امام على، آفتاب اسلام متمدن

محمد حسين طهماسبي

- ۱۱ -


سپس به نويسندگان و منشيان مواظبت كن و بهترين آنها را متصدى امور خود گردان. نامه هاى محرمانه كه شامل خطمشى و نقشه هاى حكومت است به كسى واگذار كن كه داراى سيرتى عالى است و به واسطه ى پُست و مقام تكبر نكند و جرأت نداشته باشد در انظار عموم بر عليه تو ايستادگى كند. او نبايد در ارسال مكاتبات و ابلاغيه ها غفلت نمايد و از طرف تو پاسخ ها را در موضوع درآمدها و هزينه ها سريعاً ارسال دارد.

او نبايد از طرف تو با مملكت ديگرى مشغول عقد پيمانى گردد كه غرامت بردار باشد "در صورتى كه از عهده ى انجام پيمان برنيامدى مجبور به پرداخت غرامت نگردى" و همچنين او نبايستى در لغو قراردادى كه زيان آور است كوتاهى كند. او بايد ارزش شأن و مقام خودش را بشناسد زيرا نادان بودن به احوال شخصى خود بيشتر به علت بيخبرى از شأن و مقام ديگران است.

سپس تو بايد دقت كنى تا آنها را صرفاً از روى آگاهى و دانشى كه دارند انتخاب نمايى و يا با حُسن ظن خودت به آنها اعتماد كنى زيرا بعضى از مردم به دروغ خودشان را خيرخواه و قابل اطمينان وانمود مى كنند

اما تو بايستى آنها را محك بزنى "امتحان بكنى" كه چگونه با نيكان قبل از تو رفتار كرده اند.

تو جهت امور ادارى كسى را بايد معين كنى كه بين مردم خوشنام و مشهورترين شخص در اطمينان و اعتماد باشد. اين عمل نشان مى دهد كه تو فرمانبردار خدا و امام خود مى باشى.

در هر قسمت از كارهايت يك نفر مسؤول متدين قرار بده، چنان كسى كه كارهاى سنگين و زياد، او را از پا درنمى آورد و از هجوم كار، گيج و سرگردان نمى شود.

هر آينه تو تقصير و كوتاهى منشيان را ناديده بگيرى، تو در برابر آن از طرف خدا بازخواست خواهى شد.

اكنون من تو را درباره ى بازرگانان و صنعتگران سفارش مى كنم كه با مشورتهاى خردمندانه امور آنها را چاره سازى كنى "حاجت آنها را برآورى".

تعدادى از بازرگانان در شهرها ساكنند و بعضى خودشان را به زحمت انداخته تا كالاها و مواد مورد احتياج را از دور و نزديك، از بيابانها و كوهستانها، بر روى درياها و جنگلها از جاهايى كه كمتر كسى مى تواند يا جرأت مى كند كه به آنجاها برود فراهم مى نمايند.

بازرگانى و صنعت منابع درآمد كشور هستند و طبيعتاً مقدار ماليات كشور را زياد مى كنند.

آنها مردمى صلح دوست هستند و هيچ آشوب و مزاحمتى از آنها اميد نمى رود "سرنمى زند". بنابراين هيچ ترسى از طغيان و خيانت آنها وجود ندارد. شرايط و چگونگى كارهاى آنها را مواظبت و رسيدگى كن. از طرف ديگر به خاطر داشته باش تعدادى از آنها بسيار حريص و خسيس و پست هستند و براى اينكه سود بيشترى به دست آورند، اجناس مورد احتياج مردم را انبار مى كنند "احتكار مى كنند" و بعداً با قيمت بالاترى به فروش مى رسانند. اين عمل زيان آورترين كارها است نسبت به مردم و موجب بدنامى دولت نيز مى باشد.

از احتكار و انبار كردن كالا جلوگيرى كن زيرا پيغمبر خدا، كه سلام و درود خدا بر او و خانواده اش باد، آن را قدغن فرموده است.

فروش كالا با قيمت صحيح و قطعى و با وزن معين بايد روشن باشد به طورى كه نه فروشنده و نه خريدار متحمل ضرر نگردند، البته خطاكار را تنبيه كن اما نه سخت.

'خدا را در نظر گير درباره ى اين طبقات اجتماع مثل فقرا و تهيدستان، بيچاره ها و ضعفايى كه قانع و بى پول هستند و چاره سازى ندارند و آنها از قسمت و سهم خود از بيت المال سؤال نمى كنند و دنبال تكدّى و گدايى هم نمى روند. اين فقرا، عيال خدا و تو و ثروتمندان وكلاى ايشان هستيد خدا مال را به توانگران داد و آنها را به سرپرستى فقرا گماشت. براى خاطر خدا و عهد و پيمان خدا كه با باندگانش بسته است، مسؤوليت حفاظت و نگهدارى آنها به عهده ى توست. حقوق حقه ى آنها را محافظت نماى و يك قسمت از خزانه ى ملّى و سهمى هم از فراورده هاى مزارع كه براى اسلام گرفته مى شود، براى آنها به طور يكسان معين كن چه در دسترس تو باشند و يا دور از تو.

بنابراين سرگرمى و زندگى خوش و راحت تو نبايد باعث دورى تو از آنها بشود. هيچ عذرى در پيشگاه خدا به واسطه ى عدم رعايت حقوق آنها چه بزرگ يا كوچك پذيرفته نيست.

درباره ى امور مردمى كه فرصت ملاقات تو را ندارند و يا قادر نيستند به تو تقرّب جويند "به تو نزديك شوند" و گروهى كه مردم آنها را حقير مى شمارند دقيقاً رسيدگى كن.

مردى مورد اعتماد، كه خدا ترس و حليم و بردبار باشد متصدى آنها قرار بده كه درخواستها و حاجتهاى آنها را بررسى كرده و شرايط آنها را به تو گزارش دهد.

تو بايستى با حس مسؤوليت به خدا، با فقرا رفتار كنى به طورى كه هنگام ملاقات خدا در روز رستاخيز مورد عفو قرار گيرى. زيرا اين طبقه از مردم بيشتر نيازمند به رفتار منصفانه و عادلانه هستند، انگار كه به خدا حساب پس مى دهى.'

'نسبت به يتيمان و سالمندان كه هيچ گونه وسيله ى امرار معاش ندارند و از اينكه گدايى كنند مخالف و متنفرند، توجه كن اين يك وظيفه ى بسيار سنگينى است كه بر عهده ى فرمانروايان مى باشد. به طور كلى هرگونه حقى سنگين است و خدا آن را براى كسانى كه سعادت اخروى را جستجو مى كنند و در برابر سختيها شكيبايى نموده و به صحت قول خدا اعتماد دارند، آسان مى گرداند.

وقتى را براى برآوردن حاجت شاكيان معين كن و در يك مشاوره و مذاكره آشكار آنها را ملاقات و به خاطر خدايى كه تو را هستى داده است در آنجا متواضع و فروتن باش و سپاه و گارد محافظ خودت و همچنين پليس را از آنجا دور نگهدار به طورى كه هر كس كه بخواهد مسأله ى خود را مطرح سازد، بدون ترس و واهمه صحبت كند زيرا من شنيدم كه پيغمبر "ص" در چند مكان فرمود ":مردمى كه نتوانند بدون ترس حق ضعيف را از قوى تأمين نمايند، به پاكى و خلوص نائل نمى شوند ".

سپس مشكلات آنها را تحمل كن، خشونت گفتار و لكنت زبان آنها را تو نبايستى به روى خود بياورى. خشم و خشونت را كنار بگذار تا اينكه خدا درهاى رحمتش را به روى تو باز كند و پاداش مطيعان و فرمانبران را به تو عطا فرمايد.

آنچه كه تو مى بخشى با خوشرويى ببخش و آنچه را كه رد مى كنى آن را با مهربانى و عذرخواهى رد كن. ميان كارهاى تو امورى است كه تو شخصاً خودت بايد انجام دهى، مثل پاسخ به فرمانداران هنگامى كه نويسندگان و منشيان تو وامانده مى شوند و نمى توانند آن كارها را انجام دهند.

كار هر روز را همان روز انجام ده و فردا كار و وظيفه ى خودش را با خود مى آورد. براى اينكه دينت را صاف و پاك كنى، تو بايد واجبات مخصوص خدا را عمل كنى، اعمال بايستى در وقت خودش در اثناى روز و شب انجام گيرد و تو بايستى كه هر آنچه سبب نزديكى به خداست به طور كامل و بدون كم و زياد انجام دهى.

وقتى كه تو امامت نماز جماعت با مردم مى كنى، نماز تو آن چنان طولانى نشود كه موجب ناراحتى و ملال مردم گردد يا حس بى ميلى به نماز در آنها برانگيخته نمايى يا خود نماز را ضايع گذارى. ممكن است اشخاص مريض يا آنها كه نياز براى كار شخصى خود دارند ميان مردم باشند.

هنگامى كه من دستور يافتم تا به سرزمين يمن بروم از پيغمبر خدا سؤال كردم" :چگونه با مردم نماز بگذارم؟ "او فرمود" :تو با مردم طورى نماز كن كه ضعيفترين آنها بتواند انجام دهد و نماز با ملاحظه ى احوال مؤمنين باشد".'

'سپس خود را از مردم براى يك مدت طولانى كنار مكش زيرا فرار صاحبان قدرت از امور مردم، نشانه ى بينايى محدود و آگاهى كم آنها از اوضاع و احوال است و در نتيجه آنها به تدريج مسائل بزرگ را كوچك مى پندارند و كوچك را بزرگ، آنچه كه حق است ناحق و آنچه كه باطل است حق تصور مى كنند و وقتى كه حق و باطل را با هم اشتباه نمودند قادر نخواهند بود بين حقيقت و دروغ را تميز دهند.

با تمام اين احوال، فرمانروا هم يك انسان است. او نمى تواند هر چيزى كه مردم از او پنهان مى دارند آگاه شود و هيچ نشانه ى روشنى هم ضميمه ى حقيقت نيست كه كسى بتواند اقسام مختلف حقيقت و سخن دروغ را كه مشتبه مى شود، تشخيص دهد.

درخواست مردم از تو چيزى نيست كه موجب زحمت باشد، يا شكايت از مظلمه اى است يا درخواست عدالت كردن است.

ديگر اينكه بدان در اطراف و دور و بر فرماندار، خويشان و دوستان نزديك او هستند كه اغلب از چيزهايى سؤاستفاده مى كنند و مرتكب اعمال خلاف عدالت مى گردند.

تو بايستى بدى را با قطع كردن موجبات عادات زشت از آنها ريشه كن كنى. تو نبايد قطعه ى زمينى را به هيچ يك از اقوام و دوستانت ببخشى و متوجه باش كه هيچ كدام آنها از تو انتظار گرفتن زمين نداشته باشند تا بعداً باعث خسارت كسى شوند كه در آن كار شريك است و يا در آبيارى زمين با آنها همسايه است و آنها بخواهند سختى كار را به دوش شركاء و همسايگان گذارند كه در اين صورت سود و فايده ى آن براى آنان "اقوام تو كه زمين گرفته اند" و ملامت و زشتى كار در دنيا و آخرت نصيب تو خواهد بود.'

'حق را به كسى كه صاحب حق است واگذار كن چه دور باشد چه نزديك، جهت برپا داشتن حق اگر خويشانت رنجيده شوند بى تابى مكن و پاداش مشكلاتى كه تحمل مى كنى از خدا انتظار داشته باش و بدان كه پاداش خدا بسيار گرانقدر است.

هرگاه رعيت از بدگمانى تو را ستمگر پندارد تو بايد به آنها در جمع آشكار توضيحات لازم را بدهى و ضمن شرح و توضيح خودت، شك و سؤظن را از آنها مرتفع سازى، زيرا به اين طريق تو نَفْسِ خود را رياضت داده اى و به رعيت هم مهربانى كرده اى و در عين حال اين توضيح و روشن سازى، هدف تو را در پايدارى حق فراهم مى كند.'

'تو نبايستى پيشنهاد صلحى كه دشمن مى دهد رد كنى زيرا آن خدا را خشنود و راضى كرده و آرامش و سكون هم براى سپاه تو مى آورد و همچنين نگرانيهاى تو را كم و وسيله ى سلامت و امنيت براى كشور است. اما آگاه باش و حواست را جمع كن كه بعد از صلح به حالت آماده باش قرار گيرى زيرا بعضى مواقع دشمن پيشنهاد صلح مى كند تا از غفلت تو استفاده نمايد و موقعى كه تو بيرون از محافظت خود هستى "در حال آماده باش نيستى" دوباره به تو حمله كند. بنابراين تو بايستى در اين حالت به خصوص از روى احتياط عمل كنى. اگر با دشمن كنار آمدى و سرانجام قراردادى بين شما منعقد گرديد قول خود را انجام بده و به مفاد قرارداد از روى وفادارى عمل كن. هر آينه طبق قرارداد صلح، تو بعضى تعهدات را قبول كردى بايستى به دقت آنها را از عهده برآيى.

با وجود اختلاف در افكار و گوناگونى عقايد، براى مسلمانان هيچ چيز لازمتر از رعايت قول و قرار نيست، زيرا آن مردم را قوياً متحد مى سازد. اين قاعده حتى ميان بت پرستان قبل از اسلام به رسميت شناخته مى شد به جهتى كه آنها عاقبتِ بدِ پيمان شكنى را مى دانستند. بنابراين شما نسبت به دشمن خود "با پيمان شكنى" حيله به كار مبريد زيرا شكستن قول و قرار، عملى است بر ضد دستورات خدا و جز نادان و بدبخت هيچ كس بر عليه خدا عملى انجام نمى دهد.

پيمان و قرارداد وسايل امن و آرامش هستند كه خداوند از رحمت خود بر مردم ارزانى داشته و يك پناهگاهى كه در آن سلامت و امنيت را مشاهده كرده و در حفظ و حراست خدا قرار مى گيرند. بنابراين در آن پيمان هيچگونه فريب و حقه بازى و ريا و دورنگى نبايد باشد. پس پيمانى كه ابهامات و نكات تاريكى در آن باشد منعقد مكن و بعد از اينكه قرارداد را تأييد و امضاء كردى، نكته ى تاريك آن را عوض مكن اگر عهد و پيمان خدا تورا دچار مشكلاتى كرد متوجه باش آن پيمان را برخلاف حقيقت و درستى نقض ننمايى زيرا معطل شدن در سختيها كه انتظار نتيجه ى خوب دارى بهتر است از فريبى كه از عاقبتش مى ترسى و بدان كه تو از طرف خدا بازخواست خواهى شد و مشكل به نظر مى رسد كه تو بتوانى در اين دنيا يا در دنياى بعد مورد عفو و بخشش خدا قرار بگيرى.'

'جداً از خونريزى بدون دليل و ناحق دورى كن زيرا هيچ كارى بدبختى و نكبت آسمانى و نتايج وخيم تر و دور كردن نعمت و سعادت و كوتاهى عمر را بيشتر از خونريزى بى جهت نزديك نمى سازد.'

در روز قيامت خداوند داورى و قضاوتش را اول از همه، درباره ى خونريزى به ناحق و حالات ارتكاب آن شروع مى كند.

دوام اقتدارت را بر خونريزى بنا مكن به جهت اينكه اين خون، كشور را سرانجام ضعيف و تا اندازه اى قلع و قمع مى كند و آن را در اختيار ديگران قرار مى دهد. اگر تو كسى را به ناحق كشتى عذر تو نزد من و خداى من پذيرفته نيست. هرگاه كسى به اشتباه، ناحق كشته شود و يا تو در استفاده از شلاق و شمشير اندازه را رعايت نكنى و يا تنبيه آنقدر سخت باشد كه موجب مرگ گردد، تو بايد به بازماندگان مقتول خونبها پرداخت كنى،مواظب باش غرور و خودبينى حاصل از اقتدارت مانع پرداخت خونبها نشود.'

'اى مالك به طور كلى از خود راضى و خودبين مباش و به آنچه كه به نظرت پسند آيد تكيه مكن كه تو را مغرور سازد و دوست نداشته باش كه مردم از تو تعريف و تمجيد كنند. زيرا در اين صورت تو به شيطان فرصت داده اى تا اعمال نيك تو را باطل كند.'

'مبادا براى كار نيكى كه جهت رعايا انجام داده اى بر آنها منت گذارى و يا آنها كارهاى تو را بيش از اندازه تحسين كنند "چاپلوسى نمايند" و قول و وعده ى خود را موقعى كه چيزى را ضمانت كرده اى زير پا نگذار زيرا به رخ كشيدن احسان "منت گذاشتن"، نيكيها را از بين مى برد و تحسين و تعريف "از صاحب قدرت" نور حقيقت را ضايع مى كند و پيمان شكنى، بيزارى و نفرت خدا و مردم را فراهم مى سازد.'

خداى متعال در قرآن مى فرمايد: 'نفرت انگيزترين چيز نزد خدا آن است كه آنچه عمل نمى كنيد، بگوييد "سوره ى صف، آيه ى 3".'

'مواظب باش كارى را پيش از موقع خود يا خارج از وقت خود انجام ندهى و اصرار مكن كارى كه درستى و حقانيت آن را نمى دانى، انجام دهى. وقتى كه درستى آن روشن شد، كار را به كندى و آهستگى انجام مده، هر چيز را در جاى خودش قرار بده و هر كارى را در موقع مناسب شروع نماى.'

'آنچه كه همه ى مردم يكسان سهم دارند براى خودت اختصاص مده و در امور و مسايلى كه روشن و معلوم شده اند "ديگران از آنها آگاهى دارند" غفلت منماى و خود را به نادانى نزن زيرا تو پاسخگوى همه ى مردم هستى.'

'وقتى كه تو مُردى پرده ى اعمال و كردار از جلو چشم تو بالا مى رود و تو از طرف خدا مكلف مى شوى تا ستمهاى ستم كشيده را جبران كنى.' اى مالك تو بايستى از خشم و غضب، حس شهرت و حيثيت، نيروى بازوانت و تندى زبانت جلوگيرى كنى و تو خودت را بر عليه تمام اينها نمى توانى حفظ كنى، جز با عجله نكردن و به عقب انداختن كارهاى سخت تا خشم تو فرونشيند و تا موقعى كه تو دوباره خود را ميزان كنى "خود را از خشم و شتاب اصلاح نمايى" و خودت را نمى توانى به حال اعتدال درآورى مگر اينكه به خاطر آورى تو عازم ملاقات خدا هستى "بالاخره مى ميرى".

تو لازم است با دقت به خاطرآورى كه چگونه امور و قضايا با آن كسان كه پيش از تو بوده اند موافقت داشتند "امور جارى به آنها چگونه برخورد مى كرد"، حكومتى بوده كه به مردم عدالت كرده است يا سنت و روش نيكى را عملى كردند و يا اخبار و احاديث زيادى از پيغمبر اكرم، سلام خدا بر او و خانواده اش، دوباره نقل كرده اند يا دستورات واجب قرآن را متذكر شده اند "با اين كارها امور مملكت را با خود و زمان هماهنگ ساخته اند".

تو هم بايستى از آنها پيروى كنى همان طور ما را مى بينى كه عمل مى كنيم و تو همچنين بايد از دستوراتى كه در اين نامه تو را به آنها سفارش كرده ام متابعت نمايى و من به وسيله ى اين نامه حجت را بر تو تمام كرده ام "عذر تو را بستم"، به طورى كه اگر خواستى از هوى و هوس پيروى كنى بهانه اى براى آن ندارى "نمى توانى بگويى 'نمى دانستم"'.

هيچ چيز تو را از بدى و شرارت حفظ نمى كند و همچنين نمى توانى موفق به نيكوكارى شوى مگر به اراده ى خدا.

آن به خاطر مى آورد موقعى كه پيغمبر به من سفارش فرمود تا از نماز مواظبت كنم و زكات را پرداخت نموده و با غلامان "سياهان" خوبى نمايم و من طبق همان پيمان اين دستورات مهم را به پايان مى برم.

من از خدا درخواست مى كنم كه با رحمتهاى بى پايانش و با جلال و بزرگى قدرتش به من و تو توفيق دهد تا آنچه كه مورد رضايت او و پسند مخلوقاتش است انجام دهيم. به اين طريق كه خشنودى او جلب و مورد تمجيد و ستايش زياد مردم واقع شويم "با نام نيك زندگى كنيم" و اينكه خداوند پايان عمر من و تو را سعادت و شهادت "كشته شدن در راه خدا" قرار دهد مسلماً ما به سوى او برمى گرديم، سلام بر پيغمبر و خانواده ى پاك و مطهرش، والسّلام.

اين دستخط كه در حقيقت نشانه ى طرز حكومت اسلامى است، توسط امام على "ع" كه نابغه اى در علم بود، نوشته شده است و او بيشتر از هر كس ديگرى بر طبق آن عمل كرده است. از اين نوشته چنين مفهوم مى گردد كه هدف او فقط به جريان انداختن قانون شريعت و بهبود وضع اجتماعى كشور، بدون بر هم زدن آرامش عمومى بوده و اينكه او هرگز فرصت به چپاولگران نمى دهد تا از بيت المال سوءاستفاده نمايند.

آن دربرگيرنده ى تمام اصول اسلامى است. براى بسط و توسعه ى عدالت و حفظ حقوق انسان بدون اينكه بين نژاد سياه و سفيد و مسلمان و غيرمسلمان از هم فرق بگذارند و آن نيز راهنماى موجه و سودمندى است به اسلام متمدن و پيشرو.

او وظايف حكومت و رعيت، ثروتمند و فقير را در برابر هم و طرق مفيد بودن براى عموم و انجام واجبات خدا را روشن كرده است. علاوه بر اين خصوصيات طرز حكومت اسلامى را به سازمانها و ادارات نشان داده است.

به منظور بسط عدالت و مبارزه با ظلم و ستم او حس آزاديخواهى مردم را در جستجوى حقوق حقه خود و ايستادگى در برابر ستمگر تحريك مى كرد.

او در اين رابطه مى گويد: 'به خدا قسم من انتقام مظلوم را از ظالم خواهم گرفت.'

او باز مى گويد: 'دشمن ستمگر و يار مظلوم باشيد.'

او دوباره چنين مى گويد: 'رحمت خدا بر آن كس باد كه از حقيقت و راستى، وقتى كه آن را مشاهده مى كند حمايت نمايد و از باطل و نادرستى سرباز مى زند وقتى كه آن جلو آيد و همچنان رحمت خدا بر كسى كه از مظلوم در برابر ظالم پشتيبانى كند.'

اما حكومتهاى دنيايى كوشش مى كنند تا قانون را به نفع خودشان و براى آنچه كه به منافعشان لطمه مى زند تغيير دهند "براى حفظ مصالح خويش قانون را تغيير مى دهند" زيرا آنها ستمگر و بى رحم هستند و ايمان به خداى رحمان ندارند. در نتيجه برخلاف اصول قانون رفتار مى كنند و سپس به آسانى پيروى هوى و هوس نموده تا در مدّت كوتاه عمرشان خوشى كنند.

اينجاست كه منافع شخصى و خصوصى پيش آمده و قانون تنازع براى جلب منفعت و دفع ضرر شروع به حركت مى نمايد و انسان گرفتار دعوا و رقابت مى گردد و عاطفه و حس دوستى و برادرى ناپديد مى گردد و سرانجام انسان در تنبلى و شهوت رانى سقوط مى كند، در صورتى كه ايمان به خدا و عقيده به روز رستاخيز به انسان آرامش فكر و امنيت مى دهد، آن آرامش و امنيتى كه موجب مى شود او مقيد به خدا باشد و مسؤوليت اعمالش را قبول كند و براى رضاى خدا بر عليه شرارت و بدجنسى مبارزه كرده و براى ساختن و آباد كردن دنيا بهترين كوشش خود را به عمل مى آورد و نتيجتاً در آخرت اميدوار به پاداشهاى نيك و شايسته است.

چنين ايمانى به خدا با هدف برادرى و دوستى با ديگران و مبارزه بر عليه ستم براى خاطر بسط و توسعه ى عدالت و دفاع از نيكى و احسان به خاطر احترام به نيكوكارى و مهربانى همان ايمانى است كه بشر را به سعادت و آرامش خاطر مى كشد.بنابراين به كليميان و مسيحيان قوياً توصيه مى شود كه خود را تسليم شريعت حضرت موسى و انجيل حضرت عيسى نموده، آنها را چون يك عقيده احترام گذارند تا همه از نگرانيها و اضطرابات آسوده گرديم.

اما اسلام با ساير اديان الهى تفاوت كلى دارد. اسلام مردم را متوجه خداى متعال و يكتا مى نمايد كه بر تمام حوادث و موقعيتها نظارت دارد و به اين عقيده كه او به تمام مخلوقات هستى داده است و تمام مردم بندگان او هستند، بنابراين پادشاهى و حكومت فقط سزاوار خداست و هيچ كس نمى تواند منفعتى را جلب و يا زيان و خسارتى را دفع نمايد بدون اراده ى خدا.

بنابراين يك مسلمان آزاده هيچ وقت در كشمكشهاى روزگار نگران و مضطرب نمى شود و در نتيجه لازم نمى داند تا به ديگران آزار و اذيت برساند.

از مطالعه ى گفتار و كلمات امام على "ع" او اول تا آخر نهج البلاغه به اين نتيجه مى رسيم كه اسلام از اول انسان را از صفات بد و ناپسند پاك مى كند و به اين طريق او را از تمام شهوات و هوى و هوس آزاد مى نمايد. اصولاً اسلام يعنى آزادى، آزادى از بوالهوسى و شهوترانى.

چنين مردمى هرگز تن به خوارى و ذلت نمى دهند و هر آينه اين مردم اسير هوى و هوس نباشند، هيچ وقت مبارزه بر عليه ظلم و جور را ترك نمى كنند. به همين جهت اسلام التفات خاصى نسبت به آزادى مردم "از شهوات" دارد تا آنها در صف مجاهدين آزادى قرار بگيرند "در راه خدا جهاد كنند" نه در مقام رياكاران سست و زبون.

قرآن مى گويد: 'بگو "اى پيغمبر" اگر پدرانتان و فرزندانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالى كه به دست آورده ايد و تجارتى كه از كسادى آن مى ترسيد و مسكنهايى كه به آن خوش دليد نزد شما از خدا و پيغمبر و جهاد در راه خدا محبوب تر است، منتظر باشيد تا خدا فرمان خويش بيارد كه خدا گروه عصيان پيشگان را هدايت نمى كند "سوره ى توبه، آيه ى 24".'

اين چه آگهى ارزنده اى است. تمام شهوات و اميال دنيايى "پدر و مادر، فرزند و غيره" روى يك كپه ترازو و دوستى خدا و پيغمبرش و مبارزه بر عليه دشمن را روى كپه ى ديگر قرار داده است. مسلماً ايمان به خدا به علت امتياز اخلاقيش سنگين تر است.

اسلام همچنين در آزادى انسان از عقيده به خرافات و پندارهاى باطل نظر خاصى دارد، زيرا دنيا قبل از ظهور اسلام غرق در موهومات و خرافات بود. مقدارى از اين خرافات ساخته دسته خود بشر و مقدارى ديگر توسط مردان برجسته دينى به خدا نسبت داده شد و تمام اينها ناشى از يك سرى جهالت و گمراهى است كه بشر از زمان خيلى قديم دست به گريبان آنها بوده است.

روايت مى كنند: موقعى كه امام على "ع" بر آن شد كه به صفين عزيمت نمايد، يكى از يارانش جلو آمد و گفت: 'طبق طالع بينى، شما هر آينه در اين لحظه حركت كنيد، به هدفتان نخواهيد رسيد.' متعاقب اين پيشگويى امام على "ع" با خشم فرياد زد: 'تو عقيده دارى كه مى توانى آن لحظه اى كه مردى بيرون مى رود و شرى به او نمى رسد معين كنى يا او را مژده دهى از آن وقتى كه او سودى به دست مى آورد و يا از ضررى دورى مى نمايد؟'

سپس او رويش را به طرف افرادش برگرداند و فرمود: 'از آموزش و تعليم طالع بينى حذر كنيد. جز آن علم كه شما را در خشكى و دريا راهنمايى كند، زيرا طالع بينى به طرف فالگيرى مى كشاند و طالع بين همان فالگير است كه مثل جادوگر است و جادوگر چون مشرك است و مشرك جايش در جهنم است.'

به هر حال اسلام آمد تا بشر را از اوهام و تصورات باطل برهاند. همان اوهامى كه تبديل صورت يافت در پيكر بتها، اسلام مردم را به پرستش خداى يكتا كه فارغ از موهومات است دعوت كرد و قوه ى فهم و ادراك آنها را چون راهنمايى به سوى حقايق زندگى به كار انداخت به شرط اينكه آن موجب دشمنى بين دين و دانش نگردد "دنيا را از آخرت جدا نكند" و نتيجه ى دانش انكار خدا نباشد.

آن غيرقابل انكار است كه وقتى اسلام ظهور كرد دنيا غرق در مفاسد و ظلم و ستم بود و بشر خود را به هرزگى و عياشى سپرده بود.

در آن زمان "در روزگار دو امپراتورى ايران و رُم" با مردم رفتار غيرانسانى مى شد و فرمانروايان بر مردم فشار مى آوردند تا به حقوق آنها از هر حيث تجاوز كنند. سپس اسلام آمد و اوضاع خراب را بهبود بخشيد و آن وضعيت ننگين را به يك زندگى امن و راحت و پر از نشاط و تحرك تبديل ساخت و مردم را براى كسب فضائل اخلاقى آماده نمود.

بنابراين دنياى اسلام براى يك مدت طولانى سرچشمه علم و پرورش گرديد به طورى كه مسلمانها چون نمونه ى آشكار انسانيت شناخته شدند اما در نتيجه ى نفوذ نامشروع "خلاف قانونى" سياست استعمارى غرب و غفلت سياستمداران مسلمان، اخلاق و معنويت به تدريج ميان اين ملت رو به زوال گذاشت و در نتيجه مسلمانها دچار تنبلى و اسير شهوات و هوى و هوس گرديدند و سرانجام به بدبختى كنونى سقوط كردند.

اساس سياست استعمارى غرب در دويست سال گذشته بر ايجاد اختلاف و شقاق بين مردم كشورهاى عقب نگه داشته شده، بنا شده است و بالاخره آنها را با زد و بندهاى سياسى و از طريق بالا بردن هزينه هاى زندگى به سوى فقر و تهيدستى سوق مى دهند.در حقيقت مردمى كه فقير و بى نوا شدند هرگز نمى توانند مصلحت خود را تشخيص دهند، در نتيجه منابع طبيعى و علمى آنها استعمارگران چپاول كرده و به غارت مى برند.

اين جنبش و نهضت جديدى كه مى رود ميان كشورهاى اسلامى قوى و نيرومند گردد و دوباره فعاليت خود را شروع كرده است، مخصوصاً در ايران، در حقيقت قيام بزرگ و با اهميتى است كه از تجربيات گذشته ى خود الهام مى گيرد و تمام نيروهاى مادى و معنوى براى پيشرفت آن آماده مى باشد. بنابراين واضح است كه اين نهضتِ سرزنده و نشاطانگيز مى تواند همان معجزه اى كه اسلام در روزهاى اول نشان داد به آسانى اجرا كند و فساد و تباهى دنياى امروز را بهبود بخشد.

اسلام مى تواند احتياجات مردم را چه از نظر شخصى يا اجتماعى آنچنان تنظيم كند كه هيچ كس نتواند بر ديگرى يا اجتماعى مسلط شود و نه نژادى مى تواند بر نژاد يا ملت ديگرى فشار وارد آورد، اسلام بين آن دو قرار مى گيرد تا از جنگ و مجادله جلوگيرى و همه را به سازش و كمك و معاونت متقابل، در راه سعادت بشر دعوت مى كند.

در بعضى از كشورهاى اسلامى تظاهراتى به نفع نهضت فوق الذكر به كرّات انجام مى گيرد كه دلالت دارد بر اينكه مردم طرفدار حكومت اسلامى هستند، اما متأسفانه آنها ظالمانه تحت فشار زمامداران قرار مى گيرند و مطمئناً كشورهاى استعمارى در اين گونه مسائل دست دارند. در حال حاضر يك جنگ و منازعه تعصب آميزى بر ضد اسلام و فلسفه اسلام در دنيا وجود دارد و بعضى از زمامداران كشورهاى اسلامى كه به كشورشان مرتكب خيانت مى گردند و در حقيقت آنها خطرناكتر از بيگانگان هستند، سياست استعمارى بيگانه را دانسته يا ندانسته حمايت مى كنند.

به چه وسيله و چگونه ما مى توانيم به حقيقت اسلام برسيم؟، راه كدام است و چگونه بايد رفت؟

امام على "ع" در وصيتنامه اش به امام حسن مى نويسد: 'پسر جانم بدانكه... اگر نخواهى از آباء و اجدادت و از مردم پرهيزكار پيروى نمايى، تو بايد در وهله ى اول حقيقت را از طريق فهم و ادراك جستجو كنى تا اينكه به شك و شبهه نيفتى و يا گرفتار منازعه و بحث نشوى...'

امروزه بشر به علم و دانش دست يافته است و قادر است تمام مسائل اجتماعى را مورد تفكر عميق قرار دهد، از طرف ديگر ما مى توانيم علت شكست يك تمدن بزرگ به وسيله ى يك تمدن كوچكتر را از تاريخ درك كنيم و بفهميم كه چه عواملى سبب پيروزى آن جمعيت كوچك بر آن ملّت بزرگ شده است؟

بالاخره چنين نتيجه مى گيريم كه علت اصلى پيروزى آنها استوارى در عقيده و ايمان به هدف است.

در حال حاضر دنيا همان موقعيتى دارد كه مسلمانها در شروع اسلام با آن مواجه بودند. آنها مجبور بودند تا با مفاسد كاملاً گسترده و جنايات بسيارى روبرو شوند، به طورى كه ما نيز در اين زمان مجبوريم با آنها مواجه گرديم، اگرچه تعداد آنها اندك بود اما با بزرگترين امپراتوريهاى تاريخ كه نيروى آنها از جهت كثرت و ثروت و تجهيزات جنگى با نيروى مسلمانها قابل مقايسه نبود مقابل هم قرار گرفتند. با وجود اين اندازه امتياز، بالاخره مسلمانها بر آن دو امپراتورى در مدت كمتر از پنجاه سال غالب آمدند و زمامدار دو حكومت بزرگ جهان گرديدند. بنابراين ما بايستى چگونگى اين پيشرفت معجزه آسا را مورد مطالعه قرار دهيم.

نه هيچ نيروى مادى و نه هيچ مكتب اقتصادى مى تواند اين واقعه ى عجيب را بيان كند، تنها چيزى كه به جرأت مى توان گفت ثبات و استوارى در عقيده بود، همان ايمانى كه هر مسلمانى به دشمن مى گفت، همان طور كه قرآن هم مى گويد: 'بگو "اى پيغمبر" جز براى ما "وقوع" يكى از دو نيكى را انتظار مى برى؟ "پيروزى يا شهادت در راه خدا" ولى ما درباره ى شما انتظار داريم كه خدا به وسيله ى عذابى از جانب خويش يا به دست ما جانتان را بگيرد. پس منتظر باشيد كه ما با شما منتظريم' "سوره ى توبه، آيه ى 51".

سپس او بى باكانه به دشمن حمله مى برد تا يكى از دو افتخار را به دست آورد "شهادت در راه خدا يا پيروزى بر كفر".

بعضى اشخاص ممكن است از روى دلسوزى يا براى شكستن روحيه مسلمانها بگويند تنها چاره ى ترقى كردن و رسيدن به هدف اسباب و ابزار مادى است، مخصوصاً تجهيزات جنگى البته ما محتاج به انواع مختلف اسلحه هستيم، اما آن در درجه ى دوم اهميت است. در ابتدا ما بايستى ايمان خود را تقويت كنيم و سپس در برابر ستمكاران ايستادگى نماييم.

ما بايستى به خطرات احتمالى اهميت ندهيم و براى پيشرفت به هدف، فداكارى موده و در برابر كشورهاى استعمارى ايستادگى كنيم تا سعادت مردم را در سراسر دنيا تأمين نماييم.

قرآن مى گويد: 'هر چه در قدرت داريد، نيرو و اسبان زين بسته، براى جنگ با ايشان آماده كنيد كه با آن دشمن خدا و دشمن خودتان را و غير آنها، ديگران را كه شما آنها را نمى شناسيد و خدا آنها را مى شناسد بترسانيد. هرچه در راه خدا خرج كنيد به شما پس داده مى شود و ستم نخواهيد ديد "سوره ى 8، آيه ى 62".'

آن انقلاب اسلامى كه ستمگران را به زانو مى كشد و پايه و اساس دولتهاى ستمگر را به لرزه درمى آورد، با كمك نيروهاى مادى و معنوى در حال شكل گرفتن است تا هدف مقدس خود را همه جا منتشر سازد. هدف آنها بسط و توسعه ى عدالت اجتماعى است، آنها به دنياى جديدى بشارت مى دهند كه انسان به وسيله ى قدرتهاى مادى در تنگنا نيفتد و يا اسير مبارزات اقتصادى نباشد. همان طور كه قبلاً گفته شد، در حال حاضر گروه هايى اسلامى در كشورهاى خودشان بر عليه هر نيروى شيطانى مبارزه مى كند تا پيشرو آزادى و عدالت اجتماعى باشند.

امام على "ع" مى فرمايد: 'جهاد "جنگ بر عليه حكومتهاى ظلم و جور و ستمگران" يكى از دربهاى بهشت است كه خدا بر روى دوستانش باز كرده است. آن، لباس ديندارى و پرهيزكارى است و زره محافظت و سپر محكم خدا مى باشد. هر كه از جهاد سرپيچى كند، خداوند لباس خفت و رسوايى بر او مى پوشاند و قلب او با پرده ى غفلت پوشيده مى شود و به علت ترك جهاد حقيقت و درستى از او فاصله مى گيرد، او متحمل ذلت و خوارى مى شود و عدالت از او دريغ داشته مى شود "وقتى كه ستمگران مسلط گردند، با او به عدالت رفتار نمى شود".

به هر حال، بيگانه پرستان داخلى بدانند چون اين نهضتها دين خدا را يارى مى كنند، خدا هم از آنها حمايت كرده سرانجام به هدفشان نائل خواهند شد "هدف آنها توسعه ى عدالت اجتماعى است".

قرآن مى گويد: 'و آنها كه در راه ما جهاد مى كنند، ما هم مسلماً آنها را به راه خود هدايت مى كنيم كه خدا با نيكوكاران است.' "سوره ى عنكبوت، آيه ى 69"

البته براى رسيدن به هدف، بر ملتهاى اسلامى لازم است تا همان طور كه مسلمانان در زمان پيغمبر فداكارى كردند، فداكارى و جانبازى نمايند تا موجب آگاهى مردم شود كه دنياى اسلام پر از خوبى و سعادت است و همچنين آنها بايد بفهمند كه اين فداكاريها بيهوده نبوده و توسط خداى توانا بر روى زمين ضمانت شده است "خداوند تضمين نموده كه پيروزى با جانبازان مؤمن است". امام على "ع"مى فرمايد: 'من هرگز در مبارزه با كسى كه مخالفت با حق مى كند و مردم را گمراه مى سازد، سستى نشان نخواهم داد.'

در اين زمينه قرآن مى گويد: 'سستى مگيريد و غمگين نشويد كه شما اگر واقعاً مؤمن باشيد برتر هستيد.' "سوره ى آل عمران، آيه ى 139".

امام على "ع" باز مى فرمايد: 'اى مردم به من كمك كنيد تا قلبهاى شما را از آرزوها بزدايم "پاك كنم". به خدا قسم من انتقام مظلوم را از ظالم خواهم گرفت و او را به سرچشمه ى حق و درستى مى كشانم، اگرچه سرسختى نمايد.'

در اين روزها تبادل نظر بين تمدنها مطرح شده است، پس براى روشنفكران و جامعه شناسان كشورهاى مختلف جهان لازم است مجالس مشاوره و مذاكره تشكيل دهند و درباره ى بحرانهاى سياسى و اقتصادى دنيا و تخفيف انحرافات اخلاقى و نابسامانى جوانان چاره اى بيانديشند و همان طور كه اروپاييان در طول مدت جنگهاى صليبى از مسلمانان كسب دانش نمودند و آن دانش و آگاهى آنها را از بند خرافات آزاد نمود و در نتيجه نهضت علمى اروپا به وقوع پيوست، آنها همچنين بايستى با تمدن اسلام و شخصيتهاى اسلامى چون امام على "ع" آشنا گردند تا راه استقرار صلح و تأمين حقوق بشر را در سراسر دنيا پيدا كنند.

در حال حاضر كشورهاى اسلامى بايستى طرز حكومت و روش بزرگان خود را پيروى نموده و قوانين حكيمانه ى قرآن را در عمل آورده و از شخصيتهاى برجسته ى اسلام الهام بگيرند.

اگرچه تمام زمامداران اسلامى و مجريان قانون الهى، شخصيتهاى ارزنده اى بودند و با روح اسلام حركت مى كردند اما مشهورترين آنها امام على "ع" مى باشد كه شمّه اى از گفتار و كردار آن حضرت در اين كتاب شرح داده شد، تا به وسيله ى همين شخصيت بزرگ و صفات اخلاقى و انسانى اش با ساير تمدّنها وارد مذاكره شويم.

از طرف ديگر كشورهاى اسلامى را شديداً توصيه مى نماييم تا با يكديگر متحد شوند، همان طور كه قرآن مى گويد: 'همگى باهم به ريسمان "امن و امان" خدا چنگ بزنيد و متفرق نشويد "سوره ى آل عمران، آيه ى 103".'

و تا آنجا كه ممكن است احتياجات خود را خودشان برآورند و هرگاه دشمن به گروهى از مسلمانان حمله ور گرديد، ساير كشورهاى اسلامى با دشمن مهاجم قطع رابطه ى سياسى و اقتصادى نمايند.

آنها بايد بدانند تنها چاره ى حفظ استقلال و زنده كردن عزت و شكوه اوليه وحدت و يگانگى و عمل به اسلام متمدّن و پيشرو است.