۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام

محمد رضا رمزى اوحدى

- ۳۲ -


894- منشاء اندوه و غم  

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: على (عليه السلام ) روزى اندوهناك شد آنگاه فرمود: اين اندوه از كجا بر دل من نشست ؟ كه بياد ندارم من كه نه بر آستانه در خانه نشسته ام ، نه از ميان گله گوسفندان راه عبور باز كرده ام و نه پيراهنم را ايستاده پوشيده ام و نه با دامن (شلوار) خود دست و رويم را خشك كرده ام .(1064)

895- فرق بين ايمان و يقين  

روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) از دو فرزند ارجمندش امام حسن و امام حسين عليهم السلام پرسيد: فرق ميان ايمان و يقين چيست ؟ هر دو براى رعايت ادب سكوت كردند تا هر يك كه پدر مورد خطاب قرار داد پاسخ دهد. امام خطاب به فرزند بزرگتر فرمود: يا ابا محمد (كنيه امام حسن (عليه السلام ) است ) پاسخ ده . امام حسن (عليه السلام ) پاسخ داد بينهما شبر يعنى فاصله ايمان و يقين يك وجب است . پدر از او توضيح خواست و امام مجتبى (عليه السلام ) در توضيح فرمودند:
لان الايمان ما سمعناه باذاننا و صدقناه بطوبنا و اليقين ما ابصرناه با عيننا و استدللنا به على ما غابب عنا؛ يعنى : ايمان چيزى است كه به گوش مى شنويم و با دل آن را تصديق مى كنيم و يقين چيزى است كه با چشم آن را مى بينيم و به آن بر چيزى كه از ما پنهان است استدلال مى كنيم .(1065)

896- سفارش رعايت آداب اجتماعى  

در سفارشى حضرت على (عليه السلام ) به فرزند خود حضرت امام حسين (عليه السلام ) فرموده است :

حسين اذا كنت فى بلدة   غريبا فعاشر بآدابها
و لا تفخرن فيهم بالنهى   فكل قبيل بالبابها

حسين جان هر گاه در شهرى غريب بودى ، با آداب و رسوم آن محل زندگى كن ، عقل خود را بكار گير، و در ميان آنان فخر و مباهان به خود راه مده .
زيرا هر جمعيتى عقلاء و خردمندانى دارد و رسوم خود را محترم مى شمارد.(1066) و در برخورد با جاهلان حضرتش مى فرمايد:

و لقد امر على اللئيم يسبنى   فمضيت عنه و قلت لا يغنينى

به تحقيق گاه مى گذرم بر شخص پستى كه به من ناسزا مى گويد: پس از او مى گذرم و به خود مى گويم كه مقصود او من نيستم .

897- صبر براى روزى حلال  

روزى على (عليه السلام ) وارد مسجد شد و به مردى گفت : استر مرا نگاهدار. آن مرد بدبخت دهنه بند استر آن حضرت را باز كرد و با خود برد، على (عليه السلام ) پس از نماز در حالى كه دو درهم در دست مباركش بود و قصد داشت آن را به عنوان مزد به آن مرد بدهد از مسجد خارج شد، ديد آن مرد دهن بند را دزديده و استر را به حال خود رها كرده ، دو درهم را به يكى از خدمتكاران داد تا دهن بندى براى استر بخرد. خدمتكار دهن بند دزديده شده را در بازار در مغازه اى مشاهده كرد، كه صاحب مغازه به دو درهم خريده بود، خدمتكار نيز دهنه را به دو درهم از آن صاحب خريد و به على (عليه السلام ) برگرداند. آنگاه على (عليه السلام ) فرمود: ( ان العبد ليحرم نفسه الرزق الحلال بترك الصبر و لا يزداد على ما قدر له ؛ به حقيقت كه بنده اى با افتادن در عجله و ترك صبر و استقامت روزى حلال الهى را بر خود حرام مى كند و چيزى هم از مقدار مقدر شده بوسيله حضرت حق به خود اضافه نمى كند)!!(1067)

898- فضيلت ماه شعبان  

روزى حضرت امير على (عليه السلام ) بر گروهى از مسلمانان كه در مسجد نشسته و مشغول مشاجره كلامى بودند وارد شدند و بر آنها سلام نمودند، آنها پاسخ گفته و آن حضرت را به جمع خود دعوت كردند حضرت پس از سرزنش آنان فرمود: اى گروه بدعت گزار امروز اول ماه شعبان است خداوند آن را به آن جهت شعبان ناميد كه نيك ها در آن شاخه شاخه مى شود و درهاى بهشت را در آن گشود و نعمت هاى بهشتى را با ارزانترين قيمت و آسانترين راه بر شما عرضه كرده ، اما شما از آن ابا داريد، آنگاه فرمود: شاخه هاى نيكى در اين ماه ، نماز و روزه و زكات و امر به معروف و نهى از منكر، نيكى به پدر و مادر و خويشان و همسايگان و ايجاد صلح و صفا بين مردم و احسان به فقرا و مساكين است اما شما به كارى پرداخته ايد كه از آن نهى شده ايد.(1068)

899- آمرزش از گناهان  

اصبغ بن نباته مى گويد: على (عليه السلام ) فرمود: هر كسى دوست دارد كه وقت مردن از گناهان پاك باشد و همچون طلاى نابى كه هيچ ناخالصى در آن وجود ندارد گردد و احدى حقى از او درخواست نكند، در پس ‍ نمازهاى پنجگانه شب و روز نسبة الله (سوره توحيد) يعنى قل هو الله را 12 بار بخواند بعد دستها را بگشايد و اين دعاى را بخواند:
اللهم انى اسالك باسمك المكنون المخزون الطاهر الطهر المبارك و اسالك باسمك العظيم و سلطانك القديم يا واهب العطايا يا مطلق الاسارى يا فكاك الرقاب من النار صل على محمد و آل محمد و فك رقبتى من النار من الدنيا و ادخلنى سالما واجعل دعائى او له فلاحا و اوسطه نجاحا و آخره صلاحا انك انت علام الغيوب
آنگاه فرمود: اين از اسرار دعاهايى است كه به طور پنهانى و رمزى خوانده مى شود و از دعاهايى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من آموخت و دستور داد كه من آن را به حسن و حسين عليهم السلام نيز بياموزم .(1069)

900- مرگ از ديدگاه على ع  

سويدة بن غفلة مى گويد: از اميرمؤ منان على (عليه السلام ) روزى شنيدم كه فرمود: هنگامى كه آخرين روز زندگى انسان مى رسد مال و فرزند و عمل شخص در برابر او مجسم مى شود و با زبان حال به ثروت خود مى گويد: من در جمع آوريت حريص بودم و در مصرف تو بخل ورزيدم در اين لحظه چه كمكى به من خواهى كرد؟ مال با همان زبان به او مى گويد من كفن تو را تاءمين مى كنم و كارى ديگر با تو ندارم . سپس روى به فرزند نموده و مى گويد: من سخت تو را دوست داشتم از تو حمايت مى كردم در اين لحظه با من چه مى كنى ؟ پاسخ مى دهد من تو را در قبر مى گذارم و پنهانت مى كنم ، پس از آن به عمل خود مى گويد: من به تو بى ميل بودم و بر من سنگينى داشتى امروز با من چه خواهى كرد؟ عملش پاسخ مى دهد: من هميشه با تو هستم در قبر در حشر تا حضور در پاى ميزان عدل الهى .(1070)

901- مسافر دنياى ناپايدار 

سويد بن غفله (1071) مى گويد: وارد شدم به خانه على بن ابيطالب (عليه السلام ) ولى در منزل آن حضرت چيزى نديدم ، عرض كردم : يا على (عليه السلام ) اثاث منزل شما كجاست ؟ فرمود: يا سويد ما اهل بيتى نيستيم كه در دنيا اثاث البيت بخواهيم ، ما آنچه داريم براى آخرت خود مى فرستيم ما در دنيا مانند سوارى هستيم كه از راه برسد و در سايه درختى كمى استراحت كند و باز براه افتد و برود و توجهى به سايه درخت نداشته باشد.(1072)

902- بنيانگذار عمل نيكوكارانه وقف  

راوى مى گويد: خدمت على (عليه السلام ) بودم در نخلستانى كه قنات مى كند ظهر از قنات بيرون آمد، نماز ظهر و عصرش را خواند بعد فرمودند غذايى براى خوردن هست ؟ گفتم ، كدوى پخته داريم . فرمود: بياور. مى گويد يك مقدارى كدوى پخته براى على (عليه السلام ) آوردم دست مباركش را با آبى كه از شن بيرون مى آمد شستند و داشتند غذا مى خوردند اما زمزمه داشتند و گاهى مى گفتند لعنت خدا بر آن كسى كه بواسطه شكم به جهنم مى رود، راوى مى گويد: ناهار را خورد و بعد به قنات رفتند و كلنگى زدند اتفاقا بسترى خورد كه آب فوران كرد به حدى كه آب گل آلود تا ريش اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده بود اصلا نتوانست كار كند از قنات بالا آمد، فرزندان و خويشاوندان براى ديدن على (عليه السلام ) آمده بودند آن آب مفصل را ديدند خيلى خوشحال شدند على (عليه السلام ) در حالى كه از قنات بالا نيامده بود و يك پايش ‍ اين طرف قنات و پاى ديگر آن طرف بود، فرمودند: قلم و دوات برايم بياورد چنانكه كار على (عليه السلام ) در آن 25 سال اين بود كه بيست و چهار چشمه و قنات و باغستان وقف فقرا و ضعفا و بيچاره ها كرد همانجا مى فرمايند در قنات وقف نامه اش را نوشتند و گفتند بچه ها و خويشان من ، چشم داشت به اين قنات نداشته باشيد اينها مال فقرا و بيچاره هاست .
لذا على (عليه السلام ) در حديثى مى فرمايد: من كان همه بطنه فقيمته ما يخرج عن بطنه ؛ يعنى : ارزش كسى كه تنها به جهت شكمش ‍ كوشش مى كند مساوى آن چيزى است كه از شكم او خارج مى شود.(1073)

903- لباس محبت ، عباى فقر 

مردى به امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: حديثى نقل مى شود كه شخصى به على (عليه السلام ) گفت : يا على (عليه السلام ) من تو را دوست دارم و حضرت به او فرمود: جامه گشاد براى تهيدستى آماده نما. امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ وى فرمود: اينطور نيست كه مى گويى همانا اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به او فرمود براى تنگدستى خود جامه اى تهيه نموده اى و منظور على (عليه السلام ) روز قيامت بوده است .(1074)

904- مبارزه با غيب گوها 

روزى حضرت على (عليه السلام ) به طالع بين و فرد پيشگويى برخورد كرد و با اشاره به حيوان آبستنى از آن مرد پرسيد: آيا مى دانى در شكم اين حويان ، ماده است يا نر؟ آنگاه خود حضرت فرمود: هر كس چنين ادعايى كرد آيات قرآن را تكذيب كرده است چرا كه خداوند فرموده است (تنها خداوند از روز رستاخيز آگاه است او باران را فرو مى فرستد و از آنچه در رحمهاست خبر دارد و هيچ كس نمى داند فردا چه بدست خواهد آورد و هيچ كس نمى داند در كدام سرزمين مى ميرد همانا خداوند دانا و آگاه است ) لذا امام مى فرمايد: الكاهن كالساحر و الساحر و الكافر فى النار؛ پيشگو همچون جادوگر و جادوگر همچون كافر و كافر در دوزخ است .(1075)

905- انفاق حضرت على (ع ) 

يكى از دهقانان پيراهنى زربفت را براى امام على (عليه السلام ) فرستاد اين پيراهن را فردى بنام عمروبن حريث به چهار هزار درهم از امام خريد و حضرت آن پول را بين مردم تقسيم كرد. عبدالرحمن بن الشعبى مى گويد: وارد ميدان بزرگ كوفه شدم در آن هنگام جوانى همچون ديگران بودم . على (عليه السلام ) را ديدم كه بر بالاى دو ظرف طلا و نقره ايستاده بود و بين مردم تقسيم مى كرد تا اينكه هيچ چيز براى خود او باقى نماند، تعجب كردم رفتم و به پدرم گفتم : امروز مردى را ديدم كه نمى دانم بهترين مردم است يا جاهل ترين مردم . پدرم پرسيد: آن چه كسى بود؟ گفتم : اميرالمؤ منين على ع را ديدم و جريان را تعريف كردم او گريست و گفت : نه فرزندم تو امروز بهترين مردم را ديده اى .

906- توجه به آموزش سخنرانى  

حضرت امير مؤ منان على (عليه السلام ) بخشى از ساعات روز خود را در صفه اى كه در شهر مدينه جاى داشت كه مسيحيان آن مركز را بنام اولين دانشگاه اسلامى نام گذارى كرده اند شخصا حضور پيدا مى كردند و در باب سخنرانى و سخن شناسى و غير مذاكره مى فرمودند.(1076)
لذا از اين جهت حضرت توجه خاصى به نحوه كلام اصحاب خود مبذول مى داشتند، منجمله حضرت به شاگردان خود رو نمود و به صعصعة بن صوحان فرمود (هذا الخطيب الشحيح ) و با اين جمله كوتاه صعصعه را مدح فرموده ، كه ابن ابى الحديد با تمام مقام علمى كه دارد در شرح نهج البلاغه خود مى نويسد را همين فخر و سرافرازى بس كه استاد سخن شناسى مانند حضرت على (عليه السلام ) او را خطيب و سخن شناس معرفى كرده است .

907- عملى بى جا 

روزى حضرت على (عليه السلام ) در تشيع جنازه اى شركت داشتند و در مسير در حالى كه ديگران محزون بعضى گريان بودند يكى از همراهان در حال خنديدن بود حضرت از آن غفلت و حركت نابجا ناراحت شده و فرمودند:
كان الموت فيها على غيرنا كتب و كان الحق فيها على غيرنا وجب ...
يعنى : گويا مرگ در اين جهان براى ديگران معين شده و حق نيز براى ديگران واجب گرديده است و گويا مردگان را كه مشاهده مى كنيم مسافرانى هستند كه آنان را در قبر مى گذاريم و بزودى نزد ما بازگشت مى كنند.(1077)

908- نيكى و بدى  

روزى حضرت امير (عليه السلام ) در ميان اصحاب خود فرمود: من در همه عمر خود در حق كسى نه نيكى كرده ام نه بدى .
اصحاب عرض كردند: يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ما معنى اين سخن را نمى دانم شما اين معنى را توضيح دهيد. آنگاه حضرت فرمود: هر كسى كه در حق كسى نيكى كند جزاى آن نيكى به خود او باز مى گردد. پس در حقيقت در حق خود نيكى كرده است و هر كسى در حق كسى بدى ، نمايد سزاى آن بدى نيز به او برمى گردد، پس در حقيقت در حق خود بدى كرده است .

909- نگاه لطف  

يكى از شيفتگان حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در راهى همراه ايشان ملازم حضرتش بود كه ناگاه اشكش جارى شد آن حضرت علت را از او پرسش نمودند، عرض كرد: چنان محبت و علاقه شما در من جايگزين است كه از توصيف خارج است ولكن اين پسر جوان من از شما كناره مى گيرد و از دشمنان سر سخت شما مى باشد كه به اين جهت مايه حزن و تاءسف من مى باشد. حضرت فرمود: مايلى قلب او را چنان تغيير و حالش را دگرگون كنم كه از جمله دوستان ما گردد، عرض كرد منتهى آرزوى من است ، آن حضرت عطف توجه به او نمود. آن مرد گفت : مشاهده كردم چنان شيفته و جان نثار آن حضرت گرديد كه حاضر نبود آنى از حضرتش جداگردد.

توان برد برون از دل ما حب على   نور از مهر جهانتاب نگردد منفك (1078)

910- جلسه شعراء 

حضرت على مرتضى (عليه السلام ) روزى از شعراء پرسش فرمودند كه كامل ترين آنان كيست ابى الاسود دوئلى در پاسخ گفت سراينده اين اشعار و و لقد اغتدى يدافع ركنى (الى آخر)
آن حضرت پس از مطالبى فرمود: امرء القيس اشعارش ارزنده تر است و سپس دلائلى آوردند كه همه شعراء تصديق گفتار آن حضرت را نمودند.(1079)
و در جايى ديگر امام فرمود:

و اياك فضلات الامور فانها   حرام على النفس التقى ارتكابها

از زوايد زندگى و امور بيهوده حذر كن كه چنين اعمالى بر شخص پارسا روا نيست .

911- استكبار ورزى  

حضرت على (عليه السلام ) در يكى از روزها خطبه اى بر مردم خواند و ضمن دعوت مردم به توحيد الهى آنها را به اطاعت از كسانى كه خداوند امر به اطاعت آنها كرده است توجه داد و آيه اى (48 سوره مؤ من ) را ياد آور شد و گفت : آيا مى دانيد استكبار چيست ؟ ترك اطاعت از كسانى كه ماءمور به اطاعت آنها هستيد و خود برتر بينى نسبت به آنها...

912- شما را سفارش مى كنم  

روزى على (عليه السلام ) فرمود:
شما را به پنج خصلت سفارش مى كنم كه براى دست يابى به آنها سزاوار است بر شترهاى راهوار سوار گشته و با تمام توان در پى آنها بر آييد.
1- جز به خدا اميد نبنديد.
2- از هيچ چيز جز گناههاى خود، واهمه به دل راه ندهيد.
3- هنگامى كه با پرسش از مطلبى كه نمى دانيد روبرو شديد از گفتن نمى دانم حيا نكنيد...از فراگيرى آنچه نمى دانيد، شرم به خود راه ندهيد بر شما باد به صبر و مقاومت ...(1080)

913- جنس آسمانها 

عن حبة العرنى قال : سمعت عليا عليه السلام ذات يوم يحلف : و الذى خلق السماء من دخان و ماء.(1081)
حبه عرنى مى گويد: شنيدم روزى على (عليه السلام ) بدينگونه قسم مى خورد: به خدايى كه آسمان را از گاز و آب آفريد! و در خطبه 90 نهج البلاغه حضرت مى فرمايد: به آسمانهايى كه ماده اش دود و بخار بود فرمان داد تا قطعات آن ، كه با هم فاصله داشتند بهم پيوسته و گرد آمدند.

914- على (ع ) در قرآن  

مردى به عمار ياسر گفت : آيه اى در قرآن است كه فكر مرا پريشان ساخته و مرا در شك انداخته است ؟ عمار گفت : كدام آيه . او گفت : واذا وقع القول عليهم اخرجنالهم دابة من الارض ...(1082) عمار گفت : به خدا سوگند من روى زمين نمى نشينم غذايى نمى خورم و آبى نمى نوشم تا دابة الارض را به تو نشان دهم ، سپس همراه آن مرد خدمت على (عليه السلام ) آمد و در حالى كه آن حضرت مشغول خوردن غذا بود به محضرش رسيدند هنگامى كه چشم امام (عليه السلام ) به عمار افتاد فرمود: بيا، عمار آمد نشست و با امام غذا خورد آن مرد سخت در تعجب فرو رفت و با ناباورى به اين صحنه مى نگريست زيرا عمار به او قول داده بود و قسم خورده بود كه تا به وعده اش وفا نكند غذا نخورد. گويى قسم و قول خود را فراموش كرده بود، هنگامى كه عمار برخاست و با على (عليه السلام ) خداحافظى كرد آن مرد رو به او كرد و گفت عجيب است تو سوگند يادكردى كه غذا نخوردى و...تا اينكه دابة الارض را به من نشان دهى ؟ عمار گفت : من او را به تو نشان دادم اگر مى فهميدى . (يعنى منظور على (عليه السلام ) است ).(1083)

915- اسباب تاءخير عذاب الهى  

اصبغ نباته مى گويد: روزى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: اهل زمين چون به تبهكارى و نافرمانى پروردگار آلوده شوند خداوند بر آن شود كه آنها را روى استحقاقشان عقوبت فرمايد ولى چون نظر كند به سالخوردگان كه در عين ضعف پيرى به سوى نماز گام بر مى دارند و كودكان كه مشغول يادگيرى قرآنند آنان را مورد عفو قرار داده عذابشان را به تاءخير اندازد.
لذا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در وصيت لحظات آخر عمرش فرمود: خدا را در امر زكات رعايت كنيد كه موجب خاموشى غضب پروردگار است . الله الله فى الزكاة فانها تطفى غضب ربكم

916- توصيف امام على (ع ) توسط امام ششم (ع ) 

سعيد بن كلثوم مى گويد: خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) بودم سخن از وجود مقدس اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به ميان آمد. امام ششم (عليه السلام ) آنچنان كه حق على (عليه السلام ) بود از آن جناب تمجيد كرد و حضرتش را به بهترين صورتى كه لياقت داشت ستود. سپس ‍ فرمود:
به خدا قسم هرگز حرامى نخورد تا عمرش پايان گرفت و از دو برنامه اى كه رضاى خداوند در آن بود سخت ترينش را براى عمل انتخاب مى كرد حادثه اى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيش نيامد مگر اينكه آن حضرت را به عنوان تكيه گاه براى رفع حادثه خواست جز او كسى همانند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم طاقت عبادت نداشت ... ثواب حق را اميد داشت و از عذابش خائف بود در راه رضاى خداوند و دورى از عذاب فردا از كار كرد و دستمزد كار روزانه اش هزار بنده در راه خدا خريد و آزاد كرد غذاى اهلش روغن و سره و خرماى بهم انباشته بود لباسى جز لباس كرباس نداشت (1084)

917- فقيه كيست  

ابوحمزه ثمالى از حضرت باقر (عليه السلام ) روايت نموده كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: آيا آگاه نسازم شما را از كسى كه حقيقتا فقيه (آگاه به مسائل دين ) است ؟ عرض كردند: چرا اى اميرالمؤ منين (عليه السلام ). فرمود: شخصى است كه مردم را از رحمت خدا نوميد نگرداند و آنان را از عذاب او ايمن نسازد و در نافرمانى از خدا برايشان تسهيل قال نشود و به آنان اجازه نافرمانى ندهد و قرآن را به دليل علاقه به چيزهاى ديگر ترك نگويد. آگاه باشيد در دانشى كه به ديگران انتقال پيدا نكند، خيرى نيست ، و بدانيد در قرائتى كه تدبر و چاره انديشى در آن نباشد و در عبادتى كه آگاهى و فهم و دانستن مسائل دين در آن نباشد خيرى نيست .(1085)

918- معنى قدقامت الصلوة  

در روايتى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در تفسير جمله قدقامت الصلوة آمده است قد قامت الصلوة اى حان وقت الزيارة و المناجاة و قضاء الحوائج درك المنى و الوصول الى الله عزوجل . معناى بپا شد. نماز اين است كه نزديك شد وقت زيارت خدا و مناجات با او و برآورده شدن حاجات و رسيدن به آرزوها و واصل شدن به خداوند عزوجل .(1086)

919- بعد از ايمان به خدا و رسولش (ص ) 

عبدالله بن عباس گويد: سلمان فارسى را در عالم خواب ديدم به او گفتم : آيا تو غلام آزاد كرده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نبودى ؟ گفت : آرى بودم ديدم تاج ياقوتى بر سر دارد و لباسهاى عالى بهشتى بر تن پوشيده گفتم : اى سلمان اين منظره حكايت از مقام عالى تو مى كند كه خداوند به تو عطا كرده گفت : آرى گفتم : تو در بهشت بعد از ايمان به خدا و ايمان به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه چيز را بهتر از همه چيز ديدى . در پاسخ گفت : در بهشت بعد از ايمان به خدا و رسولش صلى الله عليه و آله و سلم چيزى بهتر از دوستى على (عليه السلام ) نيست .(1087)

920- درجه على (ع ) از اين بالاتر است  

يوسف بن ابى سعيد گفت : من روزى خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيدم حضرت به من گفت : چون روز قيامت شود خداوند تبارك و تعالى خلائق را در آن روز گرد آورد، اولين كسى كه او را فرا بخوانند حضرت نوح (عليه السلام ) است ، پس از او سؤ ال شود آيا تبليغ نمودى ؟ نوح مى گويد: آرى . به او گفته مى شود شاهد بر گفتارت كيست ؟ نوح (عليه السلام ) مى گويد: محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم پس ‍ نوح (عليه السلام ) از مكان خود بر مى خيزد و به نزد محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى آيد و او بر روى تلى از مشك به همراه على (عليه السلام ) قرار دارد، نوح (عليه السلام ) به محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: اى محمد خداوند از من سؤ ال نموده كه آيا نمودى ؟ گفتم : آرى . گفت : گواه تو كيست ؟ گفتم : محمد صلى الله عليه و آله و سلم . پس ‍ حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: اى جعفر و اى حمزه برويد و شهادت دهيد كه او تبليغ خود را كرده است . پس حضرت صادق ع فرمود: جعفر و اى حمزه برويد و شهادت دهيد كه او تبليغ خود را كرده است . پس حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: جعفر و حمزه دو نفر گواهى هستند كه از براى تبليغ پيامبران گواهى مى دهند، يوسف مى گويد: من عرض كردم فدايت شوم . پس على (عليه السلام ) در آن موقع كجاست ؟ حضرت فرمود: درجه و منزلت على از اين بالاتر است .(1088)

921- فخر فروشى  

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: دو نفر مرد در نزد اميرمؤ منان على (عليه السلام ) به همديگر افتخار و فخر فروشى (در مورد نياكان خود) مى كردند امام على (عليه السلام ) به آنها فرمود: آيا شما به پيكرهاى پوسيده و روهاى در ميان آتش ، افتخار مى كنيد؟!
سپس (به افتخار كننده ) فرمود: اگر داراى عقل باشى ، داراى خوى و خلق انسانى خواهى بود و اگر داراى تقوا و پرهيزكارى باشى صاحب كرامت و بزرگوارى هستى و اگر نه عقل و نه تقوا داشته باشى ، بدانكه الاغ بهتر از تو است و تو بر هيچ كس امتيازى ندارى .(1089)

922- رد احسان و مروت  

حارث اعور مى گويد: اميرالمؤ منين از فرزندش امام حسن (عليه السلام ) پرسيد: پسرم مروت چيست ؟ امام حسن (عليه السلام ) پاسخ داد: پارسايى و اصلاح مال و در روايتى ديگر حسن بن جهم مى گويد: امام رضا (عليه السلام ) روايت نمود كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت نمود كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: جز دراز گوش موجود ديگرى رد احسان و نيكى نمى كند.
عرض كردم مقصود چيست ؟ حضرت فرمود: يعنى : براى نشستن او جا باز كنند و به خوشى به او عرضه شود (و او امتناع كند).(1090)

923- فاتح بيت المقدس  

عبايه اسد مى گويد: در حالى كه على (عليه السلام ) دراز كشيده بود و من در بالاى سر حضرت ايستاده بودم شنيدم كه مى فرمايد: به تحقيق در مصر هلاك كننده اى خواهد آمد و محققا شهر دمشق را يك سنگ ، يك سنگ ، درهم خواهد كوبيد و حتما يهوديان و مسيحيان از هر شهر و ناحيه عربها سر بر خواهند آورد و يقينا عرب را با اين عصايم خواهم راند، گويد: به آن حضرت عرض كردم : اى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) گويا به ما خبر مى دهى پس از آنكه از دنيا رفتى مجدد زنده خواهى شد؟ فرمود: چه دور است اين ؛ اى عبايه ، معتقد شدى به غير عقيده اى كه مردى آن را از من باور كند.(1091)

924- از قرآن يادگيريد 

روزى جمعى از ياران اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در موضوع مروت (مردانگى و جوانمردى ) با هم در گفتگو بودند كه حضرت على (عليه السلام ) وارد جمع آن ها شد، حضرت وقتى از گفتگوى آنها مطلع شد فرمود: چرا آن را از قرآن فرا نگرفته ايد؟ عرض كردند: يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اين مطلب در كجاى قرآن است ؟ حضرت فرمود: در آيه ان الله يامر بالعدل و الاحسان ؛ خداوند به شما دستور مى دهد عدل و احسان را شيوه خدا سازيد. (1092)
پس عدل همان انصاف و رعايت حق و احسان بخشش و تفضل از حق خويش مى باشد.(1093)

925- بردبارى على (ع ) 

روزى على (عليه السلام ) يكى از غلامان خود را صدا زد، ولى او جوابى نداد بار دوم و سوم هم او را صدا كرد، اما او جواب نداد. حضرت برخاست و نزد او رفت و ديد كه استراحت كرده ، به او فرمود: آيا صدايم را نشنيدى ؟ عرض كرد: شنيدم . حضرت فرمود: پس چرا جواب مرا ندادى ؟ عرض كرد: يا على (عليه السلام ) چون از عقوبت و توبيخ و تنبيه تو، خود را در امان مى ديدم و مطمئن بودم كه مرا توبيخ نمى كنى ، لذا سهل انگارى كردم حضرت فرمود: تو را به خاطر خدا آزاد كردم .(1094)

926- معناى فقر 

حارث اعور همدانى مى گويد: از جمله پرسشهايى كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) از فرزند خود امام حسن (عليه السلام ) نمود اين بود كه فقر چيست ؟ و او پاسخ داد: آز و شدت تمايل به چيزى ، و ديگر پرسش آن حضرت اين بود كه سفاهت (نادانى ) چيست ؟ امام حسن (عليه السلام ) پاسخ داد پيروى از مردم فرومايه و همنشينى با گمراهان و اينكه سماحة (بزرگوارى و بخشش و جوانمردى ) چيست ؟ پاسخ داد اينكه شخص چه در حال رفاه و چه در حال سختى بخشنده باشد.(1095)

927- انگشتران على (ع ) 

عبدخير مى گويد: على (عليه السلام ) چهار انگشتر داشت كه آنها را بدست مى كرد يكى از آنها ياقوت بود كه بخاطر بزرگوارى و نجابت در دست مى كرد. ديگرى فيروزه بود كه به منظور پيروزى در دست مى كرد و ديگرى آن جديد چينى بود كه براى قوت خود به دست مى كرد و آخرى آن عقيق بود كه به جهت محفوظ ماندن در دست مى كرد و نقش هر يك از آنها عبارت بود از، ياقوت لااله الاالله الملك الحق المبين و نقش فيروزه ، الله الملك الحق و نقش حديد چينى العزة الله جميعا و نقش عقيق در سه سطر ماشاء الله ، لاقوة الا بالله ، استغفر الله بود.(1096)

928- معنى ارادت و دوست داشتن  

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: روزى حارث اعور به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) عرض كرد:يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بخدا سوگند كه من شما را دوست مى دارم . حضرت به او فرمود: اى حارث حال كه مرا دوست مى دارى پس با من دشمنى مكن و با من بازى مكن و مرا آزمايش ‍ مكن و با من شوخى و مرا پست و كوچك نكن و مرا از مقام خودم بالاتر مبر.(1097)

929- راهنمايى شفابخش  

فردى در زمان اميرمؤ منان على (عليه السلام ) زندگى مى كرد مرد عرب و مسلمان و ارادتمند به على (عليه السلام ) بود ولى مبتلا به بيمارى شده بود. بيمارى او طول كشيد، بسيار رنجيده خاطر و رنجور بود براى درمان بيمارى خود بسيار تلاش كرد و نزد اطباء گوناگون رفت ولى نتيجه نگرفت و همچنان بيماريش ادامه داشت و او همچنان با سختى و رنج مى ساخت و مى سوخت ، سرانجام به محضر على (عليه السلام ) شتافت و از بيمارى طولانى خود شكايت كرد و از آن حضرت خواست كه راه درمانى به او ارائه دهد.
آرى وجود على (عليه السلام ) براى مستضعفين و درماندگان ، مايه بركت و رحمت است لذا هيچ كسى از در خانه او نا اميد بر نمى گشت . على (عليه السلام ) به او فرمود: آيا همسر دارى ؟ بيمار گفت : آرى . على (عليه السلام ) فرمود: به همسرت بگو مقدارى از مهريه خود را به تو ببخشد. سپس از آن بخشيده همسرت مقدارى عسل خريدارى كن و آن عسل را با قدرت آب باران مخلوط كن و سپس آن عسل را بخور كه بخواست خدا شفا مى يابى .
بيمار رفت و همين غذاى معجون را تهيه نمود و خورد و شفا يافت و در حالى كه بسيار خوشحال بود به محضر على (عليه السلام ) آمد و پس از اعلام شفاى خود عرض كرد: اى اميرمؤ منان (عليه السلام ) من براى درمان خود اموال بسيار خرج كردم و به طبيب هاى بسيار مراجعه نمودم ولى نتيجه نگرفتم اما شما با يك دستور ساده بيمارى مرا درمان كرديد به گونه اى كه گويى اصلا بيمار نبودم اينكه آمده ام بپرسم كه درمان با اين دستور بر چه اساسى بوده اس ؟ اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرمود: در مورد مهريه خداوند در قرآن مى فرمايد: مهريه زنان را بطور كامل بپردازيد.
فان طبن لكم عن شيى ء منه نفسا فكلوه هنيا مرئبا؛ و اگر زنها با رضايت خاطر چيزى از مهريه خود را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.(1098)
و در مورد آب باران مى فرمايد: و نزلنا من السّماء ماء مباركا؛ و از آسمان آب پر بركت فرستاديم . (1099)
و در مورد عسل مى فرمايد: فيه شفاء للناس ؛ و در عسل شفاى مردم است . (1100)
هر گاه آب باران و قدرى از مهريه زن و عسل با هم جمع شوند، در آن معجون حلال و گوارا، بركت و شفا جمع شده است البته چنين معجونى شفابخش است و بيمارى را برطرف مى سازد.(1101)

930- بازيچه جريانات روز نگردد 

سليم بن قيس هلالى شنيدم ، اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى فرمود: از سه كس بر دين خودتان بترسيد مردى كه قرآن را فرا گرفته (و بعلوم قرآن آشنا شده است ) همين كه نشاط و خرمى به چهره اش نشست (كنايه از اينكه موقعيت اجتماعى بدست آورد)
شمشيرش را به روى همسايه خود كشيده و او را هدف تير تهمت و شركت قرار دهد. عرض كردم : يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كداميك به شرك سزاوار ترند؟ فرمود: آنكه تير تهمت زده است و مردى كه بازيچه جريانات روز گردد و هر افسانه دروغين كه ساخته شود او دنباله اش را درازتر بكشد و مردى كه خدايش عزوجل قدرتى بدست او داده باشد و او گمان كند كه فرمان بردارى او فرمان برى از خدا است و سرپيچى از فرمانش سرپيچى از فرمان خدا در صورتى كه چنين نيست زيرا رد راه معصيت خدا از هيچ مخلوقى نبايد اطاعت كرد و مخلوق را نزيبد كه دلبند گناه گردد، پس نه در راه معصيت الهى بايد از كسى فرمان برد و نه به فرمان شخص گناهكار بايستى در آمد، و فقط مى بايست از خداوند و پيغمبرش و جانشينان او فرمان برد و اينكه خداوند دستور فرموده است فقط از دستورات پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اطاعت شود براى اين است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم معصوم است و پاك و به نافرمانى خداوند دستور نمى دهد و اينكه فقط به اطاعت جانشينان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم امر فرموده است براى اين است كه آنان نيز معصومند و پاك ، و امر به گناه نمى كنند.(1102)

931- مردم دو گونه اند 

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: فرزندان من مبادا با مردم ستيزه كنيد كه بيش از دو قسم نيستند، يا خردمندى است ، كه با شما مكر و حيله بكار مى برد و يا نادان كه هر چه زودتر آسيب بر شما مى رساند...، گفت : و شنود مانند نر و ماده اند كه چون با هم جفت شوند ناچار نتيجه اى خواهند داشت ، سپس دو بيت شعر انشاء فرمود:

سليم العرض من حذر الجوابا   و من دارى الرجال فقد اصابا
و من هاب الرجال تهيبوه   و من حقر الرجال فلن يهابا

هر كس از جواب گفتار خويش بهراسد، آبروى خود را حفظ كرده و هر كس با مردان مدارا كند به راه صواب رفته است و آنكه براى مردان احترام نگه دارد، آنان نيز احترامش را نگه مى دارند و آنكه آنان را كوچك شمرد بزرگى خويش را از دلهاى آنان برده است . (1103)

932- صبر در مرگ عزيزان  

روزى على (عليه السلام ) به عنوان تسليت دادن به اشعث در مرگ برادرش عبدالرحمان به او فرمود: اى اشعث : اگر بى تابى كنى در مرگ برادرت حق عبدالرحمن است كه اينگونه ادا مى نمايى و اگر صبر كنى حق خدا است كه ادا كردى ، و اگر صبر كنى قضا الهى بر تو روا شده است و تو هم آن را با صبر خود ستوده اى و اگر بى تابى كنى قضا حق و بر تو روا شده ولى تو آن را نكوهيده اى . اشعث گفت : انا لله و انا ليه راجعون اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: آيا مى دانى معنى و تاءويل آن را كه گفتى چيست ؟ اشعث گفت : تو پايان هر دانشى و نهايت آن . آنگاه حضرت فرمود: اما گفته است در انا لله به معنى اعتراف به ملك خداست و اما گفته ات در انااليه راجعون اعتراف به هلاكت و زوال خود است .(1104)

933- چگونه صبح كردى ؟ 

روزى جابر به على (عليه السلام ) گفت : يا على (عليه السلام ) چگونه صبح كردى ؟ حضرت در پاسخ او فرمود: صبح كرديم در حالى كه در نعمت هاى بى حد و شمار خداوند قرار داديم و با گناهان فراوان خود همراه ، نتوانيم از شكر خوبيهايى ، كه به ما داده است ، بجا آوريم يا زشتى هايى كه از ما پرده پوشى كرد!(1105)

934- اندرزى بنما 

روزى شخصى خدمت على (عليه السلام ) رسيد و عرض كرد: يا على (عليه السلام ) مرا پندى ده . حضرتش فرمود: بتو سفارش مى كنم كه كار خير و خوب خود را هرگز زياد مپندار و گناهان خود را هر چند كه كم باشند كم حساب نكن . شخص ديگرى به آن حضرت او عرض كرد: مرا اندرزى فرما. حضرت فرمود: خويشتن خود را تلقين به فقر و تنگدستى و طول عمر مكن .(1106)

935- از بسيارى از آنها مى گذرد!! 

اصبغ بن نباته مى گويد: روزى از على (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: من به شما حديثى مى گويم كه سزاوار است هر مسلمانى آن را حفظ كند سپس رو به ما كرد و فرمود:
خداوند بنده مؤ منى را در اين دنيا كيفر نكند الا اينكه بهتر و آبرومندتر از آن در قيامت به كيفر او بازگردد و خدا هيچ بنده مؤ منى در اين دنيا پرده پوشى او را نكند و از او نگذرد جز اينكه بهتر و آبرومندتر است از اينكه روز قيامت از او در گذرد سپس فرمود: گاهى خداوند بنده مؤ منى را دچار بلائى در بدن يا مال يا فرزند يا خانواده اش مى كند. سپس اين آيه را خواند (شورى /30) هر مصيبت كه به شما رسد به سبب آنچه است كه بدست خود كرديد و از بسيارى هم مى گذرد و تا سه بار حضرتش ‍ دست خود را بهم زد و مى فرمود: و از بسيارى هم مى گذرد.(1107)

936- معاد و خداشناسى  

شعرى است منسوب به امام على (عليه السلام ) كه آن حضرت قانون عقلى وجوب دفع خطر احتمالى را كه به اعتقاد بعضى زندگى پس از مرگ را باطل و هيچ مپندارند را به صورت زيبايى به نظم كشيده است .

زعم المنجم و الطبيب كلاهما   ان لا معاد فقلت ذاك اليكما
ان صح قولكما فلست بخاسر   ان صح قولى فالو بال عليكما(1108)

منجم و طبيب هر دو چنين پنداشتند كه معادى نيست . گفتم : شما در انتخاب عقيده آزاديد ولى اگر عقيده شما (عدم وجود معاد) درست باشد من ضرر نكردم ، اما اگر عقيده من (معاد روز قيامت و محاسبه ميزان الهى ) درست باشد شما زيانكاريد.

937- اسلام چيست ؟ 

على (عليه السلام ) فرمود: من كه على (عليه السلام ) هستم اسلام را به شكلى تعريف مى كنم كه قبل از من كسى اين چنين بيان نكرده است و نه شخصى حتى بعد از من ، مگر به همان طرزى كه من بيان نموده ام .
لانسبن الاسلام نسبة لاينسبه احد قبلى و لا ينبه احد بعدى الا بمثل ذلك ، ان الاسلام هو التسليم ، اسلام تسليم بودن است ، والتسليم هو اليقين ، و تسليم عبارت است از يقين ، واليقين هو التصديق ، و يقين يعنى همان تصديق والتصديق هو الاقرار، و تصديق آن اقرار است والاقرار هو العمل و اقرار همان عمل و بجا آوردن است ، و العمل هو الاداء، و عمل همان انجام دادن است ، ان المؤ من من لم ياخذ دينه عن رايه ولكن اتاه من ربه فاخذ و مؤ من دين خود را از راءى و عقيده خود نمى گيرد بلكه دين خود را از پروردگار متعال فرا مى گيرد.(1109)

938- ميثم تمار 

ميثم تمار غلام زنى بود از قبيله بنى اسد، اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) او را از آن زن خريد و آزادش كرد و به وى فرمود: نامت چيست ؟ عرض كرد: سالم . حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من خبر داده كه نامى كه پدرت در عجم ترا به آن ناميده اند ميثم است . ميثم عرض كرد: خدا و پيغمبرش صلى الله عليه و آله و سلم درست گفته اند، حضرت فرمود: رجوع كن به همان نامت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ترا به آن ناميده و سالم را رها كن . پس به همان اسم ميثم رجوع كرد و كنيه اش را ابى سالم گذاشت تا اينكه نقل شده ؛ در آن سالى كه كشته شد حج بجا آورد بر ام سلمه وارد شد و ام سلمه به او فرمود: به خدا قسم بسيار از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه در دل شب درباره تو به على (عليه السلام ) سفارش ‍ مى كرد.(1110)

939- خبر از قيام مختار 

اصحاب امام سجاد (عليه السلام ) به آن حضرت عرض كردند: يا بن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم امام على (عليه السلام ) ماجراى قيام مختار را خبر داده ولى نفرموده است چه وقت كشته مى شود و چه كسى او را مى كشد؟ حضرت فرمود: اميرالمؤ منين (عليه السلام ) راست گفته ، آيا به شما خبر ندهم كه چه وقت اين امر واقع مى شود؟ گفتند: چرا. فرمود: از اين تاريخ تا سه سال ديگر در فلان روز واقع مى شود و به زودى در فلان روز سر ابن زياد و شمر را مى آورند و ما آنها را در جلو خود مى گذاريم و غذا مى خوريم و به آنها نگاه مى كنيم ، چون مختار قيام كرد حضرت با اصحاب خود بر سر سفره بود به آنها فرمود: برادران دل خوش ‍ كنيد و بخوريد كه شما غذا مى خوريد و در حالى كه ستمكاران بنى اميه را درو مى كنند. گفتند: كجا؟ فرمود: فلان جا. مختار آنها را مى كشد و به زودى فلان روز دو سر را براى ما مى آورند.
در آن روز معهود آن حضرت از نماز فارغ شده بود و مى خاست بر سر سفره بنشيند كه سرا را آوردند، چون چشمش به آنها افتاد سجده كرد و گفت : شكر خدايى را كه مرا زنده داشت تا اين سرها را به من نماياند.(1111)