۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام

محمد رضا رمزى اوحدى

- ۳۰ -


821- على (ع ) و مرد سارق  

مرحوم كلينى در كافى از حارث بن حضيره نقل مى كند كه گفت : روزى در مدينه عبور مى كرد به مرد حبشى كه در حال كشيدن آب از چاه بود برخورد كردم كه دستش قطع شده بود از او پرسيدم چه كسى انگشتان دستت را قطع كرده است ؟
مرد حبشى گفت : دستم را بهترين مردم (على بن ابيطالب (عليه السلام ) قطع كرده است . ما با جمعى مشغول سرقت بوديم كه دستگير شديم ، آنگاه ما را نزد على (عليه السلام ) بردند، پس اقرار به سرقت كرديم امام به ما فرمود: مى دانيد كه سرقت حرام است ؟ گفتيم : بلى ، مى دانيم . آن وقت حضرت دستور داد حد خدا را بر ما جارى كنند و انگشتانمان را قطع كردند و كف دست را باقى گذاشتند. بعد دستور داد ما را در خانه اى بازداشت نمودند و با روغن و عسل ما را پذيرايى كردند تا جراحت هاى دستمان بهبودى يافت . بعد دستور داد ما را از حبس بيرون آوردند و بهترين لباس را به ما پوشاندند بعد به ما فرمود: اگر توبه كنيد و اصلاح شويد براى شما بهتر است و خداوند دستهاى شما را در بهشت به شما ملحق مى كند و اگر توبه نكرديد و اصلاح نشويد در آتش جهنم به شما ملحق خواهد كرد.(984)

822- قدر عدالت گستر حق را ندانستند 

آخرين سخنان على (عليه السلام ) در بستر شهادت بسيار عجيب و در عين حال عبرت آميز است آنجا كه فرمود: من ديروز رهبر شما بودم امروز مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا خواهم شد.
سپس فرمود: غدا ترون ايامى ... فردا ارزش ايام زندگى با من را به خوبى خواهيد دانست و مكتونات خاطر و ناراحتى درونيم برايتان آشكار خواهد شد و پس از آنكه جاى خالى مرا ديديد و ديگرى به جاى من نشست كاملا مرا خواهيد شناخت !! (985)

فصل پنجم : داستانهاى متفرقه از زندگى امام على   (986)

823- احترام را متوجه باش  

روزى دو نفر مرد به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمدند آن حضرت براى هر كدام از آنها تشكى انداخت يكى از آنها روى آن نشست ولى ديگرى از نشستن بر روى تشك خوددارى كرد امام على (عليه السلام ) به آن مرد فرمود: بر آن بنشين ؛ فانه لا يابى الكرامة الاحمار: خوددارى از احترام نمى كند مگر جز الاغ
سپس گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر گاه شخصيت مورد احترام نزد شما آمد او را احترام كنيد(987)

824- انواع انسانهاى  

مردى به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) رسيد و عرض كرد: اى اميرمؤ منان راهى از راههاى نيكى را به من سفارش كن كه با عمل به آن نجات يابم ؟
اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرمود: اى سؤ ال كننده ! گوش كن ، سپس بفهم ، سپس يقين و باور كن و سپس آن را عمل كن ، بدان كه انسانها بر سه دسته اند:
1- زاهد پارسا 2- صابر و مقاوم 3- راغب و فريفته دنيا.
اما زاهد، كسى است كه اندوهها و شادى ها از دلش خارج شده نه به چيزى از امور دنيا كه به داده شده شاد است و نه از آنچه از دنيا از دستش رفته افسوس مى خورد پس چنين كسى آسوده خاطر است .
اما صابر، كسى است كه قلبا آرزوى امور دنيا مى كند ولى وقتى كه به آن رسيد هوسهاى نفسانى خود را كنترل مى نمايد تا سرانجام ناخوش و آثار بد آن دامنگيرش نگردد او به گونه اى است كه اگر بر دلش آگاه شوى از خويشتن دارى و تواضع و دور انديشى او تعجب كنى .
و اما راغب دنيا؛ كسى است كه : هيچ باكى ندارد كه از كجا امور دنيا به او مى رسد آيا از راه حلال يا حرام ، و باكى ندارد كه امور دنيا موجب چركين شدن آبروش گردد خود را هلاك كند و جوانمردى خود را از بين ببرد فردى در گنداب دنيا پريشان و سرگردان است (988)

825- امام على (ع ) و حضرت قائم (عج ) 

اصبغ بن نباته مى گويد: به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمدم ديدم آن حضرت غرق در فكر و انديشه است و در روى زمين خط مى كشد، پرسيدم :
اى اميرمؤ منان ! چرا تو را اين گونه در فكر و انديشه مى نگرم كه به زمين مى نگرى و آن را خط مى كشى ؟ آيا به رهبرى در زمين اشتياق يافته اى ؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: نه به خدا سوگند هرگز حتى يك روز نبوده كه من شيفته خلافت يا شيفته دنيا گردم بلكه درباره مولودى كه يازدهمين فرزند من است (يعنى درباره حضرت مهدى (عليه السلام ) فكر مى كردم ، درباره همان مهدى (عليه السلام ) كه سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى كند براى او غيبت و سرگردانى وجود دارد بعضى در اين راستا، گمراه گردند و بعضى راه هدايت را شناخته و مى پيمايند.
اصبغ بن نباته عرض كرد: اى اميرمؤ منان غايب بودن آن حضرت ، و سرگردانى او تا چه اندازه است ؟
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: طول غيبت شش روز يا شش ماه يا شش سال است (واحد هر دوره ، شش مرحله است ، و خداوند پس از آن شش مرحله ، آن حضرت را آشكار مى كند)
اصبغ بن نباته عرض كرد: آيا اين (غيبت و سرگردانى ) واقع شدنى است ؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: آرى اين موضوع مسلم است و انجام شدنى است ولى اى اصبغ ! تو كجا و اين امر كجا؟ آنها (كه غيبت را درك كرده و در اين راه استوارند)
نيكان اين امت همراه نيكان اين عترت هستند!
اصبغ بن نباته پرسيد: بعد از آن هر چه خدا بخواهد انجام مى شود زيرا براى خدا مقدرات وارده ها و نتيجه ها و پايانها است (989).

826- اعلم از انبياء الهى  

روزى امام باقر (عليه السلام ) براى شاگردان خود سخن مى گفت و فرمود: مردم رطوبت را مى مكند ولى نهر بزرگ را رها مى كنند شخصى پرسيد: نهر بزرگ چيست ؟
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: آن نهر بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و علمى است كه خدا به او عنايت فرموده است ، همانا خداوند سنتهاى همه پيامبران از حضرت آدم تا حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم جمع كرده است .
شاگردى پرسيد: آن سنتها چه بوده ؟ امام (عليه السلام ) فرمود: همه علم پيامبران و علم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ؛ كه همه آن علم را رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) تحويل داد.
يكى از شاگردان پرسيد: اى پسر پيامبر! اميرمؤ منان على (عليه السلام ) اعلم و آگاهتر است يا بعضى از پيامبران ؟!
امام باقر (عليه السلام ) (خطاب به حاضران ) فرمود: بنگريد به اين شخص كه چه سؤ الى مى كند خداوند گوشهاى هر كه را مى خواهد مى گشايد، من به او مى گويم خداوند علم تمام پيامبران را در وجود محمد صلى الله عليه و آله و سلم گرد آورد و آن حضرت همه آن علم ها را به على (عليه السلام ) تحويل داد، در عين حال از من مى پرسد، على اعلم است يا پيامبران ؟(990)

827- تماس فرشته با على (ع ) 

حمران بن اعين يكى از شاگردان امام باقر و امام صادق عليهم السلام است مى گويد: روزى از امام باقر (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود:
ان عليا محدثا؛ همانا على (عليه السلام ) محدث بود(991)
او مى گويد: من نزد دوستانم آمدم و به آنها گفتم خبر عجيبى براى شما آورده ام ، آنها گفتند آن خبر چيست ؟ حمران گفت : از اما باقر (عليه السلام ) اين مطلب را شنيدم دوستان او گفتند تا از آن حضرت نپرسى كه چه كسى اخبار آسمانى را به على (عليه السلام ) گزارش ‍ مى دهد كارى نكرده اى .
حمران مى گويد: به حضور امام باقر (عليه السلام ) باز گشتم و عرض ‍ كردم : سخن شما را براى دوستان خود نقل كردم آنها گفتند: اگر نپرسى كه چه كسى اخبار آسمانى را به على (عليه السلام ) مى گويد كارى نكرده اى ، اكنون آمده ام از شما اين را بپرسم .
امام فرمود: يحدثه ملك ؛ فرشته اى با او حديث مى گويد حمران عرض كرد: ايا منظورتان اين است كه على (عليه السلام ) پيغمبر بود؟ امام دست خود را بالا نمود (يعنى نه او پيامبر نبود) سپس فرمود: على (عليه السلام ) در اين مورد مانند همدم سليمان (آصف بن برخيا) و همدم موسى (خضر) يا مانند ذوالقرنين (992) بود (كه فرشته به آنها نيز حديث مى گفت ) ايا اين خبر به شما نرسيده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: وفيكم مثله ؛ او (على ) در ميان شما مانند ذوالقرنين هست (993)

828- على بنده اى از بندگان پيامبر (ص ) 

يكى از دانشمندان يهودى به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمد و پرسيد: اى اميرمؤ منان ! پروردگارت از چه وقت بوده است ؟
امام فرمود: واى بر تو، سؤ الى مانند از وقت بوده ؟ را در مورد چيزى مى گويند، كه زمانى نبوده باشد ولى وجودى كه هميشه بوده ، چنين سؤ الى درباره او غلط است پس خدا بدون آنكه قبلى داشته باشد پيش از هر چيزى است او بى آنكه نهايتى داشته باشد پايان پايانها است .
دانشمند يهودى گفت : آيا تو پيامبر هستى ؟
امام على (عليه السلام ): مادرت به عزايت بنشيند انما اناعبد من عبيد رسول الله : همانا من بنده اى از بندگان رسول خدا هستم (994)

829- تغافل در مقابل جاهل  

روزى شخصى به على (عليه السلام ) دشنام داد حضرت خود را به تغافل زد و از او گذشت و لقد امر على اليئم يسبنى فمضيت ثمة لا ينينى مى فرمايد: به گوش خودم شنيدم كسى را كه به من دشنام مى داد من به روى خود نياوردم و با خود گفتم : لابد به على ديگرى بد مى گفته است و اين نحوه برخورد به روش اخلاقى قرآنى است كه در آيه و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما آمده است (995)

830- بيان علت مريضى ها 

روزى سلمان فارسى زكام كرده بود و سرخود را بسته بود و در آن حال خدمت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) رسيد حضرت به سلمان فرمود: سلمان حالت چطور است ؟ سلمان عرض كرد: يا ابالحسن سرم درد مى كند اميرالمؤ منين حاصل روايت منقوله ) فرمود: شش رگ در بدن است كه هر گاه تحركى پيدا كنند خداوند با شش چيز جلو تحرك آنها را مى گيرد، اگر در كسى جنون پيدا شود خدا هم سرما خوردگى را به او مى دهد، اگر براى كسى زمينه كورى پيدا شود به چشم درد مبتلا مى شود (تا چرك و آلودگى ها بدينوسيله از چشم خارج شود) هر گاه زمينه برص ‍ پيدا شود مبتلا به دمل (كورك ) مى شود هر گاه كسى به مرض سل مى خواهد مبتلا شود سرفه عارض او مى شود تا خلطهاى سينه اش پاك شود...(996)

831- اسم اميرمؤ منان اختصاصى است  

شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد آيا رواست كه به امام قائم (عج ) به عنوان سلام بر تو اى اميرمؤ منان سال كرد؟
امام صادق فرمود: نه روا نيست خداوند تنها على (عليه السلام ) را به اين اسم ناميد.
قبل از على (عليه السلام ) كسى بر اين نام ناميده نشده و بعد از او هم جز كافر كسى آن نام را بر خود نبندد.(997)

832- كلاه شفا بخش  

سلطان روم نامه اى خدمت حضرت على (عليه السلام ) نوشت و از آن حضرت راه درمانى براى سر دردهاى عجيبى كه به آن مبتلا بود را خواست چرا كه تا آن موقع كوشش اطبا مختلف به جايى نرسيده بود.
حضرت امير (عليه السلام ) در جواب نامه او، كلاهى را به قاصد نامه داد و فرمود: بگو به سلطان روم هر وقت سردرد گرفت آن را بر سر خود بگذارد.
سلطان هر بار كه سردرد عارضش مى شد كلاه را بر سر خود مى گذاشت و درد آرام مى گرفت روزى به فكر افتاد ببيند على (عليه السلام ) چه كرده است كه اين كلاه چنين اثر مى كند.
دستور داد آن كلاه را شكافتند ديد در ميان آن كلاه نوشته شده است : بسم الله الرحمن الرحيم (998)

833- معنى صلوات تجديد بيعت با ولايت  

ابن بابويه از يزيد بن حسن روايت كرده كه گفت : حضرت موسى بن جعفر ع به من فرمود: كسى كه صلوات بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرستد معنايش آن است كه وفاى به عهد و ميثاقى كه در عالم در پروردگار فرمود: الست بربكم و محمد نبيكم و على امامكم بزبان آورده و قبولى آن را اعلام مى نمايد و تجديد عهد و ميثاق بعمل مى آورد(999).

834- مرده بودى زنده شدى  

شبى حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) حضرت خضر (عليه السلام ) را در خواب خود ديد آن حضرت از خضر در خواست نصيحتى كرد حضرت خضر كف دست خود را به آن حضرت نشان داد حضرت على (عليه السلام ) ديد به خط سبزى در كف دست خضر نوشته شده :

قد كنت ميتا عضرت حيا   و عن قليل عود ميتا
فابن لدار البقاء بيتا   و ودع لدار الفناء بيتا

يعنى ؛ مرده بودى زنده شدى و طولى نخواهد كشيد كه باز مرده خواهى شد؛ براى خانه بقاء خود، خانه اى بناكن و براى خانه فنا و نيستى خانه اى واگذار. (1000)

835- قرين شيطان  

شيخ صدوق روايت كرده از ابن عباس از حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه آن حضرت فرمود: شك كننده در فضل على بن ابيطالب (عليه السلام ) در روز قيامت در حالى از قبر خود برانگيخته مى شود كه در گردن او حلقهاى از آتش باشد و در آن حلقه سيصد شعبه وجود دارد كه بر هر شعبه اى از آن شيطانى وجود دارد كه در روى او آب دهن مى افكند(1001)
لذا در روايات متعدد بر اعتقاد افضليت على (عليه السلام ) تصريح شده است و در روايتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: على خير البشر و من ابا فقد كفر

836- زور بازوى على (ع ) 

زور بازوى على (عليه السلام ) كه در داستانهاى متعدد بيان شده برگرفته از بنيه معنوى آن حضرت است كه ما در اينجا به چند داستان اشاره مى كنيم ابن شهر آشوب مولف كتاب مناقب آل ابى طالب مى نويسد: دست هر كسى را كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به قدرت مى گرفت نفس او بند مى آمد و اگر بيش از حد فشار وارد مى نمود او را مى كشت و قضيه آن حضرت با خالد بن وليد در باب قطب رحى كه حضرت ميله سنگ آسيا را طوق گردن خالد كرد و بر گردن او آويخت و هيچ كس ‍ نتوانست او را خلاص كند جز خود آن حضرت بر صخره جبل ثور در مكه و اثرات نيزه آن حضرت در كوهى از جبال باديه و در سنگى در قلعه خيبر معروف مى باشد و ديگر نرم شدن آهن زره ، به دست آن حضرت است كه خالد مى گويد: ديدم آن حضرت حلقه هاى زره خود را با دست خود اصلاح مى كند و به من فرمود: اى خالد، خداوند به سبب ما و به بركت وجود ما آهن را در دست داود نبى (عليه السلام ) نرم ساخت (1002).

837- خدايش نگه داشت  

سيد حميرى شاعر بزرگ اهل بيت روزى سوار بر اسب در كنار كوفه ايستاد و خطاب به مردم گفت : هر كسى كه يك فضيلتى از على (عليه السلام ) نقل كند كه من درباره آن فضيلت شعرى نگفته باشم اين اسب را به آنچه با من است به او پاداش مى دهم .
سپس هر يك از حاضرين شروع كردند به نقل فضايل اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و سيد حميرى نيز اشعار خود را كه متضمن آن فضيلت بود انشاء مى كرد.
تا اينكه به ناگه مردى از ابوالوعل مرادى نقل كرد و گفت : من در خدمت على (عليه السلام ) بودم كه او مشغول تطهير و وضو شد براى نماز، لذا كفش خود را از پاى بيرون آورد ناگاه مارى داخل كفش آن حضرت شد پس زمانى كه حضرت مى خواست كفش خود را بپوشد كلاغى به سرعت از هوا فرود آمد و كفش آن حضرت را ربود و بالا برد؛ آنگاه آن را از بالا انداخت تا آن مار از كفش خارج شد.
سيد حميرى تا اين فضيلت را شنيد آنچه را كه وعده كرده بود به وى عطا كرد، آنگاه درباره آن فضيلت شعرى را به نظم آورد و گفت :

الا يا قوم للعجب العجاب   لخف ابى الحسين و للحجاب
عدو من عداة الجن عبد   بعيد فى المرارة من صواب
كريه اللون اسود ذوبصيص   حديد الناب ازرق ذولعاب (1003)

838- معنى حسنه و سيئه  

روزى ابو عبدالله جدلى به حضور اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) رسيد؛ بحث آن جمع پيرامون آيه شريفه من جاء بالحسنه فله خير منها و هم من فزع يومئذ آمنون (1004)

839- منشاء گريه هر مؤ من  

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى على بن ابيطالب (عليه السلام ) به امام حسين (عليه السلام ) نگاه كرد و فرمود: فقال : يا عبرة كل مؤ من اى مايه اشك هر مؤ من ؛ حضرت سيدالشهداء به پدر عرض كرد: فقال : انا يا ابتاه ؟ مرا مى فرمائى اى پدر! حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: آرى اى فرزندم فقال نعم ، يا بنى لذا در رواياتى ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به دختر گرامى خود حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مى فرمايد: اى فاطمه ! هر ديده اى روز قيامت گريان است جز ديده اى كه بر مصيبت حسين (عليه السلام ) گريه كند كه آن ديده خندان و مسرور است و به نعمتهاى بهشتى او را بشارت باد.(1005)

840- عامل استجابت دعا 

حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) در حال نيايش خداوند متعال را سوگند به حضرت على (عليه السلام ) و افعال و اوصاف او مى داد باين شكل كه 55 بار اسم حضرت امير (عليه السلام ) را در فرازهاى دعاى خود جاى مى دهند.
الهى بصدق على و صداقته ، و رفق على و رفاقته ، و سلم على و سلامته ، و علم على و امامته ، و قوة على و خلافته و حلم على و صلابته و كرم على و كرامته ، و عز على و شجاعته و صبر على و طاعته و حكم على و عدالته و زهد على و عبادته و عصمة على و طهارته و قرب على و سيادته و هدى على و هدايتة و حب على و ولايته ...
و ذات على و صفاته ، ان تجعلنى فى الدين و الدنيا و لاخرد عزيزا
مهيبا فى اعين الخلائق و ان تقضى حوائجى و حوائج جميع المؤ منين و المؤ منات و اعصمنى و كل هلكة و نجنى من كل بلية و آفة و عاهة و اهانة و كربة و ضيق و ذلة و علة و قلة (الى آخر)(1006).

841- نحوه تربيت فرزندان  

روزى يكى از اصحاب على (عليه السلام ) كه داراى پسرى بود نزد آن حضرت آمد و از فرزندش نزد آن حضرت شكايت نمود تا با اين كار، راهنمائى جهت تربيت پسرش از حضرت بگيرد.
حضرت به او فرمود: لا تضربه و اهجره و لا تطل ؛ او را نزن و تنبيه بدنى نكن ؛ (بلكه براى تاءديب او شايسته است ) با او قهر كنى ؛ اما مواظب باش اين قهر به درازا نكشد (1007)

842- راه مبارزه با شيطان  

روزى على (عليه السلام ) به كميل بن زياد چنين سفارش و وصيت كرد؛ فرمود: اى كميل ! شيطان باكيد و مكر لطيفش بسوى تو مى آيد و تو را به طاعتى امر مى كند كه مى داند با آن الفت و انس دارى و آن را فرو نمى گذارى پس تو گمان مى برى كه او فرشته اى بخشنده است ، در حاليكه بدون ترديد او شيطان رانده شده است .
سپس وقتى به او انس گرفتى و اطمينان يافتى ، تو را به اتخاذ تصميماتى هلاك كننده كه نجات در آن نيست وا مى دارد.
اى كميل ! وقتى كه شيطان در سينه ات وسوسه كرد بگو: اعوذ بالله القوى من الشيطان الغوى و اعوذ بمحد الرضى من شرما قدر و قضى و اعوذ بالله الناس من شر الجنة و الناس اجمعين و صلى الله على محمد و آله و سلم و سلم
اين پناه جستن به حق تو را از زحمت و اذيت ابليس و شياطين همراه او، اگر چه تماما مثل او ابليس باشند، كفايت كرد.(1008)

843- شيعه واقعى على (ع ) 

جابر بن يزيد جعفى مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) درباره معنى و تفسير آيه شريفه و ان من شيعته لابراهيم (1009) سوال كردم آن حضرت فرمود چون خداوند ابراهيم (عليه السلام ) را خلق كرد پرده از برابر چشمان او برداشت و ابراهيم پيرامون عرش را نظر كرد و نورهاى را ديد عرض كرد: پروردگارا! اين چه نورى است ؟ خطاب رسيد: اين نور حبيب من ، محمد صلى الله عليه و آله و سلم است آنگاه ابراهيم (عليه السلام ) سؤ ال كرد خدايا نور ديگرى در كنار آن نور بود؟ خداوند فرمود: اين نور على (عليه السلام ) يارى كننده دين من است و اين سه نور ديگر نور فاطمه عليهاالسلام و فرزندانش حسن و حسين عليهم السلام و آن نه نور ديگر انوار فرزندان على و فاطمه عليهم السلام از صلب حسين (عليه السلام ) هستند. و اسامى تمام چهارده نور پاك را خداوند يك به يك براى حضرت ابراهيم (عليه السلام ) بيان فرمود.
حضرت ابراهيم (عليه السلام ) عرض كرد: نورهاى بى شمارى در اطراف اين انوار مشاهده مى كنم كه تعداد آنها معلوم نيست ، خطاب رسيد، اى ابراهيم ! اين نورها، انوار شيعيان على (عليه السلام ) است ؛ ابراهيم سؤ ال كرد خداوندا! شيعيان على (عليه السلام ) چگونه شناخته مى شوند؟
خداوند فرمود: شيعيان على (عليه السلام ) در شبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز واجب و مستحب مى خوانند بسم الله الرحمن الرحيم را بلند مى گويند و انگشتر خود را در دست راست مى كنند و در نمازهاى خود پيش از ركوع قنوت مى خوانند.
آنگاه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) از خداوند تقاضا كرد كه او را نيز از شيعيان على (عليه السلام ) قرار دهد كه خداوند در اين آيه مى فرمايد و ان من شيعته لابراهيم (1010)

844- پناه بر خدا 

اسحاق بن فضل مى گويد: يكى از دعاهاى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) اين است :
خداوندا! پناه مى برم به تو از اينكه دوستت را دشمن بدارم ، يا با دشمنت دوستى كنم ، يا كسى را كه از تو خشم به دل دارد خشنود سازم ، خداوندا! بر هر كس كه تو درود فرستى درود ما نيز بر او باد، و بر هر كس ‍ لعنت كنى لعنت ما نيز بر او باد. خداوندا! هر كس كه مرگ او موجب شادى ما و شادى تمام مسلمانان است ما را از شر او آسوده ساز، و بجاى او كسى را به ما ارزانى دار كه براى ما بهتر از او باشد، تا آنجا كه نشانه اجابت را طورى بر ما نمايان سازى كه ما در دين و دنياى خود بدان آشنا باشيم اى مهربان تر از هر مهربانى (1011)

845- حضرت خضر (ع ) با على (ع ) 

محمد بن حنفيه مى گويد: روزى در حالى كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به دور خانه كعبه طواف مى كرد به مردى برخورد كه چنگ به پرده كعبه زده بود و مى گفت : اى آنكه هيچ صوتى تو را از صوت ديگر باز ندارد، و اى آنكه حاجتمندان تو، تو را به اشتباه نيندازند، و اى آنكه اصرار نيازمندان در سؤ ال از تو ملولت نسازد، خدايا عفو و شيرينى رحمت خود را به من بچشان (يا من لا يشغله سمع عن سمع ، يا من لا يغلطه السائلون ، يا من لايبرمه الحاح الملحين ، اذقنى برد عفوك ، و حلاوة رحمتك ) على (عليه السلام ) به او فرمود: اين دعاى توست ؟
او عرض كرد: مگر شنيدى ؟ حضرت فرمود: آرى ، سپس فرمود: در پايان هر نمازى اين دعا را بخوان ، بخدا سوگند هيچ مؤ منى اين دعا را در پايان نمازش نخواند جز اينكه خداوند گناهان او را بيامرزد. هر چند به شمار ستارگان آسمان و قطرات باران و به تعداد ريگ و ريگزارها و ذره هاى خاك زمين باشد.
آنگاه امام على (عليه السلام ) به او فرمود: علم آن نزد من است ، و خداوند وسعت دهنده و كريم است . آن مرد كه حضرت خضر (عليه السلام ) بود به على (عليه السلام ) گفت : به خدا سوگند راست گفتى اى اميرمؤ منان و بر فراز مرتبه هر صاحب دانشى داناى ديگرى هست (1012)

846- امير نفس ؛ كريم دهر 

عبدالله بن ميمون مكى از امام صادق (عليه السلام ) و از پدرش امام باقر (عليه السلام ) روايت مى كند كه فرمود: روزى حلوائى را بر اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آوردند حضرت از خوردن آن امتناع كرد و آن را ميل نفرمود، خدمت حضرت عرض شد: ايا آن را حرام مى دانيد؟
حضرت فرمود: نه ، اما مى ترسم دلم خواستار آن شود و به دنبالش بروم . آنگاه حضرت اين آيه (1013) شريفه را تلاوت نمود: شما بهره هاى پاكيزه خود را در زندگانى دنياى خود برديد و از تمامى آنها بهره ور گشتيد(1014)

847- چرا دعاى ما مستجاب نمى شود؟! 

روزى حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در روز جمعه اى خطبه بليغى ايراد فرمود و در پايان آن خطبه فرمود:
ايها الناس سبع مصائب نعوذ بالله ؛ عالم زل و عابد مل ، و مؤ من خل ، و موتمن غل و غنى اقل و عزيز ذل و تحقر اعتل ؛ اى مردم ! هفت مصيبت است كه ما از آنها به خدا پناه مى بريم : عالمى كه بلغزد، عابدى كه (از عبادت ) ملول و خسته گردد، مؤ منى كه فقير شود، امينى كه خيانت كند، توانگرى كه به فقر در افتد، عزيزى كه خوار گردد، بينوايى كه بيمار شود.
در اين وقت مردى برخاست و پس از تمجيد آن حضرت گفت : سؤ الى درباره گفتار خداى تعالى دارم كه مى فرمايد: ادعونى استجب لكم ؛ مرا بخوانيد تا دعايتان را اجابت كنم (1015). پس چگونه است كه ما دعا مى كنيم ولى اجابت نمى شود؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: دلهاى شما در هشت مورد خيانت (بى وفايى ) كرد:
1- اينكه خدا را شناختيد ولى حقش را آن گونه كه بر شما واجب بود ادا نكرديد و از اين رو آن معرفت به كار شما نيامد.
2- به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورديد؛ آنگاه با سنت و روش او مخالفت كرديد و شريعت او را از بين برديد. پس ثمره ايمان شما چه شد؟.
3- كتاب خدا را كه بر مشا فرود آمده خوانديد ولى به آن عمل نكرديد. گفتيد: به گوش و دل مى پذيريم ، ولى با آن به مخالفت برخاستيد.
4- گفتيد: ما راغب بهشتيم ولى در تمام حالات كارهايى انجام مى دهيد كه شما را از بهشت دور مى سازد. پس رغبت و شوق شما نسبت به بهشت كجاست ؟
5- گفتيد: ما از آتش دوزخ مى ترسيم ، ولى در همه حالات به واسطه گناهان و معاصى خود به سوى دوزخ مى رويد. پس ترس شما كجا رفت ؟
6- نعمت خداى خود را خورديد، ولى سپاسگزارى نكرديد.
7- خداوند شما را به دشمنى با شيطان دستور داد و فرمود: ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا؛ شيطان دشمن شما است شما نيز او را دشمن گيريد (1016) ولى به زبان با او دشمنى كرديد و در عمل به دوستى با او برخاستيد.
8- عيبهاى مردم را برابر ديدگانتان قرار داديد و عيبهاى خود را پس ‍ پشت انداختيد (و آن را ناديده گرفتيد) و در نتيجه كسى را ملامت مى كنيد كه خود به ملامت سزاوارتر از اوييد.
پس با اين وضع چه ادعايى از شما مستجاب گردد در صورتى كه شما درهاى دعا و راههاى آن را بسته ايد؟ پس از خدا بترسيد و كارهايتان را اصلاح كنيد و امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا خدا دعايتان را مستجاب كند.(1017)

848- جواز عبور از صراط 

در امالى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: روز قيامت كه پل صراط را روى جهنم نصب مى كنند، هيچ كسى از صراط عبور نمى كند مگر اينكه جواز ولايت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) را با خود داشته باشد و از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت : رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روز قيامت پروردگار امر مى كند به دو فرشته كه بر صراط بايستند و نگذارند كسى از آن عبور داشته باشند، و هر كسى كه جواز نداشته باشد او را به صورت در آتش افكنيد، ابى سعيد مى گويد: به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردم : فدايت شوم معناى برات اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) چيست ؟ حضرت فرمود: نامه اى است كه در آن نوشته شده است :
لا اله الاالله محمد رسول الله و اميرالمؤ منين على بن ابيطالب وصى رسول الله و حجة الله على خلقه واقبل بعضهم على بعض يتسائلون (1018)

849- دوست با شيعه فرق دارد 

روزى جمعى به حضور امام حسن (عليه السلام ) رسيدند و عرض كردند: يا بن رسول الله ما از شيعيان پدرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) هستيم ؛ حضرت به آنها فرمود: شما از دوستان پدرم هستيد نه از شيعيان او. زيرا شيعيان پدرم كسانى هستند كه خداوند درباره آنها مى فرمايد: والذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون
شيعيان پدرم كسانى هستند كه به خدا ايمان آورده و به صفات پدرم متصف هستند و تمام آنچه را كه بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده تصديق مى كنند و از هر گوه معصيت دور مى باشند و معتقدند كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بعد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خليفه بلافصل بوده و كسى با او برابر نيست و بر تمام مردم ترجيح دارد همانطورى كه آسمان بر زمين برترى دارد و هرگز از كشتن و كشته شدن در راه خدا نمى ترسند و براى آنها فرقى نمى كند كه مرگ به استقبال آنها برود يا اينكه آنها به استقبال مرگ بروند. شيعيان على (عليه السلام ) همواره برادران دينى خود را مقدم بر خود مى دارند. اگر چه خود در سختى باشند و هرگز گرد منهيات نمى گردند و ترك واجبات نكرده اند و على (عليه السلام ) را مقتداى خود مى دانند و اين صفات شيعيان على (عليه السلام ) را پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيان فرموده اند.(1019)

850- دعا به هنگام وضو گرفتن  

روزى حضرت على (عليه السلام ) با محمد بن حنفيه نشسته بود حضرت به فرزندش فرمود تا براى ظرف آبى آماده كند تا براى نماز وضو بسازد محمد آب آورد و على (عليه السلام ) شروع به ساختن وضو كردند.
على (عليه السلام ) در موقع وضو گرفتن و انجام دادن وظيفه دينى ، هر عضوى را كه مى شست به پيشگاه خدا دعايى مى كند و سعادت آن عضو را در عرصه قيامت از خداوند متعال درخواست مى نمايد.
...ثم غسل و وجهه فقال ؛ وقتى صورت را مى شست ، عرض ‍ كرد اللهم بيض وجهى يوم تسود فيه الوجود و لا تسود وجهى يوم تبيض فيه الوجوه بارالها رويم را سفيد گردان در روزى كه صورتهايى در آن سياه مى شود و رويم را سياه مگردان در روزى كه صورتهايى در آن سفيد مى گردد؛ سپس دست راست خود را مى شست و عرض مى كرد: اللهم اعطنى كتابى بيمينى و الخلد فى الجنان بيسارى و حاسبنى حسابا يسيرا؛ بارالها نامه اعمالم را به دست راستم بده و... (1020)
در پايان امام فرمود: اى محمد هر كس وضو بسازد همانند وضويى كه من ساختم و بگويد آنچه راه من گفتم خداوند تبارك و تعالى از هر قطره آب وضويش ملكى براى او مى آفريند كه مشغول تقديس و تسبيح و تكبير براى خداوند هستند و خداوند ثواب اين اذكار را تا روز قيامت براى او ثبت و ضبط خواهد كرد.

851- يعسوب الايمان  

حضرت باقرالعلوم با پدر بزرگوارش امام سجاد (عليه السلام ) در نجف اشرف كنار قبر اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمدند، حضرت امام باقر (عليه السلام ) فرمود: پدرم كنار قبر ايستاد و گريست و ضمن سلام هاى متعدد اين سلام را به حضور جد بزرگوارش تقديم داشت .
السلام على يعسوب الايمان ، و ميزان الاعمال ، و سيف ذى الجال
امام سجاد (عليه السلام ) در اين عبارت على (عليه السلام ) را به سه صفت توصيف نموده است : اول ، يعسوب الايمان دوم : ميزان اعمال . سوم : شمشير خداوند ذوالجلال .(1021)

852- مرا موعظه كنيد 

در يك نيم روز گرم شخصى دامن على بن ابيطالب (عليه السلام ) را گرفت و عرض كرد يا على (عليه السلام ) مرا موعظه كنيد. حضرت فرمود: تو با ما مجالس فراوانى را گذرانده اى و سخنرانى هاى زيادى از ما شنيدى الان در اين ظهر گرم چه حاجت كه موعظه اى از من بشنوى .
عرض كرد: دامن شما را رها نمى كنم ، مگر اينكه سخنى بفرماييد.
حضرت اين جمله را فرمودند: انت مع من احببت تو با محبوبت محشور مى شوى آنگاه او دامن حضرت را رها كرد...(1022)

853- خود را سبك نكن  

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در نامه اى به پسرش امام حسن (عليه السلام ) مرقوم فرمود: پسرم داستانهايى كه خنده دار است و گفتنش ‍ عده اى
را مى خنداند نقل نكن ، و اياك ان تذكر من الكلام قذرا او تكون مضحكا...
پسرم ؛ خود را سبك نكن ، انسان مقامى بس عظيم دارد؛ (نه تنها كارى نكن كه كسى بخندد، بلكه در يك جمعى كه نشسته اى سنگين باش تا تو را وسيله خنده ديگران قرار ندهند)(1023)

854- قسيم الجنة و النار 

شخصى خدمت امام صادق (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را اباالقاسم مى گويند؟ حضرت فرمود: براى اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يك فرزندى داشتند بنام قاسم و چون پدر قاسم بود از اين جهت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اباالقاسم مى گفتند، عرض كرد: اين معنا را من مى دانم كمى روشن تر بيان كنيد كه چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را اباالقاسم مى گويند؟ حضرت فرمود: چون على بن ابيطالب (عليه السلام ) قسيم الجنة و النار است ، قاسم است ، يعنى قسمت كننده بهشت و جهنم است . در قيامت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به اذن خدا جهنمى ها را به جهنم و بهشتى ها را به بهشت فرا مى خواند. پس على (عليه السلام ) قاسم است ، و چون خداوند متعال على بن ابيطالب را در همان دوران كودكى به دامان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم منقل كرد و از همان طفوليت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم معلم على بن ابيطالب (عليه السلام ) بود و شاگرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم علوم فراوانى را آموخت و هر شاگردى فرزند استاد است و استاد حق پدرى بر او دارد پس على بن ابيطالب ، كه قاسم جنة و نار است و چون شاگرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است به منزله فرزند او است و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به منزله پدر او است پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را اباالقاسم نامند اين معنا و تفسير براى اباالقاسم جزء اسرار اين كنيه است .(1024)

855- جواب كامل تر 

از ابن عباس پرسيدند: بهترين روزها، و بهترى ماه ها، و بهترين عمل ها كدام است ؟ گفت : بهترين روزها جمعه است ، بهترين ماه ها، ماه رمضان است ، و بهترين اعمال نمازهاى پنجگانه در اول وقت است . اين سخن را براى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نقل كردند، فرمود: اگر از تمام علماى مشرق تا مغرب عالم اين سؤ ال را بپرسند، غير از اين جواب ندهند. اما من مى گويم : بهترين عملها آن است كه قبول درگاه خداوند شود و بهترين ماه ها ماهى است كه در آن از گناه توبه كنى ، و بهترين روزها روزى است كه با ايمان به سوى خدا روى .(1025)

856- امام كامل  

به شافعى (رئيس يكى از چهار مذهب اهل سنت ) گفتند: درباره على (عليه السلام ) چه مى گويى ؟(1026)
جواب داد: چه گويم در حق كسى كه سه صفت در وجودش با سه صفت ديگر جمع شده بود كه در هيچ آدمى زاد جمع نشود.
فقر و سخاوت ؛ شجاعت و عقل ، علم و عمل .(1027)

857- نشانه هاى قوم جاهل  

على (عليه السلام ) در جمعى فرمود: قوام دين به چهار كس است : عالم زبان دارى كه به علم خود عمل كند، ثروتمندى كه مازاد ثروت خود را به هم خويشان خود پخش كند، فقيرى كه آخرت را به دنيا نفروشد، و جاهلى كه از تحصيل علم تكبر نورزد، پس هر گاه عالم ، علم خود را نشر ندهد و توانگر بخل بورزد و فقير آخرت را به دنيا بفروشد، و جاهل از آموختن علم تكبر كند، دنيا به عقب بر مى گردد (و جاهليت را از سر گيرد)
در آن روز به تعداد مسجدهاى زياد و اجتماعات مردمى كه دلهايشان از هم جداست فريب نخوريد.
عرض كردند: يا على (عليه السلام ) در آن زمان چگونه بايد زندگى كرد؟
حضرت فرمود: در ظاهر با مردم آميزش كنيد، و در باطن مخالفت نماييد كه قرين انسان عمل اوست ، و هر كس را كه دوست داشته باشد با او محشور مى شود، و در عين حال منتظر فرج هم باشيد.(1028)

858- جملات پايانى تورات  

على (عليه السلام ) فرمود: در خاتمه ى تورات پنج جمله است كه من دوست دارم هر بامداد آن را مطالعه كنم :
عالم بى عمل با شيطان برابر است ، سلطان بى عدالت با فرعون يكسان است ، فقير طمعكارى كه در برابر توانگران خضوع كند با سگ همانند است ، ثروتى كه از آن سودى نبرند با آجر مساوى است ، وزنى كه بدون ضرورت و احتياج از خانه بيرون رود باكنيز هم رديف است .(1029)

859- نه كلمه كامل  

شعبى مى گويد: على (عليه السلام ) نه كلمه را بالبداهه فرمود، كه اين كلمات در بلاغت آنچنان است ، كه همه ى مردمان از رسيدن به يك كلمه آنها عاجز و ناتوانند:
اين سخنان سه تا در مناجات خداوندى است ، سه تاى آن در حكمت ، و سه تاى ديگر در آداب است .
اما مناجات : عرض مى نمايد؛ خداوند! اين سربلندى مرا بس كه بنده ى درگاه تو باشم ، و اين افتخار مرا بس كه چون تو خدايى دارم . خداوندا! تو آنچنانى ، كه من دوستت دارم ، مرا هم چنان كن كه تو دوستم دارى .
اما در حكمت : ارزش هر كس به مقدار معرفت و دانش او است ، هر كه قدر خود را شناخت هلاك نشد و آدمى زير زبان خود نهفته است .
اما در آداب : هر كه را با احسان بنوازى امير وى خواهى بود، به هر كس ‍ دست حاجت دراز كردى اسيرش خواهى شد، و از هر كه بى نيازى گزيدى با وى برابر و هم تراز خواهى بود.(1030)

860- افتخارات على (ع ) 

روزى على (عليه السلام ) فرمود: ده افتخار از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نصيب من شده است كه هركدام را از آنچه خورشيد بر آن مى تابد بيشتر دوست دارم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اى على ! تو در دنيا و آخرت برادر منى ، و در محشر از همه به من نزديك ترى ، و تو وزير وصى من هستى ، و تو در مال و عيال ، جانشين من هستى ، و در دنيا و آخرت پرچم من به دست تو است دوست تو دوست من است و دشمنت دشمن من و دشمن خدا است .(1031)

861- فضيلت هاى اميرالمؤ منين على (ع ) 

جابربن عبدالله انصارى مى گويد: روزى از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: در وجود على (عليه السلام ) فضايلى است كه اگر يكى از آنها در ساير مردم باشد كفايتشان كند، آنگاه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم درباره ى على (عليه السلام ) فرمود: هر كه من فرمانرواى اويم على فرمانرواى او است ؛ على نسبت به من مثل ها هارون است نسبت به موسى ؛ على از من است و من از على ؛ به جاى خود من است ؛ اطاعتش اطاعت من و نافرمانيش نافرمانى من است ؛ جنگ با على جنگ با خداست و صلح با او صلح با خدا؛ دوست على دوست خداست و دشمن او دشمن خداست ...هركه از على جدا شود از من جدا شده و هر كه از من جدا شود از خدا جدا شده است ؛ دوست على ايمان است و دشمنى او كفر؛ حزب على حزب خداست و حزب دشمنانش حزب شيطان ...(1032)