زندگانى سياسى حضرت فاطمه زهرا(س)

شهين خشاوى

- ۱ -


پيشگفتار

موضوع اين رساله تحت عنوان زندگانى سياسى حضرت فاطمه عليهاالسلام مى باشد.

انگيزه اصلى از انتخاب آن شناختى استدلالى، علمى، و تاريخى از قيام شكوهمند حضرت فاطمه عليهاالسلام در دفاع از حريم «ولايت و امامت» بوده است كه از اين رهگذر مى توان به مقام و منزلت زن از ديدگاه قرآن و اسلام و نقش وى در تكامل و تعالى بشريت به عنوان نيمى از پيكره اجتماعى دست بافت. شخصيت واقعى و فضائل ملكوتى و نقش حضرت فاطمه عليهاالسلام در تداوم رسالت در پرده اى از شناخت سطحى، عاطفى و احساسى مجهول مانده است گشودن اين پرده دشوارى ها و موانع بر سر راه رشد زنان را برمى دارد. هر چند سخن گفتن و قلم فرسايى از شخصيت ملكوتى آخرين زن برگزيده عالم از توان بشر خارج است ليكن به قول شاعر:

«آب دريا را اگر نتوان كشيد   هم به قدر تشنگى بايد چشيد»

مشكل عمده بر سر راه اين پژوهش عدم وجود اسناد موثق به دليل اختلاف و تضاد منابع متعدد از تاريخ صدر اسلام است و وجود روايات و اخبار متعدد و متفاوت كه بر اساس تعصبات فكرى و سياسى مورخان و راويان نقل شده است كه براى تشخيص صحت و سقم آن علم رجال را مى طلبد. ليكن در اين نوشتار جهت دورى از هرگونه تعصب و احساسات تا آنجا كه امكانات تحقيقى ميسر گرديده به مندرجات منابع معتبر (دست اول)، اهل سنت استناد شده است و از بين صدها روايات و اخبار متفاوت پيرامون فضايل و مناقب و زندگانى سياسى فاطمه زهرا عليهاالسلام تقريباً آنهايى برگزيده شده كه از زبان مخالفان و يا افرادى بى توجه به فضائل و منزلت اهل بيت عليهم السلام نقل شده است.

چون حقايقى كه از زبان مخالف درآيد، علمى و تاريخى بودن آن ترديد ناپذير است.

«والفضل ما شَهِدَتْ بِه الاعْداء»

در اينجا لازم است از كليه كناركنان كتابخانه آيت اللَّه مرعشى قم و كتابخانه مركزى و دانشكده ادبيات دانشگاه اصفهان و دانشگاه آزاد اسلامى نجف آباد، اميرالمؤمنين اصفهان، دفتر تحقيقات معلمان، حوزه علميه نجف آباد، و كتابخانه ى زهرائيه نجف آباد كه اينجانب را در جمع آورى اين مجموعه يارى نمودند صميمانه قدردانى و تشكر شود.

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

«اِنّا اَعْطَيَّْناكَ الْكَوثَر** فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر** اِنَّ شانِئَكَ هُو الاَبتَرْ»

«ما تو را كوثر بخشيديم، پس تو هم براى خدا به نماز و قربانى بپرداز، كه محققاً دشمن بدگوى تو مقطوع النسل است.»

حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام «از معجزات تاريخ و افتخارات عالم وجود است، زنى كه در حجره اى كوچك و خانه اى محقر، انسانهايى تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى مى درخشد.» (حضرت امام خمينى- رحمةاللَّه عليه)

خداوند تبارك و تعالى- موهبتى به بشريت عطا فرموده كه بتواند حقيقت ذاتى و فطرت خويش را در كمال انسانيت فعليت بخشيده و در جلوه گاه شخصيت حقيقى متبلور سازد.

احكام و قوانينى كه اسلام براى رشد و تعالى انسانها ارائه داده است، در زندگانى كوتاه ولى پربار بانوى نمونه اسلام، حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام متجلى شد.

جامعه اسلامى براى نيل به اهداف بلند الهى راهى جز تمسك به الگوهاى مكتبى و معصومين- عليهم السلام- ندارد. حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، آخرين بانوى برجسته عالم، در مكتب خاتم انبياء و مرسلين، محمد صلى اللَّه عليه و آله، در دوران ظهور و تبليغ اسلام و مبارزه و سياست آن گونه كه اسلام مى خواست تعليم و پرورش يافت. آن بانوى بزرگوار كه خداوند براى تعالى بخشيدن به مقام و منزلت زن، او عليهاالسلام را به عنوان وارث تمام مفاخر خاندان نبوت و تداوم بخش نسل آن برگزيد.

حضرت زهرا عليهاالسلام در تمام ابعاد انسانى، ايمان، اخلاق، زهد و تقوى، شهامت و شجاعت، ايثار، نوعدوستى و... نمونه و اسوه هستند و در نقش هاى، فرزند، مادر، همسر، و... ملكه ايثار و فداكارى و مهر و محبت است. اما گذشته از آن اقيانوس فضايل و كرامات، بايد شأن و منزلت آن حضرت را در قيام شكوهمندش در دفاع از ولايت و امامت و مبارزاتش و سخنان بليغ و فصيح او در مسجد النبى و بستر شهادت يافت.

اندكى پس از رحلت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فاجعه اى بزرگ و سرنوشت ساز براى اسلام رخ داد. انقلابى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به تنهايى در دنيا به پا كرد و جاهليت بشر را در زير گامهاى رسالت خود خُرد نمود، به يكباره طى كودتايى تفكرات جاهليت و تعصبات قومى و قبيله اى در كسوت اسلام از سقيفه بنى ساعده بدر آمده و خلافت الهى مولى الموحدين على عليه السلام را غضب و حكومت الهى را از مسير و جايگاه اصليش منحرف ساخت.

حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام نخستين فردى است كه در زير لواى «ولايت و امامت» حضرت على عليه السلام در ايفاى وظيفه خود نسبت به خدا و رسولش و اسلام و مسلمانان در قبال اين انحراف عميق به پاخاست و طى مراحل قيام شكوهمندش، براى نجات بشريت از «حريم ولايت و امامت» دفاع و در حاكميت «مكتب تشيع» جان خويش را نثار كرد. تا ريخ بشريت همواره شاهد رويارويى «حق و باطل»، «مظلوم و ظالم» و «خداپرستى و خودپرستى» بوده و خواهد بود.

به اميد آنكه مسلمانان با پيروى از مكتب بانوى اسلام حضرت زهرا عليهاالسلام خود را در سرنوشت مسلمانان و هدايت آنان به سوى تعالى و تكامل مسوؤل بدانند و در نشاندن «حق و عدالت» بر مسند حاكميت بكوشند.

موقعيت جغرافيايى شبه جزيره عربستان

عربستان بزرگترين شبه جزيره جهان، با مساحت تقريباً سه ميليون كيلومتر مربع در جنوب غربى آسيا واقع شده، و از شمال به بيابان شام و از جنوب به خليج عدن و دريايى عمان و از مغرب به خليج عقبه و دريايى احمر و از مشرق به خليج فارس و درياى عمان و خاك عراق منتهى مى شود. [ر. ك: تاريخ عرب، نوشته فيليپ حِتّى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انشارات آگاه، 1366، چاپ دوّم، ص 21، تاريخ تمدن (عصر ايمان)، نوشته ويل دورانت، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات اقبال، 1343، جلد يازدهم، ص 2 و ستيزگاه باورهاى ديروز و امروز، تأليف افشين پرتو- عليرضا كشور دوست، انتشارات پاژنگ، تهران 1369، چاپ اول، ص 247.]

عربستان سرزمينى خشك و بيابانى است كه به جز يمن در جنوب غربى آن و ناحيه نجد و واحه هايى كه در دل صحرا وجود دارد، ديگر نواحى آن غالباً بى آب و علفزار است. [ر. ك: تاريخ عرب و اسلام، تأليف امير على، ترجمه فخر داعى گيلانى، انتشارات گنجينه، 1366، چاپ سوم، ص 4.]

از محصولات مهم آن، «خرما» است كه در اطراف مدينه يك صد نوع آن كشت ميشود. [ر. ك: تاريخ عرب، ص 27.] و سودمندترين ثروت آنها « شتر» است، تنها جاندارى كه همپاى بَدَوى در سرزمين شگفت مى تواند مونس او در صحرا و صبور در جنگها باشد. [ر. ك عيون الاخبار، تأليف أبى محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبه دينورى دارالكتب مصر، (1343 ه 1925 م)، جلد اول، ص 162.]

اسب براى عربها نشانه ثروت و افتخار است و تندروى و سرعت آن در جنگ و غارت كه از عادات عرب عصر جاهليت بود مايه توفيق صحرانشين مى شد. [تا ريخ عرب، ص 28.]

ساكنان اين سرزمين، شاخه اى از نژاد سامى معروف به عرب هستند. [ر. ك: تاريخ تمدن اسلام، تأليف جرجى زيدان، ترجمه و نگارش على جواهر كلام، انتشارات امير كبير، تهران، 1369، چاپ ششم، جلد اول، ص 31.] عرب به معنى صحرانشين است و در كتيبه هاى عربستان اين كلمه فقط بر بَدَوى و صحرانشين اطلاق مى شده است. [ر. ك: تاريخ اسلام، تأليف على اكبر فياض، انتشارات دانشگاه تهران، 1970، چاپ چهارم، ص 14.] و شرايط جغرافيايى همچون ديگر نواحى، بر خوى و عادات و تفكرات و نظام اجتماعى حاكم بر آنها تأثير به سزايى داشته است.

شهر مقدس مكّه

با سابقه ترين معبد، خانه خدا، در شهر مكه واقع شده و به اين سرزمين تقدس بخشيده است.

خداوند در قرآن كريم فرموده است: «اِنَّ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذى بِبَكَةَ مُباركاً و هُدىً لِلْعالمين» [قرآن مجيد، سوره آل عمران، آيه 96، ترجمه الهى قمشه اى.]

«نخستين خانه اى كه براى مردم و نيايش خداوند قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است».

مزيت ديگر اين سرزمين اين است كه در سر راه آسيا و اروپا قرار دارد كه از ديرباز نقش مهمى در بازرگانى ميان اين دو قاره داشته است، [ر. ك: اخبارالطوال، ابوحنيفه احمد ابن داود دينورى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، انتشارات نشر نى، تهران، 1368، ص 31 و تاريخ اسلام، فيّاض، ص 10.] و با گذشت زمان، مورخين از شهر مكه به عنوان يك جمهورى تجارى و پر رونق ترين نقطه جهان ياد كرده اند. [ر. ك: تاريخ ادبى عرب «العصر الجاهلى»، تأليف شوقى ضيف، ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگزلو، انتشارات امير كبير، تهران، 1364، چاپ اول، ص 58.]

بعثت خاتم انبياء محمد صلى اللَّه عليه و آله و ظهور اسلام در اين سرزمين بر اهميّت تاريخى آن افزود.

حضرت فاطمه عليهاالسلام يگانه بانوى عالم بشريت، مادر ائمه اطهار- عليهم السلام- نيز در اين شهر مقدس چشم به جهان گشود.

عربهاى قحطانى و عددنانى و رياست قريش (عدنانيان) بر مكه

تبار شناسان و علماى انساب، قوم عرب را به سه قسمت تقسيم كرده اند:

1-عرب بائده: كه در طول تاريخ به دلايلى هلاك شدند، مانند قوم عاد، ثمود، طَسْم، جُدَيس....[ر. ك: تاريخ تمدن اسلام، جلد اول ص 80.]

2- عرب عاربه: كه نسبت خود را به قحطان پسر سام پسر نوح مى رسانند، آنها را عرب خالص، و يا عرب جنوبى و قحطانى نيز مى نامند. [ر. ك: تاريخ تمدن اسلام، جلد اول ص 80.]

3- عرب مستعربه: كه از اولاد حضرت اسماعيل (ع) پسر حضرت ابراهيم (ع) هستند، آنها عرب نبودند و به دليل سكونت در عربستان و مجاورت با قبايل عرب خالص، عرب شده اند. [تا ريخ تمدن اسلام، جلد اول، ص 80، ستيزگاه باورهاى ديروز و امروز، صص 263- 262.]

آنها را عرب عدنانى و مضُرَى و يا مَعَدى نيز مى گويند، عدنان دو پسر داشت به نامهاى «مَعَدى» و «عكّ» كه نسبت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از مَعد است. و پيامبر اكرم از عربهاى عدنانى است. [ر. ك: سيرة النبى ابن هشام، ترجمه و انشاى اسحاق همدانى قاضى ابرقوه، انتشارات خوارزمى، تهران 1361، چاپ دوم، جلد اول صص 23- 21.]

عرب قحطانى يا عرب جنوب به خاطر ويرانى سدّ مَأرب و هجوم بيگانگان و به قول ديگر رشد جمعيت و اختلافات داخلى به سوى شمال مهاجرت كردند و دسته اى از آنها در يثرب ساكن شدند. [ر. ك: ستيزگاه باورهاى ديروز و امروز، صص 273- 272.]

قُصى بن كِلاب، جد پنجم رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله در اواسط قرن پنجم ميلادى قبله معروف قريش را در مكه اسكان داد و مناصب كعبه را به عهده گرفت و از اين زمان سلطه قريش در مكه آغار مى شود. [ر. ك: سيرة النبى ابن هشام، جلد اول، صص 121- 119.]

عرب شمالى و جنوبى هر دو دسته خود را از نژاد حصرت اسماعيل پيغمبر مى دانند و هر دسته براى خود نسب نامه دارد، اين نسب نامه ها نشان مى دهد اين دو دسته در نياى بزرگ- عدنان و قحطان- از يكديگر جدا مى شوند.

اين دو گروه از نظر وضع اجتماعى در مقابل هم قرار داشتند و هر يك ديگرى را تحقير مى كرد و با يكديگر دشمنى مى ورزيدند علاوه بر آن هر يك از اين دو گروه به قبيله ها و تيره ها و خاندان هاى متعدد تقسيم مى شدند كه با يكديگر اختلاف و دشمنى داشتند ولى همين كه يكى از دو گروه بزرگ قحطانى يا عدنانى مورد حمله بيگانه قرار مى گرفت، گروههاى كوچك دشمنى ها را فراموش كرده و متحد مى شدند. [ر. ك: زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام، تاليف سيّد جعفر شهيدى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375، چاپ بيست و سوم، صص 171- 170.]

به هنگام بعثت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله، جامعه مكه از قبيله قريش تشكيل مى شد كه شامل خاندانهاى بنى هاشم، بنى اميه، مخزوم، تَيْمْ، عَدى، جُمح، سَهم، اَسد، نُوفل و زُهره بود، كه از متنفذان شهر محسوب مى شدند. [ر ك: تاريخ تمدن اسلام، جلد اول، ص 80.]

دو خاندان بنى اميه و بنى هاشم بر سر مناصب كعبه رقابت و دشمنى ديرينه داشتند [ر. ك: سيرة النبى ابن هشام، جلد اول، صص 123- 122.] پس از شكست لشكر اَبرهه در ويران كردن كعبه، قريش بر قدرت خود افزود و عذاب الهى كه بر سپاه ابرهه نازل شد، را دليل بر تقدس و كرامت خويش دانست. [سيره النبى ابن هشام، جلد اول، ص 79.]

كعبه از زمان «عمر بن لُحَىّ» كه به بتخانه مبدل شده بود، همواره به عنوان يك قطب اقتصادى و منبع درآمدى براى اشراف قريش مورد بهره بردارى قرار گرفت. [ر. ك: سيرةالنبى ابن هشام، جلد اول ص 100.]

دو خاندان اموى و مخزومى از كثرت ثروتى كه از رهگذر كعبه به دست آورده بودند به «ربّ مكه» مشهور شدند. [ر. ك: تاريخ ادبى عرب، صص 59- 58.]

آنان از قانون و عدالت گريزان بودند و ضعيفان زير چكمه هاى اشرافيت مكه لگد كوب مى شدند.

چنانكه محمد صلى اللَّه عليه و آله شاهد عقد پيمانى در منزل عبداللَّه بن جُدعان بود كه به موجب آن چند نفر از افراد سرشناس مكه براى دفاع از محرومين و مظلومين پيمان بستند و پيامبر در مورد اين پيمان كه به «حِلف الفُضول» مشهور شد فرمود:

اگر همه شتران سرخ موى را به من مى دادند كه به اين پيمان خيانت كنم قبول نمى كردم [ر. ك: سيره رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله، تأليف عباس زرياب خويى، انتشارات سروش، تهران، 1370، چاپ اول، بخش اول (از آغاز تا هجرت)، ص 94.]

حضرت زهرا عليهاالسلام در خطبه خود در مسجدالنبى به وضعيت اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى عرب در عصر جاهليت اشارت كرد و سپس فرمود:

«فَأَنْقَذَكُمُ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى بأَبى مُحمَّد صلى اللَّه عليه و آله» [الاحتجاج، تأليف منصور احمد بن على بن ابى طالب، طبرسى، انتشارات نعمان، قم، چاپ 1386 ه / 1966 م، جلد اول، ص 135.]

«پس خداى تبارك و تعالى به وسيله پدرم شما را نجات داد».

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با تفكرات و ارزشهاى عصر جاهليت به مبارزه برخاست و خانه خدا را از بتها پاك ساخت. با بيان آيه شريفه:

«إنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقيكُم...» [قرآن كريم، سوره حجرات، آيه 13.] سعى نمود برترى جوئيها و تحقير نمودن رايج بين قحطانى و عدنانى را محو سازد و با عقد برادرى ميان انصار و مهاجر در مدينه، آتش رقابتها و دشمنى هاى ديرينه را خاموش سازد.

اما در سال يازدهم هجرت بلافاصله پس از آنكه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به ديدار حق شتافت، نداى «الائمة مِنَ القريش» [ر. ك: تاريخ الخلفاء، تأليف حافظ جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر سيوطى، به تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، دارالجبل، بيروت، بى تا، صص 11-12. در صفحه ى 12 آمده است: ترمذى از طريق اَبى هُريره گفت: قال رسول اللَّه عليه الصلوة والسلام «الملك فى قريش، والقضاء فى الانصار، والاذان فى الحبشه» اسناد، صحيح.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: امارت در ميان قريش و قضاوت و داورى بين انصار و اذان در حبشه باشد.] از سقيفه بنى ساعده در فضاى مدينةالنبى طنين انداخت و روح نظام قبيله سالارى براى بار ديگر حاكم گرديد.

عمر بن خطاب اين انحراف بزرگ را اينگونه توجيه كرد كه مردم از اينكه نبوت و خلافت در خاندان بنى هاشم جمع شود كراهت داشتند. [ر. ك: ماجراى سقيفه يا اولين توطئه. در اسلام، تأليف علامه محمد رضا المظفر، ترجمه ى سيّد غلامرضا سعيدى، انتشارات آئين جعفرى، تهران، 1352، چاپ سوم، ص 185.]

موقعيت زن در روزگار جاهليت و ارمغان اسلام براى زن

با بررسى وضعيت غير انسانى زن در محيط تولد حضرت زهرا عليهاالسلام و در مقايسه با احترام و كرامتِ فوق العاده پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، به حضرت زهرا عليهاالسلام مى توان تولد آن بزرگوار را طلوعى در احياء شخصيت زن دانست.

خداوند در قرآن كريم، زن را در خلقت و استقلال و اراده مساوى با مرد معرفى كرده است. براى شناخت ارمغان اسلام به زن بايد موقعيت وى را در روزگار جاهليت بررسى نمود.

قبل از ظهور اسلام در جوامع متمدن و غير متمدن رفتارى غير انسانى با زن داشته و او را ضعيف و خوار مى شمردند، وى را از پيكره اجتماع خارج دانسته و او را به ديده يك شيى ء مى نگريستند كه مى توان آنها را تنها از شرايط مورد نياز اجتماع در نظر داشت، مانند مسكنى كه بايد بدان پناه برد و يا او را برده اى مى شمردند كه بايد از كارش بهره برد، رفتارشان با زن بر اساس غالبيت قوى و مغلوبيت ضعيف بود، [ر. ك: تعداد زوجات و مقام زن در اسلام، تأليف علامه طباطبايى، انتشارات آزادى، قم، بى تا، ص 6.] و در «تمام احوال با وى همچون صِغار و مجانين تحت ولايت رفتار مى باشد». [اسلام و عقايد آراء بشرى يا جاهليت و اسلام، تأليف يحيى نورى، انتشارات مجمع معارف اسلامى، تهران 1357، چاپ هشتم، ص 602. در اين صفحه آمده است: قابل ذكر است، اينگونه رفتار با زنان در عصر جاهليت بيشتر در زندگى اعراب باديه نشين حاكم بود، و زن در نظر اشراف و بزرگان عرب شهرنشين از آزادى و اهميت نسبى برخوردار بود و دختران اشراف و بزرگان مقام بلندى داشتند و همسرانشان را خود برمى گزيدند و اگر رفتار شوهر مورد پسند نبود تركش مى گفتند، حتى اشاره شده است كه زنان را به عنوان داور مى پذيرفتند. و در مالكيت و تصرف در اموال خويش آزاد بودند و به تجارت مى پرداختند چنانچه داستان حصرت محمد صلى اللَّه عليه و آله با اموال خديجه عليهاالسلام مشهور است.

هم چنين جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ يعقوبى، تأليف احمد بن ابى يعقوب، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، انتشارات علمى و فرهنگى، 12، چاپ سوم جلد اول ص 238. تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن، ترجمه ى ابوالقاسم پاينده، بى نا، بى جا، 1337، چاپ دوم، دوره تك جلدى، ص 35 والعصر الجاهلى، ص 85.]

اكثر زنان عصر جاهليت درباره ى زندگى آينده و زناشويى خود كمترين اراده اى از خود نداشتند و كاملاً مقهور تمايلات اولياء خود بودند، و سرنوشت آنان را مردان رقم مى زدند، در روز خواستگارى كه آن را «يَوم الاِملاك» مى ناميدند، براى وى صِداقى معين مى شد، اما دختر سهمى نمى برد بلكه به رئيس قبيله يا قيم دختر مى رسيد. [ر. ك: جاهليت و اسلام ص 603.] براى زن حقى در ارث قائل نبودند و براى تعدد زوجات حّد و مرزى قائل نمى شدند، زيرا مطابق عادات و رسوم عربها براى آنكه خانواده نيرومند و محترم باشد لازم بود فرزندان متعدد به وجود آورد، و به سادگى ازدواج مى كردند و به آسانى آنان را طلاق مى دادند و در بسيارى مواقع زن را طلاق نمى دادند و انواع خشونتها و اَعمال غيرانسانى در مورد او مرتكب مى شدند. [جهت اطلاع بيشتر از انواع ازدواج ها و نحوه ى طلاق زنان در عصر جاهليت ر. ك: حقوق زن در اسلام و جهان، تأليف علامه يحيى نورى، انتشارات مؤسسه ى مطبوعاتى فراهانى، 1347، چاپ چهارم، صص 41-47.] هر گونه عمل منافى عفت و جنايت كه مردان در حق زنان مرتكب مى شدند جرم محسوب نمى شد، از جمله سنن دردناك و وحشيانه اى كه در عصر جاهليت عرب پديد آمده بود زنده به گور كردن دختران بود، كه البته اين اقدام هولناك در نزد ملل ديگر نيز رواج داشت. و عربها از اين جنايت به عنوان افتخار و اوج غيرت ياد مى كردند.

گر چه بعضى متعقدند كه اين جنايت در همه قبايل عرب عموميت نداشته و تنها در قبيله «كَندِه» (يا بعضى از قبايل) بوده است، ولى مسلماً مسئله نادرى نيز محسوب نمى شد، و گرنه قرآن كريم با اين تأكيد و به طور مكرر روى آن صحبت نمى كرد. عامل پيدايش اين جنايت عوامل مختلفى بوده است، از جمله عدم ارزش زن به عنوان يك انسان در جامعه جاهلى و رواج تفكرات و اعتقادات خرافى و مسئله فقر شديد كه بر آن جامعه حاكم بوده است كه قرآن نيز، اين عامل را ذكر كرده است. دختران در آن روزگار قادر نبودند در تهيه معاش خانواده نقشى ايفاء نمايند و در غارتگرى ها شركت نداشتند و در نظر بدوى پسر چراغ خانه را روشن مى كند و هم چنين اين فكر كه در جنگهاى فراوان قبيله اى آن روز ممكن بود دختران به اسارت درآيند و نواميس آنها به دست بيگانگان بيفتد و از اين راه لكه ى ننگى بر دامنشان بنشيند. [ر. ك: كشف الاسرار و وعدة الابرار (معروف به تفسير خواجه عبداللَّه انصارى)، به اهتمام اصغر حكمت، انتشارات امير كبير، 1357، جلد پنجم، ص 401، تفسير نمونه، زير نظر ناصر مكارم شيرازى، با همكارى جمعى از نويسندگان، انتشارات دارالكتب اسلاميه، تهران، 1369، چاپ بيست و پنجم، جلد 26، ص 178 و جاهليت و اسلام صص 630- 629.] تا اينكه حق تعالى، پيامبر را مبعوث فرمودند و به وسيله ى قرآن و اسلام به تفكرات جاهلى و تجاوزات نابجاى انسانها خاتمه بخشيد. و با تعاليم ابدى خود، خط بطلان بر اغلاط بشرى كشيد، و راههاى فضيلت و رستگارى را به او نشان داد.

بطور اساسى، قرآن كريم احياگر حقوق فطرى و طبيعى همه ى انسانها بالاحض «زنان» است. [ر. ك: نظام حقوق زن در اسلام، تأليف مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، 1357، چاپ هشتم، (مقدمه)، ص 26.]

«... اسلام در حق زن كارى كرد كه در تاريخ بشريت بى سابقه بود». [سيماى زن در كلام امام خمينى (ره)، تهيه و تنظيم: اداره ى كل مراكز و روابط فرهنگى، تهران، 1374، چاپ ششم، ص 31.]

حق تعالى در آيه ى شريفه مى فرمايد: «اى مردم ما همه ى شما را نخست از يك زن و مرد آفريديم و آنگاه شعبه هاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم، يكديگر را بشناسيد، برگوارترين شما نزد خدا با تقواترين مردم است». [قرآن مجيد، سوره حجرات، آيه ى 13، ترجمه ى الهى قمشه اى، (يا اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ و اُُْنَّْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائلَ لِتَعارِفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّه اتقيكُمْ...».]

نزد خداوند عمل مرد و زن يكسان است و بعضى مردم از بعضى ديگر برترى ندارند، [قرآن مجيد، سوره ى آل عمران، آيه ى 195، ترجمه ى الهى قمشه اى، «... مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ».] و از زن نيز به عنوان نيمى از پيكره ى اجتماع ياد مى شود كه داراى استقلال و اراده و حاكم بر سرنوشت خويش مى باشد. و از نظر اسلام مرد و زن هر دو از يك نوعند و فرقى در اصل وسِنخ ندارد و تفاوت بر اساس اَعمال هر يك مى باشد و حتى زنى كه متصّف به مراتب ايمان و علم نافع و عقل متين و خُلقى نيكو و شكيبايى كه همه از مظاهر تقوى شمرده باشد ذاتاً بر مردانى كه در اين صفات به پايه ى او نمى رسند برترى دارد. [ر. ك: تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، ص 10، نظام حقوق زن در اسلام، (بخش پنجم)، ص 110 به بعد.]

حقوق زن از ديدگاه قرآن

طبق آيات مكرر، خداوند سنت وحشيانه زنده به گور كردن فرزندان را شديداً تقبيح و عاملان و مرتكبين اين جنايت را مستلزم مجازات و به كيفرهاى سخت وعده داد. از جمله آيه ى شريفه: «وَ لا تَقْتُلُوا اولادَكُمْ خَشْيَهَ اِملاقِ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِيَّاكُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْاً كَبيراً» [قرآن مجيد، سوره ى اسراء، آيه ى 31، ترجمه ى الهى قمشه اى.]

«و هرگز فرزندان خود را از ترس فقر به قتل مرسانيد كه رازق شما و آنها هستيم، اين زنده به گور كردن و قتل كارى بسيار زشت و راهى بسيار ناپسند است». و در آيه ى اى ديگر خداوند به اين امر سختگيرى بسيار فرمود: «وَ اِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلِتْ بِاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» [قرآن مجيد، سوره ى تكوير، آيه ى 8 و 9، ترجمه ى الهى قمشه اى.]

«و هنگامى كه از دختران زنده به گور باز مى پرسند كه آن بى گناهان را به چه جرم و گناه كشتيد؟»

هم چنين خداوند متعال براى اعاده ى حقوق از دست رفته ى زنان آيات مكررى نازل فرمود. [ر. ك: سورهاى نساء و طلاق. آيات متعددى از آن در مورد احكام و حقوق زنان مى باشد.]

در عصر جاهليت زنان و كودكان كه قدرت حمل سلاح و جنگ و دفاع از حريم زندگى و احياناً غارتگرى ندارند، به اين دلايل از ارث محروم بودند و ثروت ميّت را در ميان مردان دورتر تقسيم مى كردند. [ر. ك: تفسير نمونه جلد سوم، صص 274- 273.]

خداوند براى مبارزه با اين عادت و رسم غلط اين آيه را نازل فرمود:

«وَلِلرِجال نصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الاَقْرَبُونَ وَ لِلْنِّساءِ نصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الاقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ اَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفروضاً» [قرآن مجيد، سوره ى نساء، آيه ى 7، ترجمه ى الهى قمشه اى.]

«و براى فرزندان ذكور سهمى از تركه ى ابوين و خويشان است و براى فرزندان اُناث از تركه ى ابوين خويشان بهره اى است چه مال اندك باشد و يا بسيار نصيب هر كس از آن (در كتاب حق) معين گرديده است».

ضمناً آيه ى فوق يك حكم عمومى و كلى براى همه ى انسانها ذكر مى كند و آنهايى كه فكر مى كنند پيامبران اگر ثروتى داشته باشند به عنوان ارث به بستگان آنان نمى رسد بر خلاف آيه ى فوق است. [ر. ك: تفسير نمونه، جلد سوم، ص 275.]

همان طور كه قبلاً ذكر شد، در عصر جاهليت، مِهر را كه حق مسلم زن بود، غالباً در اختيار اولياى او قرار مى دادند. خداوند در آيات قرآن كراراً مردان را به رعايت كامل اين حق توصيه كرده است، [ر. ك: قرآن مجيد، سوره ى نساء، آيه ى 4. «و اتُوا النَّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةِ فَان طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىٍ مِنْهُ نَفْساً فَكلوه هَنيئاً مَّريئاً».

«و مهر زنان را در كمال رضايت و طيب خاطر به آنها بپردازند پس اگر چيزى از مهر خود را از روى رضا و خشنودى بر شما بخشيدند برخوردار شويد كه برايتان حلال و گوارا خواهد بود».] و مهر را پشتوانه اى براى احترام به حقوق زن قرار داد.

هم چنين رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله با رفتار خويش نسبت به حضرت فاطمه عليهاالسلام عملاً ارزش و مقام زن را از ديدگاه قرآن و اسلام به مردم تعليم مى داد. و احاديث متعددى در احترام به دختران و زنان از ايشان روايت شده است.

همچنان كه فرمودند: تولد دختر در يك خانواده برابر است با نزول رحمت خداوند بر آن خانه، و آنقدر به دخت گراميش حضرت فاطمه عليهاالسلام احترام مى گذاشت كه مردم تعجب مى كردند و با تمام مقامى كه داشت، دست دخترش را مى بوسيد، و به هنگام مراجعت از سفر نخستين كسى را كه ديدار مى كرد دخترش حضرت فاطمه عليهاالسلام بود. [ر. ك: تفسير نمونه، جلد يازدهم، ص 275.]