رفتار علوى
در كلام آية اللّه العظمى سید علی خامنه اى

معاونت فرهنگى و تبليغات

- ۸ -


پيش خواهيم رفت تا جامعه علوى بشود

ديگر دنياى امروز هم متشكل از جهّالى مثل ابى لهب و ابى جهل نيست ؛ امروز كفار و معاندين عالم ، زيركهاى درجه ى اول عالمند! كسانى هستند كه مهمترين مسايل تبليغاتى و سياسى را در مشت خودشان مى چرخانند؛ همين كسانى كه دارند سياستهاى دنيا را مى چرخانند، ملتها را مى گردانند، حكومتها را عوض مى كنند، مناطق دنيا را تصرف مى كنند، جنگ به وجود مى آورند، جنگ از بين مى برند، نظامها را برمى چينند و نظام به وجود مى آورند!

همه ى اين قدرتهاى خادِع حليه گرِ مكّارِ درجه ى اولِ دنيا، امروز متوجه جمهورى اسلامى هستند و سياستشان اين است كه جمهورى اسلامى و ملت ايران را تحقير، استهزا و تخطئه كنند! بگويند شما اشتباه مى كنيد كه بر طبق عرفيات پذيرفته شده ى دنيا عمل نمى كنيد؛ اشتباه مى كنيد كه تسليم سياستهاى جهانى و بين المللى امريكا و ابرقدرتها نمى شويد. در قضيه ى فلسطين و در قضيه ى بوسنى ، اشتباه مى كنيد؛ در قضيه ى مسلمانها و همين طور و همين طور!

سياست ، امروز اين است ؛ نه امروز، از اول انقلاب ، سياستشان اين بود كه ملت و مسؤ ولين ايران و هر كسى را كه با آنها جديتر مخالف است ، بيشتر تخطئه كنند؛ هر كارى را كه از آن بيشتر ضرر مى بينند، بيشتر مسخره كنند؛ رفتار با زن را، دانشگاه را، عبادت و نماز جماعت را، مصرف نكردن مشروبات الكلى و اجراى حدود الهى را مسخره كنند!

عزيزان من ، همين مسخره كردنها، همين تحقير و توهين كردنها، گاهى آدمهاى بزرگى را از جا در مى برد، مستاءصل و بى چاره مى كند؛ طاقتشان تمام ، و مجبور مى شوند همرنگ جماعت گردند. مى گويند چه كنيم ؟ نمى شود. آن وقت آن ابرقدرتها دستهايشان را روى دلشان مى گذارند و مخفيانه ، قاه قاه مى خندد كه كارشان را از پيش بردند و يك مانع را از سر راه برداشتند! آن قدر فلان جريان انقلابى را در دنيا مسخره مى كنند كه علناً، صريحاً ايده ها و آرزوهاى انقلابى خودش را پس بگيرد، يا حتى مسخره كند!

در صحنه ى سياست جهانى ، كسى ديده شد كه در حضور دشمنان ديروز خودش ايستاد و به امروز خودش متلك گفت و آنها خنديدند؛ براى اين كه همرنگ جماعت بشود! البته آنها وقتى چنين چيزى را مى بينند، مى گويند به به ، شما چقدر آدم متمدن و چيز فهمى هستيد! دلش را خوش مى كنند؛ اما در واقع آنچه انجام گرفته است ، يك مانع را از سر راهشان برداشته اند. اين گونه موانع را از بين مى برند.

اين جاست كه شيعه ى على بن ابى طالب ، بلكه هر مسلمانى كه معتقد به على ابن ابى طالب است ، بايد از شجاعت آن حضرت درس بگيرد: ((لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله ))(39)؛ وحشت نكنيد. از روى گرداندن و اعراض دشمن ،احساس تنهايى نكنيد . از مسخره ى دشمن نسبت به آنچه در دست شماست كه گوهر گرانبهايى است عقيده تان سست نشود. شما يك گوهر گرانبهايى را دردست گرفته ايد. شما كار عظيمى انجام داديد و يك گنج تمام نشدنى را در داخل كشور خودتان كشف كرديد و به اسلام ، به استقلال و به آزادى رسيديد؛ توانستيد خود را از يوغ ابرقدرتها خارج كنيد.

يك روز اين مملكت ، اين دانشگاه ، اين تهران ، اين پادگانها، اين نيروهاى مسلح ، اين ادارات دولتى ، اين وزارتخانه ها ، اين دستگاههاى اطلاعاتى ، همه و همه در يوغ امريكا بود؛ ولى امروز اين ملّت در دورترين نقاط و در كوره دِههاى اين كشور، اگر كسى را طرفدار امريكا ببينند، سايه اش را با تير مى زنند! يك روز در اين مملكت ، ملتى وجود نداشت ، آرايى ، مجلسى و انتخاباتى وجود نداشت ؛ همه چيز تشريفاتى ، همه چيز صورى ، دروغى و تصنعى بود؛ هيچ چيزى در اين مملكت وجود نداشت !

دوران پهلوى براى اين ملت ، واقعاً دوران عجيبى بود؛ مثل اين كه كارخانه ى عظيمى را در داخل يك سالن درست كنند، وقتى نگاه مى كنيد، مى بينيد كارخانه و تجهيزات كارخانه است ؛ ولى وقتى نزديك مى رويد، مى بينيد همه چيز از پلاستيكِ بازيچه ، درست شده است ! عمارت عظيمى را با مجسمه ها و ستونها و سقفهاى مرتفع درست كنند، آدم خيال كند يك كاخ عظيم است ، نزديك برود، ببيند از برف درست كرده اند!

همه چيز در اين مملكت ، صورى و ظاهرى بود؛ دانشگاه ، سورى بود، روشنفكرى ، مجله و روزنامه ، سورى بود، مجلس و دولت ، سورى بود! فقط جريان دين كه يك جريان عمومى و مردمى بود، حقيقى بود؛ كه به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه مى شد. در مقابل ، يك جريان كمرنگتر و خيلى كوچكتر هم به صورت وطن پرستى و ميهن دوستى ، در گوشه و كنار وجود داشت .

چنين وضعى براى اين ملت درست كرده بودند! شما آمديد و همه چيز را پايه گذارى اساسى كرديد. امروز در اين مملكت ، علم ، صنعت ، تحصيلات و دانشگاه ، رشد مى كند؛ شخصيت انسانها و افكار، رشد مى كند؛ آزادى به معناى حقيقى كلمه ، رشد مى كند. حركت اين ملت ، يواش يواش دارد به جايى مى رسد كه جايگاه خود را در دنيا پيدا كند. ديروز ملت ايران ، در دنيا ملتى نبود كه كسى به او اعتنا كند. آنهايى كه اين جا مى آمدند، از خود اين ملت ، حق توحش مى گرفتند!

شما امروز يك ملتيد؛ داراى يك راءى مهميد. شما در يك قضيه ى دنيايى ، مخالفيد، اين قضيه ، گير كرده است ! در هر قضيه ى مهمى در دنيا كه ملت ايران ، جدّاً با آن مخالف باشد، آن قضيه پيش نمى رود. امروز اين ملت و اين نظام و اين حكومت و اين كشور بزرگ ، بحمداللّه يك چنين وضعى در دنيا دارد. همه چيز در اين جا دارد رشد مى كند و خود را نشان مى دهد. جلوه ى ملت ايران ، يواش يواش چشمها را متوجه به خود مى كند. شما اين را به دست آورديد!

حالا بگذار دشمن ، تحقير كند؛ بگذار هرچه مى خواهد بگويد. شجاعت على بن ابى طالب و ايستادگى او در مقابل آن باطلى كه مى خواهند بر او تحميل كنند، امروز، اين شرحى كه درباره ى آن بزرگوار گفتيم ، درس بزرگ ماست كه همه ى عزيزان را به آن توصيه مى كنم ؛ و تقواى الهى را در همين معنايى كه عرض شد، باكمال مراقبت و دقت ، در نظر بگيريد و تعقيب كنيد و پيش برويد. خدا ان شاءاللّه كمك خواهد كرد.

در اين مدت هفده سال ، سايه ى نام آن بزرگوار بر اين ملت بود و اين ملت ، از انوار آن بزرگوار استفاده و استضائه كرد. ما نيز از اين درس ، بيشتر استفاده خواهيم كرد و به كورى چشم دشمن ، پيش خواهيم رفت ، تا ان شاءاللّه جامعه ى ما حقيقتا جامعه ى علوى بشود.

خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 20/11/1374

همه موظفند طورى عمل كنند كه حكومت ، رنگ و بوى علوى پيدا كند

جوانان ما براى برپايى حكومت عدل اسلامى و حفظ آن بود كه مجاهدت ها كردند و به درجه رفيع شهادت نايل آمدند. از اين روز همه بخشهاى ناظم عظيم جمهورى اسلامى مسئول موظفند تا طورى عمل و حركت كنند كه اين حكومت رنگ و بوى علوى پيدا كند و هدف و جهت گيريهايش منطبق با جهت گيرى هاى اميرالمؤ منين على (ع ) باشد.

ديدار مسؤ ولان بنياد شهيد در حسينيه امام (ره ).(40)

مسئولان سطوح بالاى سازمان ارتش هم رفتار علوى را الگوى خودشان قراردهند.

امروز ميدان براى تعالى ارتش باز است . سال رفتار علوى ، در هر جايى مصداقى دارد. جوانهاى ارتش جمهورى اسلامى ايران مى توانند به امير المومنين به عنوان الگوى رفتارى يك انسان فداكار و با اخلاص نگاه كنند و رفتار علوى را در رفتار خود منعكس نمايند؛ كار خستگى ناپذير، تلاش ‍ مخلصانه و سعى در تعالى هر چه بيشتر علمى و عملى ، مسئولان سطوح بالاى سازمان ارتش هم به عنوان يك سردار شجاع و پاكدامن مى توانند رفتار علوى را الگوى خودشان قرار دهند. وجود اميرالمومنين به عنوان يك رئيس ، يك فرمانده و يك مسؤ ول ، مظهر پاكى و شفافيت و صداقت بود؛ آسودگى را به خودش راه نداد؛ نسبت به زيردستان تفرعن نفروخت ؛ خود را همه جا بنده ى خدا و خدمتگزار مردم دانست و مخلصانه - بدون چشمداشت به دنيا - كار كرد؛ اين مى تواند در رفتار هر كسى كه در هر مجموعه يى مسؤ ول است ، به عنوان رفتار علوى خود را نشان دهد.

ديدار با فرماندهان و گروهى از كاركنان ارتش به مناسبت روز ارتش جمهورى اسلامى ايران ، 28/1/1380

اميرالمومنين الگوى نمونه براى مسؤ ولان بخش هاى مختلف نظام است

انسان جهت راه خود را با پيروى از امام خويش مى يابد. امام به همان اندازه كه با زبان و امر و نهى خويش انسان ها را هدايت مى كند با رفتار و منش خود نيز به انسانها جهت ميدهد و بر اين اساس شيعيان على بن ابى طالب (ع ) بايد تلاش كنند كه از لحاظ فردى و اجتماعى و نيز رفتار و ارتباط با خدا، مردم جامعه اسلامى ، محرومين ، بيت المال و امكانات و ابزارى كه به امانت نزد آنها سپرده شده است و همچنين نحوه برخورد با دشمنان خدا شخصيت خود را شبيه آن امام بزرگوار بسازند و او را سرمشق و الگوى زندگى خود قرار دهند.

... اميرالمؤ منين على (ع ) در شادى و عزا، در جنگ و صلح ، در مسجد، در مسند حكومت و جايگاه قضاوت و داورى پيوسته در حال ارتباط با خدا و تعبد نزد پروردگار و كار براى خدا بود و در تمام لحظات قدرت حكومت و سلطه اى كه خداوند متعال در اختيار او گذاشت ، لحظه اى از فكر ضعفا، يتيمان و محرومان و فقرا غفلت نكرد و در راه تبليغ از دين ، كار براى خدا و مبارزه در برابر دشمن سرازپا نمى شناخت .

اميرالمؤ منين على (ع ) الگويى نمونه براى مسؤ ولان بخشهاى مختلف نظام است لذا آنان بايد همچون حضرت على (ع ) كار مردم را با دلسوزى بدون منت و تحقير و توقع و توام با احترام و تكريم و همراه با سلامت نفس ، چشم ، زبان و سلامت قلب انجام دهند.

امروز پس از گذشت قرنها، حكومت جمهورى اسلامى ايران تنها حكومتى است كه در راه اميرالمؤ منين (ع ) گام برمى دارد لذا بايد اين حكومت را كمك ، همراهى و تشويق كرد و عيوب آن را برادرانه و دوستانه تذكر داد تا بتواند اين صراط مستقيم را حفظ كند.

ديدار جمعى از مسؤ ولان و كاركنان ادارات دولتى و كاركنان نيروهاى مسسلح ، /1372

ما بايد از اخلاص اميرالمؤ منين درس بگيريم

ما در دوران انقلاب بزرگ اسلامى ، آن اخلاص را بالمعاينه در زندگى مردممان مشاهده كرديم ، و شد آنچه شد. امام بزرگوار ما مظهر اين اخلاص ‍ بود، و كرد آنچه كرد. او دنيا را در مقابل اسلام خاضع و خاشع كرد و دشمنان اسلام را به عقب نشينى وادار نمود. امروز هم آحاد ملت ايران ، زن و مرد ملت ، اقشار مختلف ، مخصوصا مسؤ ولان خصوصا هرچه مسؤ وليتها بالاتر برود محتاج همين اخلاص هستيم ، تا اين بار را به سرمنزل برسانيم .

طبق نقل در نهج البلاغه ، اميرالمؤ منين فرمود: ((و لقد كنّا مع رسول اللّه (صلّى اللّه عليه واله ) نقتل ابائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا لايزيدنا ذلك الاّ ايمانا و تسليما و مضيّا على اللّقم و صبرا على مضض الا لم ))(41)؛ خالصانه و مخلصانه با كسان و نزديكان خود مى ايستاديم و براى خدا مبارزه مى كرديم . ((فلمّا راءى اللّه صدقنا انزل بعدوّنا الكبت و انزل علينا النّصر))(42)؛ وقتى در راه خدا با اخلاص و صادقانه عمل كرديم و خداى متعال اين را از ما ديد، دشمن ما را سركوب كرد و ما را پيروز نمود. بعد مى فرمايد: اگر اين طور نبود، اين كارها انجام نمى شد: ((ما قام للدّين عمود و لا اخضرّ للايمان عود))(43)؛ يك شاخه ى ايمان سبز نمى شد و يك پايه ى دين بر سر پا نمى ماند. به بركت اخلاص و صدق آن مسلمين ، اين پيشرفتها انجام شد و جامعه ى اسلامى پديد آمد. تمدن اسلامى و اين حركت عظيم تاريخى امروز هم همان است ، و ملت ما و مسلمانان در همه ى عالم و امروز ملت عراق و پيشروان آن ملت و نيز ديگر مردمى كه در هر گوشه ى دنيا به نام اسلام سخن مى گويند، بايد اين درس را از على بن ابى طالب (عليه السّلام ) فرا بگيرند.

خطبه نماز جمعه تهران ، 16/1/1370

اگر ملتى قدرت تحليل خود را از دست بدهد، شكست خواهد خورد

من از سابق مكرر گفته ام كه اگر ملتى قدرت تحليل خودش را از دست بدهد، فريب و شكست خواهد خورد. اصحاب امام حسن ، قدرت تحليل نداشتند؛ نمى توانستند بفهمند كه قضيه چيست و چه دارد مى گذرد. اصحاب اميرالمؤ منين ، آنهايى كه دل او را خون كردند، همه مغرض نبودند؛ اما خيلى از آنها مثل خوارج قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب ، يك آدم بدجنس ، يك آدم زبان دار پيدا مى شد و مردم را به يك طرف مى كشاند؛ شاخص را گم مى كردند. در جاده ، هميشه بايد شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، زود اشتباه مى كنيد. اميرالمؤ منين مى فرمود: ((و لايحمل هذا العلم الاّ اهل البصر و الصّبر))(44)؛ اول ، بصيرت ، هوشمندى ، بينايى ، قدرت فهم و تحليل ، و بعد صبر و مقاومت و ايستادگى . از آنچه كه پيش مى آيد، انسان زود دلش ‍ آب نشود. راه حق ، راه دشوارى است .

تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چيزى افزودند. همه ى شيطان صفتان در طول تاريخ و در زمان ما آمدند، بر اين سد باطل كه مقابل راه اميرالمؤ منين و بندگان خدا را مى گيرد چيزى اضافه كردند. حق مى خواهد اين تل را از سر راه بردارد و اين سد را بشكافد؛ كار آسانى نيست ، كار سختى است . تحمل و صبر و ظرفيت و رجوع به قدرت نفسانى و جوشندگى از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتى كه انسان توانست راه حق را هموار كند، آن وقت زندگى ، زندگى لذتبخشى است . زندگى يى كه در آن ظلم نباشد، زندگى يى كه در آن زورگويى نباشد، زندگى يى كه در آن تحميل نباشد، زندگى يى كه در آن شيطان بر اعمال و افكار انسان مسلط نباشد، زندگى بسيار روحانى و معنوى يى است .

ما بايد به سمت زهد حركت كنيم

برادران ! اميرالمؤ منين مى گويد زندگى به سمت زهد بايد برود. امروز در جمهورى اسلامى ، اگر ما احساس بكنيم كه زندگى به سمت اشرافيگرى مى رود، بلاشك اين انحراف است ؛ بروبرگرد ندارد. ما بايد به سمت زهد حركت بكنيم . نمى گوييم هم زهدهاى آن چنانى ، كه متعلق به اولياءاللّه است ؛ نه ، مسؤ ولان درجه ى يك ، مسؤ ولان درجه ى دو، تا آن مسؤ ولان درجات بعد هم بايد در حد خود زهد داشته باشند؛ بعد هم به عامه ى مردم مى رسد. عامه ى مردم هم نبايد اسراف و تجمل گرايى بكنند. اين طور نيست كه زهد فقط مخصوص مسؤ ولان باشد. اين مهريه هاى گران قيمت كه براى عقدهاى دخترهايشان مى گذارند، خطاست . نمى گويم حرام است ، اما پديده ى بد و زشتى در جامعه است ؛ زيرا ارزشهاى انسانى را تحت الشعاع ارزش طلا و پول قرار مى دهد. در محيط و جامعه ى اسلامى ، قضيه اين نيست . همين كار حلال را پيامبر نكرد. بعضى مى گويند پيامبر حلال كرده ، اما شما حرام مى كنيد؟! نه ، ما هم حرام نمى كنيم . پيامبر نخواسته كه محدود كند؛ محدود هم نكرده است . شما برو، هرچه مى خواهى بكن . اصلا همه ى زندگيت را روى هم بگذار و جهيزيه ى دخترت بكن ، يا مهر عروست بكن . بحث سر اين است كه اين كار، صحيح و عاقلانه و منطبق بر خواست و مصلحت اسلامى نيست .

پيامبر، دختر خودش را؛ اميرالمؤ منين ، دختران خودش را؛ و خانواده ى پيامبر، با همان بيست وپنج اوقيه مثقال نقره يى كه در آن زمان بوده به خانه ى بخت فرستادند. دو، سه سال قبل كه حساب كرديم ، اين ميزان نقره ، تقريبا در حد دوازده هزار تومان فعلى مى شود.

اين وضع زندگيهاى تجمل آميز، اين روزبه روز افزودن بر ظواهر تجملاتى ، در زندگيهاى شخصى غلط است . گاهى اوقات ممكن است لازم باشد مظاهر عمومى مثل يك خيابان يا يك ميدان را خيلى هم قشنگ و زيبا درست بكنند؛ آن محل بحث نيست ؛ بحث سر شخص من و شماست .

اميرالمؤ منين به فرمانداران خود درس زهد مى داد

اين ، زندگى اميرالمؤ منين (ع ) است ؛ ياد هم مى داد. حضرت يك وقت كسى را كه مى خواست احتمالا به عنوان فرماندار به شهرى بفرستد، به او گفت : فردا بعد از نماز ظهر پيش من بيا. حالا هم تقريبا معمول است كه اگر مى خواهند فرماندار يا استاندارى را به جايى بفرستند، آن حاكم يا آن مسؤ ول ، او را مى خواهد و اگر سفارشاتى دارد، به او توصيه مى كند. آن شخص نقل مى كند كه فردا بعد از نماز ظهر، به همان جايى رفتم كه اميرالمؤ منين مى نشستند؛ يعنى دكه يى كه حضرت براى اين كار در كوفه معين كرده بودند. ديدم كه در مقابل اميرالمؤ منين ، يك كاسه ى خالى و يك كوزه ى آب هست . يك خرده كه گذشت ، به خدمتكارش اشاره كرد و فرمود كه آن بسته ى من را بياور. گفت ديدم بسته ى سربه مهرى را آوردند. اين كيسه مهر و موم شده بود، تا كسى نتواند آن را باز كند. اين شخص مى گويد با خودم فكر كردم كه حضرت من را امين دانسته و مى خواهد گوهر گرانبهايى را به من نشان بدهد، يا به من امانتى را بسپرد، يا چيزى درباره ى آن بگويد. مى گويد حضرت مهر را شكست و درِ كيسه را باز كرد. ديدم در اين كيسه ، سويق آرد الك نكرده و نخاله دار وجود دارد. بعد حضرت دست كرد، يك مشت از اين آردها را درآورد، داخل كاسه ريخت ، يك خرده هم آب از كوزه روى آن ريخت ، اينها را به هم زد و به عنوان نهار خورد؛ يك مقدارش را هم به من داد و گفت بخور. مى گفت من حيرت زده شدم ، گفتم : يا اميرالمؤ منين ! شما اين كار را مى كنيد؟! اين عراق با اين همه نعمت در اختيار شماست ، اين همه گندم و جو وجود دارد؛ اين كارها براى چيست ؟! شما چرا اين طورى درِ اين كيسه را مى بنديد؟! حضرت فرمود: ((واللّه ما اختم عليه بخلا به ))(45)؛ سوگند به خدا، من كه درِ اين كيسه را مهر كردم ، به خاطر بخل نيست كه حيفم مى آيد از اين آرد الك نكرده كسى بخورد. ((ولكنّى ابتاع قدر ما يكفينى ))(46)؛ من به قدر حاجت شخصى خودم ، از اين آردها كه پست ترين آرد است ؛ آرد الك نكرده مى خرم . ((فاخاف ان ينقص فيوضع فيه من غيره ))(47)؛ مى ترسم كه اين كيسه را كسى باز كند و از غير از آن آردى كه خود من خريده ام ، چيزى داخل اين كيسه بريزد. ((وانا اكره ان ادخل بطنى الاّ طيبا))(48)؛ و من خوش ندارم كه در شكم خود غذايى وارد كنم كه طيب و پاكيزه نباشد. مى خواهم غذاى پاكيزه بخورم ؛ غذايى كه از پول خودم و مال خودم است و مال كسى در آن نيست .

اميرالمؤ منين با كار خود مى خواهد به اين فرماندار درس بدهد. ببينيد، اين فرماندار را به اين جا كشانده ، براى اين كه همين منظره را به او نشان بدهد، براى اين كه همين حرف را به او بزند؛ والاّ مى شد در مسجد هم به فرماندار توصيه كند و بگويد برو؛ اما كشانده او را به اين جا آورده ، براى اين كه به او بفهماند تو كه دارى مى روى و بر شهرى مسلط خواهى شد و يك عده مردم در اختيار تو قرار دارند ماليات آنها، پول آنها، جان آنها، مال آنها، عرض آنها مواظب باش كه اين قدرت ، قدرت مطلقه نيست و تو به عنوان حاكم ، مطلق العنان و افسارگسيخته نيستى ؛ حواست جمع باشد، بفهم كه چه كار دارى مى كنى . بعد فرمودند: ((فايّاك و تناول ما لم تعلم حلّة ))(49)؛ مبادا چيزى كه حلال بودن آن را نمى دانى ، تناول كنى ؛ بخورى يا بگيرى . تناول ، فقط خوردن نيست ؛ او را در اختيار نگير، مگر يقين كنى كه حلال است . اين ، وضع زندگى اميرالمؤ منين و زهد و درس اوست .

اميرالمؤ منين در قله قرار دارد و ما بايد در جهت او حركت كنيم

يك نفر مى گويد، ديدم در جايى در يكى از جنگها يا يكى از مسافرتها حضرت خوابيده ، و چون هوا هم سرد بوده ، زير قطيفه ى نازكى مى لرزد؛ ((يرعد)). آمدم گفتم يا اميرالمؤ منين ! چرا شما مى لرزيد؟ هواى به اين سردى ، چيزى رويتان بيندازيد. فرمود كه من دوست نمى دارم از اموال شما چيزى بردارم ؛ همين قطيفه را با خودم از مدينه آورده ام و مايل نيستم كه چيزى از اموال شما را استفاده كنم . اين ، وضع اميرالمؤ منين است . او سر قله قرار دارد و حال آن كه ما چهار، پنج هزار پا از آن قله پايينتر هستيم . ما بايد بالاخره در جهت او حركت كنيم ؛ اين درس اميرالمؤ منين به ماست . خلاصه اين كه هرچه ما بخواهيم ابعاد زندگى اين بزرگوار را دنبال بكنيم ، همين طور آموزنده و درس دهنده است .

سخنرانى در جمع مردم ، 26/11/1370

مجموعه ى دستگاه مديريت كشور بايد علوى باشد

البته آقايان و بخصوص مسؤ ولان ، اين نكته را توجه داشته باشند كه اگر ما بر نقش مديريت و سرپرستى در جامعه ى اسلامى تكيه مى كنيم و آن را تعيين كننده معرفى مى نماييم ، با يك گزينش ، قضيه تمام نمى شود. اين طور نيست كه يك شخص ، در راءس برگزيده بشود و شرايط لازم را داشته باشد، بعد ديگر همه چيز به خودى خود، حل خواهد شد. تاءثير مديران بالا در سرنوشت جامعه هم تا حدود زيادى از اين جهت است كه مدير برتر و بالاتر، اين قدرت را دارد كه دستها و ايادى چرخاننده ى چرخهاى كشور را سالم انتخاب بكند. يعنى سلامت آنها، جزو سلامت دستگاه حكومت است .

وقتى اميرالمؤ منين علىّبن ابى طالب (عليه الصّلاة والسّلام ) در راءس ‍ حكومت قرار مى گيرد، تمام شاخه هاى مديريت در جامعه ، به طرف صلاح حركت مى كند؛ به طورى كه اگر يك گوشه از مجموعه ى اين دستگاه مديريت ، ناسالم و ناپاك و غيرمنطبق با معيارها باشد، براى قطع و قلع و قمع آن ، اميرالمؤ منين (ع ) جنگِ چندين ماهه را بر خودش هموار مى كند. يعنى مجموعه ى دستگاه مديريت كشور، بايد علوى باشد.

ديدار با مسؤ ولان نظام ، عيد سعيد فطر، 20/4/1369

اگر در جاهاى ديگر شعار مى دهند، ما بايدعمل كنيم

اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) در آن نامه ى معروف خود به ((عثمان بن حنيف ))، بعد از آن كه مى فرمايند تو سر چنين سفره يى بودى و چنين و چنان ، زندگى خودشان را مى فرمايند: ((الا و انّ امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ))(50). بعد مى فرمايند: ((الاّ وانّكم لا تقدرون على ذلك ))(51)؛ يعنى من از شماها توقع اين طور زندگى را ندارم .

من و شما كجا مى توانيم به خاطرمان خطور بدهيم كه قادريم در آن حد اوج پرواز كنيم ؟ مگر شوخى است ؟ بحث اين نيست كه ما از خودمان مسؤ وليت را دفع كنيم . نه ، اگر كسى مى تواند، بايد بكند. بحث اين نيست كه براى عمل خودمان ، توجيهى درست كنيم . نه ، آن طور زندگى كردن ، يك عمل تصنعى نيست ؛ بلكه به يك روح پولادين متكى است ، كه آن روح در اميرالمؤ منين وجود داشت .

در دنبال آن مى فرمايند: ((وليكن اعينونى بورع و اجتهاد))(52)؛ ورع پيشه كنيد و هرچه مى توانيد، در اين راه سعى و كوشش نماييد. اگر آن طورى نمى توانيد، تا هرجا كه مى توانيد، اين را دنبال كنيد. ما اگر مى خواهيم و شعار مى دهيم و مى گوييم كه جامعه ى ما بايد روحيه ى مصرف گرايى را كنار بگذارد و خودش را از آن چيزهايى كه در فرهنگهاى غربى ترويج مى شود، رها كند، عمل به آن ، متوقف به عمل ماست . ما هستيم كه بايد اين را به مردم ياد بدهيم . مگر مى شود خود ما دچار انواع و اقسام تشريفات و تجملاتِ ممكن باشيم ، اما درعين حال از مردم توقع داشته باشيم كه تجملاتى نباشند؟! اگر در جاهاى ديگر شعارش را مى دهند، ما بايد عمل كنيم .

ديدار با مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، 14/9/1369

بايد كارى كنيم كه جامعه ما، جامعه علوى باشد

ما مى خواهيم دنيا و زندگى و نظام ما به گونه يى بشود كه اميرالمؤ منين (ع ) در راه آن ، مبارزه و زندگى و جهاد و حكومت كرد. ما مى خواهيم در نظام ما، عدل اسلامىِ كامل حكمفرما بشود. هركسى كه در اين نظام زندگى مى كند، بايد مجاهدت نمايد، تا اگر در راءس جامعه اميرالمؤ منين (ع ) قرار مى داشت ، جامعه و نظام ما لايق او مى بود. ما بايد اين طور حركت كنيم .

بايد كارى كنيم كه نظام و كشور و جامعه ى ما، يك جامعه ى علوى باشد. اسم اسلام و اسم ولايت ، كافى نيست . بخصوص كسانى كه مسؤ وليتى بر دوش دارند و ماءموريتى از نظام الهى و اسلامى برعهده ى آنهاست چه در دستگاه قضايى ، چه در دستگاه اجرايى ، چه در دستگاه قانونگذارى ، چه در دستگاه انتظامى ، و چه در نهادها و دستگاههاى مختلف زبان و بازو و راه و كار، بايد زبان و بازو و راه و سبك كار اميرالمؤ منين (ع ) باشد.

اميرالمؤ منين براى خدا و در راه او كار مى كرد، به درد مردم مى رسيد، مردم را دوست مى داشت و خدمت به آنها را وظيفه ى خود مى دانست . با اين كه حكومت او در جهت خدمت به مستضعفان بود، به اين اكتفا نمى كرد؛ شبها هم ، تنها و به صورت فردى ، به كمك يكايك مستضعفان مى رفت . اين ، زندگى اميرالمؤ منين (ع ) است .

در نظام ما، هر حركت و سياست و قانون و تلاشى ، بايد در خدمت مردم مستضعف و محرومى باشد كه حكومت طولانى و بلندمدت طاغوتها، آنها را از جهات مختلف ، به استضعاف و ضعف دچار كرده است . اين ، راه ماست . اين ، آن راهى است كه اميرالمؤ منين (ع ) پيمود. اين ، آن راهى است كه امام و معلم و رهبر عظيم الشاءن اين انقلاب ، آن را از على (ع ) درس گرفت و پيش پاى ما گذاشت . بايد در آن راه حركت كنيم .

ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، سالروز ميلاد حضرت على (ع )، 10/11/1369

دستگاه اميرالمؤ منين (ع ) را الگو قرار دهيد

حقيقتش ، ما به اين حد قوّه ى قضاييه ، راضى نيستيم . قدر شما آقايان را مى دانيم و پيشرفت قوّه ى قضاييه را هم مثل همه ى اولى الابصار مشاهده مى كنيم . تحرك و تلاش قوّه ى قضاييه ، بحمداللّه خوب و محسوس است ؛ اما شما الگو را دستگاه اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) قرار بدهيد. خودمان را با او بسنجيم ، نگوييم هم نمى شود. بله ، آن طور نخواهد شد؛ ليكن نزديك و شبيه به او، ممكن است . ما در كشورى زندگى مى كنيم كه ساليان متمادى ، وضع قضايى نابسامانى داشته است . لذا ما اوّليات انسانى را در امر قضا، بتدريج فراموش كرده بوديم .

ديدار با رئيس و مسؤ ولان قوه قضائيه ، 4/4/1369

توصيه على (ع ) به خياطها (كسبه )

روايت دارد كه اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) در بازار راه مى رفت ؛ به خياطها كه مى رسيد، مى گفت : خياطها ! از خدا بترسيد، درزها را نزديك هم بزنيد، كوكها را كوچك بزنيد و نخها را محكم انتخاب بكنيد. حالا خياطى مگر چه قدر اهميت دارد؟ گيرم كه درز اين لباس ، مثلا بعد از چند ماه باز شد؛ دوباره چرخ مى كنيم . اين ، يك نمونه است . از اين جا شروع كنيد و تا خياطت لباس انقلاب بر پيكر اين ملت برويد. اين كار، چه قدر دقت و تقوا لازم دارد و چه قدر امام ، بزرگ و با تقوا بود.

ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و روساى دفاتر نمايندگى ولى فقيه در اين نهاد، 29/6/1369

حسن ختام :برخى مولفه هاى مردم سالارى علوى

سر مردم منّت نگذاريد

سر ديگر قضيه ى مردم سالارى اين است كه حالا بعد از آن كه من و شما را انتخاب كردند، ما در قبال آنها وظايف جدى و حقيقى داريم . بعضى دوستان اين روايات را از نهج البلاغه و غير نهج البلاغه جمع كردند كه البته مجال نيست كه من همه ى آنها را بخوانم ؛ دو، سه تايش را مى خوانم . ((و ايّاك والمنّ على رعيتك باحسانك او التّزيّد فيما كان من فعلك او ان تعدهم فتتبع موعودك بخلفك فانّ المنّ يبطل الاحسان و التّزيّد يذهب بنور الحقّ والخلف يوجب المقت عنداللّه و عند النّاس )). مى فرمايد نه سر مردم منت بگذاريد كه ما اين كارها را براى شما كرديم يا مى خواهيم بكنيم ؛ نه آنچه را كه براى مردم انجام داديد، درباره ى آن مبالغه كنيد؛ كار كوچكى انجام داديد، آن را بزرگ كنيد؛ نه اين كه وعده بدهيد و عمل نكنيد. بعد فرمود: اگر منت بگذاريد، احسانتان باطل خواهد شد. مبالغه ، نور حق را خواهد برد؛ يعنى همان مقدار راستى هم كه وجود دارد، آن را هم در چشم مردم بى فروغ خواهد كرد. اگر خلف وعده بكنيد، ((يوجب المقت عنداللّه و عند النّاس ))؛ در نظر مردم و در نظر خدا اين مقت و گناه است . ((قال اللّه تعالى : كبر مقتا عنداللّه ان تقولوا ما لاتفعلون )). هر چند اينها كلام اميرالمؤ منين خطاب به مالك اشتر است ، اما خطاب به ما هم هست .

نبايد امتياز ويژه داده بشود

نكته ى دوم از همين قبيل وظايف ، مربوط به مردم سالارى دينى است : ((انصف اللّه و انصف النّاس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوى من رعيتك ))؛ يعنى درباره ى خودت ، درباره ى دوستان و خويشاوندان و رفقاى خودت رعايت انصاف را در قبال مردم و خدا بكن ؛ يعنى اختصاص ‍ و امتياز به آنها نده ؛ يعنى همين چيزى كه دوستان عزيز فرنگى مآب ما به آن رانت خوارى مى گويند؛ يعنى امتياز ويژه . امكانات استفاده ى از يك شركت و يك منبع مالى را در اختيار جمع خاصى قرار دادن ، به مناسبت اين كه اينها دوست يا خويشاوند يا رفيق ما هستند؛ اين كار جزو كارهاى ضد مردم سالارى است . هر كسى كه اين كارها را بكند، اين همان فسادى است كه الان آقاى رئيس جمهور به آن اشاره كردند. بله ، بايد با اين فسادها مبارزه بشود. برادران و خواهران عزيز! تا اين فسادها در مجموعه ى كارگزاران كشور وجود داشته باشد، توانايى كار وجود نخواهد داشت و پيشرفت امكان ندارد؛ هر كار هم بكنيد، امكان نخواهد داشت ؛ اينها شكافها و دره ها و حفره هايى است كه وقتى به وجود آمد، هرچه شما دستاورد داشته باشيد و در آن بريزيد؛ آنها را پُر نمى كند؛ دستاورد هم از بين مى رود؛ لذا اول بايد اينها را علاج كرد. اين فرمايش اميرالمؤ منين است : ((من لك فيه هوى من رعيتك ))؛ به رفقا و نزديكان و آن آدمهايى كه دوستشان دارى ؛ نبايد امتياز ويژه داده بشود؛ همه بايد يكسان امتياز ببرند. امتيازى كه هست ، در اختيار هم بايد قرار بگيرد. اگر بناست قرعه كشى بشود، اگر بناست سقف باشد، امتياز براى كسى نبايد باشد.

نارضايتى مردم اين گروههاى خشنودشده خواص را مثل سيلابى خواهد برد

سوم : اين هم يك نشانه ى ديگر مردم سالارى است ؛ ((و ليكن احبّ الامور اليك اوسطها فى الحقّ و اعمها فى العدل و اجمعها لرضى الرعيّة ))؛ دنبال كارهايى باش كه از افراط و تفريط دور باشد و عدالت را در سطح وسيعترى شامل حال مردم بكند؛ يعنى سطح تماسش با مردم و منافع مردم هرچه وسيعتر باشد و رضايت و خشنودى عامه و توده هاى مردم را بيشتر جمع كند. دنبال اين نباش كه رضايت گروههاى خاص يعنى صاحبان ثروت و قدرت را به دست بياورى . من و شما مخاطب اين خطابيم . الان شما اگر وزيريد، اگر نماينده ايد، اگر از مسؤ ولان مربوط به نيروهاى مسلحيد، اگر مربوط به رهبرى هستيد، اگر مربوط به قوه ى قضاييه هستيد، هرجا هستيد، بايد توجه داشته باشيد كه آن كارى كه انجام مى دهيد، در جهت ميل صاحبان ثروت و قدرت نباشد؛ كه اينها در اين فرمايش اميرالمؤ منين به ((خاصّة )) تعبير شده است . بعد مى فرمايد كه ((فانّ سخط العامة يجحف برضى الخاصة ))؛ اگر دل صاحبان ثروت و قدرت را به دست آورديد و مردم را ناراضى كرديد، نارضايتى مردم اين گروههاى خشنودشده ى خواص يعنى صاحبان ثروت و قدرت را مثل سيلابى خواهد برد. ((و انّ سخط الخاصة يغتفر مع رضى العامة ))؛ اما اگر رعايت ميل دل صاحبان ثروت و قدرت را نكرديد، از شما ناراضى مى شوند؛ بگذار ناراضى بشوند. وقتى مردم از شما راضى اند و براى آنها كار كرديد، بگذار اينها ناراضى باشند. ((يغتفر))؛ اين نارضايى بخشوده است .

نگو بنده مسوولم و دستور مى دهم ؛ بايد اطاعت كنيم

مردم سالارى فقط اين نيست كه انسان تبليغات و جنجال بكند و بالاخره عده يى را به پاى صندوق بكشاند و راءيى از مردم بگيرد، بعد هم خداحافظ؛ هيچ كارى به كار مردم نداشته باشد! بعد از آن كه اين نيمه ى اول تحقق پيدا كرد، نوبت نيمه ى دوم است ؛ نوبت پاسخگويى است . درباره ى همين گروههاى خاص ، باز اميرالمؤ منين در اين بيان مطالبى دارند: ((لا تقولنّ انّى مؤ مّر آمر فاطاع ))؛ اين جمله باز در همين نامه ى مالك اشتر است . فرمود: نگو به من ماءموريت داده شده ، به من مسؤ وليت داده شده و من صاحب فلان مسؤ وليت شده ام ((آمر فاطاع ))؛ بنده مسؤ ولم و دستور مى دهم ؛ بايد اطاعت كنيد؛ اين طور حرف نزن ((فانّ ذلك ادغال فى القلب ))؛ اين دلِ تو را خراب و نابود مى كند؛ واقعش هم همين است . بعد چند خصوصيت ديگر را ذكر مى كند: ((و تقرّب من الغير))؛ اين ، برگشت خشم آلودِ مردم را به تو نزديك مى كند. وقتى اين طور حرف بزنى ، مردم از خودخواهى و مَن مَن گفتن تو و خود را محور همه چيز دانستن و مسؤ وليتى براى خود قائل نبودن ، براى هميشه ناخشنود مى شوند.

ديدار مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، 3/9/1379

امروز ما مى توانيم خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤ منين حمد كنيم

ما كسانى هستيم كه دنيا ما را به محبت اميرالمؤ منين (ع ) شناخته است : ((و معروفين بتصديقنا ايّاكم ))(53). هم دنياى اسلام ، ما را به عنوان كسانى كه نسبت به على بن ابى طالب (ع ) تعصب و محبت و اعتقاد و وابستگى خاصى دارند، و هم بقيه ى مردم دنيا، ما را اين طور شناخته اند. ما بايد خودمان را شايسته ى اين گمان قرار بدهيم .

يك روز بود كه اگر گفته مى شد ((الحمدللّه الّذى جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤ منين و اولاده المعصومين (عليهم السّلام ))(54)، خيليها شك مى كردند كه اين حرف ، راست است و حق هم داشتند كه شك كنند. مى گفتند ما خدا را حمد كنيم كه متمسك به ولايت اميرالمؤ منين هستيم ؟! آن روزى كه در اين كشور، ولايت ، ولايت امريكا و صهيونيستها و اعداءاللّه بود و نظام اجتماعى ، تحت تاءثير افكار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه ى دشمنان خدا قرار داشت ، ما چه طور حق داشتيم بگوييم ((الحمدللّه الّذى جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤ منين ))(55)؟ بله ، بخش بزرگى از مردم در دلهاى خود، به محبت متمسك بودند و به ولايت اعتقاد داشتند؛ اما ولايت بيش از اين است .

امروز ملت ما مى تواند خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤ منين (ع ) حمد كند. راه انقلاب ما، راه ولايت اميرالمؤ منين ، راه حكومت علوى و راه اسلام بوده است . على (عليه السّلام )، برترين و بزرگترين پيشاهنگ و منادى و سردار و مجاهد راه اسلام است . او براى اسلام زندگى كرد، براى اسلام شهيد شد و نور و پرتو مشعل وجود او تا امروز، در راه اسلام پرتوافشانى كرده است .

ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، سالروز ميلاد حضرت على (ع )، 10/11/1369