افضليت على (عليه السلام)

عبدالفتاح عبدالمقصود

- ۶ -


فقاهت و قضاوت

او همچنين، براى فقيه ترين بودن شايسته تر است و چنين بود. امام به تمام علوم قرآن- كه قانون اساسى اسلام است- احاطه داشت. سنّت رسول خدا "ص" را بخوبى مى دانست. ملازم و همراه پيامبر "ص" بود و عملش را به چشم ديده و سخنش را از زبانش شنيده بود.

در اين باره، همان چيزى كه صاحب دعوت "پيامبر خدا "ص به او اختصاص داده است كفايت مى كند؛ تا چه رسد به ديگر علومى كه براى ديگران از روى آنها پرده برداشته نشد. امام مى فرمايد:

به خدا سوگند، تبليغ رسالتها و تكميل وعده ها و تمام كردن كلمات به من آموخته شده است.

اينها علومى از مشاهدات غيبى و حكمت هاى نهانى بود كه به كسى داده نمى شد؛ مگر اينكه نزد پيامبر "ص" شايستگى فراگيرى اسرار الهى را داشته باشد؛ گذشته از علم فقه و شريعت كه براى همه ى مردم فراگيرى و آگاهى از آن جايز و مباح است.

على "ع" فقاهت در دين را از پيامبر "ص" فراگرفت و آنچه را كه جبرئيل بر آن حضرت نازل كرده بود بخوبى آموخت. با آنكه برخى از صحابه در علوم شريعت اظهار وجود مى كردند، هيچ كدام آنها به پايه ى او نمى رسيدند؛ زيرا از همه ى آنان فقيه تر و در قضاوت و فتوا از همه برتر بود. هنگامى كه كار دشوار مى شد و در مسائلى مى ماندند و گير مى كردند و مى خواستند صحيح ترين نظريّه را به دست آورند، به على "ع" روى مى آوردند.

از قول عمربن خطّاب نقل است كه مى گفت: مسأله ى دشوارى پيش نيايد كه ابوالحسن نباشد.

و نيز از او نقل شده است: هنگامى كه على "ع" در مسجد حاضر است كسى فتوا ندهد.

خود عمر در بين فقهاى برجسته، از افراد نادر به حساب مى آمد. [ به قولى عمربن خطّاب و به قول ديگر عثمان بن عفّان. لابد برجستگى او را در فقه از همين موارد نمونه اى كه نويسنده بزودى مى آورد مى توان دريافت. "مترجم". ] يك بار زنى را كه در شش ماهگى وضع حمل كرده بود نزد خليفه آوردند. دستور داد كه او را حد بزنند. اگر على "ع" خود را نرسانده بود نزديك بود كه اين حكم اجرا شود. امام فرمود: تو چنين حقّى ندارى. آنگاه اين آيه ى شريفه را تلاوت فرمود:

وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً؛ [ احقاب: آيه ى 15. ] حمل كودك و جدا شدن او از مادر سى ماه طول مى كشد.

سپس افزود: و خداوند فرموده است:

وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ؛ [ بقره: آيه ى 233. ] و مادران فرزندان خود را دو سال كامل شير مى دهند.

اگر مدّت شيردادن را از دوران حمل كم كنيد دوران حمل شش ماه مى شود و با آنچه كه در كتاب خدا نازل شده است مخالفتى نخواهد داشت.

همين راهنمايى را امام در مورد دستور عمر به سنگسار كردن زنى حامله فرمود و عمر را از اين كار بازداشت و چنين گفت:

اگر تو نسبت به خود آن زن اجازه ى اجراى حكم دارى، نسبت به آنچه كه در شكم اوست چنين اختيارى ندارى [ سيّدامير محمّد كاظمى قزوينى، نقض كتاب الصواعق المحرقه. ] عمر از حكم خود برگشت و جمله ى مشهورش را بر زبان جارى ساخت كه:

لَوْ لا عَلىُّ لَهَلَكَ عُمَرُ؛ [ همه مى دانند كه بارها گفت: اگر.... "شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 18" تِرمذى گويد: عمر اين سخن را چندين بار گفته است "يَنابيع المودّة، چاپ اسلامبول، 1302ق، ص70". ] اگر على نبود عمر هلاك مى شد.

روايت شده است كه دو نفر را- كه از بيت المال سرقت كرده بودند- نزد امام آوردند. يكى از آنها برده اى بود كه مال خدا حساب مى شد و ديگرى برده اى بود كه مالك شخصى داشت. در مورد اوّل فرمود:

او از مال خداست و حدّى بر او جارى نمى شود؛ بخشى از مال خدا، بخشى ديگر را خورده "و تصرّف كرده" است.

و در مورد دوم فرمود: بايد بر او حد جارى شود. [ محمّد عبده، نهج البلاغه، شرح لغات دشوار و كلمات قصار |حكمت 272|. ] اين يكى از داوريهاى ويژه و تعجّب انگيز اوست. دليل اين بود كه فرد اوّل خودش جزئى از اموال مسروقه بود. نه مالك اراده ى خويش است و نه در كارهايش استقلال دارد تا بتواند براى خود دزدى كند. آيا بر كسى كه بدينگونه باشد تكليفى بار مى شود؟ از جمله احكام شگفت آور امام- كه با نظريّه ى بسيارى مخالف بود- حكمى بود كه در مورد زيورآلات كعبه و خانه ى خدا- كه با اشياى گران قيمت آراسته و زينت داده شده است- صادر فرمود.

عدّه اى از صاحب نظران به عمر پيشنهاد كردند كه از آن اشياى گرانبها براى مصرف جنگ و جهاد استفاده كند و گفتند:

اگر اينها را از خانه ى كعبه بردارى و در تجهيز لشكر استفاده كنى اجر و پاداشش بيشتر است.

در اين باره با او مناقشه و جدال مى كردند و مرتّب مى پرسيدند: كعبه زيور و زينت چه مى خواهد؟ عمر گفتار آنان را صحيح دانست و تصميم گرفت كه اين پيشنهاد را بپذيرد، ولى بعد با خودش گفت: خوب است در اين مورد با امام مشورت كنم و نظر او را هم بدانم. على "ع" فرمود:

قرآن كه بر پيامبر "ص" نازل شد، اموال چهار دسته بودند: "اوّل" اموال مسلمانان كه آنها را در آنچه مى بايست در ميان وارثان آنها تقسيم فرمود. "دوم" غنايم كه آنها را در بين مستحقّان تقسيم نمود. "سوم" خمس؛ آن را در جايى كه خداوند فرموده بود قرار داد. "چهارم" صدقات، آنها را نيز در جايى كه خداوند تعيين كرده بود قرار داد "و به مصرف لازم رساند". زيورآلات كعبه در آن روز وجود داشت و خداوند آن را به حال خود گذاشت؛ نه از آن جهت كه فراموش كرد و يا اينكه از ديدگاه او پوشيده و مخفى ماند؛ زيرا هيچ جايى از ديدگاه خداوند مخفى نيست. رسول خدا "ص" هم- همانطور كه خداوند آن را تثبيت فرموده بود- تثبيت كرد و كارى به آن نداشت.

عمر با حال تسليم و اقرار گفت:

لَوْ لاك لاَ فْتَضحْنا؛

"يا على!" اگر تو نبودى ما رسوا شده بوديم. [ محمّد عبده، نهج البلاغه، شرح لغات دشوار و كلمات قصار حكمت 271. ] و زيور كعبه را به حال خود گذاشت. [ [ اين چهار حادثه- گذشته از يك صد رويداد منقول از منابع عامّه كه مرحوم علامه ى امينى آورده است "الغدير، ج ص333 -83"- ] ] فقه و دانايى ادّعا شده را نقض مى كند. نويسنده ى فقيد در الامام على بن ابى طالب"ع" "ج1، ص382 -380" نيز مى گويد: عمر به ضعف خود آشنا بود... خواست مهر زنان را در يك حدّى بدارد كه از آن تجاوز نكنند. گفت: نبايد مهر هيچ زنى از مهر زنان پيامبر "ص" تجاوز كند. اگر شنيدم از آن تجاوز كرده| است| زياده را باز مى گردانم! در اين ميان صداى زنى ميان مردم پيچيد كه سخنش را قطع كرد: عمر! خدا اين حق را به تو نداده است! خداى تعالى مى فرمايد: اگر به زنان به اندازه ى قِنطارى دادند از آنان چيزى باز نگيريد. آيا از آنان به ناروا و گناه آشكارا باز پس مى گيريد؟....

عمر تعجّب كرد: چگونه اين آيه ى شريفه از خاطرش رفته بود؟ چنانكه مانند آن در روز وفات رسول خدا "ص" از خاطرش رفت. ديگر چاره اى نداشت. جز آنكه قانونى كه مى خواست وضع كند پس گيرد و به آن زن جوابى گويد كه رساتر از هرگونه عذر خواهى باشد: همه ى مردم حتّى حجله نشينان از عمر فقيه ترند! آيا شگفت انگيز نيست كه پيشوايى به خطا رود و زنى به صواب؟... آرى چاره اى نداشت جز به فرزند ابى طالب"ع" متّكى شود؛ چه او را به فقاهت و علم و اصابت رأى شناخته بود... خدا مى خواست تا به وسيله ى اين جوان نقص و ضعفى را در ناحيه ى خصم سياسى او خود جبران كند كه جز از او ساخته نبود. اكنون بايد بيان آن خطر مهمّى كه على"ع" عهده دار رفع آن بود از زبان عمر بشنويم. عمر با جمله اى كوتاه و رسا مى گويد: اگر على"ع" نبود عمر هلاك شده بود. هر كس به علم و دانش امام پى ببرد و با بررسى و دقّت و ژرف نگرى، عقل و وجدان خود را به كار گيرد و بخواهد نتايج دور دست را از ابزار و مقدّمات نزديك به دست آورد و كلّيّات را بر جزئيّات تطبيق كند و قوانين و مبادى را از عمومات، دقائق پنهانى را از ظواهر گنگ و بى زبان- به همان گونه كه ذرّات طلا و نقره را از سنگ و خاك خالص مى سازند- جدا كند، جاى آن خواهد بود كه بگوييم وى از ذوقى درخشان، دركى گسترده و فراگير، ذهنى تيز بين برخوردار است كه گويا ذهنش با الهام گيرى در حركت و جنبش است. لذا چندان تعجّبى ندارد كه امام "ع" را انسانى منحصر به فرد ببينيم كه مى تواند هرگونه مسأله ى دشوار و مشكلى را- كه بر رادمردان معاصر و همتايش پيچيده و دشوار است و بعد از تحقيقات فراوان و كوشش ها و بررسيهاى طولانى نتوانسته اند آن را دريابند- در يك چشم به هم زدن حل كند و پاسخ مسأله را به روشنى بيان دارد.

روزى از امام درباره ى مسافت بين مشرق و مغرب سؤال شد و اين سؤالى دور از ذهن و خاطر بود. پاسخى كه در فاصله اى كمتر از يك چشم بر هم زدن به سؤال كننده داد اين بود كه:

مقدار حركت و مسير خورشيد در يك روز.

يك بار به عنوان پرسش، ولى در واقع براى آزمايش و يا گيرانداختن و ناتوان ساختن، به امام گفتند:

اگر درِ خانه ى مردى بر او بسته شود و او را در آن خانه بگذارند، روزى او از كجا برايش مى آيد؟.

امام فوراً جوابش را به سؤال متّصل كرده فرمود: از همان جا كه مرگش فرا مى رسد. اين گونه پاسخ بدون شك، سخن انسانى زيرك و هوشيار است كه فيض الهام بر لبهاى او، حروفِ كلمات را جلو مى اندازد.

چه بسيار سؤالات دشوارى كه بر او عرضه شد و او به آسانى از عهده ى جواب آنها برآمد! چه سخنانى را به اشاره گفت و به واقع اصابت كرد و چه بسا رأى و نظريّه اى كه از او صادر شد و نظريّه اش حكم قاطع و گفتار آخرين بود! قضاوت كرد و داوريش به عدالت بود. فتوا داد و فتوايش در بلندترين قله هايى قرار گرفت كه فقيهان برجسته و دانشمندان مشهور نتوانستند بر بلنداى آسمانش بالا روند.