تحليل سيره فاطمه زهراء

على اكبر بابازاده

- ۲ -


محبت اهل بيت، محبت به پيامبر است

چنانچه بحث شد، اهل بيت پيامبر از خود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جدا نيستند و همگى از يك درخت تنومند ريشه دار سرچشمه گرفته و اهداف مقدس مشتركى را دنبال مى كنند، لذا محبت به اهل بيت در واقع محبت و علاقه به شخص رسول خدا محسوب مى گردد. در اين زمينه روايات زيادى هست كه ذيلا به چند حديث اشاره مى كنيم:

1 - قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم قاله لعلى و فاطمه و الحسن و الحسين. [كنزالعمال، ج 12، ص 97 ش 34164.] رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خطاب به على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام فرمودند: من دشمن كسى هستم كه با شما دشمنى كند و يار و سلم كسى هستم كه با شما از در مسالمت وارد شود.

2 - عن النبى صلى اللَّه عليه و آله: من احب هولا فقد احبنى، و من ابعضهم فقد ابفضنى. يعنى الحسن و الحسين و فاطمه و عليا.» [كنزالعمال، ج 12، ص 103 ش 34194.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در مورد حضرت على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام فرمودند: هر كس اينان را دوست بدارد، در واقع مرا دوست داشته و هر كس آنان را دشمن بدارد در حقيقت مرا دشمن داشته است.

3 - عن ابى بكربن ابى قحافه قال: رايت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله خيم خيمه و هو متكى على قوس عربيه و فى الخيمه على و فاطمه و الحسن و الحسين عليهم السلام فقال يا معشر المسلمين؟ انا يسلم لمن سالم اهل الخيمه و حرب لمن حاربهم، و ولى لمن والاهم.... [فرائد سمطين، ج 2، ص 40 ش 373.] خليفه اول اهل سنت مى گويد: رسول خدا را ديدم كه خيمه اى را برپا كرده و خودش به يك كمان عربى تكيه نموده و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نيز در داخل آن مى باشند. آن حضرت خطاب به مسلمانان فرمودند: من دوستدار كسى هستم كه اهل خيمه را دوست بدارد و دشمن كسى هستم كه با آنان دشمن باشد....

4 - عن ابن عباس قال: قال رسول للَّه صلى اللَّه عليه و آله: احبونى بحب اللَّه و احبوا اهل بيتى لحبى. [فرائد سمطين، ج 2، ص 292، ش 550 - كنزالعمال، ج 12، ص 95، ش 34150.] ابن عباس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمودند: مرا به جهت خدا دوست بداريد و اهل بيتم را به احترام من.

خوانندگان محترم توجه دارند كه همه ى اين احاديث از منابع معتبر اهل سنت نقل شد و در مجموع مى رساند كه: پيوند رسول خدا با اهل بيتش ناگسستنى است و دوستان آنان دوست پيامبرند و دشمنانشان دشمن پيامبرند. خداوندا! ما را از دوستان اهل بيت قرار ده و كينه ى مقدس دشمنشان را از ما مگير.

نقش محبت اهل بيت

محبت اهل بيت، آثار ارزشمندى در دنيا و آخرت براى پيروان آنان و سالكان دين مكتب دارد. كسى كه دوستدار اهل بيت است، پايگاه بسيار قوى و قدرتمند در دنيا دارد و در هنگام مرگ، ملائكه خدا به سراغ او آيند و وى را از سكرات مرگ نجات داده و به بهشت جاويدان و درجات اخروى و همنشينى با خود آل محمد عليهم السلام بشارت مى دهند. و پس از مرگ نيز در عالم برزخ و ميزان و محشر و صراط و محاسبه ى اعمال به فرياد او رسند، و قبرش را مزار خود قرار داده و مانند كعبه طواف كنند، و دهها ثمرات شيرين و پربار ديگر از آثار اين محبت كه شايد براى افراد عادى و كم اطلاع موجب تعجب و احيانا باورنكردنى باشد. اينك ما دلائل اين ادعاها كه بيشتر آنها از منابع خود اهل سنت استفاده مى گردد، خدمتتان تقديم مى داريم:

1 - عن النبى صلى اللَّه عليه و آله: اثبتكم على الصراط اشدكم حبا لاهل بيتى. [جامع الصفير سيوطى، ج 1، ص 30، ش 159.] رسول خدا فرمودند: استوارترين شما در «صراط» كسى است كه بيش از ديگران به اهل بيتم علاقه مند باشد.

2 - عن على عليه السلام: ان النبى صلى اللَّه عليه و آله اخذ بيدالحسن و الحسين رضى اللَّه عنهما فقال: من احب هذين و اباهما و امهما كان معى فى درجتى يوم القيامه. [فرائد سمطين، ج 2، ص 67، ش 391.] على عليه السلام مى فرمايند: رسول خدا دست حسن و حسين عليهم السلام را به دستش گرفته و فرمودند: هركس اين دو فرزندم را با پدر و مادر آنان دوست بدارد، در روز رستاخيز با من به يك درجه محشور مى گردد.

3 - قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله يا سليمان! من احب فاطمه بنتى فهو فى الجنه معى و من ابغضها فهو فى النار.

يا سلمان! حب فاطمه ينفع فى ماه من المواطن، ايسر ذلك المواطن: الموت و القبر و الميزان و المحشر و الصراط و المحاسبه.... [فرائد سمطين، ج 2، ص 67، ش 391.] رسول خدا فرمودند: اى سلمان! هر كس دخترم فاطمه عليهاالسلام را دوست بدارد، او در بهشت با من خواهد بود و چنانچه كسى او را به خشم آورد، جايگاهش آتش است.

يا سلمان! محبت فاطمه عليهاالسلام در صد جا اثر سودمند خواهد داشت، از آن جمله: در حال مرگ و عالم قبر و ميزان و محشر و صراط و در پاى حساب اعمال....

4 - عن النبى صلى اللَّه عليه و آله: الا من مات على حب آل محمد مات شهيدا. الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له. الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا الا و من مات على حب آل محمد ما تمومنا مستكمل الايمان. الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنه ثم منكر و نكير. الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنه كما تزف العروس الى بيت زوجها. الا و من مات على حب آل محمد جعل اللَّه زوار قبره ملائكه الرحمن. نالا و من مات على حب آل محمد مات على السنه و الجماعه.... [كشاف، ج 34، ص 82 ذيل آيه 23 شورى -فرايد، ج 2، ص 255، ش 251 - سفينه، ج 1، ص 201 - نمونه ج 7 20 ص 413.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد صلى اللَّه عليه و آله از دنيا برود شهيد از دنيا رفته و گناهانش بخشوده است و چنين شخصى با توبه و ايمان كامل دنيا را وداع گفته است.

آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد از دنيا رود، فرشته ى مرگ او را به بهشت بشارت داده و سپس دو مامور سوال در «برزخ» باز هم به او بشارت دهند.

آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود، او را با احترام به سوى بهشت مى برند. آنچنانكه عروس به خانه ى داماد.

آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد دنيا را ترك كند، قبر او مزار فرشتگان رحمت قرار مى گيرد.

آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد از دنيا رود، بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته.

آنگاه در دنباله ى حديث سه جمله منفى و عذاب آمده كه:

آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد از دنيا برود، روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر شود كه در پيشانى او نوشته شده: اين مايوس از رحمت خدا.

آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد از دنيا برود، كافر از دنيا رفته.

آگاه باشيد هر كس با كينه ى آل محمد از دنيا برود، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.

اين احاديث چهارگانه كه همه ى آنها از مدارك معتبر اهل سنت انتخاب گرديد، نمونه ى صدها حديث صحيح و مورد قبول عالم اسلام است كه مى رساند دوستداران و پيروان مكتب ولايت و اهل بيت، چه مقام والايى دارند و چه موقعيت عظيمى را در پيشگاه خدا خواهند داشت كه كنار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در بهشت جاويدان بنشينند و از هرگونه اضطراب و سكرات مرگ در امان بمانند و ملائكه را خدمتگزار خود كنند و به مقام شهدا نائل آيند، و در عرصه ى محشر در پناه خدا قرار گرفته و.... و بالعكس دشمنان اهل بيت در آتش جهنم گرفتار قهر خدا مى شوند و انواع عذابها را پذيرا گردند و آن چنان خوار و ذليل مى گردند كه در صف كفار قرار مى گيردند،زيرا: كسى كه با بغض اهل بيت از دنيا برود، كافر از دنيا رفته (مات كافرا).

شرط قبولى اعمال، ولايت و محبت اهل بيت است

و لايت و محبت اهل بيت آن چنان نقش دارد كه اعمال و عبادات بندگان الهى بدون آن مقبول نيست، و در اين زمينه احاديث فراوانى از طريق سنى و شيعه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل شده، كه ما فقط به دو نمونه از آنها اشاره مى كنيم:

لو ان عبدا عبداللَّه بين الصفا و المروه الف عام ثم الف عام ثم الف عام حتى يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا كبه اللَّه على منخريه فى النار.... [مجمع البيان، ج 9، ص 28 - 29 نقل از: شواهدالتنزل.] اگر كسى خدا را در ميان «صفا و مروه» هزار سال و سپس هزار سال و آنگاه هزار سال عبادت كند، تا همچون مشك كهنه سود، اما محبت ما را نداشته باشند، خداوند او را به صورت در آتش مى افكند....

اين حديث را كه حاكم حسكانى از مفسران و محدثان معروف اهل سنت در كتاب: شواهدالتنزيل نقل مى كند، مى رساند كه هزاران سال عبادت و خضوع نو خشوع بدون اعتقاد به محبت اهل بيت عليهم السلام كه از ولايت آنان سرچشمه مى گيرد نتيجه اى ندارد.

ب - حديث دوم را خوارزمى از علماى بزرگ اهل سنت نقل مى كند كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند:

يا على لو ان عبدا عبداللَّه مثل ما قام نوح فى قومه و كان له مثل احد ذهبا فانفقه فى سبيل اللَّه و مد فى عمره حتى حج الف عام على قدميه ثم قتل بين الصفا و المروه مظلوما ثم لم يوالك يا على يشم رائحه الجنه و لم يدخلها. [مناقب خوارزمى، ص 28 - بحارالانوار، ج 27، ص 194، ح 53.] يا على! هرگاه كسى از بندگان خدا به اندازه ى عمر نوح، كه در ميان قومش قيام كرد (نهصد و پنجاه سال) به عبادت خدا پردازد و به مقدار كوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق كند و بر فرض، عمرش آن قدر طولانى گردد كه بتواند هزار بار بيت خدا را با پاى پياده زيارت كند، سپس در ميان صفا و مروه، به ناحق كشته شود، چنانچه ولايت تو را قبول نداشته باشد، بوى بهشت به مشام او نرسيده و داخل آن نمى گردد.

اين حديث نيز اعمال و عبادات را بدون ولايت اهل بيت رد كرده و صاحب آن را مستحق پاداش نمى داند.

در پايان اين فصل داستان مناسبى را به طور خلاصه تقديم مى داريم:

ابوعتيبه (ابوعيينه) مى گويد: من در خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه جوانى از شام وارد شده و به آن حضرت عرض كرد: اى پسر پيامبر! من از شيعيان شما هستم ولى پدرى داشتم كه او را از دشمنان شما بود و چون در تشكيلات بنى اميه كار مى كرد، مال فراوانى داشت او نخواست مالش به من رسد، لذا همه را دفن كرده، من الان شديدا نيازمندم.... امام عليه السلام فرمودند: آيا دوست دارى او را ببينى؟ و آيا مى خواهى جاى اموال او را بدانى؟ جوان عرض كرد: بلى حضرت نامه اى را نوشته و با مهرش ممهور ساخت و آنگاه فرمود:

اى جوان! امشب با اين نامه به قبرستان بقيع مى روى و درآنجا صدا مى زنى: يا«درجان» يا «درجان»! شخصى به سراغ تو مى آيد، به او بگو: من پيك امام (محمدبن على بن الحسين) هستم، سپس هرچه خواستى از او بپرس.

جوان نامه را گرفت و شبانه به قبرستان بقيع آمد و چنان كرد كه امام فرموده بود آن شخص «درجان» گفت: همينجا باش تا پدرت را بياورم.

ناگاه جوان ديد: «درجان» مرد سياه چهره اى را آورد كه زبانش از شدت عطش و حرارت به بيرون از دهن آويزان است و آثار قهر و عذاب الهى در چهره و پيكرش نمايان. او گفت: اين پدر تو است؟ جوان گفت: نه، او پدر من نيست.

در جان: او پدر تو است، آتش جهنم و عذاب خدا چهره ى او را تغيير داده. در اين هنگام، پدر در جواب سوال پسرش: «كه آيا تو پدر منى؟» گفت: آرى پسرجان! من در دربار بنى اميه كار مى كردم و آنان را به اهل بيت ترجيح مى دادم، خداوند بدين جهت مرا مقهور ساخت و به چنين روزگار سياهى دچار شدم، و چون تو از اهل بيت تبعيت مى كردى، من تو را دشمن مى داشتم و لذا اموالم را در زير درخت زيتون پنهان كرده ام و امروز بر اين عقيده و افكارم پشيمانم، تو امروز به باغ فلان مى روى و آن پولها را درمى آورى، كه مجموعا هزار درهم است، نصف آن را به امام باقر عليه السلام مى دهى و نصف ديگر را خود خرج مى كنى.... [مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 193 - بحار، ج 46، ص 245 و ص 267.] از اين قضيه ى تاريخى نيز استفاده مى شود، اگر محبت اهل بيت در سرنوشت انسان كارساز است، متقابلا بغض و عداوت آنان نيز مبغضين را به بدبختى و قهر و غضب الهى گرفتار مى سازد.

فصل سوم: پدر و مادر فاطمه

پدر فاطمه

يكى از مهمترين افتخارات فاطمه ى زهرا عليهاالسلام اين است كه رسول خدا پدر آن حضرت است و عالم خلقت و موجودات هستى، مرهون خلقت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اشرف مخلوقات است چنانچه در حديث قدسى پروردگار عالم مى فرمايند:

لو لاك لما خلقت الافلاك. [بحارالانوار، ج 15، ص 28، ح 48 و ج 7 16 ص 406.] اى پيامبر! اگر تو نبودى، من زمين و آسمان و اين هستى را نمى آفريدم. آرى او فضل و بركت و رحمت براى كل جهان هستى است و خداوند متعال باز در اين باره مى فرمايند: و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين. [انبيا/107.] ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.

رسول خدا آن چنان ارزش و اهميت الهى دارد، كه اوصاف وى را با اسما مخصوص خود توصيف مى نمايد و مى فرمايد:

لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم بالمومنين رئوف رحيم . [توبه/128.] به يقين، رسول از خود شما به سويتان آمد كه رنجها و مشكلات شما بر او دشوار است، او اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مومنان رئوف و مهربان است.

آنچه در اين آيه با عظمت تعجب آميز است، اين است كه پروردگار عالم دو اسم (رئوف و رحيم) از اسما مبارك خويش را كه از اسما توقيفيه است، در آن حضرت به كار برده و اين نشانه ى صفات الهى آن بزرگوار است.

از اين دو آيه ى مورد بحث استفاده مى شود، كه آن سرور كائنات و اشرف موجوات، اقيانوس رافت و رحمت براى تمام عالميان بود. او خودش را براى ارشاد و هدايت تمام توده هاى مردم وقف كرده بود و دوست و دشمن، مسلمان و كافر، كوچك و بزرگ و همه و همه از فيض عطوفت وى بهره مند مى شدند، زيرا رسالت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله جهانى و جاودانى بوده و شعاع پر نور وجودى او براى كل عالم پرتو افكن بوده است. چنانچه قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره نموده و مى فرمايد: و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا. [سبا/ 28.] ما تو را نفرستاديم جز براى همه ى مردم، تا آنان را به پاداشهاى الهى بشارت داده و از عذاب او بترسانى.

خوانندگان عزيز توجه دارند كه اين آيه از جمله آياتى است كه رسالت آن حضرت را براى كافه ى مردم اعلان مى نمايد و در دو آيه ى پيشين (107/ انبيا و 128/ توبه) نيز، رافت و رحمت آن بزرگوار را براى توده هاى مردمى بيان مى كند... .

سيرى ديگر در اخلاق پيامبر

سيرى ديگر در اخلاق پيامبر صلى اللَّه عليه و آله [ما در بيان اخلاق و ويژگيهاى پيامبر خدا، هرگز قصد تفصيل نداريم، علاقه مندان، به كتابهاى سيره ى نبوى و تفسير آيات مربوطه بويژه به كتابهاى شريف بحارالانوار از جلد پانزدهم تا بيست و دوم. فروغ ابديت و سفينه البحار واژه ى «خلق» مراجعه فرمايند.

هدف ما اشاره ى كوتاهى آن هم به سوز انسانى و اخلاق اجتماعى آن حضرت، به عنوان «پدر فاطمه سلام اللَّه عليها» مى باشد، زيرا: بحث و بررسى اخلاق پيامبر (ص) كتابهاى مستقلى مى خواهد كه از عهده ى اين اثر مختصر خارج است.] اگر به اخلاق و ويژگيهاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بخواهيم اشاره كنيم، - چنانچه در حديث نيز آمده است - بايد بگوييم: اخلاق او، «قرآن» بود [«فكان خلقه القرآن» از: سفينه البحار، ج 1، ص 411.] زيرا، او تجسم قرآن به حساب مى آمد و در زندگيش به تمام دستورات قرآن عمل مى كرد. (اين ادعا، از نظر كلام اللَّه مجيد مورد تاييد است). [«آمن الرسول بما انزل اليه من ربه...» سوره ى بقره آيه ى 285.] و در آيه ى چهارم سوره ى قلم نيز خداوند متعال اخلاق آن حضرت را فوق العاده (عالى) تعريف مى كند و مى گويد:

اى رسول گرامى اسلام! تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى. [انك لعلى خلق عظيم.] و در يك آيه ى ديگر نيز به آثار پربركت آن پرداخته و مى فرمايد:

به وسيله ى رحمت الهى در برابر مردم، مهربان و نرم شدى و چنانچه خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.... [فبما رحمه من اللَّه لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك. (آل عمران/ 159).] همان طورى كه قرآن مجيد مى گويد، آن بزرگوار اهل درد و اهل دل بود و مشكلات مردم را لمس مى كرد. خود گرسنه مى خوابيد، ولى گرسنگان را سير مى كرد، تا جايى كه حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اصلا نان گندم نخورد و از نان جو نيز هرگز سير نشد. [ما اكل رسول اللَّه خبز برقط و لاشبع من خبز شعير قط. (مكارم الاخلاق، ص 28).] و همسر آن حضرت (عايشه) مى گويد: رسول گرامى اسلامى در عمرش از نان جو حتى دو روز متوالى سير نشد تا اينكه از دنيا رفت. [ما شبع رسول اللَّه من خبز الشعير يومين حتى مات. (مكارم الاخلاق، ص 28).] آرى او تمام ثروت خديجه را كه به وى بخشيده بود، در راه اعتلاى اسلام، به نيازمندان مسلمان داد و حتى در برابر درخواست فقيرى كه چيزى نداشت، تنها پيرهنش را از تنش درآورد و به او داد و خود از رفتن به مسجد بازماند. [اسرا/29.] و در بخش برخورد با مردم و مهربانى با آنان تا آنجا پيش رفت كه رد جنگ احد، چون مورد تهاجم كفار قريش قرار گرفت و زخمهاى بى شمارى بر بدن نازنينش وارد گشت، اصحاب آن حضرت درخواست كردند كه وى دشمنان را نفرين كند. ولى او گفت: «من براى نفرين و لعنت مردم نيامده ام، بلكه هدف از بعثتم دعوت مردم و هدايت و شفقت آنان است. سپس گفت: خداوندا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نادانند. [انى لم ابعث لعانا و لكنى بعثت داعيا و رحمه اللهم اهد قومى فامهم لايعلمون. (سفين، ج 1 ص 412).] و در برابر بديها و خيانتهاى شيادان قريش، وقتى مكه را تسخير كرد، همه را مورد عفو و رحمت خود قرار داد، اگرچه در ميان آنان هباربن اسود و وحشى (غلام ابوسفيان) و عكرمه بن ابى جهل و... بود، كه دختر حامله آن حضرت را ترسانده و تحت تعقيب و شكنجه قرار داده و جنينش را كشته بودند و حمزه سيدالشهدا را شهيد كرده بودند و بيست سال تمام تا آن وقت، در راس مهاجرين و خيانت پيشگان با اسلام و مسلمين به مبارزه برخاسته بودند. [سفينه البحار، ج 1، ص 412.] خلاصه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، در تمام سجاياى اخلاقى و كمالات انسانى به آخرين درجه آنها نائل آمد، «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» [مجمع البيان، ج 1، ص 33 - نمونه، ج 24، ص 379 - سفينه، ج 1، ص 411.] را به تجسم عملى رسانيد و افتخارات دخترش حضرت زهرا را دو چندان كرد.

مادر فاطمه

مادر فاطمه عليهاالسلام (جناب خديجه) زنى است بسيار بافضيلت و داراى مقامى ارجمند در پيشگاه خدا و رسولش و جزو معدود زنانى است كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آنان را برترين زنان عالم هستى معرفى مى كند.

حضرت خديجه با تمام فداكارى و ايثار در طول بيست و پنج سال زندگى مشترك با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از هيچ خدمتى به آن حضرت و عالم اسلام كوتاهى نكرد و هرچه داشت با ثروت سرشارش در طبق اخلاص گذاشته و در ارضاى معشوق و معبود به مصرف رسانيد.

او داخل خانه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، پناه آن حضرت به حساب مى آمد و تمام ناراحتيها و شكنجه هاى جسمى و روحى و ارده از سوى قريش را با عواطف مخلصانه ترميم و جبران مى كرد و آن چنان در روح و روان رسول گرامى اسلام اثر گذاشت، كه سال درگذشت خديجه را قرين وفات حضرت ابوطالب بود، «عام الحزن» ناميد، و پس از وفاتش نيز هر وقت به ياد خديجه مى افتاد و يا كسى از او نام مى برد، چشمان مباركش پر از اشك مى گشت، و از خوبيها و خاطرات شيرينى كه با وى داشت بيان مى كرد.

عظمت حضرت خديجه

عظمت و بزرگوارى خديجه آن قدر زياد است كه در اين مختصر نمى گنجد و قلمها از ترسيم آن همه فداكارى و ايثار كه به وسعت رضاى الهى است عاجز و ناتوانند. اينك ما تنها به نقل چند حديث در شرافت و مجد و عظمت آن مخدره اكتفا مى كنيم:

1 - عن عائشه: ماعزت للنبى على امراه من نسائه ماعزت على خديجه لكثره ذكره اياها و ما رايتها قط. [صحيح مسلم به شرح نووى، ج 5، ص 201 باب فضائل خديجه.] عايشه مى گويد: من در مورد زنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به هيچ يك به اندازه خديجه حساس نبودم، چرا كه رسول خدا مرتب از او تعريف مى كرد اگرچه من هرگز او را نديده بودم.

2 - عن على عليه السلام: ذكر النبى خديجه يوما و هو عند نسائه فبكى فقالت عائشه: ما يبكيك على عجوز حمرا من عجائز بنى اسد؟ فقال صلى اللَّه عليه و آله: صدقتنى اذكذبتم، و آمنت بى اذكفرتم، و ولدت لى اذعقمتم. [بحارالانوار، ج 16، ص 8.] على عليه السلام نقل مى كنند: روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در كنار همسرانش به ياد خديجه گريه كرد. عايشه گفت: چه خبر است كه براى پيرزنى از قبيله ى بنى اسد، اين همه گريه مى كنى؟! رسول خدا در جواب گفت: شما آن وقت كه مرا تكذيب مى كرديد و كافر بوديد او ايمان آورده و تصديقم كرد و هيچ يك از شما فرزندى نياورديد، او فرزندانى آورد.

3 - عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: يا خديجه! ان اللَّه عزوجل ليباهى بك كرام ملائكته كل يوم مرارا. [عوالم، ج 11، ص 41.] رسول خدا خطاب به حضرت خديجه فرمودند: يا خديجه! خداوند هر روز چندين بار در مورد تو به ملائكه اش مباهات مى كند.

4 - قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: ان اللَّه اختار من النسا اربع: مريم و آسيه و خديجه و فاطمه. [بحارالانوار، ج 43، ص 19 و ج 12، ص 2، ح 5- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 131.] رسول خدا فرمودند: خداوند از ميان زنان دنيا چهارنفر را به عنوان برتر انتخاب كرده و آنان عبارتند از: مريم، آسيه، خديجه و فاطمه عليهاالسلام.

5 - قال رسول اللَّه: قال جبرئيل: هذه خديجه... فاقرا عليهاالسلام من ربها و منى و بشرها ببيت فى الجنه. [صحيح مسلم، ج 15 بشرح نووى، ص 201- صحيح بخارى، ج 5، ص 82، ح 129.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از جبرئيل نقل مى كند كه اظهار داشت: سلام خدا و مرا به خديجه ابلاغ كن و او را به بهشت جاويدان مژده ده. چون اين پيام به خديجه رسيد، عرضه داشت: خداوند او، خود سلام است، از او سلام و بر او سلام و بر جبرئيل سلام باد.

ما اين احاديث را كه از ميان صدها حديث در فضائل بانوى نخست اسلام انتخاب كرديم، مى رساند كه: آن حضرت آن چنان در پيشگاه الهى مورد توجه بوده است كه پروردگار عالم به او سلام و درود مى فرستد و بهشت را بر او وعده مى دهد و هر روز در مورد وى بر ملائكه اش مباهات مى كند و آن چنان زن فداكار و دلسوز بوده است، كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از گذشت سالها از وفات او، هرگز او را فراموش نكرد و در فراق او گريه مى كرد و او را جزو چهار زن برتر زنان جهان به حساب مى آورد. و چنانچه در صحاح مسلم و بخارى نيز آمده است، رسول خدا پس از مرگ خديجه هر چند وقت در احسان خديجه قربانى مى كرد و گوشت آن را به خانه دوستان خديجه مى فرستاد. [صحيح مسلم، ج 15 بشرح نووى، ص 201 - صحيح بخارى، ج 5، ص 82، ح 329.] خلاصه، حضرت فاطمه عليهاالسلام مفتخر است به وجود مادر بسيار بزرگوارى چون حضرت خديجه، كه در عالم وجود، نظيرى جز فاطمه عليهاالسلام ندارد و آن چنان عظمت دارد كه خداوند به وجود او بر ملائكه اش مباهات كند.

فصل چهارم: نطفه فاطمه و ولادتش

چند چيز در شايستگى انسان، بويژه نوزاد موثر است. از جمله آنها وراثت و شايسته بودن پدر و مادر مى باشد، كه به هر اندازه آنان صالح و نيكو باشند، به همان نسبت فرزندان آتى آنان مطلوب و ايدآل خواهند بود.

پدران و مادران علاوه بر اينكه بايد ذاتا خوب باشند، در هنگام انعقاد نطفه ى فرزند نيز، امورى را بايد در نظر بگيرند، تا بچه هاى آنان انسانهاى سالم و با استعداد و خدمتگزار و... بار بيايند، [در اين زمينه به كتاب «مسائل ازدواج و حقوق خانواده» به قلم نگارنده مراجعه فرماييد.] كه از جمله ى آن امور، تغذيه ى والدين از غذاهاى پاكيزه و حلال است، كه هر چه مناسبتر باشد، تاثير مثبت در فرزند خواهد داشت.

غذاى بهشتى و تولد فاطمه

در سيره ى رسول خدا آمده است كه روزى ايشان در جمع اصحابش نشسته بود، ناگاه پيك وحى سررسيد و او را مامور ساخت تا چهل شبانه روز از رفتن به خانه خديجه خوددارى كند.

آن حضرت به خانه ى فاطمه بنت اسد (مادر اميرالمومنين) آمد و به وسيله ى عمار ياسر به خديجه پيغام فرستاد: «من به امر الهى تا چهل شبانه روز از آمدن به خانه ى تو مغذورم....» خديجه در خانه اش را مى بست و در فراق رسول خدا مى گريست و از آن طرف پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شبها را به عبادت مى پرداخت و روزها را روزه مى گرفت،ولى فراق خديجه را تحمل نمى كرد، از اين جهت دست به دعا برداشت و از خدا خواست اين مشكل را مرتفع سازد. (... و كنت لها عاشقا فسالت اللَّه ان يجمع بينى و بينها....) مدت فراق به چهل شبانه روز رسيد، در شب آخر جناب جبرئيل، با طبقى از ميوه هاى بهشتى از جمله رطب و انگور فرود آمد و حضرت را از پرداختن به عبادتهاى مستحبى منع كرد و دستور داد: امشب از اين طعامها افطار كن....

اميرالمومنين على عليه السلام نقل مى كند: پيامبر خدا هر شب به من دستور مى داد، در خانه را باز كنم تا هر كس مايل باشد وارد شود و با رسول گرامى اسلام افطار كند، ولى در اين شب فرمودند از آمدن ديگران مانع شوم، زيرا آن طعام، مخصوص حضرت بود و ديگران حق تناول آن را نداشتند.

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دستمالى را كه از سندس بهشت بود از روى طبق برداشت و مقدارى خرما و خوشه اى انگور ميل كرد، سپس جامى از آب بهشت نوشيد تا سيراب شد در اين هنگام جبرئيل از ابريق بهشتى بر دستهاى نازنين آن بزرگوار آب مى ريخت و ميكائيل نيز مى شست و اسرافيل هم آنها را با دستمال مخصوص آسمانى پاك مى كرد....

چون آن حضرت به امر جبرئيل به خانه خديجه آمد، خديجه از شوق ديدار پيامبر الهى گريه كرد. [بنا به برخى تاريخها از طعام باقيمانده، او نيز ميل كرد، سپس از همين غذاى بهشتى نيروى خاصى براى انعقاد نطفه ى پاك حضرت فاطمه فراهم گشت....] خديجه مى گويد:

«اخذ بعضدى و اقعدنى على فراشه و داعبنى و ماز حنى و كان بينى و بينه مايكون بين المراه و بعلها... ماتباعد عنى النبى حتى احسنت بثقل فاطمه فى بطنى.» رسول خدا دست مرا گرفت و به بستر برد و بعد از برنامه هاى خاصى، من احساس كردم كه به فاطمه عليهاالسلام باردار شدم. [مطالب مربوطه را در كتابهاى مختلف سيره از جمله: عوالم، ج 11، ص 32 و 41، منتهى الامال ص 129 مى توانيد ملاحظه فرماييد.] از اين مطالب به طور خلاصه استفاده مى كنيم كه نطفه ى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بايد از طريق غذاى بهشتى منعقد گردد، تا آمادگى بيشترى براى تربيت امامان معصوم فراهم گرديده و افتخارى بر افتخارات آن بانوى دو عالم افزوده شود.

گواهى عايشه

در تاريخ و حديث از طريق اهل سنت و تشيع آمده است كه رسول خدا مرتب دخترش فاطمه عليهاالسلام را مى بوسيد، بويژه گردن او را بيشتر بوسه مى زد. عايشه اين وضع را مى ديد و تعجب مى كرد، سرانجام اظهار داشت: «يا رسول اللَّه! تو با فاطمه (دخترت) آنگونه رفتار مى كنى كه با ديگران چنين نيستى؟ من نديده ام با كسى چنين رفتار عاطفى و محبت آميز داشته باشى؟! پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود:

يا حميرا! انه لما كان ليله اسرى بى الى السما و كل اللَّه عزوجل بى جبرئيل فاوقفنى على شجره من شجر الجنه... فتناولت ثمره من ثمرها فاكلتها فصارت نطفه فى صلبى فلما هبطت الى الارض واقعت خديجه فصملت بفاطمه، فاذا اشتقت الى رائحه الجنه شممت فاطمه.

يا حميرا: ان فاطمه ليست كنسا الادميين و لاتعتل كما يعتللن.» [فرائد السمطين، ج 2 ص 61، ش 386 و ص 51، ش 381 - كنزالعمال، ج 12، ص 109، ش 34228 با تفاوت مختصر - بحارالانوار، ج 43، ص 4 و ص 42 - 43 و ج 37، ص 81، جلا العيون شبر.] اى حميرا! [لقب عايشه حميرا بود.] هنگامى كه من به معراج رفتم، جبرئيل مرا به درختى از درختان بهشت راهنمايى كرد، چون از ميوه ى آن تناول نمودم نيرويى در صلب من پديدار شد و هنگام حضور با خديجه، همان نيروى بهشتى به نطفه ى فاطمه عليهاالسلام تبديل گشت و لذا هرگاه من مشتاق بهشت و بوى آن گردم از طريق بوسيدن و بوييدن دخترم به اين هدف نائل مى گردم.

اى حميرا! بدان كه فاطمه عليهاالسلام مانند ساير زنان جهان نيست حتى او در عادت ماهانه نيز همانند ساير بانوان، خون حيض نمى بيند.

فاطمه در رحم مادر

مفضل بن عمر، كه يكى از شاگردان و اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار مى آمد از آن حضرت سوال كرد: يابن رسول اللَّه! ولادت فاطمه عليهاالسلام چگونه بود؟ حضرت در جواب فرمودند:

نعم ان خديجه لما تزوج بها رسول اللَّه (ص) هجرتها نسوه مكه فكن لايدخلن اليها و لايسلمن عليها و لايتركن امراه تدخل عليها فاستوحشت خديجه لذالك و كان جزعها و غمها حذرا عليه (ص) فلما حملت بفاطمه عليهاالسلام كانت فاطمه تحدثها من بطنها و تصبرها و كانت تكتم ذلك من رسول اللَّه فدخل رسول اللَّه (ص) يوما فسمع خديجه تحدث فاطمه فقال لها: يا خديجه! من تحدثين؟ قالت: ان الجنين الذى فى بطنى يحدثنى و يونسنى! قال: يا خديجه! هذا جبرئيل يخبرنى انها انثى و انها النسله الطاهره الميمونه و ان اللَّه تبارك و تعالى سيجعل نسلى منها و سيجعل من نسلها ائمه و يجعلهم خلفا فى ارضه بعد انقضا وجبه.... [جلا العيون شبر، ج 1، ص 121 - 122 - بحارالانوار، ج 43، ص 2 - عوالم، ج 11، ص 43 و ص 201.] آرى، چون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با خديجه ازدواج كرد، زنان مكه با وى قطع ارتباط نمودند، نه به خانه خديجه مى رفتند و نه بر وى سلام مى كردند، حتى اگر زنى وارد منزل خديجه مى شد، وى را بازخواست و سرزنش مى كردند. از اين جهت آن زن باايمان به وحشت افتاد، بويژه نگران سوء قصد به جان پيامبر خدا شد، تا اينكه به فاطمه ى زهرا عليهاالسلام حامله گرديد، و در اين مقطع فاطمه عليهاالسلام در عالم رحم با مادرش سخن مى گفت و او را به صبر و بردبارى سفارش مى كرد ولى خديجه اين امر را از پيامبر مكتوم مى داشت.

روزى از روزها رسول گرامى هنگامى كه وارد خانه شد، صداى خديجه را شنيد كه با كسى سخن مى گويد. از او پرسيد: يا خديجه! با چه كسى سخن مى گفتى؟ جواب داد: يا رسول اللَّه! اين جنين مونس من گشته و مرتب با من سخن مى گويد.

پيامبر خدا گفت: يا خديجه! اين برادرم جبرئيل است و به من خبر مى دهد اين جنين دختر است و از او نسلهاى پاكيزه به وجود مى آيد و نسل من هم از آن دختر خواهد بود. حتى امامان و خليفه هاى واقعى خدا در روى زمين از او و نسلش به دنيا مى آيند....

ولادت فاطمه

بنا به نقل روايات صحيح و نظر اكثر مورخين و محدثين شيعه، حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در روز جمعه بيستم جمادى الثانى سال دوم يا پنجم بعثت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در مكه معظمه متولد شد.

حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمايند:

«ولدت فاطمه بعدما اظهر اللَّه نبوه نبيه و انزل عليه الوحى بخمس سنين، و قريش تبنى البيت و توفيت و لها ثمانى عشره سنه....» [بحارالانوار، ج 43، ص 7، ح 8.] حضرت فاطمه عليهاالسلام در سال پنجم بعثت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه قريش نيز كعبه را بازسازى مى كردند متولد شد و هنگام وفاتش هيجده بهار از عمر او گذشته بود.... و حضرت امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايند: و لدت فاطمه فى جمادى الاخره اليوم العشرين منها، سنه خمس و اربعين من مولد النبى (ص) فاقامت بمكه ثمان سنين و بالمدينه عشر سنين.... [بحارالانوار، ج 43، ص 7، ح 8، ص 9، ح 16.] حضرت فاطمه عليهاالسلام در بيستم جمادى الثانى كه چهل و پنج بهار از عمر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گذشته بود متولد شد و مدت هشت سال در مكه و ده سال در مدينه زندگى كرد.... و مرحوم ثقه الاسلام كلينى نيز در اصول كافى، همين نظر را برگزيده و تولد آن حضرت را در پنجم بعثت مى داند....

البته نظرات ديگر در اين زمينه است كه نياز به تحقيق بيشتر و اطاله ى كلام نمى بينيم.

خلاصه، چنين نتيجه مى گيريم: چون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در چهل سالگى مبعوث به رسالت شده، حديثى كه تولد حضرت فاطمه عليهاالسلام را در چهل و پنج سالگى پيامبر خدا مى داند نيز، تولد آن حضرت را در سال پنجم بعثت تعيين مى كند، هرچند تاريخ سال دوم بعثت را علماى شيعه بيشتر تاييد كرده اند.

كيفيت تولد فاطمه

چون آثار تولد فاطمه عليهاالسلام ظاهر شد، حضرت خديجه كسى را به سراغ زنان قريش فرستاد و از آنان در اين زمينه كمك خواست. آنان در جواب پيغام فرستادند:

انت عصيتنا و لم تقبلى قولنا و تزوجت محمدا يتيم ابى طالب فقيرا لامال له فلسنا نجى و لانلى من امرك شيئا فاغتمت خديجه لذلك....

تو به حرف ما گوش نكردى و با يتيم ابوطالب كه مرد فقير است ازدواج نموده اى بنابراين ما نيز آماده همكارى نيستيم. حضرت خديجه از اين جهت محزون گشت.

در اين هنگام پروردگار عالم چهار نفر از زنان بهشتى را به عنوان كمك غيبى به يارى خديجه فرستاد، ولى خديجه از ديدن آنان به وحشت افتاد. چون آنان اين حال را ديدند يكى گفت: خديجه! نگران مباش، ما فرستادگان خدا به كمك تو آمده ايم. من «ساره» زن حضرت ابراهيم هستم و آن ديگرى «آسيه» دختر مزاحم همنشين تو در بهشت است و نفر سوم «مريم» دختر عمران مى باشد و بالاخره نفر چهارم «كلثوم» خواهر موسى بن عمران است. اينك ما حاضريم در اين لحظات حساس تو را يارى كنيم. آنگاه هر كدام در يك طرف خديجه قرار گرفته و برنامه زايمان بخوبى انجام شد....

در اين حال ام الائمه، شفيعه ى روز جزا، دختر گرامى پيامبر، كوثر الهى، حضرت فاطمه عليهاالسلام با قدوم خود دنيا را منور ساخت و مشاهده كرد حوريان بهشتى براى خدمتگزارى او صف كشيده اند و هر كدام كارى را عهده دار شده اند....

بدن مبارك فاطمه عليهاالسلام را با آب كوثر غسل دادند و با پارچه هاى بهشتى كه همراه داشتند پوشاندند و با عطر مخصوص معطر ساختند، آنگاه از آن نوزاد كوچك كه عظمتش بر عظمت جهان بزرگتر است، خواستند سخن گويد، در اين هنگام فاطمه عليهاالسلام گفت:

اشهد ان لااله الا اللَّه، و ان ابى رسول اللَّه سيد الانبيا، و ان بعلى سيد الاوصيا، و ولدى ساده الاسباء ثم سلمت عليهن، و سمت كل واحده منهن باسمها.... [عوالم، ج 11، ص 202 - جلا العيون شبر، ج 1، ص 124 - بحارالانوار، ج 43، ص 2 - 3 - فضائل خمسه ج 3، ص 154 بنقل از: ذخائر عقبى، ص 44.]

شهادت مى دهم به يگانگى خدا و اينكه پدرم سرور انبيا است و شوهرم افضل اوصيا است و فرزندانم بهترين اسباط و نوادگان انبيا هستند. سپس خطاب به آن حوريان بهشتى سلام كرد و نامهاى آنان را يكايك گفت....