فرمود: اشكالى ندارد. پدرم در مقابل اهل مدينه
از من جرات بيشترى نشان مىداد. او همين حرف را مىگفت و مخالفان مىگفتند: اين
فرار از رباست؛ اگر مردى يك دينار بدهد به او 1000 درهم نمىدهند و اگر 1000 درهم
بپردازد، 1000 دينار به وى نمىدهند و پدرم پاسخ مىداد: چه نيكو است فرار از حرام
به سوى حلال!.
ب) صحيحه عبدالرحمن بن
الحجاج: عن ابى عبدالله (عليه السلام) كان محمد بن المنكدر يقول لابى (عليه
السلام): يا ابا جعفر رحمك الله و الله انا لنعلم انك لو اخذت دينارا و الصرف
بثمانيه عشر فدرت المدينه على ان تجد من يعطيك عشرين، ما وجدته و ما هذا الا فرار و
كان ابى (عليه السلام) يقول: صدقت و الله و لكنه فرار من باطل الى حق
(759)؛ امام صادق (عليه
السلام) مىفرمايد: محمد بن منكدر به پدرم مىگفت: اباجعفر (عليه السلام)! به خدا
قسم! ما مىدانيم اگر در زمانى كه نرخ مبادله سكهها، يك دينار در مقابل 18 درهم
باشد، اگر كل مدينه را بگردى كسى را نخواهى يافت كه در مقابل يك دينار 20 درهم بدهد
و اين كار (حيله ضميمه) جز فرار از ربا نيست. پدرم مىفرمود: راست گفتى، اما فرار
از باطل به سوى حق است.
ج) صحيحه حلبى: عن الصادق
(عليه السلام)، قال: لا باس بالف درهم و درهم، بالف درهم و دينارين، اذا دخل فيها
ديناران او اقل او اكثر فلا باس(760)؛
از امام صادق (عليه السلام) درباره معامله درهم در مقابل درهم بيشتر سوال كردم،
فرمودن هرگاه بين آنها مس يا طلا باشد، اشكال ندارد.
ه) عن حسن بن صدقه عن
الرضا (عليه السلام)، قال: قلت له: جعلت فداك انى ادخل المعادن و ابيع الجواهر
بترابه بالدنانير و الدراهم، قال: لاباس به، قلت: و انا اصرف الدراهم بالدرهم و
اصير الغله وضحا و اصير الوضح غله؟ قال: اذا كان فيها (ذهب) فلا باس. قال: فحكيت
ذلك لعمار بن موسى (الساباطى) قال: كذا قال: لى ابوه، ثم قال لى: الدنانير اين
تكون؟ قلت: لا ادرى، قال عمار، قال لى ابوعبدالله (عليه السلام): تكون مع الذى
ينقص(761)؛
حسن بن صدقه مىگويد: به امام رضا (عليه السلام) گفتم: فدايت شوم! من وارد معادن
مىشوم و طلا را همراه با خاك آن بادرهم و دينار معامله مىكنم. فرمود: اشكال
ندارد. گفتم: (همچنين) درهم را با درهم معاوضه مىكنم و درهمهاى ناخالص را تبديل
به درهم خالص مىنمايم و يا اين كه بر عكس، خالص را با ناخالص معاوضه مىكنم. امام
(عليه السلام) فرمود: اگر در بين درهمها طلايى باشد، اشكال ندارد.
حسن مىگويد: اين قضيه را براى عمار ساباطى نقل
كردم، گفت امام رضا (عليه السلام) هم همين را به من گفت: (آيا مىدانى) دينارها كجا
قرار مىگيرند؟ گفتم: نمىدانم! عمار گفت: امام صادق (عليه السلام) به من فرمود:
دينارها همراه با طرف ناقص است.
و) بعضى از روايات باب صرف، مانند روايت ابى
بصير: قال: سالته عن السيف المفضض يباع الدراهم قال: اذا كانت
فضته اقل من النقد فلا باس و ان كانت اكثر فلايصلح
(762)؛ ابوبصير مىگويد: از
امام (عليه السلام) درباره معامله شمشير نقره كارى شده در مقابل درهم سوال نمودم،
فرمود: هرگاه نقره آن كمتر از درهمها باشد، اشكال ندارد؛ اما اگر بيشتر باشد،
اشكال دارد.
دليل مخالفان حيله ضميمه:
فقيهان اماميه بر جواز حيله ضميمه اتفاق دارند
و از اهل سنت نيز ابوحنفيه به جواز آن تصريح كرده است، ولى شافعى و احمد بن حنبل(763)
از آن منع كردهاند و چنين دليل آوردهاند:
هنگام مقابله بين ثمن و مثمن، در برخى صورتها
ربا پيش مىآيد، زيرا اجزاى مبيع در مقابل اجزاى ثمن واقع مىشود؛ مثلا هنگامى كه
يك مد طعام همراه با يك درهم به دو مد طعام معامله شود و درهم به حسب قيمت بازار،
ثمن يك مد و نيم طعام باشد، در اين صورت درهم 5/3 مبيع خواهد و در مقابل آن، 5/3 از
ثمن قرار مىگيرد و 5/2 مبيع كه 5/4 مبيع خواهد شد و در مقابل آن، 5/3 از ثمن قرار
مىگيرد و 5/2 مبيع كه 5/4 يك مد مىباشد، در مقابل يك مد طعام قرار مىگيرد و اين
ربا مىباشد
(764).
مد5/1=1 درهم
مد5/2=5/1+1=ثمن
5/3=5/2/5/1=كل ثمن/1درهم
مقدار مد معامله شده در مقابل يك درهم
2/1=5/6=5/3*2مد (ثمن)
مقدار مد معامله شده در مقابل يك مد
8/0=5/4=5/2*2.
از اين استدلال دو جواب داده شده است:
الف) زيادى تصوير شده به مقتضاى تقسيط است، نه
به واسطه بيع، زيرا معامله نسبت به مجموع مثمن در مقابل مجموع ثمن مىباشد و آنچه
از آن منع شده، بيع همراه را به زيادى است(765).
ب) اجزاى مبيع به طور مشاع در مقابل اجزاى ثمن
مىشود. بنابراين، در مقابل هر جزئى از مد و درهم جزئى
از دو مد واقع مىشود. در اين صورت، زيادى حرام محقق نمىشود(766).
شهيد ثانى بعد از طرح اين مساله و پاسخ دادن به
آن، اشكالى را در مورد جايى كه نياز به تقسيط شرعى مىافتد، مطرح نموده كه بحث
نمودهاند كه ما به خاطر رعايت اختصار، از بيان آن چشم مىپوشيم و علاقهمندان
مىتوانند به آن مراجعه كنند(767).
سوال دوم: آيا جواز بيع بالضميمه مطابق قاعده
است يا تعبدى است؟
صاحب عروه (قدس سره) و بعضى ديگر فرمودهاند كه
چنين راه حلى، حيله تعبدى براى فرار از رباست كه بر خلاف قصد معامله كنندگان و خلاف
اعتقاد عرف، بنابراين گذاشته مىشود كه مقدار زيادى منصرف به جنس مخالف در طرف ديگر
باشد و گرنه مقتضاى عرف اين است كه هر جز از ثمن در مقابل هر جزء از مثمن واقع گردد(768).
صاحب جواهر (قدس سره) و سبزوارى (قدس سره)
فرمودهاند كه حكم بر طبق قاعده است و اثرى از تعبد در آن نيست و روايات نيز از باب
توجه دادن به قاعده وارد شده است، زيرا با چنين عملى اصلا اين معامله از عنوان
معامله متجانسين همراه با زيادى خارج مىگردد و اجزاى
ثمنبه طور مشاع در مقابل اجزاى مثمن واقع مىشود. بنابراين، به جهت وجود ضميمه،
تفاضل در جنس واحد صدق نمىكند و مقصود اصحاب كه
گفتهاند: در چنين معاملهاى هر جنسى و يا
مقدار زيادى به جنس مخالف آن انصراف پيدا مىكند، نيز همين است(769).
صاحب عروه از اين استدلال چنين پاسخ داده است:
بالاخره در ضمن مجموع، تفاضل در جنس واحد پيش مىآيد، مثلا هرگاه شخصى يك مد و
درهمى را در مقابل دو مد و دو درهم بفروشد، در مقابل هر يك از مد و درهم، مقدار
بيشترى از جنس آن قرار مىگيرد و زيادى صدق مىكند(770).
در جواب صاحب عروه، مىگوييم: موضوع رباى
معاملى از سوى شارع بيان شده است و عربها پيش از اسلام چنين نوع ربايى را
نمىشناختند ما از جميع روايات تحريم رباى معاملى و رواياتى كه حيله ضميمه را تجويز
مىكنند، در مىيابيم كه منظور شارع مقدس از تفاضل دو كالاى همجنس، مطلق تفاضل ولو
در ضمن مجموع ثمن و مثمن نيست و از ديدگاه عرف، در معامله يك مد و يك درهم در مقابل
دو مد و دو درهم نيز اجزاى ثمن به صورت مشاع در مقابل اجزاى مثمن قرار مىگيرد، نه
اين كه هر جنس تنها در مقابل همجنس خود معامله شود. پس اشكالى ندارد.
مرحوم خوانسارى نيز بعد از بيان استدلال صاحب
جواهر مىفرمايد:
ممكن است گفته شود: ظاهر اين است كه چنين
معاملهاى با صرف نظر از حكم شارع، به نظر اهل مدينه فرار از ربا به شمار مىآمد و
بنابر آنچه در روايت آمده است:
نعم الشىء الفرار من
الحرام الى الحلال، گويا اهل مدينه متوجه بودند كه كسى بدون چنين قصدى اين
گونه معامله نمىكند و اقدام او به قصد فرار است و ائمه (عليه السلام) جواب
دادهاند: اشكال ندارد. اين مانند آن است كه كسى يكى از دخترانش را براى حصول
محروميت به عقد خادمش درآورد، به طورى كه اگر چنين جهتى در كار نبود، اقدام به اين
تزويج نمىكرد. در اين جا به همين صورت است و اگر چنين نمىكرد، معامله ربوى مىشد.
حداكثر مىتوان گفت: شارع در اين جا از باب استثنا آن را تجويز نموده است، مانند
استثناى تجويز ربا بين پدر و فرزند (البته بر طبق فرمايش، حيله ضميمه خروج موضوعى
از ربا نيست و خروج حكمى محسوب مىشود).
همان گونه كه صاحب جواهر فرموده است، حكم به
جواز چنين معاملهاى بر طبق قاعده است، زيرا وقتى اجزاى ثمن به طور مشاع در مقابل
اجزاى مثمن قرار گيرد، ديگر تفاضل در جنس واحد كه موضوع رباى معاملى است، صدق
نمىكند، بنابراين، خروج اين مورد از تحت ادله حرمت، خروج موضوعى است، نه خروج
حكمى. لذا سخن مرحوم خوانسارى پذيرفتنى نيست.
راه دوم: واسطه قرار دادن
كالاى غير همجنس:
يكى ديگر از راههايى كه براى تخلص از ربا ذكر
كردهاند، اين است كه يكى از فروشندگان كالاى خود را در مقابل غير همجنس بفروشد و
سپس كالاى همجنس را در مقابل همان ثمن خريدارى نمايد. در اين صورت، مساوات وزن و
كيل در هيچ يك از اين دو معامله ضرورتى ندارد، زيرا ثمن و مثمن از يك جنس نيستند،
مثلا هرگاه دومن گندم مرغوب را به 10 درهم بفروشد و سپس با همان 10 درهم، 40 من
گندم مرغوب خريدارى كند، معامله صحيح است.
صاحب مفتاح الكرامه(771)،
صاحب جواهر(772)،
صاحب حدائق(773)،
بجنوردى(774)
و سبزوارى(775)
به اين حيله اشاره كردهاند. همچنين صاحب مفتاح الكرامه از جمع كثيرى از فقهاى
متقدم، مثل شيخ طوسى، ابن حمزه، علامه و نيز بعضى از متاخرين، چون شهيد اول و شهيد
ثانى و صاحب رياض، جواز معاملهاى را نقل مىكند و مىفرمايد: در بين فقيهان، غير
از مقدس اردبيلى كسى را نيافيم كه در جواز آن تامل كند(776).
بحثى كه در اين جا مطرح كردهاند، اين است كه
آيا در صحت چنين معاملهاى معتبر است كه معامله دوم در آن شرط نشده باشد يا خير؟
بنا بر نظر بيشتر فقيهان، عدم اشتراط معتبر
نيست؛ چون شرط صحيح است و مانعى از نفوذ آن وجود ندارد. فقط از شيخ طوسى (قدس سره)
حكايت شده است كه صحت معامله مشروط به اين است كه ثمن در معامله دوم، عين ثمن در
معامله اول نباشد؛ زيرا عوض عوض، عوض محسوب مىشود، هر چند عوض در معامله دوم از
جنس چيزى كه به مقدار بيشتر از مشترى مىگيرد، نيست؛ امام به لحاظ اين كه عوض از
همجنس است، در حكم آن است و موجب ربا مىشود(777).
ظهور كلام محقق (قدس سره) در شرايع نيز اعتبار عدم اشتراط است(778)،
اما بيشتر فقيهان نپذيرفتهاند كه عوض عوض، عوض محسوب مىشود(779).
همچنين گفته شده است: فرقى نمىكند اين گونه معامله كردن عادت شخص باشد، يا اتفاقى
صورت گرفته باشد
(780). اشكالى هم در ناحيه قصد اين
عقود طرح شده است كه تنها مربوط به اين نوع حيله نيست و ماقبلا آن را پاسخ گفتيم.
علاوه بر دو ذكر شده، سه راه ديگر از سوى محقق
حلى، صاحب حدائق، سبزوارى و صاحب جواهر (رحمه الله عليهم) مطرح گرديده است
(781):
راه سوم: هبه طرفينى:
يكى از طرفين كالاى خود را به ديگرى هبه كند و
طرف ديگر نيز متاع خود را به او هبه نمايد؛ بدون اين كه قصد معاوضه داشته باشند. و
يا هبه طرف مقابل در هبه اولى شرط شده باشد و اگر طرفين قصد معاوضه نمايند، صحت عمل
آنها مبتنى بر اين است كه ربا تنها مختص به بيع باشد و شامل ساير معاوضات نگردد.
راه چهارم:
طرفين، معامله را به طور مساوى انجام دهند و
سپس مقدار زيادى هبه شود؛ مثلا اگر دو كيلو گندم در مقابل سه كيلو گندم معامله شود،
دو كيلو گندم در مقابل دو كيلو گندم معامله شود و يك كيلو گندم به طرف مقابل هبه
شود.
راه پنجم: قرض و ابرا
طرفين معامله، كالاى خود را به ديگرى قرض
مىدهند، سپس ذمه هم را براى مىنمايند.
محقق و به تبع او، صاحب جواهر در تمام اين سه
راه، عدم اشتراط را معتبر دانستهاند و فرمودهاند: شرط كردن هبه، قرض يا ابرا،
موجب ربا مىشود(782).
به سه راه خير اشكال كردهاند كه اولا وبالذات
قصد اين امور وجود ندارد و عقد هم تابع قصد است.
اين اشكال وارد نيست، زيرا پيشتر گفتيم كه
لازم نيست شخص جميع غايات مترتب بر يك عقد را قصد نمايد و همين مقدار قصد براى صحيح
واقع شدن عقد كفايت مىكند. بنابراين، در صورت عدم اشتراط به كارگيرى اين حيلهها
اشكالى ندارد.
حيلههاى رباى قرضى:
حيلههاى رباى قرضى از حيلههاى رباى معاملى
بيشتر و متنوعتر است. بعضى از اين حيلهها در گذشته وجود داشته است و بعضى ديگر
در قرون جديد به وجود آمدهاند. در سالهاى اخير، رباى قرضى در كشورهاى اسلامى رواج
بيشترى يافته است. فعاليتهاى بانكها و موسسات مالى چنان به ربا آلوده است كه
برخى ربا را يك ضرورت اقتصادى مىخوانند.
با اين حال، فكر رها شدن از مشكل ربا، مردمى را
كه پرواى دين داشتهاند به چارهجويى واداشته است. لذا با گذشت زمان و تغيير شرايط،
راههاى چاره رباى قرضى هم فزونى يافته است، بر خلاف حيلههاى رباى معاملى كه چون
موضوع آن در زمان كنونى به سبب كاهش معاملات پاياپاى كمتر تحقق مىيابد، حيلههاى
آن هم محدودتر است. از طرف ديگر، فقيهان هم به حيلههاى رباى معاملى به ديده اغماض
نگريستهاند. پس به همان تعداد محدود كفايت شده است.
در اين جا مهمترين حيلههايى كه در فقه شيعه
به عنوان راه گريز از رباى قرضى طرح شده و مشروعيت آن مورد اختلاف فقيهان است، ذكر
مىشود.
راه اول: بيع نقد و نسيه
بيشتر فقيهان در بيع نقد و نسيه، اين مساله را
طرح نمودهاند كه اگر كسى كالايى را از ديگرى به طور نسيه خريدارى كند، آيا
مىتواند آن را دوباره به خود فروشند، يا خير؟
قبل از پرداختن به اصل مساله و حكم آن، بايد
دانست كه در بيع نقد و نسيه، از جهت نوع معامله و تقدم و تاخر آن، 4 صورت متصور
است(783):
1. كالايى را به صورت نقد بفروشد و سپس همان را
به صورت نقد خريدارى كند.
معمولا انگيزه براى انجام چنين معاملهاى اندك
است، مگر اين كه فرد پشيمان شده باشد يا از باب وفاى به نذر، سوگند و يا مانند آن،
چنين كارى را انجام دهد كه در هر حال، حيلهاى براى رباى قرضى محسوب نمىشود.
2. كالايى را به صورت نسيه بفروشد و مجددا آن
را به طور نسيه بخرد، كه ممكن است مدت نسيه در معامله اول و دوم متفاوت يا مساوى
باشد.
اين صورت از صورت اول قابليت بيشترى دارد كه
حيلهاى براى رباى قرضى باشد، لكن معمولا از اين راه استفاده نمىشود. در حيلههاى
ربا قرضى، صورت سوم و چهارم كه به بيع عينه معروفند و
قرض دهندگان و قرض گيرندگان به آنها متوسل مىشوند بيشتر محل بحث هستند.
3. اول، معامله نسيه و سپس معامله نقد صورت
گيرد، چنان كه فروشنده كالايى را به 1000 تومان، به صورت نسيه يك ماهه به خريدار
بفروشد، بعد همان كالا را نقدا به 900 تومان از وى خريدارى كند كه نتيجه آن، مانند
حالتى است كه فروشنده 900 تومان به خريدار قرض دهد، تا وى سر يك ماه، 1000 تومان
برگرداند. در اين صورت، فروشنده در حكم قرض دهنده و خريدار در حكم قرض گيرنده است.
4. اول، معامله نقد و سپس معامله نسيه صورت
گيرد؛ مثل اين كه فروشنده كالاى خود را به طور نقد به 900 تومان بفروشد، بعد همان
كالا را از خريدار به 1000 تومان، به صورت نسيه يك ماهه خريدارى كند كه نتيجه آن،
مثل حالتى است كه فروشنده از خريدار 900 تومان قرض بگيرد تا بعد از يك ماه، 1000
تومان به وى بازگرداند. در اين صورت، برعكس صورت قبل، فروشنده در حكم قرض گيرنده و
خريدار در حكم قرض دهنده است.
حكم فروض اصلى:
بعضى از فقيهان، بين حالتى كه معامله دوم بعد
از فرا رسيدن مهلت معامله اول انجام گرفته باشد و حالتى كه انجام آن قبل از فرا
رسيدن مهلت معامله اول باشد، تفاوت قائل شدهاند. لذا مساله داراى دو فرض اصلى
مىباشد كه فرض دوم آن، صورتهاى بيع عينه را هم كه مورد بحث ماست، شامل مىگردد.
فرض اول: فروشنده
مىخواهد بعد از سر رسيد معامله اول و پيش از گرفتن ثمن كالاى خود را خريدارى كند.
چند صورت در اين جا متحمل است:
1. فروشنده كالاى خود را با كالاى غير همجنس
مىخرد؛ اعم از اين كه مقدار ثمن و مثمن در اين معامله مساوى، كمتر و يا بيشتر
باشد. در اين صورت، همه فقيهان قائل به صحت معامله دوم هستند.
2. فروشنده كالاى خود را در قبال كالاى همجنس،
به طور مساوى مىخرد. در اين صورت هم كسى در صحت معامله دوم اشكال نكرده است.
3. فروشنده كالاى خود را در برابر مقدار بيشتر
يا كمتر از همجنس آن مىخرد.
در اين صورت، سه قول وجود دارد:
الف) قول به تحريم مطلقا؛ اعم از اين كه كالاى
فروخته شده، طعام يا غير طعام باشد؛
ب) جواز مطلقا؛
ج) اختصاص تحريم به طعام.
مشهور بين فقها قول دوم است. بنابر نقل صاحب
جواهر، تنها شيخ در كتابهاى خويش از چنين معاملهاى منع كرده است(784).
فرض دوم: فروشنده
مىخواهد قبل از سر رسيد معامله اول، كالاى خويش را به صورت نسيه يا نقد، در برابر
همجنس يا غير همجنس، به مقدار مساوى، كمتر و يا بيشتر خريدارى كند. اين فرض شامل
صورتهاى بيع عينه نيز مىگردد.
نظر مشهور فقها اين است كه اگر انجام معامله
دوم در ضمن معامله اول شرط نشده باشد، اشكالى ندارد. در رياض(785)
و مجمع الفائده و البرهان(786)ادعاى
عدم خلاف و اجماع بر اين حكم شده است، فقط سلار(787)
در مراسم گفته است كه اين معامله باطل است. صاحب جواهر فرمايش وى را به تاويل
مىبرد(788).