زندگانى حضرت زهرا (عليهاالسلام ) جلد اول
ترجمه و تحقيق از جلد ۴۳ بحارالانوار

علامه محمد باقر مجلسى
مترجم و محقق: محمد روحانى زمان آبادى

- ۲ -


خديجه از شنيدن اين جواب غمگين شد؛ در همان حال چهار زن گندمگون و بلندبالا كه خديجه فكر مى كرد از زنان بنى هاشم هستند نزد او حاضر شدند، هنگامى كه خديجه آنها را ديد اظهار درد و ناراحتى كرد، يكى از آنان گفت : اى خديجه ! نگران نباش ، زيرا ما فرستاده خداييم تا تو را در امر زايمان كمك كنيم ، ما خواهران تو هستيم ، من ساره هستم ، و اين بانو آسيه دختر مزاحم است كه در بهشت دوست و همراه تو خواهد بود، و اين مريم دختر عمران ، و آن ديگر كلثم خواهر موسى بن عمران است ، پس يكى از آنان در سمت راست خديجه ، و يكى در طرف چپ وى ، و ديگرى در مقابل او و چهارمى ايشان در بالاى سر او نشستند، و بدين ترتيب خديجه ، حضرت فاطمه عليهاالسلام را در حالى كه پاك و پاكيزه بود، به دنيا آورد.
هنگامى كه آن حضرت متولد شد نورى از او ساطع گرديد و داخل خانه هاى مكه شد به طورى كه در شرق و غرب اين شهر خانه اى باقى نبود مگر آنكه نور در آن داخل شده بود، آنگاه ده تن از حورالعين در حالى كه به دست هر كدامشان يك طشت و ابريقى از بهشت كه پر از آب كوثر بود داخل اتاق شدند، آن بانويى كه در پايين پاهاى خديجه قرار گرفته بود آن ظرفها را از دست ايشان گرفته و فاطمه عليهاالسلام را با آب كوثر شستشو داد، سپس ‍ طفل را در دو حوله سفيد و خوشبو پيچيد و بعد از آن از او خواست كه سخن بگويد، پس فاطمه زبان گشود و فرمود: شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد، و شهادت مى دهم كه پدرم رسول خدا و برترين پيامبران است و همسرم على برترين اوصيا، و فرزندانم برترين بازماندگان و سرور مردمان هستند؛ و پس از اين گفتار به آن بانوان سلام كرد و هر يك را به نامشان خطاب كرد، پس آنان خندان و شادمان گرديدند و تولد او را به يكديگر گفتند و اهل آسمان نيز ولادت او را به يكديگر تبريك مى گفتند، و به واسطه تولد فاطمه در آسمان نيز نور خيره كننده اى ظاهر گرديد كه ملائكه پيش از آن نظير آن را نديده بودند. پس آن زنان به خديجه گفتند: اين مولود پاك و مبارك را بگير كه در خود او و نسل او بركت قرار داده شده ، خديجه در حالى كه خوشحال و مسرور بود فاطمه را در آغوش گرفت و پستان خود را در دهان او نهاد و شير در دهان او جارى نمود، و اين نوزاد از رشد فوق العاده اى برخوردار بود به طورى كه در هر روز به اندازه يك ماه ، و در هر ماهى به اندازه يك سال رشد مى كرد.
2 الامالى (17) و عيون اءخبارالرضا (18) للصدوق : الهمدانى (19) عن على (20) عن اءبيه (21) عن الهروى (22)، عن الرضا عليه السلام قال : قال النبى صلى الله عليه و آله .
لما عرج بى الى السماء اءخذ بيدى جبرئيل (عليه السلام ) فادخلنى الجنة فناولنى من رطبها فاءكلته فتحول ذلك نطفة فى صلبى فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة بفاطمة (عليهاالسلام )، ففاطمة حوراء انسية فكلما اشتقت الى رائحة الجنة شممت رائحة ابنتى فاطمة

الاحتجاج للطبرسى (23): مرسلا مثله (24).
ترجمه : در كتاب عيون اخبارالرضا و امالى شيخ صدوق به نقل از امام رضا عليه السلام آمده : رسول خدا فرمود:
هنگامى كه به آسمان عروج كردم ، جبرئيل دستم را گرفته وارد بهشت نمود و خرمايى بهشتى به من داد، پس خرما را خوردم و در اثر آن نطفه اى در بطن من پديدار شد، هنگامى كه به زمين بازگشتم ، با خديجه همبستر شدم و خديجه به فاطمه حامله گرديد، پس فاطمه حوريه اى به شكل انسان است و من هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم ، بوى دخترم فاطمه را استشمام مى كنم . (25)
3 معانى الاخبار (26): ابن المتوكل (27)، عن الحميرى (28)، عن ابن يزيد (29)، عن ابن فضال (30)، عن عبدالرحمن بن الحجاج ، عن سدير الصيرفى ، عن اءبى عبدالله ، عن آبائه عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله .
خلق نور فاطمة عليهاالسلام قبل اءن يخلق الارض و السماء. فقال بعض ‍ الناس : يا نبى الله فليست هى انسية ؟
فقال : فاطمة حوراء انسية . قالوا: يا نبى الله ! و كيف هى حوراء اءنسية ؟ قال : خلقها الله عزوجل من نوره قبل اءن يخلق آدم اذ كانت الارواح فلما خلق الله عزوجل عرضت على آدم . قيل : يا نبى الله و اءين كانت فاطمة ؟ قال : كانت فى حقة تحت ساق العرش .
قال : التسبيح و التقديس و التهليل و التحميد، فلما خلق الله عزوجل آدم و اءخرجنى من صلبه ، اءحب الله عزوجل اءن يخرجها من صلبى فجعلها تفاحة فى الجنة و اءتانى بها جبرئيل (عليه السلام ) فقال لى : السلام عليك و رحمة الله و بركاته يا محمد!
قلت : و عليك السلام و رحمة الله حبيبى جبرئيل .
فقال : يا محمد! ان ربك يقرئك السلام .
قلت : منه السلام و اليه يعود السلام .
قال : يا محمد! ان هذه تفاحة اءهداها الله عزوجل اليك من الجنة . فاءخذتها و ضممتها الى صدرى .
قال : يا محمد! يقول الله جل جلاله كلها، ففلقتها فراءيت نورا ساطعا و فرغت منه .
فقال : يا محمد! مالك لا تاءكل ؟ كلها و لا تخف فان ذلك النور للمنصورة فى السماء و هى فى الارض فاطمة .
قلت : حبيبى جبرئيل و لم سميت فى السماء ((المنصورة )) و فى الارض ‍ ((فاطمة ))؟
قال : سميت فى الارض فاطمة لانها فطمت شيعتها من النار و فطم اءعداؤ ها عن حبها و هى فى السماء المنصورة و ذلك قول الله عزوجل : (و يومئذ يفرح المؤ منون بنصرالله ينصر من يشاء)
(31) يعنى : نصر فاطمة لمحبيها
بيان : لعل هذا التاويل مبنى على ان قوله ((من بعد)) قبل قوله ((يومئذ)) اشارة الى القيامة
ترجمه : شيخ صدوق در كتاب معانى الاخبار از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده :
نور فاطمه قبل از اينكه زمين و آسمان خلق شوند آفريده شد. (32)
بعضى از مردم گفتند: اى رسول خدا! پس او از جنس بشر نيست ؟
پيامبر فرمود: فاطمه حوريه اى در لباس انسان است .
گفتند اى رسول خدا! چگونه امكان دارد كه كسى حوريه و در عين حال انسان باشد؟
فرمود: خداوند متعال قبل از اينكه حضرت آدم را بيافريند فاطمه را در آن هنگامى كه ارواح مخلوقات را خلق مى كرد، از نور خود آفريد، پس هنگامى كه آدم را آفريد، فاطمه را به او نشان داد.
گفته شد: اى رسول خدا! فاطمه در آن زمان كجا بود؟
فرمود: نور او در حفره اى زير ساق عرش قرار داشت .
گفتند: اى رسول خدا! طعام وى چه بود؟
فرمود: تسبيح و تقديس و تهليل (33) و تحميد؛ هنگامى كه خدا حضرت آدم را آفريد و مرا از صلب او خارج نمود (متولد شدم )، اراده نمود كه فاطمه را از صلب من خارج كند، پس آن نور را در سيبى قرار داد و جبرئيل آن سيب را نزد من آورد و گفت : اى محمد! سلام ، رحمت و بركات خدا بر تو باد.
گفتم : اى حبيب من ! بر تو باد سلام و رحمت و بركات او.
جبرئيل گفت : اى محمد! خدا به تو سلام مى رساند.
گفتم : هر چه سلام (سلامتى ) است از طرف اوست و به سوى او باز خواهد گشت .
گفت : اى محمد! اين سيب تحفه اى است كه خداوند مهربان آن را از بهشت براى تو فرستاده . و من آن سيب را گرفته و به سينه خود نهادم .
جبرئيل گفت : اى محمد! خداوند مى فرمايد كه اين سيب را بخورى . هنگامى كه آن سيب را تكه كردم نورى از آن ساطع گرديد كه موجب تعجب من شد، و جبرئيل كه تاءخير و تاءمل مرا در خوردن سيب مشاهده كرد، گفت : اى رسول خدا! چرا آن را نمى خورى ؟ بخور و نترس ، زيرا آنچه ديدى نور بانويى است كه در آسمان ((منصوره )) و در زمين ((فاطمه )) خواهد بود.
گفتم : اى جبرئيل ! چرا در آسمان منصوره و در زمين فاطمه است ؟
گفت : در زمين فاطمه ناميده شد براى اينكه پيروان و شيعيان خود را از آتش ‍ نجات مى دهد و دشمنانش از محبت او محروم خواهند بود، و در آسمان به اين جهت منصوره است كه خدا فرمود: ((در روز قيامت ، مؤ منان از نصر و يارى خدا خشنود مى شوند، و خداوند هر كه را خواهد يارى كند))، و مقصود از نصرت خدا براى مؤ منان ، همانا شفاعت و امداد فاطمه براى شيعيان و دوستدارانش مى باشد.
بيان : شايد اين تاءويل بر اين اساس باشد كه لفظ ((من بعد)) در آيه قبل را اشاره به روز قيامت بدانيم .
4 علل الشرايع (34): القطان (35)، عن السكرى (36)، عن الجوهرى (37)، عن ابى عمارة (38)، عن اءبيه عن جابر (39) عن جابر بن عبدالله قال :
قيل : يا رسول الله انك تلثم فاطمة و تلزمها و تدنيها منك و تفعل بها ما لا تفعله باءحد من بناتك ؟
فقال : ان جبرئيل (عليه السلام ) اءتانى بتفاحة من تفاح الجنة فاءكلتها فتحولت ماء فى صلبى ثم واقعت خديجة فحملت بفاطمة فاءنا اءشم منها رائحة الجنة
(40).
ترجمه : شيخ صدوق در كتاب علل الشرايع ، از امام باقر عليه السلام ، از جابر بن عبدالله نقل مى كند:
به پيامبر خدا گفته شد: اى رسول خدا! چگونه است كه اين قدر فاطمه را مى بوسى و او را در آغوش مى گيرى و نزديك خود مى نشانى ، و به او لطف و محبتى روا مى دارى در حالى كه ساير دخترانت از آن (لطف و محبت مخصوص ) بى بهره اند؟!
رسول خدا فرمود: جبرئيل سيبى از سيبهاى بهشت براى من آورد و من آن را خوردم ، و از آن سيب نطفه اى در صلب من پديدار گشت ، و هنگامى كه با خديجه همبستر شدم وى به فاطمه حامله گرديد، پس فاطمه بوى بهشت مى دهد و من هرگاه او را مى بويم بوى بهشت به مشامم مى رسد.
5 علل الشرايع (41): القطان ، عن السكرى ، عن الجوهرى ، عن عمر بن عمران ، عن عبيدالله بن موسى العبسى ، عن جبلة المكى ، عن طاووس اليمانى ، عن ابن عباس قال :
دخلت عائشة على رسول الله صلى الله عليه و آله و هو يقبل فاطمة فقالت له : اءتحبها يا رسول الله ؟!
قال : اءما والله لو علمت حبى لها لازددت لها حيا، انه لما عرج بى الى السماء الرابعة اءذن جبرئيل و اءقام ميكائيل ثم قيل لى : اذن يا محمد! فقلت : اءتقدم و اءنت بحضرتى يا جبرئيل ؟!
قال : نعم ، ان الله عزوجل فضل اءنبياء المرسلين على ، ملائكته المقربين و فضلك اءنت خاصة .
قدنوت فصليت باءهل السماء الرابعة ، ثم التفت عن يمينى فاذا اءنا بابراهيم (عليه السلام ) بيدى فاءدخلنى الجنة فاذا اءنا بشجرة من نور فى اءصلها ملكان يطويان الحلل و الحلى ، فقلت : حبيبى جبرئيل لمن هذه الشجرة ؟ فقال : هذه لاخيك على بن اءبى طالب (عليه السلام ) و هذان الملكان يطويان له الحلى و الحلل الى يوم القيامة .
ثم تقدمت اءمامى فاذا اءنا برطب اءلين من الزبد و اءطيب رائحة من المسك و اءحلى من العسل فاءخذت رطبة فاءكلتها فتحولت الرطبة نطفة فى صلبى فلما اءن هبطت الى الارض واقعت خديجة فحملت بفاطمة ، ففاطمة حوراء انسية فاذا اشتقت الى الجنة شممت رائحة فاطمة (عليهاالسلام )
(42)
ترجمه : شيخ صدوق در كتاب علل الشرايع به نقل از ابن عباس گويد:
عايشه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد در حالى كه پيامبر فاطمه را مى بوسيد، پس به او گفت : اى رسول خدا! آيا او را خيلى دوست مى دارى ؟
پيامبر فرمود: آرى ، به خداوند سوگند اگر مى دانستى كه چقدر او را دوست مى دارم تو نيز او را بيشتر دوست مى داشتى ، زيرا هنگامى كه در شب معراج مرا به آسمان چهارم بردند، جبرئيل اذان گفت و ميكائيل اقامه ، آنگاه به من گفته شد: اى محمد! جلو بيا و نماز بگزار.
گفتم : اى جبرئيل ! با بودن تو من چگونه جلو بايستم و نماز بگزارم ؟ گفت : بله ، به درستى كه خداوند عزيز پيامبران مرسل خود را بر ملائكه مقربش ‍ فضيلت و برترى داده است و علاوه بر آن تو را نيز نسبت به ايشان ، فضيلت مخصوصى عطا فرموده است . پس جلو رفتم و با ساكنان آسمان چهارم نماز گزاردم ، و وقتى به طرف راست برگشتم (حضرت ) ابراهيم را ديدم كه در يكى از باغهاى بهشت قرار گرفته و گروهى از ملائك در اطراف ايشان اجتماع نموده اند.
سپس وقتى به سوى آسمان پنجم و ششم بالا مى رفتم ندايى شنيدم كه گفت : اى محمد! پدر تو ابراهيم پدرى خوب و برادرت على (عليه السلام ) برادرى شايسته است . هنگامى كه به سراپرده ها رسيديم جبرئيل دستم را گرفت و داخل بهشت نمود، در آنجا درختى نورانى توجه مرا جلب كرد در حالى كه دو فرشته آن را به زيورهايى مى آراستند، پس گفتم : اى جبرئيل ! اين درخت از آن چه كسى است ؟ گفت : آن درخت على بن ابى طالب است و اينها تا روز قيامت وظيفه دارند آن را زينت نمايند.
وقتى كمى جلوتر رفتم با خرمايى مواجه شدم كه از كره نرمتر و از مشك خوشبوتر و از عسل شيرين تر بود، من يكى از آنها را خوردم و در اثر آن نطفه اى در پشت من به هم رسيد؛ هنگامى كه به زمين برگشتم با خديجه همبستر شدم و وى به فاطمه حامله گرديد، پس فاطمه حوريه اى انسيه است كه هرگاه اشتياق بهشت پيدا مى كنم بوى او را استشمام مى نمايم .
6 تفسير على بن ابراهيم القمى (43): اءبى ، عن ابن محبوب (44)، عن ابن رئاب (45)، عن اءبى عبيدة (46) عن اءبى عبدالله عليه السلام قال : كان رسول الله صلى الله عليه و آله يكثر تقبيل فاطمة عليهاالسلام فاءنكرت
ذلك عائشة ، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا عائشة ! انى لما اسرى بى الى السماء دخلت الجنة فاءدنانى جبرئيل من شجرة طوبى و ناولنى من ثمارها فاءكلته فحول الله ذلك ماء فى ظهرى فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة فحملت بفاطمة فما قبلتها قط الا وجدت رائحة شجرة طوبى منها
(47)
ترجمه : على بن ابراهيم قمى در تفسيرش از امام صادق عليه السلام روايت كرده :
پيامبر صلى الله عليه و آله دخترش فاطمه را خيلى دوست داشت و هر وقت او را مى ديد مى بوسيد، عايشه از اين موضوع اظهار ناراحتى مى كرد، پس رسول خدا فرمود: اى عايشه ! در آن شبى كه مرا به آسمان بردند، داخل بهشت ، جبرئيل دست مرا گرفته نزديك درخت طوبى برد و مقدارى از ميوه آن را به من داد، پس از خوردن آن ميوه ، نطفه اى در پشت من به هم رسيد، هنگامى كه به زمين بازگشتم با خديجه همبستر شدم و او به فاطمه حامله شد، پس هيچگاه فاطمه را نبوسيده ام مگر اينكه بوى درخت طوبى را از او استشمام كرده ام .
7 مناقب آل ابى طالب (48): اءنس بن مالك قال : ساءلت امى عن صفة فاطمه عليهاالسلام فقالت : كانت كاءنها القمر اليلة البدر اءو الشمس ‍ كفرت غماما اءو خرجت من السحاب و كانت بيضاء بضة (49)
بيان : كفرت على البنا للمجهول اءى ان شئت شبهتها بالشمس السمتورة بالغمام لسترها و عفافها اءو لا مكان النظر اليها و ان شئت بالشمس الخارجة من تحت الغمام لنورها و لمعانها، و يحتمل اءن يكون الغرض التشبيه بالشمس فى حالتى ابتداء الدخول فى الغمام و الخروج منها تشبيها لها بالشمس و لقناعها بالسحاب التى اءحاطت ببعض الشمس اءو يقال : التشبيه بها فى الحالتين لجمعها فيهما بين الستر و التمكن فى النظر، و عدم محو الضوء و الشعاع ، و على التقادير ماءخوذ من الكفر بمعنى التعطية يقال : كفرت الشى ء اءكفره بالكسر كفرا اءى سترته .
والبضاضة رقة اللون و صفاؤ ه الذى يؤ ثر فيه اءدنى شى ء

ترجمه : ابن شهر آشوب در كتاب مناقب به نقل از انس بن مالك گويد:
از مادرم درباره شمايل حضرت فاطمه سؤ ال كردم ، در جواب گفت : فاطمه مثل ماه در شب چهاردهم يا مثل آفتابى بود كه تازه از زير ابر خارج شده و يا تازه وارد آن مى گرديد، و رنگ پوستش سفيد و روشن بود.
بيان : ((كفرت )) بنابراينكه ((كفرت )) خوانده شود صيغه مجهول به اين معنا خواهد بود كه اگر مى خواهى او را به آفتابى كه در پشت ابر بوده و كم كم مى خواهد از پشت آن خارج شود تشبيه كن كه در آن صورت منظور از كلام راوى عفيف و پوشيده بودن حضرت فاطمه خواهد بود لكن نه به گونه اى كه تمام بدن او حتى چشمانش پوشيده باشد كه اگر به او نگاه شود چيزى قابل رؤ يت نباشد، و يا اگر مى خواهى او را به آفتابى تشبيه كن كه تازه از زير ابر خارج شده و نورافشانى مى كند و هدف از آن اين باشد كه فاطمه داراى چهره اى نورانى و درخشنده بوده است . همچنين ممكن است كه غرض راوى تشبيه فاطمه بر خورشيد در حالتى باشد كه تازه زير ابر مى رود و يا تازه زير ابر خارج مى شود و در هر دو حال نورى دارد كه چشم از نگاه به آن آزرده مى شود.
و تشبيه فاطمه به خورشيد در دو حالت (كفرت غماما، اءو خرجت من السحاب ) به دليل آن است كه در هر دو حالت هم ستر و پوشيدگى وجود دارد و هم امكان رؤ يت و در عين حال جلوه و روشنى محو نمى شود و قابل مشاهده است ؛ به هر تقدير ((كفرت )) ماءخوذ از ((كفر)) به معنى پوشاندن است و وقتى گفته مى شود ((كفرت الشى ء الكفره )) يعنى مخفى كردن و پوشاندن آن .
و ((بضاضه )) عبارت از روشن بودن رنگ چهره و صفاى آن است به نحوى كه كوچكترين چيز در آن اثر مى گذارد.
8 مناقب آل اءبى طالب (50): عطاء (51)، عن اءبى رباح (52) قال : كانت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله تعجن و ان قصبتها تضرب الى الجفته وروى (53): انها كانت مشرقة الرباعية
ترجمه : ابن شهر آشوب در كتابش از ابورباح نقل كرده :
فاطمه دختر رسول خدا از آرد خمير مى ساخت ، و موهاى خود را مى بافت و آنها چون بلند بودند بر روى شانه هاى ايشان مى ريختند. و روايت شده كه چهره او چون خورشيد مى درخشيد و چهار دندان پيشين او افتاده بود.
9 مناقب آل اءبى طالب (54): جابر بن عبدالله : ما راءيت فاطمة تمشى الا ذكرت رسول الله صلى الله عليه و آله تميل جانبها الايمن مرة و على جانبها الايسر مرة ؛ و ولدت فاطمة بمكة بعد النبوة بخمس سنين و بعد الاسراء بثلاث سنين ، ثم هاجرت معه الى المدينة فزوجها من على بعد مقدمها المدينة بسنتين اءول يوم من ذى الحجة ، و روى اءنه كان يوم السادس و دخل بها يوم الثلاثاء لست خلون من ذى الحجة بعد بدر و قبض ‍ النبى و لها يومئذ ثمانى عشرة سنة و سبعة اءشهر و ولدت الحسن و لها اثنتا عشرة سنة (55)
ترجمه : ابن شهر آشوب در كتاب مناقب از جابر بن عبدالله نقل كرده :
هرگاه راه رفتن فاطمه را مى ديدم پيامبر اسلام به يادم مى آمد، زيرا او نيز مانند پدرش در موقع راه رفتن گاهى به طرف راست و گاهى به طرف چپ متمايل مى شد؛ او پنج سال بعد از نبوت پدرش و سه سال پس از معراج او، در بيستم جمادى الاخر در مكه متولد گرديد و مدت هشت سال را با پدرش ‍ در مكه بود. آنگاه همراه ايشان به مدينه مهاجرت نمود، و پيامبر خدا او را در سال دوم هجرت ، در روز اول ذى الحجه ، به ازدواج على بن ابى طالب درآورد. و روايت شده كه ازدواج در روز ششم ذى حجة ، در روز سه شنبه و بعد از بازگشت از جنگ بدر بوده است ، و هنگامى كه پيامبر رحلت نمود وى هيجده سال و هفت ماه داشت ، و هنگامى كه فرزند اولش امام حسن عليه السلام متولد گرديد مادرش فاطمه دوازده ساله بود.
10 كشف الغمة (56): ذكر ابن الخشاب (57)، عن شيوخه يرفعه ، عن اءبى جعفر محمد بن على عليهماالسلام قال : ولدت فاطمة بعد ما اءظهر الله نبوة نبيه و اءنزل عليه الوحى بخمس سنين و قريش ‍ تبنى البيت و توفيت و لها ثمانى عشرة سنة و خمسة و سبعين يوما؛ و فى راوية صدقة : ثمانى عشرة سنة و شهر و خمسة عشر يوما، و كان عمرها مع اءبيها بمكة ثمانى سنين ، و هاجرت الى المدينة مع رسول الله صلى الله عليه و آله فاءقامت معه عشر سنين و كان عمرها ثمانى عشرة سنة فاءقامت مع على اءميرالمؤ منين بعد وفاة اءبيها خمسة و سبعين يوما؛ و فى رواية اخرى : اءربعين يوما.
و قال الذراع : اءنا اءقول ، فعمرها على هذه الرواية ثمانى عشرة سنة و شهر و عشرة اءيام ، و ولدت الحسن و لها احدى عشر سنة بعد الهجرة بثلاث سنين
(58)
ترجمه : محقق اربلى در كشف الغمة به نقل از امام باقر عليه السلام گويد:
حضرت فاطمه در سال پنجم بعد از بعثت پيامبر اسلام به دنيا آمد و اين در حالى بود كه قريش خانه كعبه را تعمير مى كردند، وفات نمود در حالى كه سنش هجده سال و هفتاد و پنج روز بود و در روايت صدقه آمده كه مدت عمر او هجده سال و يك ماه و پانزده روز بوده زيرا مدت زندگيش با پيامبر، در مكه ، هشت سال بود، و پس از آن با پدرش به مدينه هجرت نمود، و ده سال در مدينه زندگى كرد، پس عمرش حدود هجده سال بوده و پس از رحلت پيامبر فقط هفتاد و پنج روز زنده بود و در روايت ديگرى آمده كه اين مدت چهل روز بوده است .
ذارع گويد: پس بر اساس اين روايت عمر او هجده سال و يك ماه و ده روز بوده ، و امام حسن در سال سوم بعد از هجرت در حالى از وى متولد شد كه او يازده سال داشت .
11 كشف الغمة (59): فى كتاب مولد فاطمة عليهاالسلام لابن بابويه يرفعه الى السماء بنت عميس قالت :
قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله و قد كنت شهدت فاطمة عليهاالسلام و قد ولدت بعض ولدها فلم اءرلها دما، فقال صلى الله عليه و آله : ان فاطمة خلقت حورية فى صورة انسية

ترجمه : محقق اربلى در كشف الغمه به نقل از شيخ صدوق در كتاب مولد فاطمة ، و او از اسماء بنت عميس روايت كرده :
من شاهد بودم كه وقتى برخى فرزندان فاطمه متولد شدند، فاطمه خونى نديد، و رسول خدا در اين باره گفت : فاطمه حوريه اى در لباس انسان خلق شده است .
12 روضة الواعظين (60): ولدت عليهاالسلام بعد النبوة بخمس سنين و بعد الاسراء بثلاث سنين و اءقامت مع رسول الله صلى الله عليه و آله بمكة ثمان سنين ، ثم هاجرت مع رسول الله صلى الله عليه و آله الى المدينة فزوجها من على (صلوات الله عليه ) بعد مقدمهم المدينة بسنة و قبض النبى صلى الله عليه و آله و لفاطمة عليهاالسلام يومئذ ثمانى عشرة سنة و عاشت بعد اءبيها اثنتين و سبعين يوما
ترجمه : قتال نيشابورى در روضة الواعظين گويد:
حضرت فاطمه در سال پنجم بعد از نبوت و سه سال بعد از معراج متولد گرديد، و هشت سال با پيامبر در مدينه زندگى كرد، سپس با ايشان به مدينه هجرت نمود، و يك سال پس از ورود به مدينه با على عليه السلام ازدواج نمود، و هنگامى كه رسول خدا رحلت فرمود هجده سال داشت ، و پس از وى هفتاد و دو روز زنده بوده است .
13 الكافى (61): ولدت فاطمة عليهاالسلام بعد مبعث النبى صلى الله عليه و آله بخمس سنين و توفيت و لها ثمانى عشرة سنة و خمسة و سبعون يوما بقيت بعد اءبيها خمسة و سبعين يوما
ترجمه : محمد بن يعقوب كلينى در كتاب كافى مى گويد:
حضرت فاطمه عليهاالسلام در سال پنجم بعثت متولد شد، و در حالى كه هجده سال و هفتاد و پنج روز از عمرش مى گذشت وفات نمود، و مدت عمرش پس از پيامبر هفتاد و پنج روز بود.
14 عيون المعجزات (62): روى عن حارثه بن قدامة قال : حدثنى سلمان قال : حدثنى عمار، و قال : اخبرك عجبا؟ قلت : حدثنى يا عمار! قال : نعم ! شهدت على بن ابى طالب عليه السلام و قد ولج على فاطمة عليهاالسلام فلما اءبصرت به نادت ادن لاحدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيامة حين تقوم الساعة ؟
قال عمار: فراءيت اءميرالمؤ منين عليه السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه اذ دخل على النبى صلى الله عليه و آله فقال له : ادن يا اءباالحسن ! فدنا فلما اطماءن به المجلس قال له : تحدثنى اءم احدثك ؟ قال : الحديث منك اءحسن يا رسول الله ، فقال : كاءنى بك و قد دخلت على فاطمة و قالت لك كيت و كيت فرجعت . فقال على عليه السلام : نور فاطمة من نورنا؟ فقال عليه السلام : اءولا تعلم ؟ فسجد على شكرا لله تعالى .
قال عمار: فخرج اءميرالمؤ منين عليه السلام و خرجت بخروجه فولج على فاطمة عليهاالسلام و ولجت معه فقالت : كانك رجعت الى ابى صلى الله عليه و آله فاءخبرته بما قلته لك ؟ قال : كان كذلك يا فاطمة ، فقالت : اعلم يا اءباالحسن ! اءن الله تعالى خلق نورى و كان يسبح الله جل جلاله ثم اءودعه شجرة من شجر الجنة فاءضاءت فلما دخل اءبى الجنة اءوحى الله تعالى اليه الهاما اءن اقتطف الثمرة من تلك الشجرة و اءدرها فى لهواتك ففعل ، فاءودعنى الله سبحانه صلب اءبى صلى الله عليه و آله ثم اءودعنى خديجة بنت خويلد فوضعتنى و اءنا من ذلك النور، اءعلم ما كان و ما يكون لم يكن ، يا اءباالحسن ! ((المؤ من ينظر بنورالله تعالى ))
(63)
ترجمه : حسين بن عبدالوهاب در كتاب عيون المعجزات به نقل از سلمان روايت نموده است :
عمار بن ياسر به من گفت : آيا مى خواهى چيز عجيبى را برايت نقل كنم ؟
گفتم : نقل كن اى عمار!
گفت : آرى ، من شاهد بودم كه روزى على بن ابى طالب بر فاطمه داخل شد، هنگامى كه چشمان فاطمه بر او افتاد، گفت : نزديك بيا تا به تو بگويم كه در جهان هستى چه بوده ، چه هست ، و تا روز قيامت چه خواهد شد.
عمار گفت : در اين حال ديدم كه على بازگشت ، پس من هم به دنبال او بازگشتم تا اينكه به حضور پيامبر رسيد، پس پيامبر به او گفت : اى ابوالحسن ! نزديكتر بيا، پس على نزديكتر رفت و در كنار او نشست و پيامبر به وى فرمود: حال تو مى گويى يا من بگويم ؟ على فرمود: شما بگوييد بهتر است . پس رسول خدا فرمود: مثل اينكه فاطمه به تو چنين و چنان گفته است و تو نزد من آمده اى تا درباره آن جويا شوى . على پرسيد: آيا نور فاطمه از نور من است ؟
پيامبر فرمود: آيا ترديد دارى ؟ البته كه چنين است . و على سجده شكر نموده و از حضور پيامبر خارج گرديد و من نيز با او خارج شدم . پس از آن على به خانه اش داخل شد و من نيز با او داخل شدم ، فاطمه به او گفت : مثل اينكه نزد پدرم رفته بودى تا آنچه را كه به تو گفته بودم برايش نقل كنى ؟ على گفت : چنين است اى فاطمه ! فاطمه گفت : اى ابوالحسن ! بدان كه خداى تعالى نور مرا در عالم ذر خلق كرد و او بلافاصله مشغول تسبيح خداوند گرديد، سپس آن نور را به صورت درختى نورانى در بهشت درآورد، هنگامى كه پدرم در واقعه معراج داخل بهشت گرديد خداوند تعالى به او وحى نمود تا از ميوه هاى اين درخت برگرفته و بخورد، و پدرم چنين كرد و بدين وسيله خداوند مرا در صلب پدرم قرار داد و سپس در بطن مادرم خديجه دختر خويلد، و من از وى متولد شدم ، پس من از آن نورم ، بدان كه نسبت به هر آنچه بوده ، هست و خواهد بود عالم و آگاه هستم ، اى ابوالحسن ! مگر نه آن است كه مؤ من بوسيله نور خدا مى بيند و نظاره مى كند.
15 اقبال الاعمال (64): الشيخ المفيد فى كتاب حدائق الرياض (65): يوم العشرين من جمادى الاخرة كان مولد السيدة الزهراء عليهاالسلام سنة اثنتين من المعبث (66)
ترجمه : سيد بن طاووس در كتاب اقبال الاعمال به نقل از شيخ مفيد در كتاب حدائق الرياض گويد:
حضرت فاطمه در بيستم جمادى الاخر سال دوم بعثت متولد گرديد.
16 من بعض كتب المخالفين (67): با سناده ، عن عبيدالله بن محمد بن سليمان الهاشمى عن اءبيه ، عن جده قال : ولدت فاطمة سنة احدى و اءربعين من مولد رسول الله صلى الله عليه و آله (68)
ترجمه : در برخى از كتابهاى اهل سنت به نقل از سليمان بن جعفر هاشمى آمده است : حضرت فاطمه در زمانى متولد شد كه پيامبر چهل و يك ساله بود.
17 و زعم محمد بن اسحاق اءن فاطمة ولدت قبل اءن يوحى الى النبى صلى الله عليه و آله و كذلك ساير اءولاده من خديجة (69)
ترجمه : و محمد بن اسحاق كاتب بر اين عقيده است كه فاطمه و همين طور تمام فرزندان پيامبر قبل از بعثت متولد شده اند.
18 و فى روايتى عن الحافظ اءبى المنصور الديلمى بروايته عن اءبى على الحداد عن اءبى نعيم الحافظ فى كتاب معرفة الصحابة (70): ان فاطمة كانت اءصغر بنات رسول الله سنا؛ ولدت و قريش تبنى الكعبة و كانت فيما قبل اءن تكنى ام اءسماء (71)
ترجمه : در دو روايتى كه ابومنصور ديلمى از ابونعيم اصفهانى در كتابش به نام معرفة الصحابة نقل مى كند گويد:
حضرت فاطمه كوچكترين دختر رسول خدا بود؛ او متولد شد در زمانى كه قريش خانه كعبه را تعمير مى كردند، و اين قبل از زمانى بود كه كنيه ام اسماء را براى او قرار داده باشند.
19 قال ابوالفرج فى كتاب مقاتل الطالبيين (72): كان مولد فاطمة عليهاالسلام قبل النبوة و قريش حينئذ تبنى الكعبة و كان ترويج على بن ابى طالب اياها فى صفر بعد مقدم رسول الله صلى الله عليه و آله المدينة و بنى بها رجوعه من غزاة بدر و لها يومئذ ثمانى عشرة سنة .
حدثنى بذلك الحسن بن على ، عن الحارث ، عن ابن سعد، عن الواقدى ، عن اءبى بكر بن عبدالله بن اءبى سبرة ، عن اسحاق بن عبدالله اءبى فروة ، عن جعفر بن محمد بن على عليه السلام

ترجمه : ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبيين گويد:
تاريخ ميلاد فاطمه قبل از بعثت پيامبر و در زمانى بود كه قريش خانه كعبه را تعمير مى كردند، و زمان ازدواج او با على در ماه صفر اولين سال بعد از هجرت به مدينه ، و عروسى وى در بعد از مراجعه از غزوه بدر در حالى بود كه او هجده سال داشت .
20 الكافى (73): عبدالله بن جعفر و سعد بن عبدالله جميعا، عن ابراهيم بن مهزيار عن اءخيه على بن مهزيار، عن الحسن بن محبوب ، عن هاشمى بن سالم ، عن حبيب السجستانى قال : سمعت اءباجعفر عليه السلام يقول : ولدت فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله بعد مبعث رسول الله صلى الله عليه و آله بخمس سنين و توفيت و لها ثمانى ؟ عشرة سنة و خمسة و سبعون يوما .
ترجمه : محمد بن يعقوب كلينى به سند خود از امام باقر عليه السلام روايت مى كند:
حضرت فاطمه در سال پنجم بعد از بعثت پيامبر متولد گرديد، و وفات نمود در حالى كه هجده سال و هفتاد و پنج روز داشت .
21 المصباح (74) لكفعمى (75): ولدت (فاطمة عليهاالسلام ) فى العشرين من جمادى الاخرة يوم الجمعة سنة اثنتين من المبعث و قيل : سنة خمس من المبعث و كان نقش خاتمها: اءمن المتوكلون ، و بوابها فضة اءمتها
ترجمه : كفعمى در كتاب مصباح گويد:
حضرت فاطمه در بيستم جمادى الاخر (76) روز جمعه سال دوم بعثت متولد گرديد (77)، و در بعضى روايات آمده است كه اين امر در سال پنجم بعد از بعثت واقع شده (78) و عامه روايت كرده اند كه تولد ايشان در سال پنجم قبل از مبعث بوده است . (79)
22 مصباح المتهجد (80): فى اليوم العشرين من جمادى الاخرة (يوم الجمعة ) سنة اثنتين من المبعث كان مولد فاطمة عليهاالسلام فى بعض الروايات و فى راوية اخرى سنة خمس من المبعث . و العامة تروى اءن مولدها قبل المبعث بخمس سنين
ترجمه : شيخ طوسى در مصباح المتهجد گويد:
حضرت فاطمه در روز بيستم جمادى الاخر روز جمعه سال دوم بعثت متولد گرديد، و در برخى روايات آمده كه زمان تولد او سال پنجم بعثت بوده ، و اهل سنت روايت كرده اند كه تولد او پنج سال قبل از بعثت پيامبر بوده است .
23 كتاب دلائل الامامة (81) لمحمد بن جرير الطبرى الامامى : عن اءبى الفضل الشيبانى ، عن محمد بن همام ، عن اءحمد بن محمد البرقى ، عن اءحمد بن محمد بن عيسى عن عبدالرحمن بن اءبى نجران ، عن ابن سنان ، عن ابن مسكان ، عن اءبى بصير، عن اءبى عبدالله عليه السلام قال : ولدت فاطمة فى جمادى الاخرة ، اليوم العشرين منها سنة خمس و اءربعين من مولد النبى صلى الله عليه و آله فاءقامت بمكة ثمان سنين و بالمدينة عشر سنين و بعد وفات اءبيها خمسا و سبعين يوما و قبضت فى جمادى الاخرة يوم الثلاثاء لثلاث خلون منه سنة احدى عشرة من الهجرة
ترجمه : محمد بن جرير طبرى در كتاب دلائل الامامة از امام صادق عليه السلام روايت كرده : حضرت فاطمه در بيستم جمادى الاخر سال پنجم بعثت متولد گرديد و در اين هنگام پيامبر چهل و پنج ساله بوده اند، پس ‍ هشت سال در مكه و ده سال در مدينه و هفتاد و پنج روز بعد از وفات پيامبر زندگى كرد و در روز سوم جمادى الاخر سال يازدهم هجرى وفات نمود.
24 و عنه (82)، عن محمد بن هارون بن موسى التلعكبرى ، عن اءحمد بن محمد الضبى ، عن محمد بن زكريا الغلابى ، عن شعيب بن واقد، عن جعفر بن محمد، عن اءبيه ، عن جده عن ابن عباس قال :
لم تزل فاطمة تشب فى اليوم كالجمعة و فى الجمعة كالشهر و فى الشهر كالسنة فلما هاجر رسول الله صلى الله عليه و آله من مكة الى المدينة و ابتنى بها مسجدا و آنس اءهل المدينة به و علت كلمته و عرف الناس بركته و سار اليه الركبان و ظهر الايمان و درس القرآن و تحدث الملوك و الاشراف و خاف سيف نقمته الاكابر و الاشراف ، و هاجرت فاطمة مع اءميرالمؤ منين و نساء المهاجرين و كانت عائشة فيمن هاجر معها فقدمت المدينة فاءنزلت (مع ) النبى صلى الله عليه و آله على ام اءبى اءيوب الانصارى و خطب رسول الله صلى الله عليه و آله النساء و تزوج سودة اءول دخوله المدينة و نقل فاطمة اليها ثم تزوج ام سلمة فقالت ام سلمة : تزوجنى رسول الله صلى الله عليه و آله و فوض اءمر ابنته الى فكنت اؤ دبها و كانت والله اءداب منى و اءعرف بالاشياء كلها

ترجمه : ابوجعفر طبرى در دلائل الامامة از ابن عباس نقل مى كند:
رشد فاطمه در دوران كودكى زياد بود به طورى كه در هر روز به اندازه يك هفته و در هر هفته به اندازه يك ماه ، و در يك ماه به اندازه يك سال بود. هنگامى كه رسول خدا از مكه به مدينه هجرت كرد و مسجد مدينه را برپا داشت ، و با مردم آن شهر انس گرفت ، و دين اسلام پيشرفت كرد و مردم بركت وجود او را درك كرده و به وى اعتماد ورزيدند و ايمان خود را آشكار نموده ، تدريس قرآن براى همگان آغاز شد، و بزرگان و اشراف و گردنكشان بر سر جاى خود نشستند و فهميدند كه با حضرتش نمى توانند جنگ و جدال نمايند، سپس حضرت فاطمه همراه على عليهماالسلام و زنان مهاجر كه عايشه نيز در بين آنها بود از مكه خارج شده و وارد مكه مدينه گرديدند، على و فاطمه با رسول خدا همراه شده و در منزل ام ابى ايوب انصارى ساكن شدند، پس رسول اكرم اول سوده (83) را به همسرى خود درآورد و فاطمه را به او سپرد و سپس ام سلمه (84) را، پس خود ام سلمه در اين مورد گويد: رسول اكرم صلى الله عليه و آله مرا به همسرى خود درآورد و تربيت و نگهدارى از فاطمه را به من سپرد، و من مى خواستم آداب زندگى را به او بياموزم ولى به خدا سوگند مشاهده نمودم كه او ادبى برتر از من دارد و همه چيز را مى داند.
ضمائم باب اول
ضميمه اول : برخى مصادر و راويان احاديث مربوط به انعقاد نطفه حضرت فاطمه عليهاالسلام در زمان بعد از معراج پيامبر صلى الله عليه و آله
احاديث مربوط به انعقاد نطفه حضرت فاطمه از ميوه هاى بهشتى و پس از معراج پيامبر اشخاص ذيل روايت نموده اند:
1 ابن عباس
2 عايشه
3 امام صادق عليه السلام
4 عمر بن خطاب
5 سعد بن مالك
6 امام على بن موسى الرضا عليه السلام
7 حذيفة بن يمان
8 سلمان فارسى
9 عروه بارقى
10 امام سجاد عليه السلام
11 جابر بن عبدالله انصارى
12 حارث اعور
13 احاديث مرسل .
مصادر حديث ابن عباس
1 علل الشرايع ، شيخ صدوق ، ص 184 ب 147 ح 2
2 بحارالانوار، ج 43 ص 5 ح 5
3 بحارالانوار، ج 8 ص 188 و 189 شماره 160
4 بحارالانوار، ج 18 ص 350 و 351 شماره 61
5 كتاب المحتضر، ص 135 و 136
6 دلائل الامامة ، ص 53
7 تاريخ بغداد، ج 12 ص 331
8 ذخائر العقبى ، ص 36
9 مناقب ابن مغازلى ، ص 357 و 358 شماره 406
10 ميزان الاعتدال ، ج 1 ص 541 شماره 2022
11 لسان الميزان ، ج 2 ص 297
12 ينابيع المودة ، ص 259
13 كتاب المعراج ، شيخ صدوق ، به نقل المحتضر از آن
14 اخبارالدول ، ص 87
15 وسيله المآل ، ص 79
16 الصواعق المحرقه ، ص 96
17 عوالم العلوم و المعارف ، ج 11 ص 7 و 8 ب 3 شماره 1.
راويان حديث ابن عباس
1 ابوجعفر محمد بن على صدوق (ت 381 ه )
2 احمد بن حسن القطان
3 حسن بن على سكرى

next page

fehrest page

back page