ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۱۸ -


167- دارائى چهار هزار است، دوازده هزار درهم گنج است، بيست هزار درهم از حلال فراهم نشود، آنكه سى هزار دارد هلاك است، شيعه ما نباشد كسى كه صد هزار درهم دارد. (اگر صدورش ثابت باشد ناچار ناظر بزمان خود آن حضرت (ع) بوده است، يا مراد پول نقد بيكار است)

168- از درستى يقين شخص مسلمان است كه مردم را با خشم خدا خشنود نسازد، و آنها را بدان چه خدا روزى كرده سپاس نگزارد، و بدان چه‏اش خداوند نداده مردم را سرزنش نكند، زيرا آنچه روزى او است حرص حريصش بسوى او نكشد، و بدخواهى بدخواهش جلوگير نيست، و اگر يكى از شماها از روزى خود بگريزد چنانچه از مرگ ميگريزد روزيش او را دريابد پيش از آنكه بميرد چونان كه مرگش دريابد.

169- از شيعه ما كسى است كه آوازش از شنود خودش فراتر نرود، و تبرى او از پرده گوشش نگذرد، آشكارا مدح ما نكند، با دشمن ما پيوستى ندارد، و با دوست ما ستيزه نكند، و با عيب كن ما همنشين نشود، مهزم ب‏آن حضرت گفت من با اين گونه شيعه نماها چه كنم؟ فرمود: آزمايش و امتحان و تنزيل در باره اينها است. دچار قحطى فناكننده و طاعون كشنده شوند، و اختلافى كه آنان را پراكنده سازد. شيعه ما آن كسى است كه چون سگ زوزه نكشد، و بمانند كلاغ طمع نورزد، و اگر از گرسنگى بميرد سؤال نكند. گفتم اينان را از كجا بجويم؟ فرمود: از كناره‏هاى زمين آنانند كه زندگى با قناعتى دارند، و خانه بدوشند آنها كه اگر حاضر باشند شناخته نباشند، و اگر غائب باشند احوالپرسى نشوند و اگر بيمار شوند عيادت نشوند، و اگر خواستگارى كنند زن ب‏آنها ندهند، و اگر زشتى بينند انكار كنند و اگر نادانى ب‏آنها خطابى كند در پاسخ سلام دهند، و اگر حاجتمندى از آنان بدانها پناه برد باو رحم كنند، و نزد مرگ غمنده نباشند، دلشان باهم يكى است گر چه در شهرهاى مختلفند.

170- هر كه خواهد خدا عمرش را دراز كند كار خود را درست كند، و هر كه خواهد گناهش بريزد پرده خود را در افكند، و هر كه خواهد نامش بلند شود امر خود را مستور دارد.

171- سه خصلتند كه عمل بدانها براى بنده سخت‏تر است: حق دادن مؤمن از طرف خودش، مواسات شخص با برادرش، و ياد خدا در هر حال. باو گفته شد ذكر خدا در هر حال يعنى چه؟ فرمود: يعنى قصد هر نافرمانى كه كند خدا را بياد آورد تا ميان او و آن نافرمانى مانع شود.

172- همزه در قرآن زياديست.

173- از شوخى بپرهيزيد كه دشمنى آرد، و كينه بار آورد، و همان دشنام كوچكتر باشد.

174- حسن بن راشد گويد امام صادق (ع) فرمود: چون ناگوارى بتو رخ داد باحدى از مخالفان شكايت مبر ولى بيكى از برادرانت بگو كه يكى از چهار اثر را دارد يا كفايت كار تو كند، يا بتو كمك دهد بواسطه مقام خود، يا دعاى اجابت شده، يا مشورت و نظر مؤثر.

175- بازار گردى مكن و هر چيز خرده‏اى را خودت مخر زيرا براى مرد خانواده‏دار و دين‏دار بد است كه خودش چيزهاى خرد را بخرد مگر سه چيز را: خريد آب و ملك، و خريد بنده، و خريد شتر.

176- سخن بيهوده مگو و از سخن مفيد هم كم بگو و بجا بگو، چه بسا سخن گو كه سخن درست و سودمندى را بيجا گفته و برنج افتاده است، با نابخرد و بردبار جدال مكن زيرا بردبار بر تو پيروز گردد، و نابخرد تو را زبون سازد. در پشت سر برادرت بهترين ذكرى كن كه دوست دارى پشت سر تو بگويد زيرا كار همين است، كار كسى كن كه ميداند باحسان پاداش دارد، و در برابر جرم مسئول است.

177- يونس ب‏آن حضرت گفت هر آينه پيروى من از شما و معرفتى كه خدا بمن نسبت بحق شما داده دوست‏تر است نزدم از دنيا سراسرش. يونس گفت در چهره او خشم آشكار ديدم سپس فرمود:

اى يونس بيجا ما را اندازه كردى دنيا و آنچه در آنست جز سد جوع و ستر عورتى نيست، و تو بوسيله دوستى ما بزندگى جاويدان رسى. 178- اى شيعه آل محمد راستش اينست كه از ما نيست كسى كه هنگام خشم خود دار نباشد، و خوش صحبت و خوش رفاقت با همنشين و رفيق خود ميباشد، و با كسى كه سازش ميكند خوب سازش نكند، و با مخالف خود بخوبى مخالفت نكند، اى شيعه آل محمد تا توانيد از خدا بپرهيزيد، و لا حول و لا قوة الا باللَّه.

179- عبد الاعلى گويد در شهر مدينه ميان انجمنى بودم و در جود گفتگو كردند و پر گفتند. مردى از آنها كه ابا دلينش ميگفتند گفت: راستى جعفر است، و راستش كه اگر او نبود- دستش را بهم چسبانيد- امام صادق (ع) فرمود: با مردم مدينه همنشين ميشوى؟ گفتم آرى، فرمود هر چه‏ات باز گويند بمن برسان اين داستان را برايش حكايت كردم فرمود: واى بر ابى دلين او بمانند يك پر است كه بادش ميبرد. سپس فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هر احسانى صدقه است و بهترين صدقه آنست كه از بى‏نيازى باشد، بعيال خود آغاز كن، دست بالا و بده بهتر است از دست پائين (كه گيرنده است) خداوند بر كسى كه اندازه گذران دارد ملامتى ندارد، شما پنداريد خدا بخيل است و عقيده داريد چيزى از خدا بخشنده‏تر است؟! راستى بخشنده آقا كسى است كه حق خدا را بمحلش صرف كند بخشنده آن كس نيست كه مالى بناروا بدست آرد و بى‏جا مصرف كند، هلا بخدا من اميدوارم كه خدا را ملاقات كنم و آنچه بر من حلال نيست نگرفته باشيم، و هيچ حقى از خدا بر من وارد نشده جز اينكه آن را اجراء كردم، و هرگز شبى نگذرانيدم كه در مالم حقى باشد و نپرداخته باشم.

180- پس از شير بريدن رضاعى نيست، در روزه وصل بهم روا نيست، پس از محتلم شدن يتيمى نيست، يك روز تا شب خموشى تشريع نشده. پس از هجرت بيابان گردى نشايد، پس از فتح مكه هجرت نبايد، پيش از نكاح طلاق درست نيايد، پيش از مالك شدن بنده آزاد كردنش معنى ندارد، با وجود پدر قسم فرزند صحيح نباشد و نه قسم مملوك با وجود آقا، و قسم زن با وجود شوهر، نذر در گناه محقق نشود، و قسم در قطع رحم اثرى ندارد.

181- احدى نباشد كه گر چه همه كارش درست باشد بعيش و نوشى رسد جز اينكه كدورتى دامن‏گيرش باشد، و هر كه فرصت را بانتظار رسيدن بكمال مطلوب از دست بدهد روزگارش همان فرصت را بربايد زيرا كار روزگار فرصت ربائى و روش زمانه از دست شدنست.

182- احسان زكاة نعمتها است، شفاعت زكاة مقام و منصب است، و بيماريها زكاة تن‏ها است، و گذشت زكاة پيروزيست و هر چه را زكاة دهند از زوالش در امانند.

183- هنگام مصيبت ميفرمود: سپاس خدائى را سزا است كه مصيبتم را در دينم ننهاد، سپاس خدائى را سزا است كه اگر خواستى مصيبتم بزرگتر از آنچه است ميبود، سپاس از ان خدا است بر امرى كه خواست باشد و بود. 184- خدا ميفرمايد: هر كه سرگردانى را از سرگردانيش رها سازد او را حميدش (نقاد دانايش) نامم، و ببهشت خويشش در آورم.

185- چون دنيا بمردمى روى آورد نيكيهاى ديگران را هم بر تن آنها پوشد، و چون پشت دهد نيكى‏هاى خودشان را هم از آنان ربايد.

186- دختران حسنه باشند و پسران نعمت، در برابر حسنه ثواب دهند، و نعمت مسئوليت دارد.

باب آنچه از امام كاظم (ع) روايت شده‏

از امام كاظم امين ابى ابراهيم كه بابى الحسن كنيه دارد و نامش موسى بن جعفر (ع) است كلماتى طولانى در بيان اين معانى روايت شده‏

سفارش آن حضرت بهشام در وصف عقل‏

راستى خدا تبارك و تعالى اهل خرد و فهم را در كتاب خود مژده داده و فرموده (19- الزمر) مژده بده ببنده‏هايم ب‏آن كسانى كه گفتار را ميشنوند و از بهترش پيروى ميكنند، آنانند كه خدايشان هدايت ميكند، و آنانند همان صاحبدلان.

اى هشام بن حكم راستى خدا عز و جل بوسيله عقول حجتها را بر مردم تمام كرد، و بيان حق را ب‏آنها ايفاء كرد، و با دليل آنها را بپروردگاريش رهنمود و فرمود (162- البقرة) معبود شما يگانه است، نيست شايسته پرستش جز او بخشاينده و مهربانست 163 راستى در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز تا آنجا كه گويد- نشانه‏ها است براى مردمى كه خردمندى كنند. اى هشام خداوند از اين دليلى بر شناخت خود آورده كه براى آنان مدبر نيست. و فرموده (12- النحل) مسخر كرد براى شما شب و روز را و خورشيد و ماه و اختران بفرمانش مسخرند راستى در اين خود نشانه‏ها است براى مردمى كه تعقل ميكنند. و فرمود (الزخرف) حم سوگند بكتاب مبين كه ما آن را قرار داديم قرآن عربى تا شايد تعقل كنيد و فرمود (23- الروم) و از نشانه‏هاى او است كه بشما برق را بنمايد تا بترسيد و طمع ورزيد و از آسمان بارانى فرود آورد تا زمين را كه مرده است زنده كند. راستى در اين نشانه‏ها است براى مردمى كه تعقل ميكنند. اى هشام سپس خردمندان را پند داد و ب‏آخرت تشويقشان كرد و فرمود (23- الانعام) نيست زندگانى دنيا جز بازى و سرگرمى و هر آينه خانه آخرتست كه بهتر است براى مردم با تقوى آيا تعقل نداريد؟. اى هشام سپس بيم داد آن كسانى كه خردمندى نكنند از عذابش و فرمود عز و جل (9- الصافات) سپس سرنگون كرديم ديگران را و شما بامداد و شامگاه بر آنها بگذريد آيا تعقل نداريد؟.

اى هشام سپس بيان كرد كه خرد بهمراه دانش است و فرمود (43- العنكبوت) و اين مثلها را زديم براى مردم همه و تعقل نكنند آنها را جز دانايان.

اى هشام سپس نكوهش كرد كسانى كه خردمندى نكنند و فرمود (165- البقرة) و هر گاه ب‏آنان گفته شود پيروى كنيد از آنچه خدا نازل كرده گويند بلكه پيروى ميكنيم آنچه را كه پدران خود را بدان دريافتيم. آيا پدرانشان نبودند كه چيزى تعقل نميكردند و رهياب نبودند- و فرمود (22- الانفال) راستى بدترين جانوران نزد خدا كران لالند كه تعقل ندارند- و فرمود (24- لقمان) و اگر از آنها بپرسى چه كس آسمانها و زمين را آفريده، ميگويند خدا آفريده بگو سپاس مر خدا را است بلكه بيشترشان تعقل ندارند (نميدانند- طبق نسخه قرآن، و برخى نسخه‏هاى كافى) سپس كثرت را نكوهش كرد و فرمود (116- الانعام) و اگر بيشتر كسانى كه در زمينند پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه سازند- و فرمود (37- الانعام) ولى بيشترشان نميدانند- و فرمود بيشترشان شعور ندارند (از آيات قرآنى باز گرفته شده لفظ قرآن نيست) اى هشام سپس كم را ستود و فرمود (13- سبأ) و كمى از بندگانم بسيار شكرگزارند و فرمود (23- ص) و چه كمند آنان- و فرمود (42- هود) و ايمان نياورد با او جز كمى. اى هشام سپس صاحبدلان را بخوشتر وجهى ياد كرد، و ببهترين زيورى آراست و فرمود (272- البقرة) حكمت ميدهد بهر كه خواهد، و بهر كه حكمت داده شود خير بسيارى باو داده شده و يادآور نشوند جز صاحبدلان.

اى هشام راستى خدا ميفرمايد (36- ق) راستى در اين قرآن يادآوريست براى كسى كه دل دارد يعنى عقل دارد، و فرمود (11- لقمان) هر آينه لقمان را حكمت داديم- فرمود فهم و عقل داديم.

اى هشام راستى لقمان بپسرش گفت زير فرمان حق باش تا خردمندترين مردم باشى، پسر جانم دنيا دريائى است ژرف و جهانى بسيار در آن غرقه‏اند، بايد كشتى تو در آن تقواى از خدا باشد، و پر از ايمان باشد، و بادبانش توكل، و ناخدايش خرد، و راهنمايش دانش، و لنگرش صبر باشد.

اى هشام براى هر چيزى دليلى بايد، و دليل خردمند تفكر است، و دليل تفكر خاموشى، براى هر چيزى مركبى بايد و مركب خردمند تواضع است، و همين نادانيت بس كه سوار بر مركبى شوى كه برايت غدقن است.

اى هشام اگر در دستت گردوئى باشد و مردم گويند درّيست تو را كه ميدانى گردو است سود نميدهد و اگر بدستت درى باشد زيانت ندارد كه مردم بگويند گردو است و تو خود ميدانى كه درّ است.

اى هشام خدا پيغمبران و رسولانش را ببنده‏ها گسيل نداشت جز براى اينكه تعقل كنند از طرف خدا، و خوش پذيراترشان شناساتر بخدا است، و داناترشان بامر خدا خوش خردتر و خردمندترشان آنهايند كه پايه و مقام آنها در دنيا و آخرت بلندتر است. اى هشام هيچ بنده‏اى نيست جز اينكه فرشته‏اى مهارش را دارد و براى خدا تواضع نكند جز اينكه بالايش برد و بزرگى نفروشد جز اينكه پستش كند.

اى هشام راستى براى خدا بر مردم دو حجت است حجت ظاهره و حجت باطنه، حجت ظاهر رسولان و پيمبرانند و امامان، و حجت باطنه خردها است.

اى هشام راستى خردمند كسيست كه حلال از شكرش باز ندارد، و حرام بر صبرش چيره نشود.

اى هشام هر كه سه چيز را بر سه چيز مسلط كند گويا هواى نفسش را بر ويران كردن عقلش كمك داده، هر كه با درازى آرزو روشنى عقلش را تيره كند، و با گفتار زيادى حكمتهاى طرفه را محو سازد، و با شهوات نفس نور عبرت را بكشد، گويا بهواى نفس براى ويران كردن عقل كمك كرده، و هر كه عقلش را ويران كرد دين و دنيايش را تباه كرده.

اى هشام چطور عملت نزد خدا پاك باشد و تو عقلت را از امر خدا بازداشتى و هواى نفست را براى غلبه بر عقلت فرمان بردى.

اى هشام صبر بر تنهائى نشانه قوت عقل است، هر كه از طرف خدا تبارك و تعالى تعقل كند از اهل دنيا و راغبين در آن كناره گرفته و بدان چه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خدا در وحشت انيس او است و در تنهائى يار او است، و توانگرى او است در ندارى، و عزت او است در بى‏تيره و تبارى. اى هشام خلق براى طاعت خدا وادار شدند، نجاتى نيست جز باطاعت، و طاعت نباشد جز با دانش، و دانش ب‏آموزش است، و آموزش با تعقل است، دانش بدست نيايد جز از يك عالم ربانى، و شناختن آن عالم بعقل است. اى هشام عمل اندك از خردمند پذيرفته و دو چندانست، و عمل بسيار از اهل هوا و نادانى مردود است.

اى هشام راستى خردمند بكم دنيا كه همراه حكمت است خوش است و بكم از حكمت با هر چه از دنيا ناخوش از اين رو تجارتشان سود دهد.

اى هشام اگر باندازه كفايتت بى‏نيازت كند كمتر چيز دنيايت بس است، و اگر باندازه كفايت بى‏نيازت نكند در دنيا چيزى نيست كه بى‏نيازت كند.

اى هشام خردمندان زيادى دنيا را هم وانهادند تا چه رسد بگناهان، ترك دنيا فضيلت است و ترك گناه واجب است.

اى هشام راستى خردمندان بدنيا بى‏رغبتند و ب‏آخرت مشتاق زيرا دانستند كه دنيا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده هر كه آخرت خواهد دنيايش بخواهد تا روزى خود را از آن دريافت كند، و هر كه دنيا را خواهد آخرتش بدنبال است تا مرگش برسد و دنيا و آخرتش را بر او تباه كند.

اى هشام هر كه بى‏نيازى خواهد بدون دارائى، و آسايش دل جويد از درد حسد، و سلامتى دين طلبد بايد بدرگاه خدا زارى كند و بخواهد كه خردش را كامل كند، هر كه خردمند شد بدان چه كفايتش كند قانع باشد، و هر كه بدان چه او را بس است قانع شد بى‏نياز گردد، و هر كه بدان چه او را بس است قانع نشد هرگز بى‏نيازى نبيند. اى هشام راستى خدا جل و عز از مردم نيكى حكايت كرده كه گفتند (7- آل عمران) پروردگار ما دل ما را كج مكن پس از اينكه ما را هدايت كردى و از پيش خود بما رحمت بخش زيرا توئى تو پر بخشنده. چون دانستند كه دلها كج ميشوند و بكورى و هلاكت خود برميگردند، راستش اينست كه از خدا نترسد، هر كه از طرف خدا تعقل نكند، و هر كه از طرف خدا تعقل نكند دل بمعرفت او نبندد آن معرفتى كه برجا باشد و بدان بينا باشد و حقيقتش بدل او نشيند، و كسى چنين نباشد تا گفتار و كردارش يكى باشد و نهان و عيانش موافق باشد، زيرا خداوند بمقام درونى عقل نهانى رهنمونى نكرده مگر بعقل برونى و آشكار و گويا.

اى هشام امير المؤمنين بارها ميفرمود با چيزى خدا پرستش نشده كه بهتر از عقل باشد، و عقل مرد كامل نيست تا در او چند خصلت گوناگون باشد: كفر و بدى از وى نتراوند، و رشد و خير از وى اميد بروند، ما زاد آنچه دارد بخشش شود، و از گفتار زيادى خوددارى كند، بهره‏اش از دنيا همان قوت باشد، و تا عمر دارد از دانش سير نشود، خوارى بهمراه خدا خواهى دوست‏تر باشد نزد او از عزت با ديگرى، تواضع نزد او دوستتر باشد از اشرافيت، اندك احسان ديگرى را بيش شمارد، و احسان بيش خود را كم، همه مردم را بهتر از خود داند و خود را پيش خود از همه بدتر شمارد و اين پايان امر است. اى هشام هر كه زبانش راست است عملش پاك است، و هر كه خوش نيت است روزيش فزون شود، و هر كه ببرادران و خاندانش خوش رفتار است عمرش دراز است. اى هشام حكمت را بنادانها نياموزيد تا بدان ستم كنيد، و از اهلش دريغ مداريد تا ب‏آنان ستم كنيد.

اى هشام چنان كه حكمت را براى شما رها كردند شما هم دنيا را ب‏آنها وانهيد.

اى هشام هر كه دين ندارد مروت ندارد، و هر كه مروت ندارد عقل ندارد، راستى كه با ارزش‏ترين مردم كسيست كه دنيا را براى خود مقامى نداند، هلا بهاى تن شماها جز بهشت نيست آنها را جز بدان نفروشيد.

اى هشام راستى امير المؤمنين بارها ميفرمود: در صدر مجلس ننشيند جز مردى كه در او سه خصلت باشد، هر گاه پرسش شود پاسخ گويد، و چون مردم از سخن در مانند او سخن گويد، و تواند نظرى دهد كه صلاح اهل مجلس در آن باشد، و هر كه هيچ كدام از اينها را ندارد و در صدر نشيند احمق است، و حسن بن على (ع) فرمود:

حاجتها را از اهلش بخواهيد، باو گفته شد اهل حوائج كيانند يا بن رسول اللَّه؟

فرمود: آنان كه خدايشان در كتاب خود حكايت كرده، و ياد آورده و فرموده (12- الزمر) همانا صاحبدلان يادآور شوند- فرمود آنها خردمندانند، و على بن الحسين (ع) فرمود: همنشينى با صالحان باعث صلاح است و پرورش دانشمندان فزونى خرد است، و طاعت واليان عادل مايه كمال عزت است و بثمر رسانيدن اموال از كمال مردانگى است، و ارشاد مشورت خواه اداى حق نعمت است، و خوددارى از آزار از كمال عقل و مايه آسايش تن است در دنيا و آخرت. اى هشام راستى كه خردمند بكسى كه از تكذيبش نگرانست حديث نگويد. و از آنكه از دريغش بيم دارد خواهش نكند، و آنچه را نتواند وعده ندهد، و بدان چه از اميدواريش سركوب شود اميد نبندد، و ب‏آنچه بيم درماندگى دارد اقدام نورزد، و امير المؤمنين (ع) بارها بيارانش سفارش ميكرد و ميفرمود: شما را بترس از خدا در نهان و عيان سفارش ميدهم، و بعدالت در خشنودى و خشم، و كسب در فقر و توانگرى و باينكه پيوست كنيد با كسى كه از شما ميبرد، و گذشت كنيد از كسى كه بشما ستم كند، و بدهيد بكسى كه از شما دريغ كند. بايد نظرتان عبرت باشد و خموشيتان فكرت، و گفتارتان ذكر. و سرشتتان سخاوت، زيرا بخيل ببهشت نرود و سخاوتمند بدوزخ نرود.

اى هشام خدا رحمت كند هر كه چنانچه بايد از خدا شرم كند، و سر و آنچه دارد نگهدارد و نيز شكم را هم با آنچه جا ميدهد، و مرگ را و پوسيدن را ياد كند، و بداند بهشت در درون ناگواريها است، و دوزخ در درون شهوتها و دلخواهها.

اى هشام هر كه خود را از اعراض مردم نگهدارد خدا روز قيامت از لغزشش ميگذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد خدا در روز قيامت خشمش را از او باز دارد.

اى هشام خردمند دروغ نگويد گرچه طبق ميل او باشد.

اى هشام در دسته شمشير رسول خدا (ص) اين عبارت يافته شد كه: سركش‏ترين مردم بر خدا كسيست كه جز زننده خود را بزند، و جز كشنده خود را بكشد، و هر كه خود را وابسته جز موالى خود سازد بدان چه خدا بر پيغمبرش محمد (ص) نازل كرده كافر است، و هر كه بدعتى گزارد با بدعت‏گزارى را جا دهد خدايش روز رستاخيز هيچ عوض و بدلى را نپذيرد. اى هشام بهترين وسيله تقرب بنده بخدا پس از شناختن او نماز است، و خوشرفتارى با پدر و مادر، و ترك حسد و خودبينى، و باليدن.

اى هشام آن روزگارانى كه در پيش دارى اصلاح كن، ببين چه روزيست آن روز، جوابش را آماده كن زيرا تو بازداشت و مسئولى، از روزگار و اهلش پندگير زيرا روزگار دراز است و براى تو كوتاه است چنان عمل كن كه گويا ثواب عملت جلو چشم تو است تا بيشتر بطمع آن افتى، از طرف خدا تعقل كن و بنگر در تغيير روزگار و احوال آن، زيرا هر آنچه از دنيا بيايد بمانند همانيست كه گذشته از آن عبرت پذير. على بن الحسين (ع) فرمود: همه آنچه آفتاب بدان تابد از مشارق و مغارب زمين از دريا و بيابان و دشت و كوه آن نزد يك تن از دوستان خدا و اهل معرفت بحق خدا بمانند برگشت سايه است، سپس فرمود: آيا آزاد مردى نيست كه اين پس جويده را باهلش وانهد- يعنى دنيا را- براى جان شماها بهائى نيست جز بهشت، و جز ب‏آنش نفروشيد زيرا هر كه از خدا بدنيا خشنود شود بچيز پستى خشنود شده است.

اى هشام راستى همه مردم ستاره‏ها را ببينند ولى بدانها رهبرى نشود مگر كسى كه مجارى و منازلشان را بفهمد، و شما هم حكمت (دانش) را ميخوانيد ولى بدان رهبرى نشود مگر كسى كه آن را بكار بندد.

اى هشام راستى مسيح (ع) بحواريين گفت اى بنده‏هاى بد از درازى درخت خرما بهراس افتيد و نگاه بخار و رنج بالا رفتن آن كنيد و ميوه خوب و راحتيهايش را فراموش كنيد. همچنين نگاه برنج كار آخرت داريد و موعدش را دراز شماريد و نعمت و شكوفه و ثمرش را كه بدان خواهيد رسيد بدست فراموشى ميسپاريد، اى بنده‏هاى بد گندم را پاك كنيد و پاكيزه‏اش كنيد و خوب آردش كنيد تا مزه‏اش را بفهميد و براى شما خوردنش گوارا باشد همچنين ايمان را پاك كنيد و كامل سازيد تا شيرينى آن را دريابيد و از عاقبتش سود بريد، من بدرستى براى شماها ميگويم اگر چراغى يابيد كه با روغن قطران در شب تار ميسوزد از نورش استفاده كنيد و بوى گندش مانع شما نشود. همچنين شما را شايد كه حكمت را در نزد هر كه يافتيد بگيريد، و بى‏رغبتى وى در آن مانع شما نباشد، اى بنده‏هاى دنيا بدرستى براى شما ميگويم كه بشرف آخرت نرسيد مگر بترك آنچه دوست داريد، توجه بتوبه فردا نكنيد زيرا تا فردا شب و روزى مانده و در آنها قضاى خدا شد نيست، بحق بشما ميگويم كه هر كه وامى از مردم بگردن ندارد آسوده‏تر و بى‏غم‏تر از كسيست كه وامى بگردن دارد، و اگر چه خوب هم آن را بپردازد همچنين هر كه گناهى ندارد آسوده‏تر است و بيغم‏تر از كسى كه گناه كند و گر چه بپاكى توبه كند و برگردد، و راستى گناهان خرد و كوچك دامهاى شيطانند كه آنها را در پيش شما حقير و خرد جلوه دهد و گرد آيند و فراوان شوند و شما را در ميان گيرند، بدرستى بشما ميگويم: در باره حكمت (دانش) دو كس واردند يكى آن را خوب ميفهمد و ميگويد و بدان عمل ميكند، و يكى خوب ميگويد و بدان عمل نميكند، ميان اين دو چقدر فاصله است. خوشا بدانايان عمل كن، و بدا بدانايان بزبان، اى بنده‏هاى بد مساجد پروردگار خود را زندان تن و پيشانى خود سازيد، و دلهاى خود را خانه پرهيزكارى نمائيد، دلهاى خود را جايگاه شهوات نكنيد، آنكه از شماها هنگام بلا بيشتر بيتابى ميكند دنيا دوست‏تر است و شكيباترين شما زاهدتر در دنيا است، اى بنده‏هاى بد چون بازهاى رباينده و روباههاى فريبنده و گرگهاى مكار و شيران درنده نباشيد كه با شكار خود همان كنند كه شماها با مردم كنيد. يك دسته را بربائيد و يك دسته را بفريبيد و يك دسته را مكر كنيد، بحق بشما ميگويم: براى تن همين بس نيست كه برونش سالم باشد ولى درونش فاسد، همچنين تنهاى شما كه خوشايندتان هستند دلهاى فاسدى بدرون دارند، شما را چه سود كه ظاهر خود را پاك كنيد و دلتان چركين باشد. بمانند غربال نباشيد كه آرد خوب را بيرون ميدهد و نخاله را نگه مى‏دارد، و همچنين شماها با زبان خود حكمت را پراكنده كنيد و دغلى در سينه بماند، اى دنياپرستها مثل شما مثل چراغ است كه براى مردم ميتابد و خود را ميگدازد، اى بنى اسرائيل با دانشمندان همنشين شويد و گر چه بسر زانو برويد (سواره تاخت كنيد خ ل) زيرا خدا دلهاى مرده را بنور حكمت زنده كند چونان كه زمين را بباران تند. اى هشام در انجيل نوشته است خوشا بر كسانى كه بهم مهر ورزند. آنانند كه روز قيامت مهر بينند خوشا به اصلاح‏كنندگان ميان مردم آنانند كه در قيامت مقربند، خوشا ب‏آنها كه دلشان را پاك كنند آنانند پرهيزكاران روز قيامت. خوشا بر متواضعان در دنيا آنان روز قيامت بكرسى‏هاى شاهى برآيند.

اى هشام كم‏گوئى حكمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى كه شيوه خوب و سبك بارى و تخفيف گناه است. باب بردبارى را محكم كنيد كه بابش صبر است، و راستى خدا عز و جل آن را كه بيجا زياد ميخندد و بى‏مقصد پر راه ميرود دشمن دارد، بر فرمانرواى بايد كه چوپانى باشد و از رعبت خود غفلت نورزد و بر آنها بزرگى نفروشد، از خدا در نهان خود شرم داريد چنانچه از مردم در آشكار و بدانيد كه سخن حكمت گمشده مؤمن است. دانش را باشيد پيش از آنكه از ميان برود، و از ميان رفتنش نهان شدن دانائى است كه ميان شماها است. اى هشام آنچه ندانى بياموز و آنچه آموختى بنادان ياد بده، دانا را براى علمش تعظيم كن، و از ستيزه‏اش دست بدار، و نادان را براى جهلش زبون شمار و او را مران ولى بخود نزديك كن و باو بياموز.

اى هشام راستى هر نعمتى كه از شكرش درماندى چون گناهى است كه مسئول آنى، امير المؤمنين (ع) فرمود: خدا را بنده‏ها است كه از ترسش دل شكسته‏اند تا دم بسته‏اند با اينكه شيوا و خردمندند، بدرگاه خدا پيشروند با كردارهاى پاك، بيش را در برابرش پر نشمارند، و بكم خود خشنود نباشند، خود را بد شمارند با اينكه زيرك و نيكوكارند.

اى هشام حياء از ايمانست و ايمان در بهشت است، و بيشرمى از جفاء است، و جفاكارى در دوزخ است.

اى هشام سخنگويان سه دسته‏اند، سود بر، و سالم، و جنجالى، سود بر ذكر گوى خدا است، و سالم خموش، و جنجالى بيهوده گو. راستى خدا بهشت را بر هر هرزه‏گوى پرروى بى‏حياى لاابالى بدان چه گويد و باو گويند حرام كرده، ابو ذر ميفرمود: اى دانشجو اين زبان كليد خوبى و كليد بديست.

بدهانت مهر نه چنان كه بر طلا و نقره‏ات مهر مينهى. اى هشام چه بد بنده‏ايست بنده دو زبان و دو رو كه برادر را در پيش او بستايد و در پشت سرش بخورد اگرش بدهند حسد برد، و اگرش گرفتار شود او را وانهد، زودرسترين ثواب خير ثواب نيكوكاريست زودرس‏ترين كيفر كيفر بغى و تجاوز است. بدترين بنده‏هاى خدا كسيست كه از بد زبانى او همنشينى او را ناخوش دارى، و آيا چيزى مردم را در دوزخ سرنگون كند جز آنچه با زبانشان بدروند، از خوبى اسلام شخص ترك سخن بيهوده است.

اى هشام مرد مؤمن نيست تا هم بيمناك و هم اميدوار باشد، و بيمناك و اميدوار نيست تا براى آنچه ترسد و اميد دارد كار كن باشد.

اى هشام خدا جل و عز فرمايد بعزت و جلال و عظمت و قدرت و بهاء و علو مقامم سوگند هيچ بنده‏اى خواستم را بر خواستش مقدم ندارد جز آنكه بخودش بى‏نياز سازم، و متوجه آخرتش گردانم و كار و صنعتش را كفايت كنم، و آسمانها و زمين را ضامن روزيش سازم و خود در پشت سر تجارت (منفعت) هر تاجرى براى او باشم.

اى هشام خشم كليد هر بديست، كاملترين مؤمنان در ايمان خوشخوترين آنها است، و اگر با مردم در آميختى اگر توانى با هر كه آميزى بالادست او باشى در احسان و خدمت همان كن. اى هشام نرمش را باش كه نرمش ميمونست، و كج خلقى شوم است، راستى نرمش و نيكوكارى و خوشخوئى خانه‏ها را آباد و روزى را بيفزايند.

اى هشام گفته خدا است (60- الرحمن) آيا سزاى احسان جز احسانست؟ اين در مؤمن و كافر و نيك و بد همه جاريست. هر كه را احسانى كردند پاداشى بايدش. پاداش‏

اين نيست كه همان كنى كه او كرده مگر كه فضلت را بنمائى، و اگر همان كنى كه او كرده او را فضيلت آغاز كردن احسان بجا است.

اى هشام راستى مثل دنيا مثل مار است نيش نرم و درونش زهر كشنده است، مردان خردمندش برحذرند، و كودكانش بدست گيرند.

اى هشام بر طاعت خدا صبر كن، از معاصى خدا صبر كن، دنيا همان ساعتى است آنچه رفته نه شادى دارد و نه غم، آنچه نيامده ندانى كه چيست؟ بهمان ساعتى كه در آنى صبر كن همچنان باشد كه تو رشك برده شده‏اى.

اى هشام دنيا چون آب دريا است هر چه تشنه كامش بيشتر نوشد بيشتر تشنه شود تا او را بكشد.

اى هشام از تكبر بپرهيز كه هر كس را در دل بوزن دانه‏اى تكبر باشد ببهشت نرود. كبر شايان خدا است و هر كس با وى در آن ستيزد برو در دوزخش سرنگون سازد.

اى هشام از ما نيست كسى كه هر روز حساب خود را نكشد، و اگر خوش كرده بر آن افزايد، و اگر بدكرده از خدا آمرزش خواهد، و بدرگاهش توبه كند. اى هشام دنيا بصورت زن كبود چشمى براى مسيح (ع) مجسم شد، عيسى (ع) باو گفت چند تا شوهر كردى؟ گفت فراوان، فرمود: همه‏ات طلاق دادند؟ گفت: نه، بلكه همه را كشتم مسيح فرمود: واى بر شوهران زنده‏ات كه چگونه از گذشته‏ها عبرت نگرفتند.

اى هشام تابش تن در چشم او است. اگر چشم بينا است همه تن تابنده است، و تابش جان خرد است، و اگر بنده خردمند باشد شناساى پروردگارش است، و چون بپروردگارش شناسا شد در دينش بينا است، و اگر بپروردگارش نادانست دينش بر جا نماند، و چنانچه تن نماند مگر با خون زنده، دين نماند مگر با دليل روشن، و دليل روشن بر جا نشود جز با خرد.