اسلام و سياست

آية الله العظمى سيّد صادق حسينى شيرازى

- ۳ -


سياست وفاداري وخوش عهدي

سياست پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله كه به معناى صحيح آن عبارت است از: اداره كشور ومردم، آن گونه كه خداى متعال دوست دارد ومى پسندد، بر وفاى به وعده وپايبندى به قول وتعهد اخلاقى استوار است.

مورّخان داستان هاى شگفت انگيز بسيارى در اين باره آورده اند كه ما در اين جا شمارى از آنها را به عنوان نمونه، مى آوريم:

1 ـ سه شب انتظار

پيش از بعثت، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در مكه مكرمه با شخصى قرار گذاشت وفرمود منتظرش مى ماند تا او بيايد. آن شخص رفت وقرارش را فراموش كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سه شب در همان محلِ قرار منتظر او ماند. بعد از سه شب آن جوان آمد وديد پيامبر صلى الله عليه وآله همچنان در آن جا منتظر او است (1).

2 ـ دوست خديجه

نقل كرده اند كه حضرت خديجه: دوستى داشت كه وقتى خويشاوندان ودوستان او وتمامى قريش وى را ترك كردند و با او قطع رابطه نمودند، آن زن به خديجه سر مى زد وبه ديدنش مى آمد و او را از تنهايى در مى آورد. چون خديجه: از دنيا رفت، پيامبر صلى الله عليه وآله براى آن خانم وفادار هدايا مى فرستاد ومى فرمود: «او خديجه را دوست مى داشت، او در زمان حيات خديجه نزد ما مى آمد وخوش عهدى از ايمان است» (2).

3 ـ هيأت نمايندگي نجاشي

آورده اند كه هيأتى از سوى نجاشى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد. حضرت از آنها پذيرايى به عمل آورد ومورد احترام قرارشان داد.

آن حضرت شخصاً به برخى كارهاى آنها رسيدگى مى كرد ونيازهايشان را برآورده مى ساخت. بعضى اصحاب عرض كردند: شما زحمت نكشيد. ما به جاى شما اين كارها را انجام مى دهيم.

حضرت فرمود: آنها دوستان واصحاب ما را گرامى داشتند ومن دوست دارم محبت آنان را جبران كنم (3).

4 ـ با والدين رضاعي

آورده اند كه پدر ومادر وبرادر رضاعى پيامبر صلى الله عليه وآله به نزد ايشان آمدند. حضرت برادر رضاعى اش را در آغوش كشيد وعزّت واحترامش نمود، وبراى پدر ومادر رضاعى اش نيز فرشى پهن كرد كه بنشينند، وهدايا وعطايا به آنها داد. با خواهر رضاعى اش (شيماء) نيز همين گونه محترمانه رفتار كرد (4).

5 ـ بازگشت با انصار

پس از آن كه خداى متعال مكّه مكرمه را براى پيامبر گرامى اش فتح كرد، آن حضرت در مكّه نماند وانصار را كه در سختى ها ودشوارى ها با او وهمراه او بودند رها ننمود تا تنها به مدينه باز گردند؛ بلكه يكى از يارانش را امير مكه قرار داد وخود به همراه انصار كه در زمان دشوارى ومشقّت از ايشان تبعيت كرده وپناه ويارى اش داده بودند، به مدينه مراجعت كرد. اين در حالى است كه مكه زادگاه شريف آن حضرت وشهر پدرانش بود، وبيش از پنجاه سال از عمر مباركش را در آن جا گذراند، وكعبه وآرامگاه پدران ونياكانش وآثار ونشانه هاى آنان وآثار پيامبران پيشين، يعنى آدم ونوح وابراهيم واسماعيل سلام الله عليهم وديگران در اين شهر قرار داشت. واين، همه به خاطر وفادارى نسبت به انصار بود.

وفرمود: «امروز روز نيكى كردن ووفادارى است». سپس رو به انصار كرد وفرمود: «زندگى زندگى شماست ومُردن، مُردن شما» (5).

اين رفتار در تاريخ بزرگان ورهبران وانقلابيون بى نظير ومنحصر به فرد است؛ چرا كه اين افراد اگر بر اثر انقلاب از زادگاهشان بيرون رانده شده اند، پس از پيروزى بر گروه ستمگر واز ميان بردن ضد انقلابيون، به شهر وديار خود باز گشته اند، بجز شخص پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله كه پس از بازگشت به مكه مكرمه، حتى يك شب هم در آن جا نماند بلكه با انصار به مدينه منوره بازگشت وتا آخر عمر كه به لقاء الله پيوست در اين شهر باقى ماند.

سياستِ مهرباني با همه

در تمام تاريخ، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ركورددار مهربانى ورحمت است به طورى كه در تاريخ زندگى هيچ يك از بزرگان ورهبران جهان نظير آن را نمى توان يافت.

در اين جا به ذكر چند نمونه از هزاران نمونه اى كه در كتاب هاى تاريخ آورده شده اند، مى پردازيم:

با عرب باديه نشين

باديه نشينى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد واز آن حضرت چيزى خواست. پيامبراكرم صلى الله عليه وآله به او داد وفرمود: آيا به تو احسان كردم؟

باديه نشين گفت: نه، هيچ احسانى نكردى!!

گروهى از مهاجران وانصار در آن جا حضور داشتند. مسلمانان با شنيدن اين سخن اعرابى عصبانى شدند ونتوانستند اين گستاخى وسنگدلى او را تحمل كنند. لذا يكى از صحابه برخاست كه او را توبيخ وسرزنش كند اما پيامبر صلى الله عليه وآله اشاره كرد كه خويشتندارى كنند. سپس برخاست وبه منزل رفت وبيشتر آنچه كه به او داده بودند برايش فرستادند آن گاه فرمود: آيا به تو احسان كردم؟

باديه نشين گفت: آرى، خداوند به تو وخانواده وعشيره ات پاداش نيك دهاد وخداحافظى كرد ورفت.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله رو به يارانش كرد وفرمود: «حكايت من واين اعرابى حكايت مردى است كه شترش رميده ومردم دنبالش مى كنند اما او بيشتر مى رمد ومى گريزد، وصاحبش به آنها صدا مى زند: مرا با شترم واگذاريد؛ چون من بهتر از شما آن را مى شناسم. وبه طرف شتر رفت وجلو آن ايستاد ومقدارى خار وخاشاك برداشت و زاو را برگرداند، وشتر آمد وزانو زد، ومرد پاى آن را بست وسوارش شد. من هم اگر وقتى آن مرد چنان گفت، شما را مى گذاشتم كه او را مى كشتيد وارد جهنم مى شديد» (6).

مهرباني با مردم خودش

پس از آنكه مشركان، رسول خدا صلى الله عليه وآله را تكذيب كردند وآزار واذيتش رساندند وبه صورت مباركش آب دهان انداختند وبه آن حضرت تحقير وتوهين روا داشتند. وتحرميش كردند ويارانش را كشتند وشكنجه دادند و آواره كردند وهمه جا تحت تعقيب قرارشان دادند، وخلاصه در طول آن سالهاى سخت وطاقت فرسا هرچه از دستشان برآمد بر سر رسول خدا صلى الله عليه وآله آوردند. جبرئيل ازنزد خداى متعال بر او نازل شد وچنين گفت: «خداوند بزرگ سخنان قومت را نسبت به تو شنيد ورفتار آنها را با تو ديد، وبه فرشته كوهها دستور داد كه از تو فرمان برد وهرچه درباره آنها فرمايى اطاعت كند».

فرشته كوهها به پيامبر صلى الله عليه وآله سلام داد وگفت: «هرچه مى خواهى به من امر كن. اگر مى خواهى دو كوه ابو قبيس وثور را برسرشان خراب كنم».

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «نه، چون اميدوارم خداوند از نسل آنها كسانى را پديد آورد كه خداى يگانه را بپرستند وشريكى برايش قرار ندهند» (7).

كوتاه برگزار كردن نماز

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هرگاه به تنهايى نماز مى خواند، نمازش را طول مى داد ودر ركوع وسجده اذكار زيادى مى گفت وآيات زيادى از قرآن تلاوت مى كرد وتسبيح وحمد وذكر «لا اله الا الله، والله اكبر» بسيار مى گفت.

اما وقتى نماز را به جماعت مى خواند آن را مختصر برگزار مى كرد، تا جايى كه در حديث آمده است: «پيامبر صلى الله عليه وآله هرگاه نماز جماعت مى خواند از همه مختصرتر مى خواند، وهرگاه به تنهايى مى خواند از همه طولانى تر برگزار مى كرد» (8).

وهمچنين در نقل است كه: پيامبر صلى الله عليه وآله به خاطر مراعات حال كودكانى كه با مادرانشان به مسجد مى آمدند نمازش را كوتاه برگزار مى كرد (9).

كوتاهي موعظه وسخنراني

گفته اند كه: آن حضرت موعظه ها وسخنرانى هايش را كوتاه برگزار مى كرد؛ چون مى ترسيد باعث ملال وخستگى يارانش شود. زياد برايشان وعظ نمى كرد وهرگاه هم موعظه مى نمود آن را به درازا نمى كشاند بلكه كم موعظه مى كرد وهمان كم هم، كوتاه ومختصر بود (10).

البته، گاهى اوقات، وبه اقتضاى مقام، خطبه هايى طولانى ايراد مى فرمود.

اگر مشكل آفرين نبود!

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله همواره سعى داشت وملاحظه مى كرد كه با گفتار يا كردارى، مسلمانان را به زحمت ومشقّت نيندازد. اين جمله، بارها از حضرت نقل شده كه فرموده است:

«لولا أن أشقّ على أمتي... (11) ؛ اگر باعث زحمت ومشقّت امتم نمى شد...».

«لولا قومك حديثو عهد بالاسلام... (12)؛ اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند...».

و امثال اين تعبيرات وجملات.

كمك كردن به زنان

شيخ صدوق از امام صادق سلام الله عليه روايت كرده است كه: رسول خدا صلى الله عليه وآله در راهى مى رفت كه ديد كنيزكى نشسته است وگريه مى كند.

به او فرمود: چرا گريه مى كنى؟

كنيزك گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه وآله، خانواده ام به من چهار درهم دادند كه برايشان چيزى بخرم، اما آن چهار درهم گم شد وحالا جرأت نمى كنم نزد آنها برگردم.

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله چهار درهم به او داد وفرمود: به خانه ات برگرد.

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله رفت، ووقتى برگشت ديد آن كنيز هنوز كنار راه نشسته است وگريه مى كند.

پيامبر صلى الله عليه وآله به او فرمود: چرا به خانه ات نمى روى؟

گفت: اى رسول خدا، چون در بازگشت دير كرده ام مى ترسم مرا كتك بزنند.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: پيشاپيش من حركت كن وخانه تان را به من نشان بده. رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد وجلو در خانه آنها ايستاد وفرمود: «السلام عليكم يا أهل الدّار؛ سلام بر شما اى اهل خانه».

... جواب دادند: سلام ورحمت وبركات خدا بر تو اى رسول خدا.

پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: اين كنيزك دير كرده است. او را اذيت نكنيد.

گفتند: به ميمنت قدوم شما، او آزاد است (13).

براستى كدام رهبر وپيشوايى است كه شخصاً براى رفع چنين مشكلات كوچكى از مردمش اقدام كند، جز رسول خدا صلى الله عليه وآله يا كسانى كه رهرو راه اويند؟

مهرباني با حيوانات

محبت ومهربانى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله حتى شامل حال حيوانات هم مى شد، وپيوسته نسبت به حيوانات سفارش مى فرمود. در اين خصوص روايات فراوانى از آن حضرت رسيده است، از جمله:

«إن الله كتب عليكم الاحسان في كل شيء (14)؛ خداوند نيكى كردن بر هركس وهر چيز را واجب ساخته است».

«فاذا ذبحتم فأحسنوا الذبحة (15)؛ وقتى ذبح مى كنيد، نيكو ذبح كنيد».

«وإذا قتلتم فأحسنوا القتلة (16)؛ وقتى مى كشيد [حيوانى را ذبح مى كنيد] نيكو بكشيد».

«وليحد أحدكم شفرته، وليرح ذبيحته (17)؛ كارد خود را خوب تيز كنيد تا حيوان راحت ذبح شود».

سياست عطا وسخاوت به دوست ودشمن

رسول خدا صلى الله عليه وآله در داد ودَهِش وجود وكَرَم ضرب المثل بود تا جايى كه مى گويند:

آن حضرت چونان كسى داد ودهش مى كرد كه از نادار شدن نمى هراسد.

عطا به مهاجران ...

عطا به انصار ...

عطا به مردم مدينه ...

عطا به روستائيان وعشاير ...

عطا به مسلمانان ...

عطا به منافقان ...

وحتّى به كفار عطا مى كرد تا از اين طريق دلهاى آنان را به دست آورد واز توطئه گرى عليه اسلام ومسلمانان بازشان دارد.

تاريخ از داد ودَهش هاى منحصر به فرد پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله حتى به دشمنانش ودشمنان اسلام، امثال ابوسفيان و اولادش وهم مسلكانشان، ياد كرده است. براى نمونه، در خبر آمده است كه از غنايم جنگ حُنين حتى به دشمنان اسلام، همچون ابوسفيان وپسرش معاويه، وعكرمة بن ابى جهل وصفوان بن امية وحرث بن هشام وسهيل بن عمرو واقرع بن حابس وعيينة بن حصن، وهمام برادر سهيل، ومالك بن عوف وعلقمة بن علاءة [كه بعد از فتح مكه به ظاهر اسلام آورده بودند] عطاى فراوان كرد، وبه هر يك از آنها صد شتر به همراه ساربانشان، وبلكه بيشتر وگاهى هم كمتر، بخشيد (18).

در «اعلام الورى» (19) و«السيرة النبوية» (20) آمده است: «سپس، رسول خدا صلى الله عليه وآله با يارانش به جعرانه (21) بازگشت ودر آن جا غنايمى را كه از جنگ حنين به دست آورده بود، به جهت تأليف قلوب، ميان قريش وديگر عربها تقسيم كرد، وانصار هيچ سهمى، كم يا زياد، از اين غنايم نبردند.

بعضى گفته اند: اندكى به انصار داد ولى بيشتر آنها را به منافقان عطا فرمود.

محمد بن اسحاق گويد: به ابوسفيان بن حرب صد شتر داد، به پسرش معاويه نيز صد شتر. به حكيم بن حزام از بنى اسد بن عبدالعزى صد شتر؛ به نصير بن حارث بن كلدة صد شتر؛ به علاء بن حارثة ثقفى، هم پيمان بنى زهرة صد شتر؛ به حارث بن هشام از بنى مخزوم صد شتر؛ به جبير بن مطعم از بنى نوفل بن عبد مناف صد شتر؛ به مالك بن عوف نصرى صد شتر؛ به علقمة بن علاء صد شتر؛ به اقرع بن حابس صد شتر؛ به عيينة بن حصن صد شتر؛ به سهيل بن عمرو صد شتر؛ به حويطب بن عبدالعزى بن ابى قيس صد شتر؛ وبه صفوان بن امية صد شتر.

به تعدادى از قريش هم كمتر از صد شتر عطا فرمود، از جمله به: مخرمة بن نوفل زهرى، عمير بن وهب جمحى، هشام بن عمرو برادر بنى عامر بن لؤى.

به سعيد بن يربوع بن عنكشة بن عامر بن مخزوم پنجاه شتر، وبه سهمى نيز پنجاه شتر بخشيد (22).

همچنين، به گفته مورّخان، آن حضرت به عده اى ديگر از مؤلفة قلوبهم وسران شرك كه اسلام آوردند، به جهت جلب دلهاى آنان وقوم وقبيله شان، ونيز به ديگر قريشيان مكه، وهمچنين به ساير قبايل عرب سهم داد. ابن هشام در سيره اش شمارى از اين افراد را به شرح زير، بر شمرده است:

طليق بن سفيان بنى امية؛

خالد بن أسيد بن ابي العيص بن امية؛

شيبة بن عثمان بن ابي طلحة بن عبد الدار؛

ابو السنابل بن بعكك بن حارث بن عميلة؛

عكرمة بن عامر بن هاشم بن عبد مناف؛

زهير بن أبي امية بن مغيرة؛

خالد بن هشام بن مغيرة؛

هشام بن وليد بن مغيرة؛

سفيان بن عبدالأسد؛

سائب بن أبي السائب بن عائذ؛

مطيع بن أسود بن حارثة؛

أبو جهم بن حذيفة بن غانم؛

أحيحة بن أمية بن خلف؛

عمير بن وهب بن خلف؛

عدي بن قيس بن حذافة؛

هشام بن عمرو بن ربيعة بن حارث؛

نوفل بن معاوية بن عمروة بن صخر؛

علقمة بن علاءة بن عوف؛

لبيد بن ربيعة بن كلاب؛

خالد بن هوذة بن ربيعة؛

عباس بن مرداس بن ابي عامر.

اين، تنها يك نمونه از سياست عطا وبخششى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در روزگار بنيادگذارى نخستين حكومت اسلامى در روى زمين، اعمال مى كرد وشايد در سرتاسر تاريخ بشر منحصر به فرد باشد؛ چرا كه در آن زمان يك شتر، ثروتى براى شخص محسوب مى شد، درست مانند كسى كه امروز يك اتومبيل لوكس يا امثال آن داشته باشد، وبلكه بيشتر از اين ارزش داشت؛ چون يك شتر هم نقش اتومبيل را داشت هم از گوشت وشير وكُركش استفاده مى شد.

آن رفتار سخاوتمندانه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در آن روزگار مانند اين است كه در زمان ما شخصى پس از پيروزى بر مخالفان واطاعت آنان، به هر يك از سران اپوزيسيون صد يا پنجاه دستگاه خودرو وامثال آن بدهد.

آيا تاريخ چنين چيزى را سراغ دارد؟

تمام كسانى كه در راه رسول خدا صلى الله عليه وآله حركت مى كنند وپيرو خط آن بزرگوار هستند وخواهان تقويت اسلام در جهان، از رهگذر محبّت ورفتار وگفتار نيكو، مى باشند بايد از اين سياست اسلام در دلجويى از دشمنان وقوم وقبيله دشمنان وپيروان دشمنان، تبعيت كنند، درست آن گونه كه رسول خدا صلى الله عليه وآله رفتار مى كرد، نه اينكه به خشونت وشمشير متوسل شوند، كارى كه استعمارگران امروز مى كنند.

زره پيامبر (صلي الله عليه وآله) گرو نهاده مي شود

از نمونه هاى عطا وسخاوت بى نظير پيامبر صلى الله عليه وآله كه تاريخ براى ما ثبت كرده آن است كه وقتى حضرت از دنيا رفت، زره اش، براى تأمين مخارج خانواده اش، در گرو بود.

در «قرب الاسناد» از حضرت امام صادق سلام الله عليه از پدر گرامى اش امام باقر سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه وآله نه درهم ودينارى به ارث گذاشت، نه غلام وكنيزى، ونه گوسفند وشترى؛ بلكه زمانى كه از دنيا رفت زره اش هم نزد يكى از يهوديان مدينه، در قبال بيست صاع جو كه براى تأمين مخارج خانواده اش قرض كرده بود، گرو بود» (23).

شيخ طبرسى در «مكارم الاخلاق» از ابن عباس روايت كرده است كه گفت: «رسول خدا صلى الله عليه وآله زمانى كه از دنيا رفت زره اش نزد مردى يهودى، در برابر سى صاع جوكه براى تأمين روزى خانواده اش گرفته بود، گرو بود» (24).

هر صاع تقريباً سه كيلوگرم است.

چه بيست صاع قرض كرده باشد وچه سى صاع، فرقى نمى كند. آنچه مهم است اين است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در آخر عمر خود تقريباً شصت يا نود كيلو جو قرض مى كند وزره خود را گرو مى گذارد. واين از شگفتيهاى تاريخ است؛ چه:

پيامبرى كه صدها شتر به دشمنانش مى بخشد...

پيامبرى كه دنيا سر در فرمانش فرود آورده است!

پيامبرى كه ميلياردها پول در اختيارش بوده.

در حالى از دنيا مى رود كه زره اش در گرو مقدارى جو براى تأمين غذاى خانواده اش مى باشد!

او آنچه به دست مى آورد، از شتر وگوسفند وطلا ونقره وخوراك وغيره به ديگران مى بخشد به طورى كه خودش براى خرجى خانواده اش مى ماند وپولى كه با آن هزينه ساده خانواده اش را تأمين كند نمى يابد. نه چند كيلو جو در خانه دارد، نه پولى كه با آن مقدارى جو بخرد، ونه حتى جامه اى واثاثى وكالايى كه براى قرض گرفتن چند كيلو جو گرو بگذارد، به طورى كه مجبور مى شود زره خود را گرو نهد.

آيا اين از عجيب ترين عجايب تاريخ نيست؟!

آرى، رهبران مسلمانان بايد به چنين پيامبرى اقتدا كنند؛ چرا كه او، به فرموده صريح قرآن كريم، الگويى نيكوست:

[لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ والْيَوْمَ الاَْخِرَ وذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا](25)؛ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست، براى كسى كه به خدا وروز واپسين اميد دارد وخدا را بسيار ياد مى كند».

پيامبر (صلي الله عليه وآله) مقروض از دنيا مي رود

«الدين همّ بالليل وذلّ بالنهار (26)؛ قرضدارى مايه اندوه در شب وخوارى در روز است».

اين يكى از بيانات پيامبر خدا صلى الله عليه وآله است.اما اين قرض قرضى است كه انسان به خاطر اميال وخواسته هاى نفسانى اش گرفته باشد، اما يك دَين (قرض) ديگر هست كه مايه سرافرازى در شب وافتخار در روز مى باشد وآن وامدارى به اسلام ومسلمانان است.

آرى، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله با آن كه ميليون ميليون غنيمت وهدايا برايش آورده مى شد، مع ذلك غالباً بدهكار بود وبسيارى اوقات از اين وآن قرض مى كرد، به طورى كه وقتى از دنيا رفت مقروض بود.

امام صادق سلام الله عليه مى فرمايد: «مات رسول الله صلى الله عليه وآله وعليه دين (27) ؛ رسول خدا صلى الله عليه وآله، از دنيا رفت در حالى كه مقروض بود» تا حدّى كه اميرمؤمنان سلام الله عليه عده اى را مأمور كرد كه در ايام حجّ در كوچه ها وخيابانها جار بزنند وبه مردم اعلان كنند كه هركس از رسول خدا صلى الله عليه وآله طلبكار است براى دريافت طلب خود به على سلام الله عليه مراجعه كند؛ چون يكى از سفارشها ووصيّت هاى پيامبر صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله عليه اين بود كه قرضهاى آن حضرت را بپردازد، وفرمود: «علي منّي وأنا منه ولا يقضي عني ديني إلا أنا أو علي (28)؛ على از من است ومن از على، ودَينِ مرا ادا نكند مگر خودم يا على»، وفرمود: «علي بن أبي طالب ينجز عداتي ويقضي ديني (29)؛ على بن ابى طالب وعده هاى مرا عملى مى سازد ودَينم را ادا مى كند».

قتادة گويد: «شنيده ايم كه على سلام الله عليه سه سال در موسم حج جار زد: هركس از رسول خدا صلى الله عليه وآله طلبى دارد نزد ما آيد تا قرضش را بدهيم» (30).

بعضى گفته اند: دَين پيامبر صلى الله عليه وآله همان وعده هاى اوست (31)، وهشتاد هزار درهم بود كه [على سلام الله عليه] پرداخت نمود (32).

اما به نظر من، عطف كلمه «عدات» به «ديون» با «و او»، يا برعكس: «ديوني وعداتي» يا «عداتي وديوني»، كه در بيانات متعددى از پيامبر صلى الله عليه وآله آمده است، همچنين استفاده از دو تعبير متفاوت «يُنجز» و«يَقضي» در يك حديث كه به نحو مستفيض نقل شده است، به علاوه تصريح به اين كه وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله از دنيا رفت زره اش در گرو چند صاع جو بود، مجموعاً اين اجتهاد وبرداشت را نفى مى كند.

والبته اين بدهكارى پيامبر صلى الله عليه وآله درواقع بيانگر گشاده دستى فوق العاده او وسخاوت شگفت انگيز وبى نظير آن حضرت است نه چيز ديگر. پس، رهبران مسلمانان بايد به پيامبر صلى الله عليه وآله تأسى جويند وروش او را در پيش گيرند وراه او را بپيمايند.

حضرت علي (عليه السلام) نيز به شهادت مي رسد در حالي كه مقروض است

 وصىّ وجانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله، حضرت على بن ابى طالب سلام الله عليه به او تأسى جست. در تاريخ آمده است كه آن حضرت هنگامى كه به شهادت رسيد داراييهايش هفتصد درهم بود اما قرضهايش هشتصد هزار درهم.

به پاره اى متون تاريخ در اين خصوص نظرى مى افكنيم:

علامه مجلسى قدس سره به نقل از مناقب ابن شهر آشوب آورده است: ابوبكر زمانى كه از دنيا رفت دارايى اش چهل وچند هزار درهم بود. عُمر كه از دنيا رفت دارايى اش هشتاد وچند هزار درهم بود. وعثمان كه مُرد ثروت بيشمارى از خود برجاى نهاد؛ وحضرت على سلام الله عليه زمانى كه از دنيا رفت فقط هفتصد درهم بر جاى نهاد كه از عطايش اضافه آمده بود كه براى يكى از خدمتكارانش كنار گذاشته بود (33).

نيز علامه مجلسى قدس سره به نقل از كتاب كشف المحجّة سيد بن طاووس، به سندش از امام محمد باقر سلام الله عليه آورده است كه فرمود: «على سلام الله عليه وقتى از دنيا رفت، هشتصد هزار درهم قرض داشت»، پس، حسن سلام الله عليه يكى از املاكش را به پانصد هزار درهم ويكى ديگر را به سيصد هزار درهم فروخت وقرضهاى آن حضرت را ادا كرد. اين [قرض بالا آوردن] از آن جهت بود كه [اولا] چيزى از خمس باقى نمى گذاشت، و[ثانياً] مشكلات وگرفتاريها به سراغش مى آمد (34).

واين همان نمونه اى درست از پيشواى مسلمانان است.

چرا اين قرضها به وجود مى آمد؟ ودر چه راهى هزينه مى شد؟

مسلّم وبديهى است كه اين پولهاى قرض شده براى رفع نيازها وگرفتاريهاى مسلمانان ومستمندان ويتيمان وبيوه زنان ومستضعفان خرج مى شد، وگرنه على بن ابى طالب سلام الله عليه كه لباسش، در زمستان وتابستان جز يك شلوار ويك پيراهن نبود، وخوراكش فقط نان جو ونمك، يا شير بود، چه نيازى دارد كه براى شخص خودش قرض بگيرد؟

واين است آن امام وپيشوا ورهبرى كه امّت اسلام به او افتخار مى كند.

امام حسن وحسين (عليهما السلام) نيز مقروض از دنيا مي روند

امام حسن وامام حسين؛ به جدّ وپدر بزرگوارشان رسول خدا صلى الله عليه وآله واميرمؤمنان سلام الله عليه تأسى جستند وهرچه دارايى داشتند در راه اسلام ورفع نيازهاى مسلمانان خرج كردند به طورى كه وقتى از دنيا رفتند مقروض بودند.

متون زير را با هم مى خوانيم:

شيخ كلينى رحمه الله در كافى، به سندش، از امام صادق سلام الله عليه روايت كرده است كه فرمود: «مات الحسن سلام الله عليه وعليه دين، وقُتل الحسين سلام الله عليه وعليه دين (35) ؛ حسن سلام الله عليه مقروض از دنيا رفت، حسين سلام الله عليه نيز زمانى كه به شهادت رسيد مقروض بود».

سيد بن طاووس رحمه الله از ابوجعفر امام باقر سلام الله عليه روايت كرده است كه فرمود: «حسين سلام الله عليه زمانى كه كشته شد مقروض بود، وعلى بن الحسين؛ ملكش را به سيصد هزار فروخت تا بدهكارى او وقول ووعده هايى را كه داده بود ادا كند» (36).

در حديث ديگرى آمده است: «همّ علي بن الحسين؛ بدين أبيه حتى قضاه الله (37) ؛ على بن الحسين؛ به اداى قرضهاى پدرش پرداخت تا آن كه خداوند آنها را ادا نمود».

نيز در حديث ديگرى از امام صادق سلام الله عليه آمده است: «رسول خدا صلى الله عليه وآله مقروض از دنيا رفت؛ على سلام الله عليه مقروض از دنيا رفت؛ حسن سلام الله عليه مقروض از دنيا رفت، وحسين سلام الله عليه نيز زمانى كه به شهادت رسيد مقروض بود» (38).

تماس مستقيم با مردم به منظور تربيت آنان

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بيشتر اوقات، شخصاً به تربيت افراد امّت مى پرداخت، وهرگاه فرصت دست مى داد با آنان به گفتگو مى نشست واز هر درى سخن مى گفت واشتباهات آنها را تصحيح مى كرد، واين به قصد جلب قلوب آنان به خدا وپيامبرش وهدايت بيشتر وعميق تر آنان به راه خدا ومسير درست بود.

اين مطلب در شمارى از آيات قرآن كريم آمده است، مانند آيه شريفه:

[لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلال مُّبِين] (39) ؛ «هر آينه خدا بر مؤمنان منّت نهاد كه پيامبرى از خودشان در ميان آنان بر انگيخت تا آيات خود را بر ايشان بخواند وپاكشان گرداند وكتاب وحكمت به آنها بياموزد، قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند».

وآيه شريفه:

[هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الاُْمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ ويُزَكِّيهِمْ ويُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ والْحِكْمَةَ وإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلال مُّبِين] (40) ؛ «اوست آن كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند وپاكشان گرداند وكتاب وحكمت بديشان بياموزد، وآنان قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند».

نيز ـ در نقل دعاى ابراهيم خليل سلام الله عليه ـ مى فرمايد:

[رَبَّنَا وابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ ويُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ والْحِكْمَةَ ويُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ] (41) ؛ «اى پروردگار ما، در ميان ايشان پيامبرى از خودشان برانگيز تا آيات تو را برايشان بخواند وكتاب وحكمت بياموزدشان وآنان را پاك گرداند، براستى كه تو توانا وحكيمى».

ومى فرمايد:

[كَمَآ أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا ويُزَكِّيكُمْ ويُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ والْحِكْمَةَ ويُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ] (42) ؛ «چنان كه در ميان شما پيامبرى از خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند وشما را پاك گرداند، وكتاب وحكمت بياموزدتان وآنچه را نمى دانسته ايد به شما آموزش دهد».

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هنگام گفتگو با مسلمانان، همانند يك معلم مهربان ومربّى دلسوز كه دوست دارد شاگردانش را از نظر روحى وفرهنگى وتربيتى ارتقا دهد، با مسلمانان كاملا درهم مى آميخت.

در اين باره به چند نمونه زير كه در تاريخ وحديث شريف آمده است، توجه كنيد:

سه بار تكرار مى كرد

از ابن عباس روايت شده است كه: «پيامبر خدا صلى الله عليه وآله هرگاه حديث مى فرمود يا سؤالى مى كرد، براى آن كه خوب فهميده شود، آن را سه بار تكرار مى كرد» (43).

شايد معناى خبر اين باشد: تا مخاطبان بفهمند وهنگام نقل حديث از او، اشتباهاً چيز ديگرى نقل نكنند.

از اين خبر چنين پيداست كه آن حضرت به صورت عادت، سخنان شريفش را غالباً تكرار مى كرده است.

كدام آموزگار يا مربّى ويا راهنماست كه براى تفهيم مطالب اين گونه رفتار كند؟

آرى، رسول خدا صلى الله عليه وآله وهمه كسانى كه در مكتب او شاگردى كرده اند.

ملحق شدن به گفتگوى ديگران

از زيد بن ثابت روايت شده است كه: «هرگاه با پيامبر صلى الله عليه وآله مى نشستيم، اگر ما سخن از آخرت به ميان مى آورديم او نيز با ما همراهى مى كرد، واگر از دنيا سخن مى گفتيم او نيز با ما وارد بحث مى شد، واگر از خورد وخوراك صحبت مى كرديم او نيز با ما هم سخن مى شد، پس همه اين ها را من از قول رسول خدا صلى الله عليه وآله براى شما مى گويم» (44).

البته دنيا وخورد وخوراك چيزهايى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله هرگز به آنها نمى انديشد اما براى رعايت عواطف واحساسات مسلمانان وبراى اين كه از آن حضرت رميده نشوند، وقتى با آنان مى نشيند با ايشان هم سخن مى شود واز دنيا وخورد وخوراك نيز صحبت مى كند.

پُشتي خود را به ميهمان مي دهد

از سـلمـان فـارسى رحمه الله روايـت شده است كه گفت: «بر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله درآمدم، بر متّكايى تكيه داده بود، متّكا را به من داد وفرمود: اى سلمان! هيچ مسلمانى نيست كه بر برادر مسلمانش وارد شود و او به احترامش پُشتى به او دهد مگر آن كه خداوند وى را بيامرزد» (45).

آرى، پيامبر صلى الله عليه وآله پُشتى خود را به سلمان مى دهد تا از اين رهگذر همبستگى وانسجام ميان رهبر وپيرو را تعميق بخشد، وبه مسلمانان بياموزد كه در همه ابعاد وكليه زمينه ها اين همبستگى وهمجوشى را داشته باشند.

جامه خود را براى ميهمان پهن مي كند

از جرير بن عبدالله روايت شده است كه گفت: «پيامبر صلى الله عليه وآله وارد يكى از اتاق هاى خود گرديد واتاق پر شد (46) . جرير آمد وبيرون اتاق نشست. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله او را ديد وردايش را در آورد وآن را تا كرد وبه طرف جرير انداخت وفرمود: روى اين بنشين!

جرير ردا را برداشت وبه صورت خود كشيد وآن را بوسيد» (47).

آرى، پيامبر صلى الله عليه وآله براى تعميم يكسانى روش زندگى ميان توده مردم ورهبر آنها ردايش را به يكى از مسلمانان مى دهد تا روى آن بنشيند وروى خاك ننشيند.

روى خاك مي نشيند

از ابن عباس روايت شده است كه گفت: «رسول خدا صلى الله عليه وآله روى زمين مى نشست وروى زمين غذا مى خورد، وگوسفندش را مى دوشيد، و[حتى] اگر غلامى، او را به نان جوين دعوت مى كرد، دعوت او را مى پذيرفت» (48).

رسول خدا صلى الله عليه وآله با اين كار، عملا زندگى ميان پيامبر وامّت را در يك سطح قرار مى داد، چرا كه در آن زمان شمارى از مسلمانان حتى فرشى كه زير پا بيندازند نداشتند وخاك نشين بودند، روى زمين خالى مى نشستند وروى زمين خالى غذا مى خوردند.

در مجلسش شناخته نمي شد

از ابـوذر روايـت شـده است كه گـفت: «پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در جمع يارانش طورى مى نشست كه اگر غريبى وارد مى شد نمى دانست او كدام يك از آنان است، تا اين كه مى پرسيد» (49).

من شاه نيستم

از ابن مسعود روايت است كه گفت: «مردى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمد ودر حالى كه دست وپايش مى لرزيد شروع به صحبت كرد. حضرت فرمود: راحت باش، من كه پادشاه نيستم، مادر من [هم] گوشت نمك سود مى خورده است» (50).

يعنى من، در معاشرتهاى شخصى ام، فردى همانند شما هستم. مادرم زنى بوده كه در خورد وخوراك بالاتر از بقيه مردم نبوده، بلكه مثل همه مردم گوشت نمك سود مى خورده است.

الاغ سوار مي شود

از انس بن مالك روايت شده است كه گفت: «پيامبر صلى الله عليه وآله از بيماران عيادت مى كرد، در تشييع جنازه ها شركت مى جست، دعوت غلامان را [نيز] مى پذيرفت، بر الاغ سوار مى شد. در جنگ خيبر وقريظه ونضير، سوار بر الاغى بود كه افسارش ريسمانى از ليف خرما وپالانش نيز از ليف خرما بود» (51).

آغازگر سلام است

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله هرگاه بر عده اى مى گذشت سلام مى كرد، تا جايى كه يكى از اصحابش گويد كه در هنگام برخورد با پيامبر صلى الله عليه وآله هرگاه خواست به آن حضرت سلام كند، پيامبر صلى الله عليه وآله پيش دستى مى نمود وبه او سلام مى كرد (52).

عرب باديه نشين را مي بخشد

از انس روايت شده است كه: باديه نشينى به پيامبر صلى الله عليه وآله رسيد وردايش را گرفت وچنان محكم كشيد كه كناره ردا در گردن حضرت رَدّ انداخت، وگفت: اى محمد، دستور بده از مال خدا كه نزد توست به من بدهند!

رسول خدا صلى الله عليه وآله سرش را به طرف او برگرداند وخنديد ودستور داد چيزى به وى دهند (53).

مجلسش دايره وار بود

از انس بن مالك، خادم پيامبر صلى الله عليه وآله، روايت شده است كه گفت: «ما هرگاه نزد پيامبر مى رفتيم حلقه وار مى نشستيم» (54).

اين اخلاق والاست كه براى مجلس، بالا وپايينى قرار نمى دهد، وبه شخصيت هيچ كس در آن مجلس صدمه اى نمى رسد ونه نزد مردم ونه نزد خودش بى احترامى نمى شود؛ چرا كه هر فردى در اين مجلسِ دايرهوار، هم نفر اول محسوب مى شود وهم آخر وهم وسط... . آرى، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اين اخلاق عالى را به عنوان سياست جلساتش با مسلمانان اتخاذ مى كند.

دنيا، پس از گذشت بيش از ده قرن، اين روش واخلاق را از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى آموزد. به همين دليل امروزه در بسيارى از كشورهاى جهان نشستهاى پارلمان وهيأت دولت وسياستمداران را دايرهوار مى بينيم.

اگر بخواهيم از اخلاق پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در رفتار ومعاشرتش با مردم سخن بگوييم، سخن بسيار به درازا مى كشد واين صفحات گنجايش آن را ندارد. پس به همين نمونه ها بسنده مى كنيم، باشد كه رهبران اسلامى عصر ما از آنها پيروى كنند واين تصوير زيباى اسلام وپيامبر صلى الله عليه وآله را منعكس كنند ودر نتيجه، موجبات سعادت دنيا وآخرت مردم را در سايه اسلام زيبا... وزيبا فراهم آورند.

براستي كه تو داراى اخلاق والا هستي

در پايان اين فصل، خبرى را كه از تربيت شده رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت شده است، باز مى گوييم؛ همو كه هنگام ولادت چشمانش را به روى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله گشود، وپيش از او به روى هيچ كس چشم باز نكرد؛ همو كه پيامبر صلى الله عليه وآله در واپسين لحظات زندگى گرامى اش، در دامن او چشم برهم نهاد ونه در دامن هيچ كس ديگر: امام على بن ابى طالب سلام الله عليه، چرا كه او بيش از هر كس ديگر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را مى شناخت.

از اميرمؤمنان سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «هرگز نشد كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله با كسى دست بدهد وابتدا دستش را از دست وى بكشد تا آن كه او دستش را مى كشيد.

هرگز نشد كه كسى براى كارى يا صحبتى با آن حضرت به گفتگو پردازد و اول آن حضرت خداحافظى كند وبرود، تا آن كه او مى رفت.

هرگز نشد كه كسى با او به بحث بپردازد و او سكوت كند تا آن كه آن شخص ساكت مى شد [در گفتگو با او همراهى مى كرد].

هرگز ديده نشد كه در حضور ديگران پايش را دراز كند.

هرگز بر سر دو راهى انتخاب قرار نگرفت مگر اين كه آن را كه سخت تر بود برمى گزيد. هرگز براى ستمى كه در حق او مى شد انتقام نگرفت، مگر آن گاه كه حرمتهاى خدا هتك مى شد، در اين هنگام به خاطر خداى متعال خشم مى گرفت.

تا زنده بود هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد.

هرگز از او چيزى خواسته نشد كه «نه» بگويد.

هرگز دست ردّ به سينه سائل نمى زد بلكه يا حاجتش را بر مى آورد يا با زبان خوش جوابش مى كرد.

نمازش را [در جماعت] مختصرتر از همه، ودر عين حال كامل، مى گزارد.

خطبه هايش از همه مردم كوتاهتر، واز همه كم گوتر بود.

وقتى مى آمد از بوى خوشش دانسته مى شد [كه او دارد مى آيد].

وقتى با عده اى غذا مى خورد، اولين كسى بود كه دست به غذا مى برد وآخرين كسى بود كه دست مى كشيد.

هرگاه غذا مى خورد از برابرش مى خورد اما اگر خرما بود دستش [در ظرف] مى چرخيد [و از هر طرف بر مى داشت].

هنگام آب خوردن با سه نفس مى نوشيد.

آب را مزه مزه مى كرد ويكباره سر نمى كشيد.

دست راستش براى خوردن وآشاميدن وگرفتن ودادن بود، وجز با دست راست نمى گرفت ونمى داد وبراى بقيه بدنش از دست چپ استفاده مى كرد.

در همه كارهايش، پوشيدن لباس وكفش وپياده شدن از مركب، دوست داشت از دست راست شروع كند.

هرگاه دعا مى كرد سه بار دعا مى كرد، وهرگاه سخن مى گفت يك بار مى گفت، وهرگاه اجازه مى گرفت سه بار تكرار مى كرد.

گفتارش روشن وشمرده بود وهر شنونده اى آن را به روشنى در مى يافت.

هرگاه سخن مى گفت چيزى شبيه نور از ميان دندانهايش خارج مى شد.

چون او را مى ديدى مى گفتى: دندان هاى پيشينش فاصله دار است اما چنين نبود.

نگاهش با گوشه چشم بود [به كسى خيره نمى شد].

به هيچ كس سخن ناخوشايند نمى گفت.

وقتى راه مى رفت گويى از سراشيبى پايين مى رود.

مى فرمود: بهترين شما كسى است كه خوش اخلاق تر باشد.

از هيچ طعم ومزه اى نكوهش ويا ستايش نمى كرد.

اصحابش در حضور او به بگومگو وبحث وجدل نمى پرداختند.

وهركس از او سخن مى گفت، اظهار مى داشت: من با چشم خود كسى را به مانند او، نه قبل ونه بعد از آن حضرت، نديدم» (55).

گفتنى است كه اين حديث شريف جداً نياز به شرح وبسط فراوان دارد، منتها ضيق مجال در اين كتاب ما را وا مى دارد تا شرح آن را به فرصتى ديگر موكول كنيم.

امّا، با اين حال، از اين اشاره نگذريم كه هر پيشواى سياسى اسلامى موظف است تا مى تواند خود را به اخلاق والا ورفتار مهربانانه ومحبت آميز با مردم، در بالاترين وعالى ترين حدّ آن، آراسته گرداند تا غير مسلمانان را به حوزه اسلام بكشاند، ومسلمانان را بر اسلامشان پايدار دارد؛ چرا كه بهترين وساده ترين وسريع ترين وعميق ترين عامل براى كاشتن بذر محبت در دل ها، همانا اخلاق والا ورفتار عطوفت آميز ومهربانانه وانسانى با مردم است.

اين يكى از بزرگترين سياست ها وروش ها براى اداره مردم مى باشد.

سياست پيامبر (صلي الله عليه وآله) در ديگر زمينه ها

تاريخ وزندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تماماً، راه وروش است وحكمت وعقلانيّت، در همه ابعاد وهمه جهات:

سياستش در بسيج سپاهيان واعزام ارتش به جنگ...

سياستش در چگونگى جمع قوا در جنگ وكسب پيروزى سريع ودر عين حال خارج نشدن از چارچوب اسلام وانسانيت.

سياستش در رفتار با مجروحان، معلولان، اسيران ووابستگان وخانواده هاى آن ها، وفرزندان وهمسران كشته شدگان.

سياستش در قضاوت ورفع دعاوى ميان يارانش، ونحوه برقرارى قضاوت عادلانه وصحيح با حفظ محبت وعلاقه مردم نسبت به خدا وپيامبر، وخارج نشدن از چارچوب اسلام.

سياستش در تحصيل پول [زكات] از ثروتمندان وتجّار وكسبه، وكشاورزان ودامداران وغيره ودر عين حال حفظ علاقه ومحبت آنان نسبت به اسلام وخداى متعال وپيامبر صلى الله عليه وآله.

سياستش در توزيع ثروتها ودرآمدها به نسبت هاى متفاوت، ميان مسلمانان ومنافقان وحتى مشركان براى دلجويى از آنها، در مناسبت هاى مختلف.

سياستش در نشست وبرخاست با مسلمانان ومنافقان، وگفتگو با آنها، ودر عين حال، حفظ وقار وتواضع خويش به نحوى كه به هيچ يك از آنها لطمه اى نخورد.

سياستش در دعوت خويشاوندان وعشاير وقبايل ويهود ونصارى به پذيرش اسلام، وچگونگى جمع ميان داراها ونادارها وفرادستها وفرودستها وپدران وفرزندان ومردان وزنان وكشاندن تدريجى آنها به اسلام.

سياستش در نشان دادن معجزات واين كه چگونه؟ كى؟ وبراى چه كسى؟ به طورى كه هم مسلمانان را نگهدارد وهم كفّار را به اسلام بكشاند، ودر عين حال هر عملش معجزه نباشد تا مردم بتوانند او را الگو وسرمشق خود قرار دهند، وفلسفه ارسال رسل وحكمت خداى متعال در اين باب باطل نشود.

سياستش در جمع ميان نرمش وقدرت به طورى كه نه نرمش از روى ضعف داشته باشد، نه فروتنى از روى ذلّت ونه قدرت همراه با خشونت، ونه سختگيرى توأم با زورگويى وشدت.

سياستش در جمع ميان صراحت در حق گويى وحياى اسلامى، به طورى كه نه صراحتش مردم را طرد كند، ونه حيا وآزرمش به افراد وقيح وفرصت طلب اجازه دهد اسلام را بازيچه قرار دهند.

سياستش درباره هجرت وچند وچون آن وزمان هجرت وراهى را كه براى آن برگزيد، به طورى كه آن هجرت، هم در آن زمان، پر خير وبركت بود وهم براى آينده اسلام تا به امروز.

سياستش در دعوت سران جهان وپادشاهان به اسلام، وروش آن، وانتخاب فرستادگان براى اين كار وتوصيه هاى آن حضرت به ايشان.

سياستش [در رفتار] با همسرانش، وتقسيم اوقات خود بين آنها، وجمع ميان رسيدگى به كارهاى مهم خود ومسؤوليت رسالت از يك سو، وراضى نگهداشتن همسرانش با وجود تفاوت سنّى وقومى وزبانى وظاهرى وعادات آنها از سوى ديگر.

سياستش در تأسيس فورى مساجد در گوشه وكنار شبه جزيره عربستان، به محض دست دادن فرصت، تا كانونى براى اجتماع مسلمانان وپايگاهى براى دعوت وتبليغ، وجمع نيرو وامكانات براى جنگ وقضاوت، وجمع آورى بيت المال وتوزيع آن، وديگر اقدامات مربوط به سياست واداره كشور ومردم باشد.

سياستش در باقى نگهداشتن دو گروه متقابل «مهاجران» و«انصار» در پيرامون خود وتأييد هر يك از آنها در مناسبت هاى مختلف وتشويق هر كدام آنها به واسطه ديگرى، در گفتار وعمل.

و امثال اينها...

در يك كلام، تمام سيره تابناك آن حضرت وتاريخ شكوهمندش، سياست بزرگ وحكيمانه اى است كه خردمندان عالم را، در هر جا وهر زمان، به حيرت افكنده است.

بايد هم چنين باشد؛ چرا كه اين سياستها، تماماً، به فرمان خداوند بزرگ بوده است؛ خداوندى كه آفريننده هر چيز وآگاه ودانا به اسرار است. خود خداى عزوجل درباره پيامبر بزرگش چنين مى فرمايد:

[وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُـوَى] (56) ؛ «واز روى هوس سخن نمى گويد. اين سخنش بجز وحيى كه وحى مى شود نيست. آن را [فرشته] شديدالقوى به او آموخته است».

سياست پيامبر صلى الله عليه وآله، در واقع، همان حكم خداى متعال است، وحكم خداى عزوجل هم بهترين وجامع ترين وحكيمانه ترين سياست است؛ چرا كه او آفريدگار است وبه همه چيز دانا وبر هر كارى تواناست.

آنچه گفته آمد قطره اى از دريا ونمى از يَم ومُشتى از خروار بود در باب سيره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسياست او در اين زمينه، واين كه آن حضرت در طول تاريخ آكنده از فضيلتهايش سعى كرد آن را عمق بخشد.

اينها را مى گوييم تا افرادى بى اطلاع از اسلام در صدد شناساندن اسلام برنيايند، وراه بر كسانى كه با قلمهايشان چهره اسلام را زشت ومسخ مى كنند بسته شود، ودامن پاك اسلام از هر كردار ورفتارى كه امروزه در بيشتر كشورهاى اسلامى به نام اسلام صورت مى گيرد واسلام از آن ها بى زار است، مبرّا گردد.

چه، اسلام را بايد تنها از راه ورسم پيامبر خدا صلى الله عليه وآله واهل بيت او سلام الله عليهم گرفت، واز رهگذر تاريخ پيامبر وخاندان پاك او آموخت، وبر پايه رفتارهاى محمد بن عبدالله صلى الله عليه وآله واهل بيت سلام الله عليهم، تفسير كرد وبس.

از اين مختصرى كه گفته شد، خواننده محترم مى تواند دريابد كه: اسلام وسياست درست، همچون دوطفلى هستند كه از يك پستان شير مى خورند، وهر يك مفسّر ديگرى است.

سياست درست همان اسلام است، واسلام همان سياست درست است.

پس، سياست درست جز در اسلام نيست، واسلام جز با سياست درست همراه نمى باشد.

جز اين، هرچه گفته شود نادرست است وقرآن كريم وسنّت پاك وسيره پيامبر صلى الله عليه وآله، وتاريخ اهل بيت طاهرين سلام الله عليهم ناقض آن مى باشند.

پاورقى:‌


(1). ر.ك: مكارم الأخلاق، ص21، ب1، ف 2 «في الرفق بأمته صلى الله عليه وآله».
(2). ر.ك: شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج18، ص108.
(3). ر.ك: السيرة النبوية، ابن كثير، ج2، ص21.
(4). ر.ك: البداية والنهاية، ج4، ص418.
(5). ر.ك: السنن الكبرى، بيهقى، ج9، ص117، بابفتح مكّة.
(6). ر.ك: الشفا بتعريف حقوق المصطفى، قاضى عياض، ج1، ص124.
(7). ر.ك: العمدة، ص335 ـ 336، ف 36 «في فنون شتّى»، ح561.
(8). ر.ك: دعائم الإسلام، ج1، ص152.
(9). ر.ك: مكارم الأخلاق، ص24، ب1، ف 2 «في جمل من احواله واخلاقه صلى الله عليه وآله».
(10). همان.
(11). عوالي اللآلي: ج1، ص45، ف 4، ح61; ج2، ص21، المسلك الرابع، ح43.
(12). العمدة، ص317، ح532.
(13). ر.ك: الخصال، ص490 ـ 491، ابواب الاثنى عشر، ح69.
(14). بحار الأنوار، ج62، ص315، باب8، ح7.
(15). همان.
(16). همان.
(17). همان.
(18). ر.ك: سفينة البحار: ج1، ص27، بابالالف بعد اللام; الارشاد، ج1، ص145.
(19). اِعلام الورى: ص118، الركن الاول، ب4.
(20). السيرة النبوية، ابن هشام: ج4، ص101.
(21). محلى است در چهار فرسخى مكه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله غنايم جنگ حُنين را در آنجا تقسيم كرد.
(22). همان، ج4، ص102.
(23). قرب الاسناد، ص44.
(24). مكارم الاخلاق، ص25، ب1، ف 2 «في جمل من احواله واخلاقه صلى الله عليه وآله».
(25). احزاب: 21.
(26). عوالي اللآلي، ج2، ص256، ب12،باب الدين، ح1.
(27). المحاسن، ج2، ص319، كتاب العلل، ح46.
(28). المناقب، ج2، ص132، فصل الاستنابة والولاية.
(29). بحارالأنوار، ج40، ص76، ب91، در ضمن ح113.
(30). المناقب، همان.
(31). منظور اين قائل از اين سخن آن است كه پيامبر صلى الله عليه وآله مقروض وبدهكار نبوده بلكه وعده هاى مالى به افراد داده بود كه حضرت على سلام الله عليه آنها را ادا كرد ومجموعاً به هشتاد هزار درهم بالغ شده است.
(32). بحارالأنوار، ج38، ص74، ب60.
(33). بحارالأنوار، ج40، ص319، باب98، ح3.
(34). بحارالأنوار، ج40، ص338 ـ 339، باب98، ح23.
(35). كافى، ج5، ص93.
(36). وسائل الشيعة، ج18، ص322 ـ 323، ب2، ح23768.
(37). ر.ك: مستدرك الوسائل، ج13، ص392، ب4، ح15696.
(38). ر.ك: من لايحضره الفقيه، ج3، ص182، بابالدين والقرض، ح3683.
(39). آل عمران: 164.
(40). جمعة: 2.
(41). بقرة: 129.
(42). بقرة: 151.
(43). مكارم الاخلاق، ص20; بحارالأنوار، 16، ص233، باب9، ح35.
(44). مكارم الاخلاق، ص21.
(45). همان.
(46). يعنى به دليل پر بودن اتاق از مسلمانان يا برخى افراد خانواده اش ديگر جا براى نشستن شخص ديگرى نبود.
(47). بحارالأنوار، ج16، ص235، ب9، في الرفق باُمته.
(48). وسائل الشيعة، ج12، ص108 ـ 109، ب7، ح15780.
(49). بحارالأنوار، ج16، ص229، ب9، در ضمن ح35.
(50). مكارم الاخلاق، ص16، ب1، ف 2 «في تواضعه وحيائه صلى الله عليه وآله» [كنايه از اين كه من نيز مانند شما زندگى مى كنم] .
(51). مستدرك الوسائل، ج8، ص268، ب13، ح9417. (در آن زمان مردمان كم درآمد وطبقات پايين جامعه سوار الاغ مى شدند وپيامبر اكرم صلى الله عليه وآله براى همرنگى با آنان سوار بر الاغ مى شدند).
(52). ر.ك: بحارالأنوار، ج22، ص34، ب37.
(53). مكارم الاخلاق، ص17، ب1: ف 2 «في تواضعه وحيائه».
(54). بحارالأنوار، ج16، ص236، ب9 «في مشيه صلى الله عليه وآله».
(55). مكارم الأخلاق، ص23، ب1، ف 2 «في جمل من احواله واخلاقه صلى الله عليه وآله».
(56). نجم: 3 ـ 5.