تحليل سيره فاطمه زهراء

على اكبر بابازاده

- ۶ -


فاطمه سرور زنان عالم

اينكه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، برترين زن جهان هستى است و در پيشگاه خدا و بهشت برين بر تمام زنان تفوق خواهد داشت، يك موضوع مسلم است، كه از روايات زياد استنتاج مى گردد و در منابع معتبر سنى و شيعى به آن تصريح گرديده است. ولى در اين موضوع، در مورد زنان ديگرى چون حضرت مريم نيز تعبيرهاى مشابهى هست، كه بايد به طور اختصار مساله را مشخص نماييم.

رسول خدا مى فرمايند: دخترم فاطمه عليهاالسلام ذاتا و از جهت خانواده و حسب و نسب بهترين انسان روى زمين است. [ان فاطمه ابنتى خير اهل الارض عنصرا و شرفا و كرما. (فرايد سمطين، ج 2، ص 68، ش 392).] و در يك حديث ديگر مى فرمايند: فرزندانم حسن و حسين بعد از من و پدرشان بهترين انسان روى زمينند و مادرشان فاطمه عليهاالسلام برترين زن روى زمين مى باشد. [الحسن و الحسين خير اهل الارض بعدى و بعد ابيهما و امهما افضل نسا اهل الارض. (بحار، ج 43 ص 19، ح 5).] و در حديث سومى از آن حضرت آمده است: فاطمه عليهاالسلام سرور زنان عالميان است. [انها سيده نسا العالمين. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 193.] و بالاخره در حديث چهارم، پيامبر الهى مى فرمايند: ملكى به من نازل شد كه بى سابقه بود و در ضمن سخنانش مژده داد كه حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشت و مادرشان فاطمه عليهاالسلام سرور زنان اهل بهشت است. [.

.. ان الحسن و الحسين سيد شباب اهل الجنه و امهما سيده نسا اهل الجنه. (كنزالعمال، ج 12 ص 107 و 108، ش 34017- فرائد السمطين، ج 2، ص 20، ش 363).] در اين احاديث چهارگانه كه بيشتر آنها از منابع اهل سنت نقل گرديد و متون عربى آنها در پاورقى ضبط شد، استفاده مى شود كه فاطمه ى زهرا برترين زنان جهان و بهشت است. در اين صورت اين سوال پيش مى آيد كه قرآن مجيد در سوره ى آل عمران آيه ى چهل و دوم حضرت مريم را برترين زنان عالم معرفى مى كند آيا فاطمه عليهاالسلام برتر است يا مريم؟ حقيقت امر كدام است؟!

اين سوال را حسن بن زياد از امام صادق عليه السلام كرد و آن حضرت در جواب فرمودند:

اينكه قرآن، مريم را سرور زنان عالم معرفى مى كند مربوط و محدود به زمان خود مريم است و شامل ساير زنها نمى گردد، ولى فاطمه عليهاالسلام سرور زنان اهل بهشت و اهل عالم از اولين و آخرين است. [قلت لابى عبداللَّه عليه السلام قول رسول اللَّه: فاطمه سيده نسا اهل الجنه، اسيده نسا عالمها؟ قال عليه السلام تلك مريم و فاطمه سيده نسا اهل الجنه من الاولين و الاخرين. (جلاالعيون شبر، ج 1، ص 131).] لازم به تذكر است كه برخى احاديث ديگر، برترين زنان عالم را در چهار نفر خلاصه نموده و از حضرات: مريم، خديجه، آسيه، و فاطمه ذكرى به ميان آورده و فاطمه عليهاالسلام را برترين آنان مى داند. [عوالم، ج 11، ص 89- 99- بحار، ج 43، ص 21، ح 10 و ص 26، ح 25 با تفاوتى مختصر.] بنابراين، حضرت مريم و حضرت خديجه و حضرت آسيه هر چندان از زنان ممتاز جهان و داراى كمالات كم نظير در ميان ساير زنان مى باشند، ولى فاطمه دختر پيامبر خدا يك انسان بى نظير در ميان همه ى زنان هستى مى باشد.

نزول مائده براى فاطمه

حضرت فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه خدا آن چنان معزز بود كه بارها مورد عنايت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى شد كه اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

پيامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هر يك از زنانش مراجعه كرد، ولى آنان نيز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه ى دخترش فاطمه عليهاالسلام سركشيد، تا در آن خانه ى اميد به مقصود رسد، ولى فاطمه عليهاالسلام و بچه هايش گرسنه بودند و تكه نانى در آنجا نيز به دست نيامد.

هنوز چند دقيقه بيش نبود كه رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترك كرده بود كه مختصر طعامى از سوى يكى از همسايه ها به آن بانو رسيد. فاطمه عليهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى مانم، ولى اين تكه نان و گوشت را به پدرم مى خورانم، و لذا يكى از حسنين را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه اش دعوت كرد.

فاطمه اهدايى همسايه را كه دو تكه نان و مختصر گوشتى بود، در يك ظرف سرپوشيده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر ديدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه عليهاالسلام خود نيز از اين مائده ى آسمانى تعجب مى كرد و خيره خيره به آن تماشا مى نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! اين طعام چگونه و از كجا رسيد؟ فاطمه عليهاالسلام جواب داد:

هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشا بغيرحساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلك شبيهه بسيده نسا بنى اسرائيل فانها كانت اذا رزقها اللَّه شيئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشا بغير حساب. [آل عمران /37.] آن از بركات و الطاف الهى است، خداوند به هر كسى بخواهد بدون محدوديت عطا مى كند.

رسول خدا چون سخن دخترش را شنيد فرمود: سپاس خدايى را كه تو را همانند مريم سرور زنان بنى اسرائيل قرار داده، زيرا او نيز هرگاه مورد عنايت الهى قرار مى گرفت و خداوند برايش مائده مى فرستاد، كه جواب سوال مى گفت: اين طعام از جانب خدا است، او به هر كسى بخواهد روزى بى حساب مى دهد.

آنگاه رسول خدا على عليه السلام را نيز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سير شدند و زنان و اهل بيت پيامبر نيز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه عليهاالسلام براى همسايگان نيز از طعام آسمانى كه از الطاف خفيه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... [فرائدالسمطين، ج 2، ص 51 و 52، ش 382- تجليات ولايت، ج 2، ص 319- فضائل خمسه، ج 3 ص 178- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 339- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 136.] موائد آسمانى براى فاطمه عليهاالسلام در يكى دوبار محدود نمى گردد، او بارها از خداوند خويش درخواست طعام كرد و پروردگار عالم نيز بى درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى اميرالمومنين على عليه السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چيزى نبود. فاطمه عليهاالسلام گفت: يا على! در خانه طعامى نيست، من و بچه هايت دو روز است كه گرسنه ايم و مختصر طعامى هم كه بود، آن را به تو خورانديم و خود در گرسنگى صبر كرديم.

على عليه السلام از شنيدن اين سخن فوق العاده ناراحت گشته و اشك در چشمانش حلقه زد و براى تهيه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و يك دينار قرض گرفت تا مشكل گرسنگى خانواده اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون يكى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گريه زن و بچه ها او را در بيرون از خانه آواره كرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره اش بدون چاره....

على از درد او آگاه شد و مانند هميشه ايثار كرد و ديگران را بر خود و خانواده اش مقدم داشت و بدين وسيله يكى از دوستانش را كه مقداد نام داشت خوشحال و خوش دل ساخت.

على عليه السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد كرد و مشغول عبادت شد از آن سو پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مامور گشت شب را در خانه ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى پذيرى؟ مولاى متقيان سكوت كرد، چرا كه زمينه پذيرايى نداشت و فاطمه عليهاالسلام و حسنين گرسنه مانده بودند و پول تهيه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى دهى؟ يا بگو: بلى، تا با تو آيم و يا بگو: نه، تا راه ديگر پيش گيرم. على عليه السلام عرض كرد: يا رسول اللَّه! بفرماييد.

رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه ى فاطمه عليهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا ديدار كردند، فاطمه عليهاالسلام در حال نماز و نيايش بود و خدا را مى خواند، او صداى پدر را شنيد و به سوى او آمد و خوش آمد گفت و سفره را بازكرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سير كند و چاره نيافته ها را چاره ساز باشد.

على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام خيره خيره نگاه مى كرد و با زبان بى زبانى سوال مى نمود: يا فاطمه! اين طعام از كجا؟ پيش از آنكه فاطمه عليهاالسلام جواب گويد رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد:

يا على! هذا جزا دينارك من عنداللَّه.

اين غذا پاداش آن دينارى است كه به مقداد دادى.

خداوند به شما جريان زكريا و مريم را تكرار كرد. [اشاره است به آيه ى 37 سوره ى آل عمران كه زكريا موائد آسمانى را در محراب مريم ديد.] و از طعام هاى بهشتى مرحمت نمود... [محجه البيضا، ج 4، ص 213- بحار، ج 43، ص 59، و ج 41، ص 30 با اختصار.]

فاطمه عزيز پيامبر

هر پدرى فرزندان خود را به طور طبيعى دوست دارد، ولى عشق و علاقه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام، تنها از روى عاطفه و پيوند پدرى و فرزندى نبود، فاطمه عليهاالسلام يك انسان فوق العاده بود، او بر پيامبران پيشين برترى داشت، او سرور زنان عالم و محرم اسرار الهى بود، او مكمل رسالت و پناه ولايت به حساب مى آمد، از اين جهت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از سوى پروردگار عالم وظيفه داشت فاطمه عليهاالسلام را گرامى بدارد و شان و عظمت وى را براى مردم اعلان كند...

رسول خدا علاوه بر فاطمه عليهاالسلام فرزندان ديگرى داشت، ولى هيچ كدام آنان جايگاه فاطمه عليهاالسلام را نداشته اند، زيرا روابط و پيوند پيامبر خدا با آن فرزندان متعارف و برحسب پيوند پدرى و فرزندى بود، ولى با فاطمه عليهاالسلام حساب الهى و جداگانه اى داشت و وظيفه اش فوق العاده بود.

ما در اين بخش از بحثهاى خود، تنها گوشه اى از واكنشهاى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را در مورد فاطمه عليهاالسلام به عنوان نمونه بيان خواهيم كرد. علاقه مندان به كتابهاى سيره ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مراجعه فرمايند.

عبداللَّه بن عباس مى گويد: «كان رسول اللَّه اذا قدم من تغزيه قبل فاطمه [بحار، ج 37، ص 70.]؛ رسول خدا هرگاه از سفر و جنگها برمى گشت به سراغ فاطمه عليهاالسلام رفته و او را مى بوسيد.» نوع محبت و احترام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام به قدرى زياد و آن چنان ادامه داشت كه مورد اعتراض عايشه قرار گرفت، زيرا فاطمه عليهاالسلام در سنين نسبتا بزرگسالى بسر مى برد، حتى داراى زندگى مستقل و فرزندان بود، ولى پدرش او را مورد نوازش قرار مى داد، تا اينكه روزى عايشه گفت:

يا رسول اللَّه! اتقبلها و هى ذات بعل؟ فقال لها: اما واللَّه لو علمت ودى لها اذا لازددت لها ودا. [بحارالانوار، ج 37، ص 81.] اى پيامبر خدا! فاطمه عليهاالسلام را مى بوسى در حالى كه او متاهل و بزرگ شده است؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جواب داد: سوگند به خدا اگر محبت و علاقه مرا نسبت به او بدانى، تو نيز علاقه مند مى گردى. و لذا عايشه مى گويد:

ما رايت احدا اشبه حديثا و كلاما برسول اللَّه من فاطمه و كانت اذا دخلت عليه قام لها من مجلسه و اخذ بيدها فقبلها و اجلسها فى مجلسه... [صحيح ترمذى، ج 2، ص 319- محجه البيضا، ج 4، ص 207- عوالم، ج 11، ص 130- بحار، ج 43 ص 40.] من كسى را از جهت سخن گفتن مثل فاطمه عليهاالسلام نديدم، او هنگامى كه به حضور پدرش مى رسيد، رسول خدا به احترام او از جايش برمى خاست و دستش را مى بوسيد و او را در جاى خود مى نشانيد.

ابن عباس، (ثوبان) غلام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، عبداللَّه عمر و راويان ديگر نقل كرده اند:

كان النبى اذا اراد سفرا كان آخر الناس عهدا بفاطمه، و اذا قدم كان اول الناس عهدا بفاطمه... [محجه البيضا، ج 4، ص 208 و با تفاوت مختصر-بحار، ج 43، ص 40- عوالم، ج 11، ص 130.] عادت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين بود كه هنگام قصد سفر آخرين ديدارش با فاطمه و موقع بازگشت نخستين ديدارش با وى بود.

در دنباله اين حديثها آمده است كه رسول خدا وارد خانه زهرا مى گشت و با وى ديدار مى نمود و دست مباركش را بر سر او مى كشيد و آنچنان با وى برخورد مى كرد كه بينندگان را به تعجب وامى داشت. و لذا روزى اميرالمومنين على عليه السلام با آن همه سوابق و خدمات ارزنده و داراى امامت و ولايت كه دومين شخصيت عالم هستى بويژه جهان اسلام به حساب مى آييد سوال كردند:

يا رسول اللَّه! انا احب اليك ام هى؟ قال: هى احب الى منك، و انت اعز الى منها. [فرائد سمطين، ج 2، ص 62، ش 387.] اى پيامبرخدا! من برايت محبوبتر هستم يا فاطمه؟ پيامبر الهى جواب داد: براى من فاطمه عليهاالسلام از تو محبوبتر است، ولى تو از فاطمه عليهاالسلام برايم عزيزتر مى باشى.

فضائل و مناقب حضرت زهرا عليهاالسلام بيش از اينها است كه در محدوديت قلم و كاغذ آن هم به صورت محدود گنجانده شود، ولى ما به همين نمونه ها بسنده نموده،اميدوارم مورد قبول درگاه الهى و پيشگاه اهل بيت عليهم السلام بوده باشد.

فصل دوازدهم: پرستش و نيايش فاطمه

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بيش از هر چيز به خودسازى و كمال جويى مى پرداخت و هر روزى كه از عمر او مى گذشت، عبادت و تهجدش رو به فزونى مى گذاشت و اكثر شبها را به دعا و پرستش خدا و شب زنده دارى مى گذرانيد.

در مورد عبادت فاطمه عليهاالسلام دوست و دشمن اعراف كرده اند كه وى پيشگامترين افراد در اين زمينه بوده است، چنانچه از حسن بصرى آمده است:

ما كانت فى هذه الامه اعبد من فاطمه، كانت تقوم حتى تورم قدماها.

در ميان امت اسلامى كسى بيش از فاطمه به عبادت نمى پرداخت. او آن چنان در اين زمينه پيش رفت كه پاهاى مباركش متورم شد. [سفينه البحار، ج 1، ص 421- عوالم، ج 11، ص 224- بحارالانوار، ج 43، ص 76 و 84.] حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايند:

من در دوران كوچكى به سر مى بردم و مادرم را مى ديدم كه چگونه به راز و نياز مى پردازد از جمله شبى ديدم: را يت امى فاطمه قامت فى محرابها ليله جمعه فلم تزل راكعه و ساجده حتى انفجر عمود الصبح... [محجه البيضا، ج 4، ص 208 و با مختصر تفاوتى بحار، ج 43، ص 81، ح 3- جلاالعيون شبر، ج 1 ص 151.] مادرم در محراب عبادت به نماز ايستاده و مرتب به ركوع و سجود مى پرداخت، او در اين حال بود، تا اينكه شب به پايان رسيد.

در دنبال اين حديث آمده است كه آن حضرت يكايك مومنين را با نام و نشان دعا مى كرد، ولى در مورد خودش درخواست نمى كرد. از او پرسيدم: مادر! چرا ديگران را دعا مى كنى ولى خود را دعا نمى نمايى؟ فرمودند: پسرم! نخست بايد ديگران را دعا كرد، سپس خودمان را.

مباهات خدا بر عبادت فاطمه

ابن عباس نقل مى كند: روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نشسته بود، كه به ترتيب امام حسن، امام حسين، حضرت فاطمه و حضرت على عليهم السلام به حضورش رسيده و در كنار او آرميدند... رسول خدا از ديدن آنان شروع به گريه كرد و مصائب آتى و ستمهاى وارده را بعد از رحلت خويش متذكر شد... آنگاه در مورد فاطمه چنين فرمود: و اما ابنتى فاطمه فانها سيده نسا العالمين من الاولين و الاخرين و هى بضعه منى و هى نور عينى و هى ثمره فوادى و هى روحى التى بين جنبى و هى الحورا الانسيه متى قامت فى محرايها بين يدى ريها جل جلاله زهر نورها لملائكه السما كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض و يقول اللَّه عزوجل لملائكته: يا ملائكتى! انظروا الى امتى فاطمه سيده امائى قائمه بين يدى ترعد فرائصها من خيفتى و قد اقبلت بقلبها على عبادتى اشهدكم انى قد امنت شيعتها من النار... [فرائد السمطين، ج 2، ص 34، ش 371- جلاالعيون، ج 1، ص 186- 187.] و اما دخترم فاطمه سرور زنان عالميان، از اولين و آخرين است. او پاره ى تن من و نور چشمم و ميوه ى دلم و روح و روان من مى باشد. فاطمه حورى است به صورت بشر، هرگاه او در محراب عبادت ظاهر شود و در پيشگاه خدا قرار گيرد، نورش بر ملائكه ى آسمانها مى تابد، همان طورى كه نور ستارگان بر اهل زمين مى درخشد، در آن حال خداوند به ملائكه اش مى فرمايد:

اى ملائكه من! بنگريد به فاطمه عليهاالسلام سرور زنان و كنيزانم كه چگونه در برابر من به عبادت ايستاده؟ و چه سان از ترس و خشيت من مى لرزد؟ و با چه روح معنوى و حضور قلب مرا پرستش مى كند؟ من شما ملائكه ام را گواه مى گيرم كه پيروان واقعى او را در آتش نمى سوزانم.

اين حديث شريف آنهم از منابع معتبر اهل سنت مى رساند كه فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه الهى چقدر ارزش دارد و چگونه پروردگار عالم به عبادت و نيايش او بر ملائكه مقربانش مباهات مى كند و با چه تعبيرهاى پرارزش از فاطمه عليهاالسلام تعريف مى كند و به روح عبادت و خضوع و خشوع وى و حضور قلبش تصريح مى نمايد؟!

تسبيح حضرت فاطمه

از عبادتهاى بسيار عالى و ارجدار و داراى ثواب مضاعف؛ تسبيح حضرت فاطمه ى زهرا مى باشد. مستحب است اين تسبيحات را هنگام خوابيدن و بعد از نمازهاى يوميه حتى بعد از نمازهاى نافله قرائت كرد.

حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمايند: «در ميان ذكرها هيچ عمل و ذكرى هب ارزش تسبيح فاطمه نمى رسد، و اگر چيزى بالاتر از آن بود، رسول خدا آن را به دخترش فاطمه عليهاالسلام مى بخشيد.» [بحار، ج 43، ص 64، ح 56- سفينه البحار، ج 1، ص 593: ما عبداللَّه بشى من التمجيد افضل من تسبيح فاطمه و لو كان شى افضل منه لنحله رسول اللَّه فاطمه.] و حضرت امام صادق عليه السلام در ثواب و پاداش آن مى فرمايند:

تسبيح الزهرا فاطمه صلوات اللَّه عليها فى دبر كل صلاه احب الى من صلاه الف ركعه فى كل يوم. [سفينه البحار، ج 1، ص 593.] خواندن تسبيح فاطمه در تعقيب هر نماز، براى من ارزشمندتر از خواندن هزار ركعت نماز در هر روز است.

اين حديث به خوبى مى رساند كه قرائت تسبيح آن حضرت از هزار ركعت نماز مقبول، بالاتر است، بلكه اگر روزهاى ديگر نيز محاسبه شود (زيرا حديث «فى كل يوم» مى گويد) سر به هزاران ثواب خواهد زد، بنابراين سزاوار است برادران و خواهران مسلمان از اين ذكر پرغنيمت غفلت نفرمايند. و در مورد تشريع اين ذكر، حضرت اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايند:

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در خانه ى من فوق العاده زحمت مى كشيد، او آنقدر از چاه آب مى كشيد كه سينه اش مجروح شد. و آن چنان به آرد كردن جو پرداخت كه دستهايش ورم كرد و به قدرى به نظافت خانه و پختن غذا و آبگوشت مشغول شد كه لباسهايش غبارآلود و چهره اش دگرگون گشت. [و انها استقت بالقربه حتى اثر فى صدرها و طحنت بالرحى حتى مجلت يداها و كسحت البيت حتى اغبرت ثيابها و اوقدت النار تحت القدر حتى دكنت ثيابها، فاصابها من ذلك ضرر شديد.] و لذا من به او پيشنهاد كردم: اگر از پدرت كنيزى درخواست كنى كه از اين همه رنجها و زحمتها نجات يابى بهتر است.

حضرت مى فرمايند: فاطمه عليهاالسلام به سراغ پدر گراميش رفت، ولى چون گروهى دور او را گرفته بودند، بدون مطرح كردن اين موضوع برگشتند و سپس رسول خدا، به سراغ فاطمه عليهاالسلام آمدند و از او خواستند حاجت خويش را بيان كند...

من به جاى فاطمه عليهاالسلام درد او را بيان كردم و مشكلات آن حضرت را شرح دادم... رسول گرامى اسلام با توجه به مشكلات اقتصادى مسلمانان در آن عصر فرمودند:

افلا اعلمكما ما هو خير لكما من الخادم؟ اذا اخذتما منامكما فسبحا ثلاثا و ثلاثين، و احمد ثلاثا و ثلاثين، و كبرا اربعا و ثلاثين.

بياييد من برايتان چيزى تعليم كنم كه از خادم و كنيز بالاتر است و آن اينكه پيش از خوابيدن سى و سه بار سبحان اللَّه و سى و سه بار الحمدللَّه و سى و چهار بار اللَّه اكبر بگوييد.

فاطمه عليهاالسلام چون اين دستور ار شنيد سه بار عرض كرد: از خدا و پيامبرش راضى شدم. و در مورد تعقيب نماز با تسبيح فاطمه عليهاالسلام فرمودند:

يا فاطمه تكبرين اللَّه بعد كل صلاه اربعا و ثلاثين تكبيره، و تحمدين ثلاثا و ثلاثين تحميده، و تسبحين اللَّه ثلاثا و ثلاثين تسبيحه...

يا فاطمه! به دنبال هر نماز سى و چهار مرتبه اللَّه اكبر و سى و سه مرتبه الحمدللَّه و سى و سه مرتبه سبحان اللَّه مى گويى... [عوالم، ج 11، ص 215، 227 و 228- بحارالانوار، ج 43، ص 82.] بدين گونه رسولخدا اين تسبيحات را به دخترش فاطمه عليهاالسلام ياد داد و آنگاه فرمودند: چون اين ذكر را بگوييد و بخوابيد، خداوند هزار حسنه برايتان مرحمت فرمايد و چون بدين نيت از خواب برخيزيد باز خداوند هزار حسنه برايتان منظور مى كند. و بدين سان اين ذكر عاليه به نام تسبيح فاطمه ى زهرا عليهاالسلام معروف گشت.

نيايش فاطمه

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در كنار نماز و ركوع و سجود طولانيش، به دعا و نيايش مى پرداخت و در اين ميدان عارفانه، به قدرى پيش مى رفت، كه گويا همه ى چيزها و نهانها براى او پيدا بود، وى مى توانست با مامورين آسمانى كه از ديد ديگران نامريى و ناپيدا بودند، مذاكره و گفتگو كند و ناديده ها را ببيند، و به جايى رسد كه بين خالق و مخلوق پرده ها و حاجبها بى معنى باشد.

او از طريق دعا و نيايش، با نگرشى به درون خود توانست تمام اميال و شهوات مادى را كنار زند و با تجلى روح ملكوتى به قله ى كمال، پرواز كند و با رسيدن به كمال مطلق، عالم خلقت را با «آيت باذنى» به تسخير خود درآورد و آنگاه همه چيز و همه جا به تصرف فاطمه عليهاالسلام درآيد.

اگر فاطمه عليهاالسلام توانست ملائكه و مامورين آسمانى را به خدمت استخدام كند و خازن بهشتى و جبرئيل و ميكائيل را به ماموريتها وادارد، و تصرفات و تحولات محيرالعقول در جهان پديدار سازد و از طريق چادر پاره پاره ى پرفروغش خانه هاى يهود را منور ساخته و دهها پيروان مذاهب ديگر را به صراط مستقيم اسلام هدايت نمايد و... همگى از همين مقوله سرچشمه مى گيرد. [در اين زمينه به كتاب تجليات ولايت به قلم نگارنده كه در ولايت تكوينى چهارده معصوم نگارش يافته مراجعه فرماييد.] ابن عباس مى گويد: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، دو ركعت نماز خواند و با خداى خود به راز و نياز پرداخت، سپس دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و چنين معروض داشت: اى خدا و مولايم! تو را به حق محمد و على و حسن و حسينم ، همچنانچه براى بنى اسرائيل مائده نازل فرمودى. براى ما نيز مائده بفرست.

ابن عباس مى گويد: هنوز دعاى فاطمه عليهاالسلام به پايان نرسيده بود كه طبقى پر از طعام بهشتى نازل شد... [عوالم، ج 11، ص 235: صلت ركعتين ثم رفعت باطن كفيها الى السما و قالت: الهى و سيدى! هذا محمد نبيك و هذا على ابن عم نبيك و هذان الحسن و الحسين سبطا نبيك، الهى انزل علينا مائده من السما كما انزلتها على بنى اسرائيل، اكلوا منها و كفروا بها، اللهم انزله علينا فانا به مومنون: قال ابن عباس: واللَّه ما استتمت الدعوه فاذا بصحفه من ورائها.]

دعاى نور

حضرت فاطمه عليهاالسلام دعاهاى زيادى مى خواند و به اصحاب و ياران مخصوص پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله برخى از آنها را تعليم فرمود، كه در كتابهاى ادعيه آمده است، ولى در ميان آنها دعايى بسيار با بركت و آثار خير، كه آن را به حضرت سلمان سفارش فرمودند و افزودند كه آن را بيشتر بخواند و فرمودند از جمله آثار آن اين است كه: تو را تب نمى گيرد و سعى كن بر خواندن آن مداومت نمايى...

حضرت سلمان مى گويد: سوگند به خدا كه آن را به بيش از هزار نفر آموختم كه در تب و بيمارى مى سوختند و به بركت دعاى آن حضرت همگى شفا يافتند. اينك متن آن دعا را براى خوانندگان عزيز ترسيم مى نماييم:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم، بسم اللَّه النور، بسم اللَّه نور النور، بسم اللَّه نور على نور، بسم اللَّه الذى هو مدبر الامور، بسم اللَّه الذى خلق النور من النور، الحمدللَّه الذى خلق النور من النور، و انزل النور على الطور، فى كتاب مسطور، فى رق منشور، بقدر مقدور، على نبى محبور، الحمدللَّه الذى هو بالعز مذكور، و بالفخر مشهور، و على السرا و الضرا مشكور، و صلى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين. [منتهى الامال، ص 134- بحارالانوار، ج 43، ص 67.] و بالاخره حضرت فاطمه عليهاالسلام آن قدر دعا كرد و در برابرش از منافقين و مهاجمين به دودمانش مصيبت ديد كه دعاى نهايى عجل وفاتى سرداد و شيفتگانش را به عزاى خود مبتلا ساخت.

فصل سيزدهم: زهد و قناعت فاطمه

تا ريخ زندگى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، سراسر درس زندگى براى خانواده ها است، براى كسانى كه با مشكلات اقتصادى و رفاه مشكل زا، دست و پنجه نرم مى كنند، اقشار مختلفى كه هزينه هايشان بيش از درآمدشان بوده و شب و روز در اضطراب و پريشانى بسر مى برند.

آرى فاطمه عليهاالسلام سرتاپا اسوه ى مقاومت بود، مقاومت در برابر سختيها و تشريفات روز و تحريكها و سرزنشهاى زنان آن دوران، كه آن حضرت را در انتخاب زندگى ساده و شوهر بى آلايش و... تحريك مى كردند، ولى او با الهام از آيات الهى و سخنان ارزشمند پدرش، راه پدر و راه انبياى الهى را برگزيد و محبت دنيا و زرق و برق آن را به دل راه نداد.

فاطمه در انتخاب همسر...

در فصل ششم بحث كرديم كه چون فاطمه ى زهرا عليهاالسلام به سن ازدواج رسيد، اكثر سردمداران و ثروتمندان قريش از آن حضرت خواستگارى كردند و پول و ثروت و رفاهشان را به رخ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كشيدند و مهريه هاى سنگين و طلا و جواهرات وعده دادند... ولى حضرت فاطمه عليهاالسلام به پدرش گفت: جز على عليه السلام را انتخاب نخواهم كرد و او را برگزيد و در زندگى مشترك پيوسته تسليم او بود.

زنان مدينه فاطمه عليهاالسلام را در انتخاب اميرالمومنين كه امكانات زندگى نداشت وسوسه مى كردند [شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 227... و زوجك فقيرا لامال له....] و چنين گمان مى نمودند كه آن بانوى گرانقدر نيز مثل زنان ديگر اسير پول و تجملات خانمانسوز است، ولى فاطمه عليهاالسلام همه را پس زد و به وسوسه ها ترتيب اثر نداد و با گفتن: «ما اختار عليه احدا من اهل الارض» يعنى جز على را اختيار نمى كنم. مولا را برگزيد و به جهان و جهانيان درس داد كه فاطمه عليهاالسلام فضائل انسانى مى خواهد، نه دنيا و دنياپرستان را.

آرى دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با انتخاب على عليه السلام به همسرى، خانه ى دورافتاده ى استيجارى حارثه بن نعمان را تقبل كرد، [بحارالانوار، ج 19، ص 113.] و خط قرمز به تكلفات و دنياپرستى كشيد و با زهد و قناعت زندگى خوشى را شروع كرد و با صفا و صميميت شوهر، تمام تلخيهاى دنيا را شيرين ساخت، و با تحمل گرسنگى و مشكلات زياد در خانه ى على عليه السلام حتى يك مرتبه نيز از آن حضرت حاجتى نخواست و شوهرش را به تكلف وانداشت، چرا كه زهرا طرفدار زهد و عزت نفس بود و اين شيوه ى زندگى را از پدرش رسولخدا به ارث برده و شنيده بود كه زهرا از على چيزى مخواه، او را در خريد نيازهاى منزل آزاد بگذار. [به فصل نهم مراجعه فرماييد.]

زهد فاطمه و اسلام شمعون يهودى

ابن عباس نقل كرده كه عربى از قوم بنى سليم در مسير خود به مدينه سوسمارى را شكار كرده و وارد محضر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شد و در ضمن جسارتها و بى ادبيهايش گفت: تو آن چنان ساحر و دروغگوى بى نظيرى هستى كه در ميان زمين و آسمان همانند تو پيدا نمى شود جادارد كه تو را با اين شمشير بكشم و اولين و آخرين را از شر تو راحت كنم.

از صحابه پيامبر خواستند او را به كيفر برسانند، ولى رسول خدا همه را آرام ساخته و خطاب به اعرابى فرمود: اى برادر بنى سليم! آيا رسم شما اين است كه با غلظت و درشتى سخن بگوييد؟ سوگند به خدا هركس در دنيا به من ضررى برساند او در آخرت در آتش خواهد بود. من در آسمانها معروف به احمد صادق مى باشم، تو ايمان بياور و جزو برادران ايمانى ما باش.

اعرابى با شنيدن اين سخنان خشمگين تر شد و سوسمارى را كه صيد كرده بود، بيرون آورد گفت: من به تو ايمان نمى آورم، تا اين سوسمار ايمان آورد.

سوسمار چون به زمين افتاد، راه فرار پيش گرفت، ولى رسول خدا خطاب به آن حيوان فرمود: اى سوسمار! برگرد. سوسمار با شنيدن سخن پيامبر برگشت و در برابر آن حضرت ايستاد و خيره خيره نگاه كرد.

پيامبر خدا فرمود: اى سوسمار! من كيستم؟ سوسمار به سخن آمده، پس از شناسايى آن بزرگوار از نظر نسب گفت: خداوند همان طورى كه ابراهيم را به خليلى برگزيد، تو را نيز به پيامبرى مبعوث ساخته و حبيب خود كرد.

اعرابى چون اين اوضاع را ديد، با خود فكرى كرد، كه من خود اين سوسمار را صيد كرده ام و با خود آورده ام، آيا من به اندازه ى اين حيوان درك و شعور ندارم. اين بگفت و از خواب غفلت بيدار گشته و با گفتن شهادتين مسلمان گرديد. [الا يا رسول اللَّه انك صادق- فبوركت مهديا و بوركت هاديا شرعت لنا دين الحنيفه بعد ما- عبدنا كامثال الحميرا الطواغيا...] رسول گرامى اسلام از ايمان او خوشحال شد، دستور داد: چند سوره اى از قرآن مجيد به او تعليم نمودند و آنگاه درخواست كرد: او را با مال خود يارى نماييد.

سعدبن عباده شتر گرانقيمتى به او بخشيد و اميرالمومنين على عليه السلام لباس داد، ولى طعام و غذايى كه اعرابى را به ميان قومش برساند پيدا نشد.

سلمان گويد: من به بيوتات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى به دست آوردن طعامى سرزدم، اما از هيچ كدام آنها خبرى نشد، تا اينكه به خانه ى فاطمه عليهاالسلام آمدم، آن حضرت فرمودند: سلمان! سه روز است كه خود و فرزندانم گرسنه ايم و چيزى در خانه نداريم، اما خير را از خود برنمى گردانم، هنگامى كه به در خانه ام بيايد.اينك بيا اين چادر مرا بگير و به سراغ خانه ى شمعون يهودى برو و پيغام مرا به او برسان و بگو:

هذا درع فاطمه بنت محمد(ص) تقول لك: اقرضنى عليه صاعا من تمر و صاعا من شعير ارده عليك انشااللَّه.

اين چادر (لباس مخصوص) فاطمه عليهاالسلام است، او مى گويد: در مقابل آن به طور رهن سه كيلو خرما و سه كيلو جو بدهيد، ان شا اللَّه پول آن را مى پردازم.

سلمان مى گويد: من چادر را به شمعون يهودى دادم و پيغام فاطمه عليهاالسلام را رساندم، شمعون چادر را گرفت و مرتب آن را در دستش نگه داشت و خيره شد و پاره ها و وصله هاى آن را ديد و چشمانش پر از اشك گرديد و چنين گفت:

يا سلمان! هذا هو الزهد فى الدنيا هذا الذى اخبرنا به موسى بن عمران فى التورات انا اشهد ان لااله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه، فاسلم و حسن اسلامه.

اى سلمان! اين چادر، نشانه ى زهد فاطمه عليهاالسلام در دنيا است، اين دين همان است كه موسى در تورات به ما خبر داده و سپس با گفتن شهادتين ايمان آورد و در ايمانش ثابت قدم گشت. سپس خرما و جو درخواستى فاطمه عليهاالسلام را به سلمان تحويل داد و سلمان آنها را گرفته، به پيش فاطمه عليهاالسلام آورد و از آن بانو خواست كه مقدارى از آن خرما و جو را براى خود و حسنين كه سه روز بود در گرسنگى بسر مى بردند بردارد، ولى فاطمه عليهاالسلام گفت: اين بخشش را در راه خدا داده ايم و چيزى از آن برنمى داريم. [سفينه البحار، ج 1، ص 570 و 571، بحارالانوار، ج 43، ص 69 تا 74.]

نورى دگر از زهد فاطمه بر دلهاى يهود

در يك قضيه ديگر آمده است: اميرالمومنين براى تهيه طعامى براى زن و بچه هايش به خانه ى يك نفر يهودى به نام زيد آمد و از او مقدارى جو خواست و چون پول نداشت يك لباس از لباسهاى فاطمه عليهاالسلام را گرو گذاشت و جو را برداشت و به خانه برگشت. از آن سو، زيد آن لباس را در يكى از اتاقها قرار دارد و به كار خود پرداخت، اما زن او شبانه مشاهده كرد نورى از آن اتاق به بيرون مى تابد و هيچ از قضيه آگاه نبود، خيلى وحشت كرد و به سراغ شوهرش رفته، او را از خواب بيدار كرد و جريان را به عرض او رسانيد. زيد اساسا جريان چادر را در ذهن خود نداشت، با تمام نگرانى و احتياط وارد اتاق شد و به هر سو نگريست، چيزى و كسى نيافت، ناگاه متوجه شد كه لباس پاره پاره ى زهرا در گوشه اى افتاده و نور پرفروغى از همان لباس ساطع است. چون اين منظره را ديد نور لباس زهرا را كه از نور الهى و از زهد و تقواى آن حضرت سرچشمه گرفته بود، برقلب يهودى تابيد و آن را روشن ساخت و لذا بى درنگ ايمان آورده و در جرگه ى مسلمانان قرار گرفت و زن او نيز چون اين كرامت عظيم را مشاهده كرد ايمان آورد و بدين طريق هشتاد نفر از يهوديان همسايه زيد با ديدن اين منظره ى عجيب مسلمان گرديدند و يد بيضاى موسى، [شعرا/33.] و اثر پيرهن يوسف بر چشمان يعقوب نابينا را [يوسف /96.] تداعى كردند و با زبان حال گفتند: چادر زهرا از پيراهن يوسف و از يد بيضاى حضرت موسى قوى تر و ارزشمندتر است. [مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 339، بحار، ج 43، ص 30، ح 36.]

زيور آلات فاطمه تقسيمى فقرا

زراره از امام باقر عليه السلام نقل مى كند: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله هرگاه به سفر مى رفت آخرين ديدارش با فاطمه عليهاالسلام بود و چون از سفر برمى گشت نخستين كسى كه به ديدار و ى مى شتافت باز دخترش زهرا بود.

در اين حديث آمده است كه رسول گرامى در يكى از سفرهايش مراجعت كرد و به ديدار دختر رفت و در ضمن گفتگوها چشمش به پرده اى افتاد كه از در آويزان بود و سپس دو دستبند نقره اى در بازوان وى مشاهده كرد، كه اميرالمومنين على عليه السلام آنها را از سهميه ى غنائم جنگى خريدارى فرموده بود. حضرت از ديدن آنها نگاهى به دختر كرد، ولى چيزى نگفت و بى درنگ بلند شد و خانه زهرا را ترك گفت. فاطمه عليهاالسلام از نگاه بى سابقه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همه چيز را دريافت و دانست كه واكنش پيامبر در برابر تغييراتى است كه از پرده و دستبندها سرچشمه گرفته و لذا شروع به گريه كرد، و سپس آنها را به فرزندانش حسن و حسين عليهم اسلام تحويل داد و به آنان گفت: به پدرم سلام برسانيد و بگوييد: بعد از رفتن شما از اين خانه جز اينها چيز تازه اى پيش نيامده، من آنهارا در راه خانه احسان كردم...

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله چون حسنين را ديد و پيغام دخترش را شنيد بسيار خوشحال شد، به فكر فاطمه عليهاالسلام آفرين گفت، سپس از همان پرده شلوارهايى دوخته شد و همراه با نقره هاى دستبندها به اصحاب صفه كه مهاجرين بى بضاعت و بدون خانه و كاشانه بودند تقسيم گرديد.

حضرت امام باقر در دنباله اين حديث افزوده اند كه در آن تاريخ وضع مالى گروهى از مسلمانان به قدرى آشفته بود كه لباس مناسب نداشتند و در هنگام ركوع نماز، عورتين آنان از ديد ديگران محفوظ نبود، و لذا رسول خدا به زنان مسلمان كه در نماز جماعت شركت مى كردند، سفارش فرموده بود كه در موقع سربرداشتن از ركوع قبل از مردها سر از ركوع برندارند... [عوالم، ج 11، ص 177- بحارالانوار، ج 43، ص 83- 84.] اين قضيه تاريخى كه با مختصر تفاوتى در منابع مختلف شيعه و سنى آمده است، حاكى از بى رغبتى حضرت فاطمه عليهاالسلام نسبت به مسائل مادى و تزييناتى مى نمايد، زيرا: هر شوهرى وظيفه دارد نسبت به همسرش توجه نموده و نيازمنديهاى مختلف او را تامين نمايد و خريدار دو دستبند نقره اى و پرده ى ساده براى پوشاندن در و پنجره ى منزل، مخالف زهد نيست و اين خريد، از سوى شوهر بود، نه فاطمه، كه سرانجام آن حضرت بدون كوچكترين علاقه به آنها، براى خوش آيند خدا و رسولش آنها را به نيازمندان مسلمين اهدا نموده و مدال «فاطمه پاره ى تن من است» را از زبان مبارك پدر دريافت كرد. و اين نكته را اضافه كنم، كه شبيه اين جريان در مورد گردنبند فاطمه عليهاالسلام پيش آمد، حضرت آن را نيز از گردنش درآورده و به محضر رسول خدا فرستاد و آن حضرت گردنبند را در ترميم زندگى يك سائل فقير خرج كرد و فرمود: فاطمه عليهاالسلام از من است. [محجه البيضا، ج 4، ص 204- بحارالانوار، ج 43، ص 22 و ص 84.] و اگر بخواهيم ساير موارد زهد و بى رغبتى آن بانو را در مورد مسائل دنيا بياوريم باعث خستگى خوانندگان مى گردد زيرا: آن دختر عزيز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تجسم اسلام و قرآن بود و وجود رسول خدا در وجود او تجلى مى كرد، و به همين جهت پيامبر الهى او را مانند خود مى داند و پاره ى تنش مى نامد. بنابراين پيامبر خدا به همه دستورات اسلام عمل مى كرد و نسبت به مسائل دنيا بى رغبت بود. فاطمه عليهاالسلام نيز از او تبعيت مى كرد... [مالال محمد و للدنيا فانهم خلقو للاخره و خلقت الدنيا لهم. (بحار، ج 43، ص 86.).] چنانچه آمده است روزى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام به ديدار پدر شتافت و سلمان او را مشاهده كرد كه با چادرى وصله دار كه دوازده مورد آن با ليف خرما دوخته شده بود حركت مى كند، با خود گفت: خدايا! دختران پادشاهان روم و ايران با لباسهاى گران قيمت حرير و سندس زندگى مى كنند، در حالى كه چادر دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دوازده تا وصله دارد.

فاطمه عليهاالسلام چون به خدمت پدر رسيد عرض كرد: يا رسول اللَّه! سلمان از لباس من تعجب مى كند، در صورتى كه در طول پنج سال زندگى مشترك با على عليه السلام ما فقط يك پوست گوسفند داريم كه روزها بر روى آن حيوانمان علف مى دهيم و شب براى خوابيدن از آن استفاده مى كنيم... [سفينه البحار، ج 1، ص 571- بحار، ج 43، ص 88: «... يا رسول اللَّه ان سلمان تعجب من لباسى، فوالذى بعثك بالحق مالى و لعلى منذ خمس سنين الا مسك كبش نعلف عليها بالنهار بعيرنا، فاذا كان الليل افترشناه...]