مجلس بيست و هفتم روز جمعه غره محرم سال 368 پس
از رجوع از مشهد
1- از جبله مكيه
گويد شنيدم ميثم تمار قدس اللّه روحه ميگفت :
بخدا اين امت پسر پيغمبر خود را در دهم محرم بكشند و دشمنان خدا اين
روز را روز بركت گيرند اين كار شد نيست و در علم خداى تعالى ذكره گذشته
ميدانم آن را از سفارشى كه مولايم امير المؤمنين (ع) بمن نموده و بمن
خبر داده كه همه چيز بر آن حضرت بگريند تا وحشيان بيابان و ماهيان دريا
و پرندگان هوا و خورشيد و ماه و ستارگان و آسمان و زمين و مؤمنان انس و
جن و همه فرشته هاى آسمانها و رضوان و مالك و حاملان عرش بر او بگريند
و آسمان خاكستر و خون گريد سپس فرمود لعنت بر قاتلان حسين (ع) واجب است
چنانچه بر مشركان واجب است كه با خدا معبودان ديگرى قرار دهند و چنانچه
بر يهود و نصارى و مجوس واجب است ، جبله گويد گفتم اى ميثم چطور مردم
روزى كه حسين كشته شود روز بركت گيرند؟
ميثم (رضي الله عنه ) گريست و گفت بگمان حديث مجعولى كه آن روز خدا
توبه آدم را پذيرفته با آنكه خدا توبه او را در ذيحجه پذيرفته و گمان
كنند آن روز خدا يونس را از شكم ماهى برآورده با آنكه خدا يونس را در
ذى قعده از شكم ماهى برآورده و گمان كنند آن روزيست كه كشتى نوح در آن
روز بر جودى استوار شده با اينكه روز هيجدهم ذيحجه بر جودى استوار شده
و گمان كنند روزيست كه خدا دريا را براى بنى اسرائيل شكافته با اينكه
در شهر ربيع الاول بوده سپس گفت اى جبله بدان كه حسين بن على روز قيامت
سيد شهيدانست و يارانش يك درجه بر شهيدان ديگر دارند چون بينى خورشيد
مانند خون تازه سرخ شده بدان كه آقايت حسين كشته شده جبله گويد روزى
بيرون شدم و ديدم آفتاب بر ديوارها چون پارچه هاى زعفرانيست شيون كردم
و گريستم و گفتم بخدا آقاى ما حسين (ع) كشته شد.
2- امام رضا (ع) فرمود:
محرم ماهى بود كه اهل جاهليت نبرد را در آن حرام مى دانستند و خون ما
را در آن حلال شمردند و حرمت ما را هتك كردند و ذرارى و زنان ما را
اسير كردند و آتش بخيمه هاى ما زدند و آنچه بنه در آن بود چپاول كردند
و در امر ما رعايتى از رسول خدا (ص) نكردند روز شهادت حسين (ع) چشم ما
را ريش كرد و اشك ما را روان ساخت و عزيز ما را در زمين كربلا خوار كرد
و گرفتارى و بلا بما دچار ساخت تا روز قيامت بر مانند حسين بايد گريست
اين گريه گناهان بزرگ را بريزد سپس فرمود پدرم را شيوه بود كه چون محرم
ميشد خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود تا روز دهم روز دهم روز مصيبت
و حزن و گريه اش بود و ميفرمود در اين روز حسين كشته شد
3- على (ع) به رسول خدا (ص) فرمود:
شما عقيل را خيلى دوست داريد، فرمود آرى بخدا دو محبت باو دارم يكى
براى خوبى خودش و يكى براى آنكه ابو طالب دوستش مى داشت و فرزندش بخاطر
دوستى فرزندت كشته خواهد شد و ديده مؤمنان بر او اشك ريزد و فرشتگان
مقرب بر او صلوات فرستند سپس رسول خدا (ص) گريست تا اشكهايش بر سينه اش
روان شد سپس فرمود بخدا شكايت برم از آنچه خاندانم پس از من برخورند.
4- امام رضا (ع) فرمود:
هر كه روز عاشورا كارهاى خود را تعطيل كند خدا حوائج دنيا و آخرتش را
برآورد، هر كه روز عاشوراء را روز مصيبت و حزن و گريه خود كند خداى عز
و جل روز قيامت را روز خرسندى و شاديش سازد و در بهشت چشمش بما روشن
شود و هر كه روز عاشورا را روز بركت داند و براى خانه اش ذخيره اى نهد
بركت ندارد و روز قيامت با يزيد و عبيد اللّه بن زياد و عمر بن سعد
بدرك اسفل دوزخ محشور گردد.
5- ريان بن شبيب گويد:
روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا رسيدم بمن فرمود اى پسر شبيب روزه اى ؟
گفتم نه فرمود اين روزيست كه زكريا بدرگاه پروردگارش دعا كرد و گفت
پروردگارا بمن ببخش از پيش خود نژاد پاكى زيرا تو شنواى دعائى خدا
برايش اجابت كرد و بفرشتگان دستور داد ندا كردند زكريا را كه در محراب
ايستاده بود كه خدا تو را بيحيى بشارت ميدهد هر كه اين روز را روزه
بدارد و سپس دعا بدرگاه خدا كند خدا مستجاب كند چنان كه براى زكريا
مستجاب كرد سپس گفت اى پسر شبيب به راستى محرم همان ماهى است كه اهل
جاهليت در زمان گذشته ظلم و قتال را بخاطر احترامش در آن حرام مى
دانستند و اين امت حرمت اين ماه را نگه نداشتند و نه حرمت پيغمبرش را
در اين ماه ذريه او را كشتند و زنانش را اسير كردند و بنه اش را غارت
كردند خدا هرگز اين گناه آنها را نيامرزد اى پسر شبيب اگر براى چيزى
گريه خواهى كرد براى حسين (ع) گريه كن كه چون گوسفند سرش را بريدند و
هجده كس از خاندانش با او كشته شد كه روى زمين مانندى نداشتند و
آسمانهاى هفت گانه و زمين براى كشتن او گريستند و چهار هزار فرشته براى
ياريش بزمين آمدند و ديدند كشته شده و بر سر قبرش ژوليده و خاك آلود
باشند تا قائم (ع) ظهور كند و ياريش كند و شعار آنها يا لثارات الحسين
است اى پسر شبيب پدرم از پدرش از جدش برايم باز گفت كه چون جدم حسين
(ع) كشته شد آسمان خون و خاك سرخ باريد اى پسر شبيب اگر بر حسين گريه
كنى تا اشگت بر گونه هايت روان شود خدا هر گناهى كردى از خرد و درشت و
كم و بيش بيامرزد. اى پسر شبيب اگر خواهى خدا را بر خورى و گناهى
نداشته باشى حسين را زيارت كن اى پسر شبيب اگر خواهى در غرفه هاى ساخته
بهشت با پيغمبر ساكن شوى بر قاتلان حسين لعن كن اى پسر شبيب اگر خواهى
ثواب شهيدان با حسين را دريابى هر وقت بيادش افتادى بگو كاش با آنها
بودم و بفوز عظيمى مى رسيدم اى پسر شبيب اگر خواهى با ما در درجات بلند
بهشت باشى براى حزن ما محزون باش و و براى شادى ما شاد باش و ملازم
ولايت ما باش و اگر مردى سنگى را دوست دارد با آن خدا روز قيامت محشورش
كند.
6- امام بنى سليم از عده اى بزرگان آنها نقل
كرده كه :
گفتند در بلاد روم جهاد كرديم و بيكى از كليساهاى آنجا وارد شديم در
آنجا اين نوشته را يافتيم : اميد دارند گروهى كه حسين را كشتند بشفاعت
جدش در روز حساب .
پرسيديم از كى اين نوشته در كليساى شما است گفتند از سيصد سال پيش از
اينكه پيغمبر شما مبعوث شود.
7- امام صادق از پدرش نقل كرده كه :
حسين بن على را دو خاتم بود نقش يكى لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ عدة للقاء
اللّه بود و نقش ديگرى اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ و نقش خاتم على بن
الحسين (ع) اين بود كه رسوا و بد بخت است كشنده حسين بن على (ع).
8- مردى خدمت على (ع) آمد و عرض كرد:
بشما امير المؤمنين گويند كى تو را بر آنها امير كرده ؟ فرمود خداى جل
جلاله مرا امير آنها كرده آن مرد نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت يا رسول
اللّه على (ع) راست ميگويد كه خدا امير بر خلقش كرده پيغمبر در خشم شده
فرمود به راستى على به ولايت از خداى عز و جل امير بر خلق است از بالاى
عرش خود آن را منعقد نموده و ملائكه را گواه گرفته كه على (ع) خليفة
اللّه و حجت اللّه و امام مسلمانان است طاعتش قرين طاعت خدا و
نافرمانيش قرين نافرمانى خداست هر كه او را نشناسد مرا نشناخته و هر كه
او را بشناسد مرا شناخته هر كه منكر امامت او است منكر نبوت من است و
هر كه اميرى او را انكار كند رسالت مرا انكار كرده هر كه فضل او را دفع
كند مرا كاسته ، هر كه با او نبرد كند با من نبرد كرده و هر كه او را
دشنام دهد مرا دشنام داده زيرا او از منست از گل من خلق شده و او شوهر
فاطمه دختر من است و پدر دو فرزندم حسن و حسين است سپس فرمود من و على
و فاطمه و حسن و حسين و نه فرزند حسين حجتهاى خدائيم بر خلقش
دشمنانمان دشمنان خدا و دوستانمان دوستان خدايند.
9- يزيد بن قعنب گويد:
من با عباس بن عبد المطلب و جمعى از عبد العزى برابر خانه كعبه نشسته
بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين (ع) كه نه ماه باو آبستن
بود آمد و درد زائيدن داشت گفت خدايا من بتو ايمان دارم و بدان چه از
نزد تو آمده است از رسولان و كتابها مؤمنم و بسخن جدم ابراهيم خليل
تصديق دارم و او است كه اين بيت عتيق را ساخته بحق آنكه اين خانه را
ساخته و بحق مولودى كه در شكم منست ولادت را بر من آسان كن ، يزيد بن
قعنب گويد ما بچشم خود ديديم كه خانه از پشت شكافت و فاطمه بدرون آن
رفت و از ديده ما نهان شد و ديوار بهم آمد و خواستيم قفل در خانه را
بگشائيم گشوده نشد و دانستيم كه اين امر از طرف خداى عز و جل است و پس
از چهار روز بيرون آمد و امير المؤمنين را در دست داشت و سپس گفت من بر
همه زنان گذشته فضيلت دارم زيرا آسيه بنت مزاحم خدا را بنهانى پرستيد
در آنجا كه خوب نبود پرستش خدا جز از روى ناچارى و مريم دختر عمران نخل
خشك را بدست خود جنبانيد تا از آن خرماى تازه چيد و خورد و من در خانه
محترم خدا وارد شدم و از ميوه بهشت و بار و برگش خوردم و چون خواستم
بيرون آيم يك هاتفى آواز داد اى فاطمه نامش را على بگذار كه او على است
و خداى اعلى ميفرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تاديبش
نمودم و غامض علم خود را باو آموختم و اوست كه بت ها را در خانه من
ميشكند و او است كه در بام خانه ام اذان ميگويد و مرا تقديس و تمجيد
ميكند خوشا بر كسى كه او را دوست دارد و فرمان بردار و بدا بر كسى كه
او را دشمن دارد و نافرمانى كند و صلى اللّه على نبينا محمد و آله
الطيبين الطاهرين .
مجلس بيست و هشتم روز سه شنبه پنجم محرم 368
1- اصبغ بن نباته گويد:
در اين ميان كه امير المؤمنين خطبه ميخواند براى مردم و ميفرمود از من
بپرسيد پيش از آنكه مرا از دست بدهيد بخدا از چيزى نپرسيد از آنچه
گذشته و از آنچه بعد بوده باشد جز اينكه خبر دهم شما را بدان ، سعد بن
ابى وقاص بپا خاست و گفت اى امير المؤمنين بمن
بگو چند رشته مو در سروريش من است فرمود بخدا سؤ الى از من كردى كه
خليلم رسول خدا (ص) بمن خبر داده كه مرا از آن خواهى پرسش كرد در سر و
ريش تو موئى نباشد جز آنكه در بنش شيطانى نشسته و در خانه تو گوساله
ايست كه حسين فرزندم را ميكشد، عمر بن سعد در آن روز برابرش بر سر
دست راه مى رفت .
2- على بن ابى طالب فرمود:
در اين ميان كه من و فاطمه و حسن و حسين نزد رسول خدا (ص) بوديم آن
حضرت بما رو كرد و گريست من گفتم چرا گريه كنيد يا رسول اللّه ؟ فرمود
ميگريم براى آنچه با شما عمل مى شود، گفتم آن چه باشد يا رسول اللّه ؟
فرمود گريه كنم از ضربتى كه بر فرق تو زنند و از سيلى كه بر گونه فاطمه
زنند و از نيزه اى كه بر ران حسن زنند و زهرى كه باو نوشانند و از قتل
حسين (ع) فرمود همه اهل بيت گريستند، گفتم يا رسول اللّه خدا ما را
نيافريده جز براى بلا، فرمود مژده گير اى على كه خداى عز و جل با من
عهد كرده كه دوستت ندارد جز مؤمن و دشمنت ندارد جز منافق .
3- امام چهارم فرمود:
چون فاطمه حسن را زائيد بعلى گفت نام او را بگذار فرمود من در نام او
به رسول خدا پيشى نگيرم رسول خدا (ص) آمد و او را در پارچه زردى خدمت
او آوردند، فرمود قدغن نكردم كه او را در پارچه زرد نپيچيد آن را دور
انداخت و پارچه سفيدى گرفت و او را در آن پيچيد سپس بعلى (ع) فرمود
نامش را گذاردى عرضكرد من در نامش بشما پيشى نگرفتم فرمود من هم در
نامش بخداى عز و جل پيشى نگيرم خدا بجبرئيل وحى كرد كه براى محمد (ص)
پسرى متولد شده برو او را سلام برسان و تهنيت بگو و بگو على (ع) نسبت
بتو چون هارونست نسبت بموسى او را بنام پسر هرون بنام جبرئيل فرود آمد
او را از طرف خداى عز و جل تهنيت گفت و گفت خداى تبارك و تعالى بتو
دستور داده كه او را بنام پسر هرون بنامى فرمود چه نامى داشت ؟ گفت شبر
فرمود زبان من عربى فصيح است گفت او را حسن بنام و حسنش ناميد و چون
حسين متولد شد خداى عز و جل بجبرئيل وحى كرد كه براى محمد پسرى متولد
شده برو او را تهنيت گو و بگو على نسبت بتو چون هرون است نسبت بموسى او
را بنام پسر هارون بنام گفت نامش چه بود؟ گفت شبير گفت زبان من عربى
فصيح است گفت حسين نامش كن .
4- جابر بن عبد اللّه گويد:
شنيدم رسول خدا (ص) سه روز پيش از وفاتش بعلى (ع) ميفرمود: درود بر تو
اى پدر دو گل من ، تو را بدو ريحانه دنياى خود سفارش كنم بهمين زودى دو
ستون تو ويران شوند و خدا خليفه منست بر تو، چون رسول خدا (ص) وفات كرد
فرمود اين يك ستون من بود كه رسول خدا بمن فرمود چون فاطمه وفات كرد
فرمود اين ستون دوم است كه رسول خدا فرمود.
5- صفيه دختر عبد المطلب گويد:
چون حسين (ع) متولد شد من سر كارش بودم پيغمبر فرمود عمه جان پسر مرا
بياور، عرضكردم يا رسول اللّه پاكيزه اش نكرديم ، فرمود اى عمه تو او
را پاكيزه كنى ؟ خدا او را پاكيزه و نظيف كرده ، بهمين سند از صفيه
دختر عبد المطلب رسيده كه چون حسين متولد شد او را بپيغمبر (ص) دادم
پيغمبر زبان خود در دهانش نهاد و حسين شروع بمكيدن كرد و من فهميدم كه
گويا رسول خدا شير و عسل باو ميخوراند گويد حسين بول كرد و پيغمبر ميان
دو چشمش را بوسيد و بمنش داد و ميگريست و ميفرمود تا سه بار خدا لعنت
كند مردمى را كه قاتل تواند عرضكردم قربانت پدر و مادرم كى او را
ميكشد؟ فرمود بقيه گروه گمراه از بنى اميه .
6- هرثمة بن ابى مسلم گويد:
با على بن ابى طالب بنبرد صفين رفتيم چون برگشتيم در كربلا منزل كرد و
نماز بامداد را در آن خواند و از خاكش بر گرفت و بوسيد سپس فرمود خوشا
بتو اى خاك پاك بايد از تو قومى محشور شوند كه بيحساب ببهشت روند هرثمه
نزد زن خود كه از شيعيان على (ع) بود برگشت گفت مولايت ابو الحسن در
كربلا نازل شد و نماز خواند و از خاكش بر گرفت و گفت خوشا بتو اى خاك
از تو مردمى محشور شوند كه بيحساب ببهشت روند، گفت اى مرد امير
المؤمنين جز حق نگويد چون حسين بكربلا آمد هرثمه گفت من در قشونى بودم
كه عبيد اللّه بن زياد فرستاده بود و چون اين منزل و درختها را ديدم
حديث على (ع) بيادم آمد و بر شتر خود سوار شدم و خدمت حسين (ع) رفتم و
سلام دادم و آنچه از پدرش در اين منزل شنيده بودم باو گزارش دادم ،
فرمود تو با ما هستى يا در برابر ما؟ گفتم نه اين و نه آن من كودكانى
بجا گذاردم و از عبيد اللّه بر آن ها ترسانم فرمود پس بجائى برو كه
كشتن ما نبينى و ناله ما نشنوى سوگند بدان كه جان حسين بدست او است
امروز كسى نباشد كه فرياد ما را نشنود و ما را يارى نكند جز آنكه خدايش
برو در دوزخ افكند.
7- حسين (ع) فرمود:
من كشته ام براى اشك ، مؤمن يادم نكند جز آنكه گريه اش گيرد.
8- شعيب ميثمى گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم ميفرمود كه چون حسين بن على (ع) متولد شد خدا
جبرئيل را با هزار فرشته دستور داد فرود آيند و رسول خدا (ص) را از طرف
او تهنيت گويند جبرئيل فرود شد و بجزيره اى در دريا گذشت كه فرشته اى
بنام فطرس از حاملان عرش كه خدايش پرشكسته بود و در آن جزيره انداخته
بود مكان داشت و هفتصد سال در آنجا خدا را عبادت كرده بود تا تولد حسين
بن على (ع)، آن فرشته بجبرئيل گفت كجا ميروى ؟ گفت خدا بمحمد (ص) نعمتى
داده و مى روم از از طرف خدا و خود مبارك باد گويم گفت مرا با خود ببر
شايد محمد برايم دعا كند او را با خود برد و چون از تهنيت پرداخت گزارش
او را بعرض رساند پيغمبر ب آن فرشته فرمود خود را باين مولود بمال و
بمقام خود برگرد گويد فطرس خود را به حسين ماليد و بالا رفت و گفت يا
رسول اللّه ولى امت تو محققا او را خواهند كشت و بر من عوضى دارد كه هر
كس زيارتش كند باو برسانم و هر كس درودش دهد باو برسانم و هر كس طلب
رحمت برايش كند باو برسانم و اوج گرفت .
9- رسول خدا (ص) فرمود:
خداى براى برادرم على بن ابى طالب فضائل بيشمارى مقرر كرده هر كه يك
فضيلت او را ذكر كند با اعتراف بدان خدا گناهان گذشته و آينده اش را
بيامرزد گرچه با گناه جن و انس بمحشر آيد و هر كه يك فضيلت از او
بنويسد تا آن نوشته بماند فرشتگان برايش آمرزش جويند و هر كه بفضيلتى
از او گوش دهد خدا گناهانى كه بگوش كرده بيامرزد و هر كه بيك فضيلتش
نگاه كند خدا گناهانى كه با چشم كرده بيامرزد سپس رسول خدا (ص) فرمود
نگاه بر على بن ابى طالب (ع) عبادتست و ياد آوريش عبادتست و ايمان بنده
پذيرفته نيست جز بولايت او و برائت از دشمنان او و صلى اللّه على نبينا
محمد و آله اجمعين .
مجلس بيست و نهم جمعه 8 محرم 368
1- ام سلمه يك روز شروع بگريه كرد باو
گفتند چه شده است ثورا؟ گفت :
فرزندم حسين (ع) كشته شد من از وقتى رسول خدا (ص) وفات كرده تا امشب او
را بخواب نديده بودم امشب بخوابش ديدم و گفتم پدر و مادرم قربانت چرا
شما را رنگ پريده مينگرم ؟ فرمود از اول شب تا كنون قبر حسين و يارانش
را ميكندم .
2- ام سلمه همسر پيغمبر گويد:
از وقتى پيغمبر وفات كرده تا امشب نوحه جن را نشنيدم و گويا فرزندم از
دست رفته باشد يك جنبه آمد و ميگفت :
هلا اى ديده كوشش كن بگريه |
|
كه گريد بر شهيدان بعد از من |
بر آن جمعى كه مرگ آنها كشانيد |
|
بر جبارى اندر جامه عيد |
3- امام پنجم فرمود:
پيغمبر در خانه ام سلمه بود و باو سفارش كرد كسى نزد او نيايد حسين خرد
سال آمد و نتوانست جلو او را بگيرد تا وارد پيغمبر شد و ام سلمه دنبالش
رفت و حسين روى سينه پيغمبر بود و پيغمبر گريه ميكرد و چيزى را در
دست خود زير و رو ميكرد پيغمبر فرمود اى ام سلمه اين جبرئيل است كه بمن
خبر ميدهد كه اين حسين كشته مى شود و اين خاكى است كه روى آن كشته شود
آن را نزد خود نگهدار و چون خون شد حبيبم كشته شده است ، ام سلمه گفت
يا رسول اللّه از خدا بخواه كه از او دفع كند، فرمود خواستم و خدا
فرمود او را درجه اى باشد كه احدى از مخلوق بدان نرسيده و او را
شيعيانى است كه شفاعت كنند و پذيرفته شود و به راستى مهدى از فرزندان
او است خوشا بر كسى كه از اولياء حسين باشد و شيعيانش همانا روز قيامت
كاميابند.
4- كعب الاحبار گويد:
در كتاب ما است كه مردى از فرزندان محمد كشته مى شود و عرق اسبان
يارانش خشك نشده كه ببهشت مى روند و هم آغوش حور العين مى گردند، حسن
عبور كرد گفتيم اينست ؟ گفت نه حسين عبور كرد گفتيم اينست ، گفت همين
است .
5- امام صادق فرمود:
پر گريه ها پنجند آدم ، يعقوب ، يوسف ، فاطمه دختر محمد و على بن
الحسين (ع) آدم از فراق بهشت گريست تا در گونه اش مانند نهرها پديد شد
و يعقوب بر يوسف گريست تا ديده اش رفت و تا باو گفتند بخدا يوسف را از
ياد نبرى تا مانده شوى يا نابود گردى يوسف بر يعقوب گريست تا زندانيان
در آزار شدند و گفتند يا روز گريه كن و شب آرام باش يا شب گريه كن و
روز آرام باش و با آنها بيكى از آن دو سازش كرد.
و اما فاطمه دختر محمد (ص) بر رسول خدا (ص) گريست تا مردم مدينه بوى در
آزار شدند و گفتند از فزونى گريه ات ما را آزار دادى و سر مقابر شهداء
مى رفت و تا ميخواست ميگريست و اما على بن الحسين (ع) بيست تا چهل سال
بر حسين گريست و هر خوراكى پيشش ميگذاشتند ميگريست تا يكى از چاكرانش
گفت يا ابن رسول اللّه ميترسم خود را هلاك كنى فرمود من از درد دل و
اندوه خود بخدا شكايت كنم و ميدانم از جانب خدا آنچه شما ندانيد من هر
وقت بياد قتلگاه فرزندان فاطمه افتم گريه مرا ميگيرد.
6- ابى عماره شعر خوان گويد:
امام ششم بمن فرمود اى ابا عماره در باره حسين براى من شعرى بخوان
خواندم و خواندم و گريست و گريست تا خانه پر از گريه شد فرمود اى ابا
عماره هر كه نوحه اى براى حسين بخواند و پنجاه كس را بگرياند مستحق
بهشت است و هر كه نوحه اى بخواند و سى كس را بگرياند مستحق بهشت است و
هر كس بخواند و بيست كس را بگرياند مستحق بهشت است و ده كس را هم كه
بگرياند مستحق بهشت است و يكى را هم كه بگرياند مستحق بهشت است و نوحه
بخواند و خود هم بگريد
مستحق بهشت است و تباكى هم كند مستحق بهشت است .
7- داود بن كثير رقى گويد:
خدمت امام ششم بودم آب خواست و
چون نوشيد گريست و چشمش غرق اشك شد سپس فرمود اى داود خدا قاتل حسين
(ع) را لعنت كند چه اندازه ياد حسين زندگى را ناگوار كند من آب سردى
ننوشم جز آنكه ياد حسين كنم بنده اى نيست كه آب نوشد و ياد حسين كند و
قاتلش را لعنت كند جز آنكه خدا صد هزار حسنه براى او بنويسد و صد هزار
گناه از او محو كند و صد هزار درجه براى او بالا برد و گويا صد هزار
بنده آزاد كرده و روز قيامت با رخسار درخشان محشور گردد. 8- هرون بن
خارجه گويد از امام پنجم شنيدم ميفرمود خدا بقبر حسين (ع) چهار هزار
فرشته موكل كرده است ژوليده و خاك آلود كه تا روز قيامت باو گريه كنند
و هر كه با معرفت بحقش او را زيارت كند مشايعتش كنند تا او را بوطنش
برسانند و اگر بيمار شد عيادتش كنند صبح و پسين و اگر مرد سر جنازه اش
آيند و برايش تا روز قيامت آمرزش خواهند
9- امام هفتم فرمود:
هر كه قبر حسين (ع) را زيارت كند با معرفت بحق او خدا گناهان گذشته و
آينده اش را بيامرزد.
10- امام پنجم فرمود:
دستور دهيد شيعيان ما را بزيارت حسين (ع) زيرا زيارتش دفع كند زير آوار
ماندن و غرق شدن و سوختن و درنده خوارگى را و زيارت او لازمست بر هر كه
براى حسين (ع) معترف بامامت باشد از طرف خداى عز و جل .
11- بشير دهان گويد:
بامام ششم گفتم بسا باشد حج از من فوت شود و نزد قبر حسين (ع) عرفه را
بگذرانم فرمود احسنت اى بشير هر مؤمنى نزد قبر حسين (ع) آيد با معرفت
بحق او در غير روز عيد نوشته شود برايش بيست حج و بيست عمره تمام و
مقبول و بيست جهاد با پيغمبر مرسل يا امام عادل دارد و هر كه روز عيد
زيارتش كند ثواب صد حج و صد عمره و صد غزوه با پيغمبر يا امام عادل
دارد و هر كه در عرفه بزيارتش آيد بامعرفت بحقش نوشته شود برايش هزار
حج و هزار عمره تمام و پذيرفته و هزار جهاد بهمراه پيغمبر مرسل يا امام
عادل گويد عرضكردم چگونه ثواب موقف عرفات را ببرم ، با خشم بمن نگاه
كرد و فرمود براستى مؤمنى كه عرفه بزيارت قبر حسين آيد و از فرات غسل
كند و به آن رو كند خداى عز و جل بهر گامى ثواب يك حج با تمام مناسكش
براى او بنويسد و همين دانم كه يك جهاد هم اضافه كرد.
12- ابن ابى نعيم گويد:
نزد ابن عمر بودم كه مردى از خون پشه از وى پرسيد گفت تو از كجائى زاى
؟ گفت از اهل عراق . گفت باين مرد بنگريد كه از خون پشه از من سؤ ال
ميكند و همانها پسر رسول خدا (ص) را كشتند كه من از رسول خدا (ص) شنيدم
ميفرمود اين دو ريحانه منند، يعنى حسن و حسين (ع).
13- محمد بن مسلم گويد:
از امام صادق از خاتم حسين بن على پرسيدم كه بدست كى افتاد و باو ياد
آور شدم كه من شنيدم در ضمن اموال ديگر بغارت رفته فرمود چنين نيست كه
گمان برده اند حسين (ع) بپسرش على بن الحسين وصيت كرد و خاتم خود را در
انگشت او نمود و كار امامت را باو را گذاشت چنانچه رسول خدا (ص) با
امير المؤمنين كرد و او با حسن نمود و حسن با حسين سپس اين خاتم پس از
پدر بپدرم رسيد و از او بمن رسيده و نزد منست و من هر جمعه بدست كنم و
در آن نماز كنم محمد بن مسلم گويد روز جمعه نزد او رفتم و نماز ميخواند
و چون از نمازش فارغ شد دست بسوى من دراز كرد و در انگشتش خاتمى ديدم
كه نقش آن لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ عده للقاء اللّه بود، فرمود اين خاتم
جدم ابى عبد اللّه الحسين است .
14- پيغمبر هر سپيده دم بر در خانه على و فاطمه
ميايستاد و ميفرمود:
حمد از آن خداى محسن و نيكوئى كن و فضيلت بخشى كه بنعمت خود اعمال
صالحه را تمام كرده سميع است و سامع بحمد خدا و نعمت او و حسن آزمايش
او بر ما، پناه برم بخدا از دوزخ پناه برم بخدا از بامداد دوزخ پناه
برم بخدا از شام دوزخ رحمت بر شما اهل بيت همانا خدا خواسته پليدى را
از شما ببرد اى اهل بيت و بخوبى شما را پاكيزه كند.
اين اخبار بطور اضافه پس از مجلس بيست و هشتم ذكر شده
15- محمد بن قاسم نوفلى گويد:
بامام ششم (ع) گفتم بسامؤمن خوابى بيند و همان طور واقع شود و بسا
خوابى بيند و اثرى ندارد؟ فرمود چون مؤمن بخوابد از روحش حركتى تا
آسمان بكشد و هر چه را روح مؤمن در آسمان كه محل تقدير و تدبير است
بيند حق است و هر چه را در زمين بيند اضغاث و احلام است باو گفتم روح
مؤ من ب آسمان بالا رود؟ گفت آرى گفتم تا آنجا كه چيزى از آن در تنش
نماند؟ فرمود نه اگر همه برود كه ميميرد گفتم چگونه ميرود؟ فرمود آفتاب
را نديدى كه بر جاى خود در آسمان است و تابش و پرتوش در زمين است
همچنين روح اصلش در تن است و حركتش كشيده شود.