تحليل سيره فاطمه زهراء

على اكبر بابازاده

- ۱۳ -


خدا و پيامبر، ستمگران فاطمه را لعن كرده اند

پروردگار عالم در سوره ى احزاب آيه ى 57 مى فرمايند:

ان الذين يوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فى الدنيا و الاخره.

به يقين كسانى كه خدا و پيامبر او را اذيت مى كنند، در دنيا و آخرت ملعون بوده و از رحمت الهى دور مى باشند.

قطع نظر از روايات خاصه كه از طريق شيعه نقل شده، اگر همان شش حديث مذكور را كه در اين فصل از كتب معتبره ى عامه نقل نموديم كه «اذيت فاطمه عليهاالسلام را اذيت خدا و پيامبرش مى دانند» و با اين آيه شريفه كنار هم گذاشته و نتيجه بگيريم، آنگاه به اين ثمره خواهيم رسيد كه هر كس فاطمه عليهاالسلام را اذيت كرده و در حق او ستمگرى نموده و به خانه او تجاوز كرده و... در دنيا و آخرت ملعون بوده و از رحمت الهى محروم و به عذاب دردناك در قعر آتش جهنم گرفتار خواهد آمد. علاوه بر اين، استدلال و استنتاج، از تفسير على بن ابراهيم نقل شده كه اين آيه در مورد كسانى نازل شده، كه حق على عليه السلام را غصب كنند و فاطمه عليهاالسلام را از حقش محروم نموده و وى را به خشم آورند... [عوالم، ج 11، ص 110- بحارالانوار، ج 43، ص 25، ح 23.] («ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخره و اعدلهم عذابا مهينا» نزلت فيمن غصب اميرالمومنين حقه و اخذ حق فاطمه و آذاها...) پس، با اين بيان روشن (ايذا فاطمه عليهاالسلام ايذا خدا و پيامبر، موذيان خدا و پيامبر ملعون، پس موذيان و مبغضان فاطمه ملعون). ملاحظه مى شود كه خداوند دشمنان و ستمگران فاطمه عليهاالسلام را در قرآن مجيد ملعون خوانده است. و اما از نظر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز، از طريق اهل سنت، از ابن عباس در يك حديث مفصل در مورد حضرت فاطمه عليهاالسلام چنين آمده است:

اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها، و ذلل من اذلها، و خلد فى نارك من ضرب جنبها حتى القت ولدها، فتقول الملائكه عند ذلك. (آمين). [فرائدالسمطين، ج 2، ص 35، ح 371.] خداوندا! هر كس فاطمه را مورد ستم قرار دهد از رحمت خود دور بدار (لعنتش كن)و غاصبين حقش را عذاب كن و كسى كه او را خوار گرداند، خوارش فرما و آنان كه به پهلوى او مى زنند و باعث سقط فرزندش مى شود براى هميشه در آتش دار، (اين دعاها با آمين ملائكه به اجابت مى رسد.) چنانچه ملاحظه مى كنيد در اين حديث پيامبر خدا ستمگران و غاصبين حق فاطمه عليهاالسلام را ملعون خوانده و آنان را براى هميشه اهل آتش مى داند.

آنچه در آسمان ديدم

على ابن عباس: قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: لما عرج بى الى السما رايت على باب الجنه: لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه، على حبيب اللَّه، الحسن و الحسين صفوه اللَّه، فاطمه امه اللَّه، على مبغضيهم لعنه اللَّه . [فرائدالسمطين، ج 2، ص 74 ش 396.] ابن عباس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمودند: من در عالم معراج ديدم كه بر در بهشت نوشته شده بود: «معبودى نيست جز خدا، محمد رسول خدا، على حبيب الهى، حسن و حسين برگزيده حق، فاطمه كنيز پروردگار و بر دشمنان آنان لعنت باد.» اين حديث نيز مى رساند كه مبغضين فاطمه مستحق لعنت خدا در دنيا و آخرتند.

كيفر اخروى دشمنان فاطمه

اگر به دقت به آيات قرآن مجيد نظرى بيفكنيم و رابطه برخى از آيات آن را در مورد حضرت زهرا مورد توجه قرار دهيم، خواهيم ديد كه پروردگار عالم عذاب دردناك و خواركننده اى براى دشمنان آن حضرت وعده مى دهد.

از جمله در آيه ى 61 سوره ى توبه مى فرمايد: «و الذين يوذون رسول اللَّه لهم عذاب اليم؛ كسانى كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را اذيت مى كنند به عذاب دردناكى گرفتار آيند.» و در آيه ى 57 احزاب مى فرمايد: «ان الذين يوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فى الدنيا و الاخره و اعدلهم عذابا مهينا؛ به يقين كسانى كه به ايذا خدا و پيامبر مى پردازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى به دور بوده، عذاب خواركننده اى در انتظار آنان است.» با توجه به بحثهايى كه در همين فصل داشتيم و ثابت كرديم كه «ايذا فاطمه عليهاالسلام ايذا خدا و پيامبر است» چنين نتيجه مى گيريم كه دشمنان فاطمه طبق همين دو آيه و آيات مشابه ديگر، در آتش ابدى كه از قهر خدا سرچشمه مى گيرد قرار خواهند گرفت. و در حديثى رسول خدا در اين زمينه مى فرمايند: هر كس با دشمنى فاطمه و اهل بيت من از دنيا برود كافر از دنيا رفته و بوى بهشت به مشام او نمى رسد و در پيشانى او مى نويسند اين شخص از رحمت خدا بدور است. [تفسير كشاف، ج 3، ص 82، فرائد، ج 2، ص 255 ش 251- طرائف، ص 267- فخر رازى، ج 27، ص 165- قرطبى، ج 8، ص 43 ذيل آيه ى 23 سوره ى شورى- نمونه، ج 20، ص 413- سفينه، ج 1، ص 201.] (... من مات على بغض آل محمد جا يوم القيمه مكتوب بين عينيه آيس من رحمه اللَّه، الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا، الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحه الجنه.) و در حديث ديگرى از طريق عامه از حضرت سلمان نقل شده كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در مورد دشمنان فاطمه عليهاالسلام فرمودند:

يا سلمان! ويل لمن يظلمها و يظلم بعلها اميرالمومنين عليا و ويل لمن يظلم ذريتها و شيعتها. [فرائدالسمطين، ج 2، ص 67 ش 391.] يا سلمان! واى بر آن ستمگرانى كه به فاطمه و شوهرش على اميرالمومنين ستم كنند؟! حتى واى بر آنان كه بر فرزندان و شيعيان فاطمه جفا نمايند.

قابل توجه است كه در اين حديث ضمن تعبير اميرالمومنين بر حضرت على عليه السلام آن هم در مدرك معتبر اهل سنت، دشمنان فاطمه عليهاالسلام و شوهر و فرزندان و شيعيان را تهديد به كيفر و عذاب الهى مى نمايد، و مى رساند كه چنين افرادى روزگار سياهى در پيشگاه خدا خواهند داشت.

فصل بيست و هفتم:شهادت فاطمه

آنچه خوانندگان عزيز در اين فصل مى خوانند، عوامل شهادت فاطمه و عوارض و آثار آن است. بنابراين بايد بحث شود كه آيا فاطمه عليهاالسلام با مرگ طبيعى از دنيا رفته، يا عامل و احيانا عواملى باعث شهادت زودرس آن بانوى اسلام شد؟و اينكه در دوران بيمارى و به عبارت بهتر در دوران تظلم بر او چه گذشت و آن مخدره ى عليا در اين باره چه وصيتى كرد؟ و چرا شبانه دفن شد؟ و چرا قبرش پس از گذشت بيش از چهارده قرن هنوز معلوم نشده است؟ و اميرالمومنين على عليه السلام چگونه او را دفن كرد؟ و چه عكس العملى نشان داد؟ و از سوى حكومت چه عكس العملى در اين باره تحمل فرمود؟ و پس از زهرا چه دورانى را سپرى كرد؟...

علت بيمارى فاطمه

از بحثهاى گذشته ثابت شد كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام پس از ارتحال رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چه روزگار تلخى را تحمل كرد و شب و روز به گريه افتاد و دلها را از سوز و ناله ى خويش داغدار كرد، چرا كه وى مورد ستم حكومت قرار گرفته بود و فدك كه به عنوان زمينه ى مالى و سياسى مطرح بود، به تصرف دشمن درآمد و خلافت على عليه السلام غصب شده و خود خانه نشين گرديده بود.

همه ى اين غصه ها و فراق جانسوز پدر، كه تنها پناه فاطمه عليهاالسلام به حساب مى آمد، دل زهرا را مجروح ساخت و آرامش درونى و روحى را از او گرفت.

از همه مهم تر، تهاجم بى رحمانه ستمگران، امنيت و آزادى دختر پيامبر را تهديد كرد و آتش بى رحمانه ى مهاجمين، ميخ در، تازيانه ى اوباشان همراه با شمشير خونخواران، آن حضرت را مصدوم و مجروح نموده، سرانجام به شهادت وى منجر گرديد.

حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در يك مجلس مناظره در حضور معاويه خطاب به مغيره بن شعبه فرمود: «تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختى، تا اينكه او بچه اش را سقط كرد...» (انت الذى ضربت فاطمه بنت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله حتى ادميتها و القت ما فى بطنها...) [احتجاج طبرسى، ج 1، 414-بحارالانوار، ج 43، ص 197، ح 28- سفينه، ج 2، ص 339.] و حضرت امام صادق عليه السلام با تصريح بيشتر در مورد علت بيمارى و شهادت فاطمه عليهاالسلام مى فرمايند: و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولى الرجل لكزها بنعل السيف بامره فاسقطت محسنا،و مرضت من ذلك مرضا شديدا. [عوالم، ج 11، ص 504- بحار، ج 43، ص 170، ح 11.] سبب شهادت فاطمه اين بود كه قنفذ (غلام خليفه دوم) با غلاف شمشير او را زده و بچه اش را كشت و مادرم از اين جهت به بستر بيمارى افتاد.

پس نتيجه مى گيريم كه علت بيمارى و شهادت فاطمه عليهاالسلام از ضربات بى رحمانه خونخواران سرچشمه گرفته است...

عيادت از فاطمه

چون مريضى فاطمه عليهاالسلام تشديد شد و از رفتن به بيرون و بيت الاحزان بازماند، خويشاوندان آن حضرت و برخى صحابه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و گروه زيادى از زنان مدينه و حضرت ام السلمه به عيادت آن بانوى گرامى شتافته و از حال او و ناله ها و شكوه هايش آگاه شدند.

از جمله، ناراحتى و نارضايتى او از خليفه و دار و دسته اش در ميان مردم مشهور گشت و انزجار و تاثر آنان را از حكومت وقت به دنبال داشت، لذا دستگاه خلافت به فكر جلب رضايت فاطمه عليهاالسلام افتاد و تصميم گرفت او عيادت نمايد.

در كتابهاى معتبر اهل سنت آمده است كه: عمر به ابوبكر گفت: «با به ديدار فاطمه عليهاالسلام رويم و رضايت او را جلب كنيم، زيرا كه ما وى را به خشم آورده ايم.» (و آنان چندين بار به در خانه ى حضرت آمدند، او اجازه نداد... [فقال عمر لابى بكر: انطلق بنا الى فاطمه فانا قد اغضبناها! فانطلقا جميعا فاستاذنا على فاطه فلم تاذن لهما.] حيثيت آن دو در ميان مردم روز به روز مخدوش مى شد و همه مى دانستند كه يگانه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با آن همه فضائل درخشان، از آنان شديدا دلگير است، از اين جهت اولى و دومى سعى داشتند به هر قيمتى است به ديدار فاطمه راه يافته و در ميان مردم چنين وانمود كنند كه ديگر فاطمه عليهاالسلام آنان را مورد عفو قرار داده است.

لذا دست به دامن على عليه السلام نموده و با فشار و اصرار نظر او را جلب كردند كه از فاطمه عليهاالسلام اجازه بگيرد، ولى فاطمه عليهاالسلام اجازه نداد و سياست سياستمداران را خنثى ساخت. اما على عليه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا! آنان نارضايتى و اجازه ندادن تو را از چشم من مى بينند و لذا من به آنان قول داده ام كه از تو اجازه بگيرم. سرانجام فاطمه عليهاالسلام گفت: من در اختيار تو هستم...

شيخين وارد خانه فاطمه عليهاالسلام شده و بر او سلام كردند، ولى فاطمه عليهاالسلام جواب سلام نداد و صورتش را از آنان به سوى ديوار برگرداند، [فلما قعدا حولت وجهها الى الحائط فسلما عليها فلم ترد عليهماالسلام.] و اصرار و سماجت به جايى نرسيد. ابوبكر خيلى ناراحتى مى كرد و مى گفت: اى كاش من به جاى پيامبر مى مردم... فاطمه عليهاالسلام گفت: اگر حديثى را از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بخوانم، مرا تاييد مى كندى؟ گفتند: بلى فرمودند: آيا از پدرم شنيده ايد كه رضايت فاطمه عليهاالسلام رضايت من و خشم او خشم من است و هر كس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس او را راضى كند مرا راضى نموده و چنانچه كسى وى را به خشم آورد مرا به خشم آورده است؟ گفتند: بلى. آنگاه دست به سوى آسمان برداشته و گفت: (فانى اشهد اللَّه و ملائكته انكما اسخطتمانى و ما ارضيتمانى، و لئن لقيت النبى لاشكونكما اليه.) من، خدا و ملائكه اش را به اين اعتراف شما شاهد مى گيرم، كه شما مرا به خشم آورديد و راضيم نكرديد و هنگامى كه در پيشگاه خدا پدرم را ديدار كنم، از شما به او شكايت خواهم كرد.

ابوبكر پس از شنيدن اين سخنان به گريه افتاد و با تمام ناراحتى خانه فاطمه عليهاالسلام را به همراه عمر ترك كرد و خطاب به مردم گفت: من از خلافت كنار مى روم و حاجتى به بيعت شما ندارم... و فاطمه عليهاالسلام نيز اظهار داشت: من در تعقيب هر نماز تو را نفرين خواهم كرد... [اين قضايا در كتابهاى بيشتر اهل سنت آمده و ما اين متن را از: الامامه و السياسه، ج 1، ص 14 نقل نموديم و همچنين كتابهاى: اعلام النسا، ج 3، ص 1214- الغدير، ج 7 ص 229 و ابن ابى الحديد، ج 16، ص 281.] و ابن ابى الحديد در تحقيق اين مساله سرانجام اظهار مى دارد كه فاطمه عليهاالسلام با دل پر، از شيخين از دنيا رفت. [اين قضايا در كتابهاى بيشتر اهل سنت آمده و ما اين متن را از: الامامه و السياسه، ج 1، ص 14 نقل نموديم و همچنين كتابهاى: اعلام النسا، ج 3، ص 1214- الغدير، ج 7 ص 229 و ابن ابى الحديد، ج 6، ص 50.]

وصيت فاطمه

و رقه بن عبداللَّه از حضرت فضه پرسيد: فاطمه عليهاالسلام را در هنگام شهادت چگونه ديدى؟ فضه با چشم اشكبار، حالت احتضار و مصائب وارده بر آن حضرت را ترسيم نموده، كه به طور خلاصه از نظرتان مى گذرد:

فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش مرتب گريه مى كرد و سخنان و خاطرات وى را مى گفت و بى هوش مى افتاد... و آن قدر گريه مى كرد كه مردم مدينه از او خواستند يا شب گريه كند يا روز. و بدين جهت اميرالمومنين در قبرستان بقيع اتاقى را بنا كرد بنام بيت الاحزان و دختر پيامبر روزها به آنجا مى رفت و گريه مى نمود...

روزها بدين طريق گذشت و فاطمه عليهاالسلام به شدت بيمار شد و در خانه بسترى گرديد. و روزى فرارسيد كه در آستانه مرگ بود. اميرالمومنين به بالين وى آمد،عبا را از دوش و عمامه را از سر به زمين افكند، سر فاطمه عليهاالسلام را در آغوش گرفته و همراه با ناله صدا زد: يا زهرا! جوابى نشنيد. دوباره صدا زد: يا بنت محمد المصطفى! جوابى نيامد. و براى بار سوم صدا زد: يا ابنه من صلى بالملائكه فى السما! باز هم خبرى از تكلم زهرا نشد، و بالاخره گفت: يا فاطمه كلمينى فانا ابن عمك بن ابى طالب! [اى فاطمه! با من پسر عمويت على سخن بگو.] در اين هنگام فاطمه عليهاالسلام چشمانش را باز نموده،به رخسار شوهر مظلومش نگاه كرد و به شدت هر دو گريه نمودند. آنگاه على عليه السلام گفت: چرا چنين مى كنى؟ و چرا... [بحار، ج 43، ص 174 تا 178.] فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: گريه ام براى غريبى و تنهايى تو است. (ابكى لما تلقى بعدى...) [عوالم، ج 11، ص 494، بحارالانوار، ج 43، ص 218.] اى پسرعمويم! من ديگر بعد از ساعتى به پدرم مى پيوندم. به تو دروغ نگفتم. خيانت نكردم. در هيچ امرى تو را نافرمانى ننمودم...

على عليه السلام گفت: تو بالاتر از اين حرفها هستى. تو «ابرو اتقى و اكرم و اشد خوفا من اللَّه» هستى، امروز فراق تو مصيبت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را براى من تجديد مى كند. (ان للَّه و انا اليه راجعون) در اين هنگام دوباره گريه سر داده و همديگر را براى آخرين بار و به عنوان وداع نهايى در آغوش گرفتند. [بحار، ج 43، ص 191.] آنگاه فاطمه عليهاالسلام وصيتهايش را بيان كرد، كه اينك به بخشى از آنها اشاره مى كنيم:

1- با دختر خواهرم امامه ازدواج كن، كه او به فرزندانم مثل من مهربان است.

2- جنازه ام را در نعشى قرار ده، تا جسدم مشخص نگردد.

3- هيچ يك از ستمگرانى كه به من جفا كردند، در نماز و تشييع من شركت نكنند.

4- اگر شبى با همسرت بودى، شب ديگر در كنار يتيمان زهرا باش و به رويشان داد نزن. زيرا آنان ديروز جدشان را از دست دادند و امروز مادرشان را...

5- مرا هنگام غسل دادن برهنه نكن و از روى پيراهن آب بريز، زيرا كه بدن من پاك است و از حنوط باقيمانده ى پدرم مرا حنوط نما.

6- مرا شبانه دفن كن و قبرم را بپوشان و مخفيانه به خاك بسپار... [ابن ابى الحديد، ج 16، ص 281- بحارالانوار، ج 43، ص 178، 192 و 214- جلاالعيون ج 1، ص 218 و 224- عوالم، ج 11، ص 467.] فاطمه با اين وصيت، حيثيت دولت ستمگر وقت را زير سوال برد و نارضايتى خويش را براى انديشمندان تا روز قيامت برملا ساخت و قبرش را به عنوان سند مظلوميت مخفى نگه داشت...

مراسم دفن

همان طورى كه تاريخ تولد آن حضرت مورد اختلاف است، مدت عمر، تاريخ وفات و محل دفن آن بزرگوار نيز دستخوش اختلاف نظر گرديده است.

معروف اين است كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، در سال پنجم بعثت متولد و هنوز بيش از هيجده بهار از عمر او نگذشته بود، كه با مظلوميت تمام در سال يازدهم هجرت (سيزدهم جمادى الاول) دار فانى را وداع گفت. اگر چه برخى عمر او را حتى بيش از سى و پنج سال دانسته اند. [عوالم، ج 11، ص 480- بحار، ج 43، ص 213- 214.] مرحوم كلينى معتقد است كه وفات آن حضرت در هيجده سالگى اتفاق افتاد و بعد از وفات پدر، تنها هفتاد و پنج روز زندگى كرده است. [كافى، ج 1، ص 458.] ابن عباس مى گويد: چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت، اسما بن عميس يقه خودش را چاك زد و هنگامى كه حسن و حسين عليهم السلام باخبر شدند به همديگر تسليت گفته و صدا به «يا محدا، يا احمدا» بلند كرده و چون ارتحال مادر را به اميرالمومنين عليه السلام خبر دادند، آن حضرت غش كرد. [فغشى عليه حتى رش عليه الما ثم افاق. (بحار، ج 43، ص 214).] در اين موقع مردم مدينه نيز به كنار خانه فاطمه عليهاالسلام آمدند و منتظر بودند كه در تشييع او شركت كنند. ولى اباذر به دستور اميرالمومنين بيرون آمده و به مردم اعلان كرد تشييع فاطمه عليهاالسلام امشب به تاخير افتاد. بدين طريق جز عده اى معدود، همگى به خانه هاى خود بازگشتند.

از حضرت امام صادق عليهاالسلام آمده است كه على عليه السلام طبق وصيت قبلى فاطمه را غسل داد، و كفن كرد، [اصول كافى، ج 1، ص 459، ح 4.] و چون پاسى از شب گذشت با گروهى از بنى هاشم و شيعيان نزديك كه جز خواص اميرالمومنين به حساب مى آمدند فاطمه عليهاالسلام را به خاك سپردند. [ابن ابى الحديد، ج 16، ص 80- عوالم، ج 11، ص 403 و 503- بحار، ج 43، ص 183، 193، 200 و 208- جلاالعيون، ج 1، ص 220. در كليه كتابها نام افرادى كه در تدفين فاطمه شركت كرده اند بدين قرار است. عباس، عقيل، عبداللَّه جعفر، ابن عباس، سلمان، ابوذر، مقداد، حذيفه، زبير، ابن مسعود، عمار ياسر، فضل بن عباس، بريده و خاندان خود فاطمه.] كه در اين هنگام دستى از داخل قبر پديدار گشت كه شبيه دستهاى پيامبر بود و فاطمه عليهاالسلام را گرفت و ناپديد شد. [جلاالعيون، ج 1، ص 220 -بحار، ج 43، ص 184.] از امام صادق عليه السلام سوال كردند: چرا فاطمه عليهاالسلام را شبانه دفن كردند؟ امام فرمودند: براى اينكه فاطمه عليهاالسلام خود به اين عمل وصيت كرده بود، تا دو مرد اعرابى در نماز و تشييع او شركت نكنند. (سالت اباعبداللَّه عليه السلام لاى عله دفنت فاطمه عليهاالسلام بالليل و لم تدفن بالنها؟ قال: لانها اوصت ان لايصلى عليها الرجلان و الاعرابيان.) [بحار، ج 43، ص 206، ح 34- جلاالعيون، ج 1، ص 223.] و اما در محل دفن؛ اگر چه سه محل (قبرستان بقيع، ميان قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و قبر آن حضرت و خانه فاطمه) محل بحث است، ولى شرايط روز و حساسيت دستگاه خلافت و عملى شدن وصاياى فاطمه عليهاالسلام ايجاب مى كرد، كه او را در خانه اش دفن كنند و اين قول مقبول اكثر محققين و علماى اسلامى است، بويژه رواياتى نيز همين نظر را تاييد مى نمايند.

دفنت فى بيتها فلما زادت بنو اميه فى المسجد صارت فى المسجد. [اصول كافى، ج 1، ص 461، ح 9- شرح من لايحضر، ج 2، ص 90.] فاطمه عليهاالسلام در خانه خودش دفن گرديد، ولى چون بنى اميه مسجد را توسعه دادند، اكنون در داخل مسجد قرار دارد.

از مجموع اين بحثها استفاده شد كه على عليه السلام فاطمه عليهاالسلام را غسل داده و كفن كرده و سپس شبانه او را با چند نفر از بنى هاشم و خواص شيعه در خانه خودش دفن نموده است.

على در سوگ فاطمه

شهادت فاطمه عليهاالسلام در تمام عزيزان و بازماندگان اثر خاصى داشت، بويژه كمر مولاى متقيان را خم كرد، چنانچه على از شنيدن خبر مرگ فاطمه عليهاالسلام غش نمود و به روى زمين افتاد [عوالم، ج 11، ص 509- بحار، ج 43، ص 187 و 214- جلاالعيون، ج 1، ص 219.] و سخنان و اشعار دلسوز على حاكى از تاثرات شديد آن حضرت در اين باره است كه به بخشى از آنها مى پردازيم:

هنگام دفن كردن خطاب به قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله عرض كرد:

قل يا رسول اللَّه عن صفيتك صبرى ورق عنها تجلدى... اما حزنى فسرمد، و اما ليلى فمسهد. [نهج البلاغه فيض، خطبه 193، ص 651- ابن ابى الحديد، ج 10، ص 265، ح 195.] اى پيامبر خدا! صبرم از رفتن فاطمه كم شد و تناناييم از دستم رفت، بعد از اين پيوسته محزون بوده و شبها را بيدارى مى گذرانيم. و از امام موسى بن جعفر عليه السلام آمده است كه بعد از شهادت فاطمه، على عليه السلام هر روز به سر خاك او مى آمد و روزى خودش را به قبر آن بانو افكنده و اشعار زير را انشا كرد:

مالى وقفت على القبور مسلما   قبر الحبيب فلم يرد جوابى
احبيب مالك لاترد جوابنا   امللت بعدى خله الاحباب

مرا چه سود كه در كنار قبر فاطمه عليهاالسلام به او سلام مى دهم ولى او جواب مرا نمى دهد.

عزيز من! چه شده جوابم نمى دهى؟ مگر بعد از من از روش دوستان ملال خاطر گشته اى؟!

در اين حال از هاتف ندا رسيد: «من چگونه به شما جواب دهم، در حالى كه در زير خاكها بسر مى برم... [فرائدالسمطين، ج 2، ص 88، ش 405.] ». و در هنگامى ديگر فرمود:

نفسى على زفراتها محبوسه   يا ليتها خرجت مع الز فرات
لاخير بعدك فى الحياه و انما   بكى مخافه ان تطول جباتى

جان من با آه و ناله محبوس است. اى كاش اين جان با آنها بيرون آيد. بعد از تو زندگى من فايده ندارد و من از اين جهت بيشتر گريه مى كنم كه زندگيم به طول انجامد. [عوالم، ج 11، ص 530- بحار، ج 43، ص 213.]

لكل اجتماع من خليلين فرقه   و كل الذى دون الفراق قليل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد   دليل على ان يدوم خليل

هر دو دوست سرانجام با فراق از همديگر جدا مى شوند و جز فراق هر چيز ديگر تحملش آسان است. اينكه من، بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، از تو دست شستم، دليل اين است كه هيچ دوستى، دائمى نخواهد بود. [فرائد، ج 2،ص 87، ش 404]
ابن ابى الحديد، ج 10، ص 288
جلاالعيون، ج 1، ص 219- بحار، ج 43، ص 184.

اين فرازها حاكى از آن است كه جان على در شهادت فاطمه عليهاالسلام به لب رسيده بود. قرار و آرامش نداشت، بويژه اينكه پس از ارتحال فاطمه، على عليهاالسلام در تنگناى عجيبى قرار گرفت.

تصميمى كه عملى نشد

على عليه السلام چون فاطمه عليهاالسلام را دفن كرد شبانه چهل قبر جديد در قبرستان بقيع آماده ساخت و بر روى آنها آب ريخت و قبر فاطمه عليهاالسلام را از چشم دشمنان پوشيده داشت و طبق وصيت آن بانو، در تجهيز و نماز فاطمه عليهاالسلام به دستگاه خليفه خبر نكرد و اين عمل آثار و عوارض بسيارى عليه حكومت فراهم ساخت، لذا خليفه ى دوم سوگند ياد كرد نبش قبر نموده و بر پيكر فاطمه عليهاالسلام نماز بخواند.

اميرالمومنين از تصميم عمر آگاه شد و به نشانه ى خشم قباى زرد رنگى را بر تن كرد و ذوالفقار را به دست گرفت و با سرعت، خود را به بقيع رسانيد و فرمود: هر كس سنگى را از روى قبرها بردارد، زمين را با خون او رنگين خواهم كرد.

چون عمر در اين ميان عكس العمل نشان داد، حضرت بر او حمله كرد و او را بر زمين كوبيد و فرمود: «يابن السودا»! به جهت اينكه مردم مرتد نشوند از حقم چشم پوشى نمودم، اما در مورد قبر فاطمه عليهاالسلام گذشتى نخواهم داشت و چنانچه دست به قبر زنيد زمين را از خونتان سيراب خواهم كرد، اگر مى خواهى اقدام كن.

در حالى كه عمر در دست اميرالمومنين مى لرزيد، ابوبكر جلو آمده و با التماس گفت: يا ابالحسن! تو را به حق پيامبر خدا عمر را رها كن، ما برخلاف نظر تو حركت نخواهيم كرد. [بحارالانوار، ج 43، ص 171- جلاالعيون، ج 1، ص 214.]

بايد على ترور گردد

از ابن عباس نقل شده كه چون فاطمه عليهاالسلام مخفيانه دفن شد، اين مساله آبرو و حيثيت حكومت وقت را زير سوال برد و اثر منفى در ميان مردم گذاشت، لذا آنان در يك شوراى توطئه آميز به اين نتيجه رسيدند كه على عليه السلام بايد ترور! گردد آن هم در حال نماز صبح كه هوا تاريك است و قهرا قاتل شناخته نخواهد شد.

بدين منظور خالد بن وليد را نامزد اين جنايت هولناك نمودند و قضيه را با وى در ميان گذاشته. او نيز اعلان آمادگى كرد و قرار بر اين شد كه چون ابوبكر سلام نماز را گفت، بلافاصله اين ترور صورت گيرد.

اسما بنت عميس، كه در اين تاريخ همسر ابوبكر بود، از پشت پرده اين توطئه را فهميد و جريان را از طريق كنيزش به اطلاع اميرالمومنين رسانيد، او بدون نگرانى در مسجد حاضر شد و ملاحظه كرد خالد با شمشير و آمادگى كامل در كنار او نشست.

از سوى ديگر ابوبكر عواقب اين كار را سنجيد و نگران عكس العمل مردم و خطر آتى آن گرديد، لذا تشهد نماز را چندين بار تكرار كرد و سلام نگفت: سرانجام قبل از خواندن سلام نماز خطاب به خالد گفت: «يا خالد لاتفعل ما امرتك؛ آنچه را دستور داده ام انجام نده» سپس سلام نماز را گفته و از نماز فارغ شد...

على عليه السلام در اين هنگام به خالد حمله كرد و شمشير او را از دستش گرفت و وى را به زمين كوبيده روى سينه اش نشست و خواست او را بكشد. مردمى كه حاضر بودند جلو آمدند تا خالد را نجات دهد ولى مقدور نشد...

سرانجام ابن عباس او را به قبر پيامبر سوگند داد. با اين قسم على عليه السلام خالد را رها كرد... [ابن ابى الحديد، ج 17، ص 222- بحار ج 28، ص 305 و ج 47، ص 356- جلاالعيون، ج 1، ص 200- اسرار آل محمد، ص 102 - احتجاج طبرسى چاپ نجف، ج 1، ص 117.]

فصل بيست و هشتم: فاطمه در محشر

انسان پس از مردن ممكن است هزاران سال بلكه ميليونها سال در عالم قبر (برزخ)بماند، ولى سرانجام دوباره زنده شده و براى پس دادن اعمالش، به عالم رستاخيز خواهد آمد.

در قرآن مجيد آيات زيادى از سختى آن روز سخن به ميان آورده و اضافه مى كند كه انسانها در همچو لحظاتى از ترس و وحشت، نزديكترين افراد خويش را فراموش مى كنند.

مادران باردار، از وحشت، بچه هايشان را سقط مى نمايند و زنان شيرده، از فرزندان شيرخوار غفلت مى كنند، و كسان ديگر در حال مستى به سر مى برند، در حالى كه مست نيستند، ولى عذاب خدا ترسناك است. [حج/ 1 و 2: ان زلزله الساعه شى عظيم، يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما رضعت و تضع كل ذات حمل حملها و ترى الناس سكارى و ماهم بسكارى ولكن عذاب اللَّه شديد.] آرى در آن روز زنده ها مى ميرند و همراه مرده ها دوباره زنده مى شوند و همگى به محشر مى آيند...

فاطمه چگونه سر از قبر برمى دارد؟

حضرت فاطمه عليهاالسلام هر چند مقام برترى دارد، ولى او نيز همانند ديگران اين مسير را مى پيمايد و پس از عالم برزخ به محشر مى آيد و در پيشگاه خدا مقام او بر ديگران ثابت مى شود...

على عليه السلام مى فرمايند: روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله براى ديدار فاطمه عليهاالسلام به خانه ى ما آمد، ولى دخترش را بسيار محزون ديد. از او پرسيد چرا اين گونه غمگينى؟ در جواب گفت: پدر جان! به ياد عالم محشر افتادم كه مردم در آن حال عريان خواهند بود. (ذكرت المحشر و وقوف الناس عراه...) رسول گرامى فرمودند: نگران مباش، پس از آنكه من، على و ابراهيم خليل عليه السلام سر از قبر برمى داريم آنگاه خداوند جبرئيل را با هفتاد هزار ملائكه به سراغ تو مى فرستند، سپس اسرافيل در حالى كه با سه پارچه زيبا از نور در اختيار دارد، كنار تو مى آيد و تو را از قبر بيرون مى نمايد، در حالى كه بدنت پوشيده است...

آنگاه با عزت و احترام بى نظير هفتاد هزار ملائكه تسبيح گويان تو را وارد محشر مى كنند و به همين تعداد حوريان بهشتى به استقبالت مى آيند. در اين هنگام مريم (دختر عمران)، خديجه (دختر خويلد)، حوا (زن آدم)، آسيه، (دختر مزاحم) هر كدام با صفوف ملائكه اطراف تو را مى گيرند و تو را بر روى منبرى از نور مى نشانند در اين هنگام جبرئيل به حضور تو مى رسد و مى گويد: هر حاجتى دارى بگو و تو مى گويى: خدايا! حسن و حسينم را مى خواهم.

در آن ساعت حسينت را مى بينى كه با بدن خون آلون به محشر مى آيد و از خدا مى خواهد كه قاتلان وى را به كيفر رساند، بلافاصله خداوند به خشم آمده و از خشم او ملائكه نيز به خشم آيند و شعله هاى جهنم زبانه مى كشد و قاتلان حسين و دشمنان او بر درون آتش افكنده مى شوند. [بحارالانوار، ج 43، ص 226-225 با تلخيص.]

ورود فاطمه به محشر

در احاديث معتبر از طريق عامه و خاصه آمده است كه در روز رستاخير حضرت فاطمه عليهاالسلام را به ناقه اى از ناقه هاى بهشتى سوار مى كنند و ملائكه اطراف او را مى گيرند، جبرئيل از طرف راست، ميكائيل از طرف چپ، اميرالمومنين پيشاپيش، امام حسن و امام حسين نيز از پشت سر او را همراهى مى كنند، و با تمام عظمت و جلالت وى را به محشر مى آورند، تا جايى كه خلايق از ديدن او سرهاى خود را پايين بيندازيد و چشمهايتان را ببنديد، تا فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله عبور كند». مردم محشر با شنيدن اين پيام كه از سوى عرش خدا صادر مى گردد، همگى سرهاى خود را پايين مى اندازند و چشمهايشان را مى بندند و فاطمه عليهاالسلام از روى پل صراط عبور مى كند و در كنار بهشت قرار مى گيرد... (يا معشر الخلائق! نكسوا رئوسكم و غضوا ابصاركم حتى تمر فاطمه عليهاالسلام بنت محمد على الصراء فتمر مع سبعين الف جاريه من الحور العين...) [كنزالعمال، ج 12، ص 105، ش 34209- فرائدالسمطين، ج 2، ص 49، ش 380 و ص 64، ش 387- سفينه، ج 2، ص 375- ابن ابى الحديد، ج 9، ص 193- بحار، ج 43، ص 53 و ص 219.] آرى در روز قيامت نيز همه ى چشمها لياقت ديدن فاطمه عليهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان كه در اين دنيا امتحان پس داده و لياقت شيعه بودن را كسب كرده اند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه عليهاالسلام دريافت مى دارند...

فاطمه و پيراهن خون آلود فرزند

فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه خدا با قاتلان خود و فرزندانش محاجه خواهد كرد و آنان را در ميان مردم محشر محكوم نموده و به عذاب دردناك الهى گرفتار خواهد نمود.

از روايات اسلامى استفاده مى شود، نخستين پرونده اى كه در روز رستاخير رسيدگى مى شود، پرونده ى محسن شهيد (فاطمه) است، ولى آنچه دل فاطمه عليهاالسلام و شيعيان و محبان اهل بيت را بيشتر مى سوزاند، خاطره ى جانسوز كربلا است، كه در آن، امام حسين عليه السلام را با يارانش به طور فجيع به شهادت رسانده و سرهايشان را از تنشان جدا نموده و زنان و دختران آنان را با تمامى بى رحمى اسير كردند...

در احاديث آمده است كه دختر گرامى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پيرهن خون آلود امام حسين عليه السلام را در روز قيامت به دست گرفته و خواستار محاكمه و كيفر قاتلان او مى گردد. [فرائدسمطين، ج 2، ص 265، ش 533-بحار، ج 43، ص 220، ح 2 و 3: تحشر ابنتى فاطمه يوم القيامه و معها ثياب مصبوغه بالدم... فتقول: يا عدل احكم بينى و بين قاتل ولدى، قال رسول اللَّه (ص): فيحكم لابنتى و رب الكعبه... و يل لمن شفعائه خصمائه- و الصور فى حشر القيامه ينفخ لابد ان ترد القيامه فاطم- و قميصها بدم الحسين مضمخ .] از حضرت امام صادق عليه السلام آمده است كه فاطمه عليهاالسلام را در روز قيامت در قبه اى از نور مى نشانند. در اين هنگام، امام حسين به محشر مى آيد، در حالى كه سربريده اش را به دست مى گيرد. فاطمه عليهاالسلام از ديدن چنين حالى صيحه مى كشد و مى افتد و تمام پيامبران و خلايق ديگر، از ديدن چنين وضعى به گريه مى افتند، سپس قاتلين امام حسين حاضر و محاكمه مى گردند و آنگاه به كيفر شديدى مى رسند... [ثواب الاعمال به نقل جلاالعيون شبر، ج 1، ص 227.] و بالاخره در حديث ديگرى از طريق ابان بن عثمان از امام صادق عليه السلام نقل شده: چون فاطمه عليهاالسلام به محشر آيد، پيرهن خون آلود امام حسين عليه السلام را به دست گرفته، عرض مى كند: خدايا! اين پيرهن خون آلود حسين من است و تو خود مى دانى چه جناياتى در مورد او مرتكب شده اند. [فتاخذ قميص الحسين بن على بيدها مضمخا بدمه و تقول: يا رب هذا قميص ولدى و قد علمت ما صنع به.] خطاب مى رسد: يا فاطمه! تو در نزد من محبوبى هر چه مى خواهى بگو. عرض مى كند: الهى! انتقام خون حسين را بگير.

در اين حال آتش جهنم بر قاتلين امام حسين مسلط مى گردد و با انواع عذاب به كيفر مى رساند. [بحارالانوار، ج 43، ص 224، ح 11.]

نقش محبت فاطمه در محشر؟

از حضرت سلمان نقل شده كه رسول خدا درباره ى محبت فاطمه فرمودند:

يا سلمان! من احب فاطمه بنتى فهو فى الجنه معى، و من ابغضها فهو فى النار. يا سلمان! حب فاطمه ينفع فى ماه من المواطن، ايسر ذالك المواطن الموت و القبر و الميزان و المحشر و الصراط و المحاسبه... يا سلمان! ويل لمن يظلمها و يظلم بعلها اميرالمومنين عليا، و ويل لمن يظلم ذريتها و شيعتها. [فرايدالسمطين، ج 2، ص 67، ش 391.] اى سلمان! هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد، او در بهشت و كنار من خواهد بود و هر كس او را دشمن بدارد گرفتار آتش مى شود.

سلمان! علاقه مندى به فاطمه در صد جا به درد مى خورد: از جمله ى آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، درياى ميزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه ى اعمال.

سلمان! واى بر كسانى كه به او ظلم كنند و واى بر آنان كه به شوهر او جفا نمايند، حتى واى بر ستمگرانى كه به فرزندان و شيعيان وى ستم كنند.

اين حديث مى رساند كه عشق و علاقه به فاطمه عليهاالسلام در عرصات محشر نيز نجات دهنده است.