ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۶ -


چون مرد پا در ركاب گذارد گويد: «سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ» و هر گاه يكى از شما بسفر رود بايد بگويد: «اللهم أنت الصاحب في السفر و الحامل على الظهر و الخليفة في الاهل و المال و الولد» بار خدايا توئى رفيق سفر و پشتيبان در أهل و مال و فرزند.

و چون بار نهيد بگوئيد: «اللهم أنزلنا مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ» و چون براى حاجتى ببازارها رويد بگوئيد «اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله (ص) تا آخر دعا-» بار خدايا بتو پناه برم از معامله زيانبخش و از قسم دروغ و بتو پناه برم از كيفر گناه، منتظر براى وقت نماز بعد از عصر زائر خدا است و حق است بر خدا جل و عز كه زائر خود را گرامى دارد و باو بدهد هر چه را خواهد، حج‏گزار و عمره‏گزار مهمان خدايند و بر خدا است كه مهمان خود را گرامى دارد و ب‏آمرزش بخشش كند هر كه بكودكى مست‏كننده‏اى بنوشاند خدايش در لجن زار دوزخ زندانى كند تا از آنچه كرده عذرى آورد.

صدقه سپر بزرگى است و پرده مؤمن است در برابر دوزخ و موجب نگهدارى مال است براى كافر و زود بدو عوض داده شود و بلا را از تنش دور كند و در آخرت بهره‏اى ندارد، با زبان است كه دوزخيان در آن سرنگون شوند و بزبان گورستانيها شايان نور گردند، زبان خود را نگهداريد و آن را بذكر خدا بگماريد هر كه صورتگر است در آخرت مسئول آنها است، چون از يكى شماها خاشاكى بر گرفته شد بايد در عوض گويد: خداوند از تو هر چه را بد دارى بسترد، چون يكى از شما از حمام در آيد و برادرش باو بگويد حمامت خوش، بايد در پاسخ گويد خدا خاطرت را خوش دارد و هر گاه باو گويد: خدايت بسلامت زنده دارد، بايد بگويد تو را خدا بسلامت زنده دارد و بدار مقام برساند، خواهش پس از مدح است، خدا را مدح كنيد و سپس حوائج را از او بخواهيد و پيش از خواهش او را ستايش كنيد، اى دعا گو آنچه نميشود و روا نيست مخواه.

هر گاه بمردى براى نوزاد پسرى تبريك گوئيد بگوئيد خدا اين بخشيده خود را مبارك كند و بنوجوانى رساند و با تو خوشرفتارى كند، هر گاه يكى از شماها از مكه آيد دو چشمش را ببوس و دهانش را كه با آن حجر الاسود را بوسيده كه رسول خدايش (ص) بوسيده و محل سجده و پيشانى او را ببوس و چون باو تبريك گوئيد بگوئيد خدا حجت را قبول كند و كوششت را قدردانى نمايد و عوض خرجى كه كردى بدهد و آن را آخر عهدت بخانه كعبه نسازد، از او باش برحذر باشيد كه او باش از خدا جل و عزّ نترسند. خدا بررسى كرد و ما را برگزيد و براى ما شيعيان ما را برگزيد ما را يارى كنند و بشادى ما شادند و بغم ما غمنده‏اند و مال و جان خود را در راه ما ببخشند آنان از ما هستند و رو بسوى ما دارند، كسى از شيعيان ما نيست كه مرتكب كارى گردد كه از آنش نهى كرديم و نميرد تا آنكه ببلائى گرفتار شود كه گناهانش براى آن بريزد يا در مالش يا در فرزندش يا در جانش تا دوست ما ما را ملاقات كند و گناهى ندارد و راستش چيزى بر او بماند از گناهان مرگش سخت باشد تا گناهانش پاك شود، مرده شيعه ما صديق و شهيد است كه امر ما را باور داشته و بخاطر ما دوستى كرده و بخاطر ما دشمنى كرده و مقصودش از آن رضاى خدا بوده و عقيده بخدا و رسولش داشته، هر كه راز ما را فاش كند خدايش تيزى آهن باو چشاند.

روز هفتم زايش نوزاد خود را ختنه كنيد و گرما و سرما مانع آن نباشد زيرا باعث پاكشدن تن است و راستى زمين بدرگاه خدا بنالد از شاش ختنه نشده، مستى بر چهار نوع است: مستى جوانى، مستى ثروت مستى خواب و مستى سلطنت.

دوست دارم مؤمن در هر پانزده روز يك بار نوره كشد، ماهى كمتر بخوريد كه بدن را آب كند و بلغم را بيفزايد و نفس را سخت كند، جرعه جرعه نوشيدن شير درمان هر درديست جز مرگ، انار را با پيش بخوريد كه معده را شستشو كند و دل را زنده كند و وسوسه شيطان را ببرد، كاسنى بخوريد كه هر بامداد يك قطره بهشتى دارد، آب باران بنوشيد كه پاك‏كننده تن و دافع بيماريها است خدا جل و عز فرمايد (11- الانفال) و فرو فرستد از آسمان آبى تا شما را پاك كند و پليدى شيطان را از شما ببرد، سياه دانه درمان هر درديست جز زهردار، گوشت گاو درد است و شيرش درمان و همچنان روغنش.

زن آبستن چيزى نخورد و بدان نياغازد كه بهتر باشد از خرماى تازه خدا فرموده (25- مريم) تنه درخت خرما را بجنبان تا برايت رطب تازه بريزد، كام فرزندان خود را با خرما برداريد رسول خدا (ص) با حسن و حسين چنين كرد (1)

هر كدام شما خواست با زنش در آيد او را شتابزده نكند و درنگ كند تا او هم مانند خودش بر سر شهوت آيد و تحريك شود، هر گاه يكى از شماها زنى ديد كه از او خوشش آمد برود نزد همسرش زيرا او هم دارد هر آنچه كه آن زن دارد و او ديده است و مبادا شيطان را بدل خود راه دهد و ديده خود را از زن بيگانه باز دارد و اگر هم زن ندارد دو ركعت نماز بخواند و خدا را بسيار حمد كند، هر كدام شماها خواست بزنش درآيد بايد كم سخن گويد كه سخن اين هنگام باعث لالى مى‏شود، هيچ كدام از شماها بدرون فرج زنش نگاه نكند كه مايه پيسى شود، و هر گاه يكى از شماها بزنش درآيد بايد بگويد «بار خدايا براستى من فرج او را بفرمان تو بر خود حلال كردم و بامانت تو او را پذيرفتم و اگر فرزندى از او برايم مقدر كردى پسرى درست اندام باشد و براى شيطان در او شركت و بهره‏اى مقرر مساز، حقنه از آن چهار است كه رسول خدا (ص) در باره آنها گفته آنچه را گفته كه بهترين چيزى كه با آن درمان كنيد حقنه است و آن شكم را بزرگ كند و درد درون را بزدايد و تن را نيرومند كند، با بنفشه سعوط بينى بسازيد كه رسول خدا (ص) فرمود: اگر مردم ميدانستند آن فوائدى كه در بنفشه است آن را جرعه جرعه بسر ميكشيدند هر گاه يكى از شماها خواهد با زن خود درآيد بايد از شب‏هاى ماه نو خوددارى كند و از نيمه‏هاى هر ماه نيز زيرا شيطان در اين دو وقت دنبال فرزند برود، از حجامت در روز چهار شنبه و روز جمعه بپرهيزيد زيرا روز چهارشنبه نحس است و مستمر و در آن آفريده شده دوزخ و در روز جمعه ساعتى است كه هر كه در آن حجامت كند حتما بميرد.

فرمان آن حضرت به أشتر وقتى او را والى مصر و اعمال آن نمود

بنام خداى بخشاينده مهربان اينست آنچه بنده خدا على أمير مؤمنان فرمان داده است بمالك بن حارث اشتر در عهد خود بوى هنگامى كه او را بر مصر گماشته تا خراجش را جمع كند و با دشمنش جهاد كند، و أهل آن را اصلاح نمايد و بلادش را آباد كند.

فرمانش داده بتقوى از خدا و برگزيدن طاعت او و پيروى از هر آنچه خدا در قرآن خود فرموده از فرائض و سننى كه احدى سعادتمند نشود جز بپيروى آنها و بدبخت نشود جز با انكار آنها و ضايع كردن آنها، و باينكه خدا را با دست و دل و زبانش يارى كند زيرا خدا ضامن يارى هر كس است كه ياريش كند زيرا كه او نيرومند و با عزتست، و فرمانش داده كه از شهوت نفس خود بكاهد زيرا نفس سخت آمر ببدى و شهوات است مگر پروردگارم ترحمى كند، راستى كه پروردگارم آمرزنده و مهربانست و باينكه هنگام اشتباه بقرآن اعتماد كند زيرا در آنست بيان هر چيزى و نيز هدايت و رحمت است مر مردمى را كه ايمان دارند، و باينكه بدنبال رضاى خدا باشد و پيرامون خشم او نگردد و اصرار بر نافرمانيش نكند زيرا پناهى از خدا نيست مگر بدرگاه خودش.

سپس اى مالك بدان كه من تو را بكشورى گسيل داشتم كه پيش از تو دولتها داشته كه آنها عادل يا ظالم بودند، و راستى مردم بكارهاى تو هم آن نظرى را دارند كه تو در كارهاى واليان پيش از خود دارى و در باره‏ات بگويند آنچه را تو در باره آنان ميگفتى، و همانا دليل شناختن نيكان بيانيست كه خدا بزبان بندگان خود بگذارد، بايد بهترين ذخيره نزد تو كارهاى خوبى باشد كه مقصود از آن فراهم آوردن رعيت و رعايت آنها است، پس مهار هواى نفس خود را در دست گير و آنچه روا نيست بر خود دريغ دار زيرا دريغ بر خود بانصاف عمل كردنست در آنچه بخواهى يا نخواهى، بدلت مهر و محبت رعيت را تلقين كن و لطف و احسان ب‏آنها را براى آنها درنده نيشدار نباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى زيرا كه آنان دو دسته‏اند يا برادران دينى تواند يا هم نوع تواند كه دچار لغزش شوند و در معرض درد و گرفتاريند و بعمد و خطا خلاف كنند، از گذشت و چشم پوشى بدانها بده باندازه‏اى كه ميخواهى خدا از عفوش بتو دهد زيرا تو بالا دست آنهائى و والى بر تو بالا دست تو است، و خدا بالا دست والى بر تو است براى اينكه قرآن را بتو آموخته و تو را بسنت پيغمبرش بينا كرده بشرحى كه در اين فرمان نوشته‏ايم برايت مبادا خود را بجنك با خدا وادارى زيرا تاب كيفر او را ندارى و از عفو و رحمتش بى‏نياز نباشى از گذشت پشيمان مباش بكيفر دادن مناز، و تا راهى دارى بتندى و اعمال نيرو مشتاب و مگو من فرمانده و سرورم و مطاعم زيرا اين تيره دلى و سست دينى و فتنه انگيزيست.

بخدا پناه بر از بدبخت شدن و هر گاه مقام حكمرانيت تو را خوش آمد و ابهت و سرفرازى برايت جلوه داد بعظمت ملك خدا بالاى سرت و قدرت او بر خودت بنگر كه در برابر آن بر خود هيچ نيروئى ندارى زيرا كه اين تأمل سركشى تو را آرام كند و از تندى تو باز دارد و خرد از دست رفته را بتو باز آرد، مبادا با خدا در عظمت خيال همسرى كنى و خود را در جبروت بدو مانند دانى زيرا خدا هر جبارى را زبون كند و هر متكبر بر خود بالنده‏اى را خوار سازد.

حق خدا را بده و حق مردم را از طرف خودت و مخصوصانت و خاندانت و دوستانت از رعايايت منظور دار زيرا اگر نكنى ستم كرده باشى، و هر كه ببندگان خدا ستم كند خدا بحساب بنده‏ها خصم اوست و هر كه را خدا خصم باشد دليلش را باطل كند و او نيز در جنك با خدا است تا دل بردارد و توبه كند، هيچ چيزى بيشتر باعث ديگرگونى نعمت خدا نيست از پايدارى بر ستم كردن زيرا خدا نفرين ستمديده را بشنود و در كمين ستمكارانست و هر كه چنين باشد پابند هلاكت است در دنيا و آخرت.

بايد محبوبترين كارها نزد تو بر حقر آنها باشد و آنچه باشد كه براى عدالت با رعيت اجتماعى‏تر و كاملتر باشد زيرا نارضائى عموم رضايت مخصوصان از بين ببرد، و نارضائى مخصوصان با رضايت عمومى صرف نظر شد و ناديده گرفته شده، هيچ كدام از رعيت بر والى در حال آسايش پرخرج‏تر و در حال گرفتارى كم كمتر و از انصاف بدورتر و در خواهش پررو و سمج‏تر و در برابر عطا كم‏سپاستر و در موقع دريغ و منع عذرناپذيرتر و در بروز ناگواريها سست‏شكيب‏تر از مخصوصان نيستند، و همانا ستون دين و جامعه مسلمين و ساز و برك در برابر دشمنان عموم مردمند و بايد مورد توجه و برگزيده تو همانها باشند و توجه تو بامور عام المنفعة و خوش سرانجام باشد و لا قوة الّا باللَّه.

و بايد دورترين رعيت از تو و بدتر آنها در نظر تو كسى باشد كه عيبجوتر است از مردم، زيرا در مردم عيوبى هست كه والى سزاوارتر است بسر پوش نهادن بر آنها، آنچه از تو نهانست بكشف آن مكوش و تا توانى عيب را بپوش تا خدا از تو بپوشد آنچه را دوست دارى پوشيده باشد از عيب تو، و با مردم هيچ كينه نداشته باش و سبب هر خونخواهى و دشمنى را از بيخ ببر و عذر بپذير و در مورد اشتباه حدود را دفع بده و از هر چه رأيت روشن نيست خود را ناديده گير و بتصديق سخن چينان مشتاب زيرا سخن‏چين و بدگو دغل و خائن است گرچه خود را شبيه خيرخواه و ناصح نشان دهد.

در شوراى خود بخيل را شركت مده كه از احسانت باز دارد و از فقرت بترساند، و نه ترسو را كه در هر كارى ناتوانيت جلوه دهد، و نه حريص را كه مال‏اندوزى بر خلاف حق را برأيت خوش‏نما كند، براستى بخل و جور و حرص چند منشند كه بدگمانى آنها را در نهاد اشرار فراهم آورد، يقين بدان كه بدترين وزيرانت كسى است كه وزير بدان بوده و در گناههاى آنها شركت داشته و بكارهاى آنها بر بندگان خدا سرپرستى داشته، مبادا آنان را از مخصوصان خودسازى و شريك مسئوليت خود كنى.

چونان كه شريك حكومت جز تو شدند و آنان را هلاك كردند و بپرتگاه بدى كشاندند، از ظاهر سازى آنها جلو خودت فريفته مشو زيرا اينان ياران گنهكاران و برادران ستمكارانند و مركز هر طمع و دغلى، تو ميتوانى جانشينان بهترى براى آنان بدست آورى كه ادب و نفوذ آنها را دارند از كسانى كه كارها را خوب سنجيده و نيك و بد آنها را فهميده، آنان خرج كمترى براى تو دارند و كمك بيشترى و بهترى بتو ميكنند و تو را دوستتر دارند و با ديگرى كم آشتى‏ترند، بستمكارى كمك نكرده‏اند و همدست گنهكار نبوده‏اند و با ديگر روشى كه اجحاف بمسلمانان و معاهد باشد نداشته‏اند آنان را مخصوصان مجلس محرمانه‏ات ساز و همگنان خود شمار و از آنها هم مخصوص‏تر بتو كسى باشد كه بمر حق گوياتر است و بر ناتوانان عدالت‏شعارتر و با تو كمتر در كارهائى هم‏نظر است كه خدا براى دوستانش نخواسته و هواى نفس تو را بدان كشانده است راستش اينانند كه تو را براه حق وادارند و بدان چه سودش بتو برسد بينا سازند، خود را باهل ورع و صدق و خردمندان و مردم خانواده دار بچسبان و آنها را تربيت كن و عادت ده كه مدحت نكنند و بيهوده‏ات بكارى كه نكردى نستايند زيرا مدح بسيار خودبينى آورد و بفريب كشد و پذيرش آن موجب دشمنى خداوند است. خوشكردار و بدكردار نزد تو برابر نباشند زيرا اين سبب بى‏رغبت كردن بخوشكردارى و تشويق ببدكرداريست و بهر كدام آنچه را بايست است و ادبى را كه خودش لازم خود كرده است بده تا خدايت بدان سود بخشد و تو يارانت را بدان سودبخشى.

سپس بدان كه چيزى بيشتر مايه خوشبينى والى به رعيتش از اين نيست كه ب‏آنها احسان كند، و مخارج را از آنها بكاهد، و آنچه را مسئول آن نيستند ب‏آنها تحميل نكند، بايد در اين موضوع روشى پيش‏گيرى كه تو را برعيت خوشبين كند، زيرا حسن ظن رنج پر دنباله‏اى را از تو بردارد، راستى سزاوارتر كسى كه بدو خوشبين باشى كسى است كه نزد او خوب امتحان دادى و سزاوارتر كسى كه بدو بدبين باشى كسيست كه باو بد امتحان دادى، اين موقعيت را بر سود و زيان خود بفهم تا در خوشرفتارى تو بيفزايد و نزد عموم خوب امتحان بدهى با اينكه موجب ثواب خدا در معاد است.

هر روش خوبى كه سران اين امت بكار بسته‏اند و مايه الفت شده و رعيت آن را پذيرفته نقض مكن و روشى پديد مكن كه بچيزى از اين روشهاى گذشته زيان رساند تا ثواب از آن سنت‏گذاران آن باشد و گناه نقض آن بگردن تو بماند.

بسيار با دانشمندان گفتگو كن و با فرزانگان همنشين باش در باره برقرارى وضعى كه اهل بلاد تو بدان سازش كرده‏اند و برپا داشتن آنچه عموم مردم پيش از تو بر آن استوار بودند زيرا كه اين حق را پايدار و باطل را گريزان كند و براى دليل و نمونه كافى است چون كه سنتهاى خوب همان راه اطاعت خدا باشند.

سپس بدان كه رعيت چند دسته‏اند كه در صلاح زندگى همدستند و بيكديگر نيازمندند 1- قشون خدا 2- دفترداران عامه و خاصه 3- قاضيان دادگسترى 4- كارمندان حق و ارفاق 5- جزيه پردازان و خراج‏گزاران از اهل ذمه و مردم مسلمان 6- تجار و اهل صنعت 7- طبقه پائين كه حاجتمند و مستمند و بينوايند و خداوند براى هر كدام سهمى نام برده و در كتاب خود و سنت پيغمبرش مقررى معين ساخته و نوشته آن نزد ما محفوظ است. قشون باذن خدا پناه رعيت و زينت حكومت و عزت دين و وسيله امنيت و آسايش هستند و رعيت زندگى نتوانند جز بوجود آنان و قشونها زندگى نتوانند جز بوسيله آنچه خدا براى آنها برآورد از خراج و ماليات كه بوسيله آن بتوانند با دشمن خود بجنگند و بدان دلگرم باشند و نياز آنها را تأمين كند و اين دو صفت نپايند مگر بوسيله دسته سوم كه قاضيان و دفترداران و كارمندانند كه در كارها حكم بدهند و عدالت را پديدار كنند و منافع را جمع‏آورى نمايند و بر كلى و جزئى كارها امين باشند، و همه اينان را قوامى نباشد جز بوسيله بازرگانان و اهل صنعت بوسيله اينكه ما يحتاج آنها را جمع‏آورى كنند و فراهم سازند و بازار بوجود آورند و آنان را از تهيه نيازمنديها بدست خود بى‏نياز سازند، و آن طبقه واافتاده كه حاجتمند و بينوايند بايد پذيرائى شوند و در بودجه خدا داده براى هر كدام جايى است و هر كدام را بر والى حقى است باندازه‏اى كه او را نگهدارى كند، والى از آنچه خدايش در عهده نهاده بيرون نيايد جز با توجه و يارى جستن از خدا و دل نهادن بمراعات حق و صبر در هر آنچه بر او آسان باشد يا دشوار، آن را كه از قشونت فرمانده ميكنى بايد در پيش تو از اخلاصمند باشد نسبت بخدا و رسولش و امامت و از همه باتقواتر و بردبارتر و داناتر و با تدبيرتر باشد، از كسانى باشد كه هنگام خشم از جا در نرود و بعذر بگرايد و بناتوانان مهرورز باشد و بر نيرومندان سخت گيرد، از كسانى كه بزور نجهد و سستى او را از پاى درنياورد.

سپس خود را بصاحبان خانواده و فاميلهاى خوب و خوش سابقه پيوند كن كه رادمرد و پهلوان و با سخاوت و نظر بلندند كه آنان سر چشمه كرم و شعبه‏هاى احسانند و بخوشبينى با خدا و ايمان بمقدراتش رهبرند، و سپس از آنها چون پدرى دلجوئى كن و هر چه تقويت آنها است در نظرت بزرگ نيايد و هيچ لطفى را نسبت ب‏آنها هر چه هم كم باشد كوچك مشمار زيرا اين خود سبب خيرخواهى و خوشبينى آنها مى‏شود بتو و توجه به نازك‏كاريهاى آنها را باعتماد اصلاح مهمات آنان وامگذار زيرا در لطف اندك تو وسيله سوديست براى آنها و از انجام مهمات امور هم بى‏نياز نيستند.

بايد مخصوصترين سرفرماندهان قشونت آن باشد كه با آنان در كمك خود مواسات ميكند و در بخشش بر آنها برترى دارد آنكه بدانها توسعه ميدهد و در هزينه بازماندگانشان هم توسعه ميدهد تا در جهاد دشمن يك دل و آسوده خاطر باشند، سپس پياپى از طرف خود ب‏آنها اعلام دار كه عزيز تو هستند و پيش تو ارجمندند و متوجه توسعه حال آنها باش و با خوشرفتارى و توجه و مهربانى آن را ثابت كن زيرا مهرورزى تو با آنها دل آنها را بتو متوجه ميكند و راستى بهترين چشم روشنى براى واليان شيوع عدالت است در بلاد و محبوبيت نزد رعيت زيرا دوستى آنها را پديد نكند مگر پاكى دل آنها و خيرخواهى آنها درست نيايد مگر بعلاقه‏منديشان بواليان امر خود و گران نشمردن دولت خود و دير نشمردن مدت حكومت آنها را، سپس قشونت را بهمان بهره غنيمتشان كه ب‏آنها تقسيم مى‏شود وامگذار بلكه بهره هر غنيمت از بيت المال هم ب‏آنها بده تا يارى آنها را جلب كنى و باعث بازگشت آنها بيارى خدا و دينش باشد، و دليران را امتياز بده كه هم آرمان تو باشند در خير خواهى بوسيله بخشش بدانها و ستايش بر آنها و احوالپرسى از هر فرد فرد آنها و از دلاوريها كه در هر نبرد كرده‏اند، زيرا پر يادآورى كردن تو از كارهاى خوبشان دلير را تشويق كند و عقب كش را وادار بكار نمايد، ان شاء اللَّه.

سپس بايد بر آنها ديده به آنها از كسان امين و حقگوى ميان مردم بگمارى تا حسن خدمت هر كدام از اخلاصمندان آنان را ثبت كند و آنها اعتماد داشته باشند كه تو حسن خدمت آنها را ميدانى و از هر كدام كه حسن خدمت دارند قدردانى كنى و حسن خدمت كسى را در ضمانت ديگرى نگذارى و از ارزش آن نكاهى و بهر كدام باندازه خدمت خودش پاداش بدهى و آفرين خود را مخصوص او بدانى، و شرافت خاندانى مردى تو را واندارد كه خدمت خرد او را بزرگ شمارى و پستى مردى تو را واندارد كه خدمت بزرگ او را خرد شمارى و اگر كسى در انجام حسن خدمت خود دچار دردى شد يا ناگوارى بر او رخ داد آن را و سبب فساد و بى‏ارزشى خدمت او ندانى. زيرا عزت از آن خدا است و بهر كه خواهد دهد و عاقبت از آن پرهيزكارانست. و اگر يكى از لشكر تو و ضربت زن بر دشمن تو شهيد شد در خاندانش جانشين او باش بمانند وصى مهربان مورد وثوق تا بى‏سرپرست نمانند كه اين روش دل پيروانت را بر تو مهربان ميسازد و شعور بطاعت تو را در آنها زنده ميسازد و آماده ميشوند براى فداكاريهاى سخت در حكومت تو.

رسول خدا (ص) را در باره مشركان قوانينى بود و از ما هم پس از او قوانين و دستورهائى بود كه در باره ستمكاران و كسانى كه رو بقبله ما دارند و نام مسلمانى بر خود گذارند اجراء شد و خدا بمردمى كه ميخواست ارشادشان كند فرمود (62- النساء) ايا كسانى كه گرويديد از خدا اطاعت كنيد رسول و صاحب الامر خود را و اگر در چيزى نزاع كرديد آن را بخدا و رسولش بر گردانيد اگر ايمان بخدا و روز جزا داريد اين بهتر و خوش‏آينده‏تر است، و فرمود (85- النساء) و اگر آن را بسوى رسول و صاحب الامر خودشان بر ميگردانيدند آنها كه استنباط آن را ميكردند ميدانستنش و اگر فضل و رحمت خدا نبود بر سر شماها هر آينه پيروى از شيطان ميكرديد جز اندكى- رو بسوى خدا، عمل بنص صريح آنست و رو برسول خدا (ص) عمل بسنت و دستور كلى مورد اتفاق او است نه آنچه مورد اختلاف و يا در مورد خاصى است و ما هستيم خاندان رسول خدا كه نص صريح قرآنش را استنباط كنيم و متشابه آن را امتياز دهيم و ناسخ را ميشناسيم از منسوخى كه خدا تكليف آن را برداشته است. در باره دشمنت چنان برو كه ديدى ما در امثال آنان از دشمنان بكار بستيم و پياپى گزارش هر پيشامدى را بما بنويس اين فرمان عمومى است و اللَّه المستعان.

سپس در قضاوت ميان مردم با نيت خوب نظر كن زيرا قضاوت در گرفتن حق مظلوم است از ظالم و دريافت كردن حق ضعيف است از قوى و اقامه حدود خدا بروش و طبق برنامه آنها كه وسيله اصلاح بنده‏هاى خدا و بلاد او است براى حكم و قضاوت ميان مردم بهترين افراد را برگزين از آنها كه در دانش و بردبارى و پارسائى و سخاوت امتياز دارند از آنان كه كارهايش در تنگنا نگذارند و مراجعان او را خشمگين نكنند. و اگر لغزيد بر سر آن نايستد و از رجوع بحق كه فهميده كوتاهى نكند و پيرامون طمع نگردد و فهميدن ابتدائى را كافى از فهم نهائى نداند، و در مورد شبهه بيشتر توقف كند و بحجت بهتر بچسبد و از مراجعه خصمان طرف مرافعه كمتر دلتنگ شود و براى كشف حقيقت شكيباتر باشد، و چون حكم روشن شد قاطع‏تر حكم بدهد.

از آنها كه مدح و ثنايش بخود بالنده نكند و اغراق‏گوئى دلش را نبرد و گوش بتبليغ و ترويج ندهد و منصب قضاوت خود را بكسى كه چنين است واگذار و آنان كميابند، سپس از قضاوت او بازرسى كن و در بخشش را بروى او بگشا تا آنجا كه رفع نيازش بشود و بدان در زندگى كمك گيرد و حاجت او بمردم اندك باشد و در نزد خود مقامى باو بده كه مخصوصان ديگرت را در آن طمعى نباشد تا از اينكه مردان بلندپرواز او را دريابند و از كارش بركنار كنند آسوده زيد، در حضورت از او خوب احترام كن و او را نزديك خود بنشان و قضاوتش را اجراء كن و حكمش را نافذ دار و پشتيبانش باش و يارانش را از برگزيده همگنان وى در فقه و ورع و خيرخواهى در باره خدا و بندگانش كه پسند تواند مقرر دار تا در آنچه مورد شبهه او باشد با آنها گفتگو كند و در آنچه نميداند از دانش آنها استفاده كند و آنان گواه قضاوت او باشند ميان مردم ان شاء اللَّه.

سپس توجه كن ب‏آنها كه از اطراف حكومتت گزارش احكام قضائيه را ميدهند بايد بكوشش تو انتخاب شود قاضيانى باشند كه مختلف قضاوت نكنند و پشت بحكم خدا و سنت رسولش ندهند زيرا اختلاف در حكم از بين بردن دادگسترى و خطر براى دين است و يك سبب از تفرقه است، و خدا روشن كرده كه چه بياورند و چه را خرج كنند، و فرمود هر چه را ندانند رجوع كنند بكسى كه خدا علم قرآنش را بدو سپرده و در او خواسته كه حكمش را نگهدارد، همانا اختلاف قاضيان از اين راه است كه بر امام خود بشورند و هر كدام برأى خود اكتفا كنند در برابر كسى كه خداوند پيروى و دوستى او را واجب كرده و دين و اهل دين بر اين روش خوبى نبينند، ولى بر حاكم است كه طبق دستور و قانونى كه دارد قضاوت كند و چون از آن درماند قضاوت را باهلش رجوع كند و اگر اهلش بدسترس او نباشد در شور فقهاء مسلمين گذارد و نبايد براه ديگرى رود، و دو قاضى ملت اسلام را نرسد كه در اختلاف حكم خود پايدارى كنند و آن را بامام رجوع ندهند تا او طبق دستور خدا قضاوت كند، و هر دو بحكم او رضا دهند موافق نظر آنها باشد يا مخالف، در اين موضوع خوب نظر كن زيرا اين دين بدست اشرار گرفتار بوده و بهواى نفس در آن كار ميكردند و دنيا را بدان طلب ميكردند، بنويس بقاضيان شهرستانهاى خود تا هر حكمى كه مورد اختلاف آنها است بتو مراجعه دهند و آنها را بررسى كن و هر چه موافق كتاب خدا و سنت پيغمبر او و دستور امام تو است امضاء كن و آنان را بدان وادار و هر چه بر تو مشتبه شد با فقهاء حاضر در برت شور كن و حكمى كه مورد اتفاق نظر فقهاء مسلمان حاضر است امضاء كن زيرا هر حكمى مورد اختلاف رعيت است بايد رجوع بامام شود و بر امام است كه از خدا يارى جويد و بكوشد در اقامه حدود و وادار كردن رعيت بفرمان او و لا قوة الا باللَّه.

سپس در كار كارمندان خود نظر كن و آنها را آزموده بكار گمار و از روى بخشش و دلخواه آنها را كارگزار مكن زيرا بخشش و دلخواه مايه جور و خيانت و زيان مسلمانانست و كارها بدغلى بهبود نشوند، كارمندان خود را از اهل ورع و دانش و سياست برگزيدن و مردم آزموده و با حياء از خانواده‏هاى خوب و سابقه‏دار در اسلام را منظور زيرا آنان اخلاقى كريمتر دارند و آبرومندتر و كم‏طمع‏تر و عاقبت‏بين‏تر از ديگرانند، بايد آنها ياوران تو باشند در كارى كه بعهده گرفتى، سپس در وظيفه كارمندى بدانها توسعه بده و حقوق كافى ب‏آنها بده كه بر اصلاح حال خود نيرومند گردند و از اختلاس آنچه در دست دارند بى‏نياز شوند و اگر خلاف فرمانت كنند يا در امانت خود دستبردى زنند حجت تو بر آنها تمام باشد، سپس از كارشان بازرسى كن و ديده‏بانهاى درست و باوفا بر آنها بگمار زيرا بازرسى محرمانه از كارشان سبب واداشتن بامانت دارى و سازش آنها با رعيت و خود نگهدارى از ياورانست و اگر يكى از آنان دست بخيانت گشود و بازرسانت در گزارش آن اتفاق كردند بگواهى آنان اكتفاء كن و او را كيفر بدنى بده و هر چه از كار خود اندوخته از او بگير و او را خوار كن و بخيانت داغ نه و ننگ تهمت بگردنش بند.

خراجگزاران را تفقد كن كه بهبود خراج و بهبودى خراج‏گزاران مايه بهبودى ديگرانست و ديگران به نشوند جز بوسيله آنان زيرا همه مردم نان خور خراج و خراجگزارانند بايد ب‏آباد كردن زمين بيشتر بپردازى از گرفتن خراج زيرا گرفتن خراج بدست نيايد جز ب‏آباد كردن، هر كه آباد نكرده خراج خواهد كشور را ويران كند و مردم را هلاك سازد و كارش استوار نماند جز اندكى، خراج‏گزاران همه شهرستانهايت را نزد خود فراآور و ب‏آنها بفرما تا گزارش حال شهرستان خود و نيازمنديها و تسهيلات كار خود را بتو بدهند، سپس از كارشناسان ديگرى هم بپرس و اگر از سنگينى خراج يا كم‏آبى و غرق يا بى‏بارانى و تشنگى يا آفت بتو شكايت كردند تا اندازه‏اى كه خدا كارشان را بدان اصلاح كند بر آنها تخفيف بده و اگر از تو كمكى خواستند براى اصلاح آنچه بمال خود بر آن قادرند ب‏آنها كمك بده زيرا اين كمك تو را عاقبتى خوب است، بر تو گران نباشد كه ب‏آنها تخفيف بدهى يا كمك كنى زيرا آن ذخيره‏ايست كه بتو بر ميگردانند بوسيله آباد كردن بلاد تو و آبرومند كردن حكومتت بعلاوه دوستى و خوشبينى و خيرمندى آنها كه بدست آوردى و آنچه خدا بدان جلبشان را آسان كند، زيرا خراج با سخت‏گيرى و رنج دادن بدست نمى‏آيد با اينكه اين خود پيمانيست كه بدان تكيه دارى و اگر پيشامدى كرد بدانها اعتماد توانى و از ما زاد نيرومندى آنها استفاده كنى چون دوستى و اعتماد آنها را ذخيره كردى بوسيله اينكه آنان را بعدالت و نرمش خود عادت دادى و آنها عذر تو را در پيشامدى رخ داده و بدانها تكيه كردى فهميده‏اند پس بخوشدلى آن را پذيرا شوند.

راستى آبادانى تا هر جايش بكشى مى‏آيد و همانا ويرانى زمين براى نابودى و فقر اهل آنست و فقر اهل آن بر اثر اسراف حكومتها است در اخذ خراج و بى‏اعتمادى آنها ببقاء حكومت خود و كم توجهى بعبرت از حال ديگران، تو در حكومت خود مثل كسى عمل كن كه دوست دارد از رعيت ستايش ذخيره كند و از خداوند ثواب و از امام رضايت و لا قوة الا باللَّه. سپس نظر كن در حال نويسنده‏ها و دفتردارانت و حال هر كدام را بپرس كه چه نيازمنديها دارند و براى آنان مقام و پايه مقرر دار، و بهترين آنها را بر امور خود بگمار، و نامه‏هاى محرمانه و خصوصى خود را بكسى واگذار كه روشهاى خوب ادب را بهتر فراهم آورده و براى گفتگو در كارهاى مهم آماده‏تر است و صاحب‏نظر و خيرخواه و باهوش است و رازنگهدارتر است و از كسانيست كه ارجمند داشتن او بدمستش نكند و بر خود نبالد و در خلوت بتو دليرى نورزد و در آشكار دنبال آن نرود و از رسانيدن نامه‏هاى اطراف حكومت و پاسخ‏گوئى آنها بدرستى غفلت نورزد و در آنچه از تو بگيرد و بدهد اهمال نكند و پيمان نامه‏ها را كه بسود تو است سست تنظيم نكند و از حل آنچه بر عليه تو است درمانده نباشد و باندازه قدر خود در هر كارى نادان نباشد زيرا كسى كه اندازه خود را نداند باندازه قدر ديگرى نادان‏تر است. و آنچه غير از اين باشد از نامه‏ها و دفترهاى خراج و درآمد و دفترهاى لشكرى بنويسنده‏هائى كه خودت در بر گزيدن آنها كوشش كرده باشى واگذار زيرا اينها سران كار حكومت تواند و براى تو سودمندتر و براى رعيتت سود همگانى‏ترى دارند، سپس مبادا آنها را بمجرد همان حسن نظر و اعتماد ظاهرى و خوشبينى بكار گمارى زيرا اين مردم حسن نظر واليان را به تملق و اظهار خدمت جلب ميكنند و در دل آنان خيرخواهى و اخلاص و امانت نيست، ولى نظر كن بسابقه كار آنها در حكومتهاى گذشته متوجه شو و ببين در حكومتهاى خوب و شايستگان پيش از تو حالشان چگونه بوده پس هر كدام را كه اثر عملش نيكوتر بود در بين مردم، و هر كدام كه در نظر عموم مردم خوش‏سابقه و بامانت و نجابت شناساترند انتخاب كن زيرا كه اين دليل است بر خيرخواهى تو براى خدا و آنكه از طرف او والى شدى، سپس ب‏آنها فرمان بده خوب كار كنند و با مردم بنرمى سخن گويند و براى هر كارت يك نفر رئيس از آنها برگزين كه كارهاى بزرك بر او دشوار نباشد و كار فراوان او را پريشان نكند، و سپس حالات نهانشان را وارسى كن و ببين امور آن را كه فرستاده‏هايش بر تو وارد ميشوند و حاجتمندانشان چگونه‏اند و تا چه اندازه از حكومت خود و از امام خود پذيرائى دارند و تسليم آنان هستند زيرا سربزرگى و عزت‏طلبى و گردنفرازى شيوه بسيارى از نويسندگان و دفتردارانست جز آنكه خدا نگهدارد، براى مردم چاره‏اى نيست كه دنبال نيازمنديهاى خود بروند، و هر عيبى در دفتردارانت باشد و تو از آن صرف نظر كنى بگردن تو مى‏افتد و هر فضيلتى در آنها است براى تو محسوبست با اينكه در اين باره تو را نزد خداوند ثواب نيكو است.

سپس متوجه بازرگانان و اهل صنعت باش و در باره آنها بخوبى سفارش كن چه آنان كه در محلى اقامت دارند و چه آنها كه دوره گردند و بدست كار ميكنند زيرا اينان سرچشمه منافع و فراهم آورنده آنند در شهرستانها از خشكى و دريا و دشت و كوه و از آنجاها كه مردم آشنا نيستند و جرأت ندارند بروند مانند كشورهاى بيگانه و دشمن تو كه داراى صنايعى شدند از توجه خداوند، آنها را محترم دار و در امن خود بدار و حقوق آنها را محفوظ كن كه آنها مردمى سالم هستند كه از شرشان هراسى نيست و صلح جويند و از شورششان حذرى لازم نيست، آرزوى آنها اينست كه امنيت برقرار باشد و از همه نسبت بسلطان علاقمند ترند، كارهاى آنان را در دسترس خود و در اطراف مملكت خود بازرسى كن و متوجه آنها باش ولى با اين حال بدان كه بسيارى از آنها سخت تنگ‏نظر و زشت دريغ هستند و سودپرستند و در معامله بى‏انصافى كنند و اين مايه زيان عموم مردم و عيب بر حكومات است تو از احتكار جلوگيرى كن زيرا رسول خدا (ص) از آن نهى كرده و بايد خريد و فروش با سهولت باشد و با ترازوى درست و نرخهاى عادلانه نسبت بهر دو طرف فروشنده و خريدار، هر كه پس از نهى تو پيرامون احتكار گرديد او را بگير و كيفر بده نه بيش از حد زيرا رسول خدا چنين كرد.

سپس خدا را، خدا را باش در باره آن طبقه پائين كه بيچاره‏اند و هم بينوايان و نيازمندان و آنها كه در سختى هستند و زمين گيرند، زيرا در اين طبقه قانع و سؤال كن هستند و خدا را منظور دار در حق اين طائفه و براى آنها سهمى از درآمد املاك عمومى اسلام مقرر دار در همه شهرستانها زيرا آنان كه دورند همان حق دارند كه نزديكانشان دارند، و بايد حق همه را مراعات كنى مبادا توجه بامور ديگر تو را از آنها باز دارد زيرا تو از تقصير در امور كوچك معذور نيستى براى انجام امور مهم و بسيار همت خود را از آنها باز مگير و چهره بروى آنها گره مكن و براى خدا تواضع كن تا خدايت بلند كند، و در برابر ناتوان فروتن باش و ب‏آنها بنما كه در اين كار بدانها نيازمندى و هر كار و گرفتارى آنها كه بتو گزارش نميشود خودت در مقام تفقد از آن براى همان كارها كه بچشم نميايد و در نظر مردان بزرگ كوچك هستند، و براى كارهاى اين طبقه كسان مورد اعتماد خود را بگمار كه خدا ترس و متواضعند تا كارهاى آنها را بتو گزارش دهند، سپس چنان در باره آنها عمل كن كه روز قيامت نزد خدا معذور باشى زيرا اينها بعدل و انصاف نيازمندترند از ديگران و نسبت بهر كس بايد عند اللَّه در اداى حق او معذور باشى،

و از يتيمان و زمين‏گيرها و پيران سالخورده دلجوئى كن اين كسانى كه بيچاره‏اند و حال گدائى هم ندارند براى آنها هم مقررى بفرست كه بنده خدايند، و بخدا تقرب جو بخلاص كردن آنها از پريشانى و تنظيم خوراك و حقوق آنان زيرا هر كارى با درستى نيت مقرون باخلاص است، سپس راستش اينست كه دل همه مردم يا بعضى از آنها بصرف اينكه حاجاتشان را بر آوردى گرم و آرام نميشود در غياب تو تا اينكه حاجات خود را روبرو با تو در ميان گذارند و اين روبرو شدن با اين مردم بر واليان سنگين است و حق همه و همه سنگين است و بسا كه خداوند آن را بمردمى كه در طلب سرانجام و آخرتند سبك و دلنشين كند و خود را شكيبا كنند و بصدق وعده خدا براى صابران اعتماد كنند تو هم از آنان باش و از خدا يارى جو و سهمى هم از وقت خود بحاجتمندان اختصاص بده و با همه دل متوجه آنان باش و ب‏آنها اجازه ورود بده و با آنها همنشين شو تا براى خدايت كه تو را مقام بلند داده تواضع كرده باشى و در اين موقع ارتش و ياران و پاسبانان را از خود دور كن، و با آنها تواضع كن و در گفتگو و چهره خود نرمش كن تا هر كدام با تو سخن گويند به لكنت نيفتند و نهراسند، زيرا من از رسول خدا (ص) شنيدم مكرر ميفرمود: مقدس نيستند ملتى كه در ميان آنها حق ناتوان از نيرومند بى‏لكنت گرفته نشود سپس ناپخته‏گى و بيزبانى آنها را متحمل شو و تنگدلى و پر دماغى را از خود دور كن تا خدا همه سوى رحمت خود را برويت بگشايد و ثواب اهل طاعتش را بتو لازم كند و هر چه بخشش و عطا كنى از روى دلخوشى باشد تا بر سائل گوارا باشد و منع كن آنچه دريغ دارى بخوشى و عذر خواهى و تواضع، و بايد ارجمندترين يارانت نزد تو كسى باشد كه خوشخوتر است و خوش برخوردتر و بناتوانان مهربانتر ان شاء اللَّه.

سپس برخى امور تو است كه بايد خودت رسيدگى كنى يكى پاسخ كارمندانت در چيزهائى كه نويسندگان و دفتردارانت از آن درمانند، يكى گزارش حوائج مردم، يكى فهميدن بودجه‏اى كه بنويسندگان و خزانه‏داران ميرسد در اينجاها سستى بخود راه مده و تأخير روا مدار و قرار ده براى هر يك از اين امور كسى را كه ناظر سرپرست آن باشد براى فراغت بال و خاطر جمعى تو و هر كارى كه امضا ميكنى پس از انديشه و تفكر باشد و شور باسرپرستش بى‏ملاحظه و اصرار در خلاف كردن با تو، سپس بايد كار هر روزى را در همان روز بگذرانى زيرا هر روزى را بهره كار مخصوص بخود آنست، و براى خود بهترين ساعت را براى خدا مقرر ساز و اين وقتها را شايان دار و اگر چه همه اوقات تو با حسن نيت از آن خدا است و باعث سلامتى رعايا است و بايد بهترين وقت مخصوص خدا براى دين تو اقامه فرائضى باشد كه مخصوص بخدا است و در شبانه روز آنچه از حق خدا واجب است ادا كن زيرا خدا نماز نافله را متوجه شخص پيغمبرش ساخت و فرمود (81- الاسراء) مقدارى از شب را نماز نافله بخوان اميد است كه خدايت بمقام ستوده‏اى برساند، اين امر مخصوص پيغمبر خدا است و او را بدان گرامى داشته و جز او را نيست و براى ديگران مستحب است كه ميفرمايد (153- البقرة) هر كس كار خوبى را بوجه مستحب انجام دهد راستى كه خدا قدردان و دانا است آنچه وسيله تقرب تو است بخدا فراوان كن و ارجمندش دار و فرائض خدا را كامل و بى‏كم و كاست ادا كن بهر اندازه هم كه تو را طولانى آيد، و چون براى مردم نماز گزارى طول مده و نفرت‏آور و بى‏شرائط نباشد زيرا برخى مردم بيمارند و يا كار دارند، من خودم هنگامى كه رسول خدايم (ص) بسوى يمن گسيل داشت از او پرسيدم چگونه با آنها نماز بخوانم؟ فرمود نماز ناتوانترين آنها را بخوان و بمؤمنان مهربان باش.

پس از اين همه مبادا بسيار از ملت خود در پرده و دور باشى زيرا در پرده بودن واليان از رعيت يك تنگدلى و كم توجهى است بكارها، در پس پرده بودن حاكم آنها را از واقعيت بدور ميكند و بزرگ را نزد آنان كوچك و خرد مينمايد و كوچك را بزرگ و زشت را زيبا ميكند و زيبا را زشت و حق و باطل را بهم آلوده ميكند و همانا كه والى يك بشريست و هر كارى را مردم از او نهان كنند نميفهمد و گفته هم نشانى ندارد كه راست است يا دروغ تا از دغلى در حقوق پشت پرده مصون باشد، همانا تو يكى از دو مرد باشى يا مردى هستى كه دل بحق دادن دارى، براى چه در انجام حق واجب در پس پرده باشى؟ يا از خلق كريم خود دور از مردم بسر برى؟ يا گرفتارى بدريغ كردن از عطاى حق در اين صورت هم بزودى مردم از تو نوميد شوند و خواهشى از تو نكنند با اينكه بيشتر حاجت مردم بتو مخارجى تحميل نميكند مثل شكايت از ستم و دادخواهى پس بهر چه من برايت شرح دادم سود ببر و ببهره و رشد خود در آن اكتفا كن ان شاء اللَّه.

سپس بدان كه براى ملوك مخصوصان و محرمانى است كه سود پرست و زورگو و بى‏انصافند تو مايه اينان را از گرد خود ببر بوسيله قطع اسباب اين چيزها و بهيچ كدام از حشم و مخصوصانت زمينى بملكيت مده و هيچ قراردادى بدست او مده كه مايه زيان همسايگانش شود مانند حقابه و شركتى كه خرجش را بگردن ديگران بگذارند و فائده گوارايش براى آنها باشد نه تو، و عيبش بر تو باشد در دنيا و آخرت. بر تو باد كه در حكم خود مراعات عدالت كنى و حق را بهر كه باشد بايست و لازم كنى، خويش باشد يا بيگانه، و در اين باره شكيبا و خدا خواه باش، و اين كار را با خويشاوندان خود هم بكن و سرانجام آن را بپا بهر گرانى كه باو تمام شود زيرا سرانجامش ستوده است. و اگر رعيت بتو گمان ستمكارى برد عذر خود را آشكار كن و آنها را باين وسيله از بدگمانى بدر آور زيرا اين كار پرورش جان تو است و نرمش با ملت تو و عذرجوئيست كه مقصود تو را از استوار داشتن آنان بر حق تامين ميكند بخوشى و خوبى.

اگر دشمنى تو را بصلح رضايت‏بخشى دعوت كرد پاسخ رد مده زيرا صلح مايه آسايش لشكر تو و آسودگى خاطر شخص تو و امنيت كشور تو است، ولى الحذر الحذر كه در موقع پيشنهاد صلح بدشمن نزديك شوى و بى‏احتياطى كنى زيرا بسا دشمن باين وسيله تو را غافل‏گير كند، دورانديش باش و هر راه ترسى را كه ممكن است از آن بتو حمله شود ببند، در همه كارها هم بخدا توكل كن، و اگر قراردادى ميان تو و دشمنت بسته شد بعنوان صلح يا تعهدى در باره او كردى بپيمانت وفادار باش و تعهد خود را رعايت كن هر چه هم بر تو ناگوار آيد، و بايد خود را سپر تعهد خود سازى زيرا هيچ كدام از فرائض خدا عز و جل نزد عموم مردم با همه اختلاف در خواسته‏ها و دينها كه دارند مسلم‏تر از احترام بوفاى به تعهد نيست و هر آينه مشركان هم ميان خودشان در برابر مسلمانان بدان گردن نهاده‏اند براى آنكه پيمان‏شكنى و عهد گسلى را بدعاقبت ميشمارند مبادا پناه خود را بشكنى و پيمانت را بگسلى و دشمنت را گول بزنى زيرا همان نادانست كه بخداوند دليرى ميكند همانا خداوند پيمان و پناه خود را وسيله آسودگى ساخته و ميان بندگانش برحمت خود پرداخته و آن را آستان محترم مقرر داشته تا همه در سايه آن درآيند و خود را در جوارش كشند، در آن نه فريب است و نه ظاهر سازى و نه دغلى. مبادا در تنگنا كه افتادى پيمانى را كه بگردن گرفتى بشكنى زيرا شكيبائى تو بر اين سختى كه اميد گشايشش را دارى و خوش انجامى آن بهتر است از پيمان گسلى كه از دنباله آن بترسى و از طرف خداوند مسئول گردى و در دنيا و آخرت برگشت نتوانى.

مبادا گرد خون بگردى و بناحق آن را بريزى زيرا چيزى نيست كه نقمت‏بارتر و بدعاقبت‏تر و نعمت برتر و عمر بسرآورتر باشد از ريختن خون ناحق و خدا است كه خود قضاوت ميان مردم را در باره ريختن خون همديگر آغاز ميكند، مبادا سلطنت خود را بوسيله ريختن خون ناحق حفاظت كنى زيرا كه آنش پوسيده سازد و نابود كند، مبادا خود را در معرض خشم خدا درآورى زيرا خداوند براى خونخواه كسى كه بستم كشته شده تسلطى مقرر ساخته خدا فرموده (33- الاسراء) هر كه بستم كشته شود محققا براى وليش حقى در قصاص مقرر داشتيم مبادا در كشتار اسراف كند زيرا كه او منصور است، براى تو و براى من نزد خدا عذرى در برابر قتل عمدى نيست زيرا قصاص بتن دارد و اگر گرفتار قتل خطا شدى و تازيانه‏ات يا دستت در كيفر بدكاران بدان گرائيد، چون ممكن است بيك مشت و بيشتر كشتنى پديد آيد، مبادا غرور حكومتت تو را از پرداخت حق مقتول كه ديه تسليم شده است و بوسيله آن بايد بخدا تقرب جست باز دارد. مبادا خودبين شوى بدان اعتماد كنى و ستايش پسند گردى زيرا كه اين خود از فرصتهاى پابرجاى شيطانست براى خودش كه بوسيله آن احسان هر محسنى را محو سازد.

مبادا برعيت خود براى احسانى كه كردى منت نهى، يا ارزش كارى كه براى آنها كردى بيشتر بحساب آورى، يا ب‏آنها وعده بدهى و خلف وعده عمل كنى، يا با زبان خود ب‏آنها تندى كنى زيرا منت احسان را باطل كند و تخلف وعده مايه دشمنى گردد و محققا خدا جل ثنائه فرموده است (4- الصف) وه چه دشمنى بزرگى است نزد خدا كه بگوئيد آنچه عمل نكنيد.

مبادا در كارى پيش از وقتش بشتابى و پيش از زمان مقررش خود را در آن اندازى و ناشناخته و نفهميده در آن اصرارورزى و در صورت وضوح در آن سستى كنى، هر چيزى را در جاى خودش بگذار و هر عملى را بموقعش وادار.