8- مفضل بن عمر گويد:
امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق (ع) فرمود پدرم از پدرش باز گفت كه
حسن بن على بن ابى طالب (ع) اعبد و ازهد و افضل اهل زمانش بود و هميشه
پياده بحج ميرفت و بسا با پاهاى برهنه بود و هميشه چون ياد مرگ ميكرد
ميگريست و چون ياد قبر ميكرد ميگريست و چون ياد قيامت و نشور ميكرد
ميگريست و چون ياد گذشت بر صراط ميكرد ميگريست و چون ياد ملاقات با خدا
ميكرد ناله اى ميزد كه از آن بيهوش ميشد و چون بنماز ميايستاد برابر
خدا لرزه بر اندامش مى افتاد و چون ياد بهشت و دوزخ مى افتاد چون مار
گزيده پريشان ميشد و از خدا بهشت ميخواست و باو از دوزخ پناه ميبرد و
هميشه آيه از قرآن نميخواند كه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا داشت جز
آنكه ميگفت لبيك اللهم لبيك و در هر حال كه ديده ميشد ذكر خداى سبحانه
ميكرد و از همه مردم راست گفتارتر و شيواتر بود يك روز بمعاويه گفتند
كاش بحسن بن على بن ابى طالب فرمان ميكردى بمنبر برآيد و سخنرانى كند
تا نقص او بمردم عيان گردد او را خواست و گفت بمنبر برآ و سخنانى بگو
كه ما را پند دهى برخاست بالاى منبر رفت حمد خدا و ستايش او نمود و
فرمود ايا مردم هر كه مرا ميشناسد ميشناسد و هر كه مرا نمى شناسد من
حسن بن على بن ابى طالبم و زاده بانوى زنان جهانيان فاطمه دختر رسول
خدا (ص) منم پسر خير خلق اللّه منم پسر رسول خدا (ص) منم صاحب فضايل
منم صاحب معجزات و دلائل منم پسر امير المؤمنين منم كه از حق خود بر
كنارم من و برادرم حسين دو سيد جوانان اهل بهشتيم منم پسر ركن و مقام
منم پسر مكه و منى منم پسر مشعر و عرفات . معاويه گفت اى ابا محمد اين
سخن را بگذار و وصف خرما را بگو فرمود بادش بدمد و گرمايش برساند و
سرمايش گوارا سازد سپس بسخن خود برگشت و فرمود منم امام خلق خدا و زاده
محمد (ص)، معاويه ترسيد از گفتارش شورشى پديد آيد ميان مردم گفت اى ابا
محمد آنچه گفتيد بس است پائين بيا آن حضرت فرود آمد.
مجلس سى و چهارم سه شنبه يازده روز از محرم
مانده سال 368
1- رسول خدا (ص)
فرمود:
هر كه مسجد را جاروب كند خدا ثواب آزاد كردن بنده اى در نامه عملش
نويسد و هر كه از آن باندازه خاشاك چشمى بيرون برد خداى عز و جل دو
بهره از رحمتش باو دهد.
2- امام صادق (ص) فرمود:
در حالى كه موسى بن عمران با پروردگار خود عز و جل راز مى گفت مردى را
در سايه عرش خدا نگريست عرض كرد پروردگارا اين كيست كه در سايه عرش تو
است ؟ فرمود اينست كه بپدر و مادر خوشكردار بوده و سخن چينى نكرده است
.
3- رسول خدا (ص) فرمود:
در شگفتم از كسى كه از خوراك پرهيز ميكند براى ترس از درد چرا از
گناهان نپرهيزد براى ترس از دوزخ .
4- رسول خدا (ص) سه بار فرمود:
بار خدايا خليفه هاى مرا رحم كن گفتند يا رسول اللّه كيانند خليفه هايت
؟ فرمود آن كسانى كه حديث و سنت مرا تبليغ كنند و بامت من بياموزند.
5- امام صادق (ص) فرمود:
عيسى بن مريم دنبال حاجتى ميرفت و سه تن اصحابش همراهش بودند بسه خشت
طلا گذشت كه بر سر راه بودند عيسى بهمراهانش فرمود اينها مردم را
ميكشند و گذشت يكى از آنها ببهانه كارى برگشت و ديگرى و ديگرى هم باين
بهانه برگشتند و هر سه بر سر خشتهاى طلا بهم رسيدند دو تن آنها بسومى
گفتند برو خوراكى براى ما بخر رفت خوراكى خريد و در آن زهر ريخت تا آن
دو را بكشد و شريك او نباشند در طلاها آن دو هم با هم سازش كرده بودند
كه چون بر گردد او را بكشند و طلاها را بخود اختصاص دهند چون در رسيد
اين دو برخاستند او را كشتند و آن خوراك زهر آلود را خوردند و مردند
چون عيسى (ع) برگشت هر سه را گرد طلاها مرده يافت و باجازه خدا آنها را
زنده كرد و فرمود نگفتم اينها مردم را ميكشند.
6- على بن سرى گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم ميفرمود خداى عز و جل روزى مؤمنان را از جايى
كه گمان ندارند مقرر كرده براى آنكه چون بنده اى وسيله روزى خود را
نداند بسيار دعا مى كند.
7- امام صادق (ع) فرمود:
يكدرهم از ربا پيش خدا بزرگتر است از سى بار زنا با محرمانى چون خاله و
عمه .
8- فاطمه بنت محمد (ص) فرمود:
رسول خدا (ص) شب عرفه نزد ما آمد و فرمود براستى خداى تبارك و تعالى
بشما مباهات دارد همه شما را عموما و بخصوص على را آمرزيده و من رسول
خدايم بسوى شما و از راه دوستى و خويشاوندى نيست اين جبرئيل است كه بمن
خبر مى دهد سعادتمند كامل كسى است كه على (ع) را دوست دارد در زندگى او
و پس از مرگش و شقى تمام كسى است كه على را در زندگى و مردگى دشمن
دارد.
9- انس بن مالك از مادرش نقل كرده كه :
فاطمه (ع) نه خون حيض ديد و نه خون زائيدن .
10- امام پنجم فرمود:
چون مرگ پدرم در رسيد مرا بسينه چسبانيد فرمود پسر جان همان سفارشى را
بتو كنم كه پدرم هنگام مرگش بمن كرد و گفت پدرش باو سفارش كرده و گفته
پسر جان مبادا بكسى ستم كنى كه جز خدا يارى ندارد. 11-
حرث بن مغيره نصرى گفت :
شنيدم امام صادق (ع) ميفرمود هر كه پس از نماز واجب پيش از آنكه پاى
خود را بلند كند چهل بار بگويد سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إِلهَ
إِلَّا اللّهُ و اللّه اكبر هر چه از خدا خواهد باو عطا كند.
12- رسول خدا فرمود:
شبى كه مرا بمعراج بردند جبرئيل دستم را گرفت و بهشتم برد و بر يكى از
مسندهاى بهشتم رسانيد و يك دانه بمن داد و چون او را دو نيم كردم يك
حوريه از آن بيرون آمد كه مژگان چشمش چون پرهاى جلو كركس بود بمن گفت
درود بر تو اى احمد، اى رسول خدا، اى محمد گفتم خدايت مهربان باشد تو
كيستى ؟ گفت منم راضيه و مرضيه جبار مرا از سه جنس آفريده پائين تنم از
مشك است و بالاى آن از كافور و ميانه ام از عنبر و با آب زندگى خمير
شدم و حضرت جليل فرمود باش و من بودم و آفريده شدم براى پسر عم و وصى و
وزير تو على بن ابى طالب .
13- امام صادق از قول پدرانش فرمود:
رسول خدا بيرون شد و عبائى سياه با دو تيره در بر داشت و فرمود اين عبا
را در بر من كرده است دوستم ، صفيم ، خاصه ام زبده ام آنكه از طرف من
ادا ميكند و وصى و وارث و برادر من است پيش از همه مؤمنان مسلمان شده و
در ايمان از همه مخلص تر است و از همه باسخاوت تر است و پس از من سيد
بشر است و بيشر و دست و روسفيدان است و امام اهل زمين است كه على بن
ابى طالب باشد و از شوق او پياپى گريست تا ريگ از اشگش تر شد.
14- حبيب بن جهم گويد:
چون على بن ابى طالب (ع) ما را ببلاد صفين ميبرد در دهى بنام صندود
(صندودا خ ب ) منزل كرد ولى دستور داد از خود ده گذشتيم و ما را در
بيابان بى آبى فرود آورد؟
مالك بن حرث اشتر ب آن حضرت عرض كرد يا امير المؤمنين ما را در محل بى
آب منزل ميدهى ؟ فرمود اى مالك براستى خداى عز و جل بزودى در اينجا ما
را از آبى سيراب كند كه شيرين تر از شكر و نرم تر از كره صاف و سردتر
از برف است و زلالتر از ياقوت ، ما تعجب كرديم ولى گفتار امير المؤمنين
تعجبى نداشت ، سپس فرمود رداء از دوش برداشت و شمشير بدست داشت و آمد
سر يك تيكه زمين لخت ايستاد و بمالك گفت با همراهانت اينجا را بكنيد
مالك گويد آنجا را كنديم و سنگ سياه بزرگ داراى حلقه سيمگونى نمايان شد
فرمود آن را دور كنيد با صد مرد بدان چسبيديم و نتوانستيم آن را از جاى
خود بجنبانيم امير المؤمنين نزديك آمد و دست بدعا برداشت و ميفرمود طاب
طاب مر يا عالم طيبو ثاثوبه شتميا كو باحه حانوثا توديثا برحوثا آمين
آمين رب العالمين رب موسى و هرون و آن را كشيد و از جا كند و چهل ذراع
دور انداخت ، مالك بن حارث اشتر گويد چشمه آبى شيرين تر از عسل و خنك
تر از برف و پاكتر از ياقوت براى ما پديد شد از آن نوشيديم و آب
برداشتيم و همان سنگ را روى آن نهاد و بما دستور داد خاك بر آن
انباشتيم و از آنجا كوچ كرد و اندكى رفتيم گفت كدام شما جاى چشمه را
ميداند؟ گفتيم يا امير المؤمنين همه ميدانيم برگشتيم و هر چه جستجو
كرديم جان آن را ندانستيم ، گمان كرديم امير المؤمنين بسيار تشنه است و
باطراف نگران شديم و صومعه راهبى عيان شد، نزديك آن رفتيم راهبى بود كه
از پيرى ابروانش بر چشمانش افتاده بود، گفتيم اى راهب آبى دارى كه
بمولاى خود بنوشانيم گفت آبى دارم كه دو روز است آن را خوشگوار كردم
آبى براى ما آورد تلخ و بدمزه ، گفتيم دو روز است كه براى شيرين كردن
آن صرف وقتى كردى و هنوز باين بدمزه ايست كاش از آن آبى نوشيده بودى كه
سرور ما بما داد و داستان آن را برايش باز گفتيم ، گفت اين سرور شما
پيغمبر است گفتيم نه ، وصى پيغمبر است پس از آنكه از ما وحشت داشت نزد
ما فرود آمد و گفت مرا نزد سرور خود بريد او را برديم چون امير
المؤمنين او را ديد فرمود شمعون ، راهب گفت آرى من شمعونم و مادرم مرا
بدان ناميده و جز خدا كسى آن را نميدانست و تو هم دانستى از كجا دانستى
؟ اكنون نشانه امامت را تكميل كن تا من هم ايمان خود را بتو تكميل كنم
فرمود اى شمعون چه ميخواهى ؟ گفت داستان اين چشمه و نامش را، فرمود اين
چشمه را حوما نام دارد و از بهشت است و سيصد و سيزده وصى از آن نوشيده
اند و من آخر اوصيائى هستم كه از آن نوشيدم راهب گفت در همه كتابهاى
انجيل چنين ديده ام و گواهى ميدهم كه معبود حقى جز خدا نيست و محمد
رسول خداست و تو وصى محمدى و آن راهب با امير المؤمنين كوچيد تا بجبهه
صفين و در عاندين نزول كرد وقتى دو لشكر بهم زدند اول كس بود كه شربت
شهادت نوشيد امير المؤمنين بالينش آمد و اشك از ديدگانش سرازير بود و
ميفرمود هر مردى با كسى است كه او را دوست دارد، اين راهب روز قيامت
رفيق
بهشت من است .
15- امام چهارم فرمود:
ما امامان مسلمانان و حجتهاى خدا بر عالميان و سادات مؤمنان و پيشواى
دست و روسفيدان و سروران اهل : ايمانيم : امان اهل زمين هستيم چنانچه
ستاره ها امان اهل آسمانند، مائيم كه خدا بوسيله ما آسمان را نگاهداشته
تا بر زمين نيفتد جز باجازه او و براى ما آن را نگهداشته تا بر اهلش
موج نزند و براى ما باران ببارد و رحمت خويش نشر كند و زمين بركات خود
را بيرون دهد و اگر امام در زمين نباشد زمين اهل خود را فرو برد سپس
فرمود از روزى كه خدا آدم را آفريده خالى از حجت نيست كه يا ظاهر و
مشهور بوده است و يا غايب و مستور و تا قيامت هم خالى نماند او حجت
خداست و اگر چنين نباشد خدا را نپرستند، سليمان راوى حديث گويد از امام
صادق (ع) پرسيدم چگونه مردم بامام غائب بهره مند شوند؟ فرمود چنانچه ب
آفتاب پس ابر بهره مند شوند.
شيخ ما ابو جعفر صدوق اين شعرها را براى ما خواند كه شاعرى بنظم آورده
:
داناى خردمند بخود موجود است |
|
از علم ز جنسيت خود مستغنى است |
آن را كه بديگرى گرامى دارى |
|
از آنكه بخود، تا بچه اندازدنى است |
مجلس سى و پنجم روز جمعه هشت روز از محرم سال
368 مانده
1- از حسن بن على بن ابى طالب (ع) روايت
شده كه :
چند تن از يهود خدمت رسول خدا (ص) آمدند و گفتند اى محمد توئى كه
معتقدى رسول خدائى و آنى كه باو وحى شود چنانچه بموسى بن عمران پيغمبر؟
خدايم بشما همه ، اعلم آنها گفت اى محمد من ده كلمه از تو ميپرسم كه
خدا هنگام مناجات در بقعه مبارك بموسى بن عمران عطا كرده و آنها را جز
پيغمبر مرسل يا فرشته مقرب نميداند، پيغمبر فرمود بپرس از من گفت :
1- بمن خبر ده از كلماتى كه خدا براى ابراهيم برگزيد چون خانه كعبه را
ساخت ؟
آنها سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر بودند.
براى چه خانه كعبه را چهار گوش ساخت ؟ براى همين چهار كلمه .
چرا نام آن را كعبه نهادند؟ چون وسط دنيا بود.
بمن خبرده از تفسير سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و
اللّه اكبر؟ خدا دانست كه بنى آدم بخدا دروغ مى بندند فرمود سبحان
اللّه براى بيزارى از آنچه ميگويند و اما گفتار او الحمد للّه براى
آنست كه ميداند بندگان شكر نعمتش را ادا نكنند و خود را ستود پيش از
آنكه او را بستانيد آن اول كلام است و اگر آن نباشد خدا نعمتى بكسى
ندهد و گفته او لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ يگانه پرستى است و خدا عمل را
نپذيرد جز بواسطه آن كلمه كه كلمه تقوى است و خدا روز قيامت موازين را
بدان سنگين كند و اما گفته او و اللّه اكبر، برترين كلماتست و
محبوبترين آنها نزد خدا يعنى چيزى بزرگتر از من نيست ، نماز جز بدان
آغاز نشود بمقامى كه نزد خدا دارد و آن نام اكرم او است يهودى گفت اى
محمد راست گفتى پاداش گوينده آن چيست ؟ فرمود چون بنده گويد سبحان اللّ
ه هر چه زير عرش است با او تسبيح گويد و بگوينده آن ده برابر عطا شود و
چون گويد الحمد للّه خدا نعمت دنيا را پيوست با نعمت آخرت باو عطا كند
و آن كلمه ايست كه بهشتيان هنگام ورود بهشت گويند و هر كلامى در دنيا
داشتند منقطع شود جز الحمد للّه اينست گفتار خداى عز و جل (يونس 10)
دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ
وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و اما
گفته لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ را بهشت پاداش است و اينست معناى قول خداى
عز و جل (الرحمن 60) آيا پاداش احسان جز احسانست ميفرمايد آيا پاداش لا
إِلهَ إِلَّا اللّهُ جز بهشت است ؟ يهودى گفت راست فرمودى اى محمد جواب
يكى از مسائل مرا دادى ، اجازه ميدهى دومى را بپرسم ؟ فرمود از هر چه
خواهى بپرس جبرئيل سمت راستش بود و ميكائيل سمت چپش و جواب را باو
تلقين ميكردند، يهودى گفت براى چه تو را محمد ناميدند و احمد و ابا
القاسم و بشير و نذير و داعى ؟ پيغمبر فرمود محمد براى آنكه در زمين
ستوده باشم و احمد براى آنكه در آسمان ستوده باشم و أ بو القاسم براى
آنكه خداى عز و جل روز قيامت دوزخ را تقسيم كند و هر كه از اولين و
آخرين بمن كافر است در دوزخ است و بهشت را تقسيم كند و هر كه مقر بنبوت
من است در بهشت است ، داعى براى آنكه مردم را بدين پروردگارم دعوت كنم
نذير براى آنكه هر كه نافرمانيم كند بدوزخ بترسانم و بشير براى آنكه هر
كه پيرويم كند ببهشت مژده دهم گفت راست گفتى اى محمد بمن خبرده چرا خدا
بامتت پنج نماز در پنج وقت شبانه روز واجب كرد.
فرمود وقتى آفتاب بزوال رسد حلقه اى دارد كه در آن درآيد و زوال خورشيد
باشد و هر چيزى زير عرش است تسبيح گويد براى ذات پروردگارم و آن ساعتى
است كه رحمت بر من فرستد در آن پروردگارم خداى عز و جل بر من بر امتم
در آن نماز را فرض كرده و فرموده (اسراء 78) نماز را بپا دار از زوال
آفتاب تا سرخى اول شب و آن ساعتى است كه در آن روز قيامت دوزخ را آورند
مؤمنى نباشد كه در اين ساعت توفيق يابد ساجد يا راكع يا در نماز باشد
جز آنكه خدا تنش را بر آتش حرام كند نماز عصر در ساعتى است كه آدم از
درخت خورد و او را از بهشت بيرون كرد و بذريه اش دستور داد تا روز
قيامت اين نماز را بخوانند و آن را براى امتم اختيار كرد و آن
محبوبترين نماز است نزد خداى عز و جل و بمن سفارش كرد آن را از ميان
نمازها حفظ كنم و نماز مغرب در ساعتى است كه خدا توبه آدم را قبول كرد
و فاصله خوردن آدم از شجره تا قبول توبه اش سيصد سال بود از ايام دنيا
و نسبت ب آخرت روزى چون هزار سال است و همان فاصله از مغرب تا عشاء است
آدم سه ركعت نماز خواند يك ركعت براى گناه خود و يك ركعت براى گناه
حواء و ركعتى هم براى توبه اش و خدا اينسه ركعت را بر امتم فرض كرد، و
اين ساعتى است كه دعا در آن مستجابست و پروردگارم بمن وعده داده كه هر
كه در آن دعا كند اجابت نمايد اينست نمازهائى كه پروردگارم بمن
فرمانداده و فرموده (روم 17) منزه است خدا هنگامى كه بامداد كنيد و
هنگام پسين شما، نماز عشاء براى آنست كه گور تاريكست و قيامت تاريكى
دارد و خدا مرا و امتم را باين نماز فرمانداده در اين وقت تا گورشان
روشن گردد و بر صراط نورى ب آنها عطا شود و هر گامى كه براى نماز عشاء
بر دارند خدا تن آنها را بر آتش حرام كند و اين نمازيست كه خدا براى
رسولان پيش از من مقرر كرده بود، نماز فجر براى اينست كه آفتاب بر دو
شاخ شيطان برآيد و خدا بمن دستور داده آن را بخوانم پيش از آفتاب زدن و
پيش از آنكه كافران براى آن سجده كنند امتم براى خدا سجده كنند و شتاب
در آن پيش خدا محبوبتر است و آن نمازيست كه فرشتگان شب و روز بر آن
گواهند گفت اى محمد راست گفتى بمن بگو چراى برا نماز اين چهار موضع تن
كه نظيفترين مواضع بدنست بايد شست ؟ فرمود چون شيطان آدم را وسوسه كرد
و او نزديك درخت رفت و ب آن نگاه كرد تا آبرويش ريخت سپس برخاست و اول
كس بود كه بگناه گام برداشت و دست دراز كرد و آن را بسيد و از آن خورد
و زيور و جامه از تنش پريد و دست بر فرق سر نهاد و گريست و چون خداى عز
و جل توبه اش را پذيرفت وضوى اين چهار عضو را بر نژادش لازم كرد باو
دستور داد روى بشويد چون بدرخت نگاه كرد و دو ساعد بشويد تا مرفق براى
آنكه آن را بدرخت دراز كرد و سر را مسح كند كه دست پشيمانى بر آن نهاد
و پاها را مسح كند كه بسوى گناه رفتند و بر امت من آب در دهان گردانيد
را سنت نمود تا دل از حرام پاك شود و آب در بينى نمودن را تا بو و گند
دوزخ بر آنها حرام گردد، يهودى گفت اى محمد راست گفتى پاداش عمل كننده
بدان چيست ؟
فرمود اول بار كه ب آب دست زند شيطان از او دور شود و چون در دهن
گرداند خدا دل و زبانش را بحكمت نورانى كند و چون در بينى كند خدا از
آتش امانش دهد و بوى بهشتش روزى كند و چون رويش بشويد خدا سفيد رويش
كند روزى كه چهره هائى سفيد و چهره هائى سياهست و چون دو دست شويد خدا
بندهاى آتشين را بر او حرام كند و چون سرش را مسح كند خدا گناهانش ببرد
و چون بر دو پا مسح كند خدا بر صراطش عبور دهد روزى كه قدمها بر آن
بلغزد، گفت اى محمد راست گفتى مرا از پنجمين خبر ده كه براى چه غسل را
از جنابت لازم كرده و از بول و غايط واجب نكرده ؟
رسول خدا فرمود چون آدم از درخت خورد در همه رگهايش و مو و تنش روان
شد و چون با اهل خود جماع كرد از هر رگ و موئى آب در آمد و خدا بر
نژادش واجب كرد تا قيامت از جنابت ، غسل كنند ولى بول همان فضله نوشابه
انسانست و غائط فضله خوراك او و از آنها همان وضوء واجب است ، يهودى
گفت اى محمد راست گفتى بمن خبر ده جزاء كسى كه از جنابت حلال غسل كند
چيست ؟
فرمود چون مؤمن با زنش جماع كند هفتاد هزار فرشته پر گشايند و رحمت فرو
ريزد و چون غسل كند خدا از هر قطره خانه اى در بهشت بسازد و آن سريست
ميان خدا و خلق او يعنى غسل جنابت يهودى گفت اى محمد راست گفتى ، بمن
خبر ده از ششمين ، در تورات پنج چيز نوشته است كه خدا ببنى اسرائيل
دستور داد در آنها از موسى پيروى كنند پس از او.
فرمود تو را بخدا اگر از آنها بتو اطلاع دادم بمن اعتراف كنى ؟ يهودى
گفت آرى اى محمد پيغمبر فرمود در تورات نوشته است مُحَمَّدٌ رَسُولُ
اللّهِ و بعبرانى طاب ضبط شده و پس از آن اين آيه را (اعراف 157) در
يابند آن را مكتوب نزد خود در تورات و انجيل (صف 4) مژده بخش برسولى پس
از خود بنام احمد- و در سطر دوم نام وصيش على بن ابى طالب و در سوم و
چهارم دو سبطش حسن و حسين و در پنجم مادرشان فاطمه بانوى زنان جهانيان
، در تورات ، نام وصيم اليا و نام دو سبطم شبر و شبير و اين دو نور
فاطمه اند، يهودى گفت راست گفتى اى محمد بمن خبر ده از فضل اهل بيت .
فرمود من بر همه انبياء برترى دارم هر پيغمبرى بز قوم خود دعا كرد و من
دعاى خود را پس انداختم براى امتم كه در قيامت از آنها شفاعت كنم و فضل
اهل بيت و ذريه ام بر ديگران چون فضل آبست كه بدان حيات هر چيزيست ،
دوستى اهل بيت و نژادم كمال دين است و اين آيه خواند (مائده 3) امروز
دين را براى شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را
دين شما پسنديدم تا آخر آيه يهودى گفت اى محمد راست گفتى از هفتمين بمن
خبر ده مردان را بر زنان چه برتريست ؟
فرمود چون برترى آسمان بر زمين و آب بر زمين زنده است و بمردان زنان
زنده اند اگر مردها نبودند زنها خلق نميشدند براى گفته خداى عز و جل
(نساء 34) مردها سرپرست زنها باشند براى آنكه خدا برخى را بر ديگرى
برترى داده يهودى گفت اين براى چه ؟ فرمود خدا آدم را از گل آفريد و از
فزونى و مانده آن حواء خلق شد اول كس كه پيروى زن شد آدم بود و خدايش
از بهشت بيرون كرد، برترى مردها بر زنها در دنيا روشن است نبينى كه
چطور زنها حيض شوند و براى پليدى از عبادت باز مانند و مردها حيض
ندارند يهودى گفت راست گفتى اى محمد بمن بگو چرا خدا سى روزه بر امت تو
واجب كرده و در امت هاى ديگر بيشتر واجب كرده .
فرمود چون آدم از درخت خورد سى روز در شكمش ماند و خدا سى روز گرسنگى و
تشنگى بر نژادش فرض كرد و آنچه در شب خورند از تفضل خداست بر آنها همين
بر آدم فرض بوده و و بر امتم فرض شده است سپس اين آيه را خواند (بقره
183) بر شما روزه نوشته شده چنانچه بر زنها كه پيش از شما بودند شايد
تقوى شعار كنيد چند روز شمرده يهودى گفت اى محمد راست گفتى پاداش آنكه
آن را روزه دارد چيست ؟
فرمود مؤمنى نباشد كه ماه رمضان را بحساب خدا روزه دارد جز آنكه خدا بر
او هفت خصلت واجب كند:
1- حرام تنش آب شود 2- برحمت خدا نزديك شود 3- گناه پدرش آدم را كفاره
داده .
4- سكرات موت بر او آسان شود
5- امان از گرسنگى و تشنگى قيامت باشد 6- خدا برائت آتش باو دهد.
7- از ميوه هاى بهشت باو بخوراند، گفت :
اى محمد راست گفتى از نهمين بمن خبر ده چرا خدا دستور وقوف بعرفات داده
پس از عصرها؟ فرمود عصر همان ساعتى است كه آدم گناه كرد خدا را و خدا
بر امتم فرض كرد وقوف و زارى و درخواست در بهترين جاها را و براى آنها
ضامن بهشت شد و ساعتى كه مردم از عرفات برگردند همان ساعت است كه خدا
كلماتى ب آدم تلقين كرد و توبه او را پذيرفت و او است پر توبه پذير و
مهربان سپس پيغمبر فرمود ب آن كه مرا به راستى بشير و نذير مبعوث كرده
كه براى خدا بابى است در آسمان دنيا كه باب الرحمة ، باب التوبه ، باب
الحاجات ، باب التفضل ؟ باب الاحسان ، باب الجود، باب الكرام ، باب
العفوش نامند و هر كه در اين وقت در عرفات جمع آيد مستحق اين خصال گردد
و خداى عز و جل را صد هزار فرشته است و با هر كدام صد و بيست هزار ديگر
و براى خدا بر اهل عرفات رحمت است و چون برگردند خدا ملائكه خود را
گواه گيرد كه اهل عرفات از دوزخ بر كنار و بهشت بر آنها واجب است و
جارچى حق فرياد كند آمرزيده بر گرديد مرا خشنود گرديد و از شما خشنودم
يهودى عرضكرد راست گفتى اى محمد مرا از دهمين خبر ده هفت خصلت كه خدا
در ميان انبياء بتو داده و در ميان امتها بامتت ؟
فرمود (ص) خداى عز و جل بمن فاتحة الكتاب و اذان و جماعت در مسجد و روز
جمعه و جهر در سه نماز داده بامتم براى دردها و سفر رخصت داده و نماز
بر ميت و شفاعت براى اهل كبائر را از امتم يهودى گفت راست گفتى اى محمد
ثواب كسى كه فاتحة الكتاب بخواند چيست ؟
فرمود هر كه فاتحة الكتاب بخواند خدا بشماره هر آيه كه از آسمان نازل
شده ثوابى باو دهد و اما اذان براستى مؤ ذنان امتم با انبياء و صديقان
و شهداء و صالحان محشور شوند، نماز جماعت ، صفوف امتم چون صفوف ملائكه
باشد در آسمان و يك ركعت در جماعت برابر بيست و چهار ركعت است كه هر
ركعتى محبوبتر است نزد خداى عز و جل از عبادت چهل سال در روز قيامت كه
خدا اولين و آخرين را جمع كند براى حساب ، مؤمنى نباشد كه بجماعت رفته
مگر آنكه خدا هراسهاى روز قيامت او را تخفيف دهد و دستور بهشت براى او
فرمايد بلند خواندن نماز باندازه اى كه آوازش رود از دوزخ دور شود از
صراط بگذرد و شاد باشد تا وارد بهشت شود.
ششم اينست كه خداى عز و جل هراسهاى روز قيامت را از امتم تخفيف دهد
چنانچه در قرآنست ، مؤمنى نباشد كه نماز بر جنازه اى خوانده است جز
آنكه خدا بهشت را برايش واجب كند مگر منافق يا عاق والدين باشد شفاعت
من نسبت باهل كبائر از امتم باشد جز آنها كه مشرك شوند يا ظلم كنند گفت
راست گفتى اى محمد و من گواهم كه معبود حقى جز خدا نيست و تو بنده و
رسول او باشى و خاتم انبياء و امام متقيان و رسول پروردگار عالميانى
چون مسلمان پاكى شد دفتر سفيدى در آورد كه آنچه پيغمبر گفته بود در آن
بود و گفت يا رسول اللّه ب آن كه تو را براستى مبعوث كرده آن را از
الواحى كه خدا براى موسى بن عمران فرستاده نسخه گرفته ام من در تورات
فضل تو را تا آنجا خواندم كه در آن شك كردم و چهل سال نامت را از تورات
محو ميكردم و باز بر جايش ميديدم و در تورات خواندم كه اين مسائل را
جواب ندهد جز تو و در ساعتى كه بر تو عرضه شود جبرئيل در سمت راست تو و
ميكائيل در سمت چپ تو و وصى تو برابر تو است رسول خدا (ص) فرمود راست
گفتى اين جبرئيل در سمت راست من و ميكائيل در سمت چپ من و اين وصيم على
بن ابى طالب برابرم آن يهودى ايمان آورد و اسلامش خوب بود.