حديث قافله ها

ع‍ل‍ي‌ ق‍اض‍ي‌ع‍س‍ک‍ر

- ۱ -


پيشگفتار

سفرنامه نويسي از ديرباز ، به شکل محدود در بين اقوام و ملل دنيا مرسوم بوده ، امّا در دو قرن اخير توسعه و رواج قابل توجّهي پيدا کرده است . سفرنامه نويسان هر يک با تخصّص ها و گرايش هاي فکري خود ، تلاش کرده اند تاآداب ورسوم مردم درشهرهاوروستاهاوهمچنين هنجارها و ناهنجاري هاي موجود در هر زمان و نيز چگونگي آثار و اماکن تاريخي و مذهبي و حوادث و رويدادهاي ويژه سفر خود را توصيف و ترسيم کنند که هر يک در جاي خود شايسته بررسي و توجّه است .

در اين ميان ، سفرنامه هاي مربوط به حجّ از اهمّيت و جاذبه ويژه اي برخوردار است . نويسندگانِ اينگونه آثار ، تلاش کرده اند تا چگونگي حج گزاري مسلمانان ، شيوه رفتار آنان با يکديگر ، سختي ها و دشواري هاي گوناگون ميان راه ، نبود يا کمبود امکانات مادّي و رفاهي و ويژگي هاي هر يک از اماکن ديني و مذهبي شهرهاي بين راه و به ويژه حرمين شريفين را تشريح و توصيف کنند .

در تعبيري ديگر مي توان گفت : سفرنامه هاي حج يکي از بهترين و معتبرترين منابع نگاشته شده درباره تاريخ حجاز و سرزمين وحي ، از جهات مختلف تاريخي ، اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي و جغرافيايي است و هر پژوهشگري بخواهد در زمينه تاريخ و آثار حرمين شريفين به تحقيق بپردازد ، لازم است از اين منابع غني و مهم استفاده کند . و از آنجا که سطح فکري و معلومات و حوزه کاري و شغلي و گرايش هاي سفرنامه نويسان متنوّع و گوناگون بوده است ؛ لذا اطلاعاتي را که در اختيار خوانندگان خود قرار مي دهند ، در بسياري موارد متنوّع ، جذّاب و گيراست .

در سال هاي اخير ، تلاش هاي ارزشمندي در زمينه احيا و معرّفي سفرنامه هاي فارسي و عربي در داخل و خارج کشور صورت گرفته که نشان از رويکرد محافل علمي و ادبي به اينگونه آثار است .

فصلنامه « ميقات حج » نيز در يازده سال گذشته بخشي از مقالات خود را به اين مهم اختصاص داده و شماره 17 آن به صورت «ويژه سفرنامه ها» انتشار يافته است كه خوانندگان محترم، براى كسب اطلاعات بيشتر مى توانند به آن مراجعه نمايند. ( 1 )  

نگارنده، پيش از اين، در مورد سفرنامه ها، آثارى را تحقيق و به دوستداران ادب و فرهنگ تقديم كرده است كه عناوين آنها عبارتند از:

1ـ سفرنامه ميرزا على خان اعتماد السلطنه.

2ـ سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف.

3ـ داستان باريافتگان. آنچه در پيشديد شما است، چهارمين اثر در اين زمينه مى باشد كه حاوى سه سفرنامه حجّ و يك مقاله مرتبط با آن است.

* سفرنامه نخست كه نويسنده آن مشخص نيست، تأليف يكى از درباريان ناصرالدين شاه است كه از تعبيرات وى در لابلاى كتاب دانسته مى شود نزد پادشاه داراى ارج و مقام ويژه اى بوده است. اين رحله نگار، سفر خود را در تاريخ هفتم ذى قعدة الحرام سال 1288هـ . ق. از نجف اشرف آغاز و از مسير راه زبيده عازم بيت الله الحرام مى شود. ليكن از چگونگى حركت از ايران و مسيرى كه پيموده، سخنى به ميان نمى آورد. وى پس از گذشت سه ماه و اندى، بار ديگر به عراق بازمى گردد و شب اربعين ـ بيستم صفر ـ به كربلا مى رسد. اين سفرنامه داراى اطلاعات جغرافيايى و مردم شناسى شهرها و روستاها و مناطقى است كه مؤلّف از آن ها عبور كرده و يا چند روزى در آن سكونت داشته است. رفتار نامناسب حمله داران با حاجيان، حملات پى در پى دزدان و حراميان در ميان راه و غارت اموال زائران، بى آبى و يا كم آبى مناطق و شهرها و روستاهاى بين راه، راه هاى سخت و دشوار، شن زارها و سنگلاخ ها، درگيرى هاى مسلحانه با اشرار و قبايل در طول مسير رفت و برگشت، فقر و محروميت مادّى و فرهنگى مردم و از جمله بدگويى و فحّاشى به يكديگر، رقص زنان در قبال دريافت پول اندك، آن هم براى حاجى ها! گرانى ارزاق عمومى در بسيارى نقاء بد رفتارى با شيعيان و عجم ها در مدينه و انجام زيارت در قبال پرداخت وجه، روحيه تملّق گويى و چاپلوسى درباريان در قبال حاكمان وقت، استفاده از روش هاى فريبكارانه براى فرار از پرداخت وجه به حمله داران، رياكارى و چشم و هم چشمى ها و... نكات خواندنى اين سفرنامه است. مؤلّف، سفرنامه خود را با خطّ نستعليق شكسته نگاشته و با عبارات زير آن را آغاز مى كند: «بسم الله الرحمن الرحيم، حمد بى حدّ خداوندى را سزاست كه احد و صمد است و سپاس بى عدّ و مر، پروردگارى راست كه } لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ {است.

و با اين عبارت به پايان مي برد :

« خداوند ما را از امّت محمّد ـ صلّي الله عليه » و از شيعه مرتضي علي ( عليه السلام ) محسوب کند . 1288تمام شد و السلام . »

نسخه مخطوط اين سفرنامه در کتابخانه ملّي به شماره 776/ف و بدون سرلوحه و جدول و تذهيب و تزيين با جلد تيماج قرمز و با کاغذ فرنگي موجود است . متأسفانه نويسنده در نگارش ضعيف بوده و سفرنامه وي مملوّ از غلط هاي نوشتاري است که در نتيجه براي تصحيح و تنظيم آن با سختي ها و دشواري هاي فراوان روبرو گشتم و علي رغم تلاش اينجانب و زحمات آقاي برزگر ، که تايپ اين سفرنامه را به عهده داشتند ، متأسفانه باز برخي از کلمات نا مفهوم باقي ماند که در پاورقي به آن اشاره شده است . در پاره اي موارد نيز تاريخ روزها و يا اسامي برخي شهرها و برکه هاي ميان راه را نادرست ذکر کرده که بسياري از آنها در متن و برخي نيز در پاورقي اصلاح گرديد . و از آنجا که متن سفرنامه از نظر ادبيات نگارشي قوي نيست ، لذا بيش از اين ضرورتي براي روشن شدن دقيق کلمات در تمامي موارد احساس نکرده و به همين مقدار که محتوا گويا و قابل استفاده گردد اکتفا نمودم .

* سفرنامه دوّم،

نسبت به سفرنامه پيشين ، هم از نظر متن و هم از نظر محتوا ، قوي تر و غني تر است و نويسنده که از درباريان و عناصر مورد توجّه ناصرالدين شاه بوده ، انديشه هاي خوب و مترقيانه اي داشته و نسبت به وضعيت اقتصادي و فرهنگي آن زمان حسّاس و دلسوز بوده است ؛ به عنوان نمونه در رابطه با صنعت فرش ايران و مشکلاتي که در زمينه عدم مرغوبيّت و کاسته شدن از کيفيّت آن پيش آمده مي نويسد :

« افسوس که غالب الوان معدني فرنگي شده و غير ثابت . . . کاش غدغن سختي از جانب اولياي دولت مي شد که رنگ هاي جوهر فرنگي را ابداً در صنايع ايران استعمال نکنند . . . »

وي درباره احداث سدّ و جلوگيري از هدر رفتن آب ها مي نويسد :

« اراضي ايران که آبها از روي آن ها مي گذرد ، همه کوير و چول ( 2 ) و بي فايده افتاده و حال آنکه مي توان به مخارج جزوي ، سدّي بست و آب هاي زياد بر روي زمين هاي مستعدِّ قابل و خوب ، جاري ساخت و آبادي ها نمود . . . »

نويسنده در مجموعه سفرنامه خويش ، با نگاهي نقّادانه به مسائل پيراموني خود نگريسته و خواننده را با بسياري از رويدادها و حوادث و مشکلات آن دوران آشنا مي کند .

از نکات تکان دهنده و تأسّف بار ذکر شده در اين سفرنامه ، رفتار زشت و دور از انصاف برخي اهالي مدينه با عجم ها و به خصوص شيعيان و بالأخص شيعيان نخاوله بوده است . وي در اين زمينه مي نويسد :

« . . . عجب اين است که اهل مدينه ايشان را کِلاب مدينه ناميده اند ، اين طايفه در خارج شهر قديم ، خانه هاي بسيار پست و خرابه دارند و به کمال سختي زندگاني مي کنند و اهل مدينه آن ها را به حرم مطهّر و مسجدنبي راه نمي دهند و گاه گاه اتفاق نموده ، مي ريزند در خانه هاي ايشان ، مي زنند و مي کشند و غارت مي کنند . . . . »

اين سفرنامه در کتابخانه ملّي به شماره 865/ف موجود است . پس از دريافت نسخه عکسي و تنظيم آن ، براي بار اوّل در فصلنامه « ميقات حج » شماره 19 ، بهار 1376 با عنوان « سفرنامه اي شيرين و پرماجرا » به چاپ رسيد و از آنجا که مؤلّف آن ناشناخته بود ، ما نيز نامي از نويسنده ذکر نکرديم ، ليکن پس از آن که چند ماه از چاپ اين سفرنامه گذشت ، آقاي غلامعلي ديانتي که از علاقمندان اينگونه آثار مي باشند ، در نامه اي خطاب به اينجانب نوشته اند :

اينجانب که يکي از علاقمندان فصلنامه « ميقات حج » هستم ، اخيراً در روزنامه ايران به شماره 423 مورّخ يکشنبه 25رجب 1297هـ . ق . و پنج شماره بعدي آن به عنواني با نام « بعضي سرگذشت سفر بيت الله الحرام حاجي ميرزا عبدالغفار نجم الملک منجم باشي معلم کل علوم رياضي » برخورد

کردم و با ذهنيتي که از سفرنامه فصلنامه ميقات حج داشتم ، کاملا مشخص شد که نويسنده سفرنامه حاج ميرزا عبدالغفار خان نجم الملک است . البته سفرنامه اي که در فصلنامه چاپ شده ، مفصل تر از سفرنامه مندرج در روزنامه ايران است و به احتمال زياد بر اثر ملاحظات سياسي از کشور عثماني ، از بدرفتاري مأموران عثماني ، مشکلات ميان راه حجاج و تعصبات مذهبي ، ذکري به ميان نيامده است و در بقيه متن هم تغييرات جزئي ديده مي شود .

به دنبال اظهار محبّت آقاي ديانتي ، به روزنامه ايران و نسخه هاي مربوط مراجعه کردم و آنچه ايشان اظهار داشته بودند ، دقيقاً تأييد شد که در همين جا از وي صميمانه سپاسگزاري مي کنم .

حاج نجم الدوله در سال 1255هـ . ق . ( 1218خ ) در اصفهان متولّد و در 14 جمادي الاولي سال 1326هـ . ق . ( 1287خ ) در سن 71 سالگي در تهران درگذشت و در صفائيه ( شهرري ) به خاک سپرده شد . ( 3 )

وي ، به نوشته خودش ، قبل از 20 سالگي به تدريس رياضي در دارالفنون پرداخته و معلّم کل علوم رياضي شده است و متجاوز از 42 سال به شغل شريف معلّمي در دارلفنون اشتغال داشته و علوم زيادي از قبيل : حساب ، هندسه ، مثلثات و جبر ، نقشه کشي و مسّاحي ، قلعه سازي ، پل سازي ، تدابير جنگي و جغرافيا را تدرسي کرده است . او علاوه بر تدريس در رشته هاي فوق ، کتابهايي نيز به منظور تدريس در مدارس آن روز تأليف نموده است .

سه نمونه از تأليفات وي عبارتند از :

1 ـ کتاب کافي در ترسيم کانواي نقش ها از علم تپوگرافي ، تأليف سال 1278هـ . ق .

2 ـ رساله شهب و کرات آتشي ، تأليف سال 1303هـ . ق .

3 ـ کفاية الجغرافي ، تأليف سال 1319هـ . ق . ( 4 )

نجم الملک همچنين همراه با بيست نفر از شاگردان دارالفنون ، در سال 1268هـ . ق . اقدام به تهيّه نقشه تهران نموده و آن را در مدّت هشت ماه آماده کرده است . همچنين تشخيص نفوس دارالخلافه که مربوط به احصائيه و سرشماري سيستماتيک از تهران بوده را با کمک 8 نفر از شاگردان دارالفنون در مدّت 55 روز ، در سال 1284هـ . ق . انجام داده است . ( 5 )

مؤلّف کتاب « رجال ايران » ، آقاي حاج ميرزا عبدالغفار خان معروف به « نجم الملک ـ نجم الدوله » را اينگونه مي شناساند :

حاج ميرزا عبدالغفار خان ( نجم الملک ـ نجم الدوله ) منجم باشي پسر آخوند ملاّ علي محمّد اصفهاني ، منجم و رياضي دان مشهور از تحصيلکرده هاي دوره اوّل دارالفنون است که بعد معلّم رياضيات عاليه آن مدرسه گرديد . حاج ميرزا عبدالغفار خان در ذي الحجّه 1290هـ . ق . ، پس از فوت ميرزا رضا نجم الملک ، منجّم باشي عباس ميرزا نايب السلطنه ، به سمت منجم باشي گري و لقب نجم الملکي و چندي بعد به نجم الدوله ملقّب گرديد .

يکي از کارهاي حاج نجم الدوله منجم باشي ، اين بود که در زمان سلطنت ناصرالدين شاه ، در موقع ساعت تحويل شمس به برج حمل ، در سلام خاصي که در تالار موزه ، در حضور شاه و رجال منعقد مي گشت ، او رسيدن ساعت و دقيقه تحويل را اعلام مي کرد .

محمّدحسن خان اعتماد السلطنه در يادداشتهاي روزانه خود ( چهارشنبه 26 شعبان 1302هـ . ق . ) مي نويسد :

« امشب شاه بيرون شام خورده بودند و نجم الملک منجم باشي را احضار فرموده که ستاره هاي آسمان را نشان بدهد . »

و نيز مي نويسد :

« 21 صفر 1306ق . صبح ، دارالترجمه به خدمت شاه رسيدم ، وزراي خمسه بودند ، اين چند روز که با اين چند وزير که عقل يک نفر را ندارند ، مشاوره مي فرمايند ، مي گويند به جهت سدّ اهواز است .

حاجي نجم الملک منجّم باشي که از معلمين دارالفنون است و بعضي اطلاعات از هندسه دارد امّا ناقص ، فقط چيزي که او را جلوه مي دهد ، ريش انبوه و فلفل نمکي است ، مأمور به بستن سدّ اهواز شد ، تفصيلي هم در اين باب ، امين السلطان نوشت که در روزنامه بنويسم .

من از حالا عقيده خودم را مي گويم :

اوّلا نجم الملک مرد بستن اين سد نيست ، البته دويست هزار تومان به گردن دولت خرج مي اندازد ، يا کليه سد بسته نخواهد شد يا اگر هم چيزي ساخته شود در طغيان رود کارون معدوم مي شود ، خلاصه به من چه ؟ » ابتدا در اوايل سال 1299ق . براي برآورد هزينه ساختمان سد اهواز به همراه چند نفر مهندس به خوزستان رفت و پس از برآورد مخارج آن به تهران بازگشت .

اعتماد السلطنه در يادداشت هاي خود مي افزايد :

20ربيع الاوّل 1306هـ . ق . قبل از نهار وليعهد ـ نايب السلطنه و وزرا در حضور بودند ، و قرار بستن سد اهواز را مي دادند ، نجم الملک پنج هزار تومان عجالتاً خواهد گرفت و مي رود » .

با توجّه به آگاهي هاي علمي و تجربه هاي سودمند نجم الملک ، مي توان نتيجه گرفت که بخشي از اظهارات محمّدحسن خان اعتماد السلطنه در ناتوان جلوه دادن وي ، به رقابت هاي سياسي و يا حسادت نسبت به او بر مي گردد !

ميرزا عبدالغفار خان آنگونه که خود نوشته است ، در بيست و دوّم شعبان سال 1296هـ . ق . از تهران به سوي مکّه حرکت و در جمادي الأخري سال 1297هـ . ق . نيز به تهران باز مي گردد .

برخي از شهرها و مناطقي که مسير رفت و برگشت وي را مشخص مي کند عبارتند از :

تهران ، خانقين ، عتبات ، بغداد ، بصره ، قشم ، هرمز ، جدّه ، مکّه ، مدينه ، نجف ، تهران .

شايان ذکر است که نامبرده از بسياري شهرها و روستاها و مناطق ، به ويژه راه جبل که از راه هاي معروف عراق به حرمين شريفين بوده ، گزارش هاي جامع ، کوتاه و دقيقي ارائه مي دهد که بسيار قابل استفاده است .

سفرنامه با اين جملات آغاز مي شود :

« بسم الله الرحمن الرحيم ، مختصري است در شرح سفر بيت الله الحرام ، خانه زاد بعد از استيذان و مرخّصي از خاک پاي مبارک همايون اعلا ، در بيست و دوّم شعبان 96 به عزم زيارت بيت الله الحرام بيرون رفت و در چهاردهم جمادي الاخري 97 به طهران بازگشت نمود و آنچه در عرض مدّت ده ماه سفر ديد ، از قراري است که به عرض مي رساند . . . »

و با اين جملات نيز پايان مي پذيرد :

« . . . کاش از جانب اولياي دولت أبد مدّت ، اين راه جبل چند سالي قدغن و مسدود مي شد تا شايد نظامي مي گرفت . والسلام . »

 

* سفرنامه سوّم ، سفرنامه حجّ يکي از تجّار شهرستان ابهر به نام حاج لطفعلي خان اعلايي است . وي از تجّار و چهره هاي شناخته شده اين شهرستان بوده که به همراه برادر و برخي پسرعموها و ديگر خويشاوندان خود در شوّال سال 1335هـ . ق . به قصد مکّه حرکت مي کند و از مسير همدان ، کرمانشاه ، قصر شيرين ، سرپل ذهاب و خانقين راهي عراق مي شود و پس از زيارت عتبات عاليات به شام رفته و از آنجا عازم بيروت مي گردد ، سپس با کشتي به بندر « پرت سعيد » و « سوئز » رفته و از آنجا به بندر ينبع در عربستان وارد مي شود و سرانجام به مکّه مکرّمه مي رسد .

پس از انجام مناسک حج نيز ، از جدّه به مصر و فلسطين و سپس به شام و عراق رفته و بار ديگر از راه خانقين به ايران باز مي گردد و در ماه محرّم 1336هـ . ق . وارد شهرستان ابهر مي شود .

چگونگي نگارش اين سفرنامه به درستي معلوم نيست که آيا مؤلّف آن را املا کرده و دوست ايشان به نام آقاي محمّد نَبَئي متخلص به « احقر » آن را در سال 1348هـ . ق . تحرير کرده ؟ يا آن که مؤلّف آن را قبلا نوشته و به دليل خوش خط نبودن ، براي تحرير از نامبرده کمک گرفته است ؟

به هر حال نسخه خطّي آن ، از آثار موجود در کتابخانه آستان قدس رضوي به شماره 4243 است که به خط نسخ نا زيبا توسط آقاي محمّد نبئي نوشته شده است . کتاب سفرنامه در اين زمينه مي نويسد :

بعد از حمد خداوند کريم لايزال [ و ] صلوات و سلام فراوان بر روان مقدّس حضرت رسول ذوالجلال ، اعني محمّد المصطفي و آل بي همال او ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ چون بهترين يادگار در روي روزگار ، سخن متين که موجب بقا و تذکر به نام نيک در مجمع برادران ديني و اخوان مسلمين ، به ذکر خير است ، نظر به اخلاق حميده و اوصاف پسنديده جلالت مآب اجل ، عمدة التجار و زبدة الاخيار ، تاج الحاج آقاي « حاج لطفعلي خان اعلايي » امتثالا لأمره ، اين کتاب سفرنامه معظّم له را ، اين حقير سراپا تقصير ، الراجي به فضل و کرم خداوند قدير ، محمد نبئي ، المتخلص به احقر ، يوم سه شنبه پانزدهم شهر ذي قعدة الحرام 1348 [ هـ . ق . ] [ مطابق با سال 1309شمسي ] به يادگار شروع و اميد اتمام از پروردگار علاّم دارم .

در پايان کتاب نيز نوشته است :

قد تمّت الکتاب بيد اقلّ العباد الآبق لموليه ، الغني محمّد تقي المتخلّص به احقر في يوم الاثنين من رابع عشر [ من ] شهر ذي حجّه 1348 [ هـ . ق . ] مطابق 23/92 ،

هر که خواند دعا طمع دارم * * * زان که من بنده گنهکارم

آقاي لطفعلي خان از طبع شعر نيز برخوردار بوده و در لابلاي سفرنامه اش از اشعار خود استفاده کرده است . البته در پايان سفرنامه نيز مجموعه اشعار خود و برخي از دوستانش را که ارتباطي با مسأله حج ندارد افزوده که در اين مجموعه از آن استفاده نمي کنيم . شايان ذکر است که ديوان اشعار وي در قطع کوچک ، در دوره حياتش در شهرستان ابهر به چاپ رسيده است .

نسخه خطّي سفرنامه در 123 صفحه و همراه با اشعار در 160 صفحه وزيري به کتابخانه آستان قدس رضوي هديه شده است .

نويسنده از ناهنجاري هاي اجتماعي و فرهنگي زمان خود به مناسبت ورودش به هر شهر و منطقه فراوان سخن گفته و نکات تکان دهنده اي را گزارش کرده است . به عنوان مثال وقتي وارد همدان شده و به يکي از مسافرخانه هاي شهر مي رود و در کنار آن به درون اتاقي نگاه مي کند ، مشاهدات خود را اينچنين بازگو مي کند :

وقتي که در اتاق نگاه کردم ، آن چه ملحوظ شد وافور بود و منقل ، جوانان و نوباوگان وطن ايران ، که تمام اميد آتيه ايران به وجود ايشان است ، به دور منقل جمع شده ، مشغول پُک زدن و چرت کردن هستند . از ديدن اين منظره غريب ، دفعتاً به اندازه اي خسته و افسرده دل شده ، گوئيا هزار فرسنگ راه پياده آمده ، خيلي چيزي بود که به حيرت من افزود و زياده هم اثر نمود ! تماماً اشخاصي که آن جا نشسته و چرت مي زدند ، همه از جوانان بيست الي بيست و پنج ساله بودند که عارض چون گُلِ ارغوان جوانان وطن ، از اثر ستم مهلکِ بيخ کن ، گويا خون گلگون در وجود آنها وجود ندارد ، آن قهوه خانه کثيف را براي خود منزل آخرت قرار داده بودند ! . . .

به هر حال اين سفرنامه داراي نکات خواندني و آموزنده فراواني است که مي تواند براي علاقمندان به اينگونه آثار ، مفيد و سودمند باشد .

* آخرين نوشتار مقاله اي است با عنوان « مشکلات حاجيان از زبان سفرنامه نويسان » که تلاش کرده ام برخي از عمده ترين مشکلات زائران بيت الله الحرام ، در دهه هاي گذشته را ترسيم کنم .

اين مقاله در موسم حج سال 1422هـ . ق . مصادف با 1380هـ . ش ، با عنوان « مشاکل الحجاج کما يرويها الرحّاله » ، در 52 صفحه وزيري ، به گردهمايي بين المللي « ادب الحج » که از سوي وزارت حج عربستان در تاريخ 4 تا 6 ذي حجّه در مکّه مکرّمه برگزار گرديد ارائه و توسط هيئت علمي به عنوان يکي از مقالات برتر کنگره پذيرفته شد و توسط نگارنده خلاصه آن به زبان عربي در سالن اجتماعات هتل اينترکنتينانتال مکّه مکرمه ، محل برگزاري آن قرائت گرديد .

از آنجا که موضوع اين مقاله با سه سفرنامه قبلي مرتبط بود ، تصميم گرفتم آن را به پايان اين مجموعه بيافزايم .

در پايان ، ضمن تشکّر از همه عزيزاني که اينجانب را ياري دادند ، از خوانندگان عزيز و گرامي انتظار دارم کاستي ها را بر من بخشيده و از تذکرات مفيد و سازنده خويش بهره مندم گردانند .

تهران ، فروردين 1382

سيّدعلي قاضي عسکر

پى‏نوشتها:‌


1 . نكـ : ميقات حج، سال پنجم، شماره 17، ص5
2 . اين واژه ترکي به معناي بيابان است .
3 . مهدي بامداد ، شرح حال رجال ايران ، ج2 ، صص273 و 274
4 . تشخيص نفوس تهران ، به اهتمام دکتر ناصر پاکدامن ، فرهنگ ايران زمين ، ج20 ، سال 1352
5 . جغرافيا در ايران ، تأليف محمّد حسن گنجي ، انتشارات آستان قدس رضوي ، 1367 ، ص29 ( به نقل از نامه آقاي غلامعلي ديانتي به اينجانب ) .