زخم خورشيد
كاوشى در زندگى حضرت زهرا (س)

مهدى حسينيان قمى

- ۱۴ -


اتمام حجت در روز غدير

ان سيده النسوان فاطمه عليهاالسلام لما منعت فدك و خاطبت الانصار فقالو: يا بنت محمد لو سمعنا هذا الكلام قبل بيعتنا لابى بكر ما عدلنا بعلى احدا فقالت: و هل ترك ابى يوم غدير خم لاحد عذرا؟! [1- فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجت قلب المصطفى صلى الله عليه و آله، ص 300 به نقل از خصال، ج 1، ص 173.]

سرور زنان حضرت فاطمه عليهاالسلام پس از آنكه فدك از وى گرفته شد و با انصار سخن گفت. آنان در جواب گفتند: اى دختر پيامبر، اگر پيش از بيعت با ابوبكر ما اين سخن را از شما شنيده بوديم كسى را به جاى على نمى پذيرفتيم.حضرت فرمود: مگر پدرم در روز غدير براى كسى كوچكترين عذرى باقى گذاشت؟!

ساعت استجابت دعا در روز جمعه

عن زيد ابن على، عن ابائه، عن فاطمه ابنه النبى صلى الله عليه و آله قالت: سمعت النبى صلى الله عليه و آله يقول: ان فى الجمعه لساعه لا يوافقها رجل مسلم يسأل الله عز و جل فيها خيرا الا اعطاه. قالت: فقلت يا رسول الله اى ساعه هى؟ قال: اذا تدلى نصف عين الشمس للغروب قال: و كانت فاطمه تقول لغلامها: اصعد على السطح فان رأيت نصف عين الشمس قد تدلى للغروب فأعلمنى حتى ادعو. [1- فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله ص 301 به نقل از دلائل الامامه، ص 5.]

زيد بن على از پدران خود از فاطمه زهرا عليهاالسلام دختر پيامبر نقل مى كند كه حضرت گفتند از پيامبر شنيدم فرمود: در روز جمعه ساعتى است كه مسلمان در آن ساعت اگر از خداوند چيزى بخواهد به او خواهد داد.

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام گويد: پرسيدم: اى پيامبر خدا، كدام ساعت است؟ حضرت فرمود: آن زمان كه نيمى از خورشيد براى غروب پايين رود.

زيد بن على گويد: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام غلام خويش را مأمور كرد و به وى مى گفت: بر پشت بام برو و آن زمان كه نيمى از جرم خورشيد براى غروب پايين رفت مرا باخبر ساز تا دعا كنم.

ترس از آتش جهنم

لما نزلت هذه الايه على النبى صلى الله عليه و آله «ان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعه ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم» بكى النبى صلى الله عليه و آله بكاء شديدا و بكت صحابته لبكائه و لم يدروا ما نزل به جبرئيل عليه السلام و لم يستطع أحد من صحابته أن يكلمه و كان النبى صلى الله عليه و آله اذا رأى فاطمه عليهاالسلام فرح بها فانطلق بعض أصحابه الى باب بيتها... فسلم عليها و أخبرها بخبر النبى صلى الله عليه و آله و بكائه فنهضت و التقت بشمله...

ثم قالت: يا أبت فديتك ما الذى أبكاك؟ فذكر لها ما نزل به جبرئيل من الآيتين المتقدمتين قال: فسقطت فاطمه عليهاالسلام على وجهها و هى تقول: الويل ثم الويل لمن دخل النار... [بحارالانوار، ج 8، ص 303، ح 62 . به نقل از الدروع الواقبه.]

در حديث هفتم اين مجموعه گذشت: آيه اى در ارتباط با جهنم بر پيامبر نازل شد. پيامبر، شديدا گريه مى كردند به گونه اى كه اصحاب از گريه پيامبر نيز به گريه افتادند. و لى هيچ كس نمى دانست چه آيه اى نازل شده و كسى هم از پيامبر نمى توانست بپرسد. بعضى از اصحاب، نزد حضرت فاطمه آمدند و از حضرت خواستند تا علت گريه را از پيامبر بپرسند. حضرت آماده شدند و به محضر پيامبر شرفياب شدند....

خدمت پيامبر گفتند: پدر، جانم به فدايت چه چيزى باعث گريه شما شده است؟ حضرت فرمود: اين دو آيه كه جبرئيل برايم آورده است «ان جهنم لموعدهم أجمعين لها سبعه أبواب لكل باب منهم جزء مقسوم» «جهنم ميعادگاه همه است هفت در دارد و براى هر درى، عده اى از انسان ها معين شده اند.»

حضرت زهرا عليهاالسلام تا اين دو آيه را شنيد با صورت بر زمين افتاد و مى گفت: واى واى بر كسى كه به آتش درآيد...

استدلال به آيه ى تطهير و حديث پيامبر و قاعده ى يد

و قد قالت: فاطمه عليهاالسلام حين اراد انتزاعها منها و هى فى يدها اليست فى يدى و فيها وكيلى؟ و قد اكلت غلتها و رسول الله صلى الله عليه و آله حى؟ قالا: بلى. قالت: فلم تسألانى البينه على ما فى يدى؟ قالا لانها فى ء للمسلمين. فان قامت بينه والا لم نمضها فقالت لهما- و الناس حولهما يسمعون-: افتريدان أن تردا ما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله و تحكما فينا خاصه بما لم تحكما فى سائر مسلمين. ايها الناس اسمعوا ما ركباها قالت: أرأيتها ان ادعيت ما فى ايدى المسلمين من اموالهم تسألونى البينه أم تسألونهم؟ قالا: لا بل نسألك قالت: فان ادعى جميع المسلمين ما فى يدى تسألونهم البينه أم تسألونى؟ فغضب عمر و قال: ان هذا فى ء للمسلمين و ارضهم و هى فى يدى فاطمه تأكل غلتها فان اقامت بينه على ما ادعت أن رسول الله صلى الله عليه و آله و هبها لها من بين المسلمين و هى فيئهم و حقهم نظرنا فى ذالك فقالت: أنشدكم بالله أما سمعتم رسول الله صلى الله عليه و آله يقول:

ان ابنتى سيده نساء أهل الجنه قالو اللهم نعم قد سمعناها من رسول الله صلى الله عليه و آله قالت: أفسيده نساء اهل الجنه تدعى الباطل و تأخذ ما ليس لها؟ أرأيتهم لو أن اربعه شهدوا على بفاحشه او رجلان بسرقه اكنتم مصدقين على؟ فأما ابوبكر فسكت و أما عمر فقال: و نوقع عليك الحد فقالت: كذبت و لومت الا أن تقر انك لست على دين محمد صلى الله عليه و آله ان الذى يجيز على سيده نساء أهل الجنه شهاده أو يقيم عليها حدا للعون كافر بما انزل الله على محمد صلى الله عليه و آله ان من أذهب الله عنهم الرجس أهل البيت و طهرهم تطهيرا لايجوز عليهم شهاده لانهم معصومون من كل سوء مطهرون من كل فاحشه. حدثنى عن اهل هذه الآيه لو أن قوما شهدوا عليهم أو على أحد منهم بشرك أو كفر أو فاحشه كان المسلمون يتبرؤن منهم و يحدونهم؟ قال نعم و ما هم و سائر الناس فى ذالك الاسواء قالت كذبت و كفرت لأن الله عصمهم و أنزل عصمتهم و تطهيرهم و أذهب عنهم الرجس فمن صدق عليهم يكذب الله و رسوله. [بحارالانوار، ج30، ص 305. به نقل از كتاب سليم بن قيس.]

آن زمانى كه مى خواستند فدك را با اين كه در دست حضرت و در تصرف وى بود بگيرند حضرت فرمود: آيا فدك در دست من نيست و وكيلم در آن نمى باشد و غله ى اين فدك را در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله من نخورده ام؟

ابوبكر و عمر گفتند: آرى. حضرت فرمود: پس چرا از من براى آنچه كه در دست من است بيّنه مى خواهيد؟ گفتند: چون غنيمت مسلمانان است. اگر بيّنه شهادت داد مى پذيرم وگرنه ما امضاء نمى كنيم. حضرت به آن دو نفر در حالى كه مردم در اطراف آن دو بودند و مى شنيدند فرمود: آيا مى خواهيد عمل پيامبر را نپذيريد و در خصوص ما حكمى برخلاف ديگر مسلمانان داشته باشيد. اى مردم، بشنويد آنچه را كه اين دو مرتكب مى شوند.

حضرت فرمود: آيا اگر من نسبت به اموال مسلمانان ادعايى داشته باشم از من بيّنه و شاهد مى خواهيد يا از مسلمانان؟ گفتند: نه ما از تو بيّنه مى خواهيم.

حضرت فرمود: اگر همه ى مسلمانان آنچه را كه در دست من است ادعا كنند از آنان بيّنه مى خواهيد يا از من؟ عمر خشمگين شد و گفت: اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است با اينكه در دست فاطمه است و غله آن را مى خورد. بنابراين اگر بيّنه اى آورد كه پيامبر فدك را به حضرت زهرا بخشيده در آن تجديدنظر خواهيم كرد. حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم آيا شنيديد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم، سرور زنان اهل بهشت است. گفتند: آرى. آن را از پيامبر خدا شنيده ايم. حضرت فرمود: آيا سرور زنان بهشت ادعاى باطلى دارد و چيزى كه حقش نيست مى خواهد بگيرد. آيا اگر چهار نفر عليه من به كار زشتى و دو نفر به دزدى گواهى دهند تصديق مى كنيد. ابوبكر اينجا ساكت شد ولى عمر گفت: ما حد خدا را بر تو جارى مى سازيم. حضرت فرمود: تو دروغ مى گويى و پستى مى كنى مگر اينكه بپذيرى كه بر دين پيامبر نيستى. چون كسى كه عليه سرور زنان بهشت شهادت شاهد را بپذيرد يا حد الهى بر وى جارى سازد ملعون و به آنچه خدا فرو فرستاده كافر است.

دعوت از انصار براى يارى رساندن به على

خرج على كرم الله وجهه «بعد بيعه ابى بكر» يحمل فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله على دابه ليلا فى مجالس الانصار تسالهم النصره فكانوا يقولون: يا بنت رسول الله قد مضت بيعتنا لهذا الرجل و لو ان زوجك و ابن عمك سبق الينا قبل ابى بكر ما عدلنا به: فيقول على- كرم الله وجهه- أفكنت أدع رسول الله صلى الله عليه و آله فى بيته لم أدفنه و أخرج انازع الناس سلطانه؟!

فقالت فاطمه عليهاالسلام ما صنع أبوالحسن الا ما كان ينبغى له و لقد صنعوا ما الله حسيبهم و طالبهم. [فاطمه الزهزا عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله ص 317. به نقل از امامه و السياسه. ص 12.]

پس از بيعت مردم با ابوبكر، امام على عليه السلام حضرت فاطمه دختر رسول خدا را شبها بر چهارپايى سوار مى كرد و حضرت، در مجالس انصار از آنان يارى مى خواست. آنان مى گفتند: اى دختر رسول خدا، بيعت ما با اين مرد ديگر تمام شد و گذشت اگر شوهر و پسر عمويت پيش از ابوبكر به نزد ما آمده بود ما كسى را همپاى او نمى شناختيم و از وى نمى گذشتيم. امام على عليه السلام مى فرمود: آيا من پيامبر خدا را در خانه اش بدون آنكه وى را دفن كنم رها مى ساختم و بيرون مى آمدم و با مردم در دستيابى به حكومت مى جنگيديم؟

حضرت زهرا عليهاالسلام مى فرمود: ابوالحسن، جز كارى كه شايسته ى او بود انجام نداده. و آنان نيز كارى كرده اند كه خداوند حسابرس آنان و پيگر كارشان خواهد بود.

درگيرى شديد حضرت، با عمر

محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن اسماعيل، عن صالح بن عقبه، عن عبدالله بن محمد الجعفى، عن أبى جعفر و أبى عبدالله عليهماالسلام قالا: ان فاطمه عليهاالسلام لما أن كان من أمرهم ما كان أخذت بتلابيب عمر فجذبته اليها ثم قالت: أما و الله يا ابن الخطاب لو لا أنى أكره أن يصيب البلاء من لا ذنب له لعلمت أنى ساقسم على الله ثم أجده سريع الاجابه. [كافى، ج 1، ص 460. ح 5، باب مولد الزهرا فاطمه عليهاالسلام.]

امام باقر و امام صادق عليهماالسلام فرمودند: حضرت زهرا پس از كارهايى كه حاكمان آن زمان كردند يقه ى عمر را گرفت و به سمت خويش كشاند سپس فرمود: هشدار، به خدا سوگند اى پسر خطاب، خوش ندارم كه بلاء به پاكان برسد وگرنه بر خداوند سوگند ياد مى كردم و آنگاه خدا سريع الاجابه مى يافتم.

دفاع از امام

خلوا عن ابن عمى فوالذى بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا عنه لأنشرن شعرى و لأضعن قميص رسول الله صلى الله عليه و آله على رأسى و لأصرخن الى الله تبارك و تعالى فما ناقه صالح بأكرم على الله من ولدى. [فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله، ص 319 به نقل از بيت الاحزان، ص 87.]

پسر عمويم را رها كنيد سوگند به آنكه محمد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت اگر از او دست نكشيد مويم را برهنه مى كنم و پيراهن رسول خدا را بر سرم مى گذارم و به درگاه خدا ناله و فرياد مى برم شتر صالح كرامتش نزد خدا از فرزندان من بيشتر نيست.

انتقاد شديد حضرت از مردم

خرجت فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله اليهم فوقفت على الباب ثم قالت لا عهد لى بقوم حضروا أسوء محضر منكم. ترتكم رسول الله صلى الله عليه و آله جنازه بين أيدينا و قطعتم أمركم فيما بينكم فلم تؤمرونا و لم تروا لنا حقا كأنكم لم تعلموا ما قال يوم غدير خم والله لقد عقد له يومئذ الولاء ليقطع منكم بذلك منها الرجاء و لكنكم قطعتم الأسباب بينكم و بين نبيكم و الله حسيب بيننا و بينكم فى الدنيا و الاخره. [بحارالأنوار، ج 28، ص 205، ح 3، اين حديث در كتابهاى بسيار ديگرى نيز آمده است.]

پس از پيامبر صلى الله عليه و آله مردم، در خانه حضرت ريختند. حضرت دم درآمدند و به مردم چنين سخن گفتند: مردمى با حضورى زشت تر از حضور شما در خانه ام نمى شناسم. جنازه ى رسول خدا را در پيش روى ما وانهاديد و خلافت را در ميان خود قطعى كرديد رهبرى را به ما واگذار نكرديد و هيچ حقى براى ما در نظر نگرفتيد. گويا شما از گفته ى پيامبر در روز غدير خم باخبر نبوديد!

به خدا سوگند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آن روز ولايت و رهبرى را براى على عليه السلام قرار داد تا با اين عمل، اميد شما را از خلافت قطع كند ولى شما پيوندهاى بين خود و پيامبرتان را قطع كرديد و خداوند در دنيا و آخرت، به آنچه بين ما و شما گذشته رسيدگى خواهد كرد.

نفرين به خليفه

و الله لأدعون الله عليك فى كل صلاه اصليها. [فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله. ص 319 به نقل از الامامه و السياسه، ج 1، ص 13.]

به خدا سوگند، تو را در هر نماز كه بگذارم نفرين خواهم كرد

دو دليل بر ارث برى حضرت

قالت: ان الله يقول عن نبى من أنبيائه «يرثنى و يرث من آل يعقوب» و قال: «و ورث سليمان داود» فهذان نبيان و قد علمت أن النبوه لا تورث و انما يورث ما دونها فمالى أمنع ارث أبى؟! أأنزل الله فى الكتاب الا فاطمه عليهاالسلام بنت محمد صلى الله عليه و آله فتدلنى عليه فأقنع به. [بحارالأنوار، ج 29، ص 246.]

حضرت، در پاسخ به نقل ابوبكر كه انبياء چيزى به ارث نمى گذارند و هر چه از آنان بماند صدقه است فرمودند: خداوند از يكى از پيامبرانش چنين آورده او دعا كرد: «فرزندى داشته باشد كه از او و از آل يعقوب ارث برد» و نيز فرمود: «سليمان از داود ارث برد». اين دو پيامبر بودند و تو مى دانى كه پيامبرى ارث نيست و چيزهاى ديگر است كه به ارث مى رود. پس چرا ارث پدرم را از من منع مى كنيد. آيا خداوند، در قرآن آيات، ارث را در حق من تخصيص زده و فرموده: به جز فاطمه، دختر پيامبر. اگر چنين است مرا به اين استثناء راهنمايى كنيد تا بپذيرم!

قهر حضرت با خليفه

و روى أن فاطمه عليهاالسلام جاءت الى أبى بكر بعد وفاه رسول الله صلى الله عليه و آله فقالت: يا أبابكر من يرثك اذا مت قال: أهلى و ولدى قالت: فمالى لا أرث رسول الله صلى الله عليه و آله؟ قال يا بنت رسول الله ان النبى لايورث ولكن أنفق على ما كان ينفق عليه رسول الله و أعطى ما كان يعطيه قالت: و الله لا أكلمك بكلمه ما حييت فما كلمته حتى ما تت. [بحارالأنوار، ج 29، ص 206.]

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام پس از وفات پيامبر خدا پيش ابوبكر آمد و گفت: اى ابابكر، اگر تو بميرى چه كسى از تو ارث مى برد؟ ابوبكر پاسخ داد: اهل و فرزندانم. حضرت فرمود: پس چرا من از پدرم ارث نمى برم. ابوبكر گفت: اى دختر رسول خدا، كسى از پيامبر ارث نمى برد. ولى بر هر كه پيامبر انفاق مى كرد من هم انفاق مى كنم و به هر كسى چيزى مى داد من هم مى دهم. حضرت فرمود: به خدا سوگند تا زنده ام با تو سخن نخواهم گفت و تا هنگام مرگ با او سخن نگفت.

بهترين چيز براى زن

قال النبى صلى الله عليه و آله لها: أى شى ء خير للمرأه؟ قالت: أن لا ترى رجلا و لا يراها رجل فضمها اليه و قال: ذريه بعضها من بعض. [بحارالأنوار، ج 43، ص 84، ح 7، به نقل از مناقب.]

پيامبر صلى الله عليه و آله از فاطمه پرسيد: چه چيزى بهتر است براى زن؟

حضرت گفت: اينكه او مردى را نبيند و مردى وى را نبيند. حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه را در آغوش كشيد و فرمود: نسلى كه از هم و همتاى همند.

اول همسايه، بعد خانواده

ابن مقبره، عن محمد بن عبدالله الحضرمى، عن جندل بن والق، عن محمد بن عمر المازنى، عن عباده الكلبى، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عن على بن الحسين، عن فاطمه الصغرى، عن الحسين بن على، عن أخيه الحسن بن على بن أبى طالب: قال رأيت أمى فاطمه عليهاالسلام قامت فى محرابها ليله جمعتها فلم تزل راكعه ساجده حتى اتضح عمود الصبح و سمعتها تدعو للمؤمنين و المؤمنات و تسميهم و تكثر الدعاء لهم و لا تدعو لنفسها بشى ء فقلت لها: يا أمامه لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك فقالت: يا بنى الجار ثم الدار. [بحارالأنوار، ج 43، ص 81، ح 3، به نقل از علل الشرايع.]

امام حسن مجتبى عليه السلام فرمودند: مادر فاطمه ى زهرا را ديدم در شب جمعه در محراب عبادت ايستاده بود و همچنان تا طلوع فجر به ركوع و سجود بود و نماز مى گذارد از او شنيدم كه بر مردان با ايمان و زنان با ايمان دعا مى كرد. نامشان را مى برد و بسيار برايشان دعا داشت ولى خود دعايى نمى كرد.

به مادرم گفتم: اى مادر، چرا براى خود دعا نمى كنى آن گونه كه براى ديگران دعا دارى؟ حضرت فرمود: پسرم، اول همسايه، آنگه خانواده.

وصيت حضرت به هنگام شهادت

مرضت فاطمه عليهاالسلام مرضا شديدا و مكثت أربعين ليله فى مرضها الى أن توفيت عليهاالسلام. فلما نعيت اليها نفسها دعت أم أيمن و أسماء بنت عميس و وجهت خلف على و أحضرته فقالت: يا بن عم انه نعيت الى نفسى و اننى لا أرى مابى الا أننى لا حق بأبى ساعه بعد ساعه و أنا أوصيك باشياء فى قلبى.

قال لها على عليه السلام أوصنى بما أحببت يا بنت رسول الله فجلس عند رأسها و أخرج من كان فى البيت ثم قالت: يا بن عم ما عهدتنى كاذبه و لا خائنه و لا خالفتك منذ عاشرتنى فقال عليه السلام معاذا الله أنت أعلم بالله و أبر و أتقى و أكرم و أشد خوفا من الله (من) أن أوبخك بمخالفتى قد عز على مفارقتك و تفقدك الا أنه أمر لا بد منه و الله جددت على مصيبه رسول الله صلى الله عليه و آله و قد عظمت وفاتك و فقدك فانا لله و انا اليه راجعون من مصيبه ما أفجعها و آلمها و أمضها و أحزنها هذه و الله مصيبه لا عزاء لها و رزيه لا خلف لها.

ثم بكيا جميعا ساعه و أخذ على رأسها و ضمها الى صدره ثم قال: أوصينى بما شئت فانك تجدنى فيها أمضى كما أمرتنى به و اختار أمرك على أمرى.

ثم قالت: جزاك الله عنى خير الجزاء يا بن عم رسول الله اوصيك اولا أن تتزوج بعدى بابنه اختى امامه فانها تكون لولدى مثلى فان الرجال لابد لهم من النساء....

ثم قالت: أوصيك يا بن عم أن تتخذلى نعشا فقد رأيت الملائكه صوروا صورته.

فقال لها: صفيه لى فوصفته فاتخذه لها فأول نعش عمل على وجه

الأرض ذاك و ما رأى أحد قبله و لا عمل أحد.

ثم قالت: وصيك أن لا يشهد أحد جنازتى من هولاء الذين ظلمونى و أخذوا حقى فانهم عدوى و عدو رسول الله صلى الله عليه و آله و لا تترك أن يصلى على أحد أحد منهم و لا من أتباعهم و ادفنى باليل اذا هدأت العيون و نامت الأبصار ثم صلوات الله عليها و على أبيها و بعلها و بنيها. [بحارالأنوار، ج 43، ص 191، ح 20، به نقل از روضه الواعظين.]

حضرت زهرا عليهاالسلام شديداً مريض شدند و چهل شب مرض ادامه داشت تا آن كه حضرت وفات كردند. آن زمانى كه از مرگ خويش باخبر شدند أم ايمن و أسماء بنت عميس را فراخواندند و به دنبال حضرت على عليه السلام فرستادند و ايشان را نيز حاضر كردند.

آنگاه حضرت گفتند: اى پسرعمو، از مرگم باخبر شده ام و چيزى نيست جز آن كه هم اكنون يا پس از ساعتى به پدرم ملحق مى شوم و تو را به چند سفارش كه در دل دارم وصيت مى كنم. على عليه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا، هر چه دوست دارى وصيت كن. حضرت على عليه السلام كنار سر فاطمه عليهاالسلام نشست و حاضران را از مجلس بيرون كرد. آنگاه حضرت زهراء گفت: اى پسرعمو، تو هرگز مرا دروغگو و خيانتكار نيافتى و از آن زمان كه با شما معاشرت داشته ام با شما مخالفتى نكرده ام. حضرت فرمود: به خدا پناه مى برم تو با خدا آشناتر، نيكوكارتر با تقوى تر، بزرگوارتر و از خدا خائفتر از آنى كه من بخواهم تو را براى مخالفت با خود سرزنش كنم. سخت است جدايى تو بر من و از دست دادن تو براى من. ولى چه كنم چاره اى نيست. به خدا سوگند مصيبت پيامبر خدا را بر من زنده كردى و وفات و رفتن تو بر من بسيار گران است. «انا لله و انا اليه راجعون» «ما براى خداييم و بسوى او باز مى گرديم» چقدر اين مصيبت فاجعه است و چقدر دردناك و چه سوزناك و چه حزن آور است. به خدا سوگند اين مصيبتى است كه تسليتى بر او نيست و بلايى است كه جبران ناپذير است.

آنگاه هر دو، ساعتى گريستند و حضرت، سر فاطمه عليهاالسلام را گرفت و به سينه چسباند و فرمود: هر وصيتى كه دارى بگو آنگونه كه تو دستور مى دهى عمل خواهم كرد و نظر شما را بر نظر خويش مقدم مى دارم. سپس حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: اى پسر عمو، پيامبر خدا بهترين پاداش را به تو دهد، اولين وصيت من اين است كه: پس از من با دختر خواهرم أمامه ازدواج كنى چرا كه او همچون خودم براى فرزندانم مى باشد و چرا كه مردان نيازمند داشتن زن هستند....

آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام گفت: اى پسرعمو، براى من تابوتى سرپوشيده فراهم كن چرا كه فرشتگان شكل آن را نشانم داده اند. حضرت على فرمود: خصوصيات آن را برايم بازگو. حضرت شرح داد و على عليه السلام چنين تابوتى برايش فراهم ساخت...

آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: تو را سفارش مى كنم كه احدى از آنان كه به من ظلم كردند و حقم را بردند بر جنازه ى من حاضر نشوند چرا كه آنان دشمن من و رسول خدايند و مگذار احدى از آنان و احدى از پيروانشان بر من نماز بگذارد و مرا شبانه به خاك بسپار آن هنگام كه چشم ها آرام مى گيرند و به خواب مى رود. پس از آن، حضرت وفات كرد سلام خدا بر او و بر پدرش و بر شوهرش و بر فرزندانش باد.

رعايت حال شوهر

عن أبى جعفر عليه السلام قال: ان فاطمه عليهالسلام ضمنت لعلى عليه السلام عمل البيت و العجين و الخبز وقم البيت و ضمن لها على عليه السلام ما كان خلف الباب نقل الحطب و أن يجيى بالطعام فقال لها يوماً: يا فاطمه هل عندك شى ء؟ قالت: والذى عظم حقك ما كان عندنا منذ ثلاث إلا شى ء آثرتك به قال أفلا أخبرتنى؟

قالت: كان رسول الله صلى الله عليه و آله نهانى أن أسألك شيئاً فقال: لا تسألى ابن عمك شيئاً ان جاءك بشى ء عفوا و الا فلا تسأليه.... [بحارالأنوار، ج 14، ص 197، ح 4، به نقل از تفسير عياشى.]

امام باقر عليه السلام فرمود: حضرت فاطمه عليهاالسلام كار خانه و خمير نان و نظافت كردن را براى على عليه السلام به عهده گرفته بود و حضرت على عليه السلام هم در برابر، كارهاى بيرون خانه را، آوردن هيزم و آوردن خوراكى ها.

در يك روز امام على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام پرسيد: آيا نزد شما چيزى هست؟ حضرت گفت: سوگند به آن كه حق تو را بزرگ داشته سه روز است كه هيچ چيزى نداريم جز همان كه شما را بر آن مقدم داشتم. حضرت على عليه السلام فرمود: چرا مرا باخبر نساختى؟ حضرت زهرا عليهاالسلام گفت رسول خدا صلى الله عليه و آله از اينكه چيزى از شما بخواهم مرا نهى فرمودند و گفتند: از پسر عمويت چيزى مخواه هر چه كه خود به دلخواه آورد وگرنه تو از او چيزى نخواه....

وصيتهاى حضرت

عن أبى عبدالله، عن آبائه قال: ان فاطمه لما احتضرت أوصت عليا عليه السلام فقالت: اذا أنا مت فتول أنت غسلى و جهزنى و صل على و أنزلنى قبرى و ألحدنى و سو التراب على و اجلس عند رأسى قباله و جهى فأكثر من تلاوه القرآن و الدعا فانها ساعه يحتاج الميت فيها الى أنس الأحياء و أنا استودعك الله تعالى و اوصيك فى ولدى خيرا. [بحارالأنوار، ج 82، ص 27، ح 13، به نقل از مصباح الانوار.]

حضرت زهرا عليهاالسلام چون در حالت احتضار قرار گرفت به امام على عليه السلام وصيت كرد: آن زمان كه مردم، تو خود غسلم را به عهده بگير و مرا تجهيز كن و بر من نماز بگذار و در قبرم بگذار و لحد برايم ببند و خاك برم بريز و كنار سرم برابر صورتم بنشين و بسيار قرآن و دعا بخوان چرا آن ساعتى است كه مرده به انس گيرى با زندگان نيازمند است و من تو را به خداى مى سپارم و تو را به نيكى با فرزندانم توصيه مى كنم.

ادب با شوهر

.

.. فقاما فجلسا بالباب و دخل على عليه السلام على فاطمه عليهاالسلام فقال لها أيتها الحرة فلان و فلان بالباب يريدان أن يسلما عليك فما تريدين قالت: البيت بيتك والحرة زوجتك افعل ما تشاء. [بحارالأنوار، ج 43، ص 198، ح 29، به نقل از كتاب سليم بن قيس.]

ابوبكر و عمر از على عليه السلام خواستند تا اجازه ى ورود، از فاطمه برايشان بگيرد هر دو در آستانه ى در نشستند حضرت، وارد خانه شد به فاطمه عليهاالسلام فرمود: اى آزاده، فلان و فلان دم در هستند مى خواهند تا سلامى بدهند. خواست و نظر شما چيست؟ حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: خانه، خانه ى توست و زن آزاده همسر تو هر چه شما مى خواهى.

ياد خاطره هاى حضور پيامبر

على بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن ابى عمير، بن هشام بن سالم، عن أبى عبدالله عليه السلام قال: سمعته يقول: عاشت فاطمه عليهاالسلام بعد أبيها خمسه و سبعين يوما لم تركاشرة و لاضاحكة تأتى قبور الشهداء فى كل جمعة مرتين الاثنين و الخميس فتقول: ههنا كان رسول الله صلى الله عليه و آله ههنا كان المشركون. [كافى، ج 3، ص 228، حديث 3.]

امام صادق فرمود: حضرت فاطمه عليهاالسلام هفتاد و پنج روز پس از پيامبر صلى الله عليه و آله زيستند در اين مدت هرگز شاد و خندان نبودند در هر هفته دو بار روزهاى دوشنبه و پنج شنبه به زيارت قبور شهيدان (در احد) مى آمدند و مى فرمودند: اينجا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و اينجا مشركان بودند.