زخم خورشيد
كاوشى در زندگى حضرت زهرا (س)

مهدى حسينيان قمى

- ۴ -


سرشت و طينت

اختلاف در سرشت و طينت انسان ها گويا جاى ترديد نيست و البته اين هرگز جبر را ايجاب نمى كند و جاى تربيت و پرورش، اختيار و انتخاب و ثواب و عقاب نيز باقى است.

در يك بيان ساده از اين حقيقت بزرگ پرده برمى گيريم. [اين يك تحليل ساده از موضوع طنيت و سرشت است كه در روايات آمده است. البته اين موضوع بسيار پيچيده تر و عميق تر است.]

همان گونه كه اختلاف، در محيط و شرايط زندگى و زمينه هاى نشو و نماى انسان ها وجود دارد. فردى در محيط پاك به دنيا مى آيد و رشد مى كند و انسانى در محيط آلوده، منحرف فاسد متولد مى شود و در چنين جوى بزرگ مى گردد.

شرايط زندگى، محيط نشو و نما و زمينه هاى رشد انسان ها كاملا متفاوت است ولى هيچ يك از اينها فردى را مجبور نمى سازد و انسان با عقل و نيروهايى كه خداوند در وجود او گذاشته است مى تواند خوب و بد را از يكديگر تميز دهد و راه نيك را انتخاب كند و هرگز مجبور نيست كه در محيط خوب، خوب باشد و يا در محيط بد، بد باشد.

اين حقيقتى است روشن كه مملوس همه ماست گرچه تأثير قوى محيط و آثار زمينه هاى بد و خوب را ناديده نمى گيريم.

در ارتباط با سرشت و طينت انسان ها و حتى عوالم گذشته ى هر فرد باز سخن به همين شكل است. سرشت انسان ها مختلف است طينت آدم ها گوناگون است و جسم و روح مردم تفاوت هاى بسيار دارد.

اختلاف در سرشت و روح آدميان نيز گوياى جاى بحث و گفتگو نيست. و در يك جمله تفاوت هاى ذاتى در جسم و روح انسان و تفاوت هاى محيطى و زمينه هاى مختلف مورد انكار هيچ كس نيست و تأثير اين ها نيز ناديده گرفته نمى شود. و لى اين تفاوت ها هرگز به جبر انسان دامن نمى زند و سرنوشت او را قطعى نمى سازد.

انسان هاى مختلف همگى پا به اين عالم مى گذارند و آماده تربيت و پرورش و امتحان مى شوند. و خداوند با اين انسان ها از درون و بيرون راهنمايانى را همراه ساخته است. و از درون و بيرون با آنان سخن گفته، راه را به آنان نشان داده، خواسته هاى خويش را با آنان مطرح ساخته است و ابراز درك و پيمودن اين راه را به آنان مرحمت فرموده است.

اگر در روايات طينت به اختلاف انسانها از جهت سرشت و طينتشان اشاره شده است اين اختلاف چنان نيست كه اختيار را از انسان بگيرد و او را به جبر در راهى وادارد. و باز اگر قبل از طينت و آفرينش براى ما سخن از عالم ارواح و عوالم قبل از اين عالم مى رود باز حضور در آن عوالم و تفاوتهاى موجود به دست آمده در آن عوالم به گونه اى نيست كه سرنوشت آينده ى انسانها را قطعى سازد. و باز هم زمينه هاى مختلف تربيت و پرورش و رشد و فساد كه در دنيا پس از تولد براى هر فرد پديد مى آيد چنان نيست كه راه را بر او يك طرفه كند و عاقبت وى را قطعى سازد.

انسان با آن پيشينه و آن سرشت و طينت و اين زمينه هاى زندگى باز مى تواند انتخاب كند و اختيار نمايد و هر راهى را كه مى پسندد بپيمايد.

ابزارى را خداوند همراه او ساخته كه در كنار همه ى اين عوامل مؤثر باز انتخاب و اختيار از انسان گرفته نشود و بينايى انسان و اختيار و انتخاب او تضمين گردد.

در شرايط سخت باز انسان حقيقت پاكى را مى شناسد و درستى را درك مى كند و مى تواند خويش را به آنها نزديك سازد.

همچنين در شرايط مطلوب و با زمينه هاى مثبت باز مى تواند خود را به فساد نزديك كند و از خويش فردى آلوده بسازد.

اين حقيقتى است كه هر انسان در خويش مى يابد و هرگز انسان در اين ميان اختيار از كف نمى دهد و حق انتخاب از وى گرفته نمى شود.

دليل روشن اين قضيه وجود نمونه هايى از دو طرف است. در شرايط مطلوب و با پيشينه اى مثبت فردى راه فساد پيش مى گيرد و به تمام زمينه هاى مثبت وجودى خويش بى اعتنايى مى كند. و از آن سو در شرايط سخت فساد با پيشينه ى نامطلوب فردى آراسته، پيراسته، مثبت و صالح رشد مى كند.

همه ى اين ها حاكى از بقاى اختيار و حق انتخاب براى انسان در طول زندگى است و چنين نيست كه عوامل خارجى و داخلى مؤثر، سرنوشت انسان را به طور قطع رقم زنند. تا كنون دو نكته روشن شد

1. تفاوت ذاتى انسانها در جسم و روح و اختلاف انسانها در سرشت و پيشينه و شرايط محيطى.

2. عدم تأثير اين تفاوتها در تعيين قطعى سرنوشت خوب و بد فرد.

سومين نكته كه بايد بر آن تأكيد كرد اين است كه:

تكاليف بر اساس داده هاست و هرچه داده ها افزون تر تكاليف سخت تر مى گردد و پاداشها و بازداشتها و كيفرها نيز متناسب با داده هاست.

توقعات خداوند از كسى كه با سرشتى برتر و زمينه هايى بهتر همراه است بيشتر خواهد بود و خطرها و آسيب ها و آفت ها كه چنين فردى را تهديد مى كند نيز افزون تر است. بنابراين با اين تناسب حكمت و عدالت خداوند در اختلاف داده ها تبيين مى شود.

مثلا اگر ما را بر گناهى روشنى كيفر مى دهند آنان را با يك ترك اولى تنبيه مى كنند و اگر از ما صد خطا را ناديده مى گيرند از آنان يك كوتاهى ناديده گرفته نمى شود.

كوتاه سخن اين كه

1. تفاوت انسان ها در سرشت و پيشينه و شرايط و زمينه هاى محيطى كاملا پذيرفته است.

2. اين تفاوت ها در تعيين قطعى سرنوشت خوب و بد فرد تأثير ندارد و به ديگر سخن اينها مقتضى است نه علت تامه بنابراين جبر پديد نمى آيد و راه بر همه باز شده است.

3. چون تفاوت ها در داده هاى الهى با تكاليف و توقعات خداوندى تناسب دارد و چنين نيست كه دارندگان سرشت برتر از آسيب مصون باشند بلكه خطرها و آسيب هايى كه به آنان متوجه است دقيق تر، سخت تر و بيشتر است. بنابراين تبعيض و ناعدالتى نيز پديد نمى آيد و تفاوت در سرشت و داده ها در افراد انسان بسان تفاوت بين انسان و حيوان قابل فهم است.

هم اكنون نكته ى چهارم و پنجمى را اضافه مى كنيم.

4. اين تفاوت ها در صورتى كه انسان به عاقبتى نيكو دست يابد امتياز و ارزشى بزرگ براى او خواهد بود همانگونه كه تفاوت وجودى انسان و حيوان به هنگامى كه انسان به عاقبتى محمود دست يابد امتياز و ارزش براى او محسوب مى شود و سرشت برتر انسان بودن ملاك افتخار و سرافرازى او خواهد بود.

همچنين تفاوت هاى كه در انسان ها وجود دارد در صورتى كه به عاقبتى محمود وصل شود ملاك افتخار و سربلندى آن انسان خواهد بود.

5. باز در كنار اين حقيقت روشن و مملوسى كه از آن گفتگو شد نكته هاى دور از ذهن و پنهان از فهم نيز وجود دارد كه درك همه آن براى همه ى انسان ها دشوار است و اگر در روايتى از اين نكته ها پرده گرفته مى شود بايد دانست كه فهم آن براى همه ممكن نيست و فهم همه ى حقيقت بر همگان نيز دشوار است.

در موضوع سرشت و طينت و اختلاف سرشتى انسان ها به همين اندازه اكتفا مى كنيم و اين مختصر را مقدمه اى براى بررسى آفرينش حضرت زهرا عليهاالسلام قرار مى دهيم.

آفرينش حضرت زهرا

آفرينش حضرت زهرا عليهاالسلام همسان ديگران نيست او برگزيده ايست از ميان انسان ها كه همتايى در زنان برايش نيست. سرشت اين بانوى بزرگ اسلام سرشتى ديگر طينى مافوق طنيت هاست. از اين اسوه ى زنان امامانى پاك پا به جهان مى گذارند كه در ميان پاكان نمونه اند.

از عوالم گذشته اين بزرگ بانو، ما خاكيان بسيار بى خبريم و درك آنچه كه آسمانيان برايمان گفته اند نيز چندان آسان نيست. و لى با نگاه به احاديث در اين زمينه چند گام برمى داريم.

وجود حضرت زهرا پيش از آفرينش دنيا.

معاذ بن جبل گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: خداوند عزوجل من و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را هفت هزار سال پيش از آفرينش دنيا آفريد.

معاذ گويد: پرسيدم اى رسول خدا پيش از آفرينش دنيا كجا بوديد؟ پيامبر فرمود: ما در پيش روى عرش بوديم خدا را تسبيح و تمحيد و تقديس و تمجيد مى كرديم. پرسيدم به چه شكلى بوديد فرمود: اشباحى از نور بوديم تا آنكه خداوند خواست كه صورت ما را بيافريند ما را در عمودى نورى قرار داد و به صلب آدم انداخت آنگاه ما را به صلب پدران و رحم مادران منتقل ساخت و پليدى شرك و آلودگى كفر به نخواهد رساند. [بحارالأنوار، ج 35، ص 34، ح 32، به نقل از علل الشرايع.]

اين حقيقت در روايات بسيارى بر آن تأكيد شده است گرچه فهم و درك آن به طور كامل بر بسيارى دشوار مى نمايد.

حضرت زهرا پديده اى از نور عظمت خداوند.

حضرت زهرا عليهاالسلام از نور عظمت الهى آفريده شده است و در عرش الهى و در قرب حق جا داشته است. [بحارالأنوار، ج 35، ص 34، ح 32 و بحارالانوار، ج 60، ص 352، ح 36.]

در روايتى پس از آنكه چگونگى تولد انسان و حالات وى در رحم مادر از سوى پيامبر توضيح داده مى شود جابر مى پرسد: «يا رسول الله هذه حالنا فكيف حالك و حال الأوصياء بعدك فى الولاده». اى رسول خدا اين حالت ماست ولى حالت شما و اوصياء شما در هنگام ولادت چگونه است؟

پيامبر قدرى سكوت كردند سپس گفتند: اى جابر از موضوع پر عظمتى پرسيدى كه تاب درك آن را جز آنان كه بهره اى عظيم برده اند، ندارند.

پيامبران و جانشينان آنان از نور عظمت خداوند آفريده شده اند خداوند انوار آنان را در صلب هاى پاك و رحم هاى پاكيزه قرار داده است، خداوند با فرشتگان خويش آنان را حفظ مى كند و با حكمت خويش آنان را پرورش مى دهد و با علم خود آنان را تغذيه مى كند.

حقيقت ايشان بالاتر از آن است كه به وصف آيد و حالات آنان دقيقتر از آن است كه دانسته شود. چرا كه آنان ستاره هاى خدا در زمين و نشانه هاى حق در ميان خلق و جانشينان خدا براى بندگان و انوار خدا در شهرها و حجت هاى الهى بر مردمان هستند.

آنگاه پيامبر افزودند كه اين از علم مستور و مخزون است و آن را جز از اهلش مكتوم دار. [من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 413، ح 5901 و بحارالانوار، ج 60، ص 352، ح 36 به نقل از من لايحضره الفقيه.]

بنابراين اگر در روايات در اين زمينه ها حقايقى يادآور شده بسيار حساس و سنگين است و همه را قدرت فهم آن نيست و در نتيجه كسى را نمى رسد كه انكار كند بايد كه با حلم و فهم همراه شد و دل را براى فهم نرم كرد و گوش جان به حقيقت سپرد تا بلكه پرده اى از جلو ديدگانمان برگرفته شود و حقيقتى مفهوم گردد.

ما خاكيان كه از فهم امور ساده ناتوانيم براى درك و فهم امور پيچيده و مسايل ماورايى ناتوان تر و وامانده تريم مگر اين كه همپاى وحى و گفتار معصومان حركت كنيم و از پرده گيرى هاى آنان مدد گيريم.

بنياد تكوين مادى حضرت زهرا از ميوه بهشتى.

حضرت رضا عليه السلام گويد:

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چون خداوند مرا به معراج برد جبرئيل دستم را گرفت و داخل بهشت كرد و از خرماى تازه ى بهشت به من داد آن را خوردم و او نطفه اى شد در پشتم و چون بر زمين آمدم با خديجه درآميختم و حضرت خديجه به فاطمه ى عليهاالسلام حامله شد پس فاطمه حورى بهشتى است كه سرشت انسان دارد و من هر زمان كه به بوى بهشت اشتياق پيدا مى كنم دخترم زهرا را مى بويم. [بحارالانوار، ج 8، ص 119، ح 6 به نقل از امالى، عيون و توحيد و بحارالانوار، ج 43، ص 29 به نقل از امالى، عيون و خرايج و ص 42، ح 42 به نقل از مناقب.] و امام صادق عليه السلام گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار فاطمه را مى بوسيد عايشه اين عمل را از پيامبر نكوهيد پيامبر فرمود: اى عايشه من در شبى كه به آسمان ها رفتم وارد بهشت شدم جبرييل مرا به درخت طوبى نزديك ساخت و از ميوه هاى آن به من خوراند آن ميوه در پشتم آبى شد و آن زمان كه به زمين آمدم با خديجه همبستر شدم و او به فاطمه حامله شد بدين شكل من هر زمان كه فاطمه را مى بوسم بوى درخت طوبى را از او استشمام مى كنم. [بحارالانوار، ج 8، ص 142، ح 62 به نقل از تفسير عياشى و ج 18، ص 364، ح 68 به نقل از تفسير على بن ابراهيم قمى.] در اين ارتباط روايات بسيارى در جوامع روايى شيعى است و البته سنى ها هم مشابه همين مضمون را در جوامع خويش آورده اند. [مجمع الزوايد، ج 9، ص 202، مقتل خوارزمى فصل پنجم و ذخايرالعقبى.]

اين روايات از ويژگى مبدأ شكل گيرى دنيايى فاطمه عليهاالسلام پرده برمى گيرد و در قالبى ملموس تفاوتى سرشتى زهرا عليهاالسلام را بازگو مى كند.

چهل روز كناره گيرى، رياضت و عبادت پيش از آفرينش

پيامبر از سوى خداوند دستور يافت تا از حضرت خديجه عزلت گيرد و به عبادت و نماز و روزه مشغول شود. چهل روز كه كامل شد جبرئيل بر او فرود آمد و پيامبر را به آمادگى جهت دريافت تحفه ى الهى فراخواند. آنگاه ميكائيل با طبقى كه در آن انگور و خرما بود فرود آمد و پيامبر دستور يافت كه به آن افطار كند و به خانه ى خديجه پيش از خواندن نماز برود. در چنين شبى خديجه به فاطمه حامله شد.

اين كناره گيرى از خديجه و عزلت و اشتغال ويژه به عبادت، نشانى از عظمت و بزرگى شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام است. چهل روز رياضت و عبادت زمينه ساز بسته شدن نطفه ى اين بزرگ بانوى اسلام است.

مشروح اين جريان را از بحارالانوار [بحارالانوار، ج 16، ص 78.]مى شنويم.

پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى از ياران و خويشان خويش در سرزمين ابطح نشسته بودند كه جبرئيل در بزرگترين شكل خود به محضر پيامبر آمد. بالهايش را بر مشرق تا مغرب گشوده بود پيامبر را صدا زد اى محمد خداوند على اعلى تو را سلام مى رساند و دستور مى دهد تا از خديجه چهل روز فاصله بگيرى اين دستور بر پيامبر كه بسيار خديجه را دوست مى داشت و دلداده ى او بود سخت مى نمود.

پيامبر صلى الله عليه و آله چهل روز به رياضت گذراند روزها را روزه مى گرفت و شبها را به عبادت سپرى مى كرد تا در پايان اين ايام عمار بن ياسر را به نزد خديجه فرستاد و براى خديجه پيام داد كه: اى خديجه گمان مبر كه جداييم از روى قهر و يا غضب بوده باشد ولى پروردگارم اين دستور را برايم صادر كرده است تا خواست خويش را عملى سازد اى خديجه جز گمان خوب مبر چرا كه خداوند هر روز بارها به تو بر فرشتگان بزرگش مباهات مى كند. شب كه تو را فراگرفت در را ببند و به بستر خويش برو چرا كه من در منزل فاطمه بنت اسد هستم.

خديجه هر روز بارها چون جاى پيامبر را خالى مى ديد غمزده مى شد تا اينكه در پايان چهل روز كه جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: اى محمد خداوند على اعلى تو را سلام مى دهد و هم او دستور مى دهد تا براى دريافت تحيت و تحفه اش آماده شوى. پيامبر فرمود: اى جبرئيل تحفه ى پروردگار عالميان چيست و تحيت او كدام است؟ جبرئيل گفت: نمى دانم. و همين اثنا ميكائيل با طبقى سرپوشيده به دستمالى از ديبا فرود آمد و آن را پيش پيامبر نهاد.

جبرئيل گفت: اى محمد پروردگارت دستور مى دهد تا با اين غذا افطار كنى.

اميرمؤمنان مى گويد: پيامبر هر زمان كه مى خواست افطار كند به من مى فرمود: در را باز بگذار تا هر كس مى خواهد براى افطار بيايد ولى در آن شب حضرت مرا بر در خانه نشاند و خود تنها از آن غذا خورد طبق را گشود يك خوشه خرما و يك خوشه انگور بود پيامبر از آن به اندازه اى كه سير شود خوردند و پس از آن نيز از آب نوشيدند و دست خود را براى شستن دراز كردند جبرئيل آب بر دست حضرت مى ريخت و ميكائيل دست حضرت را شست و اسرافيل با حوله خشك كرد و باقى مانده غذا با ظرف آن به آسمان رفت.

آنگاه پيامبر براى نماز ايستاد. جبرئيل رو به پيامبر كرد و فرمود در اين زمان بر تو نماز حرام است تا به خانه ى خديجه بروى و با او درآميزى چرا كه خداوند به خويش سوگند خورده كه از پشت تو دراين امشب نسلى پديد آورد.

پيامبر با شتاب برخاست و به خانه ى خديجه رفت.

خديجه گويد: من به تنهايى انس گرفته بودم و شب كه مى شد سرم را مى پوشاندم و لباسم را در مى آوردم و در خانه را مى بستم و نماز و قرآنم را مى خواندم و چراغ را خاموش مى كردم و به بسترم مى رفتم.

در آن شب در بين خواب و بيدارى بودم كه پيامبر آمد در را كوبيد صدا زدم كه چه كسى است حلقه اى را مى كوبد كه جز پيامبر نمى كوبيد؟ خديجه گويد: پيامبر با همان لحن شيرين و سخن دلنشين خود فرمود: اى خديجه در را باز كن من محمدم. خديجه گويد: شادمان از حضور پيامبر برخاستم و در را گشودم و پيامبر به منزل در آمد و رسم پيامبر چنين بود به خانه كه مى آمد ظرف آب را مى خواست و براى نماز وضو مى گرفت و به نماز مى ايستاد و دو ركعت مختصر نماز مى خواند آنگاه به بسترش مى آمد ولى در آن شب ظرف آب نطلبيد و براى نماز آماده نشد فقط بازويم را گرفت و مرا در بستر خويش جاى داد و با من شوخى و مزاح كرد و آنچه بين زن و شوهر رخ مى دهد بين من و او انجام گرفت. در اينجا خديجه مى گويد: سوگند به آنكه آسمان را برافراشت و آب را از زمين جوشاند پيامبر هنوز از من فاصله نگرفته بود كه سنگينى فاطمه را در شكمم احساس كردم.

معراج، ميقاتى براى پديد آمدن حضرت زهرا

در آن شب كه پيامبر به آسمان ها عروج كرد بنياد پديدآمدن زهرا عليهاالسلام از ميوه بهشتى شكل گرفت بدين سان آن ميوه مايه ى نخستين وجود آن حضرت گرديد.

«لما اسرى بى الى السماء دخلت الجنه فأدنانى من شجره طوبى و ناولنى من ثمارها فتحول أثر ذلك ماء فى ظهرى فلما هبطت الى الأرض واقعت بخديجه فحملت بفاطمه» [بحارالانوار، ج 43، ص 6، ح 6.]

رواياتى كه پديد آمدن زهرا عليهاالسلام را در شب معراج مى داند فراوان است و با ديگر روايات تنافى ندارد چرا كه قابل جمع است. و نيز گفتنى است كه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله معراج هاى متعدد داشته اند و معراج رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله منحصر به يك مرتبه نبوده است. در روايتى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: عرج بالنبى صلى الله عليه و آله مائه و عشرين مره... يعنى صد و بيست بار پيامبر به آسمان ها رفتند در نتيجه اگر زمان معراج معروف موافق با ولادت حضرت زهرا عليهاالسلام نباشد مشكلى نيست. [فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله ج 1، ص 134 به نقل از بيت الاحزان، ص 4.]

سخن گفتن حضرت زهرا پيش از ميلاد

چهار كودك تكلم زودرس داشتند

[چهار كودك عبارتند از:

1. حضرت عيسى عليه السلام در گهواره.

2. شاهدى كه به نفع يوسف عليه السلام شهادت داد.

3. بچه ى زنى كه اصحاب اخدود مى خواستند او را در آتش بيفكنند.

4. شيرخواره اى كه به پاكى جريح عابد شهادت داد.]

و لى سخن گفتن پيش از ميلاد بى سابقه است و اين از فضائل برين حضرت زهرا است.

زهراى طاهره عليهاالسلام در شكم مادر همدم مادر مى شود و با او انس مى گيرد و سخن مى گويد.

امام صادق عليه السلام از اين حقيقت پرده برمى گيرند و مى فرمايند: پس از ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله با خديجه عليهاالسلام زنان مكه از خديجه بريدند و به ديدار خديجه نمى آمدند و با وى هيچ ارتباطى نداشتند و از آمدن زنان پيش خديجه جلوگيرى مى كردند.

حضرت خديجه وحشت زده بود و از اينكه احتمالا آسيبى به پيامبر برسد ناراحت و غمزده بود ولى آن زمان كه به فاطمه عليهاالسلام حامله شد اين دهشت و غم از او فاطمه گرفت چرا كه فاطمه عليهاالسلام از داخل شكم با مادر سخن مى گفت و او را به صبر و شكيبايى دعوت مى كرد.

خديجه اين قضيه را از پيامبر مخفى مى داشت تا اينكه روزى پيامبر وارد شد و شنيد كه خديجه با فاطمه عليهاالسلام سخن مى گويد. پيامبر فرمود: خديجه با چه كسى سخن مى گويى؟ خديجه اظهار داشت: جنينى كه در شكم دارم با من سخن مى گويد و انس مى گيرد.

پيامبر صلى الله عليه و اله فرمود: خديجه اين جبرئيل است كه مرا بشارت مى دهد اين جنين دختر است و او نهاد نسلى پاك و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى نسل مرا از وى قرار مى دهد و از نسل او امامانى پديد مى آورد و آنان را پس از پايان وحى الهى جانشينان خويش در زمين قرار مى دهد و اين گفتگو و انس گيرى خديجه و زهراى مرضيه در دوران حمل همچنان ادامه داشت... [بحارالأنوار، ج 43، ص 3، باب 1، ح 1 به نقل از امالى صدوق قدس سره.]

تنها همين حديث كافى است كه طينت و سرشت برتر زهرا عليهاالسلام را نشان دهد.

انس گيرى يك طفل در شكم با مادر و سخنگويى و دلجويى و صبردهى به مادر نشان مى دهد كه اين طفل حقيقتى ماورايى دارد و سرشت او سرشتى ديگر است. در نقلى ديگر خديجه عليهاالسلام فرمود: هنگامى كه به فاطمه عليهاالسلام حامله شدم حاملگى ام بسيار سبك و آسان بود و نيز فاطمه عليهاالسلام در شكم با من سخن مى گفت و نيز در دوران باردارى در زمانى كه كفار از پيامبر خواستند تا ماه را برايشان دو نيم كند [فاطمه زهرا عليهاالسلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله به نقل از ينابيع المودة، ص 198.] خديجه گفت: چه زيانكار است كسى كه محمد را تكذيب كند محمد بهترين پيامبر و فرستاده ى خداست. در اينجا بود كه فاطمه عليهاالسلام از درون شكم به حضرت خديجه خطاب كرد و گفت: اى مادر غمگين مباش و ترس به خود راه مده چرا كه خداوند با پدرم است... [فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله به نقل از الروض الفائق، ص 314.]

ميلاد خورشيد

خديجه كه در طول دوران باردارى تنها بود و از زنان قريش كسى به ديدار او نمى آمد، به هنگام زايمان نزد آنان فرستاد تا او را در امر زايمان يارى دهند آنان پيام دادند كه چون تو از ما بريدى و سخن ما را نشنيدى و با يتيم ابوطالب ازدواج كردى ما نزد تو نخواهيم آمد و ياريت نمى كنيم.

حضرت خديجه در اين ارتباط نيز غمناك مى شود ولى در اين زمان چهار بانوى گندم گون و بلند قامت بر او ظاهر مى شوند گويا كه از زنان بنى هاشمند. خديجه از ديدارشان ابتدا دهشت زده مى شود ولى يكى از آنان مى گويد: غمگين مباش كه فرستاده هاى خدا و خواهران تو هستيم من ساره ام و اين آسيه و آن يكى مريم و ديگرى كلثوم خواهر موسى است خداوند ما را فرستاده تا در امر زايمان ياريت دهيم. آنگاه يكى در سمت راست خديجه و ديگرى در سمت چپ و ديگرى در مقابل و چهارمى در پشت سر او قرار گرفتند. خديجه نوگل خويش فاطمه را پاك و پاكيزه زاييد. اين نوزاد به زمين كه رسيد از او نورى تابش كرد كه به همه ى خانه هاى مكه راه يافت و اين نور شرق و غرب عالم را روشن ساخت.

پس از زايمان، ده حورالعين كه با هر كدام طشتى بهشتى و ظرفى كه پر آب از كوثر بهشت بود، آمدند.

زنى كه در مقابل حضرت خديجه بود ظرف آب و طشت را گرفت و زهرا را با آب كوثر شستشو داد و پارچه اى كه سفيدتر از شير و خوشبوتر از مشك بود بيرون آورد و زهرا عليهاالسلام را در يكى پيچيد و با ديگرى سرش را بست.

آنگاه از زهرا عليهاالسلام خواست تا سخن گويد و زهرا عليهاالسلام لب به شهادتين گشود و فرمود: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و پدرم رسول خدا و شوهرم سرور اوصياء و فرزندانم سرور همه فرزندان هستند.

زنان گفتند: اى خديجه اين دخترت را پاك و پاكيزه آراسته و مبارك بگير دخترى كه هم خود مبارك است و هم نسلى مبارك دارد.

خديجه نيز شادمان دخترش را به سينه چسباند و پستان به دهانش نهاد و شير فراوان كام زهرا را سيراب كرد.

آمدن چهار تن از برترين زنان براى ولادت حضرت زهرا عليهاالسلام نيز از فضائل ويژه ى آن حضرت است.

خواستگاه حضرت زهرا

بدون شك يكى از عوامل مؤثر در ساختن شخصيت انسان پدر و مادر و به طور كلى محيط خانوادگى است.

پدر حضرت زهرا عليهاالسلام بى نظيرترين شخصيت تاريخ است كه نيازمند ستايش نيست. ويل دورانت مى گويد: تاكنون ده هزار كتاب درباره ى شخصيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نگاشته شده است. [گفتنى است اين كتابها كتابهايى است كه تا زمان ويل دورانت تدوين شده است و پس از آن نيز هزاران كتاب به نگارش در آمده است.]

شخصيت حضرت خديجه و نقش عظيمى كه در پيشبرد اسلام داشتند زمينه اى بود براى آنكه مادر حضرت زهرا عليهاالسلام گردند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره حضرت خديجه فرمودند: «أين مثل خديجه صدقتنى حين كذبنى الناس و وازرتنى على دين الله و أعانتنى عليه بماها». [بحارالأنوار، ج 43، ص 131، ح 32.]

هنگامى كه مردم مرا تكذيب كردند او به من ايمان آورد و در راه دين خدا ياريم كرد و با مال خود به من كمك داد.

به باور همه ى تاريخ كاوان حضرت خديجه نخستين زن مسلمان بودند كه پيش از همه ى زنان و مردان به غير از امير مؤمنان ايمان آوردند و بدون ترديد بر تارك درخشان «السابقون السابقون اولئك المقربون» [و اقعه، 10.] نام حضرت خديجه به عنوان پيشتاز در باور به اسلام، پيشتاز در حمايت مالى، پيشتاز در تحمل رنجها و سختى ها و همسنگرى صميمانه و بى شائبه با پيامبر خدا در سخت ترين شرايط نخستين اسلام، مى درخشيد. و به پاس اين همه عظمت بود كه رسول خدا تا هنگامى كه حضرت خديجه زنده بودند همسر ديگرى برنگزيدند همانگونه كه حضرت على عليه السلام در زمان حضرت زهرا عليهاالسلام تنها با او زندگى كردند و به پاس اين همه مجد بود كه پيامبر خدا بر دوستان خديجه حرمت مى نهادند. جهاد مالى و سخاوتمندانه ى حضرت خديجه در راه تكوين اسلام بى شك او را از مصداق هاى والاى همه ى آياتى مى گرداند كه خداوند در آن آيات، مؤمنان را به جهاد جان و مال ستوده است. و گواهى هاى تاريخ نشان مى دهد كه سخاوت بى دريغ حضرت خديجه از يك سو و پشتوانه ى عظيم مالى او از سوى ديگر نقش سرنوشت سازى در گسترش اسلام نخستين داشت گفته ى « و كان لخديجه دار واسعه تسع أهل مكه جميعا» [بحارالأنوار، ج 16، ص 22، ح 19.] نشانى از گستردگى اموال او بوده است. اين قانون كلى است كه ظرف و مظروف بايد تناسب داشته باشد و حضرت خديجه ظرف جسمانى حضرت زهرا عليهاالسلام گشتند و مجراى كوثر هميشه جارى تاريخ شدند.

در شأن و مجد عظمت خديجه همين بس است كه جبرئيل عليه السلام خدمت پيامبر رسيد و گفت: اى خداى خديجه به خديجه سلام برسان. پيامبر فرمود: اى خديجه اين جبرئيل است كه از سوى خداوند سلامت مى رساند خديجه گفت: خداوند خود سلام است و سلام از اوست و سلام به سوى اوست. [بحارالانوار، ج 16، ص 11.]

گفتنى است: ولادت حضرت خديجه عليهاالسلام در سال شصت و هشت پيش از هجرت بوده است.

هنگام ولادت

سال ميلاد

اكثر اهل سنت بر اين باورند كه زهرا عليهاالسلام پنج سال قبل از بعثت به دنيا آمده است كه در نتيجه عمر حضرت حدود بيست و هشت سال مى شود ولى در برخى روايتشان آمده كه ولادت حضرت زهرا عليهاالسلام در ابتداى چهل و يك سالگى پيامبر بوده است يعنى سال اول بعثت و طبرسى در اعلام الورى از امام باقر عليه السلام نيز روايتى دارد كه عمر حضرت زهرا عليهاالسلام را در بيست و سه سال مى داند. و اما شيعه بر اين باور است كه حضرت زهرا عليهاالسلام پنج سال پس از بعثت به دنيا آمده است و اكثر روايات شيعه اين باور را تأكيد مى كند.

در كافى مى خوانيم: امام باقر عليه السلام فرمود: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام پنج سال پس از بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله متولد شدند و به هنگام وفات هيجده سال و هفتاد و پنج روز داشتند. [كافى شريف، ج 1، ص 458.]

در روايات ديگرى امام صادق عليه السلام فرموده اند كه: پيامبر، چهل و پنج ساله بودند كه خداوند زهرا عليهاالسلام را به او داد. [بحارالأنوار، ج 16، ص 77، ح 20.]

نتيجتاً اكثر اهل سنت، سن حضرت زهرا عليهاالسلام را بيست و هشت سال دانسته اند. و لى شيعه سن آن حضرت را هيجده سال و اندى بيشتر مى داند.

گفتنى است: ميلاد حضرت زهرا عليهاالسلام تقريبا در همان سالى كه عده اى از مسلمانان عازم حبشه شدند و نزد نجاشى در شهر حبشه رفتند.

روز ميلاد

روز جمعه بيستم جمادى الثانيه را روز ميلاد خورشيد گفته اند [بحارالانوار، ج 43 ص 9، ح 14 و اقبال الاعمال.] در بيستم جمادى الثانيه حضرت زهرا عليهاالسلام جهان را به نور خود منور ساخت.

رشد فزاينده ى حضرت زهرا

رشد جسمانى

ابن عباس گويد: فاطمه عليهاالسلام در يك روز چون يك هفته و در يك هفته چون يك ماه و در ماه چون يك سال رشد مى كرد و بزرگ مى شد. [بحارالانوار، ج 43، ص 10، ح 16.]

امام صادق عليه السلام نيز در پايان روايت مفضل بن عمر فرمودند: «فكانت فاطمه عليهاالسلام تنمى فى اليوم كما ينمى الصبى فى الشهر كما تنمى الصبى فى السنه».

فاطمه عليهاالسلام در يك روز به اندازه اى كه طفل در يك ماه رشد مى كند، بزرگ مى شد و در يك ماه به اندازه ى رشد طفل يكساله داشت. [بحارالانوار، ج 43، ص 3، ح 1.]

رشد معنوى

ام سلمه گويد: پس از ازدواج پيامبر با من پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دخترشان را به من سپرد و من مسئول تربيت و رسيدگى به امور او بودم ولى به خدا سوگند او در عمل از من كوشاتر و آشناتر به هر چيز بود.

«فقالت ام سلمه: تزوجى رسول الله صلى الله عليه و آله و فوض أمر ابنته الى فكنت اؤدبها و كانت و الله أدأب (أأدب) و أعرف بالاشياء كلها. [بحارالأنوار، ج 43، ص 9.]»

آرى فاطمه تربيت يافته پدر بزرگوارش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است مريم در تكفل زكريا پرورش يافت و فاطمه زهرا عليهاالسلام در تكفل پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و فاطمه مادرى همچون خديجه داشت كه برترين زن زمان خويش بود.

سيماى فاطمه

صورت، رنگ پوست، بدن، دندانها، موها، راه رفتن، نقش انگشت. انس گويد: از مادرم اوصاف زهرا را پرسيدم گفت: زهرا همچون ماه شب چهاده و يا خورشيد پوشيده به ابر و يا تازه از ابر خارج شده بود زهرا سفيد بود، پوستى نرم و لطيف و بدنى گوشتى داشت.

«فقالت: كانت كأنها القمر ليله البدر أو الشمس كفرت غماما أو خرجت من السحاب و كانت بيضاء بضه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 6، شماره 7.] و باز مى خوانيم انها كانت مشرقه الرباعيه [همان.]

بين دندانهاى جلوى آن حضرت باز بود و نيز حضرت موهاى بلند فردار داشت.

جابر بن عبدالله انصارى گويد: هر زمان كه راه رفتن فاطمه عليهاالسلام را مى ديدم به ياد رسول خدا مى افتادم در راه رفتن به سمت راست و چپ متمايل مى شدند.

«ما رأيت فاطمه تمشى الا ذكرت رسول الله صلى الله عليه و آله تميل على جانبها الأيمن مره و على جانبها الأيسر مره» [بحارالانوار، ج 43، ص 6.] و هنگامى كه پس از پيامبر به مسجد آمدند و خطبه خواندند باز در نقلها آمده كه راه رفتن آن حضرت بمانند راه رفتن پيامبر خدا بود و هيچ تفاوتى نداشت.

ما تخرم مشيتها مشيه رسول الله صلى الله عليه و آله. [بحارالانوار، ج]»

بر انگشترى آن حضرت اين جمله نقش شده بود: «أمن المتوكلون» [بحارالأنوار، ج 43، ص 9.] توكل كنندگان درامان اند.

كودكى مادرگونه

عاطفه ى حضرت زهرا- عليهاالسلام- درياگون بود. دلجويى هاى او از حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله- او را چونان مادرى ساخته بود كه از فرزندش در سنگلاخ هاى زندگى پرستارى مى كند.

پس از هر رخداد شكيب سوزى دست مرهم ساز و نگاه مهرآفرين او به نوازش رسول خدا- صلى الله عليه و آله- مى آمد.

آنگاه كه در گذر كوچه اى بر سر حضرت خاكستر مى ريختند. و آنگاه كه سنگهاى تيز بر بدن پيامبر مى نشست و آنگاه كه سنگينى رنج ها قامت او را مى شكست و همه جا.

از اين رو او دختر مادر گونه اى بود كه از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله به او اين كنيه داده شد و او «ام ابيها [بحارالأنوار ج 43، ص 19، ح 19 و كشف الغمه، ج 1، ص 462.]» ناميده شد.

حضرت زهرا در آينه ى نام ها

بيش از پنجاه نام، لقب، وصف و كنيه براى حضرت آمده است. در كتاب مناقب مى خوانيم: در روايات براى حضرت فاطمه بيست نام ذكر شده است كه هر كدام بازگوكننده ى فضيلتى است و مرحوم ابن بابويه در كتاب خود اين بيست نام را آورده است. [بحارالأنوار، ج 43، ص 16.]

امام صادق عليه السلام در روايتى فرموده اند: فاطمه نه اسم نزد خدا دارد:

1. فاطمه

2. صديقه

3. مباركه

4. طاهره

5. زكيه

6. راضيه

7. مرضيه

8. محدثه

9. زهراء...

[بحارالأنوار، ج 43، ص 10، ح 1.]

در اين فصل توضيحى كوتاه پيرامون اين نه نام خواهيم داشت آنگاه ديگر نام ها را برمى شمريم.

نامگذارى آسمانى

نامگذارى حضرت از سوى خداوند و به الهام او بوده است و نام فاطمه گرچه پيشينه اى قديمى دارد ولى با محتوايى كه به آن اشاره مى شود بى سابقه است.

بنگريد عبدالله بن الحسن بن حسن گويد: امام هفتم عليه السلام پرسيدند: چرا نام فاطمه را فاطمه گذاشتند عبدالله گويد: در جواب عرض كردم تا او را از ديگران جدا سازد. حضرت فرمود: آرى فاطمه هم يكى از نام هاست. ولى ريشه نامگذارى فاطمه به اين نام اين است: خداوندى كه هر چه را پيش از تحققش مى داند مى دانست كه پيامبر در ميان قبيله ها ازدواج مى كند و همه آنان اميد بسته اند تا خلافت او را به ارث برند ولى چون فاطمه به دنيا آيد خداوند نامش را به دليل نسلى كه از او مى ماند و به دليل امامت و خلافتى كه در نسل او قرار داده فاطمه نهاد در نتيجه خداوند قبايل را از اميدى كه بسته بودند جدا كرد به اين دليل فاطمه فاطمه ناميده شده است. چون فاطمه اميد آنان را قطع كرده است و معناى فطمت، قطعت است يعنى فطم به معناى قطع است. [بحارالأنوار، ج 43، ص 13، ح 7.]

در اينجا مناسب است به چند روايت ديگر كه بر اين نامگذارى آسمانى تأكيد دارد اشاره كنيم چرا كه اين فضيلت بزرگى است و ارزشمندى اين نام را گواهى مى دهد. گاه پدرى معمولى اسم فرزندش را صالح مى گذارد و گاه خداوند كسى را صالح نام مى دهد روشن است كه بين اين دو تفاوت از زمين تا آسمان است.

امام باقر عليه السلام فرمود: چون فاطمه به دنيا آمد خداوند به فرشته اى وحى كرد و زبان پيامبر صلى الله عليه و آله را به نام فاطمه گويا كرد و فاطمه را فاطمه نام گذارد... [بحارالانوار، ج 43، ص 13، ح 9.]

در روايتى ديگر مى خوانيم كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در قيامت خداوند را چنين مى خواند:

«الهى و سيدى سميتنى فاطمه و فطمت بى من تولانى و تولى ذريتى من النار... [بحارالانوار، ج 43، ص 14، ح 11.]

خدايا نامم را فاطمه نهادى و دوستان من و ذريه ام را به واسطه من از آتش بازداشتى.

در روايات اهل سنت نيز به نام گذارى فاطمه عليهاالسلام از سوى خداوند اشاره شده است.

بنابراين اين نامگذارى حضرت، به الهام حق تعالى بوده است و در نتيجه يك نامگذارى عادى نيست آنگونه كه به آن اشاره رفت به علاوه كه محتواى ويژه اى در نام فاطمه و ديگر نام هاى آن حضرت منظور بوده است كه ارزش ويژه ى اين نام ها را گواهى مى دهد.

محتوى و فهم اين نام ها در حضرت به اوج رسيده و اين سر تفاوت نام هاى حضرت با نام هاى معمولى است.