اسلام و سياست

آية الله العظمى سيّد صادق حسينى شيرازى

- ۱۰ -


سياست اسلام در زمينه صلح وجنگ

[يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَآفَّةً...]*؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى به صلح وآشتى در آييد...». [بقرة: 208.]

اسلام دينى است كه حقيقتاً به آشتى وصلح فرا مى خواند؛ چرا كه مى فرمايد:

[يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَ تِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ] (1) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى به صلح در آييد واز گامهاى شيطان پيروى مكنيد كه او دشمن آشكار شماست».

ومى فرمايد:

[وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا] (2) ؛ «واگر به صلح گـراييدند تو نيز بدان گـراى».

اسلام هيچ گاه مانند اين كشورهايى نبوده است كه به دروغ دم از صلح مى زنند وفقط شعار آن را سر مى دهند. ووقتى جنگ به راه مى افتد بمب هايشان ده ها ميليون انسان را نابود مى كند، وافتخار مى كنند كه مى توانند دنيا را در چند دقيقه از بين ببرند.

عجبا! آيا ويرانگرى وخونريزى افتخار دارد؟!

اما اسلام، وقتى قرآنش دعوت به صلح مى كند، براستى در مسير صلح حركت مى كند وريز ودرشت قدم هايش را در اين راه بر مى دارد. واين تاريخ است كه به ما مى گويد دولت اسلام با كمتر از هزار وچهارصد قربانى، از هر دو سوى مسلمانان وكافران، روى كار آمد، وتازه همين هم نتيجه جنگهايى بود كه كفّار به راه انداختند ومسلمانان، در واقع، از خود دفاع كردند.

آيا امروز، مكتبى يا انديشه اى يا نظامى با كمتر از ميليون ها قربانى پديد مى آيد وپياده مى شود؟

قطعاً، نه.

يكى از سياست هاى انسان دوستانه اسلام در جنگ ها اين است كه اسلام هرگز آغازگر جنگ نمى شود. جنگ ها وغزواتى كه در زمان رسول اكرم صلى الله عليه وآله رخ داد همگى دفاعى بودند. هيچ وقت نشد كه اسلام، ابتداءً وبى جهت، به كفّار حمله كند وعليه آنان جنگ به راه اندازد.

شب جنگ نمى كرد بلكه تا صبح صبر مى كرد. حتى در غزوه «ذات السلاسل» كه مسلمانان شب بر كفّار مسلّط شدند، به آن ها حمله نكردند واميرمؤمنان سلام الله عليه اجازه اين كار را نداد:

[فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا * فَالْمُغِيرَ تِ صُبْحًا] (3) ؛ «و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. وصبحگاهان هجوم آورند».

علت اين كه خداى متعال از حمله در صبحگاهان ياد كرده، اين است كه مسلمانان شب هنگام به سوى دشمن رهسپار مى شدند وصبحگاهان به آنها مى رسيدند (4).

در اين جا به ذكر بخشى از احاديث شريفى كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله وامامان معصوم سلام الله عليهم درباره احكام مختلف صلح وجنگ وارد شده است، مى پردازيم. كه از اين احاديث آشكارا روشن مى شود كه انسانيت وعدالت وخـيرخـواهى بـراى همگان ومنافع عمومى از شالوده هاى استوار وثابت همه عملكردهاى اسلام، حتى در حال جنگ، مى باشد؛ به طورى كه نه در تاريخ معاصر، عصر جنگها وويرانگرى، ونه در تاريخ گذشته عالم، ونه در تاريخ هيچ مذهب وآيين ديگرى نظيرى براى آن نمى يابيم.

در كنار احاديث، به تناسب گنجايش كتاب، توضيحات وتعليقات لازم را مى آوريم. اميدواريم كه، به خواست خدا، تفصيل آن را در مجالى وسيع تر وكتابى مفصّل تر بياوريم:

نفي پيمان شكني

در كافى، به نقل از امام صادق سلام الله عليه آمده است كه فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه وآله هرگاه مى خواست گردانى را براى سريّه اى (5) اعزام كند آنها را فرا مى خواند ودر برابر خود مى نشاند وسپس مى فرمود:

به نام خدا وبه يارى خدا ودر راه خدا وبر آيين رسول خدا حركت كنيد... در غنايم خيانت نكنيد، كسى را مُثله نكنيد، عهد شكنى نكنيد، از كشتن پيران سالخورده وكودكان وزنان خوددارى كنيد، درختان را قطع نكنيد مگرآن كه ناچار از اين كار شويد، هر مرد مسلمانى، كهتريا مهتر، به مردى از مشركان امان دهد، آن مرد در امان است تا سخن خدا را بشنود، اگر پيروى شما كرد، برادر دينى شما خواهد بود واگر نپذيرفت، او را به جاى امنى برسانيد، ودر برابر او از خدا كمك بگيريد» (6).

آرى، اسلام هرگونه رذيلت يا رفتار غير اخلاقى وضد انسانى در جنگ را، از قبيل آنچه در اين حديث ذكر شده است، نفى مى كند.

درست است كه كشتن وكشته شدن در راه خدا، هر دو، براى مؤمن يك فضيلت است اما هيچ گاه رذايل تبديل به فضيلت نمى شوند.

اين است منطق اسلام وسياست انسانى آن، حتى در جنگ... چرا كه هدف، هرچه باشد، وسيله را توجيه نمى كند.

آرايش شگفت انگيز نظامي

در «تحف العقول» نامه اى از اميرمؤمنان سلام الله عليه نقل شده كه آن را به زياد بن نضر، وقتى او را به فرماندهى جبهه مقدم سپاهش در صفين گماشت، نوشته است. نامه چنين است:

«بدان كه جبهه مقدّم سپاه، چشمان آن است، وچشمان جبهه مقدم، گشتى هاى آن مى باشد. پس هرگاه از مرز خود خارج شدى وبه دشمنت نزديك گشتى، تا مى توانى گشتى ها را به هر سو وبه تعدادى از دره ها ودرخت زارها وكمين گاه ها وبه هر جايى بفرست تا دشمنان شما را غافلگير نكنند وبراى شما كمين نگذاشته باشند. گُردانها وسواره نظام وقبايل را از صبح تا شب راه مبر، مگر براى آماده ساختن وبسيج كردن، كه اگر حمله اى به شما شد يا مشكلى برايتان پيش آمد آمادگى قبلى داشته باشيد.

هرگاه به دشمن رسيديد يا دشمن به شما رسيد، روبه روى ارتفاعات يا در دامنه كوهها، يا پيچ وخم رودخانه ها اردو زنيد تا سنگر وحفاظ شما باشند. بايد نبرد شما از يك يا دو سو باشد. وديده بانان خود را در قله كوهها وسر تپه ها ودهانه وپيچ رودخانه ها بگماريد تا شما را ديده بانى كنند ودشمن از جايى كه بيم حمله اش مى رود ونمى رود بر شما نتازد.

هرگاه اتراق كرديد همه با هم اتراق كنيد وهرگاه كوچيديد همه با هم بكوچيد، وچون شب فرا رسيد وفرود آمديد گرد لشكرتان با نيزه ها وسپرها حصار كنيد وبگذاريد تيراندازان شما در پناه سپرها مأوى كنند تا به شما شبيخون زده نشود ويا غافلگير نشويد. تو خودت لشكرت را پاسبانى كن، ومبادا بخوابى يا بيارامى مگر به اندازه چُرتى يا اندكى. بايد بر اين شيوه باشى تا به دشمن برسى.

بر تو باد درنگ وتأنّى در جنگ، واز شتابكارى بپرهيز مگر اين كه فرصتى مناسب به دست آورى، ومبادا دست به جنگ بياغازى مگر آن كه دشمن به تو حمله كند يا فرمان من به تو برسد. والسلام عليك ورحمة الله» (7).

شگفتا از عظمت اسلام!

براستى وبراستى كه دين بزرگى است، اسلام!

دين انسانيت است. حقيقتاً همان دينى است كه آفريدگار انسان آن را براى سعادت انسان قرار داده است؛ چرا كه پيوند بسيار نزديك ميان آن دو است.

در عين حال كه اميرمؤمنان على سلام الله عليه اين آرايش فوق العاده نظامى را براى فرمانده جبهه مقدم سپاهش وضع مى كند، در پايان تأكيد مى كند كه: «از دست زدن به جنگ بپرهيز مگر آن كه دشمن آغاز به جنگ كند».
پس، دو سپاه براى چه صف آرايى كرده اند؟

مگر نه براى جنگ؟

مگر نه اين است كه معاويه كه بر جانشين شرعى وقانونى پيامبر صلى الله عليه وآله، يعنى اميرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله عليه، خروج كرده، بر خدا وپيامبر صلى الله عليه وآله خروج كرده است؟

آيا ارتش معاويه، به اصطلاح قرآن، «باغى» نبودند؟

قرآن مى فرمايد:

[وَ إِن طَـآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الاُْخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ] (8) ؛ «اگر دو گروه از مؤمنان با يكديگر جنگيدند ميانشان صلح افكنيد، واگر يكى از آن دو گروه بر ديگرى طغيان كرد با آن كه طغيان كرده است بجنگيد تا به فرمان خدا باز گردد».

امّا اين اسلام بزرگ است كه حتى در تاريكترين شرايط ودشوارترين موقعيت ها، انسانيت را رها نمى كند.

جنگ افروزى، هرگز!

انسان دوستى وپيش دستى در انسانيت، آرى!

اين بود مختصرى از منطق نظامى اسلام، ودر هر زمينه ديگرى.

ناپالم ممنوع

اميرمؤمنان سلام الله عليه فرمود: «نهى رسول الله صلى الله عليه وآله أن يلقى السم في بلاد المشركين (9) ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ازريختن سمّ در سرزمين هاى مشركان نهى فرمود».

ناپالم، ممنوع!

اين چيزى است كه چهارده قرن پيش پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله بر آن تأكيد ورزيده است.

و آن حضرت وقتى مى فرمايد: نه؛ به اين سخنش پايبند خواهد بود.

اما امروز، دنيا مى گويد: ناپالم ممنوع، اما به اين سخن پايبند نيست.

از اين جاست كه عظمت اسلام در جنگ، وتعهّد به گفته هايش معلوم مى شود.

كشتن زنان ممنوع

روايت شده است كه از امام صادق سلام الله عليه سؤال شد: چرا جزيه از زنان برداشته شده است؟ فرمود: «چون پيامبر خدا صلى الله عليه وآله از كشتن زنان وكودكان در دارالحرب نهى فرمود، مگر آن كه جنگ كنند، وحتى در صورتى هم كه بجنگند، تا جايى كه امكان دارد وبيم خطرى نمى رود بايد از كشتن آنان خوددارى ورزيد. حال، وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله از كشتن زنان در دارالحرب نهى مى كند به طريق اولى در دارالاسلام نبايد كشته شوند، واگر از پرداخت جزيه خوددارى كنند نمى توان آن ها را كُشت وچون كشتن آن ها مجاز نيست جزيه از آن ها برداشته شده است، در صورتى كه مردها اگر از پرداخت جزيه امتناع كنند پيمان شكنى كرده اند وخون وكشتنشان رواست؛ چرا كه كشتن مردها در سرزمين شرك ودر زمانى كه ذمّى هستند جايز است. مشركان وذمّيان زمين گير، وكور وپير سالخورده وزن وكودكان دارالحرب نيز همين حكم [عدم جواز كشتنشان] را دارند؛ وبه همين دليل جزيه از ايشان برداشته شده است» (10).

آرى، مدافع حقيقى حقوق زن در همه زمينه ها «اسلام» است.

اما «ماديگرى» زن را تبديل به كالاى ارزانى، همچون شراب وهروئين و... كرده است.

انصاف را، اى جهانيان! آيا ـ با توجه به اين روايت كه هزاران مورد مثل آن در اسلام وجود دارد ـ اسلام از زن حمايت كرده يا با او جنگيده است؟

آيا مادّيگرى از زن حمايت كرده يا او را به انحطاط كشانده است؟

امان دادن كمترين فرد مسلمان براي ديگر مسلمانان معتبر است

سكونى گويد: به امام صادق سلام الله عليه عرض كردم: معناى اين سخن پيامبر صلى الله عليه وآله كه: «يسعى بذمتهم أدناهم؛ پائين ترين فرد آنها زنهار مى دهد» چيست؟

فرمود: «اگر لشكرى از مسلمانان عده اى مشرك را به محاصره در آورند، ويك نفر از مشركان بيايد وبگويد: به من امان دهيد تا فرمانده تان را ببينم و با او گفتگو كنم، وپايين ترين فرد آن لشكر [مسلمانان] به ايشان امان دهد، ارشدترين فرد آنان بايد به آن پايبند باشد» (11).

آرى، كمترين ودون پايه ترين فرد مسلمان، در نظام اسلامى، چندان ارزش دارد كه مى تواند در جنگ، به يك مشرك پناه دهد، وعموم مسلمانان، حتى فرمانده كل نيروهاى مسلّح، موظفند اين پناه دهى او را محترم شمارند، مگر آن كه ثابت شود توطئه اى در كار است يا بيم خطرى رود.

اين همه ارزش قائل شدن براى انسان در هيچ حكومتى يا سيستم نظامى اى يافت نمى شود، بجز در اسلام، اين دين انسانيّت.

فقهاى اسلام ـ با استنباط از احاديث شريف ـ تصريح كرده اند كه اگر يك برده مسلمان، يا يك زن مسلمان به كافرى امان دهد، به احترام اسلام وبراى اعتلاى مسلمانان، آن امان معتبر است؛ چرا كه: «الاسلام يعلو ولا يعلى عليه (12) ؛ اسلام برتر است وچيزى بالا دست آن نيست».

محقق حلّى رحمه الله در «شرائع الاسلام» مى گويد: «ودر اين خصوص، آزاد وبنده ومرد وزن يكسانند» (13).

صاحب «جواهر الكلام»، محقق شهير شيخ محمدحسن نجفى رحمه الله، در شرح اين عبارت مى گويد: «چنان كه در المنتهى اعتراف نموده است، درباره مورد اخير ـ يعنى زن ـ هيچ اختلافى نيست، وآن را به اجماع علماى ما نسبت داده است. واكثر علما درباره عبد متفق القولند به دليل عموميت اين سخن پيامبر صلى الله عليه وآله كه: «يسعى بذمتهم أدناهم؛ امان دادن كمترين فرد آنان معتبر است»، وبه دليل خبر مسعدة در خصوص عبد» (14).

متون شريعت، به تواتر بر اين مطلب تأكيد دارند تا از اين طريق احترام به مسلمانان واعتلاى اسلام را عمق بخشند. در اين جا به پاره اى از اين متون اشاره مى كنيم:

در خبر مسعدة بن صدقة از امام صادق سلام الله عليه آمده است كه فرمود: «على سلام الله عليه امان دهى عبد مملوك به ساكنان دژى از دژها را اجازه داد، وفرمود: او (عبد) از مؤمنان است» (15).

جمله اخير (او از مؤمنان است) شايد اشاره به اين فرموده پيامبر صلى الله عليه وآله باشد كه: «المؤمنون تتكافأ دمائهم يسعى بذمتهم أدناهم (16)؛ مؤمنان خونهايشان برابر است وزنهار دهى كمترين آنان معتبر است». پس، اميرمؤمنان سلام الله عليه براى درستى امان دهى بنده مسلمان به مؤمن بودن او استدلال مى كند، واطلاق سخن پيامبر صلى الله عليه وآله كه: امان دهى كمترين آنان ـ مؤمنان ـ معتبر است، شامل آن مى شود.

در حديث محمد بن حكم از امام صادق سلام الله عليه آمده است كه فرمود: «اگر عده اى [از مسلمانان] شهرى را محاصره كنند واهالى شهر از آنان تقاضاى امان كنند، ومحاصره كنندگان بگويند: نه، ولى آنها گمان كنند كه گفته اند: آرى. واز شهر بيرون آيند در امانند» (17).

حديث سكونى هم كه قبلا گذشت (18).

در كتاب «جواهر الكلام»، به نقل از «المنتهى» علاّمه حلّى قدس سره، آمده است كه: امّ هانى به رسول خدا صلى الله عليه وآله عرض كرد: اى رسول خدا، من خويشاوندانم را پناه داده ام، اما برادرم مى خواهد آنها را بكشد.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: اى ام هانى، كسانى را كه تو پناه داده اى ما هم پناه مى دهيم، كمترين فرد مسلمانان مى تواند پناه دهد» (19).

نيز در جواهر آمده است: «زينب دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله عاص بن ربيع را پناه داد ورسول خدا صلى الله عليه وآله آن را پذيرفت» (20).

مؤمنان يكسانند

امام صادق سلام الله عليه از پدر بزرگوارش روايت كرده است كه فرمود: «در كتاب على سلام الله عليه خواندم كه: پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ميان مهاجران وانصار ويثربيانى كه به آنان پيوستند مكتوبى نوشت به اين مضمون:

«جنگجويان بايد به نوبت وبر اساس نيكى وبرابرى ميان مسلمانان به جنگ بروند، وهيچ جنگى جز با اجازه اهل آن جائز نيست، وپناهنده همچون خود [پناه دهنده] است در صورتى كه زيان نرساند ويا گناه نكند [و پيمان نشكند]، وحرمت پناهنده براى پناه دهنده همانند حرمت مادر وپدر اوست، در جنگ در راه خدا هيچ مؤمنى بدون مؤمن ديگر نبايد [با دشمن] صلح بكند مگر بر پايه عدالت ويكسانى» (21).

برابرى ميان آحاد مسلمانان: از كوچك وبزرگ، آزاد وبنده، جوان وپير، وفرمانده وسرباز، در جنگ وغير جنگ. اين از ويژگى هاى اسلام است.

خون مسلمانان با هم برابر است

از اميرمؤمنان سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در مسجد خيف خطبه اى ايراد كرد وفرمود: «رحمت خدا بر آن كس كه سخن مرا بشنود وبه خاطرش بسپارد وآن را به كسى كه نشنيده است برساند؛ زيرا، اى بسا حامل فقهى كه خود فقيه نيست، واى بسا انتقال دهنده فقه به كسى كه از خود او فقيه تر است. سه چيز است كه دل انسان مسلمان در آن ها خيانت نمى كند: خالص كردن عمل براى خدا؛ خيرخواهى ونصيحت [يكرنگى وصداقت وراهنمايى] نسبت به پيشوايان مسلمانان؛ وجدا نشدن از جماعت آنان؛ چرا كه دعايشان آنان را از هر سو در ميان گرفته است.

مسلمانان با هم برادرند وخونهايشان يكسان است، واماندهى كمترين فرد آنان [براى ديگران] معتبر است؛ بنابراين، هرگاه يكى از مسلمانان به فردى از مشركان امان بدهد نبايد امان او شكسته شود» (22).

از طلحة بن زيد روايت شده است كه گفت: از حضرت صادق سلام الله عليه درباره دو دسته از كافران [حربى] اهل جنگ پرسيدم كه هر يك از آنها حاكم جداگانه اى دارد و با هم مى جنگند وبعد صلح مى كنند وآن گاه يكى از حاكمان به ديگرى خيانت مى كند ونزد مسلمانان مى آيد و با آنان مصالحه مى كند كه با آن گروه [كافر حربى] ديگر بجنگند. حضرت فرمود: «براى مسلمانان شايسته نيست كه خيانت كنند يا دستور به خيانت دهند، ويا همراه كسانى كه خيانت كرده اند بجنگند، بلكه با مشركان هر جا كه آنها را ديدند مى جنگند، وپيمان با كافران براى آنها جايز نيست» (23).

اين نيز اختصاص به اسلام دارد كه با سواد وبى سواد، سياه وسفيد، پير وجوان، آن كه ايل وفاميل دارد وآن كه ندارد، حتى سرباز وفرمانده نيروهاى مسلّح، همگى خونشان برابر است.

آيا اين از مختصّات اسلام نيست؟

قطعاً چنين است. به جهان شرق وغرب در اين باره بنگريد تا حقيقت مطلب برايتان معلوم شود.

نفي هرگونه فساد

از محمد بن سنان روايت شده است كه از جمله پاسخ هايى كه حضرت ابوالحسن الرضا سلام الله عليه به پرسش هاى او نوشت، اين بود كه:

«خداوند فرار از ميدان جهاد را حرام كرد چون در آن سستى دين است وبى اعتنايى نمودن به پيامبران وامامان دادگر سلام الله عليهم ويارى نرساندن آنان در برابر دشمنان، وموجب كيفر است؛ زيرا كه آن، انكار چيزى است كه به آن دعوت شده اند يعنى اقرار به ربوبيّت وآشكار نمودن عدالت وكنار زدن ستم واز بين بردن فساد وتباهى، ونيز از آن رو كه موجب گستاخى دشمن بر مسلمانان، ودر نتيجه، اسارت وقتل واز بين بردن دين خداى عزوجل وديگر مفاسد است» (24).

اسلام دين پاكى ودرستى است، وپاكى وتباهى باهم جمع نمى شوند.

بنابراين، هرگونه تباهى وفسادى از نظر اسلام ممنوع است. فرار از ميدان جهاد هم مايه تباهى دين ورهبران وجامعه اسلامى مى شود، پس فرار از ميدان جهاد ممنوع است.

توصيه هاي پيشواي مسلمانان

اميرمؤمنان سلام الله عليه هرگاه در جنگ حاضر مى شد، توصيه هايى به مسلمانان مى كرد ومى فرمود: «مراقب نماز باشيد وآن را پاس بداريد، وبسيار نماز بگزاريد، و با آن به خدا نزديك شويد، زيرا كه نماز در اوقاتى خاص بر اهل ايمان نوشته شده است. واين را كفّار دانستند آن گاه كه از آن ها سؤال شد: [مَا سَلَكَكُمْ فِى سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ] (25) ؛ «چه چيز شما را به جهنم كشاند؟ گويند: ما از نمازگزاران نبوديم»، وكسانى كه در نيمه هاى شب به سراغ آن رفتند حقّ [و قدر] آن را شناختند، وآن را گرامى داشتند، آن مؤمنانى كه نه زيب وزيور متاع دنيا ايشان را از نماز باز داشت ونه مال وفرزند كه نور چشم انسانهايند. خداى عزوجل مى فرمايد: [رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تَجَارَةٌ ولاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وإِقَامِ الصَّلَوةِ] (26) ؛ «مردانى كه تجارت وخريد وفروش آنان را از ياد خدا واقامه نماز باز نمى دارد». رسول خدا صلى الله عليه وآله با آن كه از جانب پروردگارش نويد بهشت داده شده بود همچنان خويشتن را به رنج وزحمت مى افكند. خداى عزوجل به او فرمود: [وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ واصْطَبِرْ عَلَيْهَا] (27) ؛ «وخانواده ات را به نماز فرمان ده وبرگزاردن نماز شكيبايى [و مداومت] بورز»، پس آن حضرت خانواده اش را به خواندن نماز دستور مى داد وخودش هم بر آن مداومت مى ورزيد.

ديگر آن كه: زكات، در كنار نماز، براى نزديك كردن مسلمانان به يكديگر قرار داده شده است، وهركس با رضايت خاطر زكاتش را نپردازد و با اين حال توقع بهايى بهتر از آن را داشته باشد چنين شخصى از سنّت بى خبر است، واجرش را از دست داده، وعمرش را تباه كرده وبه واسطه ترك فرمان خداى عزوجل وروى گرداندن از آنچه بندگان شايسته وپاك خدا بدان راغبند، پشيمانى طولانى مدت گريبانش را خواهد گرفت.

خداى عزوجل مى فرمايد:[وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى] (28) ؛ «وهركس پس از آن كه راه هدايت براى او آشكار شد، با پيامبر به مخالفت برخيزد وراهى غير راه مؤمنان در پيش گيرد وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده وا گذاريم».

ديگر امانت دارى است؛ كه هركس امانتدار نباشد زيان كرد واعمالش تباه شد، امانت بر آسمانهاى برافراشته وزمين پهناور وكوههاى استوار كه بلندتر وپهناورتر وبالاتر وبزرگتر از اينها نيست، عرضه شد واگر بنا بود به خاطر بلندى يا پهناورى يا بزرگى ويا نيرومندى از پذيرفتن امانت سر باز زنند اين ها مى بايست سر باز نمى زدند، اما سر باز زدند؛ چون از مجازات ترسيدند.

ديگر اين كه: جهاد برترين اعمال بعد از اسلام آوردن است؛ جهاد مايه قوام دين است، واجر بزرگى دارد، وعزّت ومصونيت مى آورد، وحسنات را چندين برابر مى گرداند، ونويد به بهشت است پس از شهادت، وبه روزى وكرامت در فرداى قيامت به نزد پروردگار؛ خداى عزوجل مى فرمايد:

[وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا] (29) ؛ «وكسانى را كه در راه خدا كشته شده اند هرگز مرده مپنداريد...».

ديگر آن كه: وحشت وترس از جهاد با كسى كه سزاوار جهاد است، و با ياوران گمراهى وضلالت، ضلالت در دين است، ومايه از دست دادن دنيا با ذلّت وخوارى، وفرار كردن از برابر دشمن در ميدان جنگ موجب آتش مى شود. خداى عزوجل مى فرمايد:

[يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَْدْبَارَ] (30) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه [در ميدان نبرد] به كافران برخورديد كه [به سوى شم] روى مى آورند، به آنان پشت مكنيد».

پس، فرمان خداى عزوجل را در اين صحنه ها كه پايدارى در آنها مايه ارجمندى وسعادت ورهايى از وحشت هول وهراس در دنيا وآخرت است، پاس بداريد؛ زيرا كه خداى عزوجل باكى ندارد بندگان در شب وروز خود چه مى كنند؛ چرا كه به آن كاملا آگاه است، همه اين اعمال [فِى كِتَاب لاَّ يَضِلُّ رَبِّى ولاَ يَنسَى] (31) ؛ «در نوشته اى ثبت است ونزد پروردگارم گم ويا فراموش نمى شود». پس صبور باشيد وپايدارى ورزيد، خواهان پيروزى باشيد، وخود را براى جنگ آماده سازيد واز خداى عزوجل تقوا داشته باشيد؛ زيرا [إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا والَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ] (32) ؛ «خدا با كسانى است كه تقوا دارند ونيكوكارند» (33).

اين توصيه ها، خود يك كتاب كامل هستند. هر جمله اى وهر توصيه اى از آن، دنيايى علم وهنر وانسانيّت است. اينها عصاره اسلامى است كه جامع همه خوبيها مى باشد، وپيشواى مسلمانان، اميرمؤمنان سلام الله عليه، بهتر از هركس ديگرى اسلام را با همه ابعادش مى شناسد. بنابراين، بايد اين توصيه هاى حضرت را آويزه گوش كرد، ومسلمانان بايد آنها را در جنگهايشان با كفّار وستمگران به كار بندند.

آرايش دقيق نظامي

از اميرمؤمنان سلام الله عليه روايت شده است كه آن حضرت درباره توصيف صحنه جنگ ونحوه آرايش نظامى، فرمود:

«پيادگان تيرانداز را جلو قرار دهيد، وآنان بايد تيراندازى كنند و[سپس] دو لشكر درگير شوند، وسوارانِ گزيده را پشتيبان پرچم قرار دهيد، واگر سوارى از دشمن حمله كرد شما از جاى خود تكان نخوريد، وهركس براى ضربه زدن به دشمن فرصتى ديد، بعد از آن كه موضع خود را محكم كرد، از آن فرصت استفاده كند، وچون كارش را انجام داد دوباره به جايگاهش باز گردد. اگر خواستيد حمله كنيد، ابتدا مقدمه لشكر حمله كند، واگر آنها شكست خوردند شرطة الخميس [نيروهاى ويژه] به كمك آنها بروند، واگر آنها شكست خوردند، سواران گزيده حمله كنند وتيراندازان تيراندازى كنند [و با اين كار از آنان حمايت كنند]؛ وگشتيها وديده بانان در گوشه وكنار ونيزارها وپشته ها، براى جلوگيرى از حمله كمين ها، مستقر شوند. پس، اگر دشمن حمله را آغاز كرد نيزه ها را نشانه رويد وايستادگى وپايدارى كنيد، وتيراندازان تيراندازى كنند، وپرچمها را به اهتزاز درآوريد وسپرها را به صدا آوريد، وسپرداران وزره پوشان در برابر آنان ظاهر شوند، وچنانكه كمترين شكستى به ايشان وارد آمد يكى يكى بر آنان بتازيد وتا زمانى كه كسى از دشمن حمله مى كند، شما يكباره حمله نكنيد، واگر كسى از آنان حمله نكرد يكى يكى فرايشان خوانيد، ودر صفوف خود بمانيد، ومواضع تان را ترك نكنيد، وهرگاه شكست قطعى شد همچنان دستجمعى يورش بريد ونه پراكنده شويد ونه فشرده گرديد. وچون از جنگ برگشتيد نيز همچنان گروهى باز گرديد» (34).

زمانى كه دنيا در همه چيز، حتى در جنگ، ناهماهنگ به سر مى برد، اهل بيت سلام الله عليهم براى مسلمانان در همه امور، جنگ وغير جنگ، برنامه هاى هماهنگ كننده وضع مى كردند.

اين هماهنگى وآرايش دقيق نظامى كه چهارده قرن پيش در اين فراز از فرامين اميرمؤمنان على سلام الله عليه آمده است حتّى براى عصر ماهواره ها وموشكها ودوران بعد وبعدتر، كفايت مى كند.

آمادگي رواني ونظامي

از اميرمؤمنان سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «اگر دشمن به سوى شما پيشروى كرد، بر دروازه هاى خندق ها صف كشيد وصفوف خود را محكم كنيد وشمشير به دست در مواضع خويش استوار بمانيد، وبه چهره هاى دشمن منگريد، وشمار آنان شما را به هراس نيفكند، ونگاه هايتان را به مواضع خود بدوزيد، واگر به شما حمله كرد زانو زنيد و با صفوف استوار ونفوذناپذير در پناه سپرها سنگر گيريد؛ اگر دشمن پشت كرد با شمشيرها بر آنان بتازيد واگر پايدارى كرد شما نيز همچنان بسيجيده پايدارى ورزيد، واگر دچار هزيمت شد بر اسبان بنشينيد و با تكيه بر قدرت الهى، آنان را تعقيب كنيد. وچنانچه ـ پناه به خدا ـ هزيمت در شما افتاد يكديگر را فرا خوانيد وتكبير بگوييد وبه خدا اعتماد كنيد وتهديدهاى او را در زمينه فرار از برابر دشمن به ياد آوريد، واگر ديديد كسى از شما مى گريزد سرزنش نماييد، وپرچمها را جمع كنيد وآنها را ببنديد [و به اهتزاز در آوريد]، وچابك سوارانتان افراد پراكنده را به اردوگاه باز گردانند، وچون همگى سر جمع شدند، ونيروهاى كمكى شما باز گشتند، وفراريان مراجعت كردند، افراد را به فرماندهانشان ملحق كنيد، وصفوفشان را استوار گردانيد، وبجنگيد واز خدا كمك بجوييد وشكيبايى ورزيد» (35).

آمادگى روحى وروانى در جنگ به همراه آمادگى نظامى [همچون] دو برادر رضاعى اند كه هرگاه با هم باشند ارتش پيروز مى شود. اين نكته اى است كه اسلام هيچ گاه آن را از ياد نمى برد. امام سلام الله عليه اين هر دو آمادگى را در يك سخن جمع مى كند تا انسجام وقدرت بيشترى به دست آيد.

تصفيه حسابها در جنگ ممنوع

از حفص بن غياث روايت شده است كه گفت: از حضرت صادق سلام الله عليه پرسيدم: مردى از اهل حرب در دارالحرب اسلام مى آورد، وبعداً مسلمانان بر آنها پيروز مى شوند، حكم آن مرد چيست؟

فرمود: «اسلام او درباره خودش وفرزندان خردسالش مؤثر است وهمه آن ها آزادند، وفرزندان ومتاعش وبردگانش متعلق به خود او مى باشند، اما فرزندان بزرگ غنيمت مسلمانان مى باشند مگر آن كه قبلا [پيش از غلبه مسلمانان] اسلام آورده باشند. خانه ها وزمين ها نيز غنيمت به شمار مى آيند ومال آن شخص نيست؛ چون زمين، زمين جزيه است وحكم اهل اسلام در آن جارى نيست، وبه منزله آنچه ذكر كرديم نمى باشد. زيرا آن اراضى را مى شود حيازت كرد وبه دارالاسلام منتقل نمود» (36).

اسلام دين حق وعدالت است، نه دين تصفيه حسابهاى شخصى وانتقامگيرى. پس، هرگاه مشركى در دارالحرب اسلام آورد اسلامش پذيرفته است، وفرزندان خردسال ونابالغ او تابع وى مى باشند.

قرآن كريم درباره اين رفتار شكوهمند ومنحصر به فرد انسانى صراحتاً مى فرمايد:

[وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا] (37) ؛ «به كسى كه نزد شما [اظهار] اسلام كند، نگوييد: تو مؤمن نيستى».

تقسيم برابر

از اميرمؤمنان سلام الله عليه روايت شده است كه آن حضرت به عمار بن ياسر وعبدالله بن ابى رافع وابوالهيثم بن تيهان دستور داد اموالى [از بيت المال] را ميان مسلمانان تقسيم كنند، وفرمود: «إعدلوا بينهم ولا تفضلوا أحداً على أحد؛ ميان آنان عادلانه تقسيم كنيد ويكى را بر ديگرى ترجيح ندهيد».

آن سه نفر اموال را حساب كردند، ديدند به هر مرد مسلمانى سه دينار مى رسد. اموال را براى توزيع بين مردم بردند. طلحه وزبير، وهريك با فرزندش، آمدند. به هر كدام آن ها سه دينار دادند.

طلحة وزبير گفتند: عمر اين طور به ما نمى داد. اين نحوه تقسيم از پيش خودتان است يا به دستور رئيستان مى باشد؟

گفتند: اميرمؤمنان سلام الله عليه اين گونه به ما دستور داده است.

آن دو نزد على سلام الله عليه رفتند، ديدند آن حضرت در زير آفتاب، بالاى سر كارگرى كه برايش كار مى كند، ايستاده است. گفتند: ممكن است با ما به سايه بيايى؟

حضرت فرمود: بله.

طلحة وزبير گفتند: ما براى تقسيم اين غنيمت نزد كارگزارانت رفتيم وآنها به ما به اندازه بقيه مردم دادند.

حضرت فرمود: پس چه مى خواهيد؟

گفتند: عمر اين گونه به ما نمى داد.

فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله چگونه به شما مى داد؟ آن دو خاموش ماندند.

حضرت فرمود: آيا پيامبر صلى الله عليه وآله به طور برابر ميان مسلمانان تقسيم نمى كرد؟

گفتند: چرا.

فرمود: به نظر شما روش پيامبر صلى الله عليه وآله به پيروى، سزاوارتر است يا روش عمر؟

گفتند: روش پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ليكن ما، اى اميرمؤمنان سلام الله عليه، [در اسلام] پيشگام هستيم، و[در راه آن] رنج برده ايم، و[با پيامبر] قرابت داريم. بنابراين، اگر صلاح مى دانى ما را با مردم يكسان ندانى، اين كار را بكن.

حضرت فرمود: شما [در اسلام آوردن] پيشگام تريد يا من؟

گفتند: تو.

فرمود: شما [با پيامبر] خويشاوندتريد يا من؟

گفتند: تو.

فرمود: شما [در راه اسلام] بيشتر رنج برده ايد يا من؟

گفتند: تو اى اميرمؤمنان بيشتر رنج برده اى.

حضرت با دست خود به كارگرش كه در برابر او مشغول كار كردن بود اشاره كرد وفرمود: به خدا قسم كه من واين كارگرم در اين مال يكسانيم (38).

شگفتا از عظمت اميرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله عليه.

او، بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله، شخصيت منحصر به فرد ويگانه در تاريخ است.

عظمت شخص از چگونگى زندگانى وتاريخ او دانسته مى شود.

چه كسى چون حضرت على سلام الله عليه است؟ كيست كه از چنين تاريخ شكوهمندى در همه ابعاد برخوردار باشد؟

يكى از فلاسفه غرب كه اسلام آورده گفته است: علت اسلام آوردنم آن است كه ديدم على بن ابى طالب مسلمان است. اگر اسلام بر حق نبود اين نابغه بزرگ هرگز به آن گردن نمى نهاد، واز اسلام آوردن على سلام الله عليه دانستم كه اسلام حقّ است.

اولويت با اسلام است

از امام جعفر صادق سلام الله عليه از پدرش از پدرانش سلام الله عليهم روايت شده است: پيامبر صلى الله عليه وآله وقتى مردم طائف را محاصره كرد، فرمود: «أيّما عبد خرج الينا قبل مولاه فهو حر، وأيما عبد خرج الينا بعد مولاه فهو عبد (39) ؛ هر بنده اى پيش از خواجه اش نزد ما آيد آزاد است، وهر بنده اى بعد از خواجه اش نزد ما آيد همچنان بنده خواهد بود».

بنده وخواجه مشرك تا زمانى كه در دارالحرب يا در ميدان جنگ باشند يكسانند وفرقى ميانشان نيست، اما اگر بنده پيش از خواجه اش اسلام آورد از قيد بندگى آزاد مى شود؛ چرا كه [وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً] (40) ؛ «خداوند براى كافران بر مؤمنان تسلّط قرار نداده است» و«الاسلام يعلو ولا يعلى عليه (41) ؛ اسلام برتر است وچيزى بالا دست آن نيست».

اگر خواجه اسلام آورد وبعد بنده اش مسلمان شود همچنان بنده خواجه اش خواهد بود... واين يعنى اولويت دادن به اسلام.

احترام نهادن به فرستاده

از اميرمؤمنان سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «اگر مردى از اهل حرب را گرفتيد و او مدعى شد كه فرستاده اى به سوى شماست، چنانچه براى اين ادعايش دليلى آورد ومعلوم شد راست مى گويد، حقّ تعرّض به او را نداريد تا پيامش را برساند ونزد يارانش باز گردد، ولى اگر دليلى بر صحت گفته او نيافتيد ادعايش را نپذيريد» (42) .

آرى، فرستاده مشركان به نزد مسلمانان، محترم است ونبايد او را كشت يا بى احترامى كرد ويا اموالش را گرفت ويا آزارش رساند.

اين يك قاعده انسانى است واسلام كه دين انسانيت است، بر آن تأكيد مى ورزد.

در عين حال كه اسلام براى انسانيت كار مى كند، ودر همه زمينه ها حتى در عرصه جنگ كه بى رحمانه ترين عرصه هاست، بر اين معنا تأكيد تمام دارد، از خيانت وتوطئه گرى مشركان وعدم پايبندى آنان به انسانيت غافل نيست وتأكيد مى كند كه بايد صحّت ادعاى شخص در فرستاده بودنش ثابت شود تا مسلمانان در دام خيانت وتوطئه كافران نيفتند.

آيا اين سياست اسلام كه ميان دقّت وانسانيّت جمع كرده است، براستى با عظمت نيست؟

شعار در اسلام

از حضرت صادق سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «شعار ما «يا محمد يا محمد صلى الله عليه وآله» است؛ در جنگ بدر شعار ما: «يا نصرالله اقترب اقترب» (نصرت خدا نزديك شو) بود، در جنگ اُحد شعار مسلمانان: «يا نصرالله إقترب» بود. در جنگ بنى نضير: «يا روح القدس اَرح» بود، در جنگ بنى قينقاع: «يا ربّنا لايغلبنك»، در جنگ طائف: «يا رضوان» در جنگ حنين: «يا بني عبدالله يا بني عبدالله»، در جنگ احزاب: «حم لا يبصرون»، در جنگ بنى قريضة: «يا سلام اسلمهم»، در جنگ مريسيع يا همان جنگ بنى مصطلق: «ألا الى الله الامر»، در روز حديبية: «ألا لعنة الله على الظالمين»، در جنگ خيبر: «يا علي آتهم من عل»، در روز فتح مكّه: «نحن عبادالله حقّا حقّا»، در جنگ تبوك:«يا اَحد يا صَمد»، در جنگ بنى الملوح: «أمِت، أمِت»، در جنگ صفين: «يا نصرالله»، وشعار حسين سلام الله عليه: «يا محمد صلى الله عليه وآله» بود، وشعار ما [نيز]: «يا محمد صلى الله عليه وآله» است» (43).

از اميرمؤمنان سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «إن رسول الله صلى الله عليه وآله أمر بالشعار قبل الحرب وقال: وليكن في شعاركم اسم من الله تعالى(44)؛ پيامبر خدا صلى الله عليه وآله دستور داد پيش از جنگ شعار سر داده شود، وفرمود: در شعارتان نامى از نامهاى خداى متعال باشد».

شعار براى هر جامعه اى كه مى خواهد فرزندان خويش را به قلّه كمال وترقى برساند، يك ضرورت گريزناپذير است؛ چرا كه شعار بيانگر رنجها وآرمانهاى ملّت است، ونسلهاى آينده بر اساس آن پرورش مى يابند. شعار است كه راه وسرنوشت ملتها را تعيين مى كند، وبيانگر موضع او در رخدادهاى داخلى وخارجى مى باشد. ودر اسلام، چون خداى عزوجل آغاز وانجام هرچيز است، بايد در شعارش يكى از نامهاى خداى متعال باشد.

احترام نهادن به بزرگان

در «العدد القوية» على بن يوسف، برادر علامه، به نقل از محمد بن جرير طبرى آمده است كه: وقتى اسيران ايران وارد مدينه شدند، عمر بن خطاب خواست زنان را بفروشد ومردها را به غلامى دهد. اميرمؤمنان سلام الله عليه به او فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: بزرگ هر قومى را گرامى بداريد.

عمر گفت: من هم شنيدم كه مى فرمايد: هرگاه بزرگ قومى نزد شما آمد او را گرامى بداريد، هرچند مخالف شما باشد.

اميرمؤمنان سلام الله عليه فرمود: اينها مردمى هستند كه نزد شما اظهار اسلام كرده اند وبه اسلام رغبت نشان داده اند، وحتماً بايد ايشان را در ميانشان نسلى بوجود بيايد، ومن خدا وشما را گواه مى گيرم كه سهم خودم از اين عده را در راه خدا آزاد كردم.

مهاجران وانصار گفتند: ما نيز حق خودمان را، اى برادر رسول خدا، به تو بخشيديم.

حضرت فرمود: بار خدايا، من گواهى مى دهم كه اينان حقّشان را به من بخشيدند ومن آن را پذيرفتم، وتو را گواه مى گيرم كه آنان را نيز به خاطر تو آزاد ساختم.

عمر گفت: چرا تصميم مرا درباره اين عجمها از بين بردى، وچرا با نظر من درباره اينها مخالفت كردى؟ حضرت، سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره احترام نهادن به بزرگان را برايش تكرار فرمود.

عمر گفت: من نيز سهم خودم را وبقيه سهامى را كه بخشيده نشده اند به خاطر خدا وتو اى اباالحسن، بخشيدم.

اميرمؤمنان سلام الله عليه گفت: بار خدايا، برآنچه گفتند، وبر آزاد شدن اين عده توسط من گواه باش.

عده اى از قريش اظهار تمايل كردند كه با زنان [ايرانى] ازدواج كنند.

اميرمؤمنان سلام الله عليه فرمود: نبايد به اين كار مجبورشان كرد بلكه بايد مخيّرشان نمود وهر تصميمى كه خودشان گرفتند به همان عمل شود (45).

اسلام، دين محبّت

در روايات متواتر آمده است كه: «هل الدين الاّ الحب في الله والبغض في الله (46) ؛ آيا دين، چيزى جز مهر وكين به خاطر خداست؟». با همين محبّت وفضايل اخلاقى بود كه اسلام توانست دنيا را از نظر فكرى، وحكومتهاى جهان را از لحاظ سياسى مطيع خود گرداند.

مورّخان مى گويند: پيشرفت وگسترش اسلام با چنان قدرت وسرعتى منحصر به فرد است، ودر تمام تاريخ جهان نظير ومانندى برايش نمى توان يافت.

اين عقب ماندگى وحشتناكى كه در اين قرن دامن مسلمانان را گرفته، در واقع، مولود ناتوانى آنان در «محبت ومهرورزى اسلامى»، چنان كه بايد وشايد، است.

بيگانگان سعى كرده اند چهره اسلام را بَد جلوه دهند وآن را خشن وسختگير وبى رحم معرفى كنند تا از اين طريق غير مسلمانان را عليه اسلام بسيج كنند وگلوى مسلمانان را سخت بفشرند.

چه خوب گفته كسى كه گفته است: «اسلام گوهرى است كه مسلمانان حجاب آن شده اند».

اگر مسلمانان، اسلام ناب را، آن گونه كه خداوند نازل كرده است، به نمايش بگذارند بى گمان بيشترين مجموعه بشرى آن را مى پذيرند؛ چراكه اكثر مردم تعصب ندارند بلكه نادان وبى اطلاعند. بنابراين، اگر از حقيقت مطلع شوند به آن گردن مى نهند.

اين بود شمّه اى از احاديث پيامبر واهل بيت پاك او سلام الله عليهم درباره امور گوناگون جنگ، كه، فقط به عنوان نمونه، از كتابهاى «وسائل الشيعة» و«مستدرك الوسائل»، كتاب جهاد، آورديم، وگرنه هم در اين دو اثر گرانسنگ وهم در ديگر دايرة المعارف هاى حديثى، انبوهى از احاديث وجود دارد كه گردآورى آنها نياز به تدوين كتابى مستقل وسترگ دارد.

پاورقى:‌


(1). بقرة: 208.
(2). انفال: 61.
(3). عاديات: 2 ـ 3.
(4). تفسير مجمع البيان، ج10، ص424.
(5). به جنگهايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، شخصاً در آن شركت نداشتند «سريّه» مى گويند.
(6). كافى، ج5، ص27 «باب وصيّة رسول الله صلى الله عليه وآله واميرالمؤمنين سلام الله عليه في السرايا» ح1.
(7). تحف العقول، ص191 ـ 192، من كتاب له سلام الله عليه لزياد بن النضر حين انفذه على مقدمته الى صفين.
(8). حجرات: 9.
(9). كافى، ج5، ص28، بابوصية رسول الله صلى الله عليه وآله واميرالمؤمنين سلام الله عليه في السرايا، ح2.
(10). من لايحضره الفقيه، ج2، ص52، بابالخراج والجزية، ح1675.
(11). كافى، ج5، ص30، باباعطاء الامان، ح2.
(12). وسائل الشيعة، ج26، ص14، ب1، ح32383.
(13). شرائع الإسلام، كتاب الجهاد، في الذمام.
(14). جواهرالكلام، ج21، ص95، مساواة الحرّ والمملوك والذكر والانثى في الامان.
(15). وسائل الشيعة، ج15، ص67، ب20، ح19998.
(16). مستدرك الوسائل، ج18، ص237، ب28، ح22616.
(17). وسائل الشيعة، ج15، ص68، ب20، ح20000.
(18). كافى، ج5، ص30، باباعطاء الامان، ح1.
(19). جواهرالكلام، ج21، ص95، مساواة الحرّ والمملوك والذكر والانثى في الامان.
(20). همان.
(21). كافى، ج5، ص31، باباعطاء الامان، ح5.
(22). مستدرك الوسائل، ج11، ص45، ب18، ح12390.
(23). كافى، ج2، ص337، بابالمكر والغدر والخديعة، ح4.
(24). ر.ك: من لايحضره الفقيه، ج3، ص565 ـ 566، بابمعرفة الكبائر الّتي اوعد الله عزوجل عليها النار، ح4934.
(25). مدثر: 42 ـ 43.
(26). نور: 37.
(27). طه: 132.
(28). نساء: 115.
(29). آل عمران: 169.
(30). انفال: 15.
(31). طه: 52.
(32). نحل: 128.
(33). كافى، ج5، ص36، ح1.
(34). مستدرك الوسائل، ج11، ص82، ب32، ح12477.
(35). مستدرك الوسائل، ج11، ص83، ب32، ح12478.
(36). تهذيب الاحكام، ج6، ص151، ب67، ح1.
(37). نساء: 94.
(38). مستدرك الوسائل، ج11، ص90 ـ 91، ب35، ح12492.
(39). تهذيب الاحكام، ج6، ص152، ب68، ح1.
(40). نساء: 141.
(41). وسائل الشيعة، ج26، ص14، ب1، ح32383.
(42). دعائم الاسلام، ج1، ص376، كتاب الجهاد، ذكر قتال المشركين.
(43). كافى، ج5، ص47، بابالشعار، ح1.
(44). مستدرك الوسائل، ج11، ص113 ـ 114، ب47، ح12564.
(45). العدد القوية، ص57، اليوم الخامس عشر.
(46). ر.ك: المحاسن، ص263، ب34، ح327.