روح حـجّ

جـواد محدّثي

- ۵ -


پيوند حج و رهبري

امام باقر(عليه السلام)فرمود:

تمامُ الحجِّ لِقاءُ الامام

تماميّت حج، ديدار با امام است.

زياد گفته و خوانده و شنيده ايم که حج، يک کنگره عظيم سالانه است که با شرکت انبوهي عظيم از مسلمانان سراسر جهان، همه ساله در خاستگاه اسلام، برپا مي شود. ولي، آيا اين تجمع و کنگره، بدون هدايت و رهبري و خط دهي و سازمان، به اهداف مورد نظر مي رسد؟ هرگز!

نقش رهبري و ولايت در حج، هماهنگ کننده تلاشها و همسو کننده برنامه هاست و بي آن، نيروها هدر رفته و فرصت حج، با کمترين بهره سپري مي شود. اِعمال ولايت از يک سو، و حالت تعبّد و پذيرش از سوي ديگر، به فلسفه اجتماعي و سياسي حج، جهت و معني مي دهد.

حضرت امام(قدس سره) مي فرمايند:

مسلمانان، از جهات اجتماعي ـ سياسي اين عبادات، غافل شده اند و بخصوص در اجتماع حج، که مهبط وحي و خاستگاه اسلام است، از برکات اين تجمع، متاسفانه غافلند... اگر مسلمين رشد سياسي و اجتماعي داشتند، از راه تبادل افکار و تفاهم و انديشيدن در نيازهاي سياسي ـ اجتماعي و قوانين اقتصادي و حقوقي و اجتماعي و سياسي به حلّ بسياري از مشکلات و مسائل مورد ابتلاي خود موفق مي شدند... (10)

حج، تنها يک عبادت نيست که به هر صورت، انجام گيرد. فلسفه و اهداف اين مناسک مهم، اگر درست شناخته و پيگيري و پياده شود، آنگاه ادا شده است. در حج، مهمّ اقامه آن است، يعني بر پاداشتن. ولي برپايي حج، به چيست؟ آيا تنها انجام مراسم ـ به آنگونه که در عموم حجاج کشورها انجام مي شود ـ اقامه است؟

اميرالمؤمنين(عليه السلام)به قُثَم بن عباس که از طرف آن حضرت، حکمفرماي مکّه بود، در نامه اي چنين نوشت: فَاَقِمْ لِلّناسِ الحَجَّ و ذَکِّرْهُم بِايّام اللّه .(11)

حج را براي مردم بپادار و ايام الله را به آنان يادآوري کن.

ياد آوري و احياي ايام اللّه، در کنار اقامه حج و برپايي اين مراسم بيان شده است و نقش سازنده اين دو برنامه، بسيار است. پس روح حج، امامت است. اين عبادت، تنها در پيوند با رهبري است که سياست صحيح قرآن را پياده خواهد کرد و کعبه، قياماً للناس خواهد شد و منافع و سودهاي عظيم اين فريضه الهي، عايد مسلمانان خواهد گشت.

هدف، تنها برداشت سياسي از حج نيست. به حج نيز، نبايد تنها از زاويه سياست نگاه کرد و شناخت.

حج، بيش از هرچيز، درونْمايه توحيدي و تأثير تربيتي و عرفاني و آموزشي اطاعت و تعبّد دارد و باز آفريني خاطره ابراهيم بت شکن و عشق و اخلاص و ايثار او در راه خداست و حضور در کلاسي است که انبياي بزرگ الهي و اولياء الله، آموزگاران آنند.

اينها همه درست، ليکن بعد سياسي اين اجتماع عظيم، بخصوص در رابطه با رهبري، نبايد مورد غفلت قرار گيرد. باز در همين زمينه، کلام حضرت امام، بر ايمان حجّت است که فرمود:

اين مکه، اين مشعر، اين منا، اين عرفات، همه اش يک مسأله سياسي است، ممکن است عبادت باشد، در عباداتش هم سياست است. سياست هم عبادت است.

امام امّت در جاي ديگر، ضمن رهنمود نسبت به محتوا بخشيدن به بعد سياسي حج و استفاده هاي تبليغي و سياسي ـ اجتماعي، مي فرمايد:

بايد در اين اجتماع عظيم الهي که هيچ قدرتي جز قدرت لايزال خداوند، نمي تواند آن را فراهم کند، مسلمانان به بررسي مشکلات عمومي مسلمين پرداخته و در راه رفع آنها با مشورت همگان، کوشش کنند. (12)

و در کلام بلند ديگري، خطاب به حاضران در اين ميقاتها مي فرمايد:

... اي زائران بزرگوار بيت الله الحرام، که از چهار سوي عالم به طواف خانه خدا، مرکز توحيد و محلّ وحي و مقام ابراهيم و محمد، اين دو ابر مرد بت شکن و پرخاشگر بر مستکبرين شتافتيد،... حال، بشناسيد اين مشاعر بزرگ را، و مجهّز شويد از مرکز بت شکني، براي شکستن بتهاي بزرگ که به صورت قدرتهاي شيطاني و چپاولگران آدمخوار در آمده اند و از اين قدرتهاي تهي از ايمان نهراسيد و با اتّکال به خداي بزرگ، در اين مواقف عظيمه، پيمان اتّحاد و اتّفاق در مقابل جنود شرک و شيطنت ببنديد... (13)

چه پيام بزرگ و سخن شگفتي! اللّه اکبر!

آنچه سبب عدم استفاده از حج شده، نشناختن فلسفه سياسي ـ اجتماعي اين اجتماع بي نظير امّت اسلامي است، چيزي که حضرت امام، در پيام ديگري از آن بعنوان گم کردن حج ياد مي کند. براي همبستگي با مسلمانان جهان و تشکيل قدرت واحد جهاني اسلام و مبارزه با استکبار و کفر، چه سکويي رفيعتر از مواقف حج؟! و چه بلندگويي رساتر از مسجد الحرام و منا و عرفات؟

حج، براي احياي امرائمّه و نشر حق و دفاع از فضيلتها و مبارزه با طاغوتهاست. سنگر اين مبارزه، رهبري و ولايت است. ولايت نيز، تنها در محدوده محبت قلبي و اعتقاد دروني نيست.

اگر به حج آمدن و تنها طواف و سعي و وقوف، بدون هدايت وليّ امر و بي رابطه با رهبر و ولايت باشد، به طواف و حج جاهليّت، شبيه تر است تا حج ابراهيمي.

در حديثي، امام باقر(عليه السلام) فرموده است:

مردم مأمورند که به زيارت و طواف اين سنگها بيايند، سپس پيش ما آمده و ولايت و همبستگي خود را با ما در ميان بگذارند و به ما خبر دهند و نصر و ياري خويش را به ما عرضه کنند.(14)

اين عرضه نصر و اعلام ولايت نسبت به ائمّه، آيا چيزي جز قرار گرفتن مناسک عظيم حج، در خطّ امامت و رهبري و به نفع جهان اسلام است؟ اين است که پيوند حج و رهبري به عنوان درسي مهم در بعد سياسي اين فريضه، قابل تامّل است و آنانکه به اين نکته بي توجّهند، از منافع اجتماعي حج نيز محرومند.

بُعد دروني مناسک

در بررسي اسرار نهفته در مناسک حج، توجه به محتواي دروني حج، ضروري است.

اعمال حج، از لحظه آغاز تا پايان، هر يک مفاهيم بلند عرفاني دارند که هم در روايات اسلامي به آنها اشاره شده، هم با بيان عالمان بزرگ و عارفان خبير، ترسيم شده است.

ترسيمي که از اين بعد، در کلام امام صادق(عليه السلام)آمده، خواندني است.

در کتاب مصباح الشريعه آمده است که حضرت صادق فرمود:

هرگاه اراده حج کردي، پيش از هر کاري، دلت را از هر مانع و شاغل، پيراسته کن، همه کارهايت را به خدايت واگذار، در همه حرکات و سکنات، به او توکل داشته باش، خويشتن را تسليم فرمان و تقدير الهي ساز، دنيا و راحتي آن را فرو بگذار، حقوقي که از مردم بر عهده داري بپرداز.

در سفر حج، هرگز به رهتوشه و مرکب و همراهان و به قدرت و جواني و پول خويش، تکيه مکن... با ديگران، رفاقت و معاشرت نيکو داشته باش، مواظب اوقات نمازهاي واجب و مستحب باش و در اين سفر، ادب، سپاس، تحمل، مهرباني، سخاوت و ايثار رهتوشه را مراعات کن، با آب خالص توبه، گناهانت را بشوي. پوشش صدق و صفا و خضوع و خشوع، برتن کن.

با احرام ، آنچه از ياد خدا غافلت کند و از طاعت، بازت دارد، بر خويش حرام کن.

با تلبيه ، دعوت خداوند را، خالصانه اجابت کن.

با طواف ، همراه فرشتگان، بر گرد عرش خدا طواف کن، آنگونه که با جسم خويش همراه زائران، خانه خدا را طواف مي کني.

با هروله ، از خطاها و هواي نفس، بگريز و تبرّي بجوي.

با کوچ به منا ، از غفلت و لغزش به در آي و آنچه را بر تو نارواست، تمنّا مکن.

در عرفات ، اعتراف به خطاهاي خويش کن.

در مُزدلفه ، به خداوند تقرب بجوي و با توحيد الهي تجديد عهد کن.

در بالا رفتن از کوه براي سنگ جمع کردن، روح خويش را به ملکوت الهي صاعد کن.

هنگام قرباني و ذبح، حنجره هواي نفس و حلقوم طمع را ذبح کن.

در رمي جمرات ، شهوتها و پستي ها و زشتي ها را از خويش بران.

در هنگام حلق و تراشيدن موي سر، عيب هاي نهان و آشکار خويش را بزداي.

هنگام ورود به حرم ، در امان و حمايت و پوشش الهي داخل شو و از روي معرفت و تکريم صاحب خانه، بيت را زيارت کن.

وقت استلام حَجَر ، راضي به قضاي الهي باش و در پيشگاه عزّتش خاضع شو.

با طواف وداع ، جز خداوند، با همه چيز وداع کن.

با ايستادن بر فراز صفا ، روح و جان و ضمير و درونت را براي ديدار با خداوند، تصفيه کن.

در مروه ، با مروّت باش و اوصاف خود را از بدي بپالاي.

در عهد و پيماني که با خداي خويش بستي، ثابت و استوار بمان. و بدان که خداي متعال، اعمال حج را براي آمادگي و براي اشاره به مرگ و قبر و رستاخيز و قيامت ، واجب کرده است... (15)

اين که از خانه و کاشانه، از شهر و وطن جدا مي شوي و از زندگي روز مرّه دل مي کني و در پي هدفي متعالي، خود را به سختي سفر و رنج راه مي سپاري،

اين که از همسر و فرزند و اقوام، جدا مي شوي و دوري آنان را بر خويش هموار مي سازي،

اين که نقد دنيا را مي فروشي تا اجرآخرت را به دست آري،

اينها همه، آموزش و تمرين رهايي از تعلّقات و وابستگيهاست.

تا به خدا نپيوندي، از غير خدا نمي گُسلي! گسستن از غير، مقدمه پيوستن به خداست. قطع علايق ، هم با جبران و اداي حق الناس است، هم با دل کندن از آلودگيهاي گناه.

اگر زائر کوي ياري، رنج غربت هم برايت راحت جلوه مي کند.

اگر مشتاق حضور در ميقاتي، دل کندن از زمين و وطن هم برايت آسان مي شود.

اگر با پاي اراده آمده باشي و سر سودا با خدا را داشته باشي، جاذبه هاي غير او در نظرت کاسته مي شود و راحت تر مي تواني بار اين سفر معنوي را ببندي.

هم جسم را با خويش بياور، هم دل را. اگر جسمت اينجا باشد ولي جانت در وطن، هنوز نيامده اي. مگر رسيدن، تنها با جسم و بدن است؟ اي بسا آمدگان که نيامده اند! و اي بسا نيامدگان و در وطن ماندگان، که دل و جانشان اينجاست و پيش از تو در ميقات و طواف و سعي و رمي حضور دارند.

اگر جاذبه هاي غير الهي را از قلب خويش زدوده اي، به مفهوم حج نزديک شده اي.

حج، تمرين اين قطع علايق است. گسستن از وابستگي هاو پيوستن به وارستگي ها.

گره خوردن با معنويت، انس با دنياي روح، عرفان، محبت و زيارت.

حج، شوق پيوستن

تبيين عارفانه و زيباي مرحوم فيض کاشاني از اين مناسک خواندني است. وي، در کتاب شريف المحجة البيضاء مي نويسد:

بدان، که سرآغاز حج، فهم است، يعني درک و شناخت جايگاه حج در آيين.

سپس شوق و عشق به حج است. سپس عزم و تصميم برآن.

آنگاه، گسستن رشته هاي وابستگي، سپس، خريدن جامه احرام و تهيه رهتوشه، آنگاه، عزم سفر و پيمودن راه و احرام از ميقات و لبّيک گفتن و ورود به مکّه و انجام مناسک.

در هر يک از اينها پندي و درسي و عبرتي است،
براي آنانکه اراده اي صادق و بصيرتي عميق و قلبي پندپذير داشته باشند، نيز رموز و اشاراتي که هوشياران به آن پي مي برند. اينک، براي آنکه گوش دل باز شود و اسرار حج براي حاجي روشن گردد و به اندازه صفاي باطن و گستره علم و قدرت درک، آن ها را دريابد، به اين رموز و اسرار
مي پردازيم:

فـهـم

بدان که براي رسيدن به خدا، راهي جز وارستگي از شهوات و ترک لذت ها (مگر در حدّ نياز) و خدايي شدن در همه حرکات و سکنات، نيست.

راهبان و ديرنشينان امّت هاي پيشين نيز، به همين خاطر از مردم بريده، به قلّه کوهها و درون غارها و ديرها و صومعه ها پناه مي بردند و براي انس با خدا، از غير خدا جدا مي شدند و به اميد لذّت هاي اخروي، خواسته هاي دنيوي را کنار مي گذاشتند. چون آن رسم و آيين خداجويي سست شد و مردم دنيازده شدند، خداي متعال، پيامبرش حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) را برانگيخت تا راه آخرت و روش پيامبران را زنده و احيا کند.

پيروان آيين ها از آن حضرت، رهبانيت را پرسيدند. فرمود: در آيين من، به جاي هر شرافت و کرامتي، جهاد و تکبير جايگزين شده است، يعني حج . خدا بر اين امّت، منت نهاد که حج را رهبانيت آن قرار داد و بيت العتيق را نيز شرافت داد و آن را خانه خود و مقصد عبادات قرار داد و پيرامون آن را حرم گردانيد. عرفات را، همچون آستانه وسيعي براي خانه خويش قرار داد و اين مکان و حريم را چنان محترم ساخت که صيد کردن و گياه چيدن در منطقه حرم را ممنوع کرد و از همه خواست تا از هر راه دور و درازي و شکاف و دره و دشت و بياباني، آهنگ آن خانه کنند مِنْ کُلِّ فَجٍّ عميق ، با چهره اي غبار آلود، گرد سفر بر سر و روي و ذکر خدا بر لب و در دل، با خضوعي فراوان نسبت به پروردگار.

چنين خواست، تا اين حالت، بندگي و تسليم آنان را بهتر برساند. از اين روي، حاجيان را به تکاليفي موظّف نمود که نه با آنها مأنوس بودند و نه به معناي آن حرکات، آشنايي داشتند، همچون رمي جمرات وسعي صفا ومروه.

ايـن اعمال، بندگي و عبوديّت انسان را نشـان مي دهـد، چرا که حکمت اينگونه کـارها براي حاجي چنـدان روشن نيست، ولـي مطيع فرمان است و در برابر تکليف، متواضع! و انگيزه عمل، تنها اطاعت از امر است.

در اين عملها، جاي عقل و فلسفه بافي نيست، بلکه جاي دل است و تبعيّت و انقياد... مقتضاي بندگي، تعبد و تسليم است.

حال که چنين است، مي توان فلسفه اعمال حج را چنين فهم کرد که احياي روح تسليم و بندگي است، ليکن از طريق اعمال و مناسکي که در حج، واجب است.

همين مقدار، در فهم جايگاه حج، کافي است.

شوق

شوق ، برخاسته از فهم است. آنکه دريابد که خانه، خانه خداست و آهنگ زيارت خانه خدا کند، خدا را قصد کرده است، مي کوشد که اين ديدار ، تباه نشود و به هدف زيارت برسد. هدف، همان نظر به وجه الله است و توفيق زيارت يار.

شوق ديدار خدا، علاقه به اسباب اين ديدار را پديد مي آورد. بعلاوه، عشق، سبب مي شود که عاشق، به هرچه که به محبوبش انتساب داشته باشد علاقه مند گردد. کعبه، خانه خداست. همين کافي است که انسان را مشتاق اين زيارت کند، تا چه رسد که حج خانه خدا، آن همه پاداش و ثواب داشته باشد!

مخفي مباد که: نظر به وجه الله نيز، نگاه با چشم سر نيست، بلکه معناي والايي دارد که تنها فرزانگان دانا آن را مي شناسند.

عـزم

حاجي، با آهنگ حج، تصميم بر دوري از خانه و خاندان مي گيرد، از شهوات و لذّات، هجرت مي کند و روي به سوي زيارت خانه خدا مي آورد.

پس سزاست که در دل و جان خويش، ارزش خانه و صاحب خانه را بداني و از کاري مهمّ که در پيش داري آگاه باشي و بداني، آنکه هدف بزرگي را دنبال مي کند، بايد خويش را به خطرها بيفکند.

زائر، بايد نيّت خود را، براي خدا خالص سازد، خويشتن را از شائبه هاي ريا و سُمعه دور دارد و بداند که تنها مقداري از عملش پذيرفته است که خالص باشد.

زشت ترين چيز آنست که کسي به حريم و دربار سلطان و حاکمي رود، ولي نيّتش، کس ديگر و چيز ديگر باشد. پس زائر، بايد تصميم و آهنگ خويش را با اخلاص تصحيح کند و پاداش معنوي را به نقد دنيوي نيالايد.

قطع وابستگي

دل، بايد وابستگي به غير خدا نداشته باشد. معناي قطع علايق ، توبه از گناه و جبران حق الناس است، چراکه اين حقوق، همچون تار و پودي بر حاجي تنيده مي شود و گويا به او مي گويد: کجا مي روي ؟ آيا به سوي خانه خدايي مي روي که نافرماني اش کرده اي و دستور او را وانهاده اي؟ آيا شرم نمي کني و بيم نداري که خطا کارانه به حضورش روي و او تو را نپذيرد؟ اگر دوست داري که پذيرايت باشد، تائبانه به درگاهش برو و دل از غير خدا بگسل و آنگونه که رو به سوي او داري، دل هم به سوي خدا داشته باش. در غير اين صورت، رنج سفر برده اي و در نهايت، رانده درگاه مي شوي.

وقتي آهنگ زيارت مي کني، چنان باش که به سفري بي برگشت مي روي، وصيت به همسر و فرزندان کن، و با اين گسستن رابطه از خانه و زندگي، قطع رابطه با دنيا و سفر به آخرت را به ياد آر. آنکه به سفر حج مي رود، نبايد از سفر آخرت غافل باشد.

ره توشه

زائر، بايد زاد راه را از راه حلال به دست آورد و حرص بر مال اندوزي و افزون تر کردن ثروت نداشته باشد. راه آخرت، طولاني تر از راه حج است و ره توشه آن تقوا است. جز تقوا، آنچه هست، گذاشتني و رفتني
است.

برخي از خوراکيها، همان آغاز سفر فاسد مي شود و هنگام نياز، دست حاجي تهي است. حاجي بايد بکوشد اعمالش که رهتوشه آخرت است، از قصور و ريا دور باشد، تا تباه نگردد و براي مقصد بعدي هم (آخرت)
بماند.

مرکبي نيز براي سفر آخرت لازم است، مرکبي که پوينده را تا به مقصد برساند و در ميان راه، وانگذارد.

جامه احرام

جامه احرام، لباس آخرت است. هنگام خريدن لباس احرام، به ياد کفن بايد افتاد.

حاجي، در دو جامه، يکي بر کمر و يکي بر دوش، احرام مي بندد. ياد آورِ دو قطعه پارچه کفن است که انسان در آنها پيچيده و دفن خواهد شد. اينجا حاجي، با لباس احرام به ديدار خانه خدا مي رود، مرده هم با کفن، به ديدار خدا مي رود.

پوشش احرام، خضوع آور است و هيأت و شکل لباس زندگان را ندارد. احرام هم همچون کفن، بي دوخت است و ساده!

سفر به سوي خانه خدا هم، با مسافرتهاي ديگر متفاوت است.

حاجي، در زمره لبيک گوياني است که دعوت حق را اجابت کرده اند.

با شوق، به پا خاسته، وابستگيها را بريده و از خانه خدا، راهي به سوي خدا مي جويد.

حاجيان در کنار اين شوق، خوف هم دارند و مي پندارند: اگر پذيرفته نشويم، اگر نرسيم، اگر پيش از حج، مرگمان فرا رسد، اگر در راه بميريم، چه کنيم؟

احرام که بستي، ميقات احرام را پشت سر مي گذاري.

در مسير، راهها، گردنه ها، پيچ و خمها را مي بيني. اينها يادآور عَقبه هايي است که در فاصله مرگ تا ميقات قيامت وجود دارد. هول و هراسها و خوف و خطرهاي طول راه نيز، تداعي کننده اهوال و مخاوف و محاسبات رستاخيز است.

احرام ، پاسخگويي به نداي الهي و دعوت ربوبي است. وقتي به مکّه مي رسي و نگاهت به کعبه مي افتد، عظمتِ خانه، تو را به ياد عظمت حق بيندازد و شوق لقاءالله را در تو بيفزايد.

امّا استلام حجر ، ميثاق با خداست. وقتي به حجر الأسود در طواف، دست مي کشي، آن را بيعت با خدا بدان و مصمّم باش که به اين عهد، وفادار بماني.

آنکه در بيعت نيرنگ بزند، منفور است.

در حديثي از حضرت رسول، حجرالاسود به منزله دست خدا در روي زمين به حساب آمده است، آنگونه که افراد، با هم مصافحه مي کنند، دست کشيدن به آن هم دست بيعت دادن به خداست.

وقتي از پرده کعبه مي آويزي و خود را به ديوار کعبه مي چسباني، با اين کار درپي شوقِ بيشتر به خانه و صاحبخانه باش. اميدوار باش که هر عضوي که با کعبه تماس مي يابد، مصون از آتش دوزخ است. چنگ زدن به پرده کعبه، تمسک به دامن لطف و مغفرت الهي است.

رفت و آمد در فاصله صفا و مروه ، اميد مکرّر داشتن به رحمت خداست. هربار، نمي داني تو را پذيرفته يا نه؟ گناهت را بخشوده يا نه؟ با رفت و آمد، ميان صفا و مروه، نَوَسان دو کفه ترازو را در نظر آر، که بايد بالا و پايين شوند تا برابر گردند.

صفا چون کفه حسنات است و مروه همچون کفه سيّئات . و اين هفت بار، رفت و برگشتي ميان غفران و عذاب و نوساني ميان حسنات و سيّئات است. تا چگونه حساب، صاف شود و بيم و اميد، يکسان گردد.

در وادي عرفان و شعور

در عرفات گروههايي را مي بيني، در هم فشرده و انبوه در رفت و آمدند.

صداها بلند است. لهجه ها و زبانها متفاوت است. هر گروهي، درپي راهنماي خويش، در رفت و آمد و انجام اعمالند. اين صحنه، يادآور قيامت کبري است. در محشر نيز، امّتها، گروهها، دسته دسته برانگيخته مي شوند. امّتها درپي پيامبران و رهبران خويش اند. هرگروهي با پيامبر خودشان مي آيند و اميد به شفاعتش دارند.

باز هم، صحنه حيراني است، که قبول شده اند يا ردّ؟ با اين وصف، با گريه و تضرّع، با ناله و نياز، بکوش که خود را در جمع بخشوده شدگان وارد کني. در اين صحرا، انسانهايِ شريف، اولياء الله، دلهاي پاک، نيت هاي خالص، چشمهاي اشکبار و اهل دل، بسيارند. به برکت آنها، رحمت الهي فرو مي ريزد. بکوش که مشمول آن رحمت شوي.

وقتي همه دستها به سوي خدا دراز است، وقتي چشمها همه به درگاه رحمت حق است، وقتي دلها همه از خوف و خشيت، لبريز است. وقتي گردن ها در برابر عظمت الهي کج است و همه و همه، يک چيز از خدا مي خواهند، آن هم رحمت ، مي پنداري که آفريدگار رحمان، مأيوسشان مي کند؟ و غفران خويش را دريغ مي دارد و آرزويشان را به سنگ مي زند؟

به همين جهت گفته اند: بزرگترين گناه براي آنکه در عرفات حضور مي يابد، آن است که خيال کند خداوند او را نيامرزيده است. مگر راز حج، چيزي جز رسيدن به رحمت خداست؟

رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرموده است: الحجُّ عَرفة . هيچ چيز، همچون گرد آمدن اين همه دلهاي خائف، ديده هاي گريان، همت هاي والا، همدلي حجاج، در يک زمان و يک مکان، رحمت الهي را نازل نمي کند.

عرفات، بي نظير است. اما وقوف در مشعر ، شگفت تر است.

مشعر نيز جزئي از حرم الهي است. وقتي به آنجا مي رسي، چنين تصوّر کن: پس از آنکه رانده درگاه خدا بوده اي، اينک تو را پذيرفته و اذن ورود به حريم حرم داده است. اينک در آستانه رحمت خدايي.

نسيم رأفت خدا ميوزد. از مشعر مي گذري، با شعوري که نسبت به خدا و خود پيدا مي کني. به منا مي رسي، سرزمين قرباني و فدا. سرزمين رمي جمرات و طرد شيطان.

به ياد ابراهيم مي افتي و شبيه او مي شوي. در منا، شيطان سراغ ابراهيم آمده، وسوسه مي کرد تا او را از انجام فرمان الهي باز دارد و حج او را شبهه ناک کند. خداوند فرمان داد تا براي راندن شيطان و ريشه کن ساختن وسوسه هايش، با سنگ او را براند و از خويش، طرد کند.

اگر خيال کني که ابليس، سراغ ابراهيم و وسوسه کردن او مي رود ولي تو را رها مي کند و از وسوسه کردن تو دست بر مي دارد، بدان که همين توهّم، تلبيس ابليس لعين است. او در دل تو اين شبهه را مي افکند تا در رمي ، تو را سست کند و بپنداري که اين سنگ زدن به جمره، بيهوده است و بازيچه. به اين وسوسه مينديش، با جديّت او را از خود برآن، آستين بالا بزن تا رمي شيطان کني، تا دماغش را به خاک بمالي.

گرچه در ظاهر، سنگريزه به جمره مي زني، اما در باطن و حقيقت، به چهره شيطان سنگ مي زني و کمرش را مي شکني. شکستن کمر شيطان ، به اطاعت امر رحمان است.

پس از رمي، قرباني مي کني. اين وسيله تقرّب به خداست.

اميدوارباش که با هر عضوي از اعضاي قرباني، عضوي از بدن تو بر آتش دوزخ حرام شود. اين وعده الهي است. هرچه قرباني بيشتر و کاملتر باشد، رها سازي اش از آتش جهنّم، فراگيرتر و شامل تر خواهد بود. اين است راز مناسک حج در روز قربان. (16)