امام علي (ع) صداي عدالت انسانيت (جلد ۳)

جرج جرداق
مترجم: سيدهادي خسروشاهي

- ۲ -


مقايسه اي بين اصول انقلابي امام علي عليه السلام و مبادي انقلاب فرانسه

اصول امام علي عليه السلام و اصول اعلاميه حقوق بشر

* حاكم به مثابه پدر، و توده مردم فرزندان او هستند. «علي» عليه السلام

* حكومت نسبت به ملت، به مثابه پدر است. «ساوونارولا»

* انسان آيينه انسان است، او را اميدوار مي سازد و نيازمنديهاي وي را رفع مي كند. «علي» عليه السلام

* افراد بشر را بايد چنان بنگريم كه گويي همه يكي هستند. «پاسكال»

* بهترين سرزمينها آنجا است كه تو را بپذيرد؛ و فقير و تنگدست در ميهن خود نيز غريب و بيگانه است. «علي» عليه السلام

* ميهن توأم با ظلم و ستم، ارزشي ندارد. «لابروير»

* محصول و دسترنج آنان براي دهانهاي ديگران نيست. «علي» عليه السلام

* مردم را از ناني محروم مي سازند كه تخم آن را خود كاشته اند. «يك اديب فرانسوي»

* توانگران از دادن آنچه كه در دست دارند دريغ ورزيدند و بر آن دل بستند. «علي» عليه السلام

* آيا مردم سودپرست و مال دوست، از صميم قلب ميهن خود را دوست مي دارند؟ «ولتر»

* دنيا، خانه راستي براي كسي است كه به آن راست بگويد. و آنچه كه براي شما حلال شده، بيشتر از آن چيزي است كه حرام شده است. «علي» عليه السلام

* زندگي در طبيعت خود، نيكي و نيكوكاري است. «روسو»

و علي بن ابيطالب عليه السلام راه و روش ثابت و محكمي دارد كه بر پايه چگونگي مفهوم و معني عقل و سپس بر اعتقاد به نيروي انديشه و عظمت علم و فرهنگ و انقلابي بودن زندگي استوار مي شود، او در اين موضوع مهمّ و حياتي، بطور شگفت آوري بر همه انديشمندان، پيشي و سبقت جسته است.

بسيار ضروري و سودمند بود كه ما اين ارزيابي كوتاه را1 درباره شناخت راه نهضت انسانيت و انسانها بعمل آوريم.

نهضتي كه حركت كند و بطيئي ولي قاطع خود، به سوي حمايت و پشتيباني از انسان در قبال ظلم و ستم و بردگي و بندگي، و به سوي آزادي انسان (كه امانت وجود و هستي را بردوش دارد) از هرگونه ترس و قيدي، آن راه را پيموده است. و همچنين لازم و مفيد بود كه آرا و افكار انديشمنداني را مورد بررسي قرار دهيم كه اين نهضت را رهبري كرده و هدفهاي آن را روشن ساخته و براي بارور ساختن آن، زندگي خود را در راه آن فدا كرده اند، و اگر ما از گروه خاصّي از اينگونه رهبران سخن گفتيم و بيشتر درباره متفكران فرانسوي، كه يا معاصر با انقلاب كبير فرانسه بودند و يا مدت كوتاهي جلوتر از آن مي زيستند، بحث كرديم، براي آن بود كه آنان بيشتر از ديگر متفكران، با روح انقلاب و رنگ و شكل آن و مبادي و اصولي كه از آن سرچشمه مي گرفت، پيوند داشتند.

تصور مي كنم در موقع مطالعه فصول گذشته، به اين نكته توجه كرديد كه بزرگان اين متفكران و انديشمندان، اعم از فرانسوي و غير فرانسوي، با چه پيوندهاي محكمي به علي بن ابيطالب عليه السلام مي پيوندند؟ شايد ميزان بسيار بسيار قليلي از اين اصول فكري را، كه در نزد اين گروه انديشمند پيدا شده، از نقطه نظر مفاد يا نص، در نزد علي بن ابيطالب عليه السلام پيدا نكنيد2؛ ولي در قسمت اعظم مطالب و در اصول اساسي بسيار زيادي، بين آنان و قهرمان يگانه انديشه عربي3، اشتراك كامل وجود دارد. اگر گفته هاي ساوونارولا (پيامبر عصر نهضت) را درباره شكل حكومت صالح ملّي، مفهوم زمامدار و توده، دانشمند و نادان، ستمگر و عدالت گستر، قانون و هدف نهايي آن، عمل و پاداش، ثروت و خيرات روي زمين و چگونگي توزيع آن و غيره بررسي كنيد4، چيزهايي را خواهيد ديد، كه يكايك آنها را در نزد علي بن ابيطالب عليه السلام نيز خواهيد يافت، و شايد منشأ اين تشابه و همانندي عجيب در افكار و انديشه ها در نزد اين دو مرد، همان اصالتي است كه در فكر و اخلاق دارند.

و همين اصالت باعث شده است كه علي بن ابيطالب عليه السلام ، درباره دوران تجاوز و ستمگريها بفرمايد: «... و اهل آن زمان چون گرگان و سلاطين و زمامدارانش درنده و وحشي و مردمان ميانه و ناتوانش، طعمه هاي (ستمكاران) و بينوايان و فقرايش همچون مردگان باشند. صدق و راستي ازبين رفته و كذب و دروغ شايع باشد...»5. و يا ساوونارولا درباره ستمگران و مردمان دوران خود مطالبي را بطور صريح و آشكار بيان كند كه ما شمه اي از آنها را در گذشته ذكر كرديم. و چنانكه اين اصالت، امام علي عليه السلام را واداشته كه وظيفه حكومت را چنين بيان كند كه: آن يك نوع پدري فداكارانه و توأم با دلسوزي است و صريحاً اعلام دارد كه: «زمامدار بمثابه پدر و مردم فرزندان او هستند». ساوونارولا را نيز وادار كرده است كه بگويد: «حكومت نسبت به مردم، بمثابه پدر است».

و همينطور، آنچه را كه امام علي عليه السلام درباره مسائل گوناگون پيوندهاي اجتماعي و عمومي صحيح ديده، ساوونارولا نيز آن را صحيح ديده است. و آن روش ثابت و استقامت عظيمي كه علي بن ابيطالب عليه السلام در برابر اشراف و بزرگان قوم داشت، پيامبر عصر نهضت نيز با آن خصلت شناخته شده است و اگر براي شما روشن شد كه بين اصول و مبادي ساوونارولا (كه زندگي را در اروپا دگرگون ساخت و تجديد كرد و ظهور او ضربه مهلكي بر هستي قرون وسطي بود) و مبادي امام علي عليه السلام ، چنين پيوندهاي محكمي وجود دارد و آنگاه به بررسي و ارزيابي اصول فكري بزرگي پرداختيد كه در نزد متفكراني موجود است كه زمينه انقلاب كبير فرانسه را آماده ساخته و سپس شعارهاي آن را طرح و اساس آن را پي ريزي كرده اند، پيوند و ارتباط محكمتري را خواهيد يافت كه بين اين انديشمندان و شخصيت بي نظير انديشه عربي و انسانيت عربي!، موجود است.

اگر به آنچه كه از گفته هاي پاسكال درباره انسانيت واحد نقل كرديم توجه كنيد، و يا به سخنان انديشمندان ديگر در زمينه وحدت نژاد بشري بنگريد و آنگاه به تعليمات امام علي عليه السلام نظر كنيد، خواهيد ديد كه تعاليم علي بن ابيطالب عليه السلام ، برپايه همين احساس مطلق نسبت به انسانيت واحد و وحدت نژاد بشري و لزوم همكاري و تعاون بين فرزندان انسان، پي ريزي شده است. و از نشانه ها و آيات امام علي عليه السلام در اين زمينه است:

«هر انساني در خلقت مانند تو است» و «انسان آينه انسان است».

همين فريادي را كه يكي از نويسندگان و ادباي فرانسه از ته دل برمي آورد و بوسيله آن، از شرايط و اوضاع ناگواري كه دهها نسل انساني در آن بسر برده اند، پرده بر مي دارد و درباره وضع فرزندان طبقات ملي و گروههاي اصيل جامعه مي گويد: «آنان رنج و زحمت شخم زني و بذر و آبياري و درو كردن را به انسانهاي ديگري تحميل مي كنند و سپس خود آنان را از همين ناني كه تخم آن را كاشته اند، محروم مي سازند» به رنگ ديگر و شكل مثبتي، در برخورد امام علي عليه السلام با جامعه اي خواهيد يافت كه امام مي خواهد به شكل يك جامعه انساني و دادگر درآيد و در آن، استثمار يا انسان محروم، وجود نداشته باشد...

امام علي عليه السلام درباره فرزندان آن جامعه سخن گرانقدري را مي فرمايد كه خود اين مطلب نشان دهنده اين است كه تا چه حدي از نظر ريشه و نتيجه، عميقتر و اساسيتر از گفته اديب فرانسوي است: «محصول و ثمره دسترنج آنان براي دهانهاي ديگران نيست»6. و اگر شما درباره معني كلمه «ميهن» تحقيق كنيد و بخواهيد كه مفهوم جديد آن را، كه در ادبيات عصر نهضت و ادبيات انقلاب كبير آمده است دريابيد، مي بينيد كه لابروير آن را در جمله كوتاهي بيان مي كند كه تأثير آن در آثار همه نويسندگان و ادباي دوره نهضت به چشم مي خورد: «ميهن توأم با ستم ، ارزشي ندارد».

و نظير همين مفهوم درباره وطن (كه در واقع اصلي از اصول تكوين ميهن بشمار مي آيد) از نظر علي بن ابيطالب عليه السلام دور نمانده كه فرموده است: «تنگدست و بينوا، در ميهن خود غريب و بيگانه است» و «ثروت و دارايي در غربت و جاي دور، وطن است و فقر و بينوايي در وطن، غربت و دوري از ميهن است» و «هيچ سرزميني براي تو بهتر از سرزمين ديگر نيست و بهترين سرزمينها جايي است كه تو را پذيرا باشند»، يعني بهترين سرزمينها، جايي است كه تو در آن راحت باشي و محروم و مظلوم واقع نشوي.

اگر شما در موضوع ميهن و مسائل آن بيشتر به جستجو بپردازيد و درباره كسي كه براي مسئله وطن اهميت و ارزش قائل است (به اين عنوان كه او جزوي از انسانيت واحد است) و كسي كه توجهي به امر ميهن ندارد دقت كنيد مي بينيد كه ولتر درباره ميهن دوستي گروههاي سرمايه دار و استثمارگر، كه ادعا دارند تنها آنها وطن را دوست مي دارند! و جهاد و كوشش در راه آن را فقط به خويشتن نسبت مي دهند، شك و ترديد دارد و او آنها را طبقه دور و منافق مي داند و مي گويد: «انسان از خود مي پرسد: آيا مردم سودپرست و مال دوست از صميم قلب ميهن خود را دوست مي دارند؟».

و همچنين مي بينيد كه ادبا و نويسندگان عصر ولتر، گام را فراتر نهاده اند و بطور كلّي افراد اين گروه را متهم مي سازند كه آنها نه از بشريت بويي برده اند و نه از حيوانات بشمار مي آيند، بلكه فقط شكلكهايي هستند كه در صورت ظاهر آدم شمرده مي شوند، ولي در واقع، تنها چيزي كه از عالم بشريت دارند مال و ثروت است.

امّا علي بن ابيطالب عليه السلام ؟... او در اين موضوع هم، بر ولتر و رفقايش سبقت گرفته است و مسائلي را مطرح مي سازد كه تجربه و آزمايشهاي قرون نشان داده است كه آنها حقيقتهاي انكارناپذيري هستند. امام علي عليه السلام بدون هيچگونه ترديد و دودلي مي فرمايد: «... و ثروتمندان و خوشگذرانهاي ملّتها، فقط به مال و نعمت دل بستند و گردنكشي كردند». در اين گفتار بدون كوچكترين ابهامي، تصريح شده كه سرمايه داران توجهي به مسائل ميهني و كارهاي توده مردم ندارند و تنها هدف آنان آن است كه مال و ثروتي بر دارايي خود بيفزايند، و فقط به چيزي علاقمند هستند كه به سود آنان باشد، بدون آنكه درباره وضع توده مردم هم انديشه اي كنند.

امام علي عليه السلام اين مطلب را هنگامي فرمود كه تجربه بر او نشان داده بود كه «مال و ثروت، اساس شهوتها است» و «سرمايه دار هرگز به آنچه كه دارد راضي نيست و دارايي وي، او را از چيزي كه در دست ندارد بي نياز نمي سازد» و «كسي كه مال و ثروتي اندوخت، خود رأي و خودپسند مي شود». و كسي كه خودخواه و خودپسند شد، ميهني ندارد كه آن را دوست بدارد و در جهان انسانيت، برادران همنوعي ندارد كه در سختيهاي روزگار، با آنها شريك و همدم باشد!. راستي چقدر زيبا و جالب است جمله اي كه امام در تصوير چگونگي وضع رواني سرمايه دار آورده و فرموده است: «توانگر به آنچه كه به چنگ آورده دل مي بندد و با آن، مردم را مي گزد». و كسي كه فقط به ثروت و دارايي خود دل ببندد، حق است كه ولتر در وطن دوستي او شك كند و رفيق وي، او را مورد آنچنان حمله اي قرار دهد كه چند سطر جلوتر خوانديم...

و همچنانكه ولتر، كارگر را مورد احترام و ستايش قرار مي دهد و آدمهاي بيكاره و خوشگذران چاپلوس را پست و حقير مي شمارد، علي بن ابيطالب عليه السلام هم مفهوم وجود انسان را در كاري كه انجام مي دهد، قرار داده است و دورويان و مردمان چاپلوس را پَست معرفي مي كند... امام علي عليه السلام ، دليل و برهان خود را در اين زمينه، بر روي اصول و پايه هايي استوار مي سازد، چنانكه ولتر هم پس از وي، اينچنين رفتار مي كند.

و همانطور كه رابله، مونتين، مونتسكيو، ولتر، روسو و ديگران، هرگونه تعصّب بيجايي را مورد حمله قرار داده اند، علي بن ابي طالب عليه السلام هم بيشتر از آنها، آن را به باد حمله و انتقاد مي گيرد، و شما در فصل «آزادي عقيده» از جلد اول اين كتاب، دليل قاطع و كوبنده اي را بر صحّت و درستي اين موضوع خواهيد يافت.

و آن مطلبي را كه ديدرو درباره معني آزادي، در دايرة المعارف آورده و گفته است كه:

«آزادي آن است كه شما حق داشته باشيد آنچه را كه قانون اجازه داده است، انجام دهيد».

علي بن ابيطالب عليه السلام پيش از او، آن را بيان داشته است، چنانكه در دو فصل: «آزادي و سرچشمه هاي آن» و «آزادي بين فرد و جامعه»، چگونگي آن را ديديم و بزودي در بخشهاي آينده نيز خواهيم ديد. و آنچه را كه ادبا و نويسندگان پيش از انقلاب كبير فرانسه درباره لزوم اطاعت زمامدار از قانوني كه ناشي از اراده ملت است گفته اند، علي بن ابيطالب عليه السلام پيش از آنها، آن را بيان داشته و آن را گوشزد كرده و بر آن اصرار ورزيده است. و از نظر امام علي عليه السلام ، از وظايف لازم زمامدار آن است كه بيشتر از همه مردم، در برابر قانون فروتن باشد و بر آن گردن نهد. و او در هنگامي كه خليفه مسلمانان بود اعلام داشت كه: مردم را از هيچ چيزي باز نداشته مگر آنكه خود جلوتر از آنان، از آن دوري جسته و هيچ چيزي را از مردم طلب نكرده مگر آنكه خود قبل از آنان، به آن اقدام كرده است.

حرارتي را كه ادبا و نويسندگان دوران پيش از انقلاب، براي كوشش در راه بدست آمدن حقوق همه مردم بكار مي بردند، ما آن را در هرگوشه و نمونه اي از ادبيات علي بن ابيطالب عليه السلام خواهيم يافت. و اين گفتارهاي جاودان: «بايد حقوق مردم را به خودشان بپردازيد» و «حقّ مردم را ضايع نسازيد» و «هر حقّي را هوادار و طالبي است» و دهها نظاير اينها، در واقع سيليها و شلاقهايي است كه علي بن ابيطالب عليه السلام ، آنها را متوجه «فلسفه» لزوم اختلافات طبقاتي مي سازد كه برپايه «پايمال كردن حقوق توده مردم» و از بين بردن و «كم كردن حقّ افراد» استوار است، و «ثمره و دسترنج آنان را براي ديگران» آماده مي كند (بنا به تعبيرهايي كه امام علي عليه السلام بيان داشته است.)

ادبا و نويسندگان عصر نهضت، گفتارها و روشهايي دارند كه در آنها ارزش مردم كوچه و بازار و افراد عادي را روشن مي سازند و معتقدند كه اين ارزش، ناشي از ارزش خود زندگي و يا به عبارت ديگر، ناشي از ارزش خود هستي و وجود اوست. و همچنانكه لابروير نپذيرفت كه رفقا و برادران وي، از غير مردم عادي (يعني فرزندان طبقات اصيل ملي) انتخاب شوند، علي بن ابيطالب عليه السلام هم حاضر نشد بپذيرد كه در بين مردم، افرادي هم وجود داشته باشند كه با حسب و مقام و جاه، بر افرادي عادي و توده مردم برتري و تفوق يابند، چنانكه در بحثهاي گذشته اين كتاب، به تفصيل چگونگي آن را ديديم. و همانطور كه مولر در فرانسه مي پرسد: چرا بايد يكي از افراد كوچه و بازار نتواند به مقام زمامداري و حكومت برسد؟ و چرا حكومت «حقِّ» فرزند «ملكه» قرار داده شده و «حقّ» مرد ديگري واقع نشده است كه بهتر مي تواند حكومت را اداره كند و به اصلاحات اساسي دست بزند؟، علي بن ابيطالب عليه السلام هم با تعجّب مي پرسد: «شگفتا! آيا خلافت و حكومت با رفاقت و خويشي هم مي شود؟». و سپس اين سخن بي نظير و عميق را كه چون ناشي از اراده زندگي و هستي است هميشه در جهان جاودان خواهد ماند، بيان مي كند كه: «ارزش هر انساني به كار نيكي است كه انجام مي دهد»، و سپس بر آن مي افزايد: «حسب و نسب، كسي را كه از نظر كار و كوشش عقب مانده، به جلو نمي راند» و «افتخار و مقام انسان به اندازه همّت و فداكاري اوست» و «كسي كه خود شخصيت نداشته باشد، شخصيت و مقام پدرانش سودي به او نمي رساند». و يكي از اشراف را مورد انتقاد قرار داده است و مي فرمايد: «او بيشتر از آنچه كه انجام مي دهد، براي خويشتن انتظار دارد»!

ادبا و كارگردانان قبل از انقلاب كبير دريافتند كه اگر مردم نيازمنديهاي مادي و معنوي خود را بدست آورند، اين حقّ خودشان است و نبايد منتّي در كار باشد، و درواقع هم انديشمنداني كه بتوانند پيش از دوران نهضت بر اروپا، اين اصل اساسي بنياد اجتماعي را درك كنند، بسيار كم بودند، ولي علي بن ابيطالب عليه السلام اين حقيقت را بخوبي دريافته و بنياد اجتماعي را براساس آن پي ريزي كرده بود.

از جمله شواهدي كه عقيده امام را در اين زمينه به ما نشان مي دهد اين سخن اوست كه: «در ياري كننده پست و بي مقدار، هيچ سودي نيست»، و معني اين سخن آن است كه: در اين امر هيچ سودي نيست كه تو كار كني و سپس آنچه را كه بدست مي آوري از راه «منّت و احسان» بحساب آيد. زيرا هر چه را كه از راه قانون كه بطور آشكار حقّ تو را به رسميت نشناسد، بدست آوري، در آن نوعي از خواري و پستي نهفته است. و باز از سخنان امام، كه: «عدل و دادگري، كارها و چيزها را بجاي خود مي نهد ولي جود و بخشش، آنها را از راه خود بيرون مي كند. دادگري نگهبان همگان است ولي بخشش نصيب ويژه اي (براي فرد خاصّي) است و از همين جا است كه عدالت و دادگري، برتر و گرانقدرتر است» و بنابراين، «بخشش حق» در مكتب امام علي عليه السلام مفهومي ندارد، بلكه از نظر امام، كار است و پاداش به مقدار كار كه بعنوان يك حق انساني، نه بخشش و احسان، پرداخت مي شود. و همين نكته مورد توجه ادباي پيش از انقلاب نيز قرار گرفت. كسي كه اين پايه هاي اساسي مشترك، بين امام و ادباي عصر نهضت را كه بطور مستقيم به بنياد جامعه نوين و بالا بردن مقام انسان و تثبيت حقوق طبيعي آن مربوط است، بطور عميقانه مورد ارزيابي قرار دهد، ناچار همه اين اصول را بايد به دو اصل اساسي برگرداند كه به نظر ما عبارتند از:

ايمان به نيكي زندگي

اعتقاد به نيروي عقل

ايمان به نيكي زندگي را پدر نخستين انقلاب، ژان ژاك روسو به بهترين وجهي نشان مي دهد و او اين ايمان را نه فقط در بين ادباي عصر نهضت عيان مي كند، بلكه در ميان ادبا و نويسندگان همه ادوار انسانيت ترسيم مي كند. و البته ما نيازي نداريم كه در اينجا به شرح و بررسي عقايد و افكار روسو بپردازيم. اين اساس فلسفه اوست كه مي گويد: انسان نيكخواه، نه بدكار، بدنيا مي آيد، و بنابراين، اين حقيقت در همه آثار او ذكر مي شود و اصولاً آثار او، بر اين پايه استوار شده و بوجود آمده است. و اگر شما بخواهيد اين ايمان به نيكي زندگي را در نزد علي بن ابيطالب عليه السلام نيز درك كنيد، بدون كوچكترين رنجي مي توانيد آن را بدست آوريد، چرا كه «ايمان» در فلسفه امام، اصلي اساسي است، چنانكه در فلسفه روسو نيز چنين است. و البته نبايد به افكار و نظريات عده اي جامد و خشك توجه كرد كه دوست دارند علي عليه السلام را طوري ترسيم كنند و به مردم جلوه دهند، كه گويا از مردم دوري مي جست و يا اينكه با زندگي قطع رابطه كرده بود. ما بزودي اشتباه اين پندارها را در يك بخش مستقل نشان خواهيم داد و با دلايل آشكار، سازندگان اين پندارها را رسوا خواهيم ساخت.

در اينجا فقط به نقل گفته هاي صريح وي در اين زمينه، اكتفا مي كنيم، و بطور خلاصه جملاتي از امام نقل مي كنيم، و در همين جملات كوتاه، آن دليلي را كه به دنبالش هستيم وجود دارد. امام مي فرمايد: «دنيا خانه راستي براي كسي است كه به آن راست بگويد» و «خداوند در مقابل كم، بيشتر مي دهد» و «خداوند شما را از اينكه به شما ستم روا دارد، پناه داده است» و «آنچه كه براي شما حلال شده، بيشتر از آن چيزهايي است كه حرام شده است» و «كسي كه با دست كوتاه (خود) ببخشد، با دست دراز (از جانب خدا)، بخشش و پاداش مي يابد» و باز مي فرمايد: «بار خدايا، به تو پناه مي برم كه در بي نيازيت، تهيدست و پريشان شوم» و اگر دنيا خانه راستي براي كسي است، كه به آن راست بگويد، چه زيبا است كه مردم آن را دوست بدارند، و در قبال آن صادق باشند چرا كه دنيا، مادر مردم، و مردم، فرزندان آن هستند.

امام علي عليه السلام مي فرمايد: «مردم فرزندان دنيا هستند و فردي را نبايد بخاطر دوست داشتنِ مادر خود، سرزنش كرد»!. و اگر دنيا خانه راستي باشد (كه چنين است) و زندگي سراسر نيكي باشد (كه آن نيز چنين است) پس بايد فرزندان آن در سايه اين راستي و نيكي، در خوشي بسر ببرند ولي به شرط آنكه به دنيا راست بگويند و در آن صادق باشند و در زندگي دروغ نگويند و در همين مورد است كه امام علي عليه السلام مي فرمايد: «و بدانيد كه هيچ چيزي جز زندگي، وجود ندارد كه انسان از آن سير نشده و ملول نگردد» و لابد در اين دوستي عميق كه مردم نسبت به زندگي نشان مي دهند، يك دليل ضمني وجود دارد كه: زندگي سراسر زيبايي و نيكي است!.

و در مورد اعتقاد به نيروي عقل و انديشه، بايد گفت كه اين امر هم در بين متفكران عصر نهضت در اروپا، سربازاني دارد كه بشمار نمي آيند. ولي بارزترين آنان كمونتين رابله، پاسكال، ديدرو، ولتر، بايل و ديگران هستند كه معتقدند عقل و خرد انساني، راهبر نخستين و آخرين به سوي حقيقت است. و اين هواداران عقل، با ويران ساختن پايه هاي هر بنيادي كه بر اساس عقل و خرد استوار نبود، بزرگترين خدمتها را به تمدن بشري انجام دادند. و شايد شما سخت بشگفتي درآييد اگر بدانيد اصولي كه اين گروه، افكار و مكاتب خود را (كه در شكل و رنگ، گوناگون بودند ولي در اصل و هدف نهايي متحد بودند) برپايه آن بنياد نهاده اند، همان اصول و پايه هاي روشني است كه بطور تثبيت شده اي در روش علي بن ابي طالب عليه السلام و مكتب او وجود دارد و گويا كه امام علي عليه السلام در روزگار آنان بسر مي برد و تحولات زمان و جوامع آنان را ديده و بسياري از تجربه ها و آزمايشهاي آنها را دريافته بود!.

امام علي عليه السلام با كمال اعتقاد به نيروي عقل و خرد مي فرمايد: «تو را بس كه راه نجات و خوشبختيت را از گمراهي و ضلالت به تو نشان دهد» و «عقل آينه پاك و صافي است». و جداً اين نكته شما را تكان خواهد داد وقتي كه ببينيد امام علي عليه السلام چگونه در آن زمان به ارزش نظر خرد و ديد عقل و پابرجايي ادراك عقلي، در قبال نيرنگ حواس، پي برده و مي فرمايد: «گاهي چشمها، انسان را فريب داده و به اشتباه مي اندازد، ولي عقل و خرد كسي را كه با آن مشورت كند، گول نمي زند» و «عقل و خرد ـ در هر حال ـ شمشير قاطعي است». و چون علم و دانش از مسائل و موضوعات عقل و خرد است و عقل و خرد داراي چنين ارزشي است، بسيار منطقي خواهد بود كه علي عليه السلام بفرمايد: «علم، راه بهانه و عذر بهانه جويان را مي بندد». اگر ما فرض كنيم كه كلمه «علم»، آن مفهومي را نداشت كه در عصر ما دارد، ولي بايد گفت كه بي شك مراد از آن، فرهنگ و معرفت است و فرهنگ و معرفت از نظر مفهوم و مدلول از «علم» وسيعتر و بيشتر است، چرا كه «علم»، امروز در مدلول ويژه اي بكار مي رود ولي فرهنگ، معني عام و شاملي دارد. امام علي عليه السلام علاوه براعتقاد ريشه دار خودنسبت به عقل و انديشه، اعتقاد راسخ خود نسبت به تجربه وآزمايش رانيز اعلام مي دارد واين اعتقاد،بيشتر ناشي از ايمان به اصالت عقل بوده واز آن سرچشمه گرفته است.ايشان در اين زمينه بياني داردكه كوشش نسلها واطلاعات ملتها و تجربه اشخاص يگانه و بي نظير را خلاصه كرده است: «بدبخت كسي است كه از عقل و تجربه، محروم بماند».

اكنون بايد ديد كه معني و مفهوم «عقل» در نزد امام علي عليه السلام چيست؟ مفهوم عقل در نزد امام، همان مفهومي است كه متفكران عصر نهضت آن را درك كرده اند و آن همان معنايي است كه امروز علم آن را در چهارچوب خود جاي مي دهد. از علي بن ابي طالب عليه السلام سؤال شد: عاقل را براي ما تعريف كن و او فرمود: «عاقل كسي است كه كارها را بموقع انجام دهد و هر چيزي را در جاي خود بكار ببرد» و سپس سؤال شد كه جاهل و نادان را نيز بر ما توصيف فرما؟ و امام پاسخ داد كه: (با همان جمله قبلي) «تعريف كردم!». امام علي عليه السلام معني عقل و خرد را آنچنان ترسيم و بيان مي كند كه يك رياضيدان و مهندس، شكلي از اشكال هندسي را ترسيم مي نمايد، تا اين قاعده، اصلي اساسي براي پايه هاي مسائل گوناگون شود. و امروز در تعريف علمي مفهوم عقل، چه چيزي مي توان يافت جز اينكه: عقل آن است كه چيزها را درست بكار ببرد و كارها را بطور صحيح انجام دهد.

ايمان عميق به زيبائي زندگي و قدرت و نيروي عقل همان چيزي است كه علي بن ابي طالب عليه السلام و همه شخصيتهاي بي نظير انسانيت در آن اشتراك دارند و در سايه الهام همين ايمان و در پرتو نور آن، همه اين مكتبهايي را بوجود آورده اند كه موضوعات گوناگوني را شامل مي شوند كه در جزئيات از همديگر جدا هستند و در اصول و اساس يكي مي شوند.

از اصول اين مكتبها، اطمينان و اعتماد سقراط و افلاطون و ارسطو از فلاسفه نخستين، به اجتماع و زندگي زيبا، مشترك است، و همچنين اعتماد «ساوونارولا» و «جيوردانو برونو»7 از متفكران قرون وسطي و اطمينان ادبا و رهبران انقلاب كبير در قرون جديد، به آن است . اما اعتماد علي بن ابي طالب عليه السلام به نيكي اجتماع و زيبايي تعاون و همكاري، به اندازه اي است كه به وصف نمي آيد. اين امام علي ابن ابيطالب عليه السلام است كه اين گفتار اساسي را در خوبي اجتماع و آثار آن در عزت و احترام و رفاه و آسايش نژاد بشري، بيان مي دارد: «عزت و گرانمايگي انسان با اجتماع و در زندگي مشترك است».

ايمان به نيكي زندگي و قدرت عقل و شايستگي حيات اجتماعي، آن عده از متفكران نخستين و آخرين را كه اصالت خود را حفظ كرده بودند، براي پيروي از مكتب انقلابي زندگي كه هميشه در حال تحول و تجدد است، راهبري كرد. انقلابي بودن زندگي، مزاياي زندگي را بوجود آورده و بزرگترين شاهد بر وجود امكانات وسيع زندگي است، همين امر هواداران اصالت زندگي را وادار مي سازد كه بر اساس اعتماد مطلق بر تحول قابل احترام، به كار و كوشش بپردازند و افكار را متوجه آن سازند و دليل و برهان را در جلوگيري از انحرافات هواداران دورانهاي كهن، كه گمان مي كنند مي توانند در قبال زندگي انقلابي و در حال تحول انقلابي ايستادگي كنند، بكار ببرند. و ايمان علي بن ابي طالب عليه السلام به انقلابي بودن زندگي و تحول و تكامل هميشگي آن، اصلي است كه وابسته به اصول وي در انديشه و مكتب و راه و روش او است. از جمله برهان امام در اين مورد، گفتار صريح و بي ابهام اوست كه مي فرمايد:

«فرزندان خود را با اخلاق خود تربيت نكنيد، زيرا كه آنان براي زماني غير از زمان شما، خلق شده اند»8 و «اگر علم پيدا كرديد، عمل كنيد و اگر يقين يافتيد اقدام نماييد» و «زيانكار كسي است كه دو روز وي يكسان باشد».

و بي شك، اين ايمان به انقلابي بودن زندگي و اين اعتماد به تحولات دائمي آن، انسان را بر لزوم آموزش و استفاده از آنچه كه عظمت زندگي در سينه فرزندان خود جاي داده، و بهره برداري از شايستگي بزرگ انسانيت براي پيشرفت، راهبري مي كند، و از همين اعتماد و اطمينان است كه امام علي عليه السلام مي فرمايد: «... تو نخستين بار كه آفريده شدي نادان بودي و سپس دانا شدي، و چه بسيار است چيزي كه تو به آن علم نداري و انديشه ات در آن سرگردان و بيناييت در آن گمراه است و سپس بر آن آگاه خواهي شد ... بايد به كسي كه تو را آفريده است اعتماد كني...»

هر كس كه در مضمون اين عبارت دقت كند، قاعده اي را از آن بدست مي آورد كه به انقلابي بودن زندگي (كه قدرت و نيروي انسانيت بر شناخت و معرفت، و بر پيشرفت دائمي در سايه اين معرفت، نشان دهنده آن است) تصريح دارد.

و در هر صورت آن قواعد و اصول اساسي اي را كه مكتبهاي انديشمندان (بويژه متفكران انقلاب كبير) در فلسفه اجتماع و در اصل: انقلابي بودن زندگي و شايستگي زندگان براي تحول و تكامل بر آنها استوار است، از نقطه نظر نص و مفاد، موضوع و عبارت در نزد يگانه بي نظير انديشه عربي9، علي بن ابي طالب عليه السلام خواهيد يافت. اين اصول و قواعد در آثار امام چنان به هم پيوسته و درهم آميخته است كه در نقشه هاي عمومي و يا جزئيات خصوصي هم از يكديگر تفكيك ناپذير است.

مقام علي بن ابي طالب عليه السلام در اين مورد، مانند بزرگان گذشته قرون و اعصار است كه در زندگي غور مي كردند تا نقشه هاي بزرگ و به هم آميخته آن را كشف كنند و آنگاه از روي صدق و صفا و با سادگي و حرارت، آنچه را كه كشف كرده اند، بيان كنند و از اينجاست كه آنچه را كه كشف كرده و اعلام داشته اند از دو قسمت تشكيل شده است: قسمتي كه شامل اصول بزرگ و كلّي مي شود و براي هر زمان و هر مكاني اعلام مي شود و براي هميشه هم باقي مي ماند، چنانكه قوانين ثابت علمي باقي مي مانند، و قسمت ديگري هم شامل شرح و بسط و جزئيات امور مي شود كه با تغيير و تبديل زمان و مكان، تغيير مي يابند، و شايد بزرگترين اين اصول كه مردان يگانه و نخستين عقل و انديشه آن را كشف كرده اند، چنانكه علي بن ابي طالب عليه السلام هم آن را كشف كرده است، همان انقلابي بودن زندگي و شايستگي زندگان براي تحول و تكامل باشد.

و اكنون بايد درباره اعلاميه حقوق بشر سخن بگوييم كه ناشي از كوشش همه انسانيت بوده و انقلاب كبير فرانسه مواد آن را اعلام داشته است... و سپس به بررسي آن اصول و مبادي حقوق بشري كه يگانه و فرزانه عرب از چهارده قرن پيش آنها را كشف كرده است بپردازيم.

نخستين چيزي كه بايد در اينجا توجه همه را به آن جلب كنيم اين است كه گذشت زمان مسئله اي است كه بايد در نظر گرفته شود، و روي همين اساس بايد به اصول عميق و ريشه داري كه از چهارچوب زمان و مكان مي گذرند و رنگ انساني همگاني به خود مي گيرند بنگريم.

و امّا آنچه كه مربوط به زمان و مكان مي شود، چيزي نيست كه در اين مقايسه ما، ارزش و مقام مهمي داشته باشد، چرا كه مقايسه ما در سطـح انساني و جهاني و همـگاني به عمل خواهد آمـد.

براي روشن شدن موضوع، بعنوان نمونه مثالي مي آوريم: آن كس كه امروز به شما مي گويد: «اگر بخواهيد به اين شهر مسافرت كنيد با اتومبيل برويد»، مانند همان كسي است كه هزار سال پيش به شما مي گفت: «اگر بخواهيد به اين دهكده مسافرت كنيد با شتر برويد...» آن «عامي» كه متعلق به جوهر اين طلب و خواست است «سواره» بودن است نه «پياده» رفتن ... و «خاص» مربوط به زمان و مكان هم همان «اتومبيل يا شتر» است!

پس اگر در مفهوم عام يا جوهر مسئله، اشتراكي در بين باشد، مقايسه و ارزيابي ما اشكالي نخواهد داشت و در هر صورت، توجه ما در اينجا فقط به روح و حقيقت نص و گفتار بوده و سپس به شرح و تفصيلي است كه مربوط به جوهر و ذات آن بوده و بعد به مطالبي است كه از آن جمله و عبارت، استفاده مي شود. و شما بزودي خواهيد ديد نصي را كه علي بن ابي طالب عليه السلام آن را در چهارچوب لفظ خاصي بكار نبرده(چنانكه ما امروز چنين مي پنداريم و مي فهميم!) حقيقتي است كه در يك سلسله تجربه هاي عملي زنده بدست آمده و به آن معني علمي داده، چنانكه در غالب اوقات، شكل و قالب لفظي علمي نيز به آن داده است!

پى‏نوشتها:‌


1. مقصود مؤلف از اين «ارزيابي كوتاه»، همه مطالبي بود كه قبلاً بعنوان جلد دوّم اين كتاب ـ «علي و انقلاب فرانسه» ارائه شده است.
2. ما معتقديم كه هيچ ماده و اصلي كه به نفع انسان باشد در اصول اسلامي كه امام علي عليه السلام بعد از محمّد صلي الله عليه و آله ، پيشواي مكتب آن است فروگذار نشده و همان اصول بسيار قليلي كه مؤلف محترم در نزد امام علي عليه السلام نيافته، بي شك اگر صحيح و منطقي باشد در اصول اسلامي وجود دارد.
3. با اينكه مؤلف، امام علي عليه السلام را انساني جهاني مي داند، معلوم نيست كه چرا در اينجا آن حضرت را به جهان عرب! و انديشه عربي منسوب مي سازد؟
4. درباره ساوونارولا كه به نظر مؤلف «پيامبر عصر نهضت» است، ما در جلد دوم مطالبي آورديم كه براي مزيد استفاده به آن مطالب مراجعه شود.
5. در دنباله همين خطبه شريفه (خطبه 107 در نهج البلاغه) امام مي فرمايد: «دوستي مردم، زباني و ظاهري و دشمني با همديگر در دلها جاي گيرد و فسق و تباهي باعث نسب!، و عفت و پاكدامني موجب شگفتي شود و اسلام همچون پوستين وارونه پوشيده شود: و لبس الاسلام لبس الفروالمقلوب».
6. امام علي عليه السلام در پاسخ «عبداللّه بن زمعه» كه از شيعيان وي بود و از او مال بيشتري مي خواست فرمود: «ان هذاالمال ليس لي ولالك و انما هو فيي ء للمسلمين، فان شركتهم كان لك مثل حظهم والافجناة ايديهم لاتكون لغيرافواههم» ـ اين مال نه از آن من و نه از آن تو است، بلكه مربوط به همه مسلمانان است و اگر تو در كارشان با آنها همراه بودي، همانند آنان سهم مي بردي وگرنه ثمره دسترنج آنان براي دهانهاي ديگران نيست.
7. جيوردانو برونو، فيلسوف ايتاليايي، متولد در شهر نولا، در سال 1548 ميلادي است. او در سال 1600 م وفات يافت. وي مدتي در پاريس تدريس مي كرد و با فلسفه اسكولاستيك و ارسطويي مبارزه كرد و در روم بعنوان «مرتد» سوزانده شد...
8. لاتفسروااولادكم علي اخلاقكم، فانهم مولودن لزمان غيرزمانكم.
9. لازم به توضيح نيست كه اين مطالب، طرز تفكّر يك نويسنده مسيحي درباره امام علي عليه السلام است وگرنه اعتقاد ما درباره امام علي عليه السلام ، برتر و بالاتر از آن است كه علي عليه السلام را به انديشه عربي!! نسبت دهيم و يا او را با ولتر و پاسكال و ساوونارولا و فلاسفه يونان در ترازوي مقايسه بگذاريم.