بلندترين داستان غدير

محمّد رضا انصاری

- ۴ -


واقعه غدير خم

ما هنگامي از روز به غدير خم رسيديم [1] که اگر گوشت روي زمين مي انداختند از شدت گرما مي پخت. در اين وضعيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد ما آمد و دستور داد همه جمع شوند. سپس مقداد، سلمان، ابوذر و عمار را صدا زد و به آنان دستور داد تا سراغ دو درختي که در آن مکان بود بروند و خار و خاشاک زير آن را تميز کنند. آنان آنجا را تميز و آماده کردند.

پس از آن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دستور داد سنگها را روي هم بچينند تا منبري به بلندي قامت آن حضرت شود و پارچه اي روي آن بياندازند.

سخنراني پيامبر قبل از معرفي اميرالمؤمنين

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از منبر بالا رفت و به چپ و راست نظر نمود، و منتظر ماند تا مردم جمع شوند. آنگاه که همه جمع شدند حضرت خطابه ي خود را چنين آغاز کرد:

حمد خدايي را که در يگانگي مقام والايي دارد، و در عين يگانگي به مردم نزديک است- تا آنجا که فرمود- من به بندگي خدا اقرار مي کنم؛ و به ربّانيت او شهادت مي دهم، و آنچه او گفته انجام مي دهم از ترس اينکه اگر انجام ندهم عذابي کوبنده بر من نازل شود. خداوند به من وحي کرده است: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ اِنَّ اللهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرينَ»، [2] «اي پيامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نکني رسالت او را نرسانده اي، و خداوند تو را از مردم حفظ مي کند. خداوند قوم کافر را هدايت نمي کند».

اي مردم، من در تبليغ آنچه خداوند نازل کرده کوتاهي نکرده ام. اينک سبب نازل شدن اين آيه را بيان خواهم کرد: چندين بار جبرئيل بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام [3] دستور آورد که در جمع مردم بگويم و به سياه و سفيد اعلام کنم که علي بن ابي طالب برادرم و خليفه ام و امام پس از من است.

اي مردم، سبب اين تأکيد شناخت من از منافقيني است که آنچه در قلبشان نيست بر زبان مي آورند، و آن را کوچک مي شمارند در حاليکه نزد خدا امري عظيم است؛ و نيز اذيتهاي بسياري که نسبت به من روا داشته اند. از جمله اينکه بدليل کثرت ملازمت علي با من و توجه زياد من به او، مرا «گوش» اسم گذاردند و خداوند اين آيه را نازل کرد: «وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ»، [4] «از آنان کساني هستند که پيامبر را اذيت مي کنند و مي گويند او گوش است» و اگر بخواهم مي توانم آنان را نام ببرم!

بدانيد که خداوند علي را بر مهاجرين و انصار و تابعين، [5] روستايي و شهري، عرب و عجم، آزاد و غلام، کوچک و بزرگ، سفيد و سياه، و بر هر موحدي صاحب اختيار و امام مفترض الطاعة قرار داده است.

حکم او بايد اجرا شود و گفته ي او بايد قبول شود و امر او نافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون است، و هر کس او را تصديق کند مورد رحمت خداوند قرار خواهد گرفت.

اي مردم، در قرآن تفکر کنيد و آيات آن را بفهميد. آيه هاي محکم آن را فرا گيريد و به سراغ آيه هاي متشابه نرويد. بخدا قسم هيچ کس تفسير قرآن را بيان نخواهد کرد مگر کسي که اينک دستش را گرفته و با دستم بالا مي برم و به شما اعلام مي کنم که هر کس من صاحب اختيار اويم او صاحب اختيار وي است و آن شخص علي است.

اي مردم، علي و فرزندان صالح من از نسل او «ثِقل اصغر» هستند و قرآن «ثِقل اکبر» است. اين دو از هم جدا نمي شوند تا بر سر حوض کوثر نزد من آيند؛ و بعد از من اميريِ مؤمنان براي کسي جز او جايز نيست. [6] .

معرفي اميرالمؤمنين و دعوت براي بيعت

سپس حضرت دست بر بازوي علي بن ابي طالب عليه السلام زد و او را بلند کرد. اين در حالي بود که اميرالمؤمنين عليه السلام از زماني که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بالاي منبر آمد يک پله پايين تر در طرف راست آن حضرت قرار داشت و به احترام حضرت متمايل به صورت او ايستاده بود.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را بلند کرد و فرمود: اي مردم، چه کسي صاحب اختيار شماست؟ مردم جواب دادند: خدا و رسولش. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

بدانيد که هر کس من صاحب اختيار اويم اين علي صاحب اختيار اوست. خدايا، دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد. کمک کن کسي که او را کمک مي کند و خوار کن کسي که او را خوار کند. خداوند با ولايت و امامت علي دين شما را کامل کرد.

هيچ آيه اي نيست که خداوند در آن مؤمنين را خطاب کرده مگر اينکه او اولين مخاطب آن است. [7] خداوند در سوره ي «هل اتي» شهادت به بهشت نداده مگر براي او، و آن را درباره ي غير علي نازل نکرده است. فرزندان هر پيامبر از نسل اويند، اما فرزندان من از نسل علي هستند. غير شقي با علي دشمني نمي کند، و غير باتقوا او را دوست نمي دارد.

سوره ي «والعصر» [8] درباره ي علي نازل شده و تفسير آن چنين است: قسم بحق خداي روز قيامت «انسان در زيان است» و آنها دشمنان آل محمد هستند، «مگر آنانکه ايمان آوردند» به ولايتشان «و اعمال صالح انجام دادند» با همدلي با برادرانشان «و يکديگر را به صبر سفارش کردند» در غيبت امام غايبشان.

اي مردم، به خدا و پيامبرش و نوري که نازل کرده ايمان آوريد. خداوند نور را در من و علي و در نسل او تا مهدي قرار داده که حق الهي را از دشمنان خواهد گرفت.

اي مردم، من پيامبر خدايم و پيش از من پيامبراني گذشته اند. بدانيد که علي و فرزندانش بعد او که از صلب اويند، به صبر و شکر توصيف شده اند.

اي مردم، بيشتر پيشينيان شما گمراه شدند. من صراط مستقيم خدايم که به شما امر کرده هدايت را از آن راه بپيماييد، و پس از من علي و بعد از او فرزندان من از نسل وي که امامان هدايت کننده به سوي حق هستند.

من براي شما بيان کردم و فهماندم و بعد از من علي به شما مي فهماند. بدانيد که پس از خطبه ام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به ولايتش دعوت مي کنم.

بدانيد که من با خدا بيعت کرده ام و علي هم با من بيعت کرده است؛ و من از شما براي او از طرف خدا بيعت مي گيرم. پس هر کس بيعت را بشکند به خود ضرر مي زند، و هر کس به آنچه عهد کرده وفادار بماند خداوند به او اجر عظيمي خواهد داد.

اي مردم، شما بيش از آنيد که با يک دست با من بيعت کنيد. [9] .

خداوند به من دستور داده تا از شما اقرار بگيرم درباره ي پيمانِ امير بودن علي بن ابي طالب و اماماني که بعد از وي از فرزندان من و از صلب او هستند همانگونه که به شما آموختم. پس حاضران به غايبان برسانند.

پس بگوييد: «ما شنيديم و اطاعت مي کنيم و راضي هستيم به آنچه از طرف خدا رسانده اي. بر سر اين مطلب با قلبها و زبانها و دستانمان با تو بيعت مي کنيم، و بر آن زنده ايم و مي ميريم و مبعوث مي شويم. تغيير نمي دهيم و تبديل نمي کنيم و شک و شبهه به دل راه نمي دهيم. پيمان و عهد محکم از قلب و زبانمان با خدا و تو و علي و حسن و حسين و اماماني که ذکر کردي مي بنديم، و چيزي را جايگزين آن نمي کنيم و اين مطلب را به هر کس که ببينيم ابلاغ مي کنيم».

مراسم بيعت غدير

مردم شروع کردند به گفتن «بلي، شنيديم و امر خدا و رسولش را اطاعت مي کنيم و با قلبهايمان به آن ايمان آورديم». [10] .

سپس براي بيعت به طرف پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام ازدحام کردند تا آنجا که (از کثرت جمعيت و کمي وقت) نماز ظهر و عصر در يک وقت خوانده شد، و مراسم در بقيه ي روز ادامه يافت تا آنکه نماز مغرب و عشاء نيز در يک وقت خوانده شد.

هر بار که گروهي از مردم نزد حضرت مي آمدند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود: «حمد خدايي را که ما را بر جهانيان فضيلت داد». [11] .

نشانه هاي فتنه در غدير

تمام مردم با آن حضرت بيعت کردند و چيزي نگفتند. ابوبکر و عمر قبل از بيعت به طرف جحفه رفته بودند. [12] پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شخصي را فرستاد و آن دو را بازگرداند و با خشم و شدت آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اي پسر ابي قحافه و اي عمر، با علي بر صاحب اختياري بعد از من بيعت کنيد!

آنها سؤال کردند: آيا اين امر از طرف خدا و رسول اوست؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پاسخ داد: «آيا چنين امري از غير خدا امکان دارد؟ بلي اين امر از طرف خدا و رسول اوست». آن دو نيز بيعت کرده و رفتند. [13] .

پى‏نوشتها:‌


1 . از اينجا تا آخر خطبه روايت ديگر حذيفه است که در آن متن کامل سخنراني حضرت آمده است. بحار الانوار: ج 37 ص 131 تا 133.
2 . سوره ي مائده: آيه ي 67.
3 . «سلام» در اينجا بعنوان يکي از اسماء خداوند آورده شده است.
4 . سوره ي توبه: آيه ي 61.
5 . تابعين کساني هستند که اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ديده اند، اما خود آن حضرت را نديده اند.
6 . در روايتي ديگر حذيفه مي گويد: به خدا قسم ما در غدير خم مقابل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم. مجلس مملو از مهاجرين و انصار بود. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بپا خاست و فرمود: اي مردم، خداوند به من دستور داده و گفته است: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ». من به جبرئيل گفتم: قريش درباره ي من چيزهايي مي گويند. جبرئيل دوباره نازل شد و خبر آورد که «وَاللهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ».
سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، علي بن ابي طالب عليه السلام را صدا زد و اميرالمؤمنين عليه السلام در طرف راست حضرت ايستاد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي مردم، آيا شما بر اين باور نيستيد که من از خود شما بر شما سزاوارترم؟ گفتند: بلي، خدا را شاهد مي گيريم. حضرت فرمود: اي مردم هر کس که من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.
شخصي از آن سوي مجلس گفت: يا رسول الله، معني اين سخن چيست؟ حضرت فرمود: «هر کس که من پيامبر اويم اين علي امام اوست». سپس فرمود: «خدايا دوست بدار هر که او را دوست دارد و و هر که او را دشمن مي دارد دشمن بدار. کمک کن هر که او را کمک کند و خوار کن هر کس او را خوار کند».
بحارالانوار: ج 37 ص 193. عوالم العلوم: ج 3:15 ص 96.
7 . يعني علي عليه السلام رئيس مؤمنان و امير آنان است.
8 . جملاتي که با قلم سياه داخل گيومه در اين پاراگراف آمده ترجمه ي آيات سوره ي والعصر است که به صورت ضمني تفسير شده است: «بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، وَالْعَصْرِ، اِنَّ الاْ نْسانَ لَفي خُسْرٍ، اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
9 . يعني من يک دست دارم و شما جمعيت بسياري هستيد و ممکن است بعضي از شما نتوانيد بيعت کنيد.
10 . در روايتي حذيفه مي گويد: به خدا قسم معاويه را ديدم که برخاست و با تکبر به راه افتاد و با عصبانيت از مجلس بيرون رفت. او دست راستش را بر شانه ي ابوموسي اشعري و دست چپش را بر شانه ي مغيرة بن شعبه تکيه داده بود و مي گفت: «ما محمد را در اين گفتارش تصديق نمي کنيم و به ولايت علي اقرار نخواهيم کرد».
خداوند درباره ي اين عمل او آيه اي نازل کرد: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّي، وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّي، ثُمَّ ذَهَبَ اًِّلي أَهْلِهِ يَتَمَطّي، أَوْلي لَکَ فَأَوْلي، ثُمَّ أَوْلي لَکَ فَأَوْلي»، يعني «نه تصديق کرد و نه نماز خواند، ولي تکذيب کرد و پشت نمود، سپس با تکبر به سوي يارانش رفت، عذاب مستحق توست...»، (سوره ي قيامت: آيات 31 تا 34).
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تصميم گرفت معاويه را بازگرداند و به قتل برساند، اما جبرئيل اين آيه را آورد: «لاتُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»، يعني «در اين باره سخني مگو که عجله نکرده باشي»، (سوره ي قيامت: آيه ي 16). پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با اين دستور سکوت نمود.
بحارالانوار: ج 37 ص 194. عوالم العلوم: ج 3:15 ص 96.
11 . در روايت ديگر آمده است: در غدير خيمه ي حذيفه کنار خيمه ي اصحاب سقيفه قرار داشت. حذيفه از داخل خيمه اش شنيد يکي از آنان مي گويد: بخدا قسم محمد احمق است اگر گمان مي کند امر خلافت بعد از او به علي مي رسد. ديگري گفت: آيا او را احمق مي نامي و نمي داني که او ديوانه است؟ زيرا نزديک بود در مقابل زن ابن ابي کبشه بيهوش شود!!! سومي گفت: او را رها کنيد. مي خواهد احمق باشد يا ديوانه! آنچه مي گويد نخواهد شد!
حذيفه از سخنان آنان برآشفت. از اين رو گوشه ي خيمه را بالا زد و سرش را داخل خيمه ي آنها نمود و گفت: در حاليکه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بين شما هست و وحي خدا بر شما نازل مي شود چنين مي کنيد؟ به خدا قسم فردا صبح اين خبر را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خواهم گفت.
- اي حذيفه تو اينجا بودي و آنچه گفتيم شنيدي؟! اين مطلب را کتمان کن که حق همسايگي امانتداري است!
- اين از آن همسايگي ها و مجالسي نيست که بايد امانتداري کرد! اگر من اين جريان را از خدا و رسولش پنهان کنم نسبت به آنان دلسوزي نکرده ام.
- اي بنده ي خدا، هر چه مي خواهي بکن! بخدا قسم نزد پيامبر سوگند ياد مي کنيم که ما چنين سخني نگفته ايم و تو بر ما دروغ بسته اي. گمان مي کني سخن تو را مي پذيرد و سخن ما سه نفر را تکذيب مي کند؟
- بعد از آنکه دِينَم را نسبت به خدا و رسولش ادا نمودم، مهم نيست که شما چه بگوييد!
فردا صبح حذيفه نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفت در حاليکه علي عليه السلام نزد حضرت با شمشير ايستاده بود سخنان آنها را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خبر داد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنها را نزد خود احضار کرد و فرمود: چه گفته ايد؟ گفتند: بخدا قسم ما چيزي نگفته ايم و اگر از ما سخني به شما رسيده به ما دروغ بسته اند! جبرئيل اين آيه را نازل کرد: «يَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمََْ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اًِّسْلامِهِمْ»، يعني «به خدا سوگند ياد مي کنند که آن سخن را نگفته اند در حاليکه سخن کفر را بر زبان آورده اند و بعد از مسلمان شدنشان کافر شده اند». (سوره ي توبه: آيه 74).
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: هر چه مي خواهند بگويند! من از آنان نمي ترسم و شمشيرم بر دوشم است. اگر آنها قصد سوئي نسبت به من داشته باشند من هم با آنان مقابله خواهم کرد.
جبرئيل به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت: «صبر کن براي مقدري که خواهد شد»، و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنچه جبرئيل گفته بود به علي عليه السلام خبر داد، و علي عليه السلام گفت: در برابر مقدرات پروردگار صبر خواهم کرد.
بحارالانوار: ج 37 ص 152. عوالم العلوم: ج 3:15 ص 53.
12 . يعني براي فرار از بيعت پس از خطبه و قبل از بيعت از غدير خم خارج شده و به جحفه رفته بودند.
13 . در روايتي ديگر حذيفه مي گويد: پس از سخنراني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، شخصي به نام «فهري» برخاست و گفت: آيا اين سخنان را از نزد خود گفتي يا پروردگارت به تو امر کرده بود؟
حضرت فرمود: خداوند به من دستور داده بود. فهري گفت: خدايا، سنگي از آسمان بر ما بفرست. هنوز به نزديک اثاثيه خود نرسيده بود که سنگي از آسمان بر او فرود آمد و او را خونين و مجروح کرد و همانجا بر زمين افتاد و کشته شد. سپس خداوند اين آيه را نازل نمود: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»، يعني «درخواست کننده اي عذاب واقع را درخواست نمود». (سوره ي معارج: آيه ي 1). بحارالانوار: ج 37 ص 136.