرمايد: «ما حقّي داريم كه اگر آن را به ما بدهند، خواهيم گرفت، وگرنه به پشت شترها سوار خواهيم شد (و به دنبال آن خواهيم رفت) اگر چه اين راه بسي دراز باشد». از اين بالاتر: علي بن ابي طالب عليه السلام گامي فراتر مي نهد و مقاومت در برابر ظلم و ستم را، نه فقط حق براي مردم مي داند، بلكه آن را يك وظيفه و واجب مي شمارد و اين آيه جاويدان را در اين زمينه مي فرمايد: «ستمكار و ياور وي و راضي بر آن، هر سه در آن شريك و سهيم هستند». پس ستمگر و ياور وي در ظلم و ستم، هر دو نادان و بي خرد هستند و كسي كه تن به ظلم مي دهد و به آن راضي مي شود، نيز چنين است! و از سخنان جالب امام در اين زمينه، اين گفتار است كه: «خداوند بيامرزد كسي را كه اگر ستمي ببيند با آن مبارزه مي كند و آن را از بين مي برد!».

پى‏نوشتها:‌


1. قسمت نخستين اين گفتار، از سخن امام علي عليه السلام در مورد قتل عثمان و قسمت دوم آن از خطبه شقشقيه اقتباس شده است. ـ مترجم.
2. امام علي عليه السلام هنگامي كه زيادبن ابيه را به استانداري فارس گماشت، گفتاري مفصل بيان داشت كه سخن فوق جملاتي از آن است...