امالى شيخ مفيد

محمّد بن نعمان ملقّب به (شيخ مفيد)
مترجم : حسين استاد ولى

- ۱۵ -


اى بندگان خدا! از مرگ و بيهوشى و رنجهاى جان كندن بهراسيد، و ساز و برگ آن را فراهم كنيد كه مرگ بطور ناگهانى با يكى از دو چيز بزرگ بسراغ شما خواهد آمد: يا با خيرى كه ابدا شرّى با آن نيست ، يا با شرّى كه ابدا خيرى بهمراه ندارد. پس چه كسى ببهشت نزديكتر است از آن كس كه براى آن كار مى كند؟ و چه كسى بدوزخ نزديكتر است از كسى كه براى آن عمل مى نمايد؟ راستى كه روح هيچ يك از مردم از كالبدش جدا نشود جز اينكه مى داند كه بكداميك از دو سر منزل مى رسد، به بهشت يا به دوزخ ، دشمن خداست يا دوست اوست ، پس اگر دوست خدا باشد درهاى بهشت برويش آرى خداوند ب آنچه كرده ايد داناست پس در ابواب دوزخ درآئيد و جاويدان بمانيد كه دوزخ بد جايگاهى براى متكبّران است )). بندگان خدا! از مرگ گريزى نيست ، بنا بر اين پيش از آمدنش [در فكر آن باشيد و ]از آن بهراسيد، و ساز و برگ آن را فراهم كنيد، كه شما در دسترس دام و شكار مرگ هستيد، اگر بمانيد شما را مى گيرد، و اگر بگريزيد بشما مى رسد، و مرگ از سايه شما بشما نزديك تر و همراه تر است ، مرگ با زلف شما گره خورده (كنايه از نزديكى آنست ) و دنيا از پشت پاى شما پيچيده مى شود (و لحظه بلحظه از عمرتان ميكاهد)، پس بهنگامى كه نفستان شما را بسوى شهوات ميكشاند بسيار ياد مرگ كنيد، و مرگ براى اندرزگوئى كافى است و رسول خدا (ص) فراوان ياران خود را بيادآورى مرگ سفارش مى نمود و مى فرمود:
بسيار ياد مرگ كنيد كه مرگ شكننده لذّتها، و فاصله اى ميان شما و شهوتها است . بندگان خدا! آن كس كه آمرزيده نشده پس از مردن چيزى دشوارتر از آن در پيش دارد و آن قبر است ، پس از تنگى و فشار و تاريكى و تنهائى آن بيم داريد، قبر هر روز مى گويد: من خانه تنهائى ام ، خانه خاكى ام ، من خانه وحشتم ، من خانه كرمها و گزندگانم ، قبر يا باغى از باغهاى بهشت ، يا چاهى از چهاههاى دوزخ است . بنده مؤمن چون بخاك سپرده شود زمين باو گويد: آفرين ، خوش آمدى ، تو از جمله كسانى هستى كه دوست داشتم بر پشت من راه رود، حال كه تو را در بر گرفتم خواهى دانست كه چگونه با تو عمل مى كنم ! پس تا آنجا كه چشم كار مى كند براى او گشاده گردد. و كافر چون بخاك سپرده شود زمين باو گويد: تو را آفرين و خوشامد مباد، تو از دشمن ترين كسانى هستى كه دوست نداشتم بر پشت من راه رود، حال كه تو را در بر گرفتم خواهى دانست كه چگونه با تو عمل مى كنم ! پس چنان او را بفشارد كه استخوانهاى پهلويش بهم برخورد. و همانا آن زندگى سخت و دشوارى كه خداوند دشمن خود را از آن بيم داده عذاب قبر است ، كه خداوند بر كافر نودونه اژدها مسلّط كند كه گوشت بدنش را بدندان گزند، و استخوانش را بشكنند، و پيوسته بر سر او در آمد و شدند (او را پايمال كنند) تا روزى كه از قبر برانگيخته شود، كه اگر يكى از آن اژدهاها در زمين بدمد هرگز زمين زراعتى نروياند.
بندگان خدا! بدانيد كه اين جانهاى ناتوان شما، و پيكرهاى ناز پرورده و لطيفى كه اندكى عذاب آن را كافى است تاب تحمّل اين همه عذاب را ندارد، پس اگر بتوانيد باين پيكرها و جانهاى خود نسبت ب آنچه كه تاب تحمّل و صبر بر آن را ندارند رحمى آوريد پس ب آنچه كه خدا دوست دارد عمل كنيد، و آنچه را كه خدا خوش ندارد رها سازيد.
بندگان خدا! همانا پس از برانگيخته شدن از قبر با چيزى روبرو هستيد كه از (عذاب ) قبر دشوارتر است ، و آن روزى است كه خردسال در آن روز پير شود و بزرگسال و بمستى و بيهوشى درآيد، و كودكان نارس در جنين بيفتند، و هر زن شيردهى از كودك شيرخوارش غافل گردد، روزى كه چهره درهم كشيده ، و اخم برهم بسته ، روزى كه شرّ آن در همه جا پخش است ، همانا ترس آن روز فرشتگانى را كه گناهى ندارند به هراس اندازد، و آسمانهاى هفتگانه و كوههاى استوار و زمين گسترده و گاهوار از بيم آن بلرزه افتند، و آسمان بشكافد و در آن روز فرو هشته باشد و سرخ و مذاب شود، و كوهها پس از آن همه صلابت و سختى همه بصورت ريگ روان انباشته در آيند، و در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و زمين باشد- جز آن كس كه خدا خواهد- بهراس افتد چه رسد ب آن كس كه با گوش و چشم و زبان و دست و پا و فرج و شكم گناه نموده كه اگر خداوند او را نيامرزيده و از شدائد آن روز به او رحم ننموده باشد. چنين كسى از همه اينها بگذرد و به غير اينها برسد، به آتشى كه ژرفايش عميق ، و سوزش شديد، و نوشابه اش صديد (چرك و خون زنان زناكار)، و عذابش جديد (تازه بتازه ) و گرزهايش حديد (از آهن ) است ، عذابش كاهش نيابد، و ساكنانش نميرند، جايگاهى است كه رحمتى در آن نيست ، و دعاى اهل آن شنيده نشود (بهدف اجابت نرسد).
بندگان خدا! بدانيد كه در كنار اين همه عذاب ، رحمت خدا قرار دارد كه از دسترس بندگان دور نيست ، بهشتى كه فضاى آن باندازه پهناى آسمان و زمين است كه براى پرهيزكاران فراهم آمده است ، آن خيرى است كه ابدا شرّى با آن نباشد، لذّتهايش ملال نياورد، و گردهم آئى آن بجدائى نينجامد، ساكنان آن در همسايگى خداى رحمان بسر برند، و پسران زيبا روى سينى هائى از زر كه پر از ميوه و سبزيجات خوشبوست بدست دارند و بخدمت آنان كمر بندند.
سپس اى محمّد بن ابى بكر بدان كه من حكومت بزرگترين سپاه و لشكرم را نزد خويش كه اهل مصر باشند بتو سپردم ، حال كه اين چنين امرى را كه حكومت مردم است بتو سپرده ام چه سزاوار است كه مراقب بوده و از آن بر خود بيم كنى ، و بر دين خود رد حذر باشى ، پس اگر توانستى كه خدا- عزّ و جلّ- را با خرسند ساختن احدى از آفريدگانش بخشم نياورى بكن ، كه خدا- عزّ و جلّ- جايگزين خوبى است بجاى ديگران ، و هيچ چيزى جز خودش جايگزين وى نتواند شد. بر ستمگر سخت گير، و جلوى او را بگير، و براى خوبان نرم باش ، و بخود نزديكشان ساز، و آنان را همراز و برادران خود قرار ده .
بنمازت بنگر كه چگونه ميگزارى زيرا كه تو پيشواى آن قوم هستى ، زيبنده توست كه آن را كامل بجاى آورى و سبك نگزارى ، كه هيچ پيشوائى در جلو قومى نماز نگزارد و نقصانى در نمازشان پيدا شود جز اينكه گناه آن بگردن اوست بدون آنكه چيزى از ثواب نماز آنان كاسته شود. و نماز را كامل بجاى آر و اركان آن را بخوبى حفظ كن تا پاداشى بمانند پاداش آنان براى تو باشد بدون آنكه چيزى از پاداش آنان كم گردد. سپس در وضو دقّت كن ، كه آن از شرائط كامل بودن نماز است ، سه بار آب بدهان بگردان ، و سه بار بينى خود را بشوى ، و صورت ، سپس دست راست و سپس دست چپ خود را بشوى ، سپس بر سر و دو پاى خود مسح كن ، كه رسول خدا (ص) را ديدم كه چنين مى كرد، و بدان كه وضو نيمى از ايمان است .
سپس مراقب وقت نماز باش ، و آن را در وقت خود بگزار، پيش از وقت بخاطر بيكارى در انجام آن شتاب مكن ، و بخاطر سرگرمى به كار از وقت خود تأ خيرش مينداز، همانا مردى از رسول خدا (ص) از اوقات نماز پرسش نمود، فرمود: جبرئيل نزد من آمد و وقت نماز را بمن نماياند، پس ‍ نماز ظهر را بهنگامى كه خورشيد در وسط آسمان و بر بالاى ابروى راستش ‍ قرار گرفته بود بخواند، سپس وقت نماز عصر را بمن نماياند و آن زمانى بود كه سايه هر چيز باندازه خودش شده بود، سپس نماز مغرب را هنگامى كه آفتاب غروب كرد بخواند، سپس نماز عشا
را هنگامى كه شفق پنهان شد بجاى آورد، سپس نماز صبح را هنگامى گزارد كه سياهى شب با سپيدى صبح در آميخته ، و هنوز ستارگان مشتبك بودند. پس تو نيز در اين اوقات نماز بگزار، و همراه سنّت معروف و راه روشن و آشكار باش . سپس در ركوع و سجود خود كمال دقت بجاى آر، كه رسول خدا (ص) نمازش از همه مردم كامل تر، و در عين حال سبكتر و كوتاهتر بود. و بدان كه هر عملى از تو بدنبال نماز توست ، پس آن كس كه نماز خود را تباه مى سازد (و با شرائط معمول بجا نمى آورد) البتّه نسبت بچيزهاى ديگر تباه سازتر است . از خدائى كه مى بيند و ديده نمى شود و در ديدگاه اعلى قرار دارد مى خواهم كه ما و تو را از جمله كسانى قرار دهد كه دوستشان دارد و از آنان خرسند است ، تا جايى كه ما و تو را بر اداى سپاس و يادآوريش و حسن عبادت و اداى حقّش ، و بر آنچه كه در دنيا و آخرتمان براى ما برگزيده يارى رساند.
و شما اى مردم مصر بايد كه كردارتان بدرستى سخنتان ، و ظاهرتان بصحّت نهانتان گواهى دهد، و زبانتان با آنچه در دل داريد مخالف نباشد.
و بدانيد كه پيشواى هدايت با پيشواى هلاكت ، و وصىّ پيامبر (ع) و دشمن او برابر نيستند. راستى كه من بر شما از مؤمن و مشرك بيم ندارم ،- چرا كه خداوند مؤمن را بخاطر ايمانش (از خيانت ) باز مى دارد، و شرّ مشرك را با اظهار شركش از شما دور مى سازد- و ليكن از منافق بر شما بيمناكم ، آنچه را مى پسنديد مى گويد، و آنچه را كه خوش نداريد مى كند. محمّد بن ابى بكر! بدان كه برترين فقه و دانائى ، پرهيزگارى در دين خدا و عمل بطاعت اوست ، و من تو را به پرواى الهى در پنهان و آشكار كارهايت و در هر شرايطى كه هستى سفارش مى كنم ، دنيا خانه گرفتارى و بلا، و آخرت ، سراى پاداش و بقاست ، پس براى آنچه باقى مى ماند عمل كن ، و از آنچه از دست مى رود روى بگردان ، و بهره خود را از دنيا فراموش مكن .
من تو را به هفت (يا نه ) چيز كه حاوى كلّيّات اسلام است سفارش مى كنم : از خدا- عزّ و جلّ- بترس ، و در راه خدا از هيچ كس نترس ، و بهترين سخن آنست كه عمل بدرستى آن گواهى دهد، و در يك امر دو گونه داورى مكن كه كارت دچار پراكندگى گردد و از حقّ بر كنار افتى ، و براى عموم مردم تحت فرمانت آن را بپسند كه براى خود و خانواده ات مى پسندى ، و همان را براى آنان ناخوش دار كه براى خود و خانواده ات ناخوش مى دارى كه اين كار حجّت و دليل تو را رساتر سازد و آنان را بهتر بصلاح آورد، و در راه حقّ در ژرفاى شدائد فرو رو، و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى باك مدار، و هر كس كه با تو مشورت كرد خير او را در نظر گير، و خودت را نمونه و الگوى هر دور و نزديكى از مسلمانان قرار ده .
خداوند- عزّ و جلّ- دوستى ما را با يك ديگر در راه دين قرار دهد، و ما و شما را بزيور پرهيزكاران بيارايد، و فرمانبرى شما را برايتان پايدار بدارد تا بدان وسيله ما و شما را برادرانى كه در بهشت بروى تختها روبروى هم تكيه زده اند قرار دهد.
اى مردم مصر، بخوبى به محمّد امير خودتان يارى رسانيد، و بر فرمانبرى خود پايدار بمانيد تا اينكه (در قيامت ) بر سر حوض پيامبرتان وارد شويد. خداوند ما و شما را نسبت ب آنچه مى پسندد يارى دهد، و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد.
4- واثلة بن اسقع گويد:
رسول خدا (ص) فرمود: برادرت را آشكارا سرزنش مكن ، كه خداوند او را عافيت بخشد و تو را (بهمان عيب ) گرفتار سازد.
مجلس سى و دوّم چهارشنبه 18 رمضان المبارك 409
1- كليب بن معاويه اسدى گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود: هان - بخدا سوگند- كه شما (شيعيان ) بر دين خدا و فرشتگان او هستيد، پس ما را بر اين دين با پرهيزكارى و جدّيت يارى دهيد، بر شما باد به نماز و عبادت ، بر شما باد برعايت پاكدامنى و پرهيزكارى .
2- ابو اسحاق سبيعى گويد:
بر مسروق بن اجدع وارد شديم ، مهمانى داشت كه او را نشناختيم ، و هر دو مشغول غذا خوردن بودند. آن ميهمان گفت :
من در جنگ حنين با رسول خدا (ص) بودم - از اين سخن دريافتيم كه او پيامبر (ص) را ديده و با حضرت صحبتى داشته است - كه صفيّه دختر حيىّ بن اخطب حضور پيامبر (ص) آمد و عرضكرد: اى رسول خدا من چون ديگر زنان شما نيستم ، پدر و برادر و عموى مرا كشته ايد (و من كسى را ندارم )، بنا بر اين پس از وفات شما به چه كسى رجوع كنم ؟ حضرت فرمود: باين شخص - و با دست به علىّ بن ابى طالب (ع) اشاره نمود-. و نيز همان ميهمان گفت : آيا شما را به خبرى كه حارث اعور بمن باز گفت خبر ندهم ؟ گفتيم : چرا، گفت : (كه حارث گفت :) خدمت علىّ بن ابى طالب (ع) رسيدم ، حضرت فرمود: اعور! براى چه آمدى ، گفتم : يا امير المؤمنين دوستى شما مرا بدينجا كشانده است . فرمود: تو را بخدا راست مى گوئى ؟ گفتم : بخدا سوگند، آرى ، حضرت : سه بار مرا سوگند داد سپس فرمود: آگاه باش كه بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند دل او را بايمان آزموده باشد جز اينكه دوستى ما را در قلب خود احساس مى كند و ما را دوست مى دارد. و بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند بر او خشم گرفته باشد جز اينكه بغض و دشمنى ما را در دل خود احساس مى كند و ما را دشمن مى دارد.
بنا بر اين دوست ما هر روز كه روز را آغاز مى كند در انتظار رحمت بسر مى برد، و درهاى رحمت نيز بروى او گشوده است ، و دشمن ما روز را آغاز مى كند در حالى كه بناى كار خود را بر لب پرتگاهى قرار داده كه او را ب آتش دوزخ دراندازد.
پس رحمت اهل رحمت گوارايشان باد، و جايگاه اهل دوزخ نيز همان هلاكتشان باد.
3- عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب گويد:
از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود: اى مردم ما تنها چهار نفريم كه در قيامت سواره ايم و سواره ديگرى جز ما نيست . مردى عرضكرد: پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا آن سواران كيانند؟ فرمود: من بر براق خود سوارم ، و برادرم صالح (پيامبر) بر همان شترى كه قومش آن را پى كردند، و دخترم فاطمه بر شتر عضباى من ، و علىّ بن ابى طالب بر اشترى از اشتران بهشتى سوار است كه افسار آن از مرواريد آبدار، و چشمانش از ياقوت سرخ ، و شكمش از زبر جد سبز است ، بر روى آن شتر قبّه اى است از مرواريد سپيد كه درون آن از شفّافى نمايان است ، بيرونش از رحمت سرشار، و درونش از عفو خدا انباشته است ، وقتى مركب حركت مى كند آن قبّه مى درخشد و تلا لؤ ى ويژه دارد، و او (على ) در پيشاپيش من روان است . تاجى از نور بر سر دارد كه براى اهل محشر نور افشانى كند، و آن تاج هفتاد پايه دارد كه هر پايه اى چون ستاره درخشانى در افق آسمان مى درخشد، و پرچم حمد بدست اوست ، و در قيامت ندا كند:
لا اله الّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، پس از نزد هيچ دسته اى از فرشتگان عبور نكند جز اينكه گويند: پيامبر مرسلى است ، و بر هيچ پيامبر مرسلى گذر نكند جز اينكه گويد: فرشته مقرّبى است . پس آواز دهنده اى از اندرون عرش ندا دهد: آى مردم اين مرد نه فرشته مقرّب است ، نه پيامبر مرسل ، و نه حامل عرش ، بلكه علىّ بن ابى طالب است . و پس از او شيعيان و پيروانش مى آيند، پس منادى يى ب آنان گويد: شما كه هستيد؟ گويند: ما علويان (پيروان على ) هستيم . پس ندا رسد: اى علويان شما همگى در امانيد، بنا بر اين با هر كس كه او را دوست مى داشتيد در بهشت وارد شويد. 4- ريّان بن صلت گويد:
از حضرت رضا علىّ بن موسى عليهما السّلام شنيدم كه بكلماتى چند دعا مى فرمود: من آنها را حفظ كردم ، پس در هيچ سختى و گرفتارى يى آن را نخواندم مگر اينكه خداوند آنها را از من برطرف ساخت و گشايشى برايم حاصل نمود، و آن كلمات اين است : ((خداوندا! تو پشتيبان منى در هر غمى ، و اميد منّى در هر شدّتى ، و در هر امر ناگوارى كه بر من فرود آيد تو پشتيبان و ساز و برگ منى ، چه غمها كه دل در برابر آنها سست گشته ، و چاره جوئى اندك ، و كارها گنگ و زبون ساز باشند، و بهنگام هجوم آنها دوستان دور و نزديك دست از يارى بكشند، و دشمن زبان بملامت گشايد، و من همه را به نزد تو آوردم ، و گلايه آنها را بتو نمودم ، در حالى كه در باره همه آنها از جز تو دلبريده و تنها روى دل سوى تو داشتم ، و تو همه را بر طرف ساختى ، و از من زدودى ، و از آنها كفايتم نمودى پس تو اختيار دار هر نعمت ، و صاحب هر حاجت ، و منتهاى هر ميل و آرزو هستى . پس سپاس ‍ فراوان از آن توست و منّت افزون از براى توست . با نعمت تو اعمال صالح با تمام رسد، اى معروفى كه بكارهاى پسنديده معروفى ، و اى آنكه باعمال نيك موصوفى ، از نيكيهاى خودت آنقدر بمن ارزانى دار تا بدان سبب از نيكى ديگران بى نيازم سازى ، برحمت خودت اى مهربانترين مهربانان )).
5- محمّد بن جعفر از پدرش امام صادق از پدران خود عليهم السّلام روايت نموده كه رسول خدا (ص) فرمود:
دو خوى پسنديده در منافق فراهم نيايد: دانش و بينش در اسلام ، و اثر خوشروئى در چهره .
مجلس سى و سوّم شنبه 21 ماه رمضان المبارك 409
1- حفص بن غياث گويد:
امام صادق (ع) فرمود: هر گاه يكى از شما اراده كند و بخواهد كه چيزى از خداوند درخواست نكند جز اينكه باو ببخشد بايد كه از تمامى مردمان نااميد گردد، و اميدى جز بخدا- عزّ و جلّ- نبندد، پس چون خداوند چنين حالتى را از دل بنده بداند آن بنده چيزى نخواهد مگر اينكه خداوند باو ببخشد. پس بحساب خودتان برسيد پيش از آنكه بحسابتان برسند، كه در قيامت پنجاه موقف است كه هر موقفى گوئى باندازه هزار سال بحساب شماست .
سپس حضرت اين آيه را خواند: ((در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است )))
2- ابو الصّلت هروى از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليهم السّلام از رسول خدا (ص) روايت نموده كه آن حضرت فرمود: ايمان عبارت است از:
گفتارى كه بر زبان رانده شود، (شهادتين و اقرار بولايت امامان عليهم السّلام ) و عملى كه (با اعضاء و جوارح ) صورت بندد، و شناخت خردها (كه حقيقت را دريابند).
ابو الصّلت گويد:
اين حديث را در مجلس احمد بن حنبل بازگو نمودم ، احمد بمن گفت : اى ابا الصّلت اگر اين سند (كه حاوى اين نامهاى گرامى است ) بر ديوانگان خوانده شود همانا بهوش و سر عقل آيند.
3- قبيصة بن جابر اسدى گويد:
مردى حضور امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب بپاخاست و راجع بايمان از آن حضرت پرسش نمود حضرت بخطابه برخاست و فرمود: سپاس خدائى راست كه قانون اسلام را بنيان نهاد و راه ورود ب آبشخورهاى آن را براى واردين آسان ساخت ، و پايه هايش را در برابر متجاوز ب آن استحكام بخشيد، و آن را مايه عزّت آن كس قرار داد كه بدان مهرور زد، و صلح و سلامتى آن كس كه بدان درآيد، و هدايت آن كس كه از آن پيروى كند، و زيور آن كس كه خود را بدان آرايد، و نگاهدارنده آن كس كه بدان پناه برد، و رشته آن كس كه بدان چنگ زند، و برهان آن كس كه بدان سخن گويد، و نور آن كس كه از آن روشنى جويد، و گواه آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج و استدلال كند، و دانش آن كس كه فرايش ‍ گيرد، و سخن آن كس كه بازگويش كند، و حكم آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج تجربه آموزد، و عقل خالص آن كس كه دقّت و انديشه كند، و فهم آن كس كه كنجكاوى نمايد، و يقين آن كس كه بيانديشد، و بينش آن كس كه تصميم گيرد، و نشانه آن كس كه باريك بينى كند، و عبارت آن كس كه پند پذيرد، و نجات آن كس كه باور كند، و دوستى خدا براى آن كس كه باصلاح پردازد، و تقرّب و نزديكى آن كس كه مواظبت نمايد ، و اعتماد و پشتيبان كسى كه توكّل كند، و آسايش آن كس كه كار خود را بخدا واگذارد، و سپر آن كس كه صبر را پيشه سازد.
حقّ راهش ، و هدايت صفتش ، و كار نيك ويژگى آن است ، بنا بر اين برنامه اش روشن ، و مناره اش بلند (يا تابان )، و چراغهايش پر نور، و هدفش ‍ بلند، و مسير و مسابقه اش كوتاه ، و اسبان مسابقه اش جمع و آماده ، و جايزه اش رشك مسابقه گران ، و مسابقه گرانش كريم و بزرگوارند. تصديق برنامه اش ، و كارهاى شايسته مناره اش ، و فقه چراغهايش ، و مرگ پايان و هدفش ، و دنيا تمرينگاه مسابقه اش و قيامت روز دريافت پاداشش و بهشت جايزه اش ، و دوزخ كيفرش ، و پرهيزكارى ساز و برگش ، و نيكوكاران سواران آنند.
پس بايمان بر اعمال نيك راه برده شود، و با اعمال نيك فقه رونق گيرد، و با فقه از مرگ هراس پيدا شود، و با مرگ دنيا پايان پذيرد [و با گذار دنيا بقيامت رسد ]و با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك ، و دوزخ براى گمراهان پديدار گرديده شود.
پس ايمان بر چهار پايه استوار است : صبر، و يقين ، و عدل ، و جهاد. و صبر چهار شعبه دارد: شوق ، و هراس ، و زهادت ، و انتظار، هلا، هر كه به بهشت مشتاق باشد دل به شهوات ندهد، و هر كه از آتش بهراسد از كارهاى ناروا روى گرداند، و هر كس در دنيا زهد پيشه كند مصيبتها بر او آسان نمايد، و هر كس مراقب و منتظر مرگ باشد بكارهاى خير بشتابد. و يقين چهار شعبه دارد: باريك بينى ، و درك حقايق ، و اندرز گرفتن از عبرتها، و روش پيشينيان . پس هر كه در امور دقيق بينا شود حقيقت شناس گردد، و هر كه بحقايق رسد [ عبرت شناس شود، و هر كه عبرت شناس باشد با سنّت آشنا شود ] و هر كه سنّت را بشناسد گويا كه با پيشينيان بوده است .
و عدل چهار شعبه دارد: و تيزفهمى (يا ژرف فهمى ). و دانش بسيار، و شكوفه حكم (و داورى )، و بوستان حلم و بردبارى . پس هر كه بفهمد مجملات علوم را تفسير كند، و هر كه عالم شود راهها و قوانين حكم را بشناسد، و هر كه راهها و قوانين حكم را بشناسد گمراه نگردد، و هر كه بردبارى كند در كارهايش زياده روى نورزد و در ميان مردم خوشنام و ستوده زيد.
و جهاد چهار شعبه دارد: امر بمعروف ، و نهى از منكر، و پايدارى در جبهه ها، و كينه توزى با فاسقان . پس هر كه امر بمعروف كند پشت مؤمن را محكم ساخته ، و هر كه نهى از منكر كند بينى كافر را بخاك ماليده ، و هر كه در
جبهه ها پايدارى كند به عهد و وظيفه خود عمل نموده ، و هر كه با فاسقان كينه توزد براى خدا خشم گرفته ، و هر كه براى خدا خشم بگيرد حقيقتا مؤمن است .
پس اينست ايمان و پايه هاى آن . سائل عرضكرد اى امير مؤمنان راستى كه هدايت و ارشاد نمودى ، خداوند از جانب دين و بخاطر آن بشما جزاى خير دهد.
4- ابو عبيده حذّاء گويد:
از امام باقر (ع) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است : سريعترين خوبيها از نظر پاداش ، نيكوئى نمودن ، و سريعترين بديها از نظر كيفر ستم نمودن است . و همين عيب براى آدمى بس كه عيبى را در مردم ببيند كه از ديدن همان عيب در وجود خود نابيناست ، و مردم را بچيزى سرزنش كند كه خودش توان ترك آن را ندارد، و بچيزى كه هيچ سودى برايش ندارى همنشين خود را بيازارد.
5- عمر بن يزيد گويد:
امام صادق (ع) فرمود: چون رسول خدا (ص) در ميان سرزمين قديد (بر وزن زبير نام جايى در نزديكى مكّه است ) فرود آمد به
علىّ بن ابى طالب (ع) فرمود: اى على ، من از خدا- عزّ و جلّ- خواسته ام كه بين من و تو دوستى برقرار سازد، و ساخت . و از او خواستم كه ميان من و تو برادرى افكند، و افكند، و از او خواستم كه تو را وصىّ و جانشين من قرار دهد، و داد.
مردى از آن قوم گفت : بخدا سوگند يك صاع (پيمانه اى است نزديك يك من ) خرما در مشكى پوسيده بهتر از آن چيزى است كه محمّد از پروردگار خود خواسته است ! چرا ملك و سلطنتى درخواست نكرده كه او را بر دشمنش يارى دهد، يا گنجى كه بدان سبب بر فقر و تهيدستى خود چيره گردد؟! پس خداى متعال اين آيه را فرستاد: ((گويا تو پاره اى از آنچه را كه بتو وحى شده ناديده مى گيرى يا سينه ات به تنگ مى آيد از اينكه مى گويند: چرا گنجى بر او فرود نيامده يا فرشته اى در كنار او نيامده است ؟ جز اين نيست كه تو تنها بيم دهنده اى ، و خداوند بر هر چيزى وكيل است )) هود:12 .
6- ابو حمزه ثمالى گويد:
مردى كه در هنگام سخنرانى عبد الملك بن مروان براى مردم در مكّه حضور داشته براى من گفت : چون عبد الملك در ميان سخنرانى خود به پند دادن و اندرز گفتن لب گشود، مردى برخاست و گفت :
آهسته ، درنگ كن ، شما دستور مى دهيد ولى خود بكار نمى بنديد، و نهى مى كنيد ولى خود دست باز نمى داريد، و پند مى دهيد و خود پند نمى پذيريد، آيا با اين حال از روش شما پيروى كنيم ، يا اينكه فرمانتان را گردن نهيم ؟! پس اگر گوئيد: از روش ما پيروى كنيد، چگونه ما از روش ‍ ظالمان پيروى نمائيم ؟ و چه دليلى بر پيروى از مجرمانى كه مال خدا را دست بدست ميان خود گردانده ، و بندگان خدا را بزير يوغ بندگى خود كشيده اند، وجود دارد؟
و اگر گوئيد: به فرمان ما گردن نهيد، و پند ما را بپذيريد، چگونه ممكن است ديگرى را پند دهد كسى كه با خودش مكر و خيانت مى ورزد؟ يا چگونه واجب است اطاعت آن كس كه عدالتى براى او ثابت نگشته است ؟ و اگر گوئيد: حكمت را هر كجا يافتيد برگيريد، و پند را از هر كس شنيديد بپذيريد؛ شايد در ميان ما كسى كه زبانش به انواع پندها گوياتر، و به وجوه لغات آشناتر بوده ، وجود داشته باشد، پس از اين مقام كنار رويد، و قفلهايش را بگشائيد، و راهش را باز كنيد، تا آنان كه (لايق و شايسته اين كارند و) شما در شهرها پراكنده و تبعيدشان نموده ، و از مسكن و مأ واى خويش به هر وادى يى
در بدرشان ساخته ايد قدم پيش نهند و كار را بدست گيرند.