ولايت، رهبرى، روحانيت

شهيد آيت الله دكتر سيد محمد حسينى بهشتى‏(ره)

- ۹ -


روحانيت و انقلاب اسلامى ايران‏ (31)

بسم الله الرحمن الرحيم؛ الحمدلله، قاصم الجبارين، مبير الظالمين مدرك الحاربين صريخ المستصرخين موضع حاجات الطالبين و معتمد المومنين و الصلاه و السلام على الرسول الامين و حبل الله المتين سيدنا و مولانا ابوالقاسم محمد و على ابن عمه و وصيه من بعده مولانا على اميرالمؤمنين و على الائمه الهداه من اهل بيته و الخيره من آله و صحبه و السلام علينا و على عبادالله صالحين.

عظم الله و اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين و اولاده و اصحابه عليهم السلام.

با نثار بهترين سلام و درود بر همه شهيدان راه خدا، بر سالار شهيدان، سيدالشهدا، بر ياران جانباز و فداكارش و بر همه شهيدان عزيز و گرانقدر انقلاب اسلامى‏مان و بر شهيدان پاكباز ميدان‏هاى نبرد، كه هر گوشه‏اش كربلائى است و حسينيان و زينبيان در هر گوشه‏اش حماسه نوى كربلا را تكرار مى‏كنند. و سلام بر همه مصدومان اين انقلاب خونين و اين نبردهاى سرنوشت ساز و بر شما عزيزانى كه اينجا هستيد و نمونه‏اى از اين گلهاى شكفته شده انقلاب، كه انشاالله همواره در حال شكفتن بمانيد و در اين حالتان الهام بخش براى همه ما باشيد. همانطورى كه در سخنرانى روز تاسوعا در دانشگاه تهران وعده داده بودم، زمينه بحث و عرض امروزم مربوط به روحانيت و انقلاب اسلامى ايران است. البته از ديروز تا كنون در رابطه با مسائلى كه جديدا مطرح شده، مرتب مراجعه مى‏شود، يادداشت داده مى‏شود كه شما بايد به اين مسائل پاسخ بدهيد و براى ملت توضيح بدهيد.

من فقط يك توضيح دارم و آن اين است كه ما معتقدان سرسخت ولايت فقيه و امامت و امامت قاطع رهبر عاليقدر امام هستيم. ايشان فرمودند: در اين زمينه‏ها مطلقا سخنى نگوئيد و من تا ايشان اجازه ندهند يك كلمه هم سخن نخواهم گفت: (تكبير حضار) اى امت فداكار! و اى امام الهام بخش و الگو! و اى خلبانان هوانيرو!، كه در ايلام به من گفتيد: ما اينجا جانبازى مى‏كنيم اما انتظار داريم كه در ميان مسئولان وحدت و يكپارچگى باشد، اى پاسدار كميته انقلاب! كه ديشب برنامه تلويزيونى تو را از حومه آبادان، اين صحنه قهرمانى‏ها پخش كردند و صدايت را شنيدم كه آنجا با آهنگ قرآن و با دل پر احساست گفتى ما اينجا جانبازى مى‏كنيم، بگوئيد مسئولان با هم يكى باشند، به خدا سوگند! كه در برابر شما از نقل هر گونه جمله‏اى كه بوى اختلاف دهد، احساس شرم مى‏كنم و به همين جهت تا آنجا كه ضرورت ايجاب نكند و امام و امت نخواهد، شعار من و ياران همفكرمان فقط يك شعار است: سكوت، سكوت، سكوت الهام بخش وحدت؛ ان شاء الله (حضار: درود بر بهشتى) و گمان مبر اى عزيزم! و شما اى عزيزان نور چشم همه ما! گمان مبريد كه ما ذره‏اى فرصت را براى ايجاد هماهنگى‏ها و همكارى‏ها از دست مى‏دهيم.

در سخنرانى روز تاسوعا، زمينه سازنده اين وحدت و يكپارچگى را بر پايه اصول قانون اساسى بيان كردم؛ و اما در زمينه مسائل مربوط به قوه قضائيه، كه حتما توضيحاتى براى مردم لازم است، مقدارى از آن را كه مربوط به همين دو روز اخير است، براى ملت قهرمان‏مان توضيح مى‏دهم. اين فقط توضيح مسئله‏اى است كه مطرح شده و مباحث ديگر را به تفصيل در يك بيانيه كه به زودى منتشر خواهد شد، به اطلاع همه خواهيم رساند. درباره حمله به روزنامه ميزان، سخنى گفته شده بود. اين حمله بر طبق اطلاع مستندى كه داده شده، مربوط به صبح تاسوعا بوده است. بلافاصله برادر عزيزم جناب آقاى موسوى اردبيلى، دادستان كل كشور، در جريان قرار مى‏گيرند و جناب آقاى دكتر يدالله سحابى به ايشان تلفن مى‏كنند و اطلاع مى‏دهند و آقاى موسوى كه دادستان كل هستند و مسئوليت نهايى اين مسائل را بر عهده دارند، فورا اقدام كردند و به جناب آقاى باقرى، رئيس كميته مركزى، يعنى معاون جناب آقاى مهدوى و اخوى ايشان و همچنين جناب آقاى ميرسليم، سرپرست شهربانى، اطلاع فورى داده‏اند و فورا اقدام شده و يك نفر از آن كسانى كه در جريان حمله بوده است، بازداشت شده و از او سؤالاتى شده است. و دنباله آن هم انجام خواهد گرفت. مسئله مربوط است به پريروز صبح، صبح تاسوعا، و اقدام هم بلافاصله همان صبح، انجام گرفته و گمان مى‏كنم قوه قضائيه با قاطعيت و سرعت در اين زمينه اقدام كرده است. اين توضيحى بود كه پيرامون اين مسئله تازه روى داده، دادم تا نمونه‏اى از خروار باشد.

ان شاء الله قوه قضائيه براى روشن كردن ذهن ملت‏مان و آرام كردن وجدان انقلابى اين امت قهرمان، توضيحات مفصل را پيرامون همه مسائل ديگر خواهد داد. و اما اصل بحث، مسئله روحانيت و انقلاب اسلامى است. روحانى كيست؟ روحانى يك عالم دينى است كه در راه تزكيه و تعليم و تلاوت و خواندن آيات خدا بر مردم مى‏كوشد و كار پيغمبران را ادامه مى‏دهد. هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه... (32) روحانى مسئوليت تلاوت آيات خدا بر مردم، تزكيه و آموزش دادن اسلام به مردم و نشان دادن راه زندگى سالم و سعادت آفرين به مردم را بر پايه تعاليم خدا بر عهده گرفته است. اين روحانى است. ايفاى اين مسئوليت خطير و سازنده انسانى بوسيله روحانى ايجاب مى‏كند كه روحانى خودش اهل علم باشد. خودش درباره قرآن و اسلام درس بخواند و مطالعاتى داشته باشد. كتاب و سنت را بفهمد و چون مى‏خواهد ديگران را تزكيه كند اول بايد خودش را تزكيه كند. در راه تقوا باشد. خود را بسازد.

عادل، باتقوا، خداترس و داراى مكارم اخلاق باشد و چون مى‏خواهد ديگران را بسازد و به آنها ياد بدهد بايد يك آدمى باشد داراى جوهر سازندگى و ياد دهندگى. سازندگى و ياد دهندگى خودش يك كار دشوار است و چون ساختن مردم و ياد دادن به مردم علاوه بر آگاهى بر اسلام، قرآن، سنت، سيره پيغمبر و عترت سلام الله عليهم اجمعين، نياز دارد به اينكه آدم خود، مردم و زمان خودش را درك كند. ما تا زمان خودمان را نشناسيم، تا محيط خودمان را نشناسيم، تا مردم خودمان را نشناسيم، نمى‏توانيم مردم را به راه اسلام دعوت كنيم و آموزش بدهيم و بسازيم. پس بايد محيط و زمانه را هم درك كند.

روحانى كسى است كه با اين اندوخته‏ها و با اين سرمايه‏ها مى‏آيد ميان مردم و در متن مردم زندگى مى‏كند و كار مى‏كند. اگر امام جماعت است، صبح و ظهر و شب يا ظهر يا شب در مسجد با مردم است، با مردم عبادت مى‏كند، براى مردم صبحت مى‏كند، مردم از او سوالات مى‏كنند؛ دائما در تماس مستقيم با مردم است. اگر منبرى، واعظ و سخنران است، ميان همين مردم و توده‏ها سخنرانى مى‏كند. سخنرانى‏اش به يك قشر معين، مربوط نيست به همه مربوط است. سخنرانى هم نيست كه بياد حرفش را بزند و برود، يا همان وقت با مردم است يا شب مردم مى‏آيند در خانه‏اش و با او معاشرت دارند.

روحانى و مردم، مثل ماهى مى‏ماند و آب. روحانى، با مردم و در مردم زنده است. بدون مردم و دور از مردم نمى‏تواند رسالتش را ايفا كند. علاوه بر اين، روحانى در جامعه ما يك نقش ديگر را هم خود به خود بر عهده دارد. آن خدمت بى‏منت به مردم است. مردم ما، بخواهيم يا نخواهيم از روحانى محله‏شان انتظار دارند. اگر گره‏اى در كارشان پيدا مى‏شود، قدم جلو بگذارد و گره‏گشايى كند. اگر مشكلى پيدا مى‏شود، حل كند. يادم مى‏آيد در نجف آباد اصفهان، يك عالم مردمى فعال و محبوب مردم به نام مرحوم حاج شيخ ابراهيم، رحمت الله عليه، زندگى مى‏كرد. خوب يادم مى‏آيد آن وقتها ما طلبه جوانى بوديم و دوست مى‏داشتيم اين الگوهاى خوب را بشناسيم، از آنها چيز ياد بگيريم.

پرسيديم: وضع آقا حاج شيخ ابراهيم در ميان مردم نجف آباد چطور است؟ گفتند: مردم، آقاى حاج شيخ ابراهيم را از صميم قلب دوست دارند. چون ايشان هم امام جماعت است، هم مدرس. هم واعظ و هم خدوم كه به مردم خدمت مى‏كند. بعد گفتند از باب مثال مى‏گويم. ايشان گاهى مثلا ساعت دوى بعد از نيمه شب يك كسى مى‏آيد در خانه‏اش را مى‏زند. آقا! چيه؟ بله؟ با زنم دعوايم شده، ريش سفيدهاى فاميل نتوانستند دعوا را حل كنند، كار بالا گرفته، ناچار به شما زحمت بدهيم. لطفا بيائيد بين ما صلح بدهيد. آقاى حاج شيخ ابراهيم با كمال خوشرويى با كمال خوشحالى مى‏رود آنجا مى‏نشيند، مى‏گويد خوب يك چاى درست كنيد با هم ديگر بخوريم. مى‏نشيند تا صبح اختلاف اينها را حل مى‏كند و نماز مى‏خواند و مى‏رود. بسيارى از روحانيت آماده به خدمت، براى خدمات مردم زندگى مى‏كنند، بدون اينكه ساعت معين داشته باشند. هميشه در اختيار مردم هستند. اين‏ها خصلت‏هاى اساسى يك روحانى است.

در اين بازار تهران يك بچه بازارى نفت فروش در زمان رضاخان قلدر، آن وقت كه روحانيت تحت فشار بود، آن وقت كه در پى ريشه كن كردن روحانيت بودند، تصميم مى‏گيرد حالا كه روحانيون را اينقدر تحت فشار قرار مى‏دهند من مى‏آيم درس مى‏خوانم و روحانى مى‏شوم. اين هم يك شجاعت است؛ ايشان مى‏آيد درس مى‏خواند در ضمن نفت فروشى هم مى‏كرده، درسش را هم مى‏خوانده تا كم‏كم يك طلبه درس خوانده‏اى مى‏شود. تصميم مى‏گيرد بچه‏هاى ديگر بازار، كارگرهاى بازار را آموزش بدهد. عده‏اى از اين بچه‏ها الان جزو افراد موثر در تداوم انقلاب اسلامى ما هستند و در سال 1341 - 1342 اينها در اداره و سازمان دهى نيروهاى انقلاب نقش اساسى داشتند. اين آقا روزهاى جمعه بچه‏هاى كوچك را به صورت دونگى بيرون شهر، پيك‏نيك مى‏برده و خودش هم دونگ مى‏داده و آنجا با هم بودند. هم بازى و برنامه داشتند. هم برايشان حديث مى‏گفت. هم با ايشان نماز مى‏خواند. مى‏گفت: اين بچه‏ها، روزهاى جمعه فاسد مى‏شوند. من بايد براى روزهاى جمعه اينها برنامه‏اى داشته باشم كه اين‏ها فاسد نشوند. اين‏ها، كارهاى روحانيت است.

در رابطه با اسلام، روحانيت يك وظيفه ديگر پيدا مى‏كند. آن وظيفه اين است كه چون اسلام، دينى است كه مشتمل بر سياست است و سياست از ديانت و حتى از عبادت، جدا نيست. عبادتش، نماز جماعتش، نماز جمعه‏اش، نماز عيدش، حتى منكر كه جاى خود دارد. در همه اينها الهام بخش و عمل سياسى وجود دارد. روحانى عالم اسلام در رابطه با سياست هم مسئول است. زمانى بود كه بيگانگان، آنهايى كه مى‏خواستند روحانيت از صحنه اداره جامعه و سياست غايب شود تا بتوانند كارهايشان را بكنند، اينها يك فكر ضد اسلامى را در جامعه ما رونق داده بودند و آن اين بود كه روحانى ديگر چه كارى با سياست دارد؟ مى‏گفتند: فلانى خيلى روحانى جليل القدرى است، اصلا كارى به كارهاى مردم ندارد به بركت اين انقلاب، به بركت خود اسلام، به بركت قرآن، به بركت رهبر انقلاب، به بركت علماى بزرگ و جليل القدرى كه قبل از آن اعلام كردند كه روحانيت و ديانت با سياست كار دارد، خيلى هم كار دارد. (تكبير حضار) من اينجا نه به مناسبت حضور برادر عزيزم آيت الله آقاى حاج سيد محمد باقر خوانسارى كه امام جماعت اينجا هستند، بلكه به مناسبت علاقه قبلى كه به مرحوم آيت الله العظمى مرحوم آقاى حاج سيد محمد تقى خوانسارى، رضوان الله عليه، داشتم اين را ياد مى‏كنم.

مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقى خوانسارى، رضوان الله عليه، در قم يك مرجع و يك مدرس عاليقدر و مورد اعتماد عموم بودند و نماز جماعت ايشان جزو با شكوه‏ترين نمازهاى جماعت چه در مدرسه فيضيه چه در بيرون مدرسه فيضيه، بود، ايشان در سالهاى 1330 تا 1332 در همان سالهاى نبرد ملت قهرمان ما با استعمار اروپائى و غربى، رسما وارد ميدان شدند تا نشان دهند كه مرجعيت و روحانيت و قدس و تقوا، تعهد در برابر وظايف سياسى ايجاب مى‏كند نه بى‏تفاوتى و از كنار مسائل بى‏تفاوت عبور كردن، و ما پيشگامان اين چنين داريم. ولى همه ما مى‏دانيم كه نقش سازنده و گسترده حضور وسيع در مبارزات اجتماعى، در پى قيام انقلابى متداوم و پى‏گير و سر سختانه سال 1341 به رهبرى امام خمينى، صورت گرفت. (صلوات حضار)

ايشان همه تلاش‏ها و زحمت‏هاى گذشته را توانستند شكرگزارى و قدردانى كنند و با پيشتازى و پيشگامى‏شان، به اين طلسم و افسانه باطل جدايى دين از سياست و روحانيت از سياست پايان دهند و اكثريت قاطع روحانيت در همه جا وارد عرصه سياست و ميدان نبرد و مبارزه شد. (تكبير حضار) همين الان صدها روحانى جوان در صحنه‏هاى نبرد در بيشتر جبهه‏ها حضور دارند و در كنار برادران ديگرشان مى‏رزمند. يك برادر پاسدار به من گفت: در آن روزهائى كه در اين شهرهاى خط آتش و در اين خطوط مقدم جبهه با برادرها فرصت انس داشتند، گفت: فلانى! چقدر زيبا بود و به قلب من آرامش مى‏داد وقتى كه مى‏ديدم در سنگر پهلوى من برادر پاسدارم راجع به نمازش دارد سوال مى‏كند، كه من در اين حالت چگونه نماز بخوانم؟ و ديدم هم سنگر او، يك روحانى جوان است كه دارد براى او مسئله عبادت و نمازش را در اين حال نبرد، بيان مى‏كند.

حضور تمام عيار روحانيت در صحنه زندگى اجتماعى، براى خود روحانيت، بارها و مسئوليت‏هاى جديدى را به همراه آورده است. روحانى حالا بايد صبح تا شب كار كند. آن موقع هم صبح تا شب بايد در اختيار مردم مى‏بود. اما گاهى مراجعه كننده داشت و احيانا گاهى هم فرصت مطالعه و آرامش داشت. ولى حال روحانى بايد صبح تا شب كار بكند، صبح تا شب آماده باشد. در اين دوران انقلاب و در اين دوران ممتد بين سال 1341 تا حالا كه 1359 است، مسئوليت‏ها سنگين شده است. در اين 18 سال به تدريج روحانيت وارد ميدان و معركه شدند. عده‏اى پيشتاز بودند و زودتر وارد شدند. عده‏اى به دنبال آنها وارد شدند و در سال 1357 در آن چند ماه آخر، كه بايد ملت ما يكجا و يكپارچه در مقابل مزدوران رژيم بايستند، همه‏تان شاهد بوديد كه بيشتر مساجد ما پايگاه رزم و نبرد بود. مردم، آنجا دورهم جمع مى‏شدند. روحانى مسجد محل همراه با مردم، دوشادوش مردم كار داشت، حركت داشت، فعاليت داشت. البته چون مى‏خواهم واقعيت‏ها را همانطور كه بوده مطرح كنم، در همان موقع هم گاهى جوانها گله مى‏كردند كه روحانى محل ما آنطور كه بايد تحرك ندارد، همكارى ندارد. ولى اينها استثنا است.

در سال 1357 به خصوص از ماه رمضان به بعد حضور روحانيون با مردم در صحنه‏هاى نبرد روز به روز گسترده‏تر مى‏شد تا پيروزى بهمن 57. با پيروزى بهمن 57، روحانيت احساس مى‏كرد نظام طاغوتى مزدور، سرنگون شده؛ رژيم منفور از بين رفته؛ اما اين را هم احساس مى‏كرد كه خيلى خوب، اكنون پس از پيروزى مسائل زيادى هست كه تا ديروز به عهده رژيم بود، حالا به عهده كيست؟ مردم هر محل، از روحانى محل انتظاراتى داشتند؛ خيلى از اين آقايان روحانى، تماس مى‏گرفتند: آقا همين مردمى كه در طول انقلاب شب تا صبح كار مى‏كردند تعطيل كردند، كارشان را رها كردند، راهپيمايى كردند، تداركات فراهم كردند پلاكارت نوشتند، شعار تهيه كردند؛ نيروها را براى حركت آماده كردند، مى‏گفتند: اينها امروز مسائلى دارند اينها به طور طبيعى به ما مراجعه مى‏كنند، همان طور كه ديروز به ما مراجعه مى‏كردند، حل مشكلاتشان را از ما مى‏خواهند. حل گرفتاريهايشان را از ما مى‏خواهند، تكليف چيست؟ اولا با همكارى مردم و اين روحانيون در مساجد و محله‏ها، كميته‏هاى انقلاب تشكيل شد. كميته‏هاى انقلاب، چه كار مى‏كرد؟ همه به ياد داريد كه كميته‏هاى انقلاب چه كار مى‏كردند. كميته‏هاى انقلاب، بسيارى از جاهاى خالى حكومت را در آن دوره، پر كرده بود. امنيت محله‏ها را چه كسانى تامين مى‏كردند؟ همين كميته‏هاى انقلاب، بسيارى از آقايان مى‏گفتند: ما شب و نيمه شب اين ور و آن ور مى‏رويم ببينيم پاسداران و كميته مشكلى ندارند؟، نيازى ندارند؟ سرجايشان هستند؟

اگر كسى نيست چه كسى بايد جايشان بيايد؟ نصف شب گشت مى‏دادند، وظيفه‏شان را انجام مى‏دادند. وقتى قرار است روحانى بيايد توى گود، ديگه به قول معروف بايد لخت شود بيايد توى گود. براى همه سنگينى‏ها و دشوارى‏ها و مسئوليت‏ها آماده باشد. به اين ترتيب، روحانيت شانه‏اش روز به روز زير بار مسئوليت‏هاى سنگين‏تر قرار مى‏گيرد. دادگاههاى انقلاب تشكيل شد؛ چه كسانى پذيرفتند كه در اين دادگاهها قاضى باشند، احكام دشوار و سخت را حكم كنند و براى خودشان دشمن بترشاند؟ چون بسيارى از كسانى كه در اين دادگاههاى انقلاب به اعدام يا زندان محكوم شدند حالا دوستان و بستگان و نزديكانشان نسبت به آن روحانى كه قاضى آن دادگاه انقلاب بوده، احساس خشم و كينه مى‏كنند و بدگويى مى‏كنند. ولى اين‏ها از ميدان در رفتند يا مسئوليت‏شان را پذيرفتند و عمل كردند؟ آيا اگر روحانى مى‏خواست جنت مكان زندگى كند بهتر نبود كه بعد از پيروزى انقلاب بگويد: خيلى خوب، افتخار پيروزى انقلاب را كه همه براى ما هم سهمى قائل هستند و به ما هم از اين افتخارات سهم بالايى مى‏دهند، پس برويم كنار كه همچنان جنت مكان و خوش‏نام بمانيم؛ خيال مى‏كنيد كه روحانيون اين كار سرشان نمى‏شد؟! يا خيال مى‏كنيد اين قضاوت دادگاههاى انقلاب كه اين همه مسئوليت الهى و مردمى سنگين را بر عهده گرفتند به آنان حقوق‏هاى كلان داده مى‏شود؟!

تا چندى قبل اصلا به اندازه خرجيشان هم به آنها حقوق داده نمى‏شد. چندى قبل ما يك سامانى به حقوق اينها داديم. و تازه بالاترين رقم حقوقى، به يك قاضى دادگاه انقلاب داده مى‏شود معادل است تقريبا با حقوق اوليه يك قاضى معمولى كه در دادگسترى خدمت مى‏كند. مى‏شد بگويند آقا ما چه كار داريم به كميته‏هاى انقلاب برويم، مى‏رويم به همان مسجد محله كه مردم هم مى‏آيند و به ما محبت دارند و احترام مى‏گذارند و خوشحال هستند؟ چرا اينها در كميته‏هاى انقلاب ماندند؟ براى اينكه مردم مى‏خواستند بمانند. براى اينكه اينها به جهت اعتمادى كه مردم به اكثرشان دارند، مى‏توانند وسيله جمع كردن قوا و نيروها باشند. (تكبير حضار) چند نفر از روحانيون هم شانه‏شان رفت زير بار مسئوليت سنگين عضويت در شوراى انقلاب.

خوب اينها خودشان عاشقانه خواستار اين بودند كه عضو شوراى انقلاب باشند؟ اينها مى‏دانستند كه قبول مسئوليت عضويت در شوارى انقلاب چه سنگينى را بر دوش آنها مى‏آورد. مى‏دانستند كه ديگر بايد با زندگى و زن و بچه و خانه و همه چيز خداحافظى كنند تا بتوانند اين مسئوليت را با كار شبانه روزى ايفا كنند؛ اينها مى‏دانستند و اين را هم مى‏دانستند كه عضويت شوراى انقلاب نه حقوق دارد نه هيچ مزيتى، فقط خدمت است. هيچ يك از اعضاى شوراى انقلاب براى سمتى كه داشتند و مسئوليتى كه داشتند، چيزى دريافت نكردند. بعدها چند نفر كه وزير شدند، حقوق وزارت را دريافت كردند. آن هم كه آن موقع وزير نبودند كه هيچ. چه چيز اينها را به سوى اين مسئوليت جذب مى‏كرد؟ بينش اسلامى زنده امروز، كه دين از سياست جدا نيست و روحانيت بايد همچنان با مردم در صحنه بماند.

مردم و روحانيت بايد براى هميشه در صحنه بمانند تا اصالت و هويت اسلامى انقلاب و استقلال و مصونيت كامل انقلاب از دخالت عوامل مرئى و نامرئى بيگانه تضمين شود. (تكبير حضار) من به عنوان نمونه، عرض مى‏كنم كه در حدود شايد ماه تير سال 58 بود، چهار يا پنج ماه از پيروزى انقلاب و شش يا هفت ماه از تشكيل شوراى انقلاب مى‏گذشت، چون شوراى انقلاب رسما حدود دو ماه قبل از پيروزى انقلاب تشكيل شده بود، خدمت امام عرض كردم: مسئوليت‏هاى فراوانى بر زمين مانده، اگر اجازه مى‏دهيد فعلا كارها دارد راه مى‏افتد ما برويم سراغ آن مسئوليت‏ها. امام فرمودند: نه شما و دوستانتان حتما بايد بمانيد و حضور داشته باشيد، وظيفه بود. امروز هر روحانى كه در صحنه اداره كشور حضور دارد با احساس وظيفه حضور دارد و در همين قوه قضائيه وقتى كه ما از روحانيون واجدالشرايط دعوت مى‏كنيم، نمى‏آيند؛ مى‏گويند: بار قضا مشكل است، مى‏ترسيم در برابر خدا مسئول بمانيم و مى‏ترسيم از عهده اين مسئوليت بر نياييم. تقواى آنها، در آنها اين همه نگرانى را به وجود آورده و بعد بايد مفصل بنشينيم و با آنها صحبت كنيم، بگوييم آقا قرار بود تقواى ما صرفا تقواى پرهيز نباشد، تقواى ستيز هم باشد. بايد با بى‏عدالتى‏ها نبرد و ستيز كينم. برادر! بيا در سنگر همكارى كن، والا مگر به اين آسانى‏ها قبول مى‏كنند.

اگر قوه قضائيه ما، با اين فرصت كوتاه، به يك قوه قضائيه تمام عيار و بى‏عيب و نقص تبديل نشده، براى اين است كه قاضى پيدا نمى‏شود. مگر پيدا كردن قاضى و ساختن قاضى كار آسانى است؟ دادگاه انقلاب شيراز نابسامانى‏هايى داشت. در چندى قبل، شش - هفت ماه قبل، يا پنج - شش ماه قبل كه آنجا دعوت كرده بودند، رفتم؛ گفتند: اينجا دادگاه انقلابش به همه كارها نمى‏رسد، اشكالاتى هم پيدا كرده، حل كنيد. گفتيم: بسيار خوب، اين اشكالات هم پيچيده بود. فقط اين نبود كه يك قاضى هست و كارش آن طور كه بايد براى مسائل پيچيده شيراز كافى نيست. نه، مسئله دادگاه انقلاب به دهها مسائل ديگر گره خورده بود. به تهران برگشتيم و تهران با برادران و اعضاى شوراى قضائى صحبت كرديم. يادم نيست كه آن موقع اصلا شورا تشكيل شده بود يا نه؟ با آقاى موسوى صحبت كردم و آن موقع شوراى سرپرستى نبود. گفتيم: براى سامان دادن به كار دادگاه انقلاب شيراز بايد چه كار كنيم؟ مدتها وقت صرف شد تا اولا؛ به كار آن قاضى دقيقا رسيدگى كنيم ببينيم، نقص كارش در كجاست. ثانيا؛ نه يك قاضى بلكه چند قاضى براى فرستادن آنجا پيدا كنيم. البته فرستاديم و حالا چند ماهى است بحمدالله كار دادگاه انقلاب شيراز رونق پيدا كرده، راه افتاده، به پرونده‏هاى عقب مانده رسيدگى شده است.

خوب در طول اين ماه (...)، بى‏آنكه توانسته باشند به كار آنها برسند ولى نه آنكه منشأ آن بى‏اعتنايى و بى‏تفاوتى و سهل‏انگارى باشد منشأ اين كمبود، قاضى است و اين است كه دستگاه قضائى رشد كمى و كيفى‏اش متناسب با اين همه مسائل قضايى كه از انقلاب و غير انقلاب داريم، نيست. معلوم است كه اين، زمان مى‏خواهد مگر نه اين است كه قرار بود ما شعار تو خالى يك شبه و دوشبه همه چيز را اصلاح مى‏كنيم را كنار بزنيم و قبول كنيم كه بايد همه با هم و همه به كمك هم تلاش كنيم تا نهادهاى لازم براى تداوم انقلاب و اداره جامعه انقلابى ساخته شود خوب زمان مى‏برد، كمك مى‏خواهد. گاهى اين برادران جانباز پاسدار انقلاب ما چه در كميته‏ها و چه در سپاه پاسداران در انجام وظايفى كه از طرف دادستانها به آنها محول مى‏شود، اشتباه مى‏كنند، تندروى مى‏كنند و گاهى هم كندروى مى‏كنند. خوب، حالا چه كار كنيم جز اينكه بايد وقت صرف كنيم تا اين برادر پاسدار را براى اين كار بسازيم؟ چه كسى اين كار را مى‏كند؟ باز هم روحانيت. به يك‏يك اين آقايان قضات كه براى دادگاههاى انقلاب مى‏روند اين توصيه را كرده‏ايم كه اى برادر عزيز! هفته‏اى دو - سه ساعت هم وقت، صرف گفتگو با پاسداران جانباز و گرانقدرى كن كه شب و روز جان خودشان را در معرض خطر مى‏گذارند، براى اينكه اين انقلاب را پاسدارى و نگهبانى كنند و خداى به آنها پاداش عنايت كند.(آمين حضار) به اين ترتيب است كه مى‏بينيد روحانيت، در جاهايى كه حضور دارد مسئوليتش سنگين است. روحانى در يك جا امام جماعت است، امام جمعه است، واعظ است، مى‏آيد بين مردم.

خوب، خودتان شما از اين مردم هستيد ديگر. تا مى‏رسيد به يك روحانى مى‏گوييد: آقا فلان گوشه مملكت نابسامانى دارد، كار عيب دارد. اين شما مردم هستيد كه وقتى يك روحانى را در محل پيدا كنيد و ببينيد در كارهاى مملكت اشكالى هست، دشوارى هست، مى‏آييد و به او مى‏گوييد. حالا اين روحانى چه بگويد، بگويد، بگويد: آقا به من مربوط نيست. درست است اين گونه جواب بدهد؟ شما عزيزان و ضربت خوردگان پر افتخار براى انقلاب از روحانيون قبول مى‏كنيد بگويد: آقا به من مربوط نيست. قبول نمى‏كنيد. شما مى‏گوييد: تو مسئول هستى. تو بايد به مردم جواب بدهى. خوب، اين آقا مى‏آيد به مسئولان مربوطه تلفن مى‏كند، مى‏گويد: آقا! گفته‏اند: در فلان گوشه شهر خرابى است. آقاى مسئول برزن شهردارى، مسئله چيست؟ اگر دولت جمهورى اسلامى است، مسئول برزن شهردارى، مسئول ناحيه شهردارى، بايد با كمال خوشبختى به اين آقا توضيح بدهد، بگويد: آقا مسئله اين است، اين دشوارى‏ها را دارد؛ شما هم براى مردم توضيح بدهيد.

و اگر سهل انگارى كرده، غفلت كرده، نرسيده، بگويد: آقا ببخشيد، غفلت كردم؛ امكاناتش نبود، به روى چشم، زود عمل مى‏كنم. زود هم عمل بكند، غير از اين راهى هست؟ اينكه ما بگوييم روحانيت! در كارها دخالت نكن، دخالت دو معنى دارد يكى اينكه يك آقاى روحانى بخواهد بيايد به جاى شهردار امضا كند، دستور بدهد، فرمان بدهد، بله، اين دخالت غير مسئولانه است. نه فقط روحانى نبايد اين كار را بكند، غير روحانى هم نبايد اين كار را بكند. هر كسى مسئوليتى دارد، وظايفى دارد. اما اگر روحانى به اين آقا تلفن كرد و به او جواب سر بالا داد. يكى از روحانيون مى‏گفت: براى فلان كار اجتماعى نه شخصى به يكى از مسئولان مراجعه كردم - من عين تعبير او را نمى‏خواهم نقل كنم - مى‏گفت: وقتى من از در اتاق اين آقا وارد شدم چنان قيافه‏اش درهم رفت كه گويى مثلا دشمنش را ديد، است. از اين آقا سؤال كنيد چه دشمنى بين من و او هست؟ اين آقا اين را از من مى‏پرسيد. چه سابقه كينه‏اى بين من و او هست؟ روحانى وظيفه دارد اين كارها را انجام بدهد. مسئول است. (تكبير حضار).

من اينجا اين را صريحا عرض مى‏كنم: روحانيت آگاه متعهد مسئول، حداقل در حد نظارت همه جانبه و تمام عيار به عنوان معتمدان ملت در جريان كارهاى كشور براى هميشه نظارت خواهد كرد. (تكبير حضار) كسانى در جمهورى اسلامى مسئوليت‏هاى خرد و كلان را قبول بكنند، كه با اين نظارت مزاجشان سازگار باشد. آنهايى كه اين نظارت را نمى‏توانند تحمل كنند، لطفا جايشان را به كسانى بدهند كه از اين نظارت، صميمانه استقبال مى‏كنند (تكبير حضار). آقايان روحانيون بعد از پيروزى انقلاب مراجعه مى‏كردند مى‏گفتند: آقا! اين مردم در محله ما بيچارگى دارند، مشكلات دارند، سختيها دارند، اگر ممكن است ما يك امكاناتى در محل داشته باشيم تا يك گوشه‏اى از دردهاى اين‏ها را دوا كنيم. در آن موقع سياست دولت وقت، خلاف اين بود. اينها مى‏گفتند: بگوييد كار را به ادارات ارجاع بدهند. مثل اينكه حالا ادارات ما همه ياقوتى شده بود. به اين آقايان روحانيون مى‏گفتيم، مى‏گفتند: ما اين كار را كرديم، ارجاع داديم ولى اينها هنوز به فرهنگ انقلاب خو نگرفته‏اند، ساخته نشده‏اند، عده‏اى از آنان هم پذيراى اين انقلاب نبوده‏اند و نيستند. ما نمى‏توانيم اين مردم را همين طور حواله به آنجا بدهيم، حواله به آنجا مى‏دهيم ناراضى بر مى‏گردند، مى‏گويند بله اين هم جمهورى اسلامى ما.

ما آن موقع به دولت موقت مى‏گفتيم: بايد زمينه‏هاى همكارى مردمى با اين مردم محل و با اين روحانيون مورد اعتماد مردم محل را فراهم كنيد تا اصولا راه براى سيستم جديد مديريت جمهورى اسلامى ايران گشوده شود. بايد يك راه جديدى داشته بايم. ما نمى‏توانيم با همين نظام ادارى كه مال زمان طاغوت است تا آخر برويم، نمى‏توانيم. نمى‏گويم با اين كارمندها نمى‏توانيم (تكبير حضار) نه خير بسيارى از اين كارمندها خودشان عناصر انقلابى‏اند. عده زيادى ديگر انقلابى نيستند ولى انقلاب را پذيرفته‏اند و آماده ساخته شدن هستند و عده‏اى هم پا به پاى انقلاب به هر حال مى‏آيند. عده‏اى هم كه نخود نپز باشند خود به خود تصفيه مى‏شوند و پاكسازى مى‏شوند. نمى‏گويم با اين كارمندها نمى‏شود كار كرد. ما اكثريت اين كارمندان و خانواده‏هاى آنها را جزئى از جمهورى اسلامى مى‏دانيم و وظيفه داريم براى سلامت و سعادت و انقلابى شدن آنها و ساخت انقلابى آنها تلاش كنيم. همانطور كه مكرر عرض كردم وظيفه انقلاب اين است كه يك جريان سازنده برومند بوجود بياورد تا بتواند همه اينها را بسازد. اما، اين غير از اين است كه حالا كه هنوز ساخته نشده‏اند بگوييم آقايان، ديگران، روحانيان، معتمدان محل، شما كارى به كارها نداشته باشيد، دولت خودش كارها را انجام مى‏دهد. ما اصلا مى‏خواهيم دولت در بطن و متن ملت باشد.

ما مى‏خواهيم ديگر ميان دولت و ملت دوگانگى و جدايى نباشد و اين راهش اين است كه راههاى پيوند ميان دولت و ملت كشف شود و اين پيوندها تقويت شود و غير از اين راهى ندارد. اين مسير ماست. (تكبير حضار) براى اين منظور، روحانيت مى‏خواهد در صحنه بماند. دشمن چه كار مى‏كند؟ (شما مثل اينكه بايد نوارتان را عوض كنيد بسيار خوب من دو سه دقيقه صبر مى‏كنم كه شما نوارتان را عوض كنيد) (تكبير حضار) خوب، براى اينكه روحانيت از اين نقش خلاق و مردمى‏اش دور شود، دشمن شروع كرده است به توطئه، هر جا كمبود و نقصى هست به حساب روحانيت است. هركس دچار درد بى‏درمان يا سخت‏درمانى است، تنگ گوشش وز مى‏زند بله ديگر، حكومت آخوندها بهتر از اين نمى‏شود. كجا حكومت آخوندها است؟ در اين مدت مگر چند نفر از روحانيت در مقام مسئول، مسئوليت قبول كرده‏اند؟ الان كه ما دولت منتخب مجلس داريم، در كابينه يك وزير روحانى داشتيم، حالا هم وزير دوم پيشنهاد شده. چقدر به اينها اصرار و التماس شده كه آقا اين كار را قبول كنيد، چاره‏اى نيست جز اينكه شما قبول كنيد. به اين برادر عزيزمان جناب آقاى مهدوى كنى از همه طرف اصرار كردند كه چاره نيست شما اين وزارت را همچنان قبول كنيد.

يا اين برادر عزيزمان جناب آقاى دكتر باهنر كه الان نماينده مجلس از طرف مردم تهران هستند، چقدر از همه طرف فشار آمد كه آقا براى آموزش و پرورش شما نامزد هستيد، رد نكنيد. حالا تازه مجلس گفته است كه ما نمى‏گذاريم كه چهره‏هاى برجسته مجلس از دست برود. حالا تا ببينيم مجلس رضايت مى‏دهد يا نمى‏دهد؟ بنابراين، در كل كابينه مگر چند نفر روحانى هستند؟ در پست‏هاى ديگر مگر چند نفر روحانى هست؟ چطور شده است كه هرجا نقصى هست به حساب روحانيت، با تعبير حكومت آخوندها، مى‏گذارند؟ چه حسابى در كار است؟ توطئه، توطئه اينكه ميان مردم و روحانيت بار ديگر فاصله بيفتد. همان قصه‏اى كه زمان رضاخان بود مى‏خواهند تكرار كنند. زمان رضاخان كار را به جايى رسانده بودند كه روحانى اگر سيد بود به احترام سيادتش ممكن بود او را در ماشين سوار كنند؛ اگر شيخ بود و عمامه‏اش سفيد بود او را سوار ماشينش نمى‏كردند؛ مى‏گفتند: شوم است. همان سياست شوم را الان دارند تكرار مى‏كنند.

ملت مسلمان، روحانيت نمى‏گويد كه در كارش هيچ گونه نقص و كمبود نيست؛ معصوم نيست، هم نقص دارد و هم كمبود. روحانيت نمى‏گويد كه در لباس روحانيت كم و بيش عناصر ناصالح وجود ندارند؛ چنين عناصرى وجود دارند، بايد به دست خود روحانيت، حساب اينها روشن شود و كنار زده شوند. (تكبير حضار) روحانيت مى‏گويد من همان نهاد ديرينه قديم و همان يار مهربان امت مى‏خواهم بمانم و در تداوم انقلاب و ساختن جمهورى اسلامى‏امان نقش خلاقى را كه مى‏توانم داشته باشم، داشته باشم. همان خادم ملت و خدمتگزار بى‏منت باشم. بنگر به امام و رهبر كه حتى از كلمه رهبر كه به حق و بدون هيچ ترديد، شايسته آن است و احدى در دنيا در اين زمينه ترديد ندارد، از كلمه رهبر هم خوشش نمى‏آيد مى‏فرمايد: به من بگوييد: خدمتگزار، بهتر است تا بگوييد رهبر (تكبير حضار). ملت قهرمان ايران! ما روحانيانى كه به حكم وظيفه، به خواست خدا كه شارع اسلام است، به خواست نبى اكرم و ائمه طاهرين، سلام الله عليهم اجمعين، به حكم آنچه ولى عصر، ارواحنا له الفدا، در روايت مأثور از او فرموده، به خواست امام و رهبر عزيزمان و به خواست آن قهرمان‏هاى جانباز صحنه انقلاب كه هر جا در جمع آنها هستيم احساس پيوند عاشقانه متقابل برادرى‏مان عيان و آشكار است؛ ما بر اين اساس مى‏خواهيم، همان طور كه رهبر فرمود، در جمع شما و در خط اصيل اسلامى انقلاب، خدمتگزار باشيم نه هيچ چيز ديگر (تكبير حضار).

ما همان خادمان بى‏توقع از شما ملت، همان حافظان نواميس اسلام و امت و همان پاسداران استقلال جامعه در برابر نفوذهاى مرئى و نامرئى ابرقدرتها و قدرتهاى درجه دوم جهان، مى‏خواهيم بمانيم. نه اينكه بگويم ديگران چنين نقشى ندارند، دروغ است. روحانيت انحصار طلب نيست. اين هم از آن دروغ‏هاى شاخدار (تكبير حضار) اما سخنى هم با برادران روحانى، برادران عزيز روحانى در سراسر جمهورى اسلامى ايران و در خارج از سرزمين جمهورى اسلامى، آنها كه الان همگام و يا پيشگام و پيشتاز نهضت‏هاى انقلابى در كشورهاى اسلامى هستيد و گه گاه هم اينجا آمده‏ايد، بدانيد! وظيفه يك‏يك ما اين است روى نسل جوان و نوجوان حساسيت هميشگى‏مان را داشته باشيم. دشمن درصدد شكار كردن اينهاست. دشمن درصدد گول زدن و فريب دادن اينهاست. دشمن مى‏خواهد از دل پاك اينها سوء استفاده كند. يك نوجوان، در اهواز در آن سفر چند ماه قبل، آمده بود پيش من، گفت فلانى من مى‏خواهم از تو طلب عفو كنم، دل من را نسبت به تو بدبين كرده بودند، اينجا آمدى در همان برخوردهاى اول كه با تو داشتم، ديدم همه آن چيزهايى كه درباره تو از نظر كيفيت برخورد و كار و تماست مى‏گفتند، عينا فهميدم دروغ است. بعد اين را گفت، گفت: نمى‏دانيد دشمن چقدر درباره شماها نيرنگ بازى مى‏كند.

چند وقت قبل رفته بودم در يكى از محله‏هاى فقير نشين اهواز، در يك خانه يك پيرزنى، برق خانه‏اش را قطع كرده بودند، بعد رفته بودند در خانه‏اش و گفته بودند به اينكه: مى‏دانى چرا برقت را قطع كرده‏اند؟ بهشتى دستور داده برق خانه تو را قطع كنند. ديروز به من (شعار حضار) زنده باشيد، گفت: (شعار حضار) گفت: همين ديروز، همين امروز صبح گزارش دادند، كه دو نفر دختر جوان در سن دانش‏آموزى يا دانشجويى در خانه‏ها مى‏رفتند، سؤالات را يك طورى مطرح مى‏كردند كه چه كسانى نمى‏گذارند در اين مملكت كار شود؟ و سؤال را طورى هدايت مى‏كردند كه اين سؤال بيايد به طرف روحانيت و به طرف ماها كه اينها نمى‏گذارند در اين مملكت كار انجام بگيرد. برادران روحانى در يك جوى چنين كه دشمن مى‏خواهد با ايجاد اين جوهاى نامساعد و جوسازى‏ها و سم‏پاشى‏ها جلوى نقش سازنده روحانيت متعهد مبارز را بگيرد، يك يك ما بايد مواظب باشيم، نسل نوجوان و جوان را به حساب آوريم؛ بيش از آنچه به حساب مى‏آورده‏ايم. وقت صرف آنها كنيم. پريروز من در كمال گرفتارى بودم، آمدند گفتند: در مدرسه مروى، پس پريروز، بچه‏ها خواستند تو بيايى آنجا با آنها صحبت كنى واقعا گرفتار بودم، كار داشتم، گفتم چون نزديك است و وقت از نظر آمد و شد خيلى نمى‏برد. چشم خواهم آمد. آنجا رفتم تا در ميان اين نوجوانها باشم، با آنها سخن بگويم. البته برادرهاى ديگر هم خبر شده بودند آمده بودند.

به هر حال همه‏مان سعى كنيم با اين نوجوانهاى عزيز، پيوند نزديك داشته باشيم. كمى از آنها دور ماندن، كمى به حساسيت و ظرافت روح آنها كم توجهى كردن، آنها را در ميدان و در صحنه و در دسترس شكار دشمن، قرار مى‏دهند. حيف است از اين نيروهاى عزيز پاك پرتوان، كه دست دشمن بيافتند و اين ما هستيم و اين شما روحانيون كه مسئول هستيد در اين رابطه، مسئوليت سنگينى را بر عهده داريد. سخنى هم با شما نوجوانان و جوانانى كه اين كلام را مى‏شنويد، اى عزيزان اسلام و امت اسلام، آگاه باشيد! بسيارى از ما از جمله خود من، بهترين سالهاى زندگيمان را بيش از هر كس صرف شما كرديم. الان هم بيش از هر چيز دوست داريم در جمع شما باشيم و با شما به سخن بنشينيم و با شما هم‏رزم و هم تلاش نزديك باشيم. با شما هم‏رزم هستيم، اما كمى سنگرهايمان با يكديگر جدا شده است. مسئوليت‏هاى تازه آمده، سنگرهاى تازه‏اى را بر عهده ما گذاشته است، ولى عزيزان بدانيد! قلب ما، دل ما و سراسر وجود ما مالامال از عشق و علاقه به هدايت به نسل جوان انقلابى‏مان در خط پاك و اصيل اسلام و در خط امام است و آرمانمان اين است كه جوانان و نوجوانان ما همگى، همگى حتى آنها كه فريب خورده بودند به راه اصيل اسلام، به راه پاكى و فضيلت تقوى و عدل اجتماعى و عدل اقتصادى و عدل سياسى بيايند و همگى در اين صراط مستقيم الهى با هم، هم حركت و هم تلاش باشيم و بدانيد و بدانيد كه تنها دشمن نيرنگ‏باز و به تعبير امام، بازى خورده‏هاى دشمن نيرنگ‏باز است كه مى‏خواهد شما عزيزان را از اين سيل خروشان ملت قهرمان جدا كند و بار ديگر نغمه شوم جدايى جوان، از توده جامعه و تحصيلكرده‏ها و درس خوانده‏ها از روحانيت و توده جامعه را سر دهد.

مطمئن هستم هر قدر نزديكتر بياييد بهتر احساس خواهيد كرد كه آنچه به گوش شما خوانده‏اند افسانه دشمنان كينه‏توز بوده است نه خير خواهى دوستانتان ناصح و دلسوز (تكبير حضار) بار ديگر با شما رزمندگان سنگرهاى انقلاب در همه جبهه‏هاى نبرد سخن مى‏گويم: اى پاسداران انقلاب، اى سربازان و درجه‏داران و افسران رزمنده نيروهاى زمينى، هوانيروز و هوايى و دريايى و اى داوطلبان فداكار پر خروش، و اى عشاير سلحشور جبهه‏هاى نبرد، و اى زنان و مردان پر استقامت شهرها و روستاهاى خط آتش، مردانه با دشمن بجنگيد، مؤمنانه با دشمن ستيز كنيد و بدانيد كه ملت و روحانيت و مسئولان همه بر پيمان هم رزمى و هم گاهى و هم كارى با شما دلاوران قهرمان، استوارند. خداوندا، ما اين پيمان را در برابر تو بار ديگر تجديد مى‏كنيم و از تو مى‏خواهيم به ما توفيق دهى در وفاى به اين عهد و پيمانمان همواره موفق باشيم. (الهى آمين) پروردگارا، امام امت را براى هدايت و رهبرى انقلاب مستدام بدار (الهى آمين) پروردگارا، بارالها، امت قهرمان ما را در پيكار را مزدوران استكبار جهانى يار و ياور باش. (آمين حضار) ولى عصر امام زمان، سلام الله عليه، را از همه خرسند و خشنود ساز. (الهى آمين) عزيزان به مناسبت اين روز عزيز خواستند كه من اين سخن را با ياد بيشترى از شهيدان كربلا پايان دهم.

صحنه كربلا و صحنه‏هايى كه به دنبال كربلا پيش آمد هريك از آنها درسى آموزنده براى همه ما دارد. امروز، روز شروع نقش بى‏همتاى زينب سلام الله عليها، در انقلاب كربلاست. زينب ديشب در صحراى كربلا نقش خاموشى داشت؛ بايد به اين بچه‏هاى بى‏سروسامان، به بچه‏هايى كه از خيمه‏هاى سوخته گريخته‏اند، زينب ديشب بايد به هر حال آن دختر بچه‏ها و پسر بچه‏ها و به حال آن امام در تب و بيمارى برسد. اما امروز پس از اين رسيدگى‏ها آماده يك سفر دور و دراز قهرمانانه مى‏شود. زينب، اين بانوى قهرمان كربلا، مى‏داند كه از امروز بايد نقش امام حسين عليه السلام را در صحنه جديد عهده‏دار شود. زينب ديگر صرفا پرستار كودكان و بيماران و بچه‏ها و زنها نيست، زينب عملا بايد قافله سالار باشد. زينب چه مى‏كند؟ زينب در سخنش، در عملش، در رفتارش، در برخوردش با مسائل و مصائب و مشكلات نشان مى‏دهد به همه آن فريب خورده‏ها كه اينهايى كه آمدند كربلا كشته شدند اينها يك مشت انسان‏هاى ياغى بر حكومت اسلامى نبودند. اينها ذريه رسول الله بودند. اين حسين جگر گوشه پيغمبر بود. اين حسين فرزند على و زهرا بود. اين فرزندان حسين، فرزندان اهل بيت پيغمبرند كه در صحنه كربلا به دست يزيد و يزيديان، خون پاكشان ريخته شده و مردم اين را از چه چيز مى‏فهميدند؟ از رفتار زينب.

آفرين بر شما خواهران، آفرين بر شما خواهران زينب‏گونه، كه در اين سالهاى انقلاب يادآور نقش زينب شديد. عزيزان، در كربلا و در كربلاهاى امروزمان اين دشمن صدام يزيدى و مزدورانش، مى‏دانيد هر جا به دستشان بيفتد با اين خواهران زينب‏گونه چه وحشيانه برخورد مى‏كنند. زينب طاهر و پاك، مى‏دانم كه مى‏نگرى امروز چگونه اين دختران و زنان باايمان و پاك و بافضيلت و فداكار در ادامه راهت در صحنه‏هاى نبرد، در پشتيبانى و تأمين نياز جنگجويان اسلام و مدافعان اسلام چه نقش عجيب سازنده‏اى را دارند؛ اما زينب جان، امروز باقيماندگان فرهنگ يزيدى با اين دختران تو به مراتب وحشيانه‏تر از آن رفتار مى‏كنند كه يزيديان در آن روز با تو و خواهران و بانوان حرم حسينى رفتار كردند. السلام عليكم يا اهل بيت النبوه. السلام عليكم ايها الشهداء الصديقون الصالحون و رحمته‏الله و بركاته. (تكبير حضار)