جمعيت فدائيان اسلام

داوود امينى

- ۷ -


د - اهتمام نواب صفوى و آيت الله كاشانى به حمايت از مردم فلسطين

در سال 1320 ش كه متفقين ايران را به اشغال خود در آوردند، آيت الله كاشانى توسط آنها دستگير و به كرمانشاه و اراك تبعيد شد. (وى در سال 1325 ش ، آزاد گرديد .) به نظر نواب صفوى ، آيت الله كاشانى بعنوان يكى از افراد سرشناس علاقه مند به دين و عظمت اسلام ، مى توانست آنها را در راه مقصودشان يارى كند از اين رو پس از آزادى آيت الله كاشانى ، براى اولين بار به منزل وى رفت و نظرات خود را به منظور مبارزه با رژيم ، و ايجاد حكومت اسلامى با وى در ميان گذاشت و آيت الله كاشانى با طرحها و نظرات نواب موافقت كرد. (234)

هنگامى كه جنگ فلسطين بين اعراب و يهود به خطرناكترين مراحل رسيده بود. تحت كارگردانى و هدايت نواب صفوى ، اجتماع عظيمى از اقشار مختلف مردم در خانه آيت الله كاشانى گرد هم آمدند. آنگاه به همت آيت الله كاشانى و نواب صفوى روز جمعه سى و يكم ارديبهشت 1327 ش ، مسجد سلطانى ناظر پرشكوه ترين اجتماع مردمى به منظور حمايت از اعراب فلسطينى بود كه بعد از شهريور 1320 تا آن روز ، چنين اجتماعى سابقه نداشت . مردم با تظاهرات گسترده اى در خيابانهاى شهر عليه يهود و به نفع اعراب شعار مى دادند. اين تظاهرات آنچنان با اهميت بود كه مدت 2 ساعت مراسم فوق از راديو پخش شد. (235) در پايان مراسم نيز قطعنامه اى

مبنى بر اظهار همدردى با فلسطينى ها صادر و محلهايى براى ثبت نام داوطلبين جنگ با صهيونيست ها در نظر گرفته شد. متعاقب آن تعداد پنج هزار نفر ثبت نام كردند. آنگاه اطلاعيه اى از سوى فدائيان اسلام منتشر شد كه خواستار اعزام داوطلبين توسط دولت به فلسطين شده بودند كه با مخالفت دولت مواجه شد. متن اعلاميه نواب صفوى چنين است :

هوالعزيز

نصر من الله و فتح قريب

خونهاى پاك فدائيان اسلام در حمايت از برادران مسلمان فلسطين مى جوشد. پنج هزار نفر از فدائيان رشيد اسلام عازم كمك به برادران فلسيطنى هستند و با كمال شتاب از دولت ايران اجازه حركت سريع به فلسطين را مى خواهند و منتظر پاسخ سريع دولت مى باشند.

از طرف فدائيان اسلام

سيد مجتبى نواب صفوى . (236)

دولت ايران از آن نظر با اعزام داوطلبين به فلسطين مخالف كرد كه خود سرسپرده غرب بود و پيش از تشكيل دولت يهود در فلسطين ، افرادى چون سيد ضياء الدين طباطبائى را به كمك صهيونيست ها فرستاد. سيد ضياء كه در اواخر حكومت رضا شاه ، على الظاهر به فلسطين تبعيد شده بود، ماموريتش خريد سرزمينهاى اعراب فلسطينى و فروش آنها به يهوديان بوده است . (237)

نواب صفوى نيز از آن رو در راه نجات فلسطين گام نهاد كه خود به فلسطين عشق مى ورزيد و فلسطين را كانون توحيد و سرزمين ابراهيم خليل مى دانست . به نظر نواب ، بايد تمام نيروهاى اسلامى را براى پاكسازى فلسطين از لوث وجود ناپاكان ، بسيج نمود و تحت يك فرماندهى صالح ، اين سرزمين انبياء و وحى الهى را از بازيهاى سياسى و وجود اجانب صهيونيست پاك كرد؛ او معتقد بود كه آنجا سرزمين وحى است و در آن سرزمين رسولان خدا آرميده اند؛ بايد آنجا را به عبادت و بندگى خدا اختصاص داد؛ بايد فلسطين را از ظلم و ستم و فساد، پاك و آسوده گردانيد. وى گفت : هرگز با تكيه بر ملى گرائى عرب نمى توان فلسطين را نجات داد؛ بلكه بايد با شعار امت اسلام آنجا را آزاد نمود؛ او راه نجات فلسطين را روح ايثار و شهادت مى دانست .

به نظر نواب صهيونيزم خطرناكترين دشمن اسلام و بشريت بوده و بايد با يهود به همانگونه كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله سفارش كرده است ، عمل نمود. (238)

ه - جلوگيرى نواب صفوى از انتقال جنازه رضاشاه به نجف

پس از سقوط رضاشاه و تبعيد وى به جزيره موريس ، در شهريور 1320 ش ، پسرش ، محمدرضا شاه ، به تخت سلطنت نشست . وى كه به تدريج با تسلط بر اوضاع سياسى كشور و همچنين داشتن اكثريت قريب به اتفاق در مجلس شوراى ملى يك قدرت نسبى بدست آورده بود ، اينك به منظور كسب حيثيت خانوادگى خود، نياز به عوام فريبى و تظاهر به پايبندى به مذهب داشت . از اين رو مقبره اى در شهر رى براى پدرش رضاشاه ساخته بود؛ ليكن به دليل ترس از اعتراضات مردمى ، جرات انتقال جنازه او را - كه از ژوهانسبورگ (يكى از شهرهاى آفريقاى جنوبى - محل مرگش )، به قاهره منتقل كرده بود، به كشور نداشت . (239)

چنانكه شرايط داخلى و منطقه اى خاورميانه در آن زمان ايجاب مى كرد و بسيارى از حكام منطقه تظاهر به مذهب را مصلحت بقاى خود ديده و آنرا پيشه خود ساخته بودند، او نيز تصميم داشت با اين اقدام نمادين تا حدى آبروى از دست رفته خاندان خود را باز ستاند. او مى خواست چنان وانمود كند كه چون بر اساس متمم قانون اساسى ، مروج مذهب جعفرى مى باشد، بنابراين داراى اعتقادات مذهبى قوى بوده و به همين دليل تصميم دارد جنازه پدرش را به حرم على بن ابيطالب عليه السلام ، در نجف برده و سپس ‍ به حرم حضرت معصومه (س ) در قم آورده و پس از نمازگزاردن يكى از مراجع تقليد بر آن ، با عزت و افتخار در مقبره از پيش ساخته شده شهر رى به خاك بسپارد.

شنيدن چنين خبرى در سال 1327، در نجف ، براى رهبر فدائيان اسلام قابل تحمل نبود و لحظه اى تامل و درنگ را در مقابل آن جريان جايز نمى شمرد. نواب صفوى و جمعيت فدائيان اسلام پس از جريانات مربوط به مقابله و برخورد با انديشه كسروى گرى و قتل كسروى به جرم اهانت به اسلام و مقدسات دينى و همچنين موضع گيرى صريح با برپايى ميتينگ و صدور اعلاميه در حمايت از مسلمانان فلسطين ، در برابر تجاوزات اسرائيل و ارسال نامه هاى سرخ نواب صفوى به نمايندگان مجلس در جلوگيرى از لائيك اعلام نمودن كشور توسط مجلس موسسان و مبارزات مستمرشان ديگر در ميان علما، مراجع و مردم ، افراد ناشناخته اى نبودند و نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام به عنوان يك آرمانخواه اسلامى در جامعه ايران مطرح گشته بود.

بنابراين زمانى كه در سال 1327 ش ، وى از طريق جرايد نجف مطلع گرديد كه شاه تصميم دارد جنازه موميايى شده پدرش را به نجف ببرد، بار ديگر همچون سال 1324، از جاى برخاست و به مبارزه با اين اقدام رژيم پرداخت . نواب صفوى در اقدامى بى باكانه در بازار نجف ، به محسن شلاش يكى از طرفداران رضاشاه كه در بازار اقدام به جمع آورى طومارى براى انتقال جنازه به اين شهر كرده بود، حمله ور گشت و ضمن درگيرى شديدى با او طومار را گرفته و در حال سخنرانى در انظار همگان آن را پاره كرد. (240) چنين حركتى از سوى يك روحانى مبارز ايرانى در نجف ، براى رژيم شاه بسيار گران تمام شده و آگاهى مردم از اين عمل موجب گرديد تا شاه در آن زمان از انتقال جنازه پدرش منصرف گردد و انجام اين عمل به تعويق افتد.

گزارش شهربانى از سخنرانى نواب صفوى در منزل نمازى يكى از اعضاى اين جمعيت ، در خصوص جلوگيرى از انتقال جنازه رضاشاه به نجف چنين است :

....من در نجف اشرف بودم كه روزنامه هاى عراقى نوشتند كه يك هفته ديگر جنازه رضاشاه را به نجف براى دفن مى آورند. مقاومت مرحوم حاجى آقا حسين قمى را كه راجع به اين كلب كبير رضاشاه در نظر آوردم ، تصميم گرفتم به هر قيمتى شده ، جلوگيرى از ورود او (ناخوانا) به نجف نمايم ، (لذا ) يك عده را جمع براى اين منظور تشكيل دادم و در اثر كوشش اينجانب در شهر، او را به نجف نياوردند و در روزنامه ها نوشتند كه جنازه او را فعلا به نجف نمى آورند و مدتى جريان آوردن جنازه او به تعويق افتاد و بعد به تهران آمده فعاليت خود را ادامه دادم .. (241)

روزى يكى از رفقاى بنده را زندانى نموده بودند و من صلاح دانستم كه بروم و به محمد پهلوى بگويم كه امضاى عفو او را بنمايد. (242) ساعت 11 را قرار گذاشتيم كه آنجا بروم و در ساعت مزبور رفتم .... (شاه به اتاقى كه من نشسته بودم ، خدمت نرسيد و (گفتند) در صحن حياط خدمت ما مى رسد و من به اتفاق يوسف شكرايى كه آنموقع رئيس تشريفات دربار بود، به حياط رفتم . پسر بچه پهلوى دستش را به درخت گرفته و براى من ژست گرفته بود . چند قدم مانده به پسر پهلوى ، شكرايى به من گفت تعظيم كنيد و خودش ‍ نيز تعظيم كرد (ناخوانا) اينكه دماغش را به خاك مى خواهم بمالم و من با شنيدن گفته (ناخوانا) عصبانى شده به نامبرده با فرياد گفتم برويد ديگر. كه با شنيدن داد من ، پسر پلوى دستش را از درخت برداشته و جلو آمد، سلام كرد، جوابش را گفتم . احوال پرسيد، جوابش را گفتم و گفت از فعاليت شما در نجف خبر داريم . مثل اينكه مى خواست به رخ من بكشد كهه شما با ورود جنازه پدرم مخالفت كرديد... (243)

نواب صفوى در همان دوران مقاله اى مى نويسد با عنوان صحيفه آسمان نجف و در اين مقاله علل مخالفت خود را با انتقال جنازه رضاشاه تشريح مى نمايد. از آنجا كه اين نوشته به خوبى گوياى انديشه نواب ، نسبت به حكومت ديكتاتورى رضاشاه است ، لذا آن را در ضمايم كتاب آورده ايم . نواب معتقد بود كه محمدرضا شاه مى خواهد با آوردن جنازه پدرش ، او را شخص خادم به كشور و مملكت معرفى كند و علاوه بر كسب آبروى از دست رفته ، ديكتاتورى وى را نيز به كشور بازگرداند، بنابراين او در اين مقاله ضمن گوشزد نمودن اقدامات ديكتاتورى رضاشاه عليه دين و مذهب ، با تمام وجود فرياد برآورد كه محيط كشور اسلامى ايران ، تحمل و گنجايش ‍ جسد اين ناپاك را ندارد و سپس به مبارزه علنى با آن حركت رژيم پرداخت . (244) بدين ترتيب وى موفق گرديد تا از انتقال جنازه رضاشاه به كشور در سال 1327، ممانعت نمايد و در ميان اذهان مختلف علما و مردم ، برگى ديگر بر مبارزات ضد استبدادى و ضد ديكتاتورى خود بيفزايد و همين امر بر محبوبيت نواب در ميان ، مخالفان رژيم پهلوى افزود و موجب شد تا شمارى ديگر از جوانان مذهبى در كنار برخى ديگر افراد جمعيت فدائيان اسلام قرار گيرند.

و - مخالفت فدائيان اسلام با انتقال جسد رضاشاه به ايران

در سال 1329 ش ، و در دوران دولت رزم آرا - با آن حاكميت سيستم پليسى - نظامى او در سراسر كشور - و در سايه روابط حسنه او با دربار و بخصوص اشرف پهلوى ، محمدرضا شاه از فرصت استفاده كرد و بار ديگر به منظور تحقق آرزوى ديرينه خود - انتقال جسد رضاشاه و خاكسپارى آن در كنار مرقد حضرت عبدالعظيم - دست بكار شد.

برنامه به اين صورت طراحى شده بود كه ابتدا جسد را به قم آورده و پس از طواف و نمازگزاردن يكى از مراجع در صحن حضرت معصومه (س ) بر آن ، با تشريفات خاص به تهران منتقل كنند. در تهران نيز بنا بود طى مراسم خاصى با حضور شاه ، وزراء و وكلا و امراى ارتش تشييع جنازه رسمى كرده و پس از اداى احترام نظامى در مقبره ساخته شده در شهر رى دفن نمايند. (245)

نواب صفوى هنگامى كه از اين خبر مطلع شد، سريعا خود را به قم رسانيد و پس از درس آيت الله بروجردى ، در مدرسه فيضيه شروع به سخنرانى كرد و ضمن افشاى مظالم و جنايات رضاشاه گفت :

ارواح شهداى ما منتظر آن روزى هستند كه بتوانيم انتقام خون آنها را حداقل از بازمانده او بگيريم . اين كار را نكرديد هيچ ، ناظر آوردن جنازه او هم باشيم ! و ادعا كنيم سرباز امام زمان (عج ) هم هستيم ... (246)

در آن روزها فدائيان اسلام - كه مبارزات ضدحكومتى آنان در جذب طلاب جوان حوزه و جوانان متدين مذهبى موثر واقع شده بود - در حوزه علميه قم و در تهران طرفدارانى پيدا كرده بودند و تا حدودى تشكل يافته بودند

پيش از اين ايام با ورود آيت الله سيد حسين بروجردى از بروجرد به قم و همچنين حضور مراجع ثلاث آيات عظام خوانسارى ، صدر و حجت ، حوزه هاى علميه قم شكل جديدى به خود گرفته بود.

جريانات شهريور 1320 ش ، اشغال كشور توسط بيگانگان و مسائل داخلى و خارجى كشور همگى در رشد سياسى روحانيون جوان حوزه نقش ‍ عمده اى داشتند. بسيارى از آنان به خوبى از دوران خفقان رضاشاه مطلع بودند و از اعمال خلاف شرع رژيم نيز آگاهى داشتند. مجموعه اين مسائل در ايجاد پايگاه محكم فدائيان اسلام در ميان طلاب حوزه علميه قم موثر واقع شده بود.

نواب صفوى كه حوزه علميه قم را پايگاه موثرى در پيشبرد اهداف مذهبى - سياسى فدائيان اسلام مى دانست معتقد بود كه بايد افكار طلاب حوزه هاى علميه متوجه وظايفى شود كه در قبال جامعه مسلمين دارند؛ لذا هرگاه كه به قم مى رفت ، در ميان دانشجويان و طلاب مدرسه فيضيه و يا در صحن حضرت معصومه (س )، به سخنرانيهاى پر شور و ضد حكومتى مى پرداخت و سعى مى كرد طلاب حوزه را از مسائل روز جامعه و خطراتى كه اسلام و مملكت را تهديد مى كرد آگاه كند؛ تاسيس مجمع مسلمانان مجاهد توسط وى در سال 1327، نيز با همين انديشه صورت پذيرفت . در اواخر سال 1328، فعاليت طلاب وابسته به فدائيان اسلام در قم ، با پخش اعلاميه هاى تند ضدحكومتى شدت گرفت . زمانى كه سيد هاشم حسينى يكى از طلاب عضو اين جمعيت ، با سخنرانى پرشور خود در مدرسه فيضيه سعى در برانگيختن حركت عمومى طلاب داشت ، كامكار، يكى از مامورين اطلاعات قم در ميان جمعيت حاضر در صحن مدرسه ، فرياد برآورد:

اين سخنان از حوزه علميه نيست ، ايشان از طرف طلاب نمى باشد.

سپس با اين زمينه چينى سيد هاشم حسينى را دستگير و به خرم آباد تبعيد كردند و جمعى ديگر را نيز بازداشت كردند. (247)

نواب صفوى در اين شرايط حساس ، مسئوليت حراست از پايگاه حوزه علميه شهر مذهبى قم و هدايت مبارزات طلاب و روحانيون عضو فدائيان اسلام اين شهر را كه از موقعيت مهمى برخوردار بود، بر عهده سيد عبدالحسين واحدى گذارده بود. (248) وى كه در كنار مرقد حضرت اميرالمومنين عليه السلام ، در نجف با نواب صفوى آشنا و در راه مبارزه با حكومت پهلوى همگام شده بود، از اين پس به عنوان يكى از نزديكترين و وفادارترين ياران او به مبارزه و ايراد سخنرانيهاى افشاگرانه ضد حكومتى در مدرسه فيضيه و صحن حضرت معصومه (س )، در قم پرداخت و به اتفاق سيد هاشم حسينى و شيخ فضل الله محلاتى دو تن ديگر از اعضاى فعال اين جمعيت در قم ، به آگاهى بخشيدن طلاب جوان و هدايت مبارزات فدائيان اسلام قم مبادرت ورزيدند.

هنگامى كه خبر انتقال جنازه موميايى شده رضاشاه به قم و حرم حضرت معصومه (س )، منتشر شد، مبارزات فدائيان اسلام نيز اوج گرفت . نطقهاى كوبنده آتشينى در جمع طلاب حوزه علميه مدرسه فيضيه و صحن حرم ، از سوى سيد عبدالحسين واحدى ، سيد هاشم حسينى و شيخ فضل الله محلاتى ، در ضديت و مخالفت با ورود جنازه رضاشاه به اين شهر، ايراد (249) شد.

شاه قائم الملك فراهانى ، رابط بين دربار و حوزه ، را به منظور مذاكره با مراجع تقليد و متقاعد ساختن آنان براى نمازگزاردن بر جنازه پدرش ، به قم فرستاد. اما حضرات آيات عظام آيت الله بروجردى ، آيت الله خوانسارى ، آيت الله صدر، و آيت الله حجت ، هر يك به نحوى از پذيرش نماز خواندن بر جنازه رضاشاه طفره رفتند. (250)

همزمان با ورود جنازه رضاشاه به قم در سال 1329، فدائيان اسلام اوضاع اين شهر مذهبى را به گونه اى تغيير داده بودند كه از طرف روحانيون كوچكترين احترامى نسبت به جنازه رضاشاه به عمل نيامد. با چنين فضاى ايجاد شده اى هيچ روحانى و طلبه اى به تشييع جنازه نرفت . تا جايى كه دربار شاه مجبور شد در يك حركت نمادين و نمايشى ، عده اى از خدام آستانه را ملبس به لباس روحانيت كند تا به عنوان روحانيون و علماى قم از جنازه احترام رسمى نمايند. (251) با تدابير و اقدامات موثر اعضاى فدائيان اسلام قم ، آرزوى ديرينه شاه عملى نشد و جنازه به تهران منتقل گرديد.

نواب صفوى قصد داشت كه به هنگام تشييع جنازه رضاشاه در تهران ، شاه را به يارى فدائيان اسلام ، به قتل برساند؛ اما بنا به دلايلى موفق به اجراى آن نشد. (252) در شهر رى نيز ممانعت از استقبال مردمى ، بر عهده شيخ محمدرضا نيكنام يكى از اعضاى اين جمعيت نهاده شده بود. بدين ترتيب با تدابير و عمليات برنامه ريزى شده فدائيان اسلام ، در تهران و شهررى نيز از اسقبال ملى - مردمى ، در تشييع جنازه خبرى نبود. بدينگونه در هفدهم ارديبهشت 1329، جنازه رضاشاه در ميان اعتراضات گروههاى مذهبى جامعه و تنفر شديد مردم ، در مقبره از پيش ساخته شده شهررى به خاك سپرده شد؛ (253) اما چنين تشييع جنازه اى هرگز نتوانست حيثيت بر باد رفته خاندان پهلوى را به آنان بازگرداند.

در جريان مبارزه اعضاى فدائيان اسلام در قم با انتقال جنازه رضاشاه ، جمعى از طلاب عضو و هوادار اين جمعيت ضمن انتشار اعلاميه هايى از سوى محصلين حوزه علميه قم ، به تمامى رجال و شخصيهاى مملكتى و روساى ادارات دولتى نيز ارسال كردند. متن اعلاميه صادره چنين است :

بيانيه محصلين حوزه علميه قم در مورد ورود جسد رضاشاه به ايران

هوالقهار

محيط ايران و فضاى علميه قم جنايات پهلوى را به ساحت مقدس اسلام فراموش نكرده گنجايش جسد ناپاك او را هم ندارد.

بر و بوم مسلمانان ايران به دست پليد پهلوى ، پر از آثار كفر و بدبينى و رذالت و جنايت و بى ناموسى و شهوت رانى شده است . بطوريكه صفحه ايران خود تاريخ ناطقى از جنايات خانمان سوز او مى باشد. هنوز ناله هاى جانسوز علماى بزرگ اسلام كه به دست او خانه نشين و تبعيد و زندانى و كشته شده اند، به گوش مسلمانان مى رسد. هنوز احكام مقدس اسلام و قوانين خدا و اوراق قرآن در زير پاى عمال او لگدكوب مى شود. هنوز نواميس اسلام كه به زور سرنيزه او چادر حيا و عفت با موى سر از سرشان كشيده شد، در معرض شهوات ناپاك عمومى قرار دارند . اينها اشارات روشنى است وگرنه تاريخ جنايات او در كتابهايى گنجد.

اينك دنياپرستان رذل مى خواهند جنازه او را براى مسلمانان تحفه بياورند و توقع دارند، علماى بزرگ جنازه او را استقبال كنند و بر او نماز بخوانند. عجبا اين بى شرمى و بى حيايى كجا شنيده شده .!

ملت مسلمان ايران ، بخصوص علما و مراجع بزرگ و محصلين و فضلاى حوزه علميه قم ، از ورود جسد ناپاك او بيزارند. واقعا شگفت آور است كه اين دنياپرستان پست متوقعند كه مسلمانان و حوزه علميه ، از ورود جنازه پليد اين دشمن پست اسلام و خدا ابدا اظهار تنفر و تاثرى نكنند و مزاحم فضلاى محترم حوزه علميه مى شوند. حضرت حجت الاسلام آقاى سيد هاشم حسينى طهرانى را به جرم دين و تقوى و غيرت ، غفلتا و ناگهانى دستگير مى كنند و گمان مى كنند هنوز هم خداى توانا به آنها مهلت مى دهد تا جنايات سابقه را تجديد كنند و گويا كر و كور شده اند و آثار نابودى خود و جهنم را پيش پاى خود نمى بينند. خوبست اندكى بيمار شوند و در نابودى خود كمتر پافشارى كنند و خداى قهار را بيش از اين به غضب نياورند و جنازه دشمن خدا را هم به دوش نكشند و با او يكسره به جهنم رهسپار نشوند.

محصلين حوزه علميه قم . (254)

چنين حركات جسورانه از سوى جوانان متدينى كه در شرايط خفقان پهلوى ، بى باكانه در مقابل اقدامات ضددين و ملت رژيم مى ايستادند و مانع از گسترش و تهاجمات عوامل اين رژيم به مردم مسلمان كشور و مكتب تشيع مى شدند، براى حكومت قابل تحمل نبود. نظر به همين پشتوانه مذهبى كه اين جمعيت در ميان مردم و علما پيدا كرده بود، مقابله رو در روى با آن نيز براى اين جمعيت در ميان مردم و علما پيدا كرده بود، مقابله رو در روى با آن نيز براى دولت كار دشوارى بود. به هر حال اينگونه اقدامات دشمن ستيز تا آن تاريخ در كشورمان كم نظير بود و خود هراسى بس بزرگ در دل عوامل رژيم ايجاد نموده بود كه مانع اجراى بسيارى از مقاصد ضددينى و ميهنى آنان مى شد؛ لذا عمليات فدائيان اسلام اغلب تحت مراقبت شديد ماموران رژيم قرار داشت و بسيارى از مبارزات مكتبيشان به صورت مخفى انجام مى گرفت . به عنوان مثال اطلاعيه مزبور، مخفيانه و از طرف محصلين حوزه علميه قم منتشر شد و در سطح گسترده براى رجال مملكتى و مسئولين و رؤ ساى ادارات دولتى ارسال گرديد. چند نمونه از اسناد مربوط به ارسال اعلاميه چاپى (مزبور) كه توسط جمعيت فدائيان اسلام به فرماندارى همدان ، شهربانى چالوس و فرماندارى شهرستان بابل بوسيله پست فرستاده شده است به شرح ذيل مى باشد:

شماره 57/1 مورخ 28/2/29، محرمانه ، مستقيم .

اداره بخشدارى و برزن چالوس

ساعت 12 صبح روز 27/2/29، يك طغرى پاكت از طريق اداره پست چالوس به عنوان رئيس شهربانى چالوس ، به وسيله نامه رسان پستخانه را باز ملاحظه شد اعلاميه به نام محصلين حوزه قم و اينكه قباحتهاى گذشته فراموش نشدنى است ، محتواى پاكت هم به مهر اداره پست نيشابور و دو عدد تمبر ده دينارى بر چسب مى باشد. اينك يك برگ رونوشت اعلاميه متبوعه و فرماندارى نظامى نوشهر و چالوس گزارش و اين شهربانى در صدد كشف قضيه مى باشد. بديهى است نتايج حاصله بعدى نيز اعلام مى گردد.

رئيس شهربانى چالوس - سروان خداورديان (255)

وزارت كشور، فرماندارى همدان ، شماره 50، تاريخ 29/3/29

محرمانه ، مستقيم

جناب وزير معظم كشور

بيانيه چاپى در پاكت سربسته به عنوان فرماندارى همدان با پست روز 29/3/29 رسيده كه عينا با پاكت آن لفا تقديم مى گردد. به طوريكه پاكت ارسالى نشان مى دهد، مبدا ارسال آن تهران است و در تاريخ 27/3/29 به دفتر پست تهران داده شده . استحضارا معروض گرديد تا هر نوع مقتضى باشد امر به اقدام فرمايند. پاكتهاى پستى را خود بنده باز مى كنم و اين پاكت را هم شخصا باز كرده ام و كسى از مضمون آن مطلع نيست .

كفيل فرماندارى همدان - حضرتى (256)

(امضاء) 27/3/29

وزارت كشور، استاندارى استان دوم ، فرماندارى بابل ، شماره 29، تاريخ 30/3/29 محرمانه ، مستقيم .

وزارت كشور

يادداشت چاپى نام محصلين حوزه علميه قم كه به وسيله پست به فرماندارى واصل گرديده ، جهت استحضار تلوا تقديم مى شود.

كفيل فرماندارى شهرستان بابل ، مريخى ، (امضاء) (257)

با مشاهده اين اسناد مى توان به گوشه اى از نحوه عملكرد فدائيان اسلام در مبارزات مخفيانه خود با رژيم پهلوى پى برد. چنانكه اين شيوه در رساندن پيام و اعلاميه هاى فدائيان اسلام در طول مبارزاتش معمول بوده است ؛ از جمله در آبان ماه همان سال 1329، كتاب جامعه و حكومت اسلامى تاليف سيد مجتبى نواب صفوى ، تحت عنوان اعلاميه فدائيان اسلام يا: كتاب راهنماى حقايق كه در واقع نوع انديشه رهبرى جمعيت فدائيان اسلام را درباره چگونگى جامعه و حكومت اسلامى نشان مى داد، در سطح گسترده ، به صورت مخفيانه منتشر و در مدت زمان كوتاهى قبل از آنكه حكام رژيم به محتوا و ماهيت اين كتاب پى ببرند، به وسيله پست ، براى رجال و شخصيتهاى سياسى - مذهبى داخل و خارج كشور ارسال شد.

اين كتاب به خوبى نشانگر انديشه سيد مجتبى نواب صفوى ، رهبر 28 ساله ، فدائيان اسلام در سال 1329، يعنى در اوج مبارزات ضد استبدادى وى ، درباره ماهيت حكومت شاهنشاهى پهلوى است . نواب در اين كتاب خواستار برپايى حكومت اسلامى در كشور ايران و همچنين برچيده شدن حكومت پهلوى است . به همين دليل در سال 1334، پس از شهادت نواب و يارانش رجال پهلوى اين كتاب را توقيف و جمع آورى كردند و دارندگان آن به زندان و تبعيد محكوم مى شدند. تا اينكه در سال 1357 اين كتاب مجددا توسط حجت الاسلام و المسلمين سيدهادى خسروشاهى و با مقدمه ايشان به عنوان نشر نذير كه موجوديت واقع نداشت ، منتشر شد. (258)

ز - ريشه هاى درگيرى فدائيان اسلام با طلاب در حوزه علميه قم

هنگامى كه فدائيان اسلام تمام تلاش خود را وقف جلوگيرى از استقبال گسترده ملى - مردمى از جنازه رضاشاه كرده بودند، نامه اى نيز توسط اين جمعيت به منظور مخالفت با چنين عملى به وسيله يكى از اعضاى فدائيان اسلام به حضور آيت الله بروجردى ارسال شد. پس از مراجعه شخص ‍ مذكور، افراد دفتر ايشان از دريافت نامه خوددارى كردند و گفتند حضرت آيت الله بروجردى از چنين كارهايى خوشش نمى آيد. (259)

وقتى كه خبر اين اقدام اعضاى دفتر آيت الله بروجردى به گوش سيد هاشم حسينى - يكى از طلاب درس خارج فقه و اصول حوزه و از اعضاى فعال جمعيت فدائيان اسلام - رسيد، وى از روى عصبانيت سخن تندى بر زبان آورد كه منشاء درگيرى مختصر بين طلبه هاى فدائيان اسلام و طلاب لر بروجردى شد. اما اين قضيه موقتا فيصله يافت . (260) پس از آنكه اقدامات فدائيان اسلام ضربه شكننده اى بر اعتبار شاه وارد كرد، رژيم از طريق شهربانى قم و با يارى عواملش ، تلاش وسيعى را در جهت ايجاد درگيرى و تفرقه ميان طلاب حوزه علميه صورت داد، تا زمينه فشار دولتى بر فدائيان اسلام و بازداشتن آنها از عمليات ضد حكومتى فراهم سازد؛ (261) چرا كه اعضاى برجسته فدائيان اسلام در قم همچنان با سخنرانيهاى پرشور خود در مدرسه فيضيه ، صحن حرم و مسجد امام حسن عليه السلام ، به افشاى اعمال خلاف شرع و قانون رژيم مى پرداختند.

در چنين گير و دارى ، چند تن از اطرافيان حضرت آيت الله بروجردى به ايشان گزارش دادند كه هر روز طلاب عضو جمعيت فدائيان اسلام بعد از كلاس وى ، در داخل مدرسه فيضيه سخنرانى ترتيب داده و تظاهراتى بر عليه رژيم بر پا مى سازند و با طرح مسائل سياسى ، موجب تعطيلى كلاسهاى حوزه مى شوند. آنها در گزارش خود چنين وانمود كردند كه اين افراد مخالف آيت الله بروجردى و حوزه علميه هستند و با چنين اعمالى قصد دارند حوزه را به تعطيلى بكشانند. (262) اين سخنان در شرايطى گفته مى شد كه برخى از اعضاى اين جمعيت مقلد آيت الله بروجردى بودند و هرگز قصد بر هم زدن وضع تحصيلى حوزه را نداشتند. به نظر آنها روحانيت و حوزه بايد در تمامى مسائل مربوط به جامعه و مسلمانان مداخله كرده و موضع گيرى نمايند. در حاليكه در همان زمان گروهى از روحانيون و حوزويون چنين تفكرى نداشتند. بالاخره سخنان افراد معتمد دفتر آيت الله بروجردى در ايشان موثر واقع گرديد تا آنجا كه در كلاس درس فرمود:

اينها كه چنين مى كنند با حوزه مخالفند، با من مخالفند. مى خواهند كارى كنند كه در حوزه بسته شود تا ما نتوانيم به درس و بحثمان بپردازيم . (263)

پس از بيان اين سخنان از سوى آيت الله بروجردى ، كسانى كه زمينه اختلافات را از پيش فراهم كرده بودند، طلاب حوزه را به سوى درگيرى با اعضاى فدائيان اسلام هدايت كردند. واقعه از آنجا آغاز شد كه فدائيان اسلام اعلاميه اى با چنين مضامينى منتشر كردند:

حضرت آيت الله بروجردى ، گمان نمى كنيم غيرت دينى شما از آيت الله قمى كمتر باشد، ايشان وقتى ديدند رضاخان پهلوى مى خواهند كشف حجاب كنند اعتراض كردند تا تبعيد شدند... (264)

اين اعلاميه پس از نماز مغرب و عشاء آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى در مدرسه فيضيه ، توسط سيد على نيشابورى يكى از اعضاى سرسخت اين جمعيت ، بين نمازگزاران پخش شد. بدنبال پخش اعلاميه مزبور، شيخ على اشترى ، معروف به شيخ على لر، شيخ عبدالرحيم بروجردى و شيخ اسماعيل ملايرى و چند نفر ديگر از جاى برخاستند و با فدائيان اسلام درگير شدند؛ سپس با ضربات چوب و چماق آنان ، اعضاى فدائيان اسلام از جمله سيد عبدالحسين واحدى و آقا سيد هاشم حسينى ، به شدت مضروب شدند. (265)

هنگامى كه خبر درگيرى مزبور در، تهران به نواب صفوى رسيد، برخى از اعضاى جمعيت عقيده داشتند كه نواب جمعى از اعضاى فدائيان اسلام در تهران را به قم ببرد تا به تنبيه ضاربين مبادرت ورزند. اما بنابر دورانديشى ، به تنهايى عازم قم شدند. او شخصا با كسانى كه مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند و برخى از كسانى كه آنان را مضروب كرده بودند، گفتگو كردند. نواب همچنين اشخاصى را واسطه قرار داد تا براى ملاقات و گفتگو با آيت الله بروجردى ، وقت تعيين كنند ولى اطرافيان آيت الله بروجردى چنين اجازه اى را ندادند. (266)

نواب صفوى پس از بررسى جوانب امر، چنين انديشيد كه چنانكه عكس ‍ العملى از سوى فدائيان اسلام صورت گيرد و با طلبه هاى ضارب درگير شوند، ممكن است رژيم كه همواره منتظر چنين فرصتى است ، با تمسك بر آن درگيريها ، به تخطئه كردن حوزه علميه مبادرت ورزد به همين دليل بر اساس تكليف دينى ، با سعى فراوان احساسات برانگيخته دوستانش را فرو نشاند و آنان را متقاعد كرد كه به منظور جلوگيرى از بهانه بدست آوردن رژيم براى بستن حوزه ، از منازعه دست كشند و خود نيز به تهران بازگشت . (267)

در هر حال اين حادثه تبعاتى به دنبال داشت . در همان زمانى كه طلاب جوان عضو فدائيان در قم مورد ضرب و جرح قرار گرفتند، وجوهاتى را كه بازاريان تهران ، بابت شهريه طلاب به حضور آيت الله بروجردى مى فرستادند، ارسال نگشت و ايشان نتوانستند شهريه طلاب را بپردازند. در حقيقت حساسيت بازار تهران نسبت به اين قضيه از آنجا بود كه برخى از اعضاى اين جمعيت از بازاريان بوده و عمده فعاليتشان در تهران نيز در مساجد جامع و مسجد شاه صورت مى گرفت . همچنين آيت الله كاشانى نيز با ضرب و جرح فدائيان اسلام مخالف بود و نگرانى خود را ابراز مى كرد. (268) اين جريان در قم براى طلبه هاى عضو جمعيت فدائيان اسلام نيز تبعات سنگينى داشت ؛ چنانكه پس از آن واقعه ، شهريه چهل نفر از طلاب عضو اين جمعيت قطع شد. جوى درست شده بود كه طلبه اى جرات نمى كرد با اعضاى اين جمعيت در قم ارتباط برقرار سازد؛ چون بيم آن داشت كه شهريه اش قطع گردد و يا از حوزه اخراج شود. (269) بنابراين تا يكسال هيچيك از اعضاى جمعيت حق وارد شدن به مدرسه فيضيه را نداشتند. به دستور آيت الله بروجردى ، در مدرسه دارالشفاء و فيضيه را بستند. از آن موقع ، در فيضيه به صحن حضرت معصومه (س )، بسته شد. چون فدائيان اسلام هنگامى كه در مدرسه فيضيه و يا در صحن حرم سخنرانى مى كردند و ماموران دولتى قصد دستگيرى آنان را داشتند، از اين در متوارى مى شدند. (270)

از ديگر سو، شهربانى قم هم وارد عمل شد و به فشار خود بر فدائيان اسلام افزود. با گزارشهاى مغرضانه شهربانى قم به فرماندارى اين شهر، كميسيون امنيت شهرستان قم در محل فرماندارى تشكيل و راى اخراج اعضاى فدائيان اسلام ، آقايان سيد عبدالحسين واحدى ، شيخ فضل الله محلاتى ، آقا سيد هاشم حسينى ، سيد جواد تقوى و سيد موسى عرب را صادر و به آنها ابلاغ نمود. متن نامه رئيس شهربانى قم به فرماندارى اين شهر چنين است :

وزارت كشور، شهربانى كل كشور، شهربانى قم ، شماره 191، تاريخ 18/3/29 ، محرمانه ، مستقيم .

اداره محترم فرماندارى شهرستان قم

به عرض مى رساند كه چنانچه از قضيه واقعه اخير مدرسه فيضيه مطلع و مستحضر مى باشيد، سيد عبدالحسين واحدى ، سيد جواد تقوى ، سيدهاشم حسينى ، شيخ فضل الله محلاتى (و) سيد موسى عرب ، از كسانى هستند كه در اين چند روزه اخير طلاب علوم مدرسه فيضيه اعمال آنها را مخالف مصلحت و اصول جاريه حوزه علميه ، رفتار و مقاصد آنها را مبنى بر ايجاد و ابراز اغتشاش و اختلاف شديد و مانع از كسب و تحصيل علوم و پيشرفت امور طلاب دانسته از اين جهت تنفر و انزجار كامل خودشان را درباره آنها اعلام و حتى از ورود مشاراليهم به مدرسه جلوگيرى كرده اند و از طرفى اشخاص فوق الذكر بطوريكه از سيره و گفتار و كردارشان نمايان است ، جدا با جماعت طلاب خصوصا با عده اى كه بر عليه آنها اقدام و در مقام مخالفت برآمده اند به فكر تلافى و براى پيشرفت مقاصد منظور خودشان كه از مفاد انتشاريه شان تا اندازه اى مطالب معلوم مى شود، دست بردار نبوده و قريب انتظار پيشامد مهيب و خطرناك و ادامه اين اختلاف و رويه عقبه وخيمى را در بر خواهد داشت . از نظر جلوگيرى .... از طريق كميسيون امنيت نظريه موثرى اتخاذ موثرى اتخاذ بفرماييد تا اين اختلاف و بدبينى برخاسته شود. (271)

رئيس شهربانى قم ، سرهنگ 1 نگهبان (امضاء).

فرماندارى قم نيز واقعه درگيرى طلاب حوزه علميه و صدور راى كميسيون امنيت را براى پنج نفر از اعضاى فدائيان اسلام اينچنين به وزارت كشور گزارش كرده است :

وزارت كشور، فرماندارى شهرستان قم ، شماره خصوصى 25، تاريخ تحرير 21/3/29

وزارت كشور

بطوريكه سابقه دارند، پس از تبعيد سيدهاشم خرم آبادى و اعاده آن ، سه چهار نفر از ماجراجويانى كه خود را به صورت طلاب آراسته اند، به عناوين مختلف مشغول شرارت شده ..... و حتى كار شرارت را به جايى رسانيدند كه حضرت آيت الله بروجردى ، مجبور شدند در يكى از جلسات درس ‍ طلاب را نصيحت و اعمال آن چند نفر ماجراجو شدند در يكى از جلسات درس طلاب را نصيحت و اعمال آن چند نفر ماجراجو را تقبيح فرمايند... با اينحال دست از شرارت نكشيده ، چند شب قبل بين نماز ابتدا آقاى خوانسارى در مدرسه فيضيه اوراق توهين آميزى نسبت به آيت الله بروجردى بين اشخاص توزيع مى نمودند كه متوجه شده ، دو سه نفر آنها را گرفته ، كتك مفصلى زده اند كه اگر فرار نكرده و از مدرسه خارج نشده بودند، شايد زير دست و پاى عده كثيرى طلاب يكى دو نفر آنها كشته مى شدند. بعدا هم ديگر آنها را به مدرسه فيضيه و حوزه هاى علميه راه نداده ، باز هم با اينكه جرات رفتن به مدارس و حوزه طلاب (را) ندارند، دست از شرارت و هرزگى نكشيده ، در خارج تحريكات و بدگويى هايى مى كنند و طبايع عموم از حركات آنها به قدرى منزجر شده كه ممكن است با مشاهده مختصر حركاتى آنها را تا حد ممكن به قدرى آنها منزجر شده كه ممكن است با مشاهده مختصر حركاتى آنها را تا حد كشتن مورد ضرب و شتم قرار دهند و.... مقرر گرديده راى كميسيون به آنها ابلاغ شود، در ظرف دو هفته از قم خارج و در محل ديگرى سكونت نمايند.... (272)

فرماندار - اعظم ركنى (امضاء)

با توجه به روحيات حضرت آيت الله بروجردى و ذهنيتى كه براى ايشان درست شده بود، بايد گفت كه تفكر وى بجا و درست در آن مقطع زمانى بوده است ؛ زيرا آيت الله بروجردى علاوه بر آنكه يك شخصيت برجسته مذهبى بود، شخصيتى فرهنگى نيز بود. وى اعتقاد به تربيت فرهنگى طلاب داشت . (273) ايشان تهاجم به حوزه هاى علميه را مشاهده كرده است . و همانگونه كه حضرت آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى ، موسس حوزه علميه قم ، براى حفظ حوزه و تربيت طلاب علوم دينى تمام تلاشش را به كار بست ، وى نيز مايل نبود كه سياست وارد حوزه ها بشود تا باعث شود كه طلاب حوزه خوب درس نخوانند و لطمه علمى به حوزه ها وارد شود و يا مستمسكى براى رژيم ، جهت بستن حوزه گردد. در آن زمان هنوز حوزه هاى علميه قم استادان برجسته اى مانند امروز نداشت و يا اگر بودند بسيار اندك بودند. درخشش امروز حوزه ها مديون زحمات و دقت نظر حضرت آيت الله حائرى يزدى و تلاش بى وقفه مرجع بزرگ شيعيان جهان ، آيت الله بروجردى مى باشد. ايشان به خوبى نياز جهان اسلام را مى دانست و به همين جهت تمام اهتمام خود را براى اعتلاى علمى آن مركز علوم اسلامى معطوف كرد.

از جانب ديگر بنظر مى رسد كه اقدامات و مبارزات فدائيان اسلام با توجه به شرايط خاص آن زمان در برابر تعديات رژيم پهلوى به دين و مكتب و همچنين جان و مال و ناموس مردم مسلمان بر اساس دستورهاى دينى نيز كارى پسنديده و در خور تحسين بود. نواب صفوى آرمانگرائى اسلامى و خواهان برپايى حكومت اسلامى بود. به نظر وى : چون كه صد آيد نود هم پيش ماست . (274) بنابراين معتقد بود كه يك روحانى دين نبايد فقط درس ‍ بخواند و سهم امام دريافت كند تا زندگيش را بگذراند و با هيچ يك از معضلات جامعه اسلامى مسلمين نيز كارى نداشته باشد. او مى گفت روحانى بايد به تمام امور مسلمين نظارت داشته باشد و با مخربهاى دين ، ستيز و مقابله كند و در شان و منزلت روحانيت نيست كه در برابر ناهنجاريهاى جامعه سكوت اختيار كند. از اين روى فدائيان اسلام حوزه را پايگاه محكم و استوارى براى انجام مبارزات ضد رژيم و سخنرانيها و اقدامات ضد حكومتى قلمداد مى كردند.

چنانكه ملاحظه مى گردد، هر چند هر دو نظر و اعتقاد براى پيشبرد اهداف اسلامى پسنديده مى باشد، ليكن در عين حال اين دو تفكر در مقابل هم قرار مى گيرند. در چنين وضعيتى نقش شهربانى قم و برخى از عمال رژيم پهلوى و حضور دوستان رجاله در ايجاد شكاف و درگيرى كارساز بوده و چنانكه از اسناد بر مى آيد، اين مقصود را شهربانى قم به خوبى به منصه ظهور گزارده است .

با اين گفتار مى توان حساسيت ماموران رژيم را نسبت به آنچه كه فدائيان اسلام به عنوان مبارزه با حكومت كفر انجام مى دادند، متصور گشت ؛ لذا همواره اقدامات اين جمعيت تحت نظر و كنترل شديد ماموران دولتى بوده و به ويژه فدائيان اسلام در قم پس از جلوگيرى از استقبال جنازه رضاشاه به شدت تحت كنترل شهربانى قرار گرفتند؛ از اين رو در قضاياى مربوط به درگيرى طلاب در حوزه علميه قم ، نمى توان نقش ماموران شهربانى قم ، احيانا با لباس شخصى را در ايجاد و گسترش درگيرى ناديده گرفت ؛ به ويژه اين گمان نگارنده را كلام دوستى قوت مى بخشد كه مى گفت ، يكى از نمازگزاران پشت سر آيت الله بروجردى نقل كرده كه سالها به عنوان مامور بازنشسته دولت از شهربانى قم حقوق دريافت مى كرده است تا در تمامى نماز جماعتهاى ايشان دقيقا پشت سر ايشان نماز گذارد تا از گفتگوهايى كه بين نماز و يا پس از اداى نماز جماعت انجام مى پذيرد، به شهربانى گزارش ‍ نمايد.

حال با اطلاع از چنين اقداماتى از سوى شهربانى قم ، به خوبى مى توان نقش ‍ شهربانى را در ايجاد بلواى طلاب علوم دينى و سپس مهيا نمودن زمينه را براى صدور حكم اخراج طلاب فدائيان اسلام از سوى كميسيون امنيت شهر قم حدس زد. هر چند اختلاف فكرى در انديشه آيت الله بروجردى و نواب صفوى در زمينه شيوه برخورد با رژيم پهلوى را نيز نمى توان انكار نمود.