واقعه غدیر و پاسخ به شبهات

على اصغر رضوانى

- ۹ -


آیه سأل سائل

یکى از آیاتى که درباره قصه غدیر خم نازل شده و دلالت حدیث غدیر بر امامت و ولایت و خلافت حضرت علی(ع) را تأیید مى‏کند آیه «سأل سائل» است.
خداوند متعال مى‏فرماید: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ × لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ «تقاضاکننده‏اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شود. این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمى‏تواند آن را دفع کند.»( سوره معارج، آیات 1و2)
اصل قصّه چیست؟ و چگونه ارتباط با واقعه غدیر دارد؟ و چگونه دلالت حدیث بر امامت و ولایت را تأیید مى‏کند؟ سؤال‏هایى است که در این مبحث به آن مى‏پردازیم.

اعتراف به نزول آیه در مورد قصه غدیر

برخى از علماى اهل سنت این آیه را مربوط به قصه غدیر مى‏دانند از قبیل:

1 - ابو اسحاق ثعلبى

او مى‏گوید: از سفیان‏بن عینیه درباره تفسیر قول خداوند عزوجل «سَأَلَ سائِلٌ» سؤال شد که در شأن چه کسى نازل شده است؟ او در جواب گفت: تو از من درباره مسأله‏اى سؤال کردى که کسى قبل از تو از من سؤال نکرده بود. حدیث کرد مرا پدرم از جعفربن محمد از پدرانش: هنگامى که رسول‏خدا(ص) در سرزمین غدیر خم به سر مى‏بردند مردم را ندا داده و همه را جمع کرد. آنگاه دست على‏بن ابى‏طالب را گرفت و فرمود: هر کس من مولاى اویم این على مولاى اوست. این خبر شایع شد و در همه کشورها و شهرها پیچید. از آن جمله خبر به حارث‏بن نعمان فهرى رسید. او در حالى که بر شتر خود سوار بود وارد سرزمین ابطح شد و از شتر خود پایین آمده شتر را خوابانید و پاى او را بست. آن‏گاه به خدمت رسول خدا(ص) آمد در حالى که در میان جمعى از اصحاب خود بود. عرض کرد: اى محمد! ما را از جانب خداوند امر کردى تا شهادت به وحدانیّت خدا دهیم و این که تو رسول خدایى، ما هم قبول کردیم. و امر نمودى تا پنج نوبت نماز بخوانیم. آن را نیز از تو قبول کردیم. و ما را به زکات و روزه ماه رمضان و حج امر کردى آن‏ها را نیز قبول کردیم. به این راضى نشدى تا آن که بازوان پسرعمویت را بالا برده و او را بر ما برترى دادى و گفتى: «من کنت مولاه فعلى مولاه»؛ «هر کس که من مولاى اویم این على مولاى اوست.» آیا این مطلبى بود که از جانب خود گفتى یا از جانب خداى عزوجل؟!
پیامبر(ص) فرمود: قسم به کسى که جز او خدایى نیست همانا این مطلب از جانب خداوند بوده است. در این هنگام حارث‏بن نعمان به پیامبر پشت کرده و به سوى راحله خود حرکت کرد در حالى که مى‏گفت: بارخدایا! اگر آن چه محمد مى‏گوید حق است بر من سنگى از آسمان ببار یا عذابى دردناک بر من بفرست. او به شتر خود نرسیده بود که خداوند بر او سنگى فرستاد که بر سر او خورده و از پشت او بیرون آمد و با این طریق به قتل رسید. در این هنگام بود که خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ × لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ».( الکشف والبیان، ذیل آیه)

ترجمه ابى اسحاق ثعلبى
ابن خلّکان مى‏گوید: «ابو اسحاق احمدبن محمدبن ابراهیم ثعلبى نیشابورى، مفسّر مشهور، او یکتاى اهل زمان خود در علم تفسیر بود. تفسیرى نوشته که با آن بر سایر مفسرین فایق آمده است. عبدالغافربن اسماعیل فارسى در کتاب سیاق تاریخ نیشابور او را یاد کرده و بر او درود فرستاده و نیز او را صحیح النقل و مورد وثوق و اطمینان دانسته است...».( وفیات الاعیان، ج 1، ص 62و61)
صفدى نیز درباره او مى‏گوید: «او حافظ، عالم، صاحب نظر در عربیّت و موثّق است».( الوافى بالوفیات، ج 8، ص 33)

ترجمه سفیان بن عیینه
سفیان از مشاهیر مورد وثوق نزد اهل سنت است. نووى درباره او مى‏گوید: «سفیان‏بن عیینه... اعمش، ثورى، مسعر، ابن‏جریح، شعبه، همّام، وکیع، ابن‏مبارک، ابن‏مهدى، قطّان، حمّادبن زید، قیس‏بن ربیع، حسن‏بن صالح، شافعى، ابن‏وهب، احمدبن حنبل، ابن‏مدینى، ابن‏معین، ابن‏راهویه، حمیدى و خلائقى بسیار که قابل شمارش نیستند، از او روایت نقل کرده‏اند. و ثورى از قطّان، و او از ابن‏عیینه روایت نقل کرده است. علما اتفاق بر امامت و جلالت و عظمت مرتبه او دارند».( تهذیب الأسماء واللغات، ج 1، ص 224)
ذهبى گوید: «امام ابومحمد سفیان‏بن عیینه هلالى شیخ حجاز». شافعى گفته: اگر نبود مالک و سفیان علم حجاز از بین رفته بود... او ثابت قدم در حدیث بود. بهزبن اسد گفته: همانند ابن عیینه را ندیدم... و احمد گفته من کسى را داناتر به سنن از او نیافتم».( العبر، حوادث سنه 197)
یافعى مى‏گوید: «علما در حق او گفته‏اند که او: امام، عالم، ثابت، باورع بوده و اجماع بر صحت حدیث اوست...».( مرآة الجنان، حوادث سنه 198)

2 - ابو عبید هروى (م 223)

هروى در تفسیرش به نام «غریب القرآن» در ذیل آیه «سَأَلَ سائِلٌ» مى‏نویسد: «هنگامى که رسول خدا(ص) در غدیر خم آن چه قرار بود ابلاغ کند به مردم رساند و آن مطلب در کشورها و شهرها پخش شد جابربن نضربن حارث‏بن کلده عبدرى آمد و عرض کرد: اى محمد! تو ما را از جانب خدا امر کردى که شهادت به وحدانیت خدا دهیم... تا آخر روایت».
ابن خلکان در ترجمه هروى مى‏نویسد: «او مردى ربّانى، و داراى فنون مختلف در علوم اسلامى بود، روایتش حسن و صحیح النقل بود. و کسى را نمى‏شناسم که در امر دین او طعنى وارد کرده باشد».( وفیات الاعیان، ج 4، ص 60، رقم 534)

3 - شیخ الاسلام حمّوئى

او در باب پانزدهم از کتاب «فرائد السمطین» از شیخ عمادالدین عبدالحافظبن بدران، از قاضى جمال‏الدین عبدالقاسم‏بن عبدالصمد انصارى، از عبدالجباربن محمد خوارزمى بیهقى، از ابى‏الحسن على‏بن احمد واحدى نقل کرده که گفت: من از شیخ ما استاد ابى‏اسحاق ثعلبى در تفسیرش قرائت کردم که از سفیان‏بن عیینه درباره این آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» سؤال شد که در شأن چه کسى نازل شده است؟ او این حدیث را (که قبلاً ذکر کردیم) نقل نمود...( فرائد السمطین، ج 1، ص 82، ح 63)
حموئى همان ابراهیم‏بن محمدبن مؤیّدبن حمویه صدرالدین ابوالمجامع شافعى است که از شیوخ ذهبى بوده و در سال722 وفات یافته است. علماء اهل‏سنت او را امام در علوم حدیث و فقه معرفى کرده‏اند.( تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1505 ؛ معجم شیوخ الذهبى، ص125، رقم156)
کتاب او «فرائد السمطین» در سال716 تألیفش به پایان رسیده است.
بغدادى مى‏گوید: «جوینى از کتابش (فرائد السمطین) در سال716 فارغ شد».( ایضاح المکنون در ذیل کشف الظنون، ج4، ص182)
کتاب او از بهترین کتاب‏هایى است که اهل سنت در نقل فضائل و مناقب اهل بیت: به رشته تحریر درآورده‏اند.

4 - حاکم حسکانى

حاکم حسکانى حنفى این روایت را با سندهاى بسیار از برخى از امامان اهل‏بیت: و تعدادى از صحابه نقل کرده است. اینک ما یک روایت از آن‏ها را نقل مى‏کنیم:
او از ابوبکر محمدبن محمد بغدادى، و او از ابومحمد عبداللَّه‏بن احمدبن جعفر شیبانى، از عبدالرحمن‏بن حسن اسدى، از ابراهیم‏بن حسین کسائى، از فضل‏بن دکین، از سفیان‏بن سعید، از منصور، از ربعى، از حذیفةبن یمان نقل کرده که گفت: هنگامى که رسول خدا(ص) درباره علی(ع) فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» نعمان‏بن منذر فهرى ایستاد و گفت:... آنگاه تا آخر قصه را نقل مى‏کند.( شواهد التنزیل، ج 2، ص 385-381)
- ابوبکر محمدبن محمد بغدادى: حافظ عبدالغافر نیشابورى در ترجمه او مى‏گوید: «او فقیه، فاضل، دین‏دار... بود».( السیاق فى تاریخ نیشابور، ص 37)
- عبداللَّه‏بن احمدبن جعفر شیبانى نیشابورى: خطیب بغدادى در ترجمه او مى‏گوید: «او اموال بسیارى داشت، همه آن‏ها را در راه علم و اهل علم و حج و جهاد و اعمال نیک بکار گرفت، واز تمام علماى هم عصرش بیشتر حدیث شنید... او مورد وثوق است...».( تاریخ بغداد، ج 9، ص 391)
- عبدالرحمن بن حسن اسدى: خطیب بغدادى او را در ترجمه‏اش تمجید کرده است( همان، ج 10، ص 292). گرچه برخى از معاصرینش او را تضعیف کرده‏اند ولى بنا بر رأى ذهبى و ابن‏حجر تضعیف معاصر قابل توجه نیست.( لسان المیزان، ج 5، ص 234 ؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 111)
- ابراهیم بن حسین کسائى معروف به ابن‏دیزل: ذهبى درباره او مى‏گوید: «امام حافظ، ثقه، عابد... حاکم او را ثقه مأمون معرفى کرده است...».( سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 184)
فضل بن دکین: او از رجال صحاح سته به شمار مى‏آید. ابن‏حجر مى‏گوید: «او ثقه، ثبت بوده و از بزرگان شیوخ بخارى به حساب مى‏آید».( تقریب التهذیب، ج 2 ص 110)
سفیان بن سعید: او که معروف به ثورى است، شعبه و سفیان‏بن عیینه و ابوعاصم نبیل و یحیى‏بن معین و بسیارى از علما او را امیرالمؤمنین در حدیث معرفى کرده‏اند. سفیان‏بن عیینه مى‏گوید: اصحاب حدیث سه نفرند: ابن‏عباس در زمانش، شعبى در زمانش، ثورى در زمانش. عباس دورى مى‏گوید: مشاهده کردم که یحیى‏بن معین هیچ کس را در فقه و حدیث و زهد و هر چیز، بر سفیان مقدم نمى‏داشت. او از رجال صحاح سته است.( تهذیب الکمال، ج 11، ص 169-164)
- منصور: همان منصوربن معتمر است که از رجال صحاح سته بوده و ابن‏حجر در شأن او گفته: «او ثقه، ثبت و اهل تدلیس نبوده است».( تقریب التهذیب، ج 2، ص 177)
- ربعى: همان ربعى‏بن خِراش است که از رجال صحاح سته به حساب مى‏آید. ابن‏حجر او را ثقه و عابد معرفى کرده است.( همان، ج 1، ص 243)
- حذیفة بن یمان: او از اصحاب جلیل القدر است.

راویان حدیث

راویان حدیث از اهل بیت و اصحاب

این روایت را برخى از امامان اهل بیت: و نیز برخى از صحابه نقل کرده‏اند از قبیل:
1 - امام امیرالمؤمنین(ع).
2 - امام محمد باقر(ع).
3 - امام جعفر صادق(ع).
4 - عبداللَّه‏بن عباس.
5 - حذیفةبن یمان.
6 - سعدبن ابى‏وقاص.
7 - ابى‏هریره.

راویان حدیث از عامه

مضمون این حدیث را عده‏اى از علماى اهل سنت در کتب خود نقل کرده‏اند از قبیل:
1 - حافظ ابو عبید هروى (223).( تفسیر غریب القرآن)
2 - ابوبکر نقّاس موصلى بغدادى (351).( تفسیر شفاء الصدور)
3 - ابو اسحاق ثعلبى نیشابورى (427).( الکشف والبیان)
4 - حاکم حسکانى حنفى.( شواهد التنزیل، ج2، ص383)
5 - ابوبکر یحیى قرطبى (567).( الجامع لأحکام القرآن، ج8، ص278)
6 - سبط بن جوزى حنفى (654).( تذکرة الخواص، ص30)
7 - شیخ الاسلام حموئى.( فرائد السمطین، ج1، ص82، ح63)
8 - شیخ محمد زرندى حنفى.( نظم درر السمطین، ص93)
9 - نورالدین ابن‏صبّاغ مالکى.( الفصول المهمة، ص41)
10 - سید نورالدین سمهودى شافعى.( جواهر العقدین، ص179)
11 - ابو السعود عمادى.( ارشاد العقل السلیم، ج9، ص29)
12 - شمس الدین شربینى شافعى.( السراج المنیر، ج4، ص380)
13 - سید جمال الدین شیرازى.( الاربعین فى مناقب امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام، ص40)
14 - شیخ زین الدین مناوى شافعى.( شرح جامع الصغیر، ج6، ص218)
15 - شیخ برهان الدین على حلبى شافعى.( السیرة الحلبیة، ج3، ص274)
16 - سید مؤمن شبلنجى شافعى.( نور الابصار، ص159)
17 - شیخ احمد بن باکثیر مکى شافعى.( وسیلة المآل، ص119)
18 - شیخ عبدالرحمن صفورى.( نزهة المجالس، ج2، ص209)
19 - شمس الدین حنفى شافعى.( شرح جامع الصغیر، ج2، ص378)
20 - ابو عبداللَّه زرقانى مالکى.( شرح المواهب اللدنیّة، ج7، ص13)
21 - قندوزى حنفى.( ینابیع المودة، ص274)
22 - محمد بن یوسف گنجى.( کفایة الطالب)
و دیگران.

دلالت حدیث

این روایت از جمله شواهد و قرائنى است که دلالت بر معناى سرپرستى در حدیث غدیر دارد، زیرا اگر مقصود از مولا در حدیث غدیر محبّت و یا نصرت بود چه ضرورتى داشت که حارث‏بن نعمان این گونه با رسول خدا(ص) محاجّه کرده و در نهایت امر از خداوند تقاضاى مرگ کند؟ به طور حتم او از حدیث غدیر معناى سرپرستى و امامت حضرت علی(ع) را فهمیده بود، لذا به جهت عنادى که با حضرت داشت تحمل نیاورده، حسد او باعث شد که چنین درخواستى از خداوند نماید.

پاسخ به شبهات

برخى از متعصبین از علماى اهل سنت درصدد توجیه یا تکذیب این حدیث برآمده‏اند اینک به این شبهات پرداخته و هر یک را مورد نقد و بررسى قرار خواهیم داد:

1 - سوره معارج مکّى است!!

ابن تیمیه در یک سرى از اشکالات خود بر این حدیث مى‏گوید: «سوره معارج که این آیه در اول آن آمده است به اتفاق اهل علم مکّى است، در نتیجه نزول آن ده سال یا بیشتر قبل از واقعه غدیر بوده است».( منهاج السنة، ج 4، ص 31)
پاسخ
اجماعى را که ابن تیمیه ادعا کرده متیقّن از آن نزول مجموع سوره در مکه است نه مجموع آیات آن؛ زیرا ممکن است که خصوص این آیه مدنى باشد.
اگر کسى اشکالى کند قاعده در این که سوره‏اى مکّى یا مدنى است این است که اول آن سوره آیه‏اش در کجا نازل شده باشد، و چون افتتاح سوره با آیه مدنى است پس با مکّى بودن سوره سازگارى ندارد.
در جواب مى‏گوییم: این ادعا خلاف واقع است زیرا چه بسیار مواردى که بر خلاف این مطلب آمده است:
الف - سوره عنکبوت: تمام آیات آن مکّى است به جز ده آیه از اول آن.( جامع البیان، ج 20، ص 133 ؛ الجامع لأحکام القرآن، ج13، ص41)
ب - سوره کهف: تمام آیات آن مکّى است به جز هفت آیه از اول آن که مدنى است.( الجامع لأحکام القرآن، ج 10، ص 235 ؛ الاتقان، ج1، ص41)
ج - سوره مطفّفین: تمام آیات آن مکى است به جز آیه اول آن.( جامع البیان، ج 30، ص 91)
د - سوره لیل: تمام آیات آن مکّى است به جز آیه اول آن.( الاتقان، ج 1، ص 47)
ه’ - سوره مجادله: تمام آیات آن مدنى است به جز ده آیه از اول آن.( ارشاد العقل السلیم، ج 8، ص 215)
و - سوره بلد: تمام آیات آن مدنى است به جز آیه اول آن.( الاتقان، ج 1، ص 47)

2 - خداوند با وجود پیامبر عذاب نخواهد کرد!!

ابن تیمیه نیز مى‏گوید: «این آیه به سبب مطلبى است که مشرکین در مکه گفته‏اند، و بعد از آن هم عذابى به خاطر آن نازل نشد؛ زیرا خداوند متعال مى‏فرماید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»؛«ولى [اى پیامبر!]( سوره انفال، آیه 33)
تا تو در میان آن‏ها هستى، خداوند آن‏ها را مجازات نخواهد کرد. و [نیز] تا استغفار مى‏کنند، خدا عذابشان نمى‏کند.»( منهاج السنة)
پاسخ
اولاً: منافاتى ندارد که عذاب خداوند در مکه بر مشرکین وارد نشده باشد ولى در این مکان بر حارث نازل گشته باشد.
ثانیاً: از برخى روایات استفاده مى‏شود که در عصر پیامبر(ص) برخى از اشخاص مورد عذاب قرار گرفتند.
الف - مسلم در صحیح خود به سندش از ابن‏مسعود نقل مى‏کند که قریش نافرمانى رسول خدا نمود و از قبول اسلام سرباز زد پیامبر(ص) در حقّ آن‏ها نفرین کرد و به خداوند عرض کرد: «بار خدایا! همانند هفت سال یوسف بر آنان قحطى بفرست. در این هنگام بود که خشک‏سالى شبه جزیره حجاز را فرا گرفت و کار به جایى رسید که مردار مى‏خوردند. و از شدت گرسنگى و عطش آسمان را همانند دود مشاهده مى‏کردند...( صحیح مسلم، ج 5، ص 342، ح 39 ؛ صحیح بخارى، ج4، ص1730، ح4416)
ب - ابن عبدالبر نقل مى‏کند: پیامبر هر گاه راه مى‏رفت به طرف راست و چپ مایل مى‏شد. حکم‏بن عاص آن حرکت را به جهت استهزاى حضرت انجام مى‏داد. پیامبر(ص) روزى او را دید که چنین کارى را انجام مى‏دهد، حضرت او را نفرین کرد که خدا کند که چنین شوى. از همان روز به حالتى مبتلا شد که هنگام راه رفتن بدنش مى‏لرزید.( الاستیعاب، قسم اول، ص 359)
ج - بیهقى به سند خود از اسامةبن زید نقل کرده که رسول خدا(ص) کسى را به محلّى فرستاد، او بر رسول خدا(ص) دروغ بست. حضرت(ص) او را نفرین کرد. او را مشاهده کردند که از دنیا رفته و شکمش پاره شده است. و هنگام دفن هر چه کردند او را خاک کنند زمین او را قبول نکرد.( الخصائص الکبرى، ج 2، ص 130)
از این قضایا و قصه‏هاى دیگر استفاده مى‏شود که مقصود از عذابى که با وجود پیامبر(ص) بلکه پیامبران از مردم برداشته مى‏شود عذاب عمومى است نه عذاب خصوصى و مربوط به یک فرد یا دو فرد، و این مطلب موافق با مقتضاى حکمت است، زیرا گاهى ضرورت چنین اقتضائى را دارد.

3 - اگر چنین بود باید معجزه مى‏شد!!

ابن تیمیه مى‏گوید: «اگر این واقعه صحیح بود باید همانند قصه اصحاب فیل به عنوان معجزه‏اى در بین همه مردم پخش مى‏شد و همه آن را مى‏دانستند در حالى که چنین نیست».( منهاج السنة)

پاسخ
اولاً: قیاس ابن تیمیه یک قضیه و واقعه فردى را به قصه اصحاب فیل قیاس مع‏الفارق است، زیرا در مورد قصه اصحاب فیل حادثه‏اى عظیم و همگانى اتفاق افتاد و لذا سریع خبر آن بین مردم پخش شد، بر خلاف قصه حارث‏بن نعمان که قضیه‏اى فردى و در محدوده‏اى خاص بوده است.
ثانیاً: از آن جا که این قصّه از فضائل حضرت امیر(ع) به حساب مى‏آید لذا سعى مدرسه خلفا در طول تاریخ در مخفى داشتن آن بوده است.

4 - مسلمان عذاب دنیوى نمى‏شود!!

ابن تیمیه مى‏گوید: «از ظاهر کلمات حارث استفاده مى‏شود که او مسلمان بوده و به مبادى پنجگانه اسلامى اعتراف داشته است. و معلوم است که در دنیا خصوصاً در عصر پیامبر(ص) کسى که مسلمان است عذاب نمى‏شود».( همان)

پاسخ
از حدیث مذکور همان گونه که اسلام حارث استفاده مى‏شود از آن حرفى که در آخر کلامش زده استفاده مى‏شود که مرتد شده و در حقیقت مشرک است. و لذا او استحقاق چنین عذابى را داشته است.